(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 دی 1390- شماره 20106

آمريكا و روسيه كالبدشكافي اختلاف ها



آمريكا و روسيه كالبدشكافي اختلاف ها

سبحان محقق
اشاره
اتفاقاتي كه پس از انتخابات پارلماني اخير روسيه روي داد و به مداخلات آمريكا و واكنش هاي تند مسكو انجاميد، نويسنده را بر آن داشت تا «ماهيت اختلاف» ميان آمريكا و روسيه را زير ذره بين ببرد و كشف كند كه اين اختلاف بر سر چيست و علي رغم فروپاشي شوروي در سال 1991 و پذيرش الگوهاي ليبرال دموكراسي توسط روسيه جديد، چرا آمريكا باز هم يك رويه خصمانه را نسبت به روسيه درپيش گرفته است.
علاوه بر آن، هدف بعدي نويسنده، كشف ميزان استحكام اين اختلاف است، با اين هدف كه كشورهايي مثل ايران تا چه اندازه مي توانند روي اين اختلافات ميان روسيه و آمريكا حساب باز كنند و به طور ويژه، آيا روسيه مي تواند يك متحد استراتژيك براي ايران در برابر غرب باشد.
نويسنده با استقراء موارد اختلاف برانگيز و تنش زا ميان مسكو و واشنگتن، مي خواهد ثابت كند كه اختلاف بين اين دو بر سر تزاحم منافع است و يا حداكثر، روسيه نمي خواهد يك نظام تك قطبي كه در رأس آن آمريكا باشد را بپذيرد. اما ماهيت اختلاف ميان ايران و آمريكا، ايدئولوژيك است. روسيه متعلق به باشگاه غرب است و همه تلاشش اين است كه يك كشور كاملا مدرن و توسعه يافته غربي شود. اما ايران مي خواهد در ارتباط با مؤلفه هاي مدرن دست به گزينش بزند و در جهت اعتلاي دوباره جهان اسلام مي كوشد. پس مسيرهاي استراتژيك اين دو كشور متفاوت است. لذا، ايران در ديپلماسي خود نسبت به روسيه، بايد همه اين متغيرها را به انضمام متغير تاريخي درنظر بگيرد.
سرويس خارجي
سؤالي كه در ذهن بسياري از ما در مورد مناقشات ديپلماتيك ميان روسيه و آمريكا وجود دارد، اين است كه علي رغم فروپاشي شوروي در سال 1991 چرا اين مناقشات همچنان باقي است و حتي روزبه روز بيشتر هم مي شود؟ مگر در فدراسيون روسيه همان دموكراسي و نظام رياستي اي شكل نگرفته است كه در ايالات متحده وجود دارد؟ مگر روسيه در مورد موجوديت رژيم صهيونيستي در خاورميانه رويكرد خصمانه اي دارد و يا مواضعش درباره خطرات كره شمالي هسته اي، با آمريكا متفاوت است؟ در همه اين موارد و بسياري ديگر از مسائل استراتژيك مثل مبارزه با تروريسم، مواضع اين دو كشور بسيار به هم نزديك است؛ اما باز هم واشنگتن در قبال مسكو طوري عمل مي كند كه انگار با يك دشمن ديرينه طرف است و آخرين نمونه اين سياست خصمانه را در ماجراهاي پس از انتخابات پارلماني ماه گذشته شاهد بوده ايم كه در جاي خود بررسي مي شود.
اما، اينكه آمريكا يك دشمن است و يا يك دوست، تا همين چند سال قبل براي روس ها هم يك معما بوده و اين ترديد، در نوع برخوردها و مواضع مقامات كرملين در برابر اقدامات آمريكايي ها ديده مي شده است.
به عنوان مثال، مقامات كاخ سفيد در مارس سال 2007 (فروردين 1385) اعلام كرده بودند كه قصد دارند در لهستان سيستم دفاع موشكي ضد بالستيك و در جمهوري چك نيز يك ايستگاه رادار ايجاد كنند. اين اقدام ايالات متحده براي روس ها گيج كننده و تعجب برانگيز بود و آنها از خود مي پرسيدند كه مگر جنگ سرد تمام نشده است؟ پس دليل اين اقدام آمريكا چيست؟ به خاطر همين سردرگمي و ترديدبود كه آمريكا توانست خطر حملات موشكي ايران و كره شمالي را مطرح كند و اصلا ضرورتي نبيند كه وارد ادبيات و فضاي دوران جنگ سرد شود.
اما، الان ديگر به نظر مي رسد دوران حاشا گذشته است و مواضع ضد روسي آمريكا نسبت به قبل شفاف تر شده است و با آغاز رياست جمهوري مجدد «ولاديمير پوتين» اين مواضع احتمالا تندتر نيز مي شود.
ماهيت اختلاف
فهم ماهيت اختلاف ميان روسيه و آمريكا از چند جنبه براي ما اهميت دارد؛ اول اينكه روسيه هنوز هم از لحاظ توانمندي هسته اي و سلاح هاي استراتژيك هم وزن آمريكاست و هر يك از اين دو كشور 1500 كلاهك هسته اي در اختيار دارند و لذا، اگر يك جنگ هسته اي ميان طرفين دربگيرد، كل كره زمين در معرض نابودي خواهد بود.
به طور طبيعي ميان كشورها تفاوت هاي زيادي در عرصه هاي سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، رسانه اي و اجتماعي وجود دارد. اين اختلافات تنها زماني اهميت مي يابند كه در سطوح داخلي، ملي و بين المللي به محرك هاي سياسي تبديل شوند و منافع واحدهاي سياسي را به خطر اندازند و آنها را با چالش مواجه كنند.
اين چالش درجات متفاوتي دارد؛ به عنوان مثال، اگر يك ايدئولوژي جديد به شكل گفتمان غالب درآيد، مي تواند كل نظام مستقر جهاني را با خطر فروپاشي روبه رو كند. اما اختلافات سياسي ميان دو كشور را مي توان از طريق مذاكرات ديپلماتيك و بده بستان امتيازها و منافع حل نمود. جنگ بر سر منافع اقتصادي و تسلط بر بازارها نيز در جاي خود حياتي است، ولي بازيگري كه به دنبال بازار است، الزاماً ايدئولوژي و نظم مستقر و مسلط را به مخاطره نمي اندازد.
با اين مقدمات در مي يابيم كه در سلسله مراتب محرك هاي سياسي در نظام بين الملل، ايدئولوژي به نظر مي رسد كه اهميتش از ساير محرك ها بيشتر است.
لذا، ماهيت اختلاف ميان دو نظام سياسي و دو بلوك مي تواند ايدئولوژيك، سياسي، اقتصادي و يا ادغامي از اين سه باشد؛ به عنوان مثال، ماهيت اختلاف كنوني ميان چين و آمريكا، اقتصادي است نه ايدئولوژيك. رهبران ايالات متحده خوب مي دانند كه با فروپاشي شوروي در سال 1991، ايدئولوژي كمونيسم لااقل در شرايط حاضر از سكه افتاده است. علاوه بر آن، چيزي كه هم اكنون بر چين حكومت مي كند، به قول رسانه هاي غربي، ناسيوناليسم است، نه كمونيسم، خود چيني ها هم كه سال هاست از داعيه هاي ايدئولوژيك و صدور انقلاب مائوئيستي دست برداشته اند و به جاي آن، همه جا به دنبال منابع و بازار مي گردند.
اما اصطكاك ميان چين و آمريكا قابل كتمان نيست؛ اكنون پنتاگون سرگرم دست اندازي به حوزه نفوذ چين در آسياي جنوب شرقي است، جايزه صلح نوبل را غربي ها به يك مخالف دولت چين داده اند، با «دالايي لاما» رهبر بودايي هاي تبت مرتبا ديدار و گفت وگو مي كنند و عليه سركوب مذاهب و نقض حقوق بشر در چين مرتبا بيانيه مي دهند. با وجود همه اين مؤلفه هاي سياسي، ماهيت اختلاف ميان چين و آمريكا «اقتصادي» است؛ اين چيزي است كه سناتورها، اعضاي كنگره، مقامات سياسي، رؤساي شركت ها، مؤسسات تحقيقاتي و اتاق هاي فكر فعال در ايالات متحده مي گويند. آمريكا نگران توسعه سريع اقتصادي چين و تصاحب بازارها توسط اين كشور است.
مثال ديگري كه مي توان در مورد ماهيت اختلاف ذكر كرد كه متفاوت با چين باشد، جمهوري اسلامي ايران است؛ همان طوري كه مي دانيم، كشورمان درسال 1357 شاهد يك انقلاب مذهبي بود. قوام و پايداري اين انقلاب با يك عمر 33 ساله، نه تنها هژموني سياسي و نظام مستقر را با چالش مواجه كرد، بلكه كليت تفسير تاريخي شبه علمي و مدرنيستي را معكوس كرد.
دراينجا ديگر بحث رقابت هاي اقتصادي مطرح نيست و يا منازعه بر سر حوزه نفوذ و اختلافات سرزميني و رقابت تسليحاتي درميان نيست. دراينجا ذهنيت هاي مردمي كه به جهان بيني خاصي اعتقاد دارند را نشانه رفته اند و كل ساختار تهديد مي شود. به همين خاطر است كه كليت غرب تحت رهبري آمريكا انگيزه كافي براي هر نوع برخوردي را با جمهوري اسلامي دارد و اگر ما مي بينيم كه آمريكا در حال حاضر از همه ابزارها و حتي سلاح هاي استراتژيك بهره نمي گيرد، فقط و فقط بدين خاطر است كه زمينه براي انجام اين اقدامات مناسب نيست و عوامل بازدارنده بسياري وجود دارند.
اتحاد جماهير شوروي سابق نيز يك تهديد ايدئولوژيك براي ليبرال دموكراسي غربي بود، اما خطرش براي كليت غرب به اندازه انقلاب اسلامي ايران نبود؛ جنگ ميان كمونيسم و ليبراليسم در تحليل نهايي يك جنگ خانگي بود و در اين كارزار يك جريان و شاخه مدرنيسم مقابل شاخه ديگر ايستاده بود.
با اين مقدمات، به بحث اصلي خود برمي گرديم و مي خواهيم بدانيم كه ماهيت اختلاف كنوني ميان روسيه و آمريكا چيست.
به نظر مي رسد كه بهترين شيوه دستيابي به يك پاسخ نسبتا درست در اينجا، شيوه استقرايي است؛ يعني ابتدا مهمترين مسائل چالش زا ميان روسيه و آمريكايي طي 20 سال پس از فروپاشي شوروي را ارائه و سپس، به تحليل ماهوي آنها مي پردازيم.
فرضيه ما اين است كه علت اصلي دشمني آمريكا با دولت مسكو، حضور تعريف نشده و مزاحم روسيه در نظام تك قطبي جهان است. نظامي كه آمريكا همه تلاش خود را به كار گرفته است تا در رأس آن قرارگيرد و نقش فرماندهي را داشته باشد. لذا اختلاف ميان اين دو كشور ماهيتا سياسي و در حد تزاحم منافع است.
پس از فروپاشي شوروي در سال 1991، نخستين اختلاف ميان روسيه و آمريكا به خاطر جنگ آمريكا در كوزوو پيش آمد و اعتراض «بوريس يلتسين» رئيس جمهور وقت روسيه را در پي داشت.
به طور كلي روابط دوكشور كه پس از فروپاشي شوروي به سرعت توسعه يافته بود، به دو دليل تا سال 1999 چندان دچار تنش و كشمكش نشد؛ يكي به رويكرد يلتسين مربوط مي شد و وي در امور بين المللي كمتر دخالت مي كرد و ديگري دولت «بيل كلينتون» در آمريكا بود؛ هرچند كلينتون كم و بيش دست به تهاجمات محدودي درخاورميانه، آفريقا و شبه جزيره بالكان مي زد، ولي در دوران وي هنوز نومحافظه كاران تندرو وارد كاخ سفيد نشده بودند.
اما، با روي كارآمدن «ولاديمير پوتين» در روسيه و «جرج بوش» پسر در آمريكا اختلاف ميان دو كشور كم كم بالا گرفت؛ پوتين بيش از يلتسين در امور بين المللي دخالت مي كرد و از همان ابتدا احساسات رقيق ضدآمريكايي و ضدغربي داشت؛ شايد سابقه فعاليت وي در درون سازمان اطلاعاتي «كا.گ.ب» بر شكل گيري تمايلات ضدآمريكايي اش نقش داشت و اصولا فكر مي كرد كه آمريكا نه با اتحاد شوروي، بلكه با يك روسيه توسعه يافته و باثبات نوعاً سر ستيز دارد. ايده اي كه تحولات بعدي ميان دو كشور، آنرا در ذهن پوتين بيشتر تقويت كرد.
در آمريكا نيز بوش از همان ابتدا در سال 2000 رويه يكجانبه گرايي در پيش گرفت و به دنبال تحكيم يك نظام جهاني تك قطبي بود. اين سياست يكجانبه گرايي پس از وقايع 11 سپتامبر سال 2001 تشديد و اختلافات ميان آمريكا و روسيه نيز به همين نسبت بيشتر شد.
در سال 2002 دولت آمريكا به طور يكجانبه از معاهده موشك هاي ضد بالستيك (اي.بي.ام.تي) خارج شد و با اين اقدام خود، زمينه را براي اجراي طرحي كه در مورد سيستم دفاع موشكي در اروپا در نظر داشت، فراهم كرد. پوتين عليه خروج آمريكا از معاهده مذكور موضع گرفت و اين اقدام را يك اشتباه خواند.
اختلاف بعدي بر سر حمله به عراق آشكار شد؛ آمريكا در 29 اسفند سال 1381 به همراه متحدانش حملات نظامي خود را عليه رژيم صدام در عراق آغاز كرد؛ دولت مسكو عليه اين اقدام، شديداً موضع گرفت، ولي از حق وتوي خود در شوراي امنيت سازمان ملل استفاده نكرد.
اصطكاك بعدي ميان دو كشور بر سر توسعه ناتو شرق پيش آمد؛ در حالي كه دولت روسيه به واشنگتن يادآور مي شد كه عضوگيري ناتو از ميان كشورهايي كه سابقاً عضو بلوك شرق بودند، قابل قبول نيست و روسيه آنرا يك اقدام خصمانه عليه منافع خود تلقي مي كند، آمريكا و اروپا مشغول رايزني با دولت هاي اوكراين و گرجستان براي عضويت در ناتو بودند. روس ها مي گفتند اكنون كه اتحاد شوروي ديگر وجود خارجي ندارد و پيمان ورشو نيز منحل شده است، دليلي براي موجوديت و يا تقويت ناتو وجود ندارد. اما روس ها و ديگران بالاخره فهميدند كه آمريكا در استراتژي جديد خود، از ناتو براي تحكيم نظام تك قطبي و توسعه به سراسر جهان استفاده مي كند.
در مارس 2007 (اسفند- فروردين 1385) دولت واشنگتن اعلام كرد كه در صدد ايجاد سكوهاي دفاع موشكي ضدبالستيك در لهستان و همچنين نصب يك ايستگاه رادار در جمهوري چك است. آمريكايي ها مدعي شدند هدف از نصب اين سيستم ها، محافظت از ايالات متحده و اروپا مقابل حملات موشكي و اتمي احتمالي ايران و كره شمالي است. اما مسكو قانع نشد و اين سيستم جديد را كه در دو كشور سابقاً عضو پيمان ورشو و حوزه نفوذ اتحاد شوروي سابق نصب مي شد، به عنوان يك تهديد بالقوه براي خود دانست و در واكنش به آن، دست به آزمايش يك موشك بالستيك بين قاره اي به نام «آر.اس-24» زد. موشكي كه به ادعاي روسيه، مي توانست از هر سيستم دفاعي عبور كند. رئيس جمهوري روسيه هم به كاخ سفيد هشدار داد كه رقابت هاي تسليحاتي جديد، مي تواند براي اروپا بسيار خطرناك باشد و در دوم تير همان سال (1385) گفت اگر آمريكا سيستم دفاع موشكي ايجاد كند، روسيه نيز موشك هايش را به سمت لهستان و جمهوري چك نشانه مي گيرد.
پوتين براي اينكه آمريكا و اروپا را در تنگنا قرار دهد، پنجم مهرماه سال 1385 به ايران آمد و در مورد برنامه هاي برق هسته اي ايران با مقامات كشورمان صحبت كرد و اين را نيز با كنايه زدن به غرب گفت كه «استفاده از زور (عليه ايران) غيرقابل توجيه است.» يك هفته بعد نيز پوتين طرح هاي آمريكا در مورد سيستم دفاع موشكي كه در نزديكي مرزهاي روسيه (لهستان) مستقر مي شود را با استقرار موشك توسط شوروي سابق در كشور كوبا (نزديك آمريكا) كه به بحران موشكي كوبا مشهور است مقايسه كرد.
در 14 فوريه سال 2008 (23 بهمن 1387) پوتين يكبار ديگر اعلام كرد ممكن است موشك هاي روسيه را به سمت لهستان و جمهوري چك نشانه گيري كند. علاوه بر اين دو كشور، وي نام اوكراين را نيز آورد و گفت اگر اوكراين به ناتو اجازه احداث پايگاه براي ناتو را بدهد، اين كشور هم توسط موشك هاي روسي نشانه گيري مي شوند.
به هر حال، اين بحث هاي موشكي طي سال هاي بعد ادامه يافت و حتي تندتر هم شد.
با به قدرت رسيدن «ديميتري مدودف» به جاي پوتين و رفتن بوش و آمدن «باراك اوباما» به جاي وي، اين موضعگيري هاي تند عليه يكديگر به خاطر سيستم دفاع موشكي ادامه يافت؛ مدودف در پنج نوامبر سال 2008 (14آبان 1386) طي نخستين سخنراني سالانه خود در مجلس فدرال روسيه، قول داد كه موشك هاي كوتاه برد اسكندر را در كالينگراد (واقع در مجاورت لهستان) تحت حمايت آمريكا مستقر كند. چند ماه قبل از آن واشنگتن و ورشو توافق كرده بودند كه 10موشك دو مرحله اي بازدارنده در خاك لهستان مستقر شوند. همان طور كه گفته شد مخاصمات هنوز هم ادامه دارد و اين نشان مي دهد كه محاصره موشكي روسيه توسط آمريكا، يك استراتژي درازمدت است و با جابه جايي دولت ها در واشنگتن، اين استراتژي عوض نمي شود.
مسئله مورد مناقشه ديگر، مداخلات آشكار آمريكا در گرجستان است؛ در تابستان 1385 گرجستان منطقه اوستياي جنوبي را مورد حمله نظامي قرارداد و نهايتاً به مداخله نظامي روسيه انجاميد. مسكو آمريكا را محرك گرجستان مي دانست و به همين خاطر، روابط ميان آمريكا و روسيه تيره شد. در جنگ ميان گرجستان و روسيه، آمريكا آشكار جانب گرجستان را گرفت.
پائيز همان سال يك ناو روسي وارد آب هاي ونزوئلا شد و كشتي هاي جنگي روسي در بندر «لاكوآيرا»ي اين كشور پهلو گرفتند و با نيروي درياي ونزوئلا يك رزمايش مشترك برگزار كردند. اين حادثه نيز به تنش ميان روسيه و آمريكا افزود.
التهابات جديد خاورميانه هم منشاء برخي اختلافات ميان دو كشور شد؛ روسيه مخالف مداخله آمريكا و ناتو در ليبي بود، ولي اين كشور فراتر از اعتراضات كاري را در ممانعت از حمله به ليبي انجام نداد. اكنون هم «ويتالي چوركين» كه نماينده مسكو در سازمان ملل است و رياست تشريفاتي شوراي امنيت سازمان ملل را برعهده دارد، از اين شورا مي خواهد در مورد تلقاتي كه جنگنده هاي ناتو به غيرنظامي ليبيايي وارد آورده اند، تحقيق كند. اما آمريكا مقابل اين خواست روسيه ايستاد و اجازه تحقيق نمي دهد.
به نظر مي رسد دولت مسكو در ارتباط با سوريه جدي تر است و اعلام كرد مقابله مداخله احتمالي ناتو در سوريه مي ايستد، هر چند سابقه روس ها طي دو دهه اخير نشان داده است كه اين كشور عملا توان ايستادگي در مقابل غرب را ندارد و در شرايط حساس عقب مي كشد.
در يك جمع بندي، روسيه نسبت به دو اقدام غرب بسيار حساس است؛ يكي ماجراي سپر موشكي و ديگري، گسترش ناتو به شرق.
البته در طول اين دو دهه گذشته دو كشور در راستاي همگرايي و روابط صلح آميز نيز قدم برداشته اند كه از جمله مهم ترين آنها مي توان به مأموريت هاي فضايي مشترك (در سال هاي 1994 و 1998)، تصويب پيمان «استارت-2» (1006)، امضاي پيمان كاهش موشك هاي استراتژيك تهاجمي (2002)، ايجاد مسير لجستيكي در خاك روسيه براي ناتو در افغانستان (2009)، تفاهم نهايي درباره پيمان «استارت-1» و امضاي پيمان «استارت جديد» و كاهش كلاهك هاي هسته اي دو كشور تا حداكثر 1500 كلاهك (2010) و حضور سربازان آمريكايي در رژه پيروزي مسكو (2010) اشاره كرد.
در برخي مسائل نيز دو طرف منافع مشترك دارند؛ مثل خطر هسته اي كره شمالي و مبارزه با تروريسم.
آمريكا چه مي گويد؟
همان طور كه گفته شد، سمت و سوي ديپلماسي و سياست خارجي آمريكا نسبت به فدراسيون روسيه، در ظاهر مبهم بود و البته هر چه زمان مي گذرد، موضعگيري هاي ايالات متحده شفاف تر مي شود.
آمريكا در سال هاي ابتدايي پس از فروپاشي شوروي، هيچ بهانه خاصي (به جز مسئله چچن) نداشت كه با دولت مسكو دربيفتد و عليه مقامات كرملين تبليغات راه بيندازد. زيرا، دولت كمونيستي ديگر وجود خارجي نداشت و روسيه جديد هم تمام پارامترهاي غربي مربوط به تشكيل يك نظام سياسي دموكراتيك و ليبرالي را پذيرفته بود، لذا، دراين شرايط مثلا اگر دست به ايجاد سپر موشكي مي زد، خطر ايران را بهانه مي كرد.
اما، آمريكا در دوره پوتين كم كم جانب اپوزيسيون را گرفت و هم صدا با آنها مدعي شد كه پوتين فرد قدرت طلب و مستبدي است و در روسيه يك نظام دموكراتيك واقعي وجود ندارد. آمريكايي ها مدعي شدند پوتين به نحو فزاينده اي، قدرت را در دست خود متمركز كرد و اصلاحات داخلي را متوقف نمود.
نقض حقوق بشر در چچن، سركوب مخالفان و محدود كردن آزادي بيان، قتل مخالفان سياسي، حمايت از ديكتاتور در ديگر جمهوري هاي شوروي سابق وسركوب روزنامه نگاران از ديگر اتهاماتي بود كه از جانب آمريكا و غرب متوجه شخص پوتين شد. مسكو همچنين متهم شد كه از منابع گاز طبيعي براي باجگيري از كشورهاي همسايه مثل اوكراين و گرجستان جهت كسب امتياز استفاده مي كند.
دولت مسكو هم هدف توسعه ناتو به شرق را تلاش آمريكا براي دسترسي به منابع گاز و نفت آسياي مركزي و دست اندازي به حوزه نفوذ روسيه دانست.
اين موضعگيري هاي تند غرب عليه پوتين در دوران رياست جمهوري مدودف هم كم و بيش عليه دولت مسكو ادامه يافت و البته شخص مدودف نيز مثل پوتين، مقابل آمريكا و ناتو ايستاد. او با دستورات قاطع خود به ارتش روسيه درماجراي گرجستان، نشان داد كه اگر لازم باشد، مثل پوتين مقابل غرب مي ايستد.
در قضيه سپر موشكي هم مثل رئيس جمهور سابق روسيه گفت اگر لازم باشد سپرموشكي آمريكا را در لهستان هدف قرار مي دهد (سوم آذرسال جاري).
اعتراضات پس از انتخابات
رخدادهاي پس از انتخابات پارلماني روسيه در آذر ماه گذشته، اوج مداخلات آمريكا درامور داخلي روسيه را به نمايش گذاشت.
«هيلاري كلينتون» وزير خارجه آمريكا، به محض مشاهده نخستين اعتراضات داخلي در مسكو و سن پترزبورگ به نتايج انتخابات، اظهاراتي را درمورد انتخابات روسيه مطرح كرد كه معنايي جز وقوع تقلب در انتخابات و نبود دموكراسي در اين كشور نداشت. اين اظهارات پاسخ دندان شكن و صريح پوتين را درپي داشت. پوتين حتي گفت كساني كه با چراغ سبز خارجي ها عمل مي كنند، مجازات خواهند شد.
پس از كلينتون نوبت به اوباما رسيد و او نيز به محض مشاهده سرايت اعتراضات از مسكو و سن پترزبورگ به شهرهاي ديگر، اظهارات تحريك آميزي را بر زبان آورد كه موجب دلگرمي مخالفان مي شد.
به اعتقاد كارشناسان اين بگو مگوهاي ميان مقامات كرملين و كاخ سفيد درماجراهاي پس از انتخابات پارلماني روسيه، سال ها روابط دو كشور را تحت تاثير قرار خواهد داد. به ويژه اگر پوتين بتواند مجدداً به رياست جمهوري برسد، از هم اكنون مي توان روابط تيره تر ميان آمريكا و روسيه را تا 12سال آتي حدس زد (طول دوران رياست جمهوري روسيه با اصلاحاتي كه مدودف در قانون اساسي اعمال كرد، از چهارسال به شش سال افزايش يافت و هر فرد مي تواند دو دوره پي درپي رئيس جمهور شود).
اين حدس از آن بابت است كه هم علائق سياسي پوتين ضد آمريكايي و ضد غربي است و هم كاهش پايگاه اجتماعي حاميان او و راه يافتن شمار بيشتري از عناصر اپوزيسيون به داخل مجلس، زمينه را براي مداخلات گسترده تر آمريكا در روسيه فراهم مي كند و مسلماً مسكو نيز نسبت به اين مداخلات واكنش نشان مي دهد.
اختلاف تا چه حد جدي است؟
چيزي كه باعث شد مسئله اختلافات ميان روسيه و غرب مورد توجه اين نويسنده قراربگيرد، مشاجرات ميان كاخ سفيد و كرملين پس از انتخابات پارلماني اخير بود.
ماهيت اين اختلاف نيز از آن جهت كالبد شكافي شد كه جمهوري اسلامي ايران و جهان بپاخاسته اسلام در شرايط حاضر به بروز اين اختلاف و شكل گيري بحران هاي ديگر درپيكره غرب نياز دارند، چرا كه خصومت آمريكايي ها و اروپايي ها نسبت به ما عيان تر و شديدتر شده است. آنها اكنون آشكارا مي گويند كه نظام هاي مستقل و مردمسالار ديني را نمي توانند بپذيرند و همه تلاش خود را به كار گرفته اند تا مسيرهاي انقلاب در ليبي، مصر، تونس، يمن و بحرين را به سمت خود تغيير جهت دهند.
غرب اكنون همه تلاش خود را براي حفظ موجوديت و برتري رژيم صهيونيستي در خاورميانه به كار گرفته و تا آنجا پيش رفته كه براي حفظ اين برتري، صدها دانشمند و استاد عراقي را به طور نظام مند و توسعه جوخه هاي ترور حذف كرده و در ايران اسلامي ما نيز مدتي است كه اين پروژه ضدبشري را كليد زده است.
در اين شرايط هرچقدر كه كليت غرب (به همراه روسيه) داراي وحدت و همدلي و انسجام باشد، به همان ميزان نيز وضعيت براي دنياي اسلام فاجعه آميزتر خواهد شد.
لذا، توجه به مسئله شكاف ميان روسيه و آمريكا به خاطر اين ذهنيت است كه ما چقدر مي توانيم در سايه اين اختلاف، روي روسيه در مقابل غرب حساب باز كنيم، و البته، با توجه به چنين مقصود ذهني خود، ضرورت دارد كه به حافظه تاريخي نيز رجوع كنيم.
تاريخ به ما مي گويد كه اختلاف ميان روسيه و غرب (اروپا و سپس آمريكا) بسيار قدمت دارد. در يك جمع بندي مي توان گفت كه روس ها احساساتي ممزوج از خود كم بيني، ترس و نياز را نسبت به اروپايي ها و آمريكايي ها داشته و دارند و به همين خاطر، به افراط و تفريط هاي زيادي كشيده شده اند.
حاكمان روس، از پطر كبير گرفته تا تزار و استالين و پوتين، هميشه اين احساس را داشته اند كه به لحاظ توسعه صنعتي و اجتماعي از قافله غرب عقب مانده اند و به همين خاطر، طرح هاي زيادي را به اجرا درآورده اند كه توجه به آنها خارج از بحث ما است. اين رهبران و مردم روس از غرب واهمه نيز دارند چون در همين دوران جديد و مدرن شاهد تهاجمات مرگباري از جانب ناپلئون و آلمان در زمان جنگ هاي جهاني اول و دوم بوده اند.
اين ذهنيت سه ضلعي خودكم بيني و ترس و نياز هنوز هم راهنماي اصلي سياست خارجي روسيه در برابر غرب است.
جمع بندي
ما با احصاء و استقرار موارد تنش زا ميان روسيه و آمريكا به صحت فرضيه خود پي برديم؛ يعني «اختلاف ميان دو كشور موردنظر، ماهيتاً سياسي و در حد تزاحم منافع است.»
در مورد اهميت اختلافات ميان نظام ها نيز دانستيم كه اهميت برخي از آنها استراتژيك و بنيادي است و برخي ديگر نيز اهميت نازل تري دارند. اختلافات سياسي و تزاحم منافع در دنياي ديپلماتيك متاع عام هستند و به طور روزمره ايجاد مي شوند و پس از مذاكرات و تفاهم متقابل نيز رفع مي گردند. البته، هرچه ميان كشورها اشتراكات فكري، ايدئولوژيك، سياسي، سرزميني، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بيشتري وجود داشته باشد، اين اختلافات نيز سريع تر مرتفع مي گردند.
همان طور كه گفته شد، روسيه در نظام تك قطبي و يكجانبه مورد نظر آمريكا، هنوز يك كشور تعريف نشده و مزاحم به شمار مي آيد. به عبارت ديگر، اين كشور هر چند در تحليل نهايي يك كشور غربي به حساب مي آيد و الگوي ليبرال دموكراسي را پذيرفته است، ولي روسيه براي آمريكا با كشوري مثل ايتاليا خيلي فرق دارد؛ چون ايتاليا در زير چتر ناتو و آمريكا قرار دارد و كاملا گوش به فرمان است. ولي روسيه هنوز هم رؤياي قدرتمند شدن و حتي ابرقدرت شدن را در ذهن خود دارد و مي خواهد از موانع موجود بگذرد.
لذا، با توجه به ذهنيت تاريخي روس ها و ماهيت اختلاف ميان روسيه و آمريكا، غرب براي روسيه يك رقيب، يك مانع و يك منبع خطر است.
مسلما جوامع قيام كرده اسلامي هر چقدر به اسلام و ارزش هاي بومي نزديك تر شود و از سياست ليبرال دموكراسي مورد نظر غرب فاصله بگيرند، به همان ميزان نيز مشمول رويه خصمانه آمريكا و اروپا مي گردند. اين وضعيت در مورد روسيه صحت ندارد. زيرا آمريكا به دنبال يك روسيه ضعيف تر و بي خطر است.
اما در اين ميان ايران مي تواند با لحاظ كردن ظرفيت ها ، روسيه را يك متحد تاكتيكي خود در نظر بگيرد؛ در شوراي امنيت، رأي روسيه را به عنوان يكي از پنج كشور داراي حق وتو به سمت خود متمايل كند واز طريق توسعه مراودات اقتصادي و تجاري با مسكو، تحريم هاي غرب را دور بزند.
منابع: 1-wikipedia
-2خبر گزاري ها

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14