(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 25 دی 1390- شماره 20121

اعتدال در دوستي و دشمني
علي(ع) و اخبار از گذشته مادر و فرزند
تفاوت اسراف و تبذير
راهكار تحقق طمأنينه سالك
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي -30
پول بهترين طعمه شيطان
مسخ فرهنگي در جنگ نرم



اعتدال در دوستي و دشمني

قال النبي(ص): احب حبيبك هوناً ما، عسي ان يكون بغيضك يوماً وابغض بغيضك هونا ما عسي ان يكون حبيبك يوماً.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: در دوستي ميانه نگه دار كه شايد دوست، روزي دشمن تو شود و در دشمني راه افراط را نرو كه شايد دشمن روزي دوست تو گردد1.
1- نهج الفصاحه، ص14

 



علي(ع) و اخبار از گذشته مادر و فرزند

مرحوم علامه مجلسي(ره) قصه اي را از مردي به نام وشاء نقل مي كند كه گفت: در مسجد كوفه خدمت امام اميرالمؤمنين(ع) نشسته بوديم. به من فرمود: برخيز به فلان محله دور افتاده از شهر برو، آنجا مسجدي هست و كنار مسجد مي بيني مرد و زني با هم مشاجره و نزاعي دارند. آن دو را نزد من بياور. من رفتم و آن دو را ديدم. گفتم مولا را اجابت كنيد كه شما را احضار كرده اند. وقتي آمدند به آن مرد فرمود: به اين زن چه مي گفتي؟ گفت: آقا من او را به عقد خود درآورده و مهري برايش معين كرده ام. اما شب زفاف كه شد، در خودم احساس تنفر نسبت به او كردم. ميلي به او ندارم و در كار خودم متحيرم كه چرا چنين است. امام فرمود: او برتو حرام است و نمي تواني با او ازدواج كني. اين سخن مايه تعجب هر دوگشت و همهمه اي درميان مردم پيدا شد. امام روبه آن زن كرد و فرمود: مرا مي شناسي؟ گفت: بله، شما اميرالمؤمنين هستيد. اما تا به حال شما را حضورا نديده بودم. فرمودند: من تو را مي شناسم؛ اسمت اين است و پدر و مادرت اين. به خاطرت هست در سن جواني با مردي به طور موقت ازدواج كردي و از خانواده ات مخفي نگه داشتي، از آن مرد حامله شدي و وضع حمل كردي، پسري به دنيا آمد و چون نمي خواستي خانواده ات از جريان آگاه شوند، شبانه آن نوزاد را بردي به خارج شهر در گوشه بيابان نهادي و خواستي برگردي، مهرمادري مانع شد، دوباره او را برداشتي و چند قدمي روبه شهر آمدي ولي مجددا از ترس رسوايي برگشتي و او را به جاي اولش گذاشتي، دراين اثنا چند سگ پيدا شدند و به تو حمله كردند، تو ترسيدي و فرار كردي، يكي از سگها كنار بچه رفت و او را بوييد، تو وحشت كردي، سنگي پرتاب كردي كه سگ را دفع كني، سنگ به سربچه خورد و ناله اش درآمد. تو ترسيدي كه نكند مردم به ناله او بيايند و رسوا بشوي، رهايش نموده و فرار كردي و رفتي، فقط دست به دعا برداشتي و گفتي «احفظه يا حافظ الودايع» «اي خداي امانت دار، امانتم را نگه دار». و ديگر از آن بچه با خبر نشدي. آيا تا اينجا حرفم درست است؟ گفت: بله يا اميرالمؤمنين؛ اما من متحيرم از اين كه گويي شما قدم به قدم با من بوده ايد. از اين ماجرا سالها مي گذرد. تعجبم از اين است كه شما چگونه از تمام جزئيات كار آگاه شده ايد. بعد فرمود: اين جوان كه با او ازدواج كرده اي همان بچه است و همان امانتي است كه به خدا سپردي و خدا هم به تو برگردانيد، تو مادر او هستي. بعد به آن جوان فرمود: موي سرت را كنار بزن، جاي زخمي ديده شد. فرمود اين جاي زخم همان سنگ است كه خواستي به سگ بزني، به سر آن بچه خورد1.
1-صفير هدايت، 38، توبه، آيه الله ضياء آبادي

 



تفاوت اسراف و تبذير

پرسش:
ميان دو واژه اسراف و تبذير چه تفاوت هاي اساسي وجود دارد؟ لطفا به نحو اجمال پاسخ دهيد.
پاسخ:
اسراف در لغت به معناي تجاوز از حد اعتدال درهركاري است. اما «تبذير» از ريشه «بذر» به معني پاشيدن دانه است. هنگامي كه اين واژه در مباحث اقتصادي به كار مي رود، به معناي مصرف كردن مال، به صورت غيرمنطقي و ناروا است. معادل كلمه «تبذير» در زبان فارسي «ريخت وپاش» است.
برخي از لغت شناسان، در تبيين فرق ميان اسراف و تبذير گفته اند: «اسراف، به معناي گذشتن از حد، در صرف مال است و تبذير، اتلاف مال در غيرمحل آن است، پس تبذير از اسراف بدتر است و به همين جهت خداي متعال فرموده است «همانا تبذير كنندگان برادران شيطانند (اسراء 27) (مجمم الفروق اللغويه ص 114).
بنابراين «تبذير» عبارت است از مصرف كردن مال در جايي كه نبايد مصرف شود، هرچند اندك باشد و براين اساس، تبذير، نوعي اسراف شمرده مي شود، چنانكه در برخي از روايات، به اين مطلب تصريح شده است.
قال الصادق(ع): «ان التبذير من الاسراف» همانا تبذير، (نوعي) از اسراف است. (الكافي ج 3، ص 501). از اين رو، در شماري از روايات، اسراف و تبذير، دركنار هم مورد نكوهش قرار گرفته است. امام علي(ع) مي فرمايد: «ان اعطاء المال في غير حقه تبذير و اسراف» خرج كردن نابجا، به يقين، حيف و ميل و اسراف است. (بحارا لانوار، ج 32، ص 48)
گفتني است كه برخي، «تبذير» را صفت كيفي و اسراف را صفت كمي مي دانند. مثلا اگر خريدن اجناس بسيار مرغوب، با آن قيمت هاي بالا، موردنياز نباشد «تبذير» است، ولي اسراف نيست. برعكس، خريدن چند چيز بيش از حد نياز «اسراف» است و تبذير نيست. ولي با تامل در آنچه در تبيين معناي اسراف و تبذير گذشت، مشخص مي شود كه اين سخن، صحيح به نظر نمي رسد. زيرا اسراف و تبذير هم مي توانند صفت كيفي باشند و هم صفت كمي.

 



راهكار تحقق طمأنينه سالك

(بدان اي عزيز سالك) علاج قطعي اكثر مفاسد به علاج حب دنيا و حب نفس است؛ زيرا كه با علاج آن، نفس داراي سكونت و طمأنينه شود، و قلب آرامش پيدا كند، و داراي قوه و ملكه اطمينان شود، و به امور دنيا سهل انگاري كند، و به هيچ ماكل و مشرب اهميت ندهد، و اگر كسي با او در امري از امور دنيا مزاحمت كند، او با خونسردي تلقي كند و به سهل انگاري برگزار نمايد، و چون محبوب او طعمه اهل دنيا نيست، دنبال آن به جوش و خروش برنخيزد. و قطع ريشه محبت دنيا گرچه امر مشكلي است، خصوصاً در اول امر و ابتداي سلوك، ولي هر امر مشكلي با اقدام و تصميم عزم آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعب و مشكلي حكومت دارد، و هر راه طولاني سنگلاخي را نزديك و سهل كند.(1)
پس اينقدر براي اين چند روزه دنيا و شهوات محدوده موقته از خلق بي همه چيز تملق مگو، و از خداي خود غافل مشو و حريت و آزادي خود را حفظ كن و قيد عبوديت و اسارت را از گردن خود بردار و در جميع احوال آزاد شو چنانچه در حديث شريف مي فرمايد: «ان الحر حر علي جميع احواله»(2)
1- شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 254
2- اربعين حديث، ج1، ص248

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي -30
پول بهترين طعمه شيطان

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما راجع به تربيت، يعني روش رفتاري و گفتاري دادن به غيربود. انسان معمولا در چهار محيط روش مي گيرد؛ اول محيط خانوادگي، بعدهم محيط آموزشي تحصيلي، سوم محيط رفاقتي و چهارم محيط شغلي. بحث ما در جلسه گذشته، درباره محيط چهارم يعني «محيط شغلي» بود. در محيط شغلي، روش گرفتن انسان در سه رابطه مطرح است؛ اول، نسبت به نفس شغل است كه خود شغل في نفسه، روي انسان اثرگذار است و ممكن است اثر تخريبي يا سازندگي داشته باشد. دوم، محيطي است كه انسان در آن، اشتغال به امور معيشتي دنيايي اش دارد و سوم، روابط انسان نسبت به مراجعين شغلي است.
بحث ما در مورد رابطه دوم بود. ما نفس شغل و اثرگذاري آن را بحث كرديم و گفتيم كه به طور كلي شغل ها دوگونه هستند: شغل هايي كه در ابعاد گوناگون انساني و معنوي، بر روي انسان نقش سازندگي دارند و شغل هايي كه نقش تخريبي دارند. مسئله نفس محيط را هم در جلسه گذشته مطرح كردم و به روايات متعددي اشاره كردم كه يك بحث كلي بود و ما همه مطالب را از روايات استفاده كرديم.
بازار، محل فراموشي و غفلت
آن بحث كلي اين است كه محيط و فضايي كه انسان در آن است، روي انسان موثر است. اگر در نظرتان باشد، آخر جلسه روايتي از پيغمبراكرم نقل كردم كه حضرت فرمودند: «السوق دار سهو و غفله»؛ بازار، محل فراموشي و لغزش است. حضرت تعبير به «سوق» فرمودند كه مراد همان فضاي محل كسب است، فضايي كه انسان در همان فضا قرار مي گيرد و به سوي ماديت مي رود.
ما اين مطلب را به طور كلي داريم و من، همانند نفس شغل كه دو گونه بود، فضاي شغل انسان را هم به دو گونه سازنده و مخرب تقسيم مي كنم. ممكن است كه خود شغل خوب باشد، اما فضا، فضاي مسمومي باشد و يا بالعكس. به تعبير ساده تر، بحث ما جو غالب و فضاي حاكم بر محيطي است كه انسان در آن مشغول به كار است.
فرصت طلبي شيطان
اگر اين جو و اين فضا، فضاي ماديت باشد، از نظر طبيعي اين طور است كه آن عوامل دروني انسان كه با امور دنيوي و مادي مرتبط است، زنده مي شوند. اين، در درون ما وجود دارد و هيچ شبهه اي نيست. به طوركلي، هواهاي نفساني، وهمي، شيطنت و همه اينها در ما وجود دارد. اگر فضاي حاكم، فضاي مادي باشد، هواهاي نفساني درون من را زنده مي كند و اين را بدانيد كه شيطان، چه دروني و چه بيروني، فرصت طلب است. در روايت داريم كه شيطان فرصت طلب است. اين فرصت طلبي در هر فضايي براي انسان كاربرد ندارد. اگر فضا با اهداف شيطاني، مساعد باشد، اين فرصت طلبي خوب كاربرد دارد. اما اگر مساعد نباشد، آنجا شيطان به زحمت مي افتد.
روايتي از امام صادق(ع) نقل شده است كه حضرت فرمودند: «ان الشيطان يدير ابن آدم في كل شيء» در بعض روايات به جاي «يدير»، «يدبر» هم دارد. آنهايي كه اهلش هستند، به اصول كافي مراجعه كنند. آنجا هم «يدير» دارد و هم «يدبر». «فاذا أعياه جثم له عند المال فأخذ برقبته». (كافي/2/315) شيطان در هر چيزي دور انسان مي چرخد تا او را به دام اندازد و هنگامي كه خوب خسته اش كرد، او را به سينه روي زمين مي خواباند و گردنش را مي گيرد.
شيطان، شكارچي باحوصله
اگر متن روايت، «يدير» باشد، يعني شيطان، انسان را دور مي زند و دنبال فرصت براي شكار است. فرض كنيد صيادي، مي خواهد شكاري را صيد كند، دنبال فرصت مي گردد تا درنهايت، صيد خود را به دام بيندازد. شيطان اين قدر دور انسان مي گردد تا خسته اش كند. در پرنده ها اين مطلب، خيلي روشن است. شكارچي به دنبال صيد كه مي رود، بالا مي رود، پايين مي رود، اين طرف مي رود، آن طرف مي رود، شكار را رها نمي كند. وقتي كه خسته اش كرد، آنجا است كه او را مي گيرد و با سينه به زمين مي كوبد. در قرآن هم دارد كه «فأصبحوا في دارهم جاثمين». (اعراف/ 78) يعني اينها در خانه هاشان صبح كردند درحالي كه سينه هايشان بر روي زمين بود.
اين فرصتي كه شيطان به دست مي آورد، چه وقتي است؟ حضرت فرمودند: «فاذا أعياه» يعني وقتي كه خسته اش كرد، «جثم له عند المال» او را به سينه روي زمين مي خواباند. وقتي بحث پول و مال است، بهترين فرصت است. در اين زمان «فأخذ برقبته» از پشت، گردنش را مي گيرد و ديگر او نمي تواند تكان بخورد، همان جا شكارش مي كند.
در فضا و محيطي كه جو آن ماديت است، در فضايي كه تو براي كسب معيشت رفتي و مي خواهي كار كني و زندگي ات را بگذراني، چون بحث مال مطرح است، بهترين فرصت براي شيطان است. محيط شغلي بهترين محيط است براي اين كه تو صيد شيطان باشي. شيطان اينجا صيدت مي كند. هر جا نتوانست تو را از پا دربياورد، اينجا تو را از پا درمي آورد. لذا جو حاكم بر محيط كه جو ماديت است، خود به خود زمينه ساز است براي اين كه انسان اسير شيطان شود.
پس آيا بگوييم حالا كه اين طور است، نمي رويم كار كنيم؟ نخير؛ سنگر را كه نبايد خالي كني، بايد بايستي. اصلاً دينداري كار مشكلي است. دينداري خيلي كار مشكلي است، ظاهرسازي كار آساني است اما دينداري كار مشكلي است.
غفلت يعني تضعيف بعد معنوي
در وايت پيغمبر اكرم كه جلسه گذشته گفتم، حضرت مي خواهد جو حاكم را بفرمايد كه در جو ماديت، هواهاي نفساني كه درون انسان هستند، زنده مي شوند و قهراً آن بعد معنوي اش تضعيف مي شود كه ما از آن تعبير به غفلت مي كنيم. محيط هايي كه هم سو با امور شيطاني است، غفلت آور هستند. جلسه گذشته بقيه روايت را خواندم كه يك تسبيح انسان در بازار، معادل يك ميليون تسبيح است؛ چون محيط و فضا اقتضاي غفلت از خدا مي كند و كسي كه در اين محيط، ياد خدا كند بسيار ارزنده است.
روايت از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: «برئت الذمه ممن اقام مع المشركين في ديارهم». (كنزالعمال/ج4/384) اين يك مطلب اساسي است؛ كسي كه بخواهد برود در منطقه مشركين، يعني مكاني كه جو حاكم بر آنجا جو شرك است، زندگي كند، برائت الذمه است. اين شخص اصلاً با ما سر و كاري ندارد. ناخودآگاه از آنها تأثير مي پذيرد.
من قبلاً گفتم كه تربيت از امور قصديه نيست. محيط روي ما اثر مي گذارد. اين جو حاكم برروي انسان اثر مي گذارد. من دارم راجع به محيط شغلي بحث مي كنم. محيط شغلي يك چنين محيطي است. تأثيرش ناخودآگاه است چون امور مادي است. اگر انسان با امور مادي سر و كار پيدا كرد، همان ابعادي كه با ماديت هم سو هستند، زنده مي شوند.
قسم راست بركت را مي برد و قسم دروغ سعادت را!
در گذشته اين روايت را از علي(ع) گفتم كه وقتي حضرت وارد بازار مي شد، به تجار و كسبه خطاب مي كرد كه از خدا بترسيد! قسم نخوريد! قسم راست بركت را از مال مي برد و قسم دروغ انسان را به جهنم مي برد. همه اينها جزو احكام و معارف ما است، آدابي است كه در شرع ما وارد شده است.
محيط هاي سازنده
ما ازنظر جو، عكس آن را هم داريم. راجع به شغل گفتيم يك صنف شغل ها است مثل زراعت و چوپاني كه اصلاً خود شغل سازنده است؛ در روايت هم داشتيم كه اين مشاغل مستحب هم هستند. عكسش هم وجود دارد، شغل هايي داريم كه مكروه هستند و از آنها نهي تنزيهي شده است. فضاها هم به همين صورت است كه برخي فضاها تخريبي است، يعني بايد حواست را جمع كني! و برعكس، فضاهايي داريم كه سازنده است. فضاهايي كه با بعد معنوي انسان هم سو هستند، نقش سازنده دارند؛ چون آن بعد معنوي دروني را زنده مي كنند.
مساجد، پاك كننده گناهان
در روايت تعبيرات فوق مي كند، من چيزي را كه مورد ابتلاي همه باشد، مي گويم. روايت از امام صادق(ع) است كه فرمودند: «عليكم باتيان المساجد فانها بيوت الله في الأرض و من أتاها متطهراً طهره الله من ذنوبه و كتب من زواره فأكثروا فيها من الصلاه و الدعاء» (بحار/ 08/384) بحث قبلي درباره اسواق بود، اينجا بحث مسجد است. من دارم بين اينها يك «مقابله» درست مي كنم. به مساجد كه خانه هاي خدا برروي زمين است، برويد. هركس با طهارت به مسجد بيايد، خدا او را از گناهانش پاك مي كند.
پاداش نفس كشيدن در مسجد
روايت ديگري از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: «يا أباذر ان الله تعالي يعطيك مادمت جالسا في المسجد بكل نفس تنفست درجه في الجنه» پيغمبر اكرم خطاب به ابوذر مي فرمايند: تا موقعي كه در مسجد هستي، هر نفسي كه مي كشي خدا يك درجه در بهشت تو را بالا مي برد. «و تصلي عليك الملائكه» ملائكه برايت درود مي فرستند. «و تكتب لك بكل نفس تنفست فيه عشر حسنات» (بحار/47/68) هر نفس كه مي كشي ده حسنه برايت ثبت مي شود.
همه اينها براي محيط است. همان طور كه براي اسباب داشتيم اين هم راجع به محيط است. مي خواهد بفرمايد: محيط هايي هست كه انسان را ازنظر بعد انساني و الهي، زنده مي كند، توصيه مي شود كه به اين محيط ها برويد و از آن طرف محيط هايي هست كه بايد حواست جمع باشد يك وقت شيطان فريبت ندهد.
من اين را مدخلي براي سومين رابطه يعني مراجعين، قرار مي دهم. قبل از اين كه وارد مراجعين شوم به سراغ همكارها مي روم، چون در روايات هم داريم. انسان همكاري را كه انتخاب مي كند بايد غافل كننده از خدا باشد يا همكاري كه يادآورنده خدا باشد؟! اين بحث در محيط شغلي مطرح است. مثلاً ما قبلاً هيچ رفاقتي با هم نداشتيم. محيط خانوادگي، رفاقتي و آموزشي مان هم از هم جدا بود و رابطه مان مربوط به محيط شغلي است. همكار در ارتباط با محيط شغلي است. بسيار اتفاق افتاده است كه همكار نامناسب، انسان را به جهنم برده است.
اين مطالب حتي در بحث شركت هم مطرح است ولي تأثير آن خيلي كمتر است. انسان بايد مراقب باشد كه مي خواهد با چه كسي همكار شود! يك وقت سرمايه گذاري است نه همكاري! اين تأثير چنداني ندارد. در همكاري هم، مسأله سرمايه گذاري مطرح نيست كه مثلاً طرفين حتماً شريك در مال همديگر باشند. مهم اين است كه انسان در نهادها و سركار، با چه كسي دارد كار مي كند. يك وقت اشتباه نشود و عده اي نگويند كه منظور سرمايه گذاري دو نفر باهم است! نخير
تأثير تربيتي «حرف» و «قيافه» همكار
منظور من اين است كه تو در اتاقي كه نشسته اي ببين چه كساني در آنجا هستند؟ چه مي گويند؟ چه قيافه هايي دارند؟ ما گفتيم: ابعاد تربيتي، ديداري، گفتاري و رفتاري است. هر روز كه مي روم آنجا چشمم به صورت چه كسي مي افتد؟ حرف هايي كه مي زند به گوشم مي خورد چيست؟ ممكن است كسي به او مراجعه كند و با من كاري نداشته باشد، ولي من كه برخورد او با مراجعه كننده را مي بينم و حرف هايش را مي شنوم؛ پس بايد در اين دقت كنم.
من مطالب را خيلي جزئي مي گويم تا خيال نكني مسأله همكار شوخي بردار است. بايد حواسم باشد كه همكارم با مردم به چه سبكي عمل مي كند؟ اينها خواه نا خواه اثرگذار است، يعني خواه ناخواه از او روش مي گيرم. من عرض كردم راجع به محيط، يك جو حاكم داريم كه به آن معنا است، يكي هم در ارتباط با همكارهايي است كه من دارم با آنها كار مي كنم؛ غير از مراجعين، در مراجعين رابطه مستقيم است. اينها را از هم جدا كردم؛ در مراجعه، رابطه مستقيم است.
در معارف ما ازنظر تربيتي، يعني روش گرفتن انسان همه اينها حساب شده است. او با زبان بي زباني دارد به من روش مي دهد و من هم بدون توجه روش مي گيرم. بعد از يك مدتي اين شخص ديگر آن شخص اول نيست، چون در اين محيط كار مي كند. همان طور كه محيط تحصيلي و آموزشي، مؤثر است، همان طور كه محيط خانوادگي اثر مي گذارد، محيط شغلي هم مؤثر است. اين محيط ها روي انسان اثر مي گذارد، البته محيط هاي خانوادگي و آموزشي قوي تر است.

 



مسخ فرهنگي در جنگ نرم

كاظم قرباني
شايد پيچيده ترين و زيانبارترين شيوه جنگي، جنگ نرم باشد؛ زيرا در جنگ سخت و فيزيكي، انسان مال و جان خويش را از دست مي دهد؛ اما در جنگ نرم انسانيت انسان تهديد مي شود و انسان نه تنها برده بلكه بنده طرف پيروز جنگ نرم مي شود. در جنگ نرم قلوب و اذهان تسخير مي شود و انسان بنده مي گردد و هويت خود را از دست مي دهد.
يكي از شگردهاي موثر در جنگ نرم، مسخ فرهنگي است. خداوند در آموزه هاي قرآني به اين مسئله پرداخته و به مومنان هشدار داده است تا با مرزبندي ميان خودي و غيرخودي اجازه ندهند كه در يك فرآيند تحت تسخير فرهنگي دشمن قرار گيرند و هويتشان مسخ شود.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا اين شگرد دشمنان را در تسلط بر روح و روان اهل اسلام براساس آموزه هاي قرآني تبيين نمايد.
از مسخ فرهنگي تا مسخ ظاهري
مسخ به معناي تغيير و دگرگوني در خلقت از لحاظ شكلي و ظاهري است، به صورتي كه زشت تر و قبيح تر و پست تر از حالت پيشين خود مي شود. (ترتيب العين، الفراهيدي، ج 3، ص 1699).
البته برخي از محققان از جمله شيخ الطريحي، مسخ را زشت شدن شكل ظاهري و شكل باطني انسان دانسته است. به اين معنا كه آدمي متخلق به اخلاق زشت برخي از حيوانات شود. (مجمع البحرين، ج 2 ، ص 201؛ و نيز لسان العرب، ابن منظور، ج 13، ص 102)
براساس آموزه هاي قرآني، انسان منعطف ترين و قابل ترين موجود هستي است كه مي تواند پست ترين تا شريف ترين حالات موجودات را بروز و ظهور دهد؛ چرا كه انسان برخلاف موجودات ديگر هستي و آفريده هاي الهي،موجودي مريد و مختار است كه ماهيت ثابتي ندارد؛ بلكه همواره درحال شدن و صيرورت است. فرصت عمر انساني، فرصت صيرورت و شدن انسان است. دراين فرصت، انسان مي تواند خودش را براي ابديت بسازد و سازه نهايي خود را براي جهان ديگر به همراه ببرد. پس اين امكان براي او هست كه تا از ملك وملكوت بگذرد و متاله و خدايي و رباني شود (بقره، آيه 43؛ آل عمران، آيه 79) يا آنكه سرمايه هاي وجودي خود را تباه سازد و از جانوران و چارپايان نيز پست تر گردد. (اعراف، آيه 179)
كسي كه در فرصت عمر خويش، صراط مستقيم الهي را نمي پيمايد و از طريق شريعت و عبوديت حقيقت را درنمي يابد و متاله به اسماء و صفات الهي نمي شود و در مقام مظهريت ربوبيت نمي نشيند و خلافت الهي را نمي پذيرد و در اين مقام قرار نمي گيرد، در يك فرآيندي خود را مسخ مي كند. اين مسخ شدن نخست از باطن شروع و در نهايت به ظاهر كشيده مي شود.
براساس آموزه هاي قرآني، كساني كه از مسير راه راست بيرون مي روند، ابزارها و منابع شناختي آنان نخست مختل شده و زنگار گرفته و سپس قفل و بسته مي شود به گونه اي كه هيچ گونه قدرت شناخت و تشخيص ميان حق و باطل را ندارند و در گمراهي محض كور و نابينا و سرگردان مي شوند (بقره، آيه 7؛ انعام، آيه 125؛ مطففين، آيه 14؛ توبه، آيه 127؛ زمر، آيه 22)
انسان به همان مقدار كه مي تواند اسماء و صفات الهي را در خود فعليت بخشد و از فرشتگان و كروبيين و عاليين برتر برود، به همان اندازه مي تواند اسماء و صفات الهي سرشته در نهاد و ذات خويش را سركوب كند و آن صفات و اسماء را از دست دهد و به سمت جانوري و گياهي و جامدات برود؛ زيرا از دست دادن هر صفتي انسان را به جانور و حيواني نزديك مي كند و از ماهيت انساني به همان مقدار دور مي سازد. اين گونه است كه اگر كسي چشم بصيرت و برزخي و ملكوتي داشته باشد، مي تواند اين انسان هاي مسخ شده را چنان كه هستند، ببيند، هرچند كه بيشتر مردم اين حالات را پس از مرگ و برداشته شدن پرده ها مي بينند. (ق، آيه22؛ تكاثر، آيات5تا7)
خداوند در آياتي از مسخ ظاهري گروهي از همين انسان هاي سقوط كرده سخن به ميان آورده است. شايد بارزترين اين افراد مسخ شده ظاهري، اصحاب سبت باشند كه بر خلاف فرمان الهي، روزهاي شنبه به ماهيگيري مي پرداختند. اينان به حكم و قضاي الهي، به بوزينه مسخ شدند. (بقره، آيه65؛ نساء، آيه47؛ مائده، آيات59 و 60و 78؛ اعراف، آيات163و166)
البته خداوند در آيات 59 و 60 سوره مائده بيان مي كند كه گروهي از اهل كتاب به بوزينه و خوك مسخ شدند. اين بدان معناست كه چهره ملكوتي و اخروي و باطني ايشان، در همين جا به نمايش گذاشته شد و آنچه ايشان از خود براي آخرت ساخته بودند، همان سازه خود را در دنيا به چشم ديدند تا درس عبرتي براي ديگران باشند و بدانند كه چگونه انسان خودش را براي آخرت مي تواند تباه سازد و از انسانيت به حيوانيت محض درآيد و سقوط كند.
مسخ فرهنگي و باطني در جنگ نرم
ابليس و شياطين پيرو او همواره در تلاش هستند كه انسان، خلافت الهي را تجربه نكند و با گمراه كردن او، گمان و ظن خود را درباره انسان به يقين تبديل كنند و مدعاي خود را اثبات نمايند كه انسان صلاحيت خلافت الهي را ندارد و آنان بهتر از انسان هستند. (اعراف، آيه12؛ ص،آيه76)
ابليس در تلاش است تا انسان را از انسانيت خودش منسلخ كند و مسخ نمايد. از اين رو همه تلاش خود را بر تحقق هدفي كه بدان سوگند خورده مي گذارد. (نساء، آيه119)
دشمنان اسلام و مسلمين نيز به پيروي از ابليس و شياطين، بر آن هستند تا اين هدف را تحقق بخشند و انسان را از انسانيت خود بيرون آورند و مسخ نمايند.
از شگردهاي مهم در جنگ نرم، مسخ انسان از حقيقت خودش است. از اين رو تلاش مي كنند تا قلب و عقل انسان را در اختيار گيرند. هدف اصلي در جنگ نرم، نه تنها بردگي انسان بلكه بندگي اوست. به اين معنا كه با تسلط و تسخير قلوب و اذهان و عقول آدمي، او را بنده افكار و اهداف خود سازند و كاري كنند كه او برده وار خود درپي برآورده ساختن اهداف آنان حركت و تلاش كند. (انعام، آيات109و110)
دشمنان براي تحقق اين هدف گام به گام عمل مي كنند. اگر در شيوه هاي دشمنان دقت و تأمل شود، دشمنان گاه به اعتقادات و باورهاي مسلمانان و مؤمنان حمله مي كنند و گاه ديگر به احكام و آيين هاي آنان هجوم مي آورند.
باتوجه به شرايط و مقتضيات آنان تلاش دارند كه هدف نهايي يعني بندگي و بردگي را بر مؤمنان و مسلمانان تحميل كنند. از اين رو گاه با ايجاد شبهات در عقايد و باورهاي مردم تشكيك ايجاد مي كنند و گاه كاري به عقايد و باورهاي آنان ندارند، بلكه اجازه نمي دهند تا شخص به احكام و آيين هاي مذهبي خود عمل كند تا در يك فرآيندي مسخ شود. البته در برخي از كشورها نيز از هر دو شيوه همزمان بهره مي برند.
دوستاني كه در كشورهاي غربي زندگي كرده اند مي گويند دشمنان در وهله نخست كاري به عقايد مسلمانان ندارند، ولي اجازه نمي دهند كه شخص به احكام اسلامي عمل نمايد و از حجاب و مانند آن استفاده كند. كاري مي كنند كه اسلام براي او تنها يك عقيده شخصي تلقي شود و اسلام را از دين اجتماعي تهي مي سازند. در يك فرآيندي شخص كم كم نسبت به احكام، اهل تسامح و تساهل مي شود و در نهايت هيچ حساسيتي نسبت به احكام آيين اسلامي نخواهد داشت. در كشورهاي اسلامي با شبهه افكني در عقايد گام هايي را براي مسخ فرهنگي برمي دارند. در اين راهبرد لازم است تا نسبت به مردم، فرهنگ و آداب آنان از طريق روان شناسي اجتماعي مردم شناسي و فرهنگ شناسي تحقيقاتي صورت گيرد. از اين رو، همه نهادهاي دانشگاهي و علمي و تحقيقاتي كشورها براي شناسايي نقاط قوت و ضعف و فرهنگ مردم بسيج مي شود.
در برخي از اين تحقيقات آمده است كه در دهه 60 و 70 ميلادي، واتيكان براي آشنايي با اسلام، بيش از چهار هزارنفر را بورسيه الازهر مصر كرد تا مخاطب شناسي پيام كليسا صورت گيرد. ده ها دانشگاه در غرب و نهادهاي وابسته و غيروابسته واتيكان و كليسا بسيج مي شوند تا كرسي هاي اسلام شناسي درهمه بخش ها راه اندازي شود. نتيجه اين فعاليت هاي واتيكان، دويست و پنجاه ميليون مسيحي در عرض سه دهه بود. كشوري چون كره از بودايي به يك كشور تبشيري درآمد و فعالان كره اي اكنون در سراسر جهان به فعاليت تبشيري مشغول شده اند.
درآفريقا نسبت مسلمان از هفتاد درصد به چهل و يا سي درصد كاهش و شمار مسيحيان به همان نسبت افزايش يافت. در نيجريه و تانزانيا و كنيا به سادگي مي توان اثرات مسخ فرهنگي پس از شناسايي فرهنگ ها و مردم شناسي را به عيان ديد.
راهكار مبارزه با شگرد مسخ فرهنگي
بخش بزرگي از آموزه هاي قرآني به معرفي دشمن و راه و روش هاي او اختصاص يافته است. قرآن ضمن معرفي دشمن اصلي بشريت يعني ابليس و شياطين همراه وي از جنيان، بيان مي كند كه ايشان تنها با وسوسه وارد ميدان نبرد مي شوند، ولي با استفاده از پيروان انساني يعني شياطين انساني خود، گام هاي بلندي براي نابودي نسل انسانيت برمي دارند.
خداوند همچنين به مؤمنان مي آموزد كه دربرابر هجوم فرهنگي دشمن كه به اشكال و شگردهاي گوناگون صورت مي گيرد، هوشياري و آمادگي كامل داشت. دشمن براي ترديدافكني گاه به ظاهر، اسلام مي آورد تا به جامعه اسلامي نفوذ كند. يكي از روش هايي كه دشمنان انجام مي دهند، ايمان در آغاز روز و كفر به آن در آخر روز است. (آل عمران، آيه 72)
همراهي ظاهري با مسلمانان و دوستي با ايشان جهت اعتمادسازي از ديگر شگردهاي دشمنان در جنگ نرم است. از اين رو، اسلام نسبت به دوستي با كافران حتي اهل كتاب حساسيت زيادي به خرج مي دهد و اجازه نمي دهد كه ميان اهل كتاب و اهل اسلام دوستي، به گونه اي باشد كه اطلاعات از جامعه اسلامي منتقل و نقاط ضعف و قوت آن براي دشمن شناخته شود. (مائده، آيات51 و 57؛ آل عمران، آيه 118)
درحقيقت مشخص بودن مرزها ميان خودي و غيرخودي اين امكان را به اهل اسلام مي بخشد تا افكار و اعمال غيرمسلمين را ياد نگيرند و در فرآيندي، مسخ فرهنگي نشوند؛ زيرا ارتباط زياد، به گونه اي كه به تمام اسرار امت آگاه شوند، هم به آنان اجازه مي دهد تا از نقاط ضعف آگاه شوند و هم مؤمنان و مسلمانان را نسبت به فعاليت هاي خود بي خيال مي كند و از حساسيت آنان مي كاهد.
شراب خواري و بي حجابي و ناديده گرفتن ارزش هاي اسلامي از سوي آنان، نوعي ولنگاري و بي بند و باري را در افراد پديد مي آورد و موجب مي شود كه در يك فرآيندي از نظر عملي و علمي با كافران همانند شوند.
دوستي با كافران اين مسخ فرهنگي و تسلط و تسخير را تشديد مي كند؛ چرا كه انسان نسبت به دوستان خود، نگاه عاطفي و احساسي دارد و نسبت به رفتارهاي غلط و نادرست و نابهنجارشان واكنش كمتري نشان مي دهد. لذا نشستن بر سر سفره شراب و بي حجاب گشتن براي او عادي مي شود.
از آن جايي كه دشمن پايبند هيچ ارزشي نيست؛ چنان كه مسيحيان از نظر احكام بسيار آزاد هستند و دايره بايد و نبايدهاي آنان بسيار محدود است، اين امكان را به خوبي از سست ايمان هاي مسلمان مي دهد كه با آنان همانندسازي كنند. از اين رو اسلام نسبت به دوستي با اهل كتاب نيز حساسيت نشان مي دهد؛ زيرا آن را عامل مسخ فرهنگي مي داند به گونه اي كه در يك پروسه تفاوتي ميان اهل اسلام و اهل كتاب نمي ماند.
در اسلام هرگونه تشابه و همانند شدن با اهل كتاب مورد سرزنش قرار گرفته است؛ زيرا اين تشابه با اهل كتاب خود سرچشمه مسخ فرهنگي و اعتقادي است.
اسلام با هويت سازي براي مسلمان بر آن شده تا جلوي هرگونه تشابه و همانندسازي را بگيرد. از اين رو اسلام با تعطيلي روز جمعه در برابر روزهاي شنبه و يك شنبه، تعيين قبله كعبه به جاي بيت المقدس، تعيين نمازهاي روزانه به شكل خاص، حج بيت الله الحرام، مسجد در برابر كنيسه و كليسا و مانند آن تلاش كرد تا هويت خاصي به مسلمانان و جامعه اسلامي ببخشد تا خودي از غيرخودي شناخته و معلوم شود.
به هر حال، اسلام با تأكيد بر عدم تشابه به اهل كتاب و كفار بر آن است تا از هرگونه مسخ و استحاله فرهنگي جلوگيري به عمل آورد؛ چرا كه هرگونه نزديكي و دوستي با كفار و اهل كتاب، فرصتي براي آنان است تا استحاله و مسخ فرهنگي را پي گيري كنند و مسلمانان را از هويت اسلامي و انساني خود تهي نمايند.
البته تنها راه مقابله با مسخ شدگي فرهنگي و تهي شدن انسان از هويت اين نيست كه مرزهاي خودي از غيرخودي را مشخص كنيم، بلكه به اين است كه نسبت به دشمنان و طرح هاي آنان هوشيار باشيم و با نقشه راهي كه دشمن براي تسلط بر ما كشيده و فراهم آورده، نقاط ضعف خود را بشناسيم و براي پر كردن خلأهاي موجود فرهنگي تلاش كنيم؛ زيرا هوشياري و آسيب شناسي و پر كردن نقاط ضعف مي تواند هرگونه حمله دشمن را ناكام بگذارد و اجازه ندهد كه دشمن به بردگي و بندگي كشيدن اسلام موفق شود.
در سال هاي اخير ماهواره ها نقش مهمي در استحاله و مسخ فرهنگي ايفا كرده اند. اين ابزار به همان ميزان كه مخرب و زيانبار است مي تواند در دست مسلمانان مؤمن و فرهنگي به عنوان يك ابزار كارآمد براي مقابله در آيد به شرط آن كه همواره عناصري از بصيرت و هوشياري و برنامه ريزي داشته باشيم و هدف هاي انساني چون متاله و رباني شدن را در دستور كار قرار دهيم. اگر اين گونه عمل كنيم مي توان دل هاي پاك و فطرت هاي سالم را شكار كرد و چون پيامبران(ع) در هر سرزميني حواريون و اصحابي خاص تربيت كرد كه اهداف خدايي و انساني را پي گيري مي كنند و از جان و دل براي خدايي شدن امت و جامعه بشري تلاش مي نمايند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14