(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 25 دی 1390- شماره 20121

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ايمان واتّصال به خدا شرط تداوم انقلاب
پشت پرده طرح ايده »گفتگوي تمدن ها« توسط سيدمحمد خاتمي
نامه عليرضا نوري زاده به محمدعلي ابطحي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ايمان واتّصال به خدا شرط تداوم انقلاب

فرقي كه اين ملّت و انقلابش با بسياري از ملّتهائي كه انقلاب كرده اند داشت، اين است كه اين ملّت خود را به جاي محكمي متصل كرد؛ «فقد استمسك بالعروه الوثقي»98. عروه ي وثقي يعني شما بخواهيد از روي يك پرتگاهي عبور كنيد، از يك لبه ي باريكي بخواهيد عبور كنيد، يك ريسمان محكمي باشد، دستتان را بگيريد. وقتي دستتان را گرفتيد، خاطرتان جمع است كه ديگر پرتاب نمي شويد. اين عروه ي وثقي است. «فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي»؛ كفر به طاغوت، ايمان به خدا. ملّت ما اين را داشت، لذا از اين گذرگاه عبور كرد؛ دغدغه اي برايش به وجود نيامد و همين موجب شد كه اين حركت عظيم در بين مردم بماند.
به اين نكته جوانهاي عزيز ما توجه كنند؛ اهل معرفت و اهل فكر توجه كنند. انقلاب يك جريان است، همه جا همين جور است؛ يك جريان است، يك حادثه نيست، لكن اين جريان در بسياري از جاها در وسط راه متوقف مي شود. به تاريخ انقلابهاي گوناگون، انقلابهاي بزرگ نگاه كنيد؛ وسط راه متوقف مي شوند. يك عده اي به يك پيروزي مي رسند، دل خوش مي كنند، از مردم فراموش مي كنند، مردم يواش يواش صحنه را رها مي كنند؛ تمام مي شود.
انقلاب كبير فرانسه كه در قرن هيجدهم - اواخر قرن هيجدهم - شروع شد، در اوائل و اول قرن نوزدهم زايل شده بود، از بين رفته بود، چيزي ازش باقي نمانده بود. عليه سلطنت ديكتاتوري قيام كردند، سلطنت را زائل كردند، بعد از حدود پانزده سال، يك پادشاه مقتدر مستبد ديگري به نام ناپلئون بناپارت آمد سر كار. دهها سال اينها گرفتار بودند، بعد يواش يواش، به تدريج توانستند يك جوري خودشان را از بخشي از آن مسائل كنار بكشند.
انقلابها نمي مانند؛ نيمه كاره رها مي شوند؛ چون ايمان نيست؛ چون آن عروه ي وثقي نيست. اين انقلاب در بين مردم ما ماند و روز به روز شاداب تر شد و كارايي خودش را روز به روز بيشتر نشان داد.
بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم آذربايجان
به مناسبت روز 29 بهمن
تلاش رژيم پهلوي براي نابودي ايمان مردم فارس
عمق ايمان مردم استان فارس - و بخصوص شهر شيراز - يك ادعا نيست؛ اين سخن با مطالعه و دقت به همه ي جوانب گفته مي شود. در اين شهر، با آن سوابق مذهبي، با بروز آن علما و روحانيوني كه اشاره كردم و حركاتي كه در طول سالهاي گذشته انجام داده بودند، از دو سو براي غلبه كردن بر ايمان ديني سرمايه گذاري شد:
يك جريان از سوي دربار طاغوت بود كه از سالهاي اول دهه ي سي شروع شد و تا نزديك پيروزي انقلاب به مدت بيست و چند سال ادامه داشت؛ با همه تلاششان در اين زمينه فعاليت كردند و سعي كردند شيراز را با يك هويت صددرصد غربي شده به دنيا معرفي كنند. بنده خودم در سالهاي آخر دهه ي سي - شايد حدود سالهاي 39 يا 40 - در همين شهر و توي همين خيابان زند و مراكز گوناگون ديگر، شاهد نمونه ها و مظاهر فسادي كه آن روز به عمد ترويج مي شد، بودم. عمداً كوشش مي شد جوانها به سمت منكرات اخلاقي و به سمت بي مبالاتي نسبت به دين، سوق داده بشوند. اين همين طور ادامه پيدا كرد تا دهه ي پنجاه و جشن هنر شيراز و قضايائي كه شايد همه مي دانيد؛ شايد هم بعضي جوانها نشنيده باشند و ندانند. اين يك جريان بود.
بيانات در ديدار با مردم شيراز ـ 11/2/87
تلاش حزب توده عليه دين باوري
و دينداري در ايران
يك جريان ديگر كه باز عليه دين و دين باوري و دينداري، بيشتر از بسياري از شهرها در اين شهر ترويج مي شد، جريان الحاد مكتبي از سوي حزب توده اي بود كه در اينجا لانه ي عميقي داشتند و فعاليت عميقي مي كردند. وقتي مي ديدند زمينه ي نفوذ روحانيت و دين در اين شهر زياد است، بخصوص در آن سالهائي كه مرحوم سيد نورالدين - روحاني شجاع، سازمان ده، فعال و زمان شناس - وارد ميدان بود، شايد حزب توده را براي پنجه انداختن با اين روحاني، تشويق هم كردند.
هم آن جريان هدايت شده ي از سوي دربار و هم آن جريان ترويج شده ي از سوي ماركسيستهاي آن روز - جريان حزب توده - مثل دو تيغه ي يك قيچي، به جان ايمان اين مردم و اين جوانها افتاده بودند. اما اين مردم و اين جوانها، همان كساني بودند كه در سال 41 و 42 - در قضاياي شروع نهضت اسلامي و نهضت روحانيت - يكي از برجسته ترين كارها را توي اين شهر انجام دادند؛ يعني در سطح كشور، شهرهاي قم و تهران و شيراز و تبريز و مشهد در درجه ي اول بودند و شيراز جزو شهرهاي درجه ي اول بود. لذا عده اي از برجستگان علماي شيراز در همان قضايا دستگير شدند و به تهران برده شدند.
آن همه براي دور كردن مردم از دين تلاش كردند، اما پاسخ مردم اين بود: سرمايه گذاري آنها را با عمل خودشان و با ايستادگي خودشان باطل كردند. بعد هم در سالهاي آخر دوران طاغوت - يعني در سالهاي 56 و 57- باز مردم شيراز و مردم استان فارس، براي بسياري از شهرهاي اين كشور به عنوان يك الگو شناخته مي شدند.
بيانات در ديدار با مردم شيراز ـ 11/2/87
انقلاب اسلامي، استثنايي بر جريان
انتقال قدرت در تاريخ ايران
در تاريخ كشور ما، هرچه كه نگاه مي كنيم و هرچه عقب مي رويم، هيچ نمونه ي ديگري براي انقلاب اسلامي پيدا نمي كنيم. من اين را يك قدري روشن كنم: در طول تاريخ، هميشه در كشور ما جابه جايي قدرت به وسيله ي قدرت طلبان نظامي و با لشكركشي و رويارويي قدرتها با يكديگر، يا با چيزي كه امروز به آن كودتا مي گويند همراه بوده است؛ سلسله هاي متعددي در اين كشور آمده اند و رفته اند؛ اما در هيچ كدام از اين نقل و انتقالها مردم هيچ دخالتي نداشته اند. فرض بفرماييد در همين شيراز شما و در استان فارس، سلسله ي زنديه بر سر كار بود؛ بعد قاجاري ها آمدند و قدرت را از دست خاندان زند گرفتند! جنگ بين دو قدرت طلب، دو سپاه و دو نيروي نظامي بود؛ مردم نقشي نداشتند. در همه ي طول تاريخ كشور ما - چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام تا امروز - هر چه نگاه مي كنيم، جابه جايي قدرتها همه از همين قبيل بوده است؛ فقط يك استثناء در دوران قديم دارد - كه آن را عرض خواهم كرد - و در غير آن مورد، هميشه جابه جايي قدرت با لشكركشي و با حمله ي نظامي و بدون دخالت مردم بوده است؛ مردم انگيزه اي نداشته اند؛ چه آن جايي كه يك سلسله، قدرت را به يك سلسله ي ديگري مي داده و چه آن جايي كه در درون يك سلسله كشمكش قدرت بوده است؛ كه باز اگر مثالش را از شيراز شما بخواهم بزنم، در دوران قاجاريه و بعد از مرگ فتحعلي شاه قاجار، در همين شيراز يكي از پسرهاي بزرگ فتحعلي شاه به نام حسين علي ميرزا حاكم بود و حكومت را براي خودش مي خواست؛ اما در تهران محمّدشاه - كه نوه ي فتحعلي شاه بود - به پادشاهي رسيده بود؛ جنگ شد. در همين بيرون دروازه هاي شهر شيراز، بين دو نيرو جنگ اتفاق افتاد! البته مردم در اين جنگها لگدمال مي شدند؛ به آنها خسارت وارد مي شد و مزرعه شان، مالشان، ملكشان و جانشان تهديد مي شد، اما هيچ دخالتي در اين درگيريها نمي كردند. در طول تاريخ اين جوري بوده است.
پاورقي

 



پشت پرده طرح ايده »گفتگوي تمدن ها« توسط سيدمحمد خاتمي
نامه عليرضا نوري زاده به محمدعلي ابطحي

نويسنده: پيام فضلي نژاد
از دهه 1370 سه حلقه كيان، آئين و مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري براي صورتبندي پروژه «دموكرتيزاسيون» تحت نفوذ نافذ ايدئولوژي «عصر مدرن» و «نهضت روشنگري» بودند و اغلب اعضاء و مشاوران آن نيز يا از تئوري هاي انگليسي تغذيه مي كردند235 يا دانش آموختگان دانشگاه هاي انگلستان به شمار مي رفتند. عبدالكريم سروش در چلسي كالج لندن «فلسفه علم» آموخت و آن را را با تكيه بر آراء سركارل پوپر در ايران رواج مي داد.236 حسين بشيريه هم كه سخت شيفت توماس هابز و ماكس وبر بود، دكتراي «تئوري سياسي» خود را از دانشگاه ليورپول انگلستان گرفت.237 محمدرضا تاجيك، رئيس مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري و معاون آموزشي وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات نيز سال 1372 در دانشگاه اسكس انگلستان درس «تحليل گفتماني» خواند238 يا حميدرضا جلايي پور كه در دهه 1360 معاون سياسي- امنيتي استانداري كردستان بود، سال 1376 پس از گرفتن دكتراي «جامعه شناسي سياسي» از دانشگاه لندن به يكي از چهره هاي كليدي اصلاحات بدل گشت و ناشر روزنامه هاي جامعه، طوس، نشاط و... شد239 يا محمدعلي ابطحي پس از دوم خرداد 1376 و در مقام «رئيس دفتر رئيس جمهور» روابط خود با جاسوسان انگليسي را توسعه داد. او آبان 1378 در جريان سفر سيدمحمد خاتمي به فرانسه در اقامتگاه احسان نراقي (مشاور ويژه محمدرضا پهلوي) با عليرضا نوري زاده (عامل سرويس جاسوسي MI6 ) ملاقات كرد. پوشش سياسي اين ديدار، بحث درباره گسترش ايده «گفت وگوي تمدن ها» بود و نراقي به عنوان مشاور وقت دبيركل سازمان يونسكو باني برگزاري جلسه سخنراني خاتمي در مجمع عمومي اين سازمان شد. پس از سفر رئيس دولت اصلاحات به پاريس، عليرضا نوري زاده در نامه اي دست نويس خطاب به ابطحي نوشت:
حضرت ابطحي؛ با سلام. ديدار كوتاه ولي پر از لطف حضرتعالي در پاريس همچنان منزل نشين ياد و خاطره من است و گفت وگوي پر از لطف با سيّد نازنين مان جايي ويژه در دفتر ايام من يافته است... وقتي به ياد مي آورم كه وارسته اي همچون خاتمي در آنجا هست و همسفر او كسي چون محمدعلي ابطحي است، لذا به دل اميد مي دهم كه دوران غم نخواهد ماند. چنين نبود و چنين نيز هم نخواهد ماند. باري؛ ضرورت داشت اين چند سطر را خدمت شما بفرستم. دكتر «احسان نراقي» به تهران آمده است. با توجه به نقش بسيار مهم و چشمگير او در برگزاري جلسه «يونسكو» و آن همه زحمت ها و دويدن ها و سينه سپر كردن هايش، و پيغام ها و توصيه هاي به جايي كه به من مي داد و من به «دوستان» منتقل مي كردم و در نهايت شما گيرنده اش بوديد، تصور مي كنم تقديري از پيرمرد و گفت وگويي با او، تاثير بسيار در حال و روحيه او خواهد داشت.240
روابط ابطحي با انگليسي ها در پوشش موسسه گفت وگوي اديان بعدها به جايي رسيد كه ساعت 3 عصر روز 24 آذر 1381 هياتي 9 نفره از نمايندگان مجلس عوام انگليس همراه نماينده سفارت پادشاهي بريتانيا در تهران با وي ديدار كردند، اما مهم تر از همه سيدمحمد خاتمي شيفته سيستم حكومتي بريتانيا و ايدئولوگ هاي فراماسونر «انقلاب باشكوه» انگليس مانند جان لاك بود و آنان را مظهر پيوند «دين داري» و «تجددخواهي» مي ناميد.241 سال 1382 نيز وقتي كه توني بلر، نخست وزير انگليس صريحاً از آشوب هاي شبه دانشجويي در تهران حمايت مي كرد، پرنس چارلز (وليعهد انگلستان) صبح 20 بهمن 1382 در سفري غيررسمي از شهر بصره وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد.242 هرچند هدف از اين سفر «همدردي با زلزله زدگان بم» عنوان گشت، اما سيدمحمد خاتمي در كاخ سعدآباد با پرنس چارلز ديدار كرد و به او گفت:
تجربه ملت انگليس در استقرار «دموكراسي» مهم است و
«جان لاك» ] از پيشروان فراماسونري و برده داري [ متفكري پيشتاز در تحكيم مباني دموكراسي است. شما ] وليعهد انگليس [ شخصيتي فرهنگي و علاقه مند به «گفت وگوي اديان» هستيد و اين سرآغاز «گفت وگوي تمدن ها» و امري مغتنم است.243
اصلاح طلبان «انقلاب باشكوه انگليس» را يگانه الگوي «مشروطيت» تلقي مي كردند و سعيد حجاريان با صراحت از «مدل انگليسي اصلاحات» دفاع مي كرد؛244 مدلي كه دو فيلسوف انگليسي، يعني جان هيك و جان كين از احياگران آن در قرن بيستم به شمار مي رفتند. از اين رو، چهار ماه پس از سفر ريچارد رورتي در قامت بزرگ ترين فيلسوف آمريكا جان كين، رئيس مركز مطالعات دموكراسي دانشگاه وست مينستر براي دومين بار در پائيز 1383 از لندن به ايران آمد.245 او را كه به عنوان احياگر تئوري «جامعه مدني» در قرن بيستم مي شناسند، سال 1949 در استراليا متولد گشت و از دهه 1970 براي تحصيل در رشته «اقتصاد سياسي» به دانشگاه تورنتو در كانادا رفت. سال 1979 عازم كينگز كالج دانشگاه كمبريج انگلستان شد و يك دهه بعد به مقام استاد تمام دانشگاه وست مينستر رسيد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14