(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 15 دی 1390- شماره 20114

خويشاوندي با رهبران و مسئولان جامعه و مسئوليت هاي مضاعف
عشق بازي مخلصين با حضرت حق



خويشاوندي با رهبران و مسئولان جامعه و مسئوليت هاي مضاعف

احسان باقري
اسلام، بهترين و كامل ترين سبك زندگي را به بشر ارايه مي كند. از اين رو مسايل اجتماعي در آن پررنگ تر است؛ زيرا انسان موجودي اجتماعي است و مسايل اجتماعي وي نيز بيشتر از مسايل فردي او مي باشد، بلكه حتي مسايل فردي انسان نيز به شكلي مرتبط با مسايل اجتماعي اوست و تحت تاثير آن شكل مي گيرد؛ چرا كه احساسات و عواطف انساني كه خصوصي ترين مسايل فردي و شخصي او را تشكيل مي دهد، متاثر از روابط شخصي با والدين، همسر و خانواده است.از آن جايي كه مسئوليت ها و نقش هاي اجتماعي انسان، متاثر از جامعه است و شخصيت و هويت انساني را شكل مي بخشد، نقش رهبران در جامعه نيز پررنگ تر از همه نقش هاي ديگر اجتماعي است. البته اين نقش و در نتيجه نفوذ اجتماعي، مختص به رهبران نيست، بلكه دامنه آن حتي خويشاوند رهبران را نيز دربرمي گيرد. از اين رو اسلام افزون بر تبيين شخصيت هاي رهبران و مسئوليت ها و نقش آنان در جامعه سالم ايماني و قرآني، به نقش و مسئوليت هاي خويشاوندان و مرتبطان با رهبران نيز توجه ويژه نشان داده است.نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني در خصوص وظايف و مسئوليت هاي همسران و خويشان پيامبر(ص) به بررسي نقش و مسئوليت خويشاوندان رهبران پرداخته و ديدگاه قرآن را در اين زمينه ارايه نموده است.
نفوذ اجتماعي رهبران و خويشاوندان آنان
انسان ها به طور طبيعي، مقلد هستند. تقليدگرايي ذاتي و طبيعي انسان، آثار بسيار مهمي در زندگي او به جا مي گذارد. هرچند كه بيشتر مردم از آثار منفي تقليد سخن به ميان مي آورند و آن راعامل بسياري از بدبختي ها و بي خردي ها مي شمارند؛ اما انتقال فرهنگ ها، سنت ها، دانش ها و تجربيات و مانند آن تنها از طريق تقليد انجام مي گيرد. وحدت اجتماعي و بقا و دوام جامعه براساس اصول تقليد است.
انسان ها به سبب كمال گرايي ذاتي و گريز از نقص، انسان هاي ديگر را الگو و سرمشق زندگي خويش قرار مي دهند و از آنان تقليد مي كنند؛ زيرا اين ديگري يا ديگران مهم، كساني هستند كه از نظر آنان به موفقيت دست يافته اند. از نظر هر فرد انساني، موفقيت به معناي رسيدن به كمال، دست يابي به خوشبختي و سعادت است؛ هرچند گاه انسان ها در تطبيق مصاديق به خطا و اشتباه مي روند و موفقيت را در چيزي مي يابند كه سعادت و خوشبختي و يا كمال نيست؛ اما ذات كمال گرايي، موجب مي شود تا تقليد از ديگران موفق را در برنامه و سبك زندگي خود داشته باشند؛ زيرا اين ديگران مهم، كساني هستند كه مسير موفقيت و كاميابي را شناخته و به آن دست يافته اند.
در همه جوامع، رهبران اجتماعي در جايگاه اصلي ديگران مهم و انسان هاي موفق و كامل نشسته اند؛ زيرا اينان نخبگاني هستند كه با شايستگي تمام در مسير موفقيت و كاميابي گام برداشته و بدان دست يافته اند. همه افراد جامعه تلاش مي كنند تا به مرتبه اي از مقام و منزلت ايشان نزديك و يا دست يابند. از اين رو سبك زندگي آنان را الگو و سرمشق زندگي خويش قرار مي دهند و گاه اينان در چنان جايگاهي قرار مي گيرند كه در اصطلاح از آنان به كاريزما ياد مي شود. كاريزما به معناي فرهمندي در حقيقت عبور از دايره انسان هاي عادي و قرار گرفتن در جايگاه انسان خداست. متاله و خدايي شدن اين افراد موجب مي شود كه نفوذ اجتماعي آنان در جامعه بسيار بيشتر و قوي تر از هر رهبر ديگري باشد، به گونه اي كه حكومت ايشان بر جسم ها نيست بلكه بر جان ها و قلوب است؛ چنان كه ابزار قدرت ايشان، خشونت و زور و حتي اقتدار و قدرت قانوني نيست، بلكه اقتدار معنوي مي باشد.
دراين حالت، نفوذ رهبران و مقام و منزلت آنان دراسوه بودن نيز رنگ و معنايي ديگر به خود مي گيرد و بي هيچ شك و ترديدي مردم مي كوشند تا سبك زندگي خود را از آنان بگيرند و خود را همانند ايشان سازند.
اگر دربرخي روايات آمده است كه «الناس علي دين ملوكهم؛ مردم بر دين و سبك زندگي پادشاهان و رهبران خويش مي باشند» (كشف الغمه، ج 2، ص 21)؛ درحق اين گروه از رهبران خردمند بايد گفت كه مردم يك گام فراتر رفته و مي كوشند تا خودشان را از همه جهات همانند رهبران خردمند خويش سازند و اينان درحقيقت خدايان زميني اين مردمان هستند و از اين دسته رهبران به نام هايي چون سايه خدا و فرزندان خدا و مانند آن ياد مي شود. از اين رو اميرمومنان (ع) درحق نفوذ بي مانند رهبران مي فرمايد:الناس بامر ائهم اشبه منهم بابائهم؛ مردم، به دولتمردان خود شبيه ترند تا به پدرانشان. (تحف العقول، ص 208)
پيامبر اسلام (ص) درتاثير رهبران درهدايت و ضلالت امت اسلام فرمودند:«صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي و اذا فسدا فسدت امتي» هرگاه دو دسته از امت من فاسد شوند همه فاسد مي شوند و اگر صالح شوند در همه اثر گذاشته و همه صالح مي شوند.
سؤال كردند آن دو دسته كيانند؟
پيامبر فرمودند:«الفقهاء و الامراء؛ دانشمندان و حاكمان». (بحارالانوار، ج 2، ص 49)
قرآن به اين نكته توجه مي دهد كه خويشاوندان رهبران بويژه رهبران خردمند از نظر تاثيرگذاري درحد رهبران عمل مي كنند، بلكه گاه رهبران به خويشاوندان و رفتارهاي آنان سنجش مي شوند و ارزيابي ها از اين طريق انجام مي گيرد. بنابر اين، رفتار خويشاوندان به ويژه همسران و فرزندان، به معناي بازتاب شخصيت رهبري قلمداد مي شود و داوري ها درباره نفوذ حقيقي شخصيت رهبر، براساس شخصيت و رفتارهاي خويشاوندان درجه يك، انجام مي گيرد.
از اين رو بخشي از آموزه هاي قرآني به مسائل همسران و فرزندان پيامبران اختصاص يافته است.
در برخي از آيات، از زناني چون همسر لوط و نوح (تحريم، آيه 10) به عنوان خويشاوندان غيرقابل تقليد و الگوبرداري ياد مي شود و در آياتي ديگر از فرزنداني چون فرزند نوح سخن به ميان مي آيد و درآن خويشاوندي فرزند بدكار و كافر از نوح (ع) نفي مي شود. (هود، آيه 46) اين نفي براي آن انجام مي گيرد تا قضاوت براساس آن انجام نگيرد و مردم، فرزند و همسر رهبري بودن را ملاك و معيار قرار ندهند.
با اين همه قرآن به اين گرايش طبيعي انسان در تقليد از رهبران به ويژه رهبران خردمند در همه حوزه ها حتي همسر و فرزند توجه دارد. از اين رو درآيات سوره احزاب و سوره هاي ديگر، به نقش حساس، مسئوليت و وظايف ويژه همسران و فرزندان رهبر بزرگي چون پيامبر (ص) اشاره مي كند. از اين آيات مي توان دريافت كه همسران و فرزندان رهبران اجتماعي درجامعه اسلامي از چه ويژگي هايي بايد برخوردار باشند.
ملاك هاي برتري
خداوند در آيات قرآني، پيش از اينكه به شخص و نقش افراد درخانواده و جامعه توجه كند، به ارزيابي شخصيت مي پردازد و جايگاه افراد را براساس شخصيت آنان مشخص مي كند. هرچند كه ارتباطاتي چون همسري و فرزندي براي افراد نوعي شخصيت اجتماعي ايجاد مي كند، ولي آنچه اصل و اساس براي داوري و ارزيابي است، نوع ديگر ارتباطات است كه شخص با خداوند ايجاد مي كند.
براين پايه، ملاك هاي برتري هر انساني مي بايست درارتباط با خداوند و ميزان نزديكي و دوري از او تبيين گردد. به سخن ديگر، ميزان رنگ و صبغه خدايي گرفتن (بقره، آيه 138) يا متاله و خدايي شدن، معيار اصلي در سنجش برتري انسان و مقام و منزلت او براي رهبري و الگو قراردادن در جامعه است.
خداوند براي تبيين اين معنا به اشكال گوناگون با بيان ملاك هاي فرعي مي كوشد تا ملاك ها و معيارهاي گوناگوني براي سنجش در اختيار افراد جامعه قرارگيرد.
در آيات گوناگون، تقوا مهمترين ملاك براي ميزان سنجش ارتباط افراد با خدا معرفي مي شود؛ زيرا نخستين بروز و ظهور رنگ خدايي گرفتن انسان، پرهيز از هر آن چيزي است كه از نظر عقل و شرع، ناپسند و زشت دانسته شده است. براين اساس، ملاك برتري و كرامت انسان، تقوا معرفي مي شود. (حجرات، آيه13)
خداوند درباره خويشاوندان رهبري جامعه، ملاك برتري و كرامت ايشان را، تقوا دانسته و بر آن تأكيد ويژه كرده است. (احزاب، آيه32) بنابراين، براي شناسايي ميزان ارتباط شخص با رهبري مي بايست به همسري و فرزندي او توجه نكرد، بلكه به ميزان شباهت اخلاقي او با رهبري توجه داشت. پس هر كسي كه تقواي كامل تري داشته باشد، به رهبري جامعه نزديك تر و قابل الگوبرداري است.
از ديگر راههاي شناسايي كه قرآن براي ميزان ارتباط خويشان با رهبر معرفي مي كند، ايمان (تحريم، آيات3و 4)، خضوع و قنوت در برابر خدا (همان)، عبادت و بندگي (همان)، توبه و انابه به درگاه خداوند (همان) و تسليم در برابر خداست. (همان)
بروز و ظهور اين ايمان و بندگي را مي توان در اطاعت و عمل به فرمان هاي خدا و پيامبر(ص)، فرمانبرداري خاضعانه از خدا و پيامبر(همان) و اعمال عبادي ظاهري هم چون نماز و روزه داري و مانند (همان) آن جست وجو كرد.بنابراين، براي شناخت ميزان درستي و راستي شخصيت خويشاوندان رهبري، جهت الگوبرداري، مي بايست به دو حوزه ايمان و عمل صالح آنان توجه كرد. (تحريم، آيات 3و 4؛ احزاب، آيات28 و 31) پس هر كسي در ايمان و عمل صالح به كمال و تماميت نزديك تر باشد، در خويشاوندي واقعي و حقيقي به پيامبر(ص) نزديك تر است. از اين رو خداوند هرگونه خويشاوندي واقعي را از پسر نوح نفي مي كند و او را از اهل و خويشان آن حضرت(ع) خارج مي داند. (هود، آيه46)
وظايف و مسئوليت هاي خويشان
چنان كه گفته شد، انسان ها به طور طبيعي به خويشاوندان به ويژه همسران و فرزندان رهبري توجه ويژه اي مبذول مي دارند. لذا خويشاوندان رهبري از جايگاه خاصي برخوردار شده و مقام و منزلت و نفوذ اجتماعي خاصي نيز پيدا مي كنند.
خويشاوندي با رهبران موجب مي شود تا اين افراد از شخصيت و كرامت و نفوذ رهبري سود برند و داراي نفوذ و كرامتي گردند. همين معنا را مي توان درباره همسران پيامبر(ص) از آيات30 تا 32 سوره احزاب به دست آورد. (الميزان، ج16، ص308) از اين رو خداوند به همسران و خويشان پيامبر(ص) توصيه مي كند تا به موقعيت و جايگاه اجتماعي خويش كه از طريق نسبت به پيامبر(ص) به دست آورند، توجه داشته و برخي از مسايل را مراعات كنند.
از مهم ترين وظايف و مسئوليت هايي كه مي بايست خويشاوندان رهبران به سبب وابستگي به رهبري مراعات كنند، اموري است كه مردم به آن توجه دارند؛ زيرا مردم همه رفتارها و افكار و نيات خويشاوندان رهبري را همچون خود رهبر زير نظر دارند. اين توجه حتي گاهي اوقات تشديد مي شود؛ زيرا افكار و رفتار خويشاوندان را بازتاب نفوذ شخص و شخصيت واقعي رهبري مي دانند؛ چرا كه به تصورآنان اگر شخصيتي به ويژه فرهمند و دانا و خردمند اگر تأثيرگذار باشد، مي بايست نخست در خويشان وي تأثير بگذارد.
برخي از دانشمندان اسلامي يكي از ملاك هاي تشخيص شخصيت واقعي يك عالم اسلامي را شيوه برخورد همسر و فرزندان دانسته و بر اين گفته تأكيد دارند كه اگر زني به شوهرش اقتدا در نماز مي كند، مي توان او را عادل دانست؛ زيرا همسر، نزديك ترين شخص به اين عالم است و او از همه زير و بم همسرش آگاه است. اگر در نماز اقتدا كرد، مي بايست شوهري عادل و خوب باشد و گرنه بايد در عدالت فرد تشكيك كرد.
خويشاوندان، ابزار تشخيص حقانيت
بنابراين، خويشاوندان، نخستين ابزار تشخيص حقانيت دانسته مي شوند. پس لازم است كه خويشان رهبري به گونه اي عمل كنند كه در داوري مردم خطا و اشتباهي پديد نيايد. البته اين وظايف اختصاص به خويشاوندان رهبري ندارد، اما حساسيت مردم و جامعه نسبت به خويشان رهبري موجب مي شود تا تأكيد خاصي صورت گيرد و از ايشان خواسته شود تا در انجام و مراعات اموري، توجه بيشتر داشته باشند؛ چون زير ذره بين دقيق و توجه جدي مردم قرار دارند و هرگونه رفتاري از نظر جامعه برجسته و بزرگ مي نمايد.
از اين رو خداوند از وظايف همسران پيامبر(ص) را اموري چون اجتناب از خودنمايي و خودآرايي هاي دوران جاهليت بيان مي كند؛ زيرا عدم تغيير در رفتار ظاهري خود بيانگر عدم نفوذ شخصيت پيامبر(ص) خواهد بود و رفتارهاي جاهلي به معناي عدم تأثيرپذيري از رفتارهاي قرآني و آموزه هاي وحياني است. (احزاب، آيه32 و 33) بنابراين، اگر خويشان رهبري هنوز بر رفتارهاي جاهلي باقي مانده باشند، جامعه ايشان را الگوي رفتاري خود قرار مي دهد و تأثيرات دعوت و تبليغ پيامبر(ص) و رهبري براي تغيير رفتاري جامعه كاهش مي يابد و بلكه ابتر مي ماند.
در همين رابطه اجتناب از رفتارهاي تحريك آميز جنسي به عنوان وظيفه ديگري براي خويشان رهبري، بيان مي شود؛ زيرا مسايل جنسي، ريشه بسياري از ناهنجاري هاي اجتماعي است. تصحيح و اصلاح رفتار جنسي به عنوان مهم ترين وظيفه مورد تأكيد قرار مي گيرد.(همان)
شرايط حضور خويشان در اجتماع به شدت مورد توجه است؛ از اين رو همه شرايط حضور به گونه اي بيان مي شود كه كمترين تبعات سوء و بيشترين آثار مثبت را به همراه داشته باشد. خداوند از نوع گفتار تا پوشش و محدوده و مقدار و ديگر شرايط حضور خويشاوندان رهبري را در جامعه بيان مي كند؛ چراكه احتمال تقليد و نيز سوء استفاده در همه اين امور وجود دارد و خويشان رهبري مي بايست در اين امور رفتار خود را به بهترين شكل اصلاح نمايند.
در آيات قرآني، از حفظ عفاف و حجاب و گفتار نيكو و پسنديده گرفته تا حفظ اسرار رهبري و پرهيز از سوءاستفاده دشمنان با ماندن در خانه ها سخن به ميان آمده است. (احزاب، آيات32 تا 34؛ تحريم، آيات3و4)
خانه نشيني همسران رهبري از آن روست كه حضور ايشان در جامعه همواره با سوءاستفاده هايي از سوي برخي افراد همراه خواهد بود. هر عضوي از اعضاي خانواده رهبري اگر دريابد كه حضور وي موجب سوءاستفاده ديگران و ضربه به روابط سالم امت و امام مي شود، مي بايست از حضور خود در اجتماع بكاهد يا آن را محدود يا مخفي سازد.
اطاعت خويشان رهبري از او در همه امور از فرايضي چون نماز و زكات (همان) گرفته تا امور اجتماعي چون حجاب و نحوه برخورد و سخن گفتن با مردم، مي بايست به گونه اي باشد كه آنان الگوهاي رهبري قلمداد شوند و در همان مسير جامعه سازي رهبري انجام گيرد و در تقويت بنيان هاي رهبري و نفوذ اجتماعي آن مؤثر واقع شود. (همان)
به سخن ديگر، مجاز بودن فعاليت خويشاوندان نزديك رهبري در فعاليت هاي اجتماعي و حضور و ورود آنان به اين عرصه ها مي بايست با رعايت تمامي ضوابط اخلاقي، اجتماعي، امنيتي ومانند آن باشد. (احزاب، آيه 53 و آيات پيشين)
بايد توجه داشت كه خطاها و اشتباهات خويشاوندان وبستگان رهبران و مسئولان همواره از سوي مردم بزرگ ديده مي شود، از اين رو، مجازات دنيوي و اخروي نسبت به رفتارهاي آنان نيز تشديد مي شود. براين اساس هرگونه خطاي فاحش، تمرد از رهبري، افشاي اسرار خانوادگي يا مربوط به نظام اسلامي، با تشديد مجازات دردنيا مانند طلاق و درآخرت به عنوان گناه بزرگ با آتش دوزخ مواجه خواهد بود. (احزاب، آيات 32 تا 34؛ تحريم، آيات 3 و 4)
خداوند در آيه 28 سوره احزاب حتي مناسب دانسته كه خويشاوندان رهبري از امكانات رفاهي و تزيينات مادي دنيوي نسبت به توده هاي مردم محروم باشند؛ زيرا گرايش به ماديات و ظواهر دنيوي از سوي خويشان رهبري، خود مهم ترين عامل براي مسابقه امت براي كسب ماديات و فراموشي آخرت مي شود. اگر شاهزادگان از درخت ماديات، ميوه اي برگيرند، امت به پيروي از ايشان درخت ماديات را درخانه دل خويش بكارند و خدا را فراموش كنند. اگر بهره مندي از دنيا درحد متعادل براي توده هاي مردم خوب است، براي خويشاوندان رهبري بد است. (نگاه كنيد: الميزان، ج 16، ص 307، ذيل آيه 28 سوره احزاب)
خداوند در آيات 28 و 29 سوره احزاب به همسران پيامبر (ص) اين اختيار را مي دهد تا ميان زندگي ساده و بدون تجملات يا طلاق، يكي را برگزينند؛ زيرا انتساب به رهبري اجازه نمي دهد تا دراين موقعيت از زندگي رفاهي و تجملاتي برخوردار باشند و هرگونه گرايش به تجملات و خروج از ساده زيستي از سوي آنان درحقيقت مخالفت با رهبري و خروج از دايره اطاعت از آن است.
كاخ نشيني و رفتارهاي زشت و زننده جاهلي و گرايش به ناهنجاري ها و زشتكاري ها، درخور و شان خويشان رهبري نيست؛ بنابر اين اگر اصلاح را نمي پذيرند از رهبري مي بايست جدا شوند. پس اگر همسر هستند با طلاق و اگرفرزند هستند با اعلام جدايي چون فرزند نوح از اهل و اهليت خويشي با رهبري، اين معنا به ملت فهمانده شود.
آنچه بيان شد تنها گوشه اي از مسئوليت هاي خويشاوندي با رهبري بويژه رهبري ديني است.
البته اين رهبري اختصاص به رهبري كلان ندارد، بلكه تمام مسئولان عالي رتبه و دون پايه جامعه را دربرمي گيرد و هركسي درهر جامعه كوچك چون روستا كه از مقام رهبري ديني و يا مردمي برخوردار مي باشد، مي بايست اين نكات را رعايت كند و خويشان رهبري مانند عالمي در روستا بايد همواره خود را به عنوان الگو درجامعه بشناسند و رفتاري درخور و شايسته رهبري داشته باشند.

 



عشق بازي مخلصين با حضرت حق

آيت الله روح الله قرهي
آنچه درپي مي آيد گزيده اي از سخنراني درس اخلاق آيت الله قرهي رئيس مدرسه علميه امام مهدي(عج) حكيميه است كه در آن پيرامون رابطه انسان با خدا و ويژگي بندگان خالص حضرت حق سخن گفته شده است.
پرونده سفيد و بدون عمل مخلصين!
ذوالجلال و الاكرام وقتي سر عظمايش يعني اخلاص را به بندگان خاص مي دهد، اين سر بين خودش و آن بندگان خاصش از همه جهات باقي مي ماند. طوري كه فرمودند: ذوالجلال والاكرام از حال اخلاص آنها به وجد مي آيد، آن گونه كه آنها را براي خود برمي گزيند و حتي پرونده اعمالشان را هم خود مي داند و خود. هيچ ملكي از پرونده خاصان حضرت حق، يعني مخلصين ( به فتح لام )عالم باخبر نمي شود. طوري كه حسب روايت، پرونده آنها فرداي قيامت، صورت سفيدي دارد.
در باب عشق و عشق بازي بين حضرت حق، ذوالجلال والاكرام و بندگان خاصش، آن قدر سر است كه خود اين عشق بازي هم سر است. هيچ كس از محتواي جريان حب بندگان به خدا و حب پروردگار عالم به بندگان خاصش يعني مخلصين عالم خبر ندارد.
حضرت امام جعفر صادق(ع) به مفضل بن صالح مي فرمايند: «ان لله عباداً عاملوه بخالص من سره فعاملهم بخالص من بره فهم الذين تمر صحفهم يوم القيامه فرغاً و اذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سر ما أسروا اليه»(1) مفضل بن صالح مي گويد: «فقلت يا مولاي و لم ذلك» و حضرت در جوابش مي فرمايند: «فقال أجلهم أن تطلع الحفظه علي ما بينه و بينهم». اين يكي از روايات بسيار شيرين و عجيب است كه علت عشق پروردگار عالم به بندگان خاص خودش را بيان مي فرمايد، سري كه حضرت صادق(ع) تبيين مي فرمايند و به قدري زيباست كه به تعبير سلطان العارفين، سلطان آبادي بزرگ (اعلي الله مقامه الشريف) مي فرمايند: جز عشق بازي بين بندگان خاص خدا و حضرتش چيز ديگري نيست.
مي فرمايند: «ان لله عبادا» براي خدا بندگاني است كه فقط و فقط خالصانه با حضرت حق برخورد مي كنند. عملشان و معامله شان با پروردگار عالم فقط خالصانه است «عاملوه بخالص من سره» آن قدر خالص و عالي كه فقط خداي متعال مي داند. «عاملوه بخالص من سره»، «من سره» يعني فقط وفقط خدا مي داند؛ چون روايتي را خوانديم كه پيامبر(ص) فرمودند: اخلاص، سري از اسرار حضرت حق است كه پروردگار عالم فقط به بندگاني مرحمت مي كند كه آنها براي خودش هستند.
اينها كه اين گونه خالصانه عمل مي كنند كه جز حضرت حق كسي از عمل آنها خبر ندارد، آن قدر به پروردگار عالم عشق مي ورزند كه آيت الله بهاري همداني (اعلي الله مقامه الشريف) ذيل اين مباني اخلاص، در تعبير زيبايي بيان فرمودند: آن قدر به پروردگار عالم عشق مي ورزند كه دوست ندارند عملشان را غير از حضرت حق كسي بداند.
آنها آنقدر به ذوالجلال والاكرام عشق مي ورزند كه حتي به جايي مي رسد با اين كه ملك مي نويسد، ملك هم ديگر مطلع نيست. به قول آن مرد عظيم الشأن و الهي، ملامحسن فيض كاشاني ديگر دوست ندارند حتي ملك از اعمال خالص آنها باخبر باشد؛ يعني احساس مي كنند وجود ملك بين خودشان و حضرت حق حائل است. آنها حتي حائل نمي خواهند. آنقدر در اخلاص پيش مي روند كه نه تنها دوست ندارند هيچ بنده اي از بندگان خدا از اعمال آنها باخبر باشد، حتي دوست ندارند ملكان مقرب حضرت حق از اعمال آنها باخبر باشند- خيلي حرف عجيبي است- دليل اين است كه پروردگار عالم به واسطه سري كه به آنها داده (يعني اخلاص)، آنها هم سر نگهدارند و به جايي مي رسند كه پروردگار عالم هم اجر و مزد خالص مي دهد؛ يعني مقابله به مثل مي شود، اينها خالص عمل مي كنند، خدا هم خالصانه مرحمت مي كند «فعاملهم يخالص من بره» خدا هم آنچنان نيكو و زيبا خالصانه با آنها برخورد مي كند كه فرداي قيامت كه نامه هاي اعمال و پرونده ها را به دست افراد مي دهند و معمولاً پرونده ها پر از خوبي ها و بدي ها است «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره» (زلزال/8)، پرونده اين ها سفيد سفيد است، خالي است «يوم القيامه فرغا» چيزي در آن نيست، گويا فارغ شده از هيچ است، خبري در آن نيست.
منتها موقعي كه در محضر ذوالجلال و الاكرام مي ايستند، «و اذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سر ما أسروا اليه» آنها را از رازي كه با وي در ميان گذاشته اند، پر مي كند. نكته بسيار عجيب اين است كه نمي فرمايد: «ملأها من اعمال بريه يا من اعمال صالح» بلكه مي فرمايد: «ملأها من سر ما أسروا اليه».
سر مخلصين چيست؟
سر چيست؟ اتفاقاً يك معناي سر اين است كه سر بماند. اگر بنا بود سر افشا شود كه ديگر سر نبود، اما يك شمه اش اين است كه بيان مي كنند؛ يعني وقتي آنها در مقابل خدا مي ايستند، ديگران خبر ندارند پروردگار عالم چه غوغايي در پرونده آنها انجام مي دهد. آن قدر كه خود حضرت حق از خوبي ها، نه از بهشت، نه از جنات و نه از رضوان، به آنها مرحمت مي كند. همان كه شمه اي از آن را در قرآن كريم و مجيد الهي اش فرمود: «يا أيتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» (فجر/03) اي نفس مطمئنه- كه يقيناً مخلصين عالم جزء آنها هستند- «ارجعي»؛ تو فقط مال من هستي، به من رجوع كن، به آن پروردگار و پرورش دهنده، تو كه از تو راضي است و تو هم از او راضي هستي، پس در بندگان خاص خودم يعني همين مخلصين عالم داخل شو.
نمي فرمايند: «وادخل الي الجنات»، جنات و رضوان در قرآن تكرار شده است، اما جنتي يك بار است. صورت ظاهر اين است كه در جنتي ديگر از طعام هاي آن چناني و از انهار خبري نيست، آنچه كه هست خودش است و بنده اش.
بندگان خالص خدا فردا متعلق به خود خدايند. گرچه پروردگار عالم متعلق به همه است و خالق همه اشياء است، اما تو گويي فرداي قيامت بندگان خالص متعلق به خدايند و خدا هم متعلق آنهاست.
لذا عنوان مي كند پرونده آنها در روز قيامت «فرغاً! خالي است، اما همين كه در محضر ذوالجلال والاكرام قرار مي گيرند- نمي فرمايد: «واذا وقفوا بين يدي الملائكه» بلكه مي فرمايد: «واذا وقفوا بين يديه تعالي»؛ يعني بازخلوت بين خودشان و خداي خودشان است- آنجاست كه پروردگار عالم آن را از سر پر مي كنم «من سر ما اسروا اليه».
اين سر چيست؟ همين قدر كه آنها براي خدا هستند و خدا براي آنها. پروردگار عالم آن رازي را كه با وي در ميان گذاشتند، براي آنها پر مي كند.
شأن و منزلت مخلصين
مفضل بن صالح مي گويد: سؤال كردم مولاي من! اين چيست؟ چرا چنين مي شود؟ شايد به اين معناست كه چرا نامه هاي اعمالشان سفيد و خالي است و بعد ذوالجلال و الاكرام اين سر را به آنها مرحمت مي كند؟ حضرت چه زيبا پاسخ مي دهند. اگر كسي بالجد بداند اخلاص يعني چه، آن وقت معناي فرمايش حضرت را مي فهمد، حضرت فرمودند: «أجلهم أن تطلع الحفظه علي من بينه و بينهم» خدا شأن اينها را اجل و برتر از اين مي داند كه آن ملائكه اي كه مقرب خدا هستند، فرشتگان نگهبان حضرت حق از جريان آنها و از رابطه مابين خودش و بندگان خالص خودش مطلع شوند.
اين يعني همان عشق بازي! حضرت حق، ذوالجلال والاكرام دوست ندارد حتي آنها از رابطه بين خودش و بندگان خالص خودش «علي ما بينه و بينهم» آگاه شوند.
بعضي از بزرگان و عرفا مثل آيت الله العظمي شاه آبادي (رض) تعبيري را از باب قريب به ذهن شدن بيان كرده اند. مي فرمايند: معلوم مي شود كه خود پروردگار عالم هم به اين بندگان خالص خودش آن قدر عشق مي ورزد كه حتي دوست ندارد كسي آنها را بشناسد. آنها مي خواهند مخفي بمانند، خدا هم مي خواهد آنها مخفي بمانند، اين عشق دوطرفه، طوري است كه گويي پروردگار عالم حسادت مي كند كه ديگران بفهمند بين او و خالصين عالم چه مي گذرد.
چقدر اخلاص، عجيب است!
اگر انسان بفهمد كه به واسطه مقام اخلاص تا جايي مي رود كه حتي ملك نبايد از عشق بازي بين او و پروردگار عالم مطلع باشد، ديگر كجا دوست دارد ديگران عملش را بفهمند؟! ديگر كجا دوست دارد- نعوذبالله، نستجيربالله- ولو به لحظه اي ريا كند؛ چون او كه فهميد اخلاص يعني چه، مگر مي تواند اين درگرانبها و اين سر عظمي، يعني اخلاص را از دست بدهد؟! اين سري كه معلوم نيست پرونده را چه مي كند. كاري مي كند كه از همه اعمال خوب و بدخالي، اما از سر بين خود و خدايش پرمي شود.
عجيب است آيت الله قاضي(ره)، آن موحد بزرگوار و عارف عظيم الشأن مي فرمايند: استادم ملا حسينقلي همداني را در عالم مكاشفه ديدم، عرضه داشتم: حال شما آنجا چه حالي است؟ فرمودند: تا نيايي، حال من را درك نمي كني؛ چون بيان كردني نيست. اين سري كه پروردگار عالم راجع به اخلاص قرارداده يعني اين.
پروردگار عالم، پرونده آنها را فرداي قيامت خالي مي كند «تمر صحفهم يوم القيامه فرغا» مي بينند، هيچ چيز در پرونده نيست، سفيد است! فقط مابين دستان پروردگار عالم قرار مي گيرند، ديگر ملكي نيست، سؤالي نيست، خبري نيست. وقتي مي ايستند «واذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سر» باز از سر پر مي شود.
مفضل مي پرسد: چرا اين گونه است؟ مي فرمايند: به خاطر اينكه شأن بندگان خالص خدا اين است كه پروردگار عالم نمي خواهد حتي ملكان مقرب، فرشتگان نگهبان حضرت حق، از رابطه بين خدا و مخلصين عالم باخبر شوند «اجلهم ان تطلع الحفظه علي ما بينه و بينهم».
اين سر «اخلاص) چه كرده است كه وقتي آن عارف بزرگ،
سيد علي آقا قاضي(ره) به آن مرد عظيم الشأن و عارف بزرگوار، ملا حسينقلي همداني (اعلي الله مقامه الشريف) بيان مي كنند: آقا! آنجا چه وضعي است؟ مي فرمايند: بايد خود بيايي؛ چون اخلاص همه اش سر است، اصلا قابل گفتن نيست.
و اين را كسي نمي چشد و درك نمي كند مگر خود، مخلص باشد؛ يعني من چه مي دانم سر چيست. پيامبر(ص) فرمودند: اصلا خود اخلاص سري است از اسرار پروردگار عالم.
اين لطف و محبت خداست كه بين خودش و بندگان خالص خودش عشق بازي راه مي اندازد تا جايي كه مثل آيت الله العظمي شاه آبادي مي فرمايند: كان خدا حسود است كه حتي ملائكه ندانند چه بين آنها مي گذرد. شأن آنها بالاست، ملك كيست؟ پرونده بندگان خالص را هم، خود خدا پر مي كند و هم خود رسيدگي مي كند و هم خود دعوت مي كند. در حقيقت، آنها در ضيافت پروردگار عالم هستند كه هيچ ملكي نبايد در اين ضيافت خصوصي بين بندگان خالص حضرت حق و خود ذوالجلال والاكرام راه پيدا كند.
فقط يك لقمه دنيا؟!
براي همين است كه وجود مقدس حضرت امام حسن عسكري(ع) بيان مي فرمايند: «لو جعلت الدنيا كلها لقمه واحده »(2) اگر كاري كنم كه همه دنيا يك لقمه شود، «ولقمتها من يعبدالله خالصا» و دهان كسي بگذارم كه خدا را خالص عبادت كرده است «لرايت اني مقصر في حقه» دارم به تحقيق مي بينم كه در حق بنده مخلص پروردگار عالم قصور و كوتاهي شده است.
علامه سيد محمدحسين حسيني طهراني(ره) به نقل از سيد هاشم حداد(ره) آن عارف بزرگوار فرموده بودند: نيمه شبي خصيصين دور هم جمع شده بودند، نافله مي خوانديم و آقا جلو بودند، من ديدم كه آيت الله قاضي آن موحد عظيم الشأن و عارف بزرگوار در نماز، دست را دائم تكان مي دهند و اشاره مي كنند.
بعد از نافله ها عرضه داشتم: آقا! اين دست تكان دادن و اين حالت در نماز چه بود؟ فرمودند: هيچ. اصرار كردم گفتم: آقا سري هم دارم اگر نفرماييد، آن وقت مجبورم آن سر را افشاء كنم. گفتند: مي گويم اما تا زنده ام راضي نيستم افشا شود. در حالي كه الله اكبر مي گفتم مي ديدم ملائكه هم الله اكبر مي گويند، منتها آنها رو به قبله نبودند، رو به سمت من ايستاده بودند، به ركوع و سجده مي رفتم، آنها هم رو به من به ركوع و سجده مي رفتند؛ چون دوست نداشتم آن حالت عبادت بين من و خدا خراب شود، به اشاره دست گفتم: برويد. «واذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا» (بقره/ 43)
حال مخلصين عالم اين گونه است. حتي دوست ندارند ملك باخبر باشد. آيا اينها از اينكه ملائكه بفهمند خوششان مي آيد؟! ابداً. اينها بخواهند معامله كنند و طي الارض بگيرند! ابداً. آنها اين مسائل را آب نبات و شكلات مي دانند، مي گويند: خدايا يك موقعي با اين چيزها سرما گرم نشود، ما خودت را مي خواهيم.
ديگر كدام مقام بالاتر از اين كه انسان با حضرت حق مأنوس شود، جز او نبيند و پروردگار عالم هم جز او نبيند؟ آن قدر اين مقام برتر و عالي است كه مي فرمايند: ملائكه هم وقتي آنها را مي بينند، اينها ناراحت هستند، دوست ندارند ملائكه از سر بين آنها و پرودگار عالم باخبر شود. اين قدر عشق به خدا دارند.
لذا حضرت امام عسكري مي فرمايند: اگر دنيا را يك لقمه كنم و دهان بنده خالص پروردگار عالم قرار بدهم دارم به تحقيق مي بينم كه در حق بنده مخلص پروردگار عالم قصور شده است! اين، فرمايش يك امام معصوم است.
مخلصين نه دنيا و نه اخري مي بينند. پس اگر اخري نمي بينند، چه مي بينند؟ آنها فقط خدا مي بينند و خدا مي بينند و خدا.
«فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» اينها دنبال جنات و رضوان نيستند، «جنتي» يك بار بيشتر در قرآن نيامده، آنها دنبال آن هستند. «جنتي» آن جايگاه خلوت بين خودشان و حضرت حق است و آنها آن جايگاه خلوت را مي خواهند. طالب آن هستند، نه طالب بهشت، نه طالب حوري، نه طالب انهار و...! آنها طالب خودش هستند.
معلوم است كسي كه طالب اوست، خدا هم همان طور كه در روايت خوانديم دوست ندارد حتي ملك بفهمد كه اينها چه خبر است.
مخلصين، چراغ هاي هدايت
مخلصين( به فتح لام ) بندگان خالص خدا هستند و آن قدر اوج مي گيرند كه اصلاً در دنيا هم به واسطه اينهاست كه حتي فتنه هاي آخر الزمان شناخته مي شود. آيت الله العظمي سلطان آبادي بزرگ(ره) آينده را براي شيخ شهيد، شيخ فضل الله نوري و آيت الله العظمي حائري يزدي تشريح كردند.
چون طبق فرمايش خاتم رسل، حضرت محمد مصطفي(ص) اينها چراغ هاي هدايت هستند. «طوبي للمخلصين اولئك مصابيح الهدي تنجلي بهم كل فتنه ظلماء»(3) به واسطه آنها فتنه هاي بسيار تاريك روشن مي شود. آنها مي فهمند و درك مي كنند. بندگان خالص خداوند تا كسي را ببينند، مي فهمند كه او چه كاره است. آنها سياس كياس هستند. بندگان خالص خداوند عالمان حقيقي هستند و همه چيز باذن الله تبارك و تعالي در يد قدرت آنهاست.
البته آنها براي اين مسائل كار نمي كنند. اگر براي اين مسائل كار مي كردند كه مخلص نبودند. اما گويي قاعده اين است كه هر كس فقط براي خدا كار كند، پروردگار عالم هم همه چيز را در يد قدرت او قرار مي دهد. او را به عنوان تجلي اسماء و صفات خودش قرار مي دهد.
به واسطه مخلصين عالم كه چراغ هاي هدايت هستند، فتنه ها شناخته مي شود. چون آنها مخلص هستند، معلوم است كه شيطان نمي تواند اين افراد را به اغوا بكشاند. شيطاني كه به عزت خداوند قسم خورده است كه همه را به اغوا بكشاند: «قال فبعزتك لأغوينهم أجمعين» (ص/28). ظاهر امر هم اين است كه به قول بزرگان، سر قسم خودش ايستاده است، خيلي هم دوست دارد انسان را منحرف كند، حتي تا آن لحظات آخر عمر هم دست بردار نيست.
اضطراب دائمي مخلصين
فقط مخلصين عالم هستند كه از يك لحظه غفلت مي ترسند و لذا دائم مراقب هستند. اما مابقي احتمال دارد يك لحظه غفلت كنند. اين مطلب كد بسيار مهمي است كه بايد به ذهن مان بسپاريم و تكرار كنيم و آن اين است: هر كس ولو به لحظه اي احساس كند كسي شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. و هر چقدر بالاتر برود، اگر آن لحظه احساس منيت كند، بدتر است! اگر كسي از يك پله بيفتد، مرگي در آن نيست. از يك طبقه بيفتد، احتمال شكستگي است. اگر كسي از يك برج بزرگ بيفتد، طبيعي است كه تكه تكه مي شود. لذا بي دليل نيست بزرگان، اعاظم و عرفاي ما، خصيصين حضرت حق دائم در اضطراب، ناله و فغان هستند. براي اينكه مواظب هستند ولو به لحظه اي غافل نشوند كه در غير اين صورت ديگر سقوط كرده اند. آنها وحشت دارند، ناراحت هستند و در اضطراب هستند كه نكند اين شيطان رجيم، دينمان را بگيرد! نكند ولو به لحظه اي نفس اماره حركت كند! عمري تلاش كردند نفس اماره رامغلوب كنند- چون نفس اماره معدوم نمي شود، مغلوب مي شود- با يك عمر تلاش، لحظه اي غفلت امكان دارد انسان را بيچاره كند!
لذا شيطان در كمين است و آنها دائم در اضطراب هستند. براي همين هيچ گاه معامله به صورت جنسي نمي خواهند كه خدايا! اين كار را مي كنم تا طي الارض را بگيرم. اين كار مي كنم تا... ابدا! خدايا! مي خواهم بنده و عبد تو باشم! مي خواهم تو هميشه خداي من، اله من و من هم هميشه بنده تو باشم. بندگان خالص خداوند اين حال را دارند.
حضرت سيدالساجدين(ع) در ناله ها، گريه ها و مناجات هايشان مي فرمايند: «وأجعل جهادنا فيك و همنا في طاعتك و أخلص نياتنا في معاملتك» خدايا! كاري كن كه جهاد ما در راه تو باشد و كوشش ما فقط و فقط در راه و طاعت خودت باشد و در معامله با تو، نيت هاي ما خالص باشد؛ يعني فقط براي خودت كار كنم، نه اينكه نيت كنم براي اينكه به فلان مقام برسم ولو مقام معنوي! من فقط مي خواهم نيتم اين باشد كه براي توي خدا بنده باشم و تو هم خداي من بنده، باشي.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1- عده الداعي و نجاح الساعي، ص: 702
2- بحارالأنوار، ج: 76، ص: 245، باب: 45
3- نهج الفصاحه، ص: 557، حديث: 7091

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14