(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 5 بهمن 1390- شماره 20127

جنگ نرم و راهبردهاي عملياتي از ديدگاه قرآن كريم
تفاوت رياضت شرعي و غيرشرعي



جنگ نرم و راهبردهاي عملياتي از ديدگاه قرآن كريم

علي احمدلو
با نظر به شكست دشمنان انقلاب اسلامي در جنگ نظامي و ورود آنان به جنگ نرم با توجه به اينكه همواره دشمنان دين، از استراتژي ها و تاكتيك هاي مشابهي در طول تاريخ در برابر انبياء الهي استفاده مي كرده اند و در حال حاضر نيز دشمنان اسلام از همان استراتژي ها و تاكتيك ها بهره مي برند لذا بر آن شديم راهكارهاي عملياتي دشمنان دين الهي و راهكارهاي مقابله پيام آوران الهي را از ديدگاه قرآن كريم مورد بررسي و كنكاش قرار دهيم. يادآوري مي نمايد كه اين مقاله از دو منظر الف) راهكارهاي دشمنان
ب) راهكارهاي مقابله انبياء الهي با تاكيد بر تفاسير نمونه و نور به موضوع پرداخته است. (قسمت اول)
راهكارهاي عملياتي دشمنان اسلام و راهكارهاي عملياتي اسلام از ديدگاه قرآن
الف) راهكارهاي عملياتي مخالفين اسلام عليه اسلام و رهبران الهي
1- ايجاد جنگ رواني و تبليغاتي عليه پيامبران خصوصا پيامبر گرامي اسلام(ص) و محتواي پيام هاي آنان:
- تهمت ساحر بودن به پيامبر: آيات 61 و 62 و 71 سوره طه- آيه 51 سوره قلم- آيات 2 و 76 سوره يونس- آيه 13 سوره نمل- آيه 30 سوره زخرف- آيه 109 سوره اعراف- آيه 153 و 185 سوره شعراء- آيه 8 سوره فرقان- آيه 4 سوره ص.
- تهمت سحر به پيام هاي پيامبران: آيه 13 سوره صافات- آيه 110 سوره مائده- آيه 43 سوره سباء- آيه 34 سوره شعراء- آيه 29 سوره زخرف- آيه 7 سوره انعام- آيه 76 سوره يونس.
- مسخره كردن پيامبران و محتواي پيام ها: آيه 65 سوره توبه- آيه 10 سوره حجر- آيه 10 سوره انعام- آيه 30 سوره يس- آيه 41 سوره انبياء- آيه 140 سوره نساء- آيه 51 سوره اعراف
- نسبت دروغگويي به پيامبران و محتواي پيام آن ها: آيات 105 و 34 سوره انعام- آيه 150 سوره نساء- آيات 18 و 37 سوره عنكبوت آيات 4 و 25 سوره فاطر- آيات 64 و 66 سوره اعراف- آيات 105، 123، 141 و 189 سوره شعراء- آيه 42 سوره حج- آيه 4 سوره ص.
- تحريف محتواي آيات: آيه 59 سوره بقره.
- ديوانه و مجنون خواندن پيامبران الهي: آيه 6 سوره حجر- آيه 51 سوره قلم- آيه 2 سوره يونس- آيات 66 تا 70 سوره مؤمنون- آيه 27 سوره شعراء- آيه 36 سوره صافات.
- شاعر خواندن پيامبر و شعر خواندن قرآن: آيه 69 سوره يس- آيه 224 سوره شعراء- آيه 36 سوره صافات.
- پيامبران جن زده هستند كه تعليمشان داده اند: آيات 13 و 14 سوره دخان.
- بر انبياء تهمت مي زدند كه به خدا افترا زده اند: آيه 35 سوره هود.
2- مردان و زنان منافق از يك قماشند، به منكر فرمان مي دهند و از معروف نهي مي كنند و دست هاي خود را (از جهت بخشش و انفاق) مي بندند، خدا را فراموش كرده اند چرا كه منافقين همان گروه فاسقند.«آيه 67 سوره توبه»
و همچنين قرآن كريم مي فرمايد: ستمگران ياور يكديگرند و در موقع به خطر افتادن منافعشان به ياري هم مي شتابند. «آيه 19 سوره جاثيه- آيه 73 سوره انفال»
3- سودمداران كفر به مرحله اي از سقوط اخلاقي مي رسند كه نمي توانند انسان هاي پاكدامن و صالح را در كنار خود تحمل نمايند لذا مي بينيم كه قوم فاسد لوط تقاضا داشتند افراد صالح را كه نمي خواستند تن به گناه و فساد دهند از خانه و كاشانه شان اخراج نمايند. «آيه 82 سوره اعراف»
4-منافقين با نام مذهب عليه مذهب اقدام مي كنند تا جايي كه براي ضربه زدن به دين حتي دست به مسجدسازي زده و از مسجد به عنوان خانه تيمي و خرابكاري عليه مسلمانان بهره مي گيرند. «آيه 107سوره توبه»
5-كفار از پيامبران تقاضا مي كردند كه نكات و سخناني كه منافع نامشروعشان را تهديد مي كند تغيير داده، حذف و يا اينكه دستورالعملي مطابق خواسته آنان بياورند. «آيه 15 سوره يونس»
6-مخالفان پيامبران، كتب آسماني و دستورات داده شده از طرف خداوند به انبياء را ساخته و بافته خود آنان مي دانستند. «آيه 38سوره يونس- آيه 13سوره هود»
7-منافقان و كفار، زور بازو، قدرت اقتصادي، زيادي فرزندان و جمعيت خود را سببي جهت فتنه انگيزي خود دانسته و به آنان افتخار مي كردند. «آيات 69 و 82 سوره توبه- آيه 88 سوره يونس- آيه 15 سوره فصلت
- آيه 77 سوره مريم»
8-منافقان در خفا با جاسوسي براي كفار و پيوند با آنان در اجتماعات مسلمانان با كارهايي از قبيل سخنان در گوشي ايجاد جو بدبيني كرده و دست به فتنه گري مي زدند. «آيه 78 سوره توبه»
9-سرپرستان كفار، طاغوت ها هستند كه آنان را از نور به تاريكي ها (كفر، نفاق، گناه، گمراهي، آتش جهنم و...) سوق مي دهند. «آيات 221 و 257 سوره بقره»
10-مخالفان انبياء و رهبران الهي، اهل انديشه و تفكر نيستند. «آيه 58 سوره مائده- آيات 42 و 43 سوره يونس»
11-منافقين خود را اصلاح گر و اصلاح طلب معرفي مي كردند. «آيات 11 و 12 سوره بقره»
12-منافقين با تكبر و غرور نه تنها ايمان نمي آوردند بلكه طرفداران انبياء و رهبران الهي را ساده انديش و سبك مغز قلمداد مي كردند. «آيه 13 سوره بقره»
13-هدف نهايي مخالفان انبياء و رهبران الهي آن است كه آنان را به آئين كفر و باطل خود سوق دهند و نور الهي را خاموش سازند و زماني دست از مخالفت با مسلمانان بر مي دارند كه مسلمانان اسلام را كنار بگذارند و كاملا تسليم آنان شوند. لذا نابودي كليه نمادهاي اسلامي و در نهايت نابودي اسلام استراتژي نهايي كفار است. «آيات 8 و 9سوره قلم- آيه 88 سوره اعراف- آيات 217، 114 و 120سوره بقره- آيه 8 سوره صف- آيه 149 سوره آل عمران- آيه 20 سوره كهف» و در آيه 204 سوره بقره قرآن كريم اهداف نهايي منافقين از حكومت و قدرت افساد در زمين را نابودي امكانات، تاسيسات، كشاورزي و نسل هاي مسلمانان دانسته است.
در آيات 42 و 45 و 46 سوره توبه قرآن كريم منافقين را دنبال غنيمت و منافع حزبي و گروهي دانسته و فلسفه حضور آنان در تمامي صحنه ها را جلب منافع معرفي كرده و ادامه مي دهد كه آنان مرد سختي ها و ميدان هاي جنگ نيستند بلكه آنان مفت خورند و همچنين آيه 89 سوره نساء مي فرمايد: منافقان دوست دارند كه مومنان نيز همچون خودشان كفر ورزند تا با آنان برابر گردند.
14-مستكبرين و ستمگران انديشه هاي باطل خود را با قسمتي از حق به هم مي آميزند تا بدينوسيله باطل بودن اقدامات آنان تشخيص داده نشود. «آيه 96 سوره طه»
اين اقدام امپرياليسم خبري از سنت هاي كفار در طول تاريخ بوده است لذا امروزه قدرت هاي رسانه اي دشمنان اسلام از اين سيستم تبعيت مي كنند.
15-منافقين چون با اهل ايمان برخورد مي-كنند مي گويند ما نيز ايمان آورده ايم ولي هرگاه با همفكران شيطان صفت خود خلوت مي كنند، به آنان مي گويند ما با شما هستيم و اهل ايمان را فقط مسخره مي كنيم. «آيات 14 و 8 سوره بقره» و كفار نيز وقتي به آنان گفته شود (به رسول گرامي اسلام ص) ايمان بياوريد مي گويند كه ما به پيامبران خودمان ايمان داريم. «آيه91- سوره بقره»
16- مخالفان انبياي الهي انتظار داشتند كه خداوند پيامبران را از طبقه ثروتمندان انتخاب كرده و پيامبران شرايط ويژه اي غير از مردم داشته باشند و تافته جدا بافته اي باشند. «آيه 13 سوره هود»
آيات 31 و 53 سوره زخرف ترسيم مي كند كه سردمداران كفر رهبران الهي را بي مقدار و خودشان را بزرگ مي شمارند و مي گويند چرا فرستادگان و رهبران الهي نوكر و زيورآلات و زرق و برق ندارند و چرا آنان (ضعيفان از ديدگاه كفر) از طرف خدا آمده اند؟ چرا ثروتمندان و قدرتمندان انتخاب نشده اند؟
17- سردمداران كفر، انبياء و رهبران الهي را ضعيف و حقير و خودشان را برتر و قدرتمندتر از آنان مي دانستند. «آيه91 سوره هود- آيه52 سوره زخرف»
و همچنين كفار و مستكبرين طرفداران انبياء و رهبران الهي را فرومايه و حقير مي پنداشتند و خود و طرفدارانشان را بزرگ دانسته و همواره مي خواستند انبياء و رهبران الهي، مردم فقير و مؤمن را از كنار خود دور كنند. «آيه 105 سوره شعراء- آيه 27 سوره هود»
18- كفار، گروه مؤمنين را اندك و متفرق و خود و طرفدارانشان را بسيار زياد و متحد و يكپارچه مي دانند آيات 54 و 55 سوره شعراء.
19- كفار با وجود باطل بودن سيستم و قوانين پيشينيان، شتابان راه گذشتگان را دنبال مي كنند- آيه 49 سوره صافات- آيه6 سوره ص و در آيات 22 تا 25 سوره زخرف و آيه 109 سوره هود قرآن كريم مي فرمايند:
كفار مي گويند ما پدران خود را بر آييني يافتيم و با پيروي از آنان هدايت يافته و وقتي پيامبران به كفار گفتند كه ما آئين هدايت بخش تر از نياكان شما برايتان از سوي خداوند آورده ايم كفار لجوج عنوان كردند كه ما به آنچه به آن فرستاده شده ايد كافريم.
و در آيه 74 سوره شعراء و آيه 62 سوره هود قرآن كريم مي فرمايند: كفار هم خود و هم حوزه فعاليت خود را به اطاعت از روش هاي پيشينيان دعوت مي كنند و اجازه نقد و بررسي روش هاي پيشينيان را نمي دهند و در آيه 104 سوره مائده و در آيه 43 سوره سبا به تداوم راه پيشينيان توسط كفار اشاره شده است.
20- سران كفر و قدرت هاي استكباري همواره خود را طرفدار و دلسوز مردم دانسته و همواره وانمود مي كنند كه نگران دين و اعتقاد مردمند و رهبران الهي را به سبب رد خدايان دروغين و مخالف با قدرت هاي استكباري و مظاهر شرك به فساد متهم مي كنند. «آيات 26 و 29 سوره غافر- آيه 27 سوره اعراف- آيه 68 سوره انبياء»
21- سردمداران كفر، راه خود را بهترين معرفي مي كنند و راه و روش هاي ديگران را انحراف مي دانند. «آيه 29 سوره غافر»
قرآن كريم در آيات ديگري مي فرمايد: ستمگران خود را اختياردار مردم دانسته و اطاعت كوركورانه را از آنان خواستارند به طوري كه بدون اجازه آنان هيچگونه تصميم نگيرند. برخوردهاي قيم مآبانه و عامي دانستن مردم حوزه فعاليت خود و حوزه هاي ديگر از نمودهاي مستكبران است. «آيه 71 سوره طه- آيه 49 سوره شعراء»
- قدرت هاي استكباري خود را مالك همه چيز مي دانند و براي خودشان عظمت پوشالي قائلند. «آيه 51 سوره زخرف- آيه 123 سوره اعراف»
انحصارطلبي و حسادت مخالفان رهبران الهي به طوري كه همه چيز را حق خودشان مي دانند و چشم ديدن موفقيت هاي غير از خودشان را ندارند. «آيات 53 و 54 سوره نساء»
22- ستمگران و قدرت هاي طاغوتي، با وجود اختلافات فراوان از نظر روش و راهكارهاي عملياتي، استراتژي يكساني دارند كه همان نابودي حق است، بنابراين در برابر حق جبهه واحدي را تشكيل مي دهند. «آيه 24 سوره عنكبوت»
23- منافقين به راحتي آلت دست بيگانگان قرار مي گيرند. «آيه 14 سوره احزاب»
- منافقين هر گروه، حزب و قدرتي يا پناهگاهي بيابند زير چتر حمايتي آنان قرار مي گيرند. «آيه 57 سوره توبه»
24- قدرت هاي طاغوتي با تحقير و خوار و ذليل كردن مردم آنان را وادار به اطاعت مي كنند. «آيه 54 سوره زخرف»
25- جلوه هاي استكبار مختلف است. گاهي قاروني است يعني اقتصادي و گاهي سياسي يعني فرعوني يا هاماني يعني مظهر فرهنگي دارد كه همه آن ها در طغيان، سركشي و لجاجت با حق مشترك بوده و هستند. «آيه 39 سوره عنكبوت»
26- اشاعه گناه و فساد از راهكارهاي شيطاني است كه مخالفان رهبران الهي از آن بهره مي گيرند. «آيه 91 سوره مائده- آيات 19 و 21 سوره نور»
27- منافقين هم سست اراده هستند و هم با نفوذ خود در جبهه حق، عامل كندي و دلسردي رزمندگان و مبارزان مي شوند.«آيه 72 سوره نساء»
- منافقين در روز و در ملأ عام در جلسات مؤمنان شركت مي كنند ولي شبانه و مخفيانه جلساتي تشكيل مي دهند و با اطلاعات به دست آورده به توطئه و خيانت مي انديشند. «آيات 81 و 108 سوره نساء»
- منافقين در دل هايشان بيماري است. گروهي از آنان اخبار و شايعات بي اساس را دربين مسلمانان درست مي كنند. «آيه 60 سوره احزاب» و گروهي ديگر از آنان شايعات را مي شنوند و به جاي ارسال اخبار به مراكز تصميم گيري و مسئولين اسلامي آن را جهت تضعيف مسلمانان به سرعت در جامعه پخش مي كنند. «آيه 83 سوره نساء»
- وقتي مؤمنين با ناكامي مواجه شدند منافقين مي گويند: اگر از راهكارهاي ما بهره گرفته بوديد اين چنين نمي شد: «آيه 68 سوره آل عمران» و به قصد فساد و فتنه انگيزي در جبهه حق نفوذ مي كنند. «آيه 47 سوره توبه»
- نفوذ در جبهه حق و دقيق گوش كردن پيام هاي الهي با نيت جاسوسي براي كفار يا وارونه جلوه دادن و تحريف سخنان با هدف نااميد كردن مسلمان و سد راه حق، از ديگر راهكارهاي منافقين داخلي اسلام است. «آيه 41 سوره مائده- آيه 48 سوره توبه»
- منافقين به خدا و پيامبرش كافرند ولي جهت حفظ ظاهر خود به خدا قسم مي خورند كه طرفدار جبهه حق هستند ولي وقتي موقعيت مناسب باشد ماهيت واقعي آنان معلوم مي شود. «آيات 54 و 56 سوره توبه»
- منافقين براي سرپوش گذاشتن بر ترك جهاد و سستي در اين كار دست به كمك مالي مي زنند تا مسلمانان را فريب دهند. «آيه 53 سوره توبه»
- منافقين از جبهه فرار مي كنند و براي اين كار توجيهات واهي مي آورند و به نرخ روز نان مي خورند. «آيات 49 و 50 سوره توبه» و سعي مي كنند ديگران را نيز به ترك جهاد وادارند. «آيات 81 و 86 و 94 سوره توبه»
- منافقين براي فرار از انجام وظيفه از پيامبر اجازه بازگشت از جنگ را مي خواستند و بهانه مي آوردند كه خانه هاي ما بي حفاظ است، درحالي كه بي حفاظ نبود. (دفاع از زن و فرزند را بهانه مي كردند). «آيه 13
سوره احزاب»
28- كفار به كساني كه ايمان آورده اند مي گويند: شما راه ما را پيروي كنيد ما مسئوليت اقدامات و عواقب اعمال و گناهان شما را برعهده مي گيريم. «آيه 12 سوره عنكبوت»

 



تفاوت رياضت شرعي و غيرشرعي

محمدباقر پورمنصوري
دنيا با بحران معنويت مواجه است. اين عبارتي است كه بارها در رسانه ها مطرح مي شود. بحراني كه جوانان را به سوي اموري متضاد جهت رهايي از اين بحران مي كشاند. لذا هر ازگاهي فرقه هاي عجيب و غريب سربرمي آورد تا تشنگان معنويت را سيراب كند يا سرگرم نمايد. در اين ميان برخي از اديان و مذاهب غيرابراهيمي و حتي گاه انسان ساز به عنوان فلسفه جايگزين معنويت معرفي مي شود؛ چرا كه نياز به معنويت نيازي طبيعي است و اگر پاسخ داده نشود، انسان دچار بحران هاي روحي و رواني مي شود. از اين رو حتي مخالفان دين در غرب نيز در انديشه جايگزين سازي معنويت با فلسفه هاي انساني به عنوان دين انساني بودند.
با اين همه تفاوت هاي آشكاري ميان اديان ابراهيمي به ويژه اسلام و غيرابراهيمي وجود دارد. اين تفاوت تنها در روش ها نيست، بلكه در اهداف غايي است. اهداف غايي همان چيزي است كه از آن به فلسفه دين ياد مي شود.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه اي از تفاوت هاي ميان رياضت شرعي در اسلام و عرفان اسلامي را با رياضت و عرفان غيراسلامي به ويژه رياضت هاي مبتني بر مبناي هندوئيسم، بوديسم و آنچه به عنوان عرفان سرخ پوستي مطرح شده بيان كند.
رياضت مبتني بر رباني شدن
از نظر اسلام و آموزه هاي وحياني قرآن، هستي بر محور و مدار توحيد مي گردد. بر اين اساس، هر چيزي با وجه الله و جهت الهي معنا و مفهوم مي يابد. اگر خدا را از مقومات هر چيزي برداريد، جز نيستي و هلاكت نصيبي نمي برد؛ زيرا همه موجودات به وجود او هست مي يابند و فقر ذاتي و امكاني آنان به خداوند، امري آشكار است. (فاطر، آيه15) در حقيقت ملكوت هر چيزي خداوند است و خداوند به عنوان مقوم و ملكوت و باطن هر چيزي است؛ چرا كه هر هستي به هست او هست شده است و اين هستي تنها در ايجاد نيست، بلكه در بقا نيز مي باشد؛ به اين معنا كه همان گونه كه خداوند مقوم آنها در موجود شدن است، در بقاي وجود هم نيازمند خدا هستند.
بر اين اساس، هيچ چيزي در هستي بيرون از مدار احاطه وجودي خداوند نيست، بلكه خداوند خالق و آفريدگار، از نظر وجودي محيط بر همه هستي است. (بروج، آيه20) بنابراين هر موجودي به هر جهت رو كند، در همان جهت خدا را مي يابد. (بقره، آيه115) پس لازمه اين حكم و برآيند آن اين خواهد بود كه هر موجودي از خدا و به سوي خدا مي رود و در يك دايره در مدار خداوند مي گردد. (بقره، آيه156)
برپايه آموزه هاي اسلامي، خداوند در همه جا حضور دارد و صمدانيت خداوند جايي را خالي نمي گذارد (توحيد، آيه2) و همه جا را پر مي كند، پس چيزي نيست كه خالي از خدا باشد. اين بدان معنا خواهد بود كه خداوند پيش و پس و همراه هر چيزي است، چنان كه اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: ما نظرت الي شيء الا و رأيت الله قبله و بعده و معه؛ به هيچ چيزي نظرنكردم، مگر آنكه قبل از آن چيز و بعد از آن چيز و با آن چيز خدا را ديدم. (اسرار الصلاه، ملكي تبريزي، ص65)
و امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: ما رأيت شيئا الا رأيت الله قبله و معه و بعده (أسفار أربعه، طبع سنگي، ج1، ص26؛ و طبع سربي، ج1، ص117 و نيز مرحوم سبزواري در حاشيه خود بر «شرح منظومه، ص66)
بنابراين، هستي تنها خداست و چيزهاي ديگر ظهورات اسماء و صفات الهي هستند كه خداوند در قرآن از همه هستي به عنوان آيات و نشانه هاي خود ياد مي كند. از اين رو هر كسي هر سير و حركتي دارد، از خدا، در خدا و به سوي خداوند خواهد بود، هرچند كه در اين سير خود كه سبل است ممكن است، از سبل السلام به اسماي جمال الهي نرسد بلكه به اسماي جلال الهي برسد؛ زيرا هركسي مي تواند صراط مستقيم و سبل سلام را برگزيند و متاله و رباني شودو كمالات جمالي الهي يعني اسماي حسناي الهي را در خود تجلي بخشد، يا آنكه در مسيري سير كند كه جلال الهي را تجلي بخشد و تجسم عيني و قيامتي آن دوزخ است. لذا در دعاهاي ماثور از «اعوذ بك منك» از تو به تو پناه مي برم، سخن به ميان آمده است؛ زيرا انسان مي بايست همواره از جلال خداوند به جمال خداوندي پناه برد و از خشم به رحمت الهي درآيد.
اگر براساس آموزه هاي وحياني قرآن، همه هستي خداوند است، مسير و مقصد و مقصود، خداوند خواهد بود كه همان وجه الله است. در حقيقت كدح و تلاش و حركت انساني (انشقاق، آيه4) تنها با حول و قوه الهي، در صفات و اسماي الهي به سوي ذات الهي است كه به شكل هويت يا احديت بروز و ظهور كرده و از واحديت برتر است. (سوره توحيد) بنابراين پيامبر(ص) مقصد اسراء و معراج خود را هويت قرار مي دهد و مي خواهد «عبده» شود كه فراتر از «عبدالله» است. (اسراء، آيه1) اما اين بدان معنا نيست كه اين لقاءالله در سير اسراء و معراج به يكتايي مي رسد؛ زيرا هرچه كه انسان سير كند تنها به مقام احديت درمي آيد كه همان مقام «هويت» است.
انسان در ميان موجودات هستي از اين قابليت برخوردار است كه مظهر همه اسماء و صفات الهي باشد. لذا مي تواند با ظهور بخشي به آنها متاله شود و فراتر از رنگ خدايي گرفتن (بقره، آيه138) به مقام متاله برسد كه همان خدايي شدن است؛ زيرا الله را در خود ظهور بخشيده است. از آن جايي كه الله اسم مستجمع همه صفات و اسماي الهي است، كسي كه متاله مي شود يعني خدايي شده و همه اسماء و صفات الهي را در خود ظهور بخشيده است. از اين جاست كه شايسته خدايي در مقام خالقيت و پروردگاري مي شود و اگر خداوند احسن الخالقين و رب العالمين است (مؤمنون، آيه14؛ حمد، آيه2) اين انسان نيز خالق مي شود و در مقام ربوبيت و پروردگاري مي نشيند؛ چرا كه در مقام خلافت است و خليفه مي بايست مستجمع همه صفات مستخلف عنه باشد كه خداوند است. از اين رو مي تواند همانند خداوند در اين مقام، كن فيكون كند. (بقره، آيه117؛ نحل، آيه40؛ يس، آيه82) چه اين كه خداوند در حديث قدسي درباره انسان و قابليت خليفه شدن و خدايي و رباني شدن او مي فرمايد: عبدي اطعني حتي اجعلك مثلي، انا اقول لشي كن فيكون و انت تقول لشي كن فيكون؛ اي بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حي ناميرايي هستم و تو را نيز زنده ناميرا مي سازم. من به هرچيزي فرمان دهم خواهد شد، تو را نيز چنان مي كنم كه به هر چه فرمان دهي انجام پذيرد. (بحارالأنوار ج90/ص376 مستدرك الوسائل ج11/ ص258 عده الداعي لاحمد بن فهد الحلي ص 291 ط: مكتبه الوجداني. قم؛ و ميزان الحكمه محمدي ري شهري ج 3/ ص 8971 الفوائد الرجاليه للسيد بحر العلوم ج 1/ ص 17، الجواهر السنيه - الحر العاملي ص 363 و 163؛ بحارالانوار، الفوائد العليه - السيد علي البهبهاني ج 2 ص 493؛ الفوائد الرجاليه - السيد بحر العلوم ج 1 ص 83؛ مستند الشيعه - المحقق النراقي ج 1 ص 5؛ أبو طالب حامي الرسول- نجم الدين العسكري ص 581؛ شجره طوبي- الشيخ محمد مهدي الحائري ج 1 ص 33)
عبوديت، راه رسيدن به ربوبيت
اصولا خداوند به انسان ها دستور مي دهد كه رباني شوند و در مقام پروردگاري در آيند (آل عمران، آيه 97) و براي رباني شدن مي بايست متاله شد و اين جز از طريقت عبوديت و عمل به شريعت وحياني امكان پذير نيست. از اين رو مي فرمايد: عبادت كنيد تا به يقين برسيد. (حجر، آيه 99) اين يقين همان علم شهودي و حضوري است كه در برابر علم حصولي قرار دارد. دراين مرحله انسان چون خدايي شده، ملكوت همه چيز را به چشم و عين الهي مي بيند و خداوند همه هستي را به رويت او مي رساند. (انعام، آيه 57) و هنگامي كه انسان به اين مقام رسيد و متاله و خدايي شد، به مقام ربوبيت رسيده است. براين اساس در روايات كنه و باطن عبوديت را ربوبيت دانسته اند. امام صادق(ع) مي فرمايد: «العبوديه جوهر كنها الربوبيه ، فما فقد من العبوديه وجد في الربوبيه و ماخفي من الربوبيه اصيب في العبوديه ؛ بندگي گوهري است كه حقيقت آن، مقام ربوبيت ] تصرف در امور[ است. پس آنچه در بندگي پنهان است، در مقام ربوبيت يافت مي شود و هر آنچه در مقام ربوبيت پنهان باشد، با بندگي حاصل مي شود.» (شرح فارسي مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه، عبدالرزاق گيلاني، تصحيح دكتر سيدجلال الدين محدث ارموي، ج 2، ص 536 و 37) بنابراين، طريق وصول به حقايق ربوبيت، سير در مدارج عبوديت است و آنچه در عبوديت از انيت و انانيت مفقود شود در ظل حمايت ربوبيت آن را مي يابد، تا به مقامي رسد كه حق تعالي سمع و بصر و دست و پاي او شود.
از آنچه گفته شد، اين معنا به دست مي آيد كه رياضت شرعي همواره مبتني بر اصل اساسي خدايي (متاله) شدن است. به سخن ديگر، معرفت الله و متاله شدن مقصد و مقصود سالك در سير و سلوك شرعي و رياضت هاي ديني است. انسان به سبب آن كه همه اسماء و صفات الهي را در خود سرشته دارد (بقره، آيه 13) مي تواند متاله شود؛ زيرا كسي ديگر غيرانسان نمي تواند اين گونه مظهر همه اسماء و صفات الهي باشد، زيرا در موجودات ديگر هستي، چنين موجود توانا، و با استعدادي قرار داده نشده است. از اين رو فرشتگان بدان اقرار كرده و در برابر مقام عظماي انسان در مظهريت اسماي الهي سجده كرده اند و بر شايستگي انسان براي متاله و رباني شدن و خلافت تاكيد كرده اند. (ص، آيه 37؛ حجر، آيه 03 و آيات ديگر)
چيستي رياضت
«رياضت» به معناي ورزش و كوشش همراه با رنج و تعب است و در لغت به معناي جلوگيري و بازداشتن حيوانات از حركات آزاد و دلخواه است. در اصطلاح ديني به معناي بازداشتن انسان از هواهاي نفساني خويش و فرمان دادن و وادار كردن آن براي اطاعت امر پروردگار تعريف شده است. (ر.ك: سيديحيي يثربي، فلسفه عرفان، (قم: دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1374 ه. ش)، ص 862-962).
و نيز رياضت در اصطلاح اسلامي به معناي خودسازي و رام كردن نفس به تعليم و تربيت و به تعبير ديگر جهاد و مبارزه با نفس مورد تأييد اسلام و در روايات بر آن تأكيد شده است. (فرهنگ لاروس، ج 1، واژه «رياضت»؛ لغت نامه دهخدا، واژه «رياضت»؛ معارف و معاريف، ج 5، ص 547)
با بياني ديگر اين گونه مي توان گفت كه رياضت، نوعي تلاش و سختي و مبارزه با نفس براي رسيدن به هدف خاصي است. البته گاهي اين رياضت در جهت اطاعت از اوامر خداست و گاه ممكن است در جهت رسيدن به اهداف دنيوي و غيرديني باشد.
رياضت شرعي همان ورزيدگي روحي، جهاد اكبر و خودسازي است. امام علي(ع) در نامه معروف به عثمان بن حنيف مي نويسد: «و انما هي نفسي أروضها بالتقوي؛ و جز آن نيست كه نفس خويش را با پرهيزكاري رياضت مي دهم.» (نهج البلاغه، نامه 54)
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «خويشتن را به اخلاق نيكو رياضت دهيد، زيرا مسلماني كه داراي اخلاق نيكو است، به منزله كسي است كه روزها روزه دارد و شب ها به عبادت قيام كرده باشد.» (بحارالانوار، ج 01، ص 29)
نيز فرمود: «هر كس به رياضت خويش مداومت كند، سود برده است.» (غرر الحكم، ج 5، ص 072)
همچنين در نامه اش به عثمان بن حنيف فرمود: «به خدا سوگند! چنان نفس خود را رياضت دهم و آن را بپرورم كه در غذا به گرده ناني اگر بدان دست يابم، شاد گردد و در خورش به نمك قانع شود و كاسه چشمم را آن چنان به گريه از اشك تهي سازم، بسان چشمه اي كه آبش فرو رفته باشد.» (نهج البلاغه، نامه 54)
اهداف رياضت شرعي
با آن چه بيان شد مي توان گفت كه رياضت شرعي در اصل با هدف خدايي شدن انجام مي گيرد كه همان رضايت خداوند و هدف آفرينش انسان مي باشد. «رياضت شرعي و اسلامي» براي به دست آوردن سه هدف است:
1- دور كردن غير حق از سر راه: هدف اول از رياضت، اين است كه عارف، براي رسيدن به حق، هر گونه مانعي را از بين ببرد كه در اصطلاح «تزكيه» يا «تخليه نفس» ناميده مي شود؛ يعني بايد تلاش كرد تا هر آنچه كه غير از خدا در دل وجود دارد، از آن بيرون و دل را تخليه كرد.
2- مطيع ساختن نفس اماره: از آنجا كه انسان تركيبي از عقل و شهوت است، براي اينكه بتواند بدون مزاحم و مانع، به سوي خدا سير كند، بايد كاري كند كه نفس اماره را مطيع و تسليم نفس مطمئنه سازد و در نتيجه، نفس شيطاني را تحت امر و اختيار نفس رحماني قرار دهد.
3. لطيف و رقيق كردن روح: يعني انسان به كمك اين دو مورد ياد شده، با زهد در عمل و حضور قلب در عبادت، روح خود را براي قبول انوار الهي آماده سازد. (ر،ك: شيخ ابوعلي سينا، الاشارات والتنبيهات، نمط نهم، مرحله اول و دوم سير و سلوك.)
رياضت از راه غيرديني و غيرشرعي
از راههاي غيرشرعي و غيرديني، مثل روش: يوگا، هيپنوتيزم، مرتاضي و غير اينها نيز مي توان به تواناييهاي خاص روحي دست يافت و مانند مرتاضان، در اثر رياضتهاي خاص، قدرتهايي را پيدا كرده و چيزهاي عجيبي كه نمونه هايش را شنيده ايم انجام داد. ولي اين نوع كارها موجب كمال و ترقي انسان نمي شود، مثلا بعضي از مرتاضان، براثر تمرينهاي فراوان و رياضتهاي عجيب، مانند: خوابيدن چند ساعت يا چند روز روي ميخهاي آنچناني، اذيتهاي طاقت فرسا به بدن و...، حبس كردن نفس را ياد گرفته و با اين گونه رياضتهاي بي ارزش، خود را در معرض نمايش مردم قرار مي دهند، مدتها نفس خود را در سينه حبس مي كنند؛ حتي گاهي، مردم برخي از آنان را در تابوت گذاشته دفن مي كنند و بعد از يك هفته يا ده روز، قبر را شكافته و آنان را زنده مي يابند!
به اين نوع اشخاص نمي توان گفت كه به كمال معنوي رسيده اند؛ زيرا همه انسانها بدون استثنا؛ حتي بدترين و شقي ترين افراد و كافر مطلق هم مي توانند براثر تمرين و رياضت نفس به چنين كارهايي دست يابند. اين نوع كارها فقط براي سرگرم كردن مردم ساده لوح است و الا هيچ گونه جنبه كمال معنوي و قرب الهي ندارد.
بنابراين، بايد توجه داشت كه صحيح ترين شيوه كسب تواناييها و پرورش استعدادهاي روحي و ارزش آن، در صورتي است كه اين امور، در راستاي اطاعت از امر پروردگار و كسب رضايت خداوند و تقرب به او بوده و در نهايت، موجب متاله و رباني شدن و دست يابي به كمال و سعادت معنوي انسان گردد.
به عبارت ديگر، مطمئن ترين راه براي به فعليت رساندن قواي روحي، همان رياضتهاي شرعي است كه از طريق تعاليم اولياي الهي و معصومين عليهم السلام ترسيم شده و از هرگونه افراط، تفريط، گوشه نشيني و انزوا منزه است.
در واقع، همه انبيا و ائمه عليهم السلام، براي شكوفا ساختن و از قوه به فعل رساندن همين استعداد شگفت انگيز انساني و هدايت صحيح آن مبعوث شده اند. اساساً برنامه ها و تعاليم دين مقدس اسلام، براي تربيت و توانمند ساختن بعد روحاني بشريت مي باشد كه هدف نهايي از توانمند ساختن روح انساني، تقرب معنوي به خداوند است و اين تقرب، فقط با رياضتهاي شرعي امكان پذير است.
فايده رياضت
از آن جايي كه فايده رياضت شرعي، متاله شدن و تسلط بر نفس و تقواي الهي جهت خدايي و رباني شدن و نيز جلوگيري نفس از طغيان و سركشي و فرو خواباندن هواهاي نفساني و رام و مطيع كردن نفس است، مي توان گفت كه فايده رياضت شرعي همان زهد و عبوديت است. رياضت شرعي به انسان كمك مي كند تا در ساده ترين چارچوب و آسان ترين و كوتاه ترين راه به مقصد برسد، در حالي كه برخي در اين زمينه راه افراط مي پيمايند و حتي رهبانيت را بدعت مي گذارند تا به همان مقصود شرعي برسند كه خداوند آن را تاييد نمي كند و به شكلي به انتقاد از آن روش مي پردازد. (حديد، آيه 72)
با اين همه آن رياضت شرعي مورد تاييد است كه بيرون از هرگونه افراط و تفريط باشد. در حديثي از رسول خدا(ص) آمده است كه حضرت موسي از خضر درخواست كرد او را نصيحت كند كه از جمله آنها اين بود: «خويشتن را به صبر و استقامت رياضت ده تا از گناه نجات يابي». (بحار، ج1، ص 622)
اميرالمؤمنين(ع) نيز در نهج البلاغه مي فرمايد: «نفس خودم را به وسيله تقوا، رياضت و سختي مي دهم تا روز ترس بزرگتر (روز قيامت) در امان باشم». (نهج البلاغه، نامه 54)
تفاوت در روش و هدف ميان رياضت شرعي و غيرشرعي
چنان كه گفته شد دو نوع رياضت است كه به عنوان رياضت شرعي و غيرشرعي از آن ياد مي شود. اين دو دسته از رياضت ها، هم در روش و هم در هدف تفاوت دارند.
رياضت شرعي كه در اصطلاح اسلامي زهد نيز ناميده مي شود، در حقيقت همان «ترك نمودن كاري و اعراض از چيزي (مصباح المفيد، ص 153) و يا برخلاف ميل و رغبت عمل كردن است.»(مجمع البحرين، ص 891)
عرفا در تعريف زهد گفته اند: «زهد يعني خودداري از اعمال حلالي كه موجب لذت و خوشايند نفس مي گردد. بي اعتنايي به دنيا و توجه به آخرت. روي گردانيدن از هر چه غير خداست و توجه به خواست و رضايت ذات مقدس پروردگار عالم». (ملامحسن فيض كاشاني، محجه البيضاء، ج7، ص 643-743)
امام صادق(ع) در تعريف زهد مي فرمايد: «زاهد در دنيا كسي است كه حلال دنيا را ترك مي كند، براي ترس از حسابش و حرام را ترك مي كند، براي خوف از عقابش».
كسي كه در محدوده اسلام و به عنوان مسلمان به رياضت مي پردازد، برنامه رياضتش كاملا با شرع اسلام منطبق است و بهترين رياضت شرعيه ترك محرمات الهي و انجام واجبات است. اين زاهد با رهبانيت در تعارض و تضاد است. رسول خدا(ص) فرمود كه در دين اسلام رهبانيت نيست.
آن حضرت همچنين در حديثي فرمود: «رهبانيت امت من هجرت، جهاد، روزه، حج و عمره است.» (تفسير مجمع البيان، ج9، ص 234)
حضرت امام(ره) در پاسخ استفتائي كه آيا عزلت (گوشه گيري) در اسلام جائز است فرمود: «برخلاف متعارف بين مسلمين جايز نيست.» (امام خميني، مجموعه استفتائات، ج2. ص426)
اما رياضت غيرشرعي، همه رياضت هايي است كه برخلاف قسم اول از محدوده شرع خارج بوده و مستلزم انجام كارهايي برخلاف دين اسلام است. اين نوع رياضت از نظر اسلام جايز نمي باشد. بيشترين رياضت هاي مرتاضان از اين قسم است و محرماتي مثل اضرار به نفس را در پي دارد و يا ترك واجبات الهي را به دنبال خود مي آورد.
به هرحال، تفاوت اساسي بين رياضت شرعي و غير شرعي، يكي در هدف و ديگري در روش است.
از نظر هدف، رياضت شرعي، به هدف مخالف با هواي نفس و قرب به خداوند و متاله و رباني شدن است؛ ولي در رياضت غير شرعي اين هدف منظور نيست. بلكه انسان مي خواهد بر كائنات دست يابد و قدرت تصرف درخود و امور ديگر را به دست آورد.
درحقيقت در رياضت هاي الهي، قصد و انگيزه الهي است؛ ولي در رياضت هاي غير شرعي يا چنين هدفي دنبال نمي شود و يا اگر هم، چنين هدفي باشد، درميان اهداف دنيوي و يا بي هدفي گم مي شود. پس فرق ميان دو دوسته رياضت، مربوط به انگيزه و هدفي است كه در رياضت ها دنبال مي شود. اگر از مرتاض سؤال شود انگيزه و هدف تو از اين عمل چيست؟ ممكن است بگويد: براي تقويت روح يا به جهت تقويت اراده يا به دليل اينكه بتوانم توانايي به دست آورم، آن را انجام مي دهم. او درنهايت خواهان دست يابي به آرامش دنيوي و تسلط بر هواهاي نفساني است.
اين حسن فعلي دارد ولي هيچ حسن فاعلي درآن مورد نظر نيست؛ اما نخستين شرط روزه و رياضت شرعي اين است كه روزه دار، بايد نيت و قصد «قربت» كند. اين بدان معناست كه حسن فعلي اين عمل با حسن فاعلي يعني خدايي شدن و دست يابي به وجه الله و تقرب به او جمع مي شود و حسن فاعلي بسيار اصالت دارد و هدف اصلي عمل است؛ از اين رو در روايات آمده است كه:«انما الاعمال بالنيات» (مستدرك الوسايل، ج1، ص 09)
دومين تفاوت در روش است.روش در رياضت و زهد شرعي كاملاً مطابق با اسلام و احكام و دستورهاي آن مي باشد كه مطابق عقل و فطرت سالم است اما در رياضت غير شرعي برخلاف فطرت و عقل رفتار مي شود و شخص با مخالفت با اصول عقلاني و فطري مي كوشد تا بر نفس خويش مسلط شود و اين گونه است كه از اجتماع و زن و همسر نيز مي برد و رهبانيت را پيشه خود مي سازد.
رياضتي مورد قبول اسلام است كه اولا با بدعت توأم نباشد و ثانياً با عزت نفس و كرامت انساني منافات نداشته باشد. قرآن مجيد يكي از رياضت هاي مسيحيان را كه رهبانيت و ترك دنيا به منظور گريز از مسئوليت هاي زندگي است، به شدت نكوهش كرده و آن را بدعتي مي داند كه ريشه وحياني نداشته است.
اسلام رهبانيت مسيحيان را با فرمان جهاد از پيش پاي مسلمانان برداشت. يكي از رياضت هايي كه درمكتب تصوف معمول بوده، روش ملامتي است. اين افراد براي اينكه مردم به آنان عقيده پيدا نكنند، تظاهر به بدي مي كنند.
استاد مطهري مي گويد «اين ها مبارزه با نفس است، اما (يك نوع) جهاد با نفسي است كه اسلام آن را اجازه نمي دهد» زيرا با عزت نفس منافات دارد. ترك دنيا و رهبانيت هندوها و پيروان كليسا و يا چله نشيني و عزلت صوفيان و اصحاب خانقاه از رياضت هاي نامشروع محسوب مي شود.
امام خميني (ره) ازقول استادش مرزميان رياضت باطل و رياضت صحيح را بيان داشته و فرموده اند:«ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعي صحيح، قدم نفس و قدرت و قدم حق است. اگر سالك به قدم نفس حركت كرد و رياضت او براي پيدايش قواي نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، رياضت باطل (است) و سلوك آن منجر به سوء عاقبت مي باشد و دعوي هاي باطله نوعاً از همين اشخاص بروز مي كند و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خداجو شد، رياضت او حق و شرعي است.» (امام خميني - چهل حديث ص 54)
براساس قاعده كلي: «لاضرر ولاضرار في الاسلام؛ ضرر رساندن و ضررديدن در اسلام و احكام آن، قرار داده نشده است» و همچنين براساس قاعده «لا يكلف الله نفسا الا وسعها؛ خداوند براي هيچ كس بيشتر از توانايي اش تكليف نمي كند». (بقره: 682) دين، به انسان اجازه ضرر زدن به خود يا به ديگري را نمي دهد و اعمال او همواره بايد فايده عقلايي داشته باشد. براي مثال روزه، عمل واجبي است كه افراد مكلف، بايد آن را بگيرند. اما همين روزه اگر درجايي موجب آسيب شديد جسماني يا بيماري و يا تشديد آن گردد، حكم آن لغو مي شود و چنين فردي نبايد روزه بگيرد كه اگر بگيرد كار حرامي مرتكب شده است.
درحالي كه مرتاض دررياضت غير شرعي خود، ممكن است عملي را به اين جهت انجام دهد كه موجب تقويت اراده شود و كاري ندارد كه اين عمل براي او ضرر دارد يا نه.
اساساً اسلام با برنامه «سختي دادن به تن» مخالف است و مي گويد بدنت بر تو حقي دارد و لذاست كه پيامبر (ص) از عمل عده اي كه خواستند رياضت هاي شاقه را برخود وارد كنند نهي فرمود.
حتي اسلام مي گويد كه برنامه «برخلاف ميل نفس رفتار كردن» اگر چه كار خوبي است اما متاسفانه عده اي مبارزه با نفس را مبارزه با اين خود (خود واقعي) هم انگاشتند مثلا نفسي را كه خواهان آبرو است كاري كردند تا بي آبرو شود! عده اي از صوفيه به نام ملامتيه به همين بهانه، حاضر شدند كه ديگران شخصيت و كرامت آنها را لگدمال كنند! آنها براي مبارزه با غرور، تظاهر به فسق و فجور مي كردند! در صورتي كه اسلام با همه اينها مخالف است و اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد:«عز المومن غناه عن الناس» (جلوه هاي حكمت موضوع 641ح. 8)
تفاوت ديگر دو دسته از رياضت هاي شرعي وغير شرعي در بكارگيري محصولات و نتايج رياضت است. يك انسان مؤمن -كه در قالب عمل به احكام الهي به كمالاتي دست مي يابد هرگز حاضر نيست از اين كمالي كه به دست آورده سوء استفاده كند و در راه حرام، آن را به كارگيرد. اما مرتاض ممكن است دراثر رياضت، توانمندي هايي به دست آورد و در راه غير صحيح و غير مشروع از آن استفاده كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14