(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8 بهمن 1390- شماره 20129

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
بصيرت و صبر دو عامل موفقيت
ارتش سري روشنفكران -25 / فصل اول
تجديد ساختار استراتژي براندازي نرم

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
بصيرت و صبر دو عامل موفقيت

انقلاب اسلامي و تغيير صحنه ي جهاني
از جنبه ي سياسي اين است كه از دوراني كه مسئله ي استعمار در دنيا شروع شد - يعني از قرن نوزدهم - كه آرام آرام از حدود دويست سال قبل تقريباً مسئله ي استعمار يعني دست اندازي به كشورهاي ديگر از سوي قدرتهائي كه مي توانستند دست اندازي كنند، شروع شد، نظام سلطه سر كار آمد؛ يعني دنيا تقسيم شود به دو بخش؛ يك بخش گردن كلفت و زورگو و سلطه گر، يك بخش ضعيف و توسري خور و سلطه پذير. انقلاب اسلامي شما در مقابل اين حركتي كه به حركت طبيعي دنياي سياست تبديل شده بود، ايستاد. ايني كه شما مي بينيد امروز در خيلي از كشورها صداي مرگ بر آمريكا بلند مي شود، اين چيز جديدي است؛ اين مخلوق حركت ملّت ايران است. چنين چيزي وجود نداشت. ايني كه شما مي بينيد امروز در همه ي دنيا، چه در كشورهاي اسلامي، چه حتّي در كشورهاي اروپائي، سياست آمريكائي منفورترين سياستها و سران كشور آمريكا منفورترين سياستمداران دنيا هستند، اين ناشي از اين حركت عظيم ملّت ايران است. اينجا بود كه اول، شاخ ابرقدرتي ابرقدرتها را شكست، نظام سلطه را به چالش طلبيد. چرا؟ چرا قدرتهاي بزرگ مثل آمريكا و ديگران با كشورهائي كه هميشه سلطه پذير بودند، بايد از موضع قدرت حرف بزنند؟ توي ايران خود ما سران ذليل روسياه رژيم طاغوت، براي تصميم گيريهاي مهمشان اقدام نمي كردند، مگر اينكه قبلاً با سفير آمريكا و سفير انگليس در ايران مشورت كنند. چرا؟ چرا يك ملّت با توانائيهاي خود، با ذخائر فرهنگي و مادي و معنوي خود، بايستي تابع و تسليم يك قدرت بيگانه شود؟ چرا؟ اين «چرا» را اول، انقلاب اسلامي گفت.
حالا اين، دو نمونه از تأثيري كه انقلاب شما ملّت ايران از جنبه ي معنوي و از جنبه ي سياسي در حركت عمومي جهان و نه فقط در تاريخ ايران، باقي گذاشته. اين دو نمونه، نمونه هاي ديگري هم دارد كه حالا وقت تفصيلش نيست.
بيانات در ديدار جمعي از مداحان
و ستايشگران اهل بيت(ع) ـ 4/4/87
ملّت ايران، قهرمان استقامت
اين اقدام بزرگ انجام گرفت، دشمني ها هم با او شروع شد؛ مقاومت متقابل هم شروع شد. رهبري شگفت آور امام بزرگوار در سخت ترين دورانها توانست اين حركت را با كمال قدرت حفظ كند و پيش ببرد و پيش ببرد. ملّت ايران، جوانان اين كشور، حقيقتاً سخن امام بزرگوارشان را نيوشيدند؛ از دل و جان آن سخن را پذيرفتند، فهميدند و دنبال كردند. خيلي هم تلاش شد كه مردم را منحرف كنند، منصرف كنند، راهشان را عوض كنند، باورشان را بگيرند، نشد؛ تا حالا نشده، بعد از اين هم ان شاءالله نخواهد شد. اين حركت ادامه پيدا كرده و اين دشمني ها هم روز به روز به شكلهاي مختلف وجود داشته. ما مثل آن دونده اي هستيم كه به طرف مقصدي دارد حركت مي كند، ولي عده اي نمي خواهند او برسد و دائم سر راهش مانع درست مي كنند؛ از رو مانع ها مي پرد، هي سنگ بهش ميزنند، هي او را ملامت مي كنند؛ از اطراف به او فرياد مي زنند: نرو، نميرسي، فايده اي ندارد؛ او هم گوشش بدهكار نيست؛ زخمها را مي خورد، دردها را تحمل مي كند؛ اما راه خودش را ادامه مي دهد و مي رسد. ملّت ايران مثل يك چنين دونده ي قهرماني تا امروز عمل كرده؛ پيش رفته.
بيانات در ديدار جمعي از مداحان
و ستايشگران اهل بيت(ع) ـ 4/4/87
بصيرت و صبر، دو عامل موفّقيت
من يك وقت به بعضي دوستان گفتم زندگي پيغمبر را ميلي متري بايد مطالعه كرد. هر لحظه ي اين زندگي يك حادثه است؛ يك درس است؛ يك جلوه ي عظيم انساني است؛ تمام اين بيست وسه سال همين جور است. جوانهاي ما بروند تاريخ زندگي پيغمبر را از منابع محكم و مستند بخوانند و ببينند چه اتفاقي افتاده است. اگر شما مي بينيد امتي به اين عظمت به وجود آمد - كه امروز هم بهترين حرفها، بهترين راهها، بزرگ ترين درسها، شفابخش ترين داروها براي بشريت توي همين مجموعه ي امت اسلامي است - اين جور به وجود آمد، گسترش پيدا كرد و ريشه دار شد. والّا صرف اينكه حق با ما باشد، ما پيش نمي رويم؛ حق همراه با ايستادگي. اميرالمؤمنين - بارها من اين جمله را از آن بزرگوار نقل كردم - در جنگ صفين فرمود: «لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر». اين پرچم را كساني مي توانند بلند كنند كه اولاً بصيرت داشته باشند، بفهمند قضيه چيست، هدف چيست؛ ثانياً صبر داشته باشند. صبر يعني همين استقامت، ايستادگي، پابرجائي. اين را ما بايد از بعثت درس بگيريم.
امام عزيز ما رشحه اي از آن چشمه ي فياض بود كه توانست اين بساط عظيم را در دنيا راه بيندازد. امام هم قلبش پر بود از ايمان به راه خود. همان طور كه فرمود: «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ آمن بالله و رسله و ملائكته»101. خود پيغمبر اول مؤمن بود.
در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به اين راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ايمان به اين راه و اين هدف؛ مي فهميد،
مي دانست دارد چه كار مي كند؛ عظمت كار را مي فهميد، الزامات اين كار را هم مي فهميد كه اولين الزام اين كار اين بود كه با توكل به خدا در اين راه محكم بايستد. محكم ايستاد. جوانان اين ملّت هم با ايستادگي او ايستادگي پيدا كردند؛ آحاد اين مردم هم وقتي كه اين چشمه ي صبر و سكينه لبريز شد و سرازير شد، آنها را فرا گرفت. آنها هم «هو الّذي انزل السّكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم»102 شدند. اين سكينه وقتي كه بر دل انسانها نازل مي شود، ايمان انسان زياد مي شود. بعد مي فرمايد: « ولله جنود السّماوات و الأرض». از چه مي ترسيد؟ سپاه زمين و آسمان مال خداست. با خدا باش، اين سپاه زمين و آسمان مال شماست؛ در اختيار شماست. اين سنّتهاي الهي است.
بيانات در ديدار مسئولان نظام
به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ـ 9/5/87
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
101. سوره ي بقره، آيه ي 285 102. سوره ي فتح، آيه ي 4.
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -25 / فصل اول
تجديد ساختار استراتژي براندازي نرم

نويسنده: پيام فضلي نژاد
وقتي از ابتداي دهه 1360 ملاقات هاي دوره اي رئيس سرويس جاسوسي فرانسه با رييس 68 ساله سيا در مقر 50 هكتاري اين سازمان نزديك ييلاق ويرجينيا آغاز شد، كيسي علي رغم بيماري سخت سرطان، روزهاي پركاري را مي گذراند. سازمان به سبب رسوايي هاي پياپي، عين رهبرش مبتلا به سرطاني مهلك بود و در برزخ به سرمي برد؛ درست مثل يك شركت ورشكسته، در بستر احتضار. ( CIA بين كارمندانش، «شركت» خطاب مي شود.) البته رسوايي هاي امنيتي، پاره اي از تن جامعه امنيتي آمريكا محسوب مي گشت و ماجراي تازه اي نبود. از سازماني كه خود آمريكايي ها آن را «مافيا» و «غول يك چشم» مي ناميدند، گويا ديگر انتظار رفتار استاندارد نمي رفت.70 بخشي از وقت كيسي به تجديد ساختار سازماني CIA يا پاكسازي مخالفانش مي گذشت و بقيه انرژي اش صرف بازسازي ماموريت هاي استراتژيك آن از جمله عمليات مخفي
«بي ثبات سازي سياسي» مي شد. در دوره رياست كيسي، سازمان به سوي بازبيني در مباني جاسوسي و ضدجاسوسي دكترين «براندازي نرم» رفت و طراحي «مدل كلاسيك كودتاي مخملي» در نيكاراگوئه را آغاز كرد.71 او همچنين با مشاركت زبيگنيو برژينسكي، مشاور سابق امنيت ملي رئيس جمهور، فاز جديد پروژه فروپاشي حكومت هاي كمونيستي در اروپاي شرقي را كليد زد.72 در كنار همه اين ها، ويليام كيسي از ابتداي مسئوليتش در ماجراي جنگ تحميلي از دست مقاومت ايران مقابل عراقي ها عاصي شد و سكته قلبي اش هم ناشي از چنين فشارهاي طاقت فرسايي بود.
اتفاقاً كنت الكساندر دمارانش با هر دو پروژه «اروپاي شرقي» و «ايران» سر و كار داشت؛ دو پروژه اي كه كمتر از 10 سال بعد پيوندي ناگسستني با يكديگر يافتند و مثل يك دوقلو در ادبيات سياسي و مطالعات امنيتي به هم چسبيدند. آن زمان گزارش هايي از يك منبع محرمانه اروپايي درباره ترور پاپ ژان پل دوم به دست سرويس فرانسه رسيد.73 «عاليجناب پاپ» يكي از مخالفان سرسخت سياست هاي شوروي بود و فرانسوي ها مشغول بررسي ارزش يك «كشيش مرده لهستاني» شدند تا بفهمند مرگ پاپ براي چه كسي بيشتر مي ارزد. به عبارت ديگر، دمارانش منفعت مرگ يا زندگي «پدر مقدس» را براي ليبرال ها سبك و سنگين مي كرد.74 پاپ سرزمين شرق را خوب مي شناخت، كاركرد دروني ذهن كمونيست ها را مي دانست و مهم تر از همه، متحد دولت آمريكا براي براندازي حكومت لهستان به شمار مي آمد يا همان «تنها نماد مقاومت لهستان در برابر شوروي.» 75 جانشين احتمالي او يك كشيش ايتاليايي بود و نمي توانست نقش بهتري از پاپ ژان پل دوم به سود بلوك غرب بازي كند. تحولات بعدي هم نشان داد كه ترور پاپ، كودتاي مخملي لهستان و كل پروژه «فروپاشي اروپاي شرقي» را به سرنوشت نامعلومي گره مي زد. پس عاليجناب فعلاً بايد زنده مي ماند. در واقع سرويس جاسوسي فرانسه با مطلع ساختن واتيكان از نقشه ترور پاپ، زندگي او را دوباره به آمريكايي ها بخشيد تا نقشه هايشان را پيش ببرند.76
ويليام كيسي از نخستين روزهاي كارش در CIA برنامه برگزاري يك رشته گفت وگوهاي محرمانه با پاپ را در واتيكان ريخت و با تدوين استراتژي بي ثبات سازي سياسي لهستان، حمايت از جنبش همبستگي لهستان به رهبري لخ والسا را تشديد كرد.77 والسا آن هنگام يك سياستمدار 37 ساله كاتوليك بود كه با شعار «جامعه مدني» و براي ساخت شبكه اي از «اصلاح طلبان كمونيست» به تدريج روابط خود را با ويليام كيسي توسعه مي داد.78 ماموريت والسا، دامن زدن به اعتصابات كارگري و شورش هاي دانشجويي بود تا سيستم عصبي و مديريتي رژيم حاكم را فلج كنند. (24 سال بعد از آغاز برنامه CIA در لهستان، وزارت خارجه آمريكا رسماً از پيگيري همين استراتژي براي كودتاي مخملي در ايران خبر داد و بنياد باران به رياست سيد محمد خاتمي نيز با مطلوب دانستن روش مبارزاتي جنبش همبستگي، همان استراتژي را برگزيد.)79 سازمان سيا سرانجام 2 كاتوليك را به هم پيوند زد: پاپ و لخ والسا. روز 17 خرداد 1361، كيسي قرار يك ملاقات مخفي را بين رئيس جمهور آمريكا با «پدر مقدس» را گذاشت و ژان پل دوم قول داد كه همه كليساها را در دفاع از جنبش همبستگي لهستان بسيج كند و رونالد ريگان نيز دستور تحريم اقتصادي لهستان را صادر كرد.80 نخستين جرقه هاي كودتاي مخملي در همين ملاقات 50 دقيقه اي خورد و مشخص شد كه شعار تبليغاتي «جدايي دين از سياست» در مسيحيت معاصر صرفاً يك «آدرس غلط» است.
دوران رياست ويليام كيسي بر CIA البته آغاز يك تاريخ جديد در اين سازمان هم بود؛ تاريخي كه ما با آن سر و كار داريم: عصر «كودتاهاي مخملي». البته او پروژه هاي شكست خورده زيادي هم در كارنامه اش دارد. ساموئل سه گو، افسر اطلاعاتي ارتش اسرائيل در كتاب مثلث ايران از طرح كيسي در سال 1361 براي براندازي حكومت ايران پرده برداشت. سه گو مي نويسد اين طرح قرار بود با همكاري آمريكا، اسرائيل، سودان و عربستان سعودي اجرا شود:
هدف طرح، بازگرداندن حكومت سلطنتي به ايران در سال 1361 بود. اين نقشه توسط ژنرال هاي تبعيدي شاه، تحت نظر مستقيم «ويليام كيسي» (رئيس سازمان سيا) و با كمك مالي «عربستان سعودي» عملياتي شود؛ ولي حمله اسراييل به لبنان و استعفاي «آريل شارون» مانع از اجراي آن گشت. «ملك فهد» پادشاه عربستان قول داده بود كه 800 ميليون دلار هزينه تسليحاتي اين عمليات را شخصاً بپردازد.81
ايران، كيسي را به مرز جنون مي رساند؛ آن چنان كه بالاخره در همان سال 1361 با طراحي عمليات سري ديگري اين بار نقشه «قتل» امام خميني(ره) را كشيد تا يك كودتاي شبانه را به پيروزي برساند. جيمز بيل درباره 2 طرح كودتا در يك سال توسط CIA اطلاعات جالبي دارد. او مي نويسد «سال 1987.م همه فهميدند سرويس اطلاعاتي آمريكا يك شركت تگزاسي به نام شركت بين المللي پرگرين را استخدام كرده تا خارج از آمريكا و به شكل پنهاني دست به عمليات خرابكاري غيرقانوني بزند.»82 يكي از نقشه هاي پرگرين در سال 1361 اجراي يك كودتا عليه ايران بود و شامل نقشه قتل امام خميني(ره) نيز مي شد. به روايت بيل:
«ويليام كيسي» پروژه قتل «آيت الله خميني» را خوب پيش مي برد، اما زماني كه مجري نظامي ايراني طرح سر قرار خود در نيويورك حاضر نشد، اين طرح نافرجام ماند؛ كيسي در واقع همين جا «سقوط» كرد. براي اجراي عمليات 120 ميليون دلار هزينه شده بود.83
در همين ايام و ابتداي سال 1362 كيسي در ميهماني يك افسر بلندپايه CIA رضا پهلوي را در حضور ريچارد هلمز (رئيس پيشين سيا) و مايكل ديور (مشاور كاخ سفيد) ملاقات مي كند. اين ميهماني كه مرين اسموك ترتيب داد، مقدمه مذاكرات رسمي رئيس سيا با پسر شاه مخلوع شد.84 از سال 1362 تا زمان مرگ كيسي، براي مدت 6 سال ماهيانه 150 هزار دلار به حساب بانكي شماره Kredit Swiss FED 104759021 در ژنو براي پروژه كودتاي رضا پهلوي پول واريز مي شد، اما اين طرح هم چنان كه احمدعلي مسعودانصاري در كتاب پس از سقوط شرح مي دهد، شكست خورد.85 اسفند 1362 رئيس CIA دكترين امنيتي جديدي را نيز اعلام كرد و با سرزنش جيمي كارتر، رئيس جمهور قبلي كشورش به سبب جلوگيري از سقوط شاه ايران گفت «ديگر عليه منافع آمريكا در هيچ كجاي جهان چنين اتفاقي نخواهد افتاد.»86 كيسي مصرانه تاكيد مي كرد سازمانش در تمامي كشورهايي كه براي آمريكا اهميت حياتي داشته باشد، فعاليت هاي جاسوسي شديدي را به منظور ارزيابي ميزان ثبات سياسي و اقتصادي اين كشورها اعمال مي كند.87 از همان زمان شب و روز ويليام كيسي به تمركز روي پروژه اروپاي شرقي مي گذشت. البته تز او يك بخش پنهان هم داشت. منافع حياتي آمريكا در آن نقطه استراتژيك اروپا، نه با جلوگيري از سقوط ديكتاتورها كه با اجراي نقشه «فروپاشي از درون» و «كودتاهاي مخملي» تأمين مي شد؛ توسط يك اقليت از سياستمداران حاكم بر كشورهاي اروپاي شرقي كه شعار «اصلاحات از درون» مي دادند؛ كساني مانند واسلاو هاول در چكسلواكي كه او نيز از دوستان شخصي مشترك ريچارد هلمز و كيسي بود.
ولي اشتباه نبايد كرد؛ ويليام كيسي هم مثل خيلي از رهبران جاسوسي دنيا در گوشه ذهن و حافظه خود طرح هاي سري زيادي را پنهان ساخته است. پس از ملاقاتي با كنت الكساندر دمارانش، رئيس سرويس جاسوسي فرانسه، كيسي مانند ريگان سعي مي كرد تصوير دقيق تري از ايران داشته باشد، اما سرانجام يك روز گراهام فولر، مامور ويژه آژانس اطلاعات ملي ايالات متحده در خاورميانه و جنوب آسيا با يك برآورد اطلاعاتي 50 صفحه اي از ايران، آب پاكي را روي دست ويليام كيسي ريخت:
آمريكا با «اوضاع نامساعدي» در مورد گسترش و بسط خط مشي جديدش در مورد «ايران» روبه روست. سير وقايع به طور عمده عليه «منافع» ماست؛ متاسفانه آمريكا «هيچ برگي» براي «بازي» در ايران ندارد.88
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14