(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 15 دی 1390- شماره 20114

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ملّت ايران مصمّم در حفظ ارزشها
چگونه «يورگن هابرماس» در ايران به «محاكمه معرفتي» كشانده شد؟
مناظره دكتر «علي مصباح يزدي» با بزرگ ترين فيلسوف معاصر آلماني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ملّت ايران مصمّم در حفظ ارزشها

آن كساني كه خيال كردند با فاصله گرفتن از مبدأ انقلاب و با غيبت امام بزرگوارمان و وفات او، مردم از ارزشها فاصله خواهند گرفت، به خطا رفته اند؛ اشتباه كرده اند و مي بينند كه اشتباه كرده اند. ما به اين ارزشها متمسك هستيم؛ ما ارزشهاي اسلامي را مايه ي عزّت ملي خودمان مي دانيم؛ ما اين ارزشها را موجب رشد استعدادها در ملتمان مي دانيم. ما به بركت اسلام، به حول و قوه ي الهي خواهيم توانست با سرعتي بيش از سرعت متعارف و معمول، قله هاي علم را بالا برويم و اين قله ها را فتح كنيم. ما بر ضعفي كه در ساليان متمادي بر ما تحميل شده است، فائق خواهيم آمد و خودمان را قوي خواهيم كرد. معلوم است كه استكبار راضي نيست؛ معلوم است كه قدرتمندان با جنجال، با هوچيگري، با كار تبليغاتي، با كار سياسي، با فشار اقتصادي، مي خواهند مانع از اين حركت شوند؛ اما نمي توانند. ما ايستاده ايم؛ اين ملّت ايستاده است و ملّتهاي مسلمان بيدار شده اند. امروز دلهاي ملّتهاي مسلمان پر است از بغض صهيونيستها و بعض امريكا. امروز در سرتاسر خاورميانه و شمال آفريقا و آسيا، كشورهاي اسلامي و جوانها، مشتاق بروز هويت اسلامي خودشان هستند. اين چيزي است كه در ملّتها روئيده است.
بيانات در ديدار كارگزاران نظام، سفراي كشورهاي اسلامي و مهمانان كنفرانس وحدت اسلامي به مناسبت روز مبعث پيامبر اعظم (ص) ـ 31/5/85
استقلال و مردمي بودن
دو خصوصيت حوزه هاي علميه تشيّع
اساساً روحانيت شيعه همواره خصوصيتي منحصر به فرد داشته است و امروز هم كه نظام جمهوري اسلامي برپاست و مسئولان آن بعضاً از خود اين حوزه ها برخاسته اند و صبغه ي روحانيت و ديني در اين حكومت مشهود است، باز حوزه هاي علميه ي شيعه همان خصوصيت را حفظ كرده اند. آن خصوصيت چيست؟ آن عبارت است از «استقلال و مردمي بودن».
اين، در هيچ جاي دنيا وجود ندارد. مجامع روحاني، چه مسلمان، چه مسيحي، چه يهودي در غير شيعه، مجامعي هستند كه با مردم سر و كار دارند - يعني مردم به كليساها هم مي روند - اما روحاني در آنجا، با پيشنماز مسجد ما در اينجا، از زمين تا آسمان تفاوت دارد. او يك فردي است وابسته به يك تشكيلاتي كه از ملحقات دولت و سلطه ي حاكم بر آن كشور است يا سلطه اي شبيه سلطه ي روحانيت مثل مسيحيها، كه مثلاً كاتوليكهايشان به يك جاي ديگر وابسته اند، پروتستانها به يك جاي ديگر وابسته اند و فرقه هاي مختلفشان هركدام به مراكز قدرت وابسته اند و نصب و عزل مي شوند؛ اما روحانيت شيعه اين طور نيست؛
روحاني شيعه فقط متصل به مردم و براي مردم و در شئون روحاني، در خدمت مردم است؛ لذا تغذيه ي مالي روحانيون هم از مردم است. بارها بعضي از آقايان معتبر و معروف قم به بنده گفته اند كه شما بياييد از منابع دولتي براي حوزه ها يك بخشي را به عنوان شهريه جدا كنيد؛ بنده سالهاست با اين قضيه مخالفت كرده ام و گفته ام نمي كنم. خود من هم كه شهريه مي دهم، از وجوهات مي دهم. اين خيلي مهم است: پشتيبان ما مردمند.
هر كدام از مسئولان روحاني هم كه در كشور مشغول كارهاي اجرايي هستند، در درجه ي اول، روحاني هستند و در درجه ي دوم، مسئول. يعني اگر اين مسئوليت را كنار بگذارند، يا از آنها بگيرند، يك روحاني اند و مشغول كار روحاني شان هستند. اين، پديده ي خيلي بزرگ و مهمي است و بايد مهم شمرد.
ارتباط با مردم هم يك ارتباط دو جانبه و تنگاتنگ است. مردم به روحاني مي رسند، روحاني به مردم مي رسد. رسيدگي روحاني به مردم هم فقط مسئله گويي نيست؛ در حالي كه در بين ما اين طوري جا افتاده است. روحاني گره گشايي مي كند، مشورت فكري مي دهد و حل و فصل خصومتها و اختلافات را مي كند؛ الان هم همين طور است. مي نشيند، حرف مي زند، نصيحت مي كند و دل به دل مردم مي دهد. لذا هر جايي هم كه منصوبان ما در مشاغل گوناگون هستند و رفقا و طلبه ها و فضلايي را مي فرستيم، سفارش من به آنها اين است؛ مثلاً در مورد دانشگاه مي گويم در دانشگاه آن طور رفتار كنيد كه گويا در مسجد پيشنمازيد، با مردم مي نشينيد حرف مي زنيد، سؤال مي كنند، جواب مي دهيد، گله گزاري دارند، مشكل دارند، مشكل روحي دارند، مشكل فكري دارند.
بيانات در جمع روحانيون استان سمنان ـ 17/8/85.
پيشگامي روحانيت شيعه ايران در تحوّلات اجتماعي
يعني همدلي با مردم. همين خصوصيت - با مردم بودن - باعث شده است كه در تحولات عظيم اجتماعي كشور ما - كه مهم ترين كشور شيعه ي دنياست - روحانيت پيشقدم باشد. شما ببينيد كدام تحول بزرگ و اساسي - سياسي محض - در كشور انجام گرفته است كه در آن روحانيت در صف مقدم نباشد؛
از ايستادگي در مقابل دست اندازي اقتصادي خارجيها - مظهرش ماجراي تنباكو و «قرارداد رژي» در زمان ميرزاي شيرازي بود؛ نمونه ي ديگرش در قرارداد «رويتر» بود كه باز آنجا روحانيون مخالفت كردند؛
نمونه ي ديگرش در شروع مشروطيت بود كه روحانيون پيشقدم بودند، از نجف تا ادامه ي روحانيت در همه ي بلاد، و اگر روحانيون نبودند، امكان نداشت استبداد سلطنتي قاجاري از بين برود - تا قضاياي بعد از مشروطيت كه مخالفتهاي گوناگوني مي شد. وقتي هم كه عوامل روسها و بقيه ي دست اندازهاي سياسي در شهرها اخلال مي كردند، باز روحانيون همه جا پيشقدم، حفظ كننده و مهار كننده بودند. حتّي اگر در يك قضيه ي سياسي مردم هم دو دسته مي شدند، در رأس اين دسته هم روحاني بود و در رأس آن دسته هم روحاني بود؛ يعني مردم دل به روحانيت مي دادند. در قضيه ي مشروطيت هم آن كساني كه مخالف مشروطه بودند - البته اين را بدانيد كه از روحانيون كسي مخالف مشروطه نبود، بلكه مخالفت از وقتي شروع شد كه ظهور و حضور انگليسها و انگشت پنهاني آنها در مشروطه واضح شد؛ و الّا از اول هيچ كس حتّي در نجف، كه مداركي وجود دارد، با مشروطه مخالفت نداشت - و در آنجايي كه دو دسته شدند، باز مردم به اعتماد روحاني اي كه در رأس كار بود، سر كار آمدند و دنبال اين فكر را گرفتند؛ در مشهد يك جور، در زنجان يك جور، در تهران يك جور، و در مناطق ديگر هم يك جور.
در قضيه ي ملي شدن صنعت نفت هم باز روحانيون بودند كه جلو افتادند. اگر مرحوم آيه الله كاشاني نبود، مطمئن باشيد كه مسئله ي ملي شدن صنعت نفت به هيچ وجه در اين كشور پا نمي گرفت. حالا يك عده به تعبيري كه بنده كردم، نمك خوردگان نمكدان شكن هستند؛ نان نهضت ملي را مي خورند، بعد به مرحوم آيه الله كاشاني بدگويي مي كنند! در حالي كه او جلودار اين قضيه بود. و اگر او نبود، قطعاً مسئله ي ملي شدن صنعت نفت در اين كشور، به جايي نمي رسيد.
بعد هم در انقلاب اسلامي كه ديگر واضح است. ببينيد، با مردم بودن اين است. روحاني كه راه افتاد، دنبالش مردم راه مي افتند. فذا وليّ أبودلف ولّت الدّنيا علي أثره اين خاصيت روحاني شيعه است.
بيانات در جمع روحانيون استان سمنان ـ 17/8/85
پاورقي

 



چگونه «يورگن هابرماس» در ايران به «محاكمه معرفتي» كشانده شد؟
مناظره دكتر «علي مصباح يزدي» با بزرگ ترين فيلسوف معاصر آلماني

نويسنده: پيام فضلي نژاد
علي مصباح يزدي گفت وگو را با زبان تخصصي فلسفي و با پرسش از تناقضات و تحولات ديدگاه هاي هابرماس درباره «دين» آغاز كرد و اين فيلسوف آلماني نيز ابتدا پذيرفت كه گاهي در اين داوري ها «شتابزدگي بسيار» به خرج داده است،106 اما با تكرار نظريه هاي ماكس وبر و اميل دوركيم در قلمرو جامعه شناسي دين از «فروپاشي جهان بيني ديني» سخن گفت و آن را نظريه جديد خود خواند: «فروپاشي به اين معني كه جهان بيني ديني هدف گيري تك تك افراد جامعه را به طور كلي هدايت كند و خود را مبناي نظريات حقوقي، سياسي، و تشكيلاتي نظام سياسي بداند.»107 وقتي بحث در عرصه فلسفه دين به اوج رسيد و هابرماس پاسخ روشني به سوالات نمي داد، مصباح يزدي مشكل را «بر سر تعريف دين و زبان دين» دانست، «اين كه ما چه چيز را ديني و چه زباني را زبان ديني بدانيم» و پرسيد «ممكن است بپرسم تحليل و تفسيرتان از دين چيست؟» فيلسوف آلماني ابتدا خود را يك «ملحد روشي» ناميد كه «جايگاه خود را بيرون از هر گروه ديني مي داند.»108 سپس همان تعريفي را از »دين« ارائه كرد كه فرانسيس فوكوياما و عبدالكريم سروش نيز از آن با عنوان «اسلام هويت» ياد مي كنند.109 هابرماس، از يك طرف زبان دين را از «جنبه زماني» وابسته به يك «حادثه تاريخي» دانست و نتيجه گرفت كه اين دين براي اقوام و جوامعي كه در اين حادثه تاريخي اشتراك ندارند نه تنها حجيت ندارد، بلكه قابل فهم هم نيست. از طرف ديگر، او زبان دين را از «جنبه مكاني» نيز به پيروان همان دين محدود ساخت كه خارج از اين محدوده كاربردي ندارد!
برخلاف دكتر علي مصباح يزدي و دكتر محمد لگنهاوزن كه كليد يك ديالوگ فلسفي و دين شناختي را زدند، هابرماس به سرعت اين گفت وگو را به يك سطح سياسي مبتذل و شعاري كشاند و مدام تكرار مي كرد كه «شما بايد پلوراليسم را به عنوان يك واقعيت بپذيريد. با اين واقعيت چه مي توانيد بكنيد؟! من مي بينم كه شما در اين كشور چگونه با آن برخورد مي كنيد.»110 سپس گفت اين برداشت ها، «برداشت قرون وسطايي از فلسفه است!»111 هابرماس با عصبانيت رو به دكتر مصباح يزدي كرد و از او پرسيد:
اگر زني كه با مردي در تهران ازدواج كرده، بخواهد از قوانين مدني اسلامي اطاعت كند كه از ابعاد گوناگوني او را پايين تر از شوهرش قرار مي دهد (و من نمي خواهم آن را اينجا باز كنم) تا آنجا كه از حقوق مساوي برخوردار نيستند، تحميل اين قانون بر او چگونه قابل توجيه است؟! با اين كه او در مورد اين كه اين قانون درست است قانع نشده است؟! آنچه من از شما مي خواهم اين است كه استدلالي براي اين امر ارائه كنيد.112
مصباح يزدي چند استدلال و مصداق براي هابرماس اقامه كرد كه به ناشكيبايي بيشتر فيلسوف منجر شد. او گفت پاسخ اين سوال، همان پاسخي است كه شما براي اجراي قوانين مدني در جوامع سكولار غربي و لزوم اطاعت شهروندان از آن ها استدلال مي كنيد:
اگر زن مسلماني در يك كشور غربي با مردي ازدواج كند و پيرامون مطلوبيت و مقبوليت قوانين مدني آنجا قانع نشده باشد، چگونه حكمرانان كشور به خود اجازه مي دهند تا قوانين مدني شان را بر او تحميل كنند، در حالي كه آن زن مسلمان پيرامون مقبوليت و مطلوبيت آن قوانين قانع نشده است؟!113
هابرماس به جاي استدلال در برابر چنين پاسخ مستدل و ظريفي، آن را «قياس مع الفارق» خواند و گفت: «قانون در جوامع ليبرال به زنان مسلمان اجازه مي دهد بر اساس قوانين مقدس خودشان زندگي كنند و هيچ گونه منعي در مورد پيروي از قوانين مقدس وجود ندارد. قوانين مدني با تمامي اديان و پيروان آن ها به يك چشم نگاه كرده و هيچ گونه تبعيضي روا نمي دارد.»114 او از بررسي طرحي در دادگاه قانون اساسي آلمان خبر داد كه «جواز رعايت آداب ديني و مذهبي مثل سركردن روسري را به زنان مسلمان مي دهد» و با لحن عصبي تحقيرآميزي افزود:
پس ما در «غرب» به شهروندانمان اين اجازه مي دهيم؛ ولي چرا شما آن را بر كساني كه خود مايل نيستند تحميل مي كنيد؟115
يورگن هابرماس مي خواست گفت وگو را نيمه كاره رها كند كه با شنيدن يك استدلال ديگر دكتر مصباح يزدي يكباره يكه خورد:
آقاي هابرماس! آنچه در مورد دادگاه قانون اساسي آلمان فرموديد در حد يك طرح است و هنوز تصويب نشده و معلوم هم نيست كه تصويب بشود. به علاوه آنچه تاكنون عملاً در كشورهاي ليبرال و سكولار غربي جريان دارد خلاف مطلب مورد ادعاي شما است. اجازه دهيد به اطلاع تان برسانم و در صورت نياز با مدرك اثبات كنم كه زنان مسلمان بسياري در كشور شما آلمان و نيز در ديگر كشورهاي غربي و اروپايي از جمله در فرانسه، فقط به خاطر داشتن روسري از حقوق شهروندي خود محروم گشته اند؛ دانش آموزان از كلاس درس اخراج و كارمندان از شغل خود بركنار گشته اند.116
علي مصباح يزدي مباحثه را به سطح فلسفي خود بازگرداند و ادامه داد :
«دليل لزوم اطاعت از قوانين مدني و مجازات متمردين در جوامع ديني و سكولار يكي است، زيرا:
«قانون» براي نظم و ايجاد همبستگي اجتماعي وضع مي شود و اگر «اطاعت» از آن منوط به خواست و قانع شدن تك تك شهروندان باشد نقض غرض مي شود، خواه منشأ اين قوانين آموزه ها و احكام ديني باشد يا تصميم نمايندگان پارلمان و يا هر منشأ عقل پسند ديگري.117
ولي هابرماس نشان داد كه از پيشبرد يك بحث عميق انتقادي در قلمرو فلسفه حقوق و جامعه شناسي دين ناتوان است و صرفاً در چارچوب جواب هاي كليشه اي سياستمداران سكولار قادر به حركت است، نه پاسخ هايي در شأنيت يك فلسفه دان. او بدون آنكه سخنان خويش را مستند و مستدل به درونمايه هاي عقلي كند، مباحثه را به سطح مجادله كشيد و بحث را چنين خاتمه داد:
دين نمي تواند احكام خود را بر ديگران تحميل كند. احكام دين فقط براي پيروان آن قابل اجرا است و ديگران در صورتي به آن عمل خواهند كرد كه ايمان بياورند و قانع شوند؛ نه آن كه با «زور» و «قدرت سياسي» وادار به «اطاعت» از آن شوند. «طبيعت قوانين ديني» چنين اقتضايي دارد!118
وقتي دكتر علي مصباح يزدي در جواب گفت «درك ما نسبت به حقيقت، هدف و كاركرد دين متفاوت است و اگر بخواهيم اين مسائل به گونه اي ريشه اي حل شود، بايد از تعريف و حقيقت دين شروع كنيم»119 اين فيلسوف آلماني كه خود را «طرفدار سرسخت گفت وگوي انتقادي در حوزه عمومي» نشان مي داد، با حالتي برافروخته به سرعت از صندلي اش برخاست و فقط اظهار داشت: «اين بحث به جايي نمي رسد.»120 هابرماس پس از خداحافظي، لابي «هتل لاله» را به سمت سوئيت خود در طبقه چهارم ترك كرد.
او بعدها اين جلسه را «تجربه اي قرون وسطايي» ناميد،121چون كليشه هاي ذهني اش را به چالشي جدي فراخواند. يك ماه بعد نيز در روزنامه فرانكفورتر آلگماينه روايتي سراپا متفاوت از اين ديدار داد و به دروغ مدعي شد در پايان جلسه ترجمه انگليسي كتاب آموزش فلسفه را از شخص علامه محمدتقي مصباح يزدي هديه گرفته است؛122 نه كتاب بلكه به گفته هابرماس «يك متن قرون وسطايي»:
در رابطه با آخوندي كه از شهر زيارتي قم آمد، چيزي شبيه به حصار فكري تجربه كردم. او همراه پسر كوچكش و سه برادر ديني كه يك آمريكايي نيز در بين آنان بود، به ملاقاتم آمد... وقتي من اين سوال را طرح كردم كه چرا اسلام از قدرت سياسي به عنوان «ابزار فشار» صرفنظر نمي كند، جو ملايمي كه هنگام بحث وجود داشت به يك باره تغيير كرد. اين ميهمان آرام و فروتن در مقابل درخواست من جهت ارائه استدلالي مذهبي، به طرزي غيرمنتظره عكس العمل نشان داد. در اين لحظه بود كه به نظر مي رسيد، پرده از «ماهيتي خشك و متعصب» كه مانند «صخره اي سخت» مي ماند، به كنار مي رود. در پايان صحبت، مرد مسني كه آيت الله ] محمدتقي مصباح يزدي [ بود و تا آن زمان در سكوت به صحبت شاگرد خود گوش مي داد، با حالتي در چهره كه گويي مي خواست اوضاع را آرام كند، كتابي به من داد كه خود تأليف كرده بود و توسط «مركز حفظ متون مذهبي باستاني» در آمريكا به زبان انگليسي ترجمه شده بود. بعدها فهميدم كه محتواي اين كتاب همچون متني قرون وسطائي است.123
براي مطالعه اسناد و منابع پاورقي به كتاب در دست چاپ «ارتش هاي روشنفكران» از سري كتابهاي «نيمه پنهان» مراجعه كنيد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14