عشق بازي مخلصين با حضرت حق
آيت الله روح الله قرهي آنچه درپي مي آيد گزيده اي از سخنراني درس اخلاق آيت الله قرهي رئيس مدرسه علميه امام مهدي(عج) حكيميه است كه در آن پيرامون رابطه انسان با خدا و ويژگي بندگان خالص حضرت حق سخن گفته شده است. پرونده سفيد و بدون عمل مخلصين! ذوالجلال و الاكرام وقتي سر عظمايش يعني اخلاص را به بندگان خاص مي دهد، اين سر بين خودش و آن بندگان خاصش از همه جهات باقي مي ماند. طوري كه فرمودند: ذوالجلال والاكرام از حال اخلاص آنها به وجد مي آيد، آن گونه كه آنها را براي خود برمي گزيند و حتي پرونده اعمالشان را هم خود مي داند و خود. هيچ ملكي از پرونده خاصان حضرت حق، يعني مخلصين ( به فتح لام )عالم باخبر نمي شود. طوري كه حسب روايت، پرونده آنها فرداي قيامت، صورت سفيدي دارد. در باب عشق و عشق بازي بين حضرت حق، ذوالجلال والاكرام و بندگان خاصش، آن قدر سر است كه خود اين عشق بازي هم سر است. هيچ كس از محتواي جريان حب بندگان به خدا و حب پروردگار عالم به بندگان خاصش يعني مخلصين عالم خبر ندارد. حضرت امام جعفر صادق(ع) به مفضل بن صالح مي فرمايند: «ان لله عباداً عاملوه بخالص من سره فعاملهم بخالص من بره فهم الذين تمر صحفهم يوم القيامه فرغاً و اذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سر ما أسروا اليه»(1) مفضل بن صالح مي گويد: «فقلت يا مولاي و لم ذلك» و حضرت در جوابش مي فرمايند: «فقال أجلهم أن تطلع الحفظه علي ما بينه و بينهم». اين يكي از روايات بسيار شيرين و عجيب است كه علت عشق پروردگار عالم به بندگان خاص خودش را بيان مي فرمايد، سري كه حضرت صادق(ع) تبيين مي فرمايند و به قدري زيباست كه به تعبير سلطان العارفين، سلطان آبادي بزرگ (اعلي الله مقامه الشريف) مي فرمايند: جز عشق بازي بين بندگان خاص خدا و حضرتش چيز ديگري نيست. مي فرمايند: «ان لله عبادا» براي خدا بندگاني است كه فقط و فقط خالصانه با حضرت حق برخورد مي كنند. عملشان و معامله شان با پروردگار عالم فقط خالصانه است «عاملوه بخالص من سره» آن قدر خالص و عالي كه فقط خداي متعال مي داند. «عاملوه بخالص من سره»، «من سره» يعني فقط وفقط خدا مي داند؛ چون روايتي را خوانديم كه پيامبر(ص) فرمودند: اخلاص، سري از اسرار حضرت حق است كه پروردگار عالم فقط به بندگاني مرحمت مي كند كه آنها براي خودش هستند. اينها كه اين گونه خالصانه عمل مي كنند كه جز حضرت حق كسي از عمل آنها خبر ندارد، آن قدر به پروردگار عالم عشق مي ورزند كه آيت الله بهاري همداني (اعلي الله مقامه الشريف) ذيل اين مباني اخلاص، در تعبير زيبايي بيان فرمودند: آن قدر به پروردگار عالم عشق مي ورزند كه دوست ندارند عملشان را غير از حضرت حق كسي بداند. آنها آنقدر به ذوالجلال والاكرام عشق مي ورزند كه حتي به جايي مي رسد با اين كه ملك مي نويسد، ملك هم ديگر مطلع نيست. به قول آن مرد عظيم الشأن و الهي، ملامحسن فيض كاشاني ديگر دوست ندارند حتي ملك از اعمال خالص آنها باخبر باشد؛ يعني احساس مي كنند وجود ملك بين خودشان و حضرت حق حائل است. آنها حتي حائل نمي خواهند. آنقدر در اخلاص پيش مي روند كه نه تنها دوست ندارند هيچ بنده اي از بندگان خدا از اعمال آنها باخبر باشد، حتي دوست ندارند ملكان مقرب حضرت حق از اعمال آنها باخبر باشند- خيلي حرف عجيبي است- دليل اين است كه پروردگار عالم به واسطه سري كه به آنها داده (يعني اخلاص)، آنها هم سر نگهدارند و به جايي مي رسند كه پروردگار عالم هم اجر و مزد خالص مي دهد؛ يعني مقابله به مثل مي شود، اينها خالص عمل مي كنند، خدا هم خالصانه مرحمت مي كند «فعاملهم يخالص من بره» خدا هم آنچنان نيكو و زيبا خالصانه با آنها برخورد مي كند كه فرداي قيامت كه نامه هاي اعمال و پرونده ها را به دست افراد مي دهند و معمولاً پرونده ها پر از خوبي ها و بدي ها است «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره» (زلزال/8)، پرونده اين ها سفيد سفيد است، خالي است «يوم القيامه فرغا» چيزي در آن نيست، گويا فارغ شده از هيچ است، خبري در آن نيست. منتها موقعي كه در محضر ذوالجلال و الاكرام مي ايستند، «و اذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سر ما أسروا اليه» آنها را از رازي كه با وي در ميان گذاشته اند، پر مي كند. نكته بسيار عجيب اين است كه نمي فرمايد: «ملأها من اعمال بريه يا من اعمال صالح» بلكه مي فرمايد: «ملأها من سر ما أسروا اليه». سر مخلصين چيست؟ سر چيست؟ اتفاقاً يك معناي سر اين است كه سر بماند. اگر بنا بود سر افشا شود كه ديگر سر نبود، اما يك شمه اش اين است كه بيان مي كنند؛ يعني وقتي آنها در مقابل خدا مي ايستند، ديگران خبر ندارند پروردگار عالم چه غوغايي در پرونده آنها انجام مي دهد. آن قدر كه خود حضرت حق از خوبي ها، نه از بهشت، نه از جنات و نه از رضوان، به آنها مرحمت مي كند. همان كه شمه اي از آن را در قرآن كريم و مجيد الهي اش فرمود: «يا أيتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» (فجر/03) اي نفس مطمئنه- كه يقيناً مخلصين عالم جزء آنها هستند- «ارجعي»؛ تو فقط مال من هستي، به من رجوع كن، به آن پروردگار و پرورش دهنده، تو كه از تو راضي است و تو هم از او راضي هستي، پس در بندگان خاص خودم يعني همين مخلصين عالم داخل شو. نمي فرمايند: «وادخل الي الجنات»، جنات و رضوان در قرآن تكرار شده است، اما جنتي يك بار است. صورت ظاهر اين است كه در جنتي ديگر از طعام هاي آن چناني و از انهار خبري نيست، آنچه كه هست خودش است و بنده اش. بندگان خالص خدا فردا متعلق به خود خدايند. گرچه پروردگار عالم متعلق به همه است و خالق همه اشياء است، اما تو گويي فرداي قيامت بندگان خالص متعلق به خدايند و خدا هم متعلق آنهاست. لذا عنوان مي كند پرونده آنها در روز قيامت «فرغاً! خالي است، اما همين كه در محضر ذوالجلال والاكرام قرار مي گيرند- نمي فرمايد: «واذا وقفوا بين يدي الملائكه» بلكه مي فرمايد: «واذا وقفوا بين يديه تعالي»؛ يعني بازخلوت بين خودشان و خداي خودشان است- آنجاست كه پروردگار عالم آن را از سر پر مي كنم «من سر ما اسروا اليه». اين سر چيست؟ همين قدر كه آنها براي خدا هستند و خدا براي آنها. پروردگار عالم آن رازي را كه با وي در ميان گذاشتند، براي آنها پر مي كند. شأن و منزلت مخلصين مفضل بن صالح مي گويد: سؤال كردم مولاي من! اين چيست؟ چرا چنين مي شود؟ شايد به اين معناست كه چرا نامه هاي اعمالشان سفيد و خالي است و بعد ذوالجلال و الاكرام اين سر را به آنها مرحمت مي كند؟ حضرت چه زيبا پاسخ مي دهند. اگر كسي بالجد بداند اخلاص يعني چه، آن وقت معناي فرمايش حضرت را مي فهمد، حضرت فرمودند: «أجلهم أن تطلع الحفظه علي من بينه و بينهم» خدا شأن اينها را اجل و برتر از اين مي داند كه آن ملائكه اي كه مقرب خدا هستند، فرشتگان نگهبان حضرت حق از جريان آنها و از رابطه مابين خودش و بندگان خالص خودش مطلع شوند. اين يعني همان عشق بازي! حضرت حق، ذوالجلال والاكرام دوست ندارد حتي آنها از رابطه بين خودش و بندگان خالص خودش «علي ما بينه و بينهم» آگاه شوند. بعضي از بزرگان و عرفا مثل آيت الله العظمي شاه آبادي (رض) تعبيري را از باب قريب به ذهن شدن بيان كرده اند. مي فرمايند: معلوم مي شود كه خود پروردگار عالم هم به اين بندگان خالص خودش آن قدر عشق مي ورزد كه حتي دوست ندارد كسي آنها را بشناسد. آنها مي خواهند مخفي بمانند، خدا هم مي خواهد آنها مخفي بمانند، اين عشق دوطرفه، طوري است كه گويي پروردگار عالم حسادت مي كند كه ديگران بفهمند بين او و خالصين عالم چه مي گذرد. چقدر اخلاص، عجيب است! اگر انسان بفهمد كه به واسطه مقام اخلاص تا جايي مي رود كه حتي ملك نبايد از عشق بازي بين او و پروردگار عالم مطلع باشد، ديگر كجا دوست دارد ديگران عملش را بفهمند؟! ديگر كجا دوست دارد- نعوذبالله، نستجيربالله- ولو به لحظه اي ريا كند؛ چون او كه فهميد اخلاص يعني چه، مگر مي تواند اين درگرانبها و اين سر عظمي، يعني اخلاص را از دست بدهد؟! اين سري كه معلوم نيست پرونده را چه مي كند. كاري مي كند كه از همه اعمال خوب و بدخالي، اما از سر بين خود و خدايش پرمي شود. عجيب است آيت الله قاضي(ره)، آن موحد بزرگوار و عارف عظيم الشأن مي فرمايند: استادم ملا حسينقلي همداني را در عالم مكاشفه ديدم، عرضه داشتم: حال شما آنجا چه حالي است؟ فرمودند: تا نيايي، حال من را درك نمي كني؛ چون بيان كردني نيست. اين سري كه پروردگار عالم راجع به اخلاص قرارداده يعني اين. پروردگار عالم، پرونده آنها را فرداي قيامت خالي مي كند «تمر صحفهم يوم القيامه فرغا» مي بينند، هيچ چيز در پرونده نيست، سفيد است! فقط مابين دستان پروردگار عالم قرار مي گيرند، ديگر ملكي نيست، سؤالي نيست، خبري نيست. وقتي مي ايستند «واذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سر» باز از سر پر مي شود. مفضل مي پرسد: چرا اين گونه است؟ مي فرمايند: به خاطر اينكه شأن بندگان خالص خدا اين است كه پروردگار عالم نمي خواهد حتي ملكان مقرب، فرشتگان نگهبان حضرت حق، از رابطه بين خدا و مخلصين عالم باخبر شوند «اجلهم ان تطلع الحفظه علي ما بينه و بينهم». اين سر «اخلاص) چه كرده است كه وقتي آن عارف بزرگ، سيد علي آقا قاضي(ره) به آن مرد عظيم الشأن و عارف بزرگوار، ملا حسينقلي همداني (اعلي الله مقامه الشريف) بيان مي كنند: آقا! آنجا چه وضعي است؟ مي فرمايند: بايد خود بيايي؛ چون اخلاص همه اش سر است، اصلا قابل گفتن نيست. و اين را كسي نمي چشد و درك نمي كند مگر خود، مخلص باشد؛ يعني من چه مي دانم سر چيست. پيامبر(ص) فرمودند: اصلا خود اخلاص سري است از اسرار پروردگار عالم. اين لطف و محبت خداست كه بين خودش و بندگان خالص خودش عشق بازي راه مي اندازد تا جايي كه مثل آيت الله العظمي شاه آبادي مي فرمايند: كان خدا حسود است كه حتي ملائكه ندانند چه بين آنها مي گذرد. شأن آنها بالاست، ملك كيست؟ پرونده بندگان خالص را هم، خود خدا پر مي كند و هم خود رسيدگي مي كند و هم خود دعوت مي كند. در حقيقت، آنها در ضيافت پروردگار عالم هستند كه هيچ ملكي نبايد در اين ضيافت خصوصي بين بندگان خالص حضرت حق و خود ذوالجلال والاكرام راه پيدا كند. فقط يك لقمه دنيا؟! براي همين است كه وجود مقدس حضرت امام حسن عسكري(ع) بيان مي فرمايند: «لو جعلت الدنيا كلها لقمه واحده »(2) اگر كاري كنم كه همه دنيا يك لقمه شود، «ولقمتها من يعبدالله خالصا» و دهان كسي بگذارم كه خدا را خالص عبادت كرده است «لرايت اني مقصر في حقه» دارم به تحقيق مي بينم كه در حق بنده مخلص پروردگار عالم قصور و كوتاهي شده است. علامه سيد محمدحسين حسيني طهراني(ره) به نقل از سيد هاشم حداد(ره) آن عارف بزرگوار فرموده بودند: نيمه شبي خصيصين دور هم جمع شده بودند، نافله مي خوانديم و آقا جلو بودند، من ديدم كه آيت الله قاضي آن موحد عظيم الشأن و عارف بزرگوار در نماز، دست را دائم تكان مي دهند و اشاره مي كنند. بعد از نافله ها عرضه داشتم: آقا! اين دست تكان دادن و اين حالت در نماز چه بود؟ فرمودند: هيچ. اصرار كردم گفتم: آقا سري هم دارم اگر نفرماييد، آن وقت مجبورم آن سر را افشاء كنم. گفتند: مي گويم اما تا زنده ام راضي نيستم افشا شود. در حالي كه الله اكبر مي گفتم مي ديدم ملائكه هم الله اكبر مي گويند، منتها آنها رو به قبله نبودند، رو به سمت من ايستاده بودند، به ركوع و سجده مي رفتم، آنها هم رو به من به ركوع و سجده مي رفتند؛ چون دوست نداشتم آن حالت عبادت بين من و خدا خراب شود، به اشاره دست گفتم: برويد. «واذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا» (بقره/ 43) حال مخلصين عالم اين گونه است. حتي دوست ندارند ملك باخبر باشد. آيا اينها از اينكه ملائكه بفهمند خوششان مي آيد؟! ابداً. اينها بخواهند معامله كنند و طي الارض بگيرند! ابداً. آنها اين مسائل را آب نبات و شكلات مي دانند، مي گويند: خدايا يك موقعي با اين چيزها سرما گرم نشود، ما خودت را مي خواهيم. ديگر كدام مقام بالاتر از اين كه انسان با حضرت حق مأنوس شود، جز او نبيند و پروردگار عالم هم جز او نبيند؟ آن قدر اين مقام برتر و عالي است كه مي فرمايند: ملائكه هم وقتي آنها را مي بينند، اينها ناراحت هستند، دوست ندارند ملائكه از سر بين آنها و پرودگار عالم باخبر شود. اين قدر عشق به خدا دارند. لذا حضرت امام عسكري مي فرمايند: اگر دنيا را يك لقمه كنم و دهان بنده خالص پروردگار عالم قرار بدهم دارم به تحقيق مي بينم كه در حق بنده مخلص پروردگار عالم قصور شده است! اين، فرمايش يك امام معصوم است. مخلصين نه دنيا و نه اخري مي بينند. پس اگر اخري نمي بينند، چه مي بينند؟ آنها فقط خدا مي بينند و خدا مي بينند و خدا. «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» اينها دنبال جنات و رضوان نيستند، «جنتي» يك بار بيشتر در قرآن نيامده، آنها دنبال آن هستند. «جنتي» آن جايگاه خلوت بين خودشان و حضرت حق است و آنها آن جايگاه خلوت را مي خواهند. طالب آن هستند، نه طالب بهشت، نه طالب حوري، نه طالب انهار و...! آنها طالب خودش هستند. معلوم است كسي كه طالب اوست، خدا هم همان طور كه در روايت خوانديم دوست ندارد حتي ملك بفهمد كه اينها چه خبر است. مخلصين، چراغ هاي هدايت مخلصين( به فتح لام ) بندگان خالص خدا هستند و آن قدر اوج مي گيرند كه اصلاً در دنيا هم به واسطه اينهاست كه حتي فتنه هاي آخر الزمان شناخته مي شود. آيت الله العظمي سلطان آبادي بزرگ(ره) آينده را براي شيخ شهيد، شيخ فضل الله نوري و آيت الله العظمي حائري يزدي تشريح كردند. چون طبق فرمايش خاتم رسل، حضرت محمد مصطفي(ص) اينها چراغ هاي هدايت هستند. «طوبي للمخلصين اولئك مصابيح الهدي تنجلي بهم كل فتنه ظلماء»(3) به واسطه آنها فتنه هاي بسيار تاريك روشن مي شود. آنها مي فهمند و درك مي كنند. بندگان خالص خداوند تا كسي را ببينند، مي فهمند كه او چه كاره است. آنها سياس كياس هستند. بندگان خالص خداوند عالمان حقيقي هستند و همه چيز باذن الله تبارك و تعالي در يد قدرت آنهاست. البته آنها براي اين مسائل كار نمي كنند. اگر براي اين مسائل كار مي كردند كه مخلص نبودند. اما گويي قاعده اين است كه هر كس فقط براي خدا كار كند، پروردگار عالم هم همه چيز را در يد قدرت او قرار مي دهد. او را به عنوان تجلي اسماء و صفات خودش قرار مي دهد. به واسطه مخلصين عالم كه چراغ هاي هدايت هستند، فتنه ها شناخته مي شود. چون آنها مخلص هستند، معلوم است كه شيطان نمي تواند اين افراد را به اغوا بكشاند. شيطاني كه به عزت خداوند قسم خورده است كه همه را به اغوا بكشاند: «قال فبعزتك لأغوينهم أجمعين» (ص/28). ظاهر امر هم اين است كه به قول بزرگان، سر قسم خودش ايستاده است، خيلي هم دوست دارد انسان را منحرف كند، حتي تا آن لحظات آخر عمر هم دست بردار نيست. اضطراب دائمي مخلصين فقط مخلصين عالم هستند كه از يك لحظه غفلت مي ترسند و لذا دائم مراقب هستند. اما مابقي احتمال دارد يك لحظه غفلت كنند. اين مطلب كد بسيار مهمي است كه بايد به ذهن مان بسپاريم و تكرار كنيم و آن اين است: هر كس ولو به لحظه اي احساس كند كسي شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. و هر چقدر بالاتر برود، اگر آن لحظه احساس منيت كند، بدتر است! اگر كسي از يك پله بيفتد، مرگي در آن نيست. از يك طبقه بيفتد، احتمال شكستگي است. اگر كسي از يك برج بزرگ بيفتد، طبيعي است كه تكه تكه مي شود. لذا بي دليل نيست بزرگان، اعاظم و عرفاي ما، خصيصين حضرت حق دائم در اضطراب، ناله و فغان هستند. براي اينكه مواظب هستند ولو به لحظه اي غافل نشوند كه در غير اين صورت ديگر سقوط كرده اند. آنها وحشت دارند، ناراحت هستند و در اضطراب هستند كه نكند اين شيطان رجيم، دينمان را بگيرد! نكند ولو به لحظه اي نفس اماره حركت كند! عمري تلاش كردند نفس اماره رامغلوب كنند- چون نفس اماره معدوم نمي شود، مغلوب مي شود- با يك عمر تلاش، لحظه اي غفلت امكان دارد انسان را بيچاره كند! لذا شيطان در كمين است و آنها دائم در اضطراب هستند. براي همين هيچ گاه معامله به صورت جنسي نمي خواهند كه خدايا! اين كار را مي كنم تا طي الارض را بگيرم. اين كار مي كنم تا... ابدا! خدايا! مي خواهم بنده و عبد تو باشم! مي خواهم تو هميشه خداي من، اله من و من هم هميشه بنده تو باشم. بندگان خالص خداوند اين حال را دارند. حضرت سيدالساجدين(ع) در ناله ها، گريه ها و مناجات هايشان مي فرمايند: «وأجعل جهادنا فيك و همنا في طاعتك و أخلص نياتنا في معاملتك» خدايا! كاري كن كه جهاد ما در راه تو باشد و كوشش ما فقط و فقط در راه و طاعت خودت باشد و در معامله با تو، نيت هاي ما خالص باشد؛ يعني فقط براي خودت كار كنم، نه اينكه نيت كنم براي اينكه به فلان مقام برسم ولو مقام معنوي! من فقط مي خواهم نيتم اين باشد كه براي توي خدا بنده باشم و تو هم خداي من بنده، باشي. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ پي نوشت ها: 1- عده الداعي و نجاح الساعي، ص: 702 2- بحارالأنوار، ج: 76، ص: 245، باب: 45 3- نهج الفصاحه، ص: 557، حديث: 7091
|