(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 دی 1390- شماره 20106

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب ايران راه خود را تغيير نداد
ارتش سري روشنفكران - 3 / درآمد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب ايران راه خود را تغيير نداد

19 بهمن تجلّي آگاهي نيروي هوايي
هر سال روز نوزدهم بهمن، يكي از شيرين ترين روزهاي دهه ي فجر براي بنده است؛ چون روزي پرمعنا و داراي خاطره ي پرمغز و الهام بخشي است. محتوا و مضمون نوزده بهمن صرفاً اين نيست كه جمعي با امام بزرگوار ما در روز دشواري بيعت كردند - اگرچه خود اين، مسأله ي مهمي است - فراتر از اين است. در آن روز، اين حركت نشان دهنده ي گسترش و نفوذ آگاهي در همه ي اعماق جامعه ي ما نسبت به كاري كه مي كنند و راهي كه در پيش گرفته اند، بود. برخلاف تحليلهاي مغرضانه ي كساني كه سعي مي كنند حركت عظيم انقلاب را حركتي وانمود كنند كه از درك و آگاهي برخوردار نبوده است، حركت انقلاب، يك حركت آگاهانه از سوي مردم بود. يكي از سندهاي زنده ي آن، همين حادثه ي نوزده بهمن است.
جمعي از كاركنان مؤمن پرانگيزه ي ارتش، آن هم نيروي هوايي ارتش - كه نظام طاغوت نسبت به آن، توجه ويژه يي نشان مي داد و بيش از نيروهاي ديگر، آن را به طور كامل در قبضه ي خود و متعلق به خود مي دانست - با لباس نظامي و با كارتهاي شناسايي كه آن روز بعضي سر دست گرفته بودند، وارد ميدان مبارزه در حساس ترين نقاط آن شدند؛ مي فهميدند دارند چه مي كنند؛ هم به خطر آن آگاه بودند، هم به اهميت و عظمت اين كار واقف بودند. در عمل هم آگاهانه بودن حركت ملّت ايران را نشان دادند؛ اين كه آزادگان اين ملّت در همه ي اقشار جامعه حاضر نيستند كمند اقتدار قدرتهاي بيگانه و مستكبر و بي اعتنا به خواست و هويت ملّت ايران را بر دست و پاي خود ببينند؛ اگرچه اقتدارگرايي دشمنان به وسيله ي ايادي داخلي آنها تحقق پيدا كند. لذا اين خاطره، بسيار مهم، ماندگار و داراي پيام است. افتخار ملّت ايران هم در اين است كه اين حركت آگاهانه را در مقابل طوفانهاي سهمگين مخالفت و معارضه، از دست نداد و رها نكرد؛ آن را حفظ كرد.
بيانات در ديدار پرسنل نيروي هوايي ـ 19/11/83
تفاوت انقلاب اسلامي با ديگر انقلابها در حفظ اهداف اوليه
من به شما عرض كنم، اين نخستين انقلاب بزرگ تاريخ انقلابهاي دنيا در طول قرنهاي اخير است كه توانسته خط مستقيم و جهتگيري خود را در يك چنين مدت طولاني حفظ كند؛ اين سابقه ندارد. در آخر قرن هجدهم، هنوز پانزده سال از انقلاب فرانسه نگذشته بود كه اين انقلاب عليه استبداد، تبديل شد به يك استبداد بسيار سهمگين در خود كشور فرانسه! ملّت فرانسه در انقلابي كه به اسم «انقلاب كبير فرانسه» معروف است، عليه استبداد به پا خاسته بود؛ مسأله ي آنها مبارزه ي با سلطنت و رژيم پادشاهي بود؛ اما هنوز پانزده سال نگذشته بود كه پادشاهي بسيار مستبدتر و فراگيرتر و قوي پنجه تر از پادشاهي سلسله ي بوربن ها - كه آنها را برانداخته بودند - روي كارآمد و يك امپراطوري با استبداد كامل تشكيل شد. بعد از آن هم نيم قرن يا بيش از نيم قرن، كشور فرانسه در حال تلاطم دايمي بود؛ اين از دست آن مي ربود، آن به صورت اين پنجه مي زد؛ سلسله ها و پادشاهان متخالف روي كار مي آمدند و اين ملّت را دچار وحشت و اضطراب و زيان دايمي مي كردند. اين انقلابي است كه در دنيا معروف به انقلاب كبير فرانسه است.
انقلاب شوروي خيلي زودتر از پانزده سال دچار انحراف شد. انقلابي كه به كمك توده ي مردم روي كار آمده بود، تبديل شد به ديكتاتوري استاليني كه سالهاي متمادي ادامه داشت و بعد به اعقاب استالين به ارث رسيد. مردم در آن كشور بزرگ، حتّي كمترين اختياري براي بخش مهمي از زندگي شخصي خودشان نداشتند؛ چه برسد در زمينه هاي اجتماعي و سياسي و حكومتي و مملكتي. سرنوشت انقلابهاي دنيا اين است. خرده انقلاب هايي هم كه در دنيا اتفاق افتاده اند، هر كدام سرنوشتي شبيه همين ها داشتند؛ كه اگر كسي اهل تاريخ باشد و نگاه كند، شگفتي هاي فراواني خواهد ديد.
اولين انقلابي كه با مردم شروع كرد، با مردم ادامه داد، حرف خود را عوض نكرد، راه خود را تغيير نداد و اهداف خود را كم و زياد نكرد، انقلاب اسلامي ايران است. اين انقلاب به نام خدا و براي مردم و براي عدالت و استقلال و آزادي آغاز شد و اين راه را همچنان ادامه داده است. هنوز شعارها همين هاست و به توفيق الهي اين شعارها همچنان خواهد بود.
يكي از مهم ترين بخشهاي تشكيل دهنده ي هويت اين انقلاب، استقلال و هويت ملّت ايران بود؛ چيزي كه در طول دوران پنجاه ساله حكومت پهلوي و در حدود پنجاه سال قبل از آن در حكومت قاجار، بكل لگدمال شده بود. كشور به اين بزرگي، ملّت به اين بااستعدادي، ثروت به اين انبوهي، يكجا در اختيار سياستهاي بيگانه بود؛ يك روز در رقابت روس و انگليس، يك روز مستقلاً در اختيار انگليس، در نهايت هم در اختيار دزدي قوي پنجه تر از اينها؛ يعني امريكا. ملّت ايران - چه فرزانگانشان كه با علم و آگاهي از آن وضعيت رنج مي بردند، و چه آحاد مردم كه از آثار آن وضعيت دچار شكنجه و ستم بودند - يكي از بزرگ ترين هدفهايشان اين بود كه اين هويت اسير را بازيابي كنند؛ استقلال خودشان را به دست بياورند و تابع سياست اين كشور و آن كشور نباشند. امروز هم مهم ترين دشمني هايي كه با اين انقلاب مي شود، به خاطر همين است.
بيانات در ديدار پرسنل نيروي هوايي ـ 19/11/83
سالهاي طولاني عقب افتادگي ملّت ايران
يكي از مهم ترين آرزوهاي هر جواني در سنين شماها - چه پسر، چه دختر - اين است كه در محيط و جامعه يي كه زندگي مي كند، اين خصوصيات را مشاهده كند: جامعه ي او، يك جامعه ي پيشرفته از لحاظ علم و مدنيت باشد؛ از عدالت و روابط اجتماعي انساني و اخلاقي انساني برخوردار باشد و افق روشني براي همه ي افراد - بخصوص جوانان - وجود داشته باشد. كار بزرگي كه ملّت ما در بيست وشش سال پيش انجام داد - يعني پديد آوردن انقلاب اسلامي - اگر پنجاه سال و يا حتّي سي سال زودتر انجام گرفته بود، امروز اين جامعه آرماني را در كشور و خانه ي خودمان داشتيم. وقتي مشروطيت به وجود آمد، يا سالهاي بعد از مشروطيت، اگر ملّت ايران توانسته بود همان كاري را بكند كه در انقلاب اسلامي كرد، راه از آن زمان شروع مي شد و ما امروز مي توانستيم شاهد جامعه يي باشيم كه هم از لحاظ علمي و صنعتي پيشرفته است، هم يك جامعه ي برخوردار از عدالت است، هم يك جامعه ي برخوردار از احساس معنويت و ايمان معنوي است - كه اين براي جوانها خيلي مهم است - ولي وقتي ملّت ايران تشنه ي چنان تحولي بود، نگذاشتند اين تحول صورت بگيرد. اين كه مي گويم نگذاشتند، يك محاسبه ي كاملاً دقيق و علمي دارد؛ نه اين كه ملّت ايران نمي خواست يا حاضر به فداكاري نبود؛ چرا، ليكن در دوره ي مشروطيت از بي تجربگي ملّت و رهبران آن استفاده كردند و حركت عظيمي كه در اين كشور عليه استبداد درازمدت پادشاهان - كه سرچشمه ي همه ي بدبختي ها بود - به وجود آمده بود، به بيراهه كشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم كردند. ماجراي مشروطيت يكي از ماجراهاي تلخ تاريخ اخير ماست. ملّت ايران وارد ميدان شدند؛ رهبران روحاني، علماي بزرگ و مراجع از نجف و از داخل كشور مردم را بسيج كردند؛ ملّت هم خوب فداكاري كردند؛ اما چون تجربه ي كاري نداشتند، دشمنان، نفوذي ها و سلطه گران بيگانه توانستند اين حركت را از درون منهدم و خنثي كنند و از بين ببرند.
بيانات در ديدار اعضاي اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي دانش آموزان ـ 24/12/83
نقشه ي استعمارگران براي انحراف راه ملّت
البته آن روز دشمن به طور مشخص دولت انگليس بود و در دنيا همان نقشي را ايفا مي كرد كه امروز امريكا ايفا مي كند. هدف آنها سلطه، دست اندازي، جهانگشايي، دخالت در امور ملّتها براي مكيدن ثروتهاي ملي و عقب نگهداشتن ملّتهاي آسيا و آفريقا و هر جاي ديگر بود. در همان قدمهاي اول با استفاده از روش هاي پيچيده، مشروطه را به غير آن راهي كه ملّت براي آن حركت كرده بود - يعني راه استقلال و آزادي در زير سايه ي اسلام - منحرف كردند؛ بعضي از رهبران مشروطه را متهم كردند، بعضي را اعدام كردند، بعضي را ترور كردند، بعضي را خانه نشين كردند و با غوغاگري به وسيله ي ايادي خودشان، فضا را تحت نفوذ گرفتند. ده پانزده سالي هم كه گذشت، انگليسي ها بدل فن مشروطه و حركت عظيم ملّت ايران را زدند؛ يعني رضاخان پهلوي را سركار آوردند. ملّت تجربه نداشت؛ حتّي رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراين دشمن توانست كار خودش را بكند.
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران - 3 / درآمد


نويسنده: پيام فضلي نژاد
رابطين خوب آمريكا
نگاه نو و كيان در جست وجوي هدف واحدي بودند و هر يك، از نقطه عزيمتي به سوي آن حركت كردند. نيروي نگاه نو متكي به حلقه اي بود كه علي ميرزايي (مديرمسئول) و خشايار ديهيمي (دبير شوراي نويسندگان) در 6 شماره نخست آن را ساماندهي كردند. چهره هايي چون عزت الله فولادوند، مصطفي رحيمي، بهاءالدين خرمشاهي، فخرالدين عظيمي، فريبرز رييس دانا، عبدالحسين آذرنگ، هرمز همايون پور، عبدالله توكل، رضا رضايي، مراد فرهادپور، نادر انتخابي، كريم امامي، گلي امامي، فاطمه ولياني و... بدنه شوراي نويسندگان را تشكيل مي دادند. به تدريج روشنفكران سكولار مقيم اروپا و آمريكا نيز به جمع آنان پيوستند؛24 كساني مانند ژانت آفاري (فمينيست بهايي و عضو ارشد بنياد اشرف پهلوي)، بزرگ نادرزاد (معاون وزير فرهنگ رژيم پهلوي)، حورا ياوري (پژوهشگر مقيم نيويورك)، رامين جهانبگلو (نويسنده مقيم فرانسه)، محمدرضا نيكفر (فلسفه دان لائيك مقيم آلمان)، مهرداد درويش پور (جامعه شناس لائيك مقيم اروپا). 25 بدنه حلقه كيان را نيز 2 سطح از فعالان سياسي در بر مي گرفتند؛ يكي بدنه تئوريك نشريه شامل چهره هايي مانند عبدالكريم سروش، محمد مجتهد شبستري، رضا تهراني، ابراهيم خليفه سلطاني، محمدجواد غلامرضا كاشي، ناصر هاديان، آرش نراقي، سيدمرتضي مرديها، محمدتقي فاضل ميبدي؛ و ديگري چهره هاي سابق و لاحق وزارت اطلاعات يا مديران ارشد دولتي مانند عطاالله مهاجراني، سعيد حجاريان، محسن آرمين، عباس عبدي، حسين قاضيان، محسن امين زاده، مصطفي تاج زاده، محسن كديور، اكبر گنجي، عمادالدين باقي و عليرضا علوي تبار بودند.
در اين هنگام عبدالكريم سروش و سيدمحمد خاتمي تنها زوجي بودند كه گزينه هاي مقبولي براي بازي در نقش جديد سياستمداران سكولار ارزيابي مي شدند. ارديبهشت 1370 كه خاتمي بر صندلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تكيه زده بود، در انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران به قياس شالوده هاي نظام اسلامي با سيستم فلسفي نظام سرمايه داري پرداخت و گفت غرب پس از طي پروسه اي طبيعي، «خود را با واقعيت محك زده» و «مباني نظام امروز مبتني بر آزادي است.» او نتيجه گرفت دنياي نظر و عمل غرب «دنيايي واقعي است و آزادي محور» كه «با طبع بشر سازگار است، اما دنياي اسلام قرن ها از صحنه زندگي دور بوده است» و «گرفتار خلاء تئوريك»؛26 بنابراين اسلام «پاسخگوي نيازهاي بشر» نيست.27 خرداد 1370، كمتر از يك ماه بعد از سخنراني خاتمي، شهيد سيدمرتضي آويني با انتشار مقاله «تجدد و تحجر؟» در ماهنامه سوره

به نقد آن پرداخت:
اين «آزادي» كه وزير محترم ارشاد آن را معنا كرده اند، مطلوب انسان هاي بدوي است و بشر امروز «بدويت» را به مثابه متضادي براي مفهوم «تمدن» مي شناسد و لذا از اين سخنان سخت در حيرت فرو خواهد شد... برخلاف آنچه وزير محترم ارشاد فرموده اند، خلاء مبتلابه ما (مسلمانان) در نظم اجتماعي و روابط بين انسان ها، «خلاء تئوريك» نيست. اسلام در مقام نظر هيچ نقصي ندارد و نقص - هر چه هست- از آنجاست كه تمدن امروز، محصولي منقطع از «وحي» است... مشكل امروز ما «غرب زدگي» نيست،
«عوام زدگي» است.28
اشتراكات فكري سيدمحمد خاتمي و عبدالكريم سروش به تدريج آنان را نزد اپوزيسيون برانداز خارج از كشور در جايگاه «سياستمداران تجديدنظرطلب» قرار داد. مرداد 1371، ماهنامه كار (ارگان سازمان فدائيان خلق) با چاپ سرمقاله بهروز خليق درباره «نيروهاي رفرميست درون حاكميت اسلامي» نوشت:
حجت الاسلام «محمد خاتمي» وزير سابق ارشاد كه از عناصر «روشن بين» جناح اسلامي است، نظرات و ديدگاههايي را نيز از چند سال قبل مطرح نموده است. او معتقد است كه اسلام قرن ها از صحنه زندگي به دور بوده و در آن مواردي كه به نظم اجتماعي و روابط بين انسان ها برمي گردد، «دچار خلاء» است. لذا «فقه» بايد «تحول» پيدا كند تا با نيازهاي زمان متناسب شود. يكي از شخصيتهاي ديگري كه پرچم «رفرم در شريعت اسلامي» را برداشته است، «عبدالكريم سروش» است. سروش در حقيقت به اين امر اصرار مي ورزد كه مديريت فقهي ناتوان از اداره جامعه كنوني و پاسخگويي به نيازهاي بشر امروز است. در زمينه ولايت مطلقه و آزادي نيز نظرات سروش مبتني بر نفي ولايت و قدرت مطلقه است. حجت الاسلام «محمدجواد حجتي كرماني» نيز در سلسله مقالاتش با عنوان نقش زمان در تطور فقه كه در «روزنامه اطلاعات» چاپ مي شود، در صدد امروزي كردن دين است.29

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14