(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8 بهمن 1390- شماره 20129

لزوم شناخت جنود عقل و جهل
امامت حق راه نجات امت
تقويت مناسبات اجتماعي
مراتب ايمان سالك
راه سنجش خلوص نيت
نقش نيت در تغيير كارنامه اعمال



لزوم شناخت جنود عقل و جهل

قال الصادق(ع): اعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده، تهتدوا
امام صادق(ع) فرمود: عقل و لشكر او و جهل و لشكر او را بشناسيد تا هدايت شويد. (1)

1- اصول كافي، ج1، باب العقل و الجهل

 



امامت حق راه نجات امت

شيخ صدوق(ره) مي نويسد: هنگامي كه امام حسين(ع) و ياران او، در مسير حركت به سوي كربلا، به منزل ثعلبيه رسيدند، مردي به نام بشربن غالب به محضرش آمد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! مرا از قول خداوند خبر ده كه مي فرمايد: «يوم ندعوا كل اناس بامامهم» (يادكن) روزي را كه هر گروهي را با پيشوايان خود فرامي خوانيم. (اسراء-71). امام فرمود: يعني آن پيشوا و امامي كه مردم را به راه راست هدايت مي كند و مردم هم او را اجابت كنند و امامي كه مردم را به گمراهي دعوت كند و مردم نيز به دعوتش پاسخ مثبت دهند. دسته نخست در بهشت و دسته دوم در آتش جهنم خواهند بود، و اين است كه خداي متعال مي فرمايد: فريق في الجنه و فريق في السعير» گروهي در بهشت و گروهي در آتش جهنم خواهند بود. (شوري- 42) (1)

1- امالي، ص153

 



تقويت مناسبات اجتماعي

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي، در مقابل آنان كه دوستشان داريم، چگونه بايد رفتار كنيم، تا روزبه روز پايه هاي مودت و رحمت در مناسبات اجتماعي مستحكم تر گردد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال، ضمن تأكيد بر شاخص بودن مناسبات اجتماعي در ميزان رشد و تعالي هر كشور، از منظر آموزه هاي اسلامي به دو مقوله شامل: 1- خوش اخلاقي 2- اظهار محبت و پاسخگويي به آن اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
3- اظهار شادي در هنگام ديدار
داشتن روابط حسنه با افراد، در بيان جملات و صحبت هاي مثبت و خوش آيند، موج بزرگي از انرژي مثبت را به اطرافيان انتقال مي دهد. احساس مفيدبودن و رضايت از كار و تلاش، باعث خوشحالي و نشاط روح مي گردد واين امر به ساير افراد مرتبط به يكديگر تاثير مثبت گذاشته و رفته رفته يك شهر اصلاح مي شود.
امام باقر(ع) در اين زمينه مي فرمايد: لبخندزدن، بر روي مومن حسنه و ثواب است و برگرداندن آسيب از وي نيز ثواب است، محبوب ترين عبادت در پيشگاه خدا شاد كردن مومن است. (بحارالانوار، ج 71، ص 288)
همچنين امام صادق(ع) در زمينه قالب هاي شادي مي فرمايد: شادي در سه خصلت است: وفاداري، رعايت حقوق و ايستادگي در برابر سختي هاي زمانه (ميزان الحكمه، ج 5، ص 2448)
4- لبخند زدن در هنگام ملاقات
مهم ترين نياز مردم در يك جامعه الهي، محبت به يكديگر است و آغاز اين محبت- يا حداقل اين محبت- تبسم داشتن است. اين براي مومني كه تبسم دارد حسنه و بر مومن ديگر احسان است. ابودرداء مي گويد: رسول خدا هرگاه حديث و سخني مي فرمود، با لبخند همراه بود. (مكارم الاخلاق، ج 1 ص 58)
همچنين امام صادق(ع) مي فرمايد: هركس به چهره برادر مومن خود لبخند بزند، آن لبخند براي او حسنه اي باشد. (الكافي، ج 2، ص 206)
5- انجام مزاح هاي شرعي
مزاح و شوخي هاي متعارف و در چارچوب عقل و شرع يكي از امتيازات مومن به حساب مي آيد و منطبق با سيره پيامبرگرامي (ص) و ائمه اطهار(ع) مي باشد. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «اني امزح و لا اقول الاحقا» همانا من شوخي مي كنم. اما جز حق نمي گويم. (نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 6، ص 330)
علي(ع) در اين زمينه مي فرمايد: رسول خدا(ص) هرگاه يكي از اصحاب را اندوهگين مي ديد او را با شوخي و مزاح خوشحال مي كرد. (مستدرك الوسايل، ج 1، ص 76)
همچنين امام صادق(ع) در اين رابطه مي فرمايد: به شخصي فرمودند: آيا با يكديگر مزاح مي كنيد، آن مرد گفت: كم مزاح مي كنيم. حضرت فرمودند: اين طور نباشيد زيرا شوخي نشانه خوش خلقي است و به وسيله شوخي برادر ديني خود را خوشحال مي كني. پس فرمودند: رسول خدا(ص) براي اينكه كسي را خوشحال كند با او مزاح مي كرد. (اصول كافي، ج 2، ص 663)
6- وفاداري و انجام تعهدات
وفاداري و التزام عملي به تعهدات و پيمان ها و وعده ها يكي از شاخص هاي رشد و بالندگي جوامع انساني به حساب مي آيد. علي(ع) مي فرمايد: بالاترين صداقت، وفاي به پيمان ها است. افضل الصدق، الوفاء بالعهود. (غرر الحكم، ح 3020)
آن حضرت در كلامي ديگر مي فرمايد: من احسن الوفاء استحق الاصطفاء. هر كس كه خوش قول باشد شايسته گزينش براي همكاري و معاشرت است. (غرر الحكم، ح 8690)
همچنين امام علي(ع) در اين زمينه مي فرمايد: به مودت (دوستي، ياري و همكاري) كسي كه به عهد و قول خود وفادار نيست، اعتماد مكن. (غررالحكم، ح 1026)
ادامه دارد

 



مراتب ايمان سالك

(اي سالك راه خدا) بدان كه ايمان به معارف الهيه و اصول عقايد حقه صورت نگيرد مگر به آنكه اولاً: آن حقايق را به قدم تفكر و رياضت عقلي و آيات و بينات و براهين عقليه ادراك كند، و اين مرحله به منزله مقدمه ايمان است، و پس از آن كه عقل حظ خود را استيفاء نمود، به آن قناعت نكند، زيرا كه اين قدر از معارف، اثرش خيلي كم است و حصول نورانيت از آن، كمتر شود. پس از آن بايد سالك الي الله اشتغال به رياضات قلبيه پيدا كند، و اين حقايق را با هر رياضتي شده به قلب رساند، تا قلب به آنها بگرود.
پس در اين جا، مراتب ايمان فرق كند، و شايد معناي حديث شريف كه فرمايد: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» علم نوري است كه خداي تعالي در دل هركس كه خواهد افكند. همين باشد، زيرا كه علم بالله تا درحد عقل است، نور است، و پس از رياضات قلبي، خداي تعالي آن را در قلوب مناسبه افكند، و دل به آن بگرود.(1)

1- شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)، ص89

 



راه سنجش خلوص نيت

آيت الله روح الله قرهي
در مطلب حاضر راه كسب معرفت ديني و شوق عبادت و شيوه هاي سنجش اخلاص مورد بررسي قرارگرفته است.
¤¤¤
يكي از نشانه هاي عبادت حقيقي كه اولياء خدا به واسطه فرمايشات حضرات معصومين(ع) روي آن بسيار تكيه دارند، اين است كه اگر عبادت، عبادت حقيقي شد و عبد در عبادتش فقط خداي متعال را مد نظر گرفت، ذوالجلال و الاكرام او را به صفت سر خودش، يعني اخلاص، مهمان مي كند.
اخلاص كه سر خداست؛ به دست نمي آيد، الا به اين كه عبد در عبادت، جدي باشد و هرگز عبادت را گذرا نبيند؛ يعني به عبادت عشق بورزد، مثل آن موحد عظيم الشأن، آيت الله قاضي(ره) كه فرمودند: نگراني من اين است كه فرداي قيامت ديگر نمازي نباشد؛ چون تكليف در دنياست و عقبي تكليف بردار نيست.
ايشان آن قدر به عبادت؛ نماز، شب خيزي، صيام و... عشق مي ورزيدند كه تنها نگراني شان اين بود. تو گويي اولياء خدا مي دانند، جاي آنها در بهشت است اما نگران اين هستند كه آنجا آيا چيزي به نام عبادت هست يا خير آنها آنقدر به نماز، دعا و خلوت با پروردگار عالم عشق مي ورزند و آنقدر عشق دارند كه در دل شب براي خدا قيام كنند كه نگراني اخروي آنها نگراني از عذاب نيست، بلكه از اين نگران هستند كه آيا عبادت هست يا عبادت نيست. حرف بسيار عجيبي است!
لذا وقتي به عبادت عشق بورزند، پروردگار عالم هم در اين عبادت، آنها را خالص مي كند.
چه كنيم حال عبادت داشته باشيم؟
شخصي محضر آن مرد عظيم الشأن و الهي، آن روح تقوا، آيت الله العظمي سيدمحمدتقي خوانساري(ره)، آن آقايي كه نماز بارانش معروف شد، آمد و عرضه داشت: آقا! چه كنم حال عبادت، دعا و نماز داشته باشم؟
ايشان فرمودند: در مرحله نخست خود را موظف به نماز كنيد و عبادت كنيد. در مرحله دوم نسبت به عبادت معرفت پيدا كنيد، اين كه چرا نماز مي خوانم؟ در مقابل چه كسي ركوع و سجود انجام مي دهم؟ در مقابل چه كسي مي ايستم و سخن مي گويم؟ كيست كه به من اجازه داده است در محضر مباركش سخن بگويم؟
اذان، اذن پروردگار عالم براي بندگي است، براي اعلام اين كه خدايا من بنده ام. گرچه بندگان خدا هميشه بنده اند، خوابشان، بيداريشان، نشستنشان، ايستادنشان، خوردنشان، نوشيدنشان، صومشان، همه و همه عبادت است اما تجلي بندگي در همين تكاليف است.
ايشان فرمودند: وقتي معرفت پيدا كردي، آن وقت عشق مي ورزي و وقتي عشق ورزيدي پروردگار عالم تو را به سرش مزين مي كند و در عبادت، اخلاص را براي تو قرار مي دهد- اين نكته بسيار مهم است.
ثمره عبادت حقيقي
لذا وجود مقدس علي بن ابيطالب(ع) مي فرمايند: «الاخلاص ثمره العباده »(1) اگر عبادت، عبادت شد؛ ميوه و نتيجه آن اين است كه پروردگار عالم انسان را به سرش، يعني اخلاص، وارد مي كند.
پس شرط اين كه انسان به اخلاص برسد اين است كه عبد شود و نشانه عبدشدن در همين عبادت هاي ظاهري است.
اولياء الهي قبل از اذان، آن قدر در حال شوقند كه مي گويند: ذوالجلال و الاكرام، مجدد به ما مرحمت كرد، عنايت كرد و اجازه داد با او سخن بگوييم. وقتي مي خواهند اذان بگويند، ابدان مقدس اولياء مي لرزد؛ عشق به عبادت دارند، لذا مشتاقانه منتظر نمازند. اصلا ديگر تكليف را به عنوان تكليف نمي بينند؛ بلكه تكليف را خود بر خود تكليف قرار دادند؛ چون منتظرند، به نماز و عبادت عشق مي ورزند و با عبادت به وجد مي آيند.
مي دانيد آن مخلص حقيقي و محدث عظيم الشأن، آيت الله حاج شيخ عباس قمي(ره) در مفاتيح، نماز ساعت اول، ساعت دوم و... را تبيين كرده اند. اين به چه معناست؟ آيا ما بايد دائم نماز بخوانيم؟! در اين صورت كار وزندگي چه مي شود؟
استاد عظيم الشأنمان، آيت الله العظمي مرعشي نجفي(ره) يكي از علل آن را بيان كردند، ايشان فرمودند: اين كه در هر ساعتي نماز وجود دارد، به اين معناست كه وقتي دل اولياء براي نماز تنگ شد، خدا براي آنها به واسطه اين نمازهاي مستحبي و يا نوافل، اجازه سخن گفتن با خودش را مرحمت كرده و اين لطف و عنايت حضرت حق بر بشر است.
لذا وقتي بنده به اين حال رسيد، مثل آيت الله قاضي مي شود كه نگراني او از آخرت اين مي شود كه آيا من فرداي قيامت نماز مي خوانم يا نه؟ چون فرداي قيامت كه تكليف نيست، دلم براي نماز و عبادت تنگ مي شود!
وقتي آنها به اين حال رسيدند خدا هم لطف مي كند و سر خودش، اخلاص را مرحمت مي كند «الاخلاص ثمره العباده »
اگر به اين معرفت رسيديم و يقين پيدا كرديم كه بندگي براي خدا لذت دارد، ديگر عبادت براي ما سخت نمي شود. ديگر هر جايي كه هستيم تا صداي اذان را شنيديم، مي گوييم: اول نماز.
اولياء خدا، ذيل اين فرمايش وجود مقدس امام جعفر صادق(ع) كه فرمودند: شفاعت ما شامل حال آن كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي شود، فرمودند: منظور از كسي كه نماز را سبك مي شمرد، كسي است كه وقتي صداي اذان را مي شنود و وقت نماز را مي داند، بگويد: حالا بعدا مي خوانم، يعني به نماز اهميت ندهد و دلش براي عبادت نسوزد، يعني اهميت آن كارش بيشتر است.
حضرت نفرمودند: من براي آن كسي كه نماز را نخواند، شفاعت نمي كنم، فرمودند: آن كسي كه نماز را سبك بشمارد. گفتند: سبك شمردن يعني اهميت ندهد، بگويد: حالا وقت ديگر، كارها مهم است. آن وقت معلوم مي شود نفهميده عبادت و عشق به عبادت يعني چه.
اين نماز است كه خدا اذن داده است. گفته است: بنده من! هيچ كس مثل تو اين گونه نيست كه بتواند با من سخن بگويد. درب را گشودم، اجازه دادم، بيا با من سخن بگو.
آن كسي كه در اوج كار، ياد خدا باشد، يك باره كار را رها مي كند و مي گويد: اذان دادند. اصلا اولياء اين گونه هستند كه قبل از اين كه صداي اذان پخش شود، اذان در وجودشان پخش مي شود.
يكي از مسئولين نظام بيان كردند كه در محضر حضرت امام، آن امام العارفين(ره) بوديم.در دوران جنگ، امر مهم جنگي بود، تمام فرماندهان مهم، فرماندهان سپاه و ارتش جمع بودند. بحث شروع شده بود، مقداري گذشت، ديديم امام يكدفعه بلند شدند. گفتيم: شايد حال حضرت امام بد شده و قلب مباركشان درد گرفته است- چون حتي براي ايشان براي تجديد وضو هم زنگ گذاشته بودند كه اگر حالشان بد شد، زنگ بزنند- گفتيم: مسئله اي شده؟ فرمودند: خير، وقت نماز است. در بحبوحه تصميم گيري، يك دفعه جلسه را تعطيل كردند و گفتند: وقت نماز است!
معلوم مي شود اولياء خدا و خصيصين، قبل از اين كه اذان به گوششان برسد، اذان در وجودشان قرار دارد، آن گوش درون، صدا را مي شنود. آن گوش دروني صداي ملكوت را كه او را به عبادت دعوت مي كنند، مي فهمد. براي همين آنها خالص مي شوند.
سنجش خلوص نيت
چطور آنها، هم به مقام عبادت و هم به مقام اخلاص مي رسند؟ چه مي شود كه ثمره عبادت، اخلاص مي شود؟ اولين نشانه اش اين است كه وقتي از طريق عبادت به اخلاص رسيدند، ديگر چشم بر كسي جز خدا ندارند، يعني چشم اميد به مردم ندارند. نه اين كه به مردم بي احترامي كنند، در جامعه نباشند يا با مردم مراوده نداشته باشند، خير. در مردم هستند، مثل مردم هستند، با مردم مراوده دارند ولي هيچ گاه چشم اميدشان به مردم نيست. آن ها فقط و فقط به خدا دل بسته اند. به هيچ مقام و پست يا منزلت ظاهري دنيايي دل نبستند، به هيچ كسي هم دل خوش نيستند.
عجيب است اميرالمومنين، علي بن ابيطالب(ع) مي فرمايند: «علي قدر قوه الدين يكون خلوص النيه »(2) و بعد مي فرمايند: «قلل الامال تخلص لك الاعمال»(3) و «اول الاخلاص الياس مما في ايدي الناس»(4)
اين سه مطلب بسيار مهم و عالي، انسان را به اين برساند كه اولين نشانه مخلصين اين است: «الياس مما في ايدي الناس».
روايت اول، اين مطلب را مي گويد كه اگر انسان دين دار بود، به اندازه شدت دين داري اش، خلوص نيت هم پيدا مي كند. يعني هرچه خدا گفت، بگويي: چشم. حلال خدا حلال باشد، حرام خدا حرام باشد. فرمود: به پدر و مادر احترام بگذار، بگويي: چشم. فرمود: اگر پدر و مادر كه آن گونه بايد به او احترام بگذاري، از تو كار حرام خواستند، يا خواستند حلالي را حرام كني، يا حرامي را حلال كني، نبايد گوش بدهي اما از آن طرف اگر عشق به زيارت، عشق به مستحبات داري، اما پدر و مادر گفتند: نه، بايد بگويي: چشم.
دين يعني اين كه اگر گفت: الان قيام كن، بگويي: چشم. الان خيبرشكن باش، چشم. الان به خاطر خدا و به خاطر دين مثل علي(ع) سكوت كن، چشم.
دين دار بودن يعني اين كه بدانم خدا از من چه مي خواهد. اين اولين راه است كه انسان بداند خدا تكليفش را چگونه تعيين كرده است، فقط آن را انجام دهد. اگر گفت: پيش به سوي شهادت، چشم. اگر گفت: سكوت براي رضاي خدا، چشم. اگر گفت: فرياد بزن، چشم. اين دين داري مي شود.
براي همين است كه مي فرمايند: اگر اين حال را داشتي، تمام است. خلوص نيت خودت را هم اينطور مي تواني بسنجي. يعني معيار اين است: خلوص نيت تو براثر شدت دين داري ات است.
اميرالمؤمنين(ع) راجع به اين مسئله مي فرمايند: اصلا حياتي وجود ندارد الا به واسطه دين. زندگي ما فقط و فقط به واسطه دين داري است. حيات حقيقي بشر به واسطه دين داري است. اگر اين طور شديم، برنده ايم. لذا پروردگار عالم هم در همين حد دينداري نشان مي دهد كه ما چقدر مخلصيم.
چرا صداي ملكوت را هنگام بندگي نمي شنويم؟
حال، ثمره اين دين داري چيست؟ از كجا بفهميم جدي دين داريم؟ با عمل كردن به آن چيزي كه خدا مي فرمايد. لذا حضرت مي فرمايند: «ثمره العم اخلاص العمل»(5) نتيجه علم به دينت اين است كه در عمل خالص باشي؛ يعني عملت فقط براي خدا باشد.
نكته اي بگويم كه خيلي زيبا و عالي است. چرا هم اولياء هم ما صداي ملكوت را در موقع بندگي و عبادت نمي شنويم؟ آيت الله العظمي سلطان آبادي فرمودند: دو علت دارد: يكي اينكه عرفا با شنيدن صداي ملائكه رنجش خاطر مي گيرند. آنها اگر بشنوند كه ملائكه مي گويند: بارك الله و به عبادت اين بنده غبطه مي خورند، ناراحت مي شوند؛ چون خلوت با خدا را دوست دارند. خصوصيت مخلصين عالم اين است كه دوست ندارند حتي فرشته بداند. ناراحت مي شوند. حضرت صادق(ع) فرمودند: خدا هم پرونده آنها را سفيد قرار مي دهد و بعد در آنجا در مقابل پروردگار عالم پر مي شود: «و اذا وقفوا بين يديه تعالي ملأها من سرما أسروا اليه» (6)
دومين علت براي ماست، اگر ما صداي ملكوت و ملائكه الهي را بشنويم كه آنها ما را تشويق مي كنند و به حال ما غبطه مي خورند، امكان دارد در عبادتمان غره برويم، چون ما به مقام مخلصين نرسيديم، براي همين نبايد اين صدا را بشنويم ولي حال ملائكه در موقعي كه ما بندگي خدا را مي كنيم و عمل مي كنيم، همين است كه اين حال را بندگان خدا دارند، آن قدر بالا مي روند، چون صدا را كه نمي شوند، خلوت بين خودشان و خدا، باعث مي شود آنها هم به اخلاص برسند.
لذا ثمره دانستن اين كه خدا به من لطف كرده و دين را مرحمت كرده، اخلاص در عمل مي شود. اگر علم پيدا كنيم و يقين داشته باشيم به اين كه فقط به واسطه شدت دين داري مخلص مي شويم؛ يعني فقط از راه دين داري و عمل به اين كه هرچه خدا گفت، به يقين و اخلاص مي رسيم، طبيعي است عمل مي كنيم و وقتي عمل كرديم خدا هم ما را خالص مي كند.
يكي از آقايان بيان كرد: در حج بوديم، عالم عظيم الشأني از اولياء، اوتاد و خصيصين، در طواف بودند. هميشه وقتي سلام مي كردم، ايشان جواب سلام را مي دادند، اما آن روز آن قدر غرق بودند كه سلام كردم و گفتم: التماس دعا، ديدم اصلا جواب نمي دهند. دو روز بعد آقا را ديدم، گفتم: آقا ما در طواف عرض ادب كرديم، فرمودند: كي؟ گفتم: فلان موقع. فرمودند: اگر مي شنيدم واجب بود جواب سلام را بدهم! بندگان خالص خدا در عمل به اين حال مي رسند؛ يعني غرق در عبادت مي شوند.
لذا اگر كسي بخواهد به اين حال برسد، اول چيزي كه بيان مي كند اين است: «اول الاخلاص الياس مما في ايدي الناس» آن قدر خالص مي شود كه اصلا نگاه نمي كند كه چه كسي چگونه است. اگر احترام هم مي گذارد، براي خدا احترام مي گذارد، نه براي پست و مقام. پس اگر براي خدا باشد، چنان عزيز مي شود كه خداي متعال او را از همه خلق مستغني مي كند و اين لطف خداست.
رمز پيروزي حضرت امام(ره)
رمز پيروزي امام اخلاص بود، اما رمز ورود ايشان به اين جرگه اين بود كه خودشان فرمودند: از روز نخست چشم اميدي به هيچ كس جز خدا نداشتم. وقتي اين گونه شد خدا هم مردم را به سمت او هدايت مي كند.
لذا مردان خدا اين گونه هستند، اين كه فلان حزب يا فلان گروه، من را حمايت مي كند يا نمي كند، براي آنها مهم نيست. اگر كسي اين حال را پيدا كرد كه فقط گفت: خدا از من راضي است يا نه، پيروز مي شود.
پيشواي شافعي ها مي گويد: «علي حبه جنه، قسيم النار و الجنه». چه زماني مي تواند قسيم النار و الجنه باشد؟ آن موقعي كه به همه جنت مسلط باشد. آن موقعي كه به قول فرمايش خودشان طرق آسمان ها را بهتر از زمين بدانند. اول مخلصين عالم خود حضرات معصومين(ع) هستند و در اين شكي نيست. بعد تالي تلوهاي معصوم، آنها كه بندگي خدا را فقط براي خدا انجام مي دهند به اين مقام مي رسند.
شرطش اين است كه به هيچ عنوان نگاهشان به دست ديگران نباشد: «اول الاخلاص اليأس مما في ايدي الناس» يأس يعني اين كه بداند آن كه بخواهد انتخاب كند اوست، نه اين كه فلاني و فلاني من را انتخاب مي كنند. اگر خدا بخواهد اين محبت را در دل مردم مي اندازد.
مثل اين كه همه مردم نمي شناختند كه امام(ره) كيست، اما ايشان براي خدا كار كردند و مردم به جايي رسيدند كه فرياد مي زدند: «خميني عزيزم! بگو تا خون بريزم»؛ چون اتكاي امام، خدا بود، خدا هم اينگونه معامله مي كند.
خدا آقامعلم دامغاني، آن عارف بزرگوار را رحمت كند، ايشان فرمودند: امام به بنده و بعضي از آقايان ديگر فرمودند: به خدا قسم براي من درود گفتن ها هيچ اثري نداشت. ايشان اصلا هيچ نمي ديد، خدا مي ديد. آنجا كه مي گويد: مردم به واسطه اين كه مردم الهي هستند، مي گويد: مردم. مردان خدا دوست دارند مردم را به خدا نزديك كنند، براي همين مي گويند مردم.
اصلا نه تنها يأس از مردم، اول اخلاص است، بلكه علي(ع) مي فرمايند: «اصل الاخلاص اليأس مما في ايدي الناس» (7) اصل اخلاص اين است كه از همه ببريد، بگوييد: فقط خدا.
بريدن اين نيست كه بين مردم نباشيد؛ خير در مردم هستيد، با مردم هستيد، با آنها رفت و آمد داريد، اما همه اش خدا. درنشستن و برخاستن خدا را ببينيد.
چه كنيم دل امام زمان براي ما تنگ شود؟
لذا وقتي انسان به اين مردان خدا انس مي گيرد، ديگر اصلا از آنها دل نمي كند، چون اينها هم خدايي شدند، دوست دارد دائم با آنها باشد.
به فضل الهي عرض خواهيم كرد كه يكي از نشانه ها هم همين است كه اگر كسي بخواهد به مقام اخلاص نزديك شود، خدا او را طوري قرار مي دهد كه دوست دارد با اين مردان خدا انس بگيرد. بعضي ها به جايي مي رسندكه اگر چند روز ولي خدا را نبينند غمناك هستند، احساس مي كنند چيزي گم كرده اند.
آيت الله العظمي شاه آبادي(ره) مي فرمايند: بعضي ها به جايي مي رسند كه اگر يك روز ولي خدا را نبينند ، احساس كمبود مي كنند، بعد به جايي مي رسند كه اين قدر با مردان خدا و مخلصين عالم، انس مي گيرند كه اگر آنها را يك ساعت نبينند احساس دلتنگي مي كنند.
مخلصين عالم غوغا كرده اند. اخلاص، اين ميوه شيرين در عبادت چه مي كند؟! غوغايي است! تا انسان نچشد، نمي فهمد. تازه اينها ثمرات دنيوي است، چه مي دانيم اخروي چيست؟
آيت الله العظمي اديب در يك جمله كوتاه و خلاصه فرمودند: براي خدا كار كنيم، ثمراتش را ببينيم. فقط براي او كار كنيم، ببينيم چه خبر مي شود؟
همان طور كه وقتي از طريق بندگي و عبادت، معرفت به وجود بيايد، دل انسان براي مولا كه اول مخلص عالم است، تنگ مي شود، به جايي مي رسد كه مولا هم براي سيد بحرالعلوم، مقدس اردبيلي و امثال امام خميني دل تنگ مي شود.
آن وقت اگر اين طور شد، انسان حاضر است خودش را فدا كند. مثل قمر منير بني هاشم، ابوالفضل العباس، آن دنياي معرفت.


1- غررالحكم/791
2-همان39
3-همان 551
4-همان 891
5-همان/ 46
6- عده الداعي، ص 702
7- همان/ 893

 



نقش نيت در تغيير كارنامه اعمال

عليرضا شعاعي
در مقاله حاضر نويسنده با برخي شواهد قرآني و روائي به بررسي نقش نيت در تغيير اعمال انسان و ضبط و ثبت يا عدم آن در كارنامه قيامتي وي پرداخته است .
¤¤¤
مي گويند وقتي در آخرت به كارنامه خوب و بد خود نگاه مي كنيم، در آن اعمال و افعالي را مي بينيم كه هرگز انجام نداده ايم. در حالي كه هيچ زنايي نكرده ايم، چند زنا در آن ثبت شده است. در حالي كه پيامبر و امامي را به شهادت و قتل نرسانيده ايم، قتل پيامبري در كارنامه ما ثبت شده است. در حالي كه جايي را بمباران نكرده ايم يا اصلا پرواز با جنگنده ها را بلد نبوديم، چند قتل عام و كشتار دسته جمعي از طريق بمباران هوايي در كارنامه ما ثبت شده است.
يامي بينيم كه برطبق محتويات نامه اعمال در جهادي شركت كرده ايم و يا در ساخت مسجد و مدرسه اي مشاركت داشته ايم و يا كودكي را از دست گرگي رهانيده ايم و يا دستگير ستمديده اي شده ايم و چند كار خوب ديگر در كارنامه ما ثبت شده كه اصلا روح ما از آن خبر ندارد.
آيا واقعا اشتباهي رخ داده است؟ آيا فرشتگان و كاتبان اعمال به خطا و اشتباه رفته اند؟ چرا كاري كه نكرده ايم به نام ما ثبت و ضبط شده است؟ مگر نه اين است كه همه اعمال ما از خرد و درشت، از ذره يا غير ذره در كارنامه هاي ما مي بايست ضبط و ثبت مي شد؟ پس اين چه كارنامه پر از غلط و اشتباهي است كه به دست ما داده اند؟
اما وقتي پرده هاي دنيا و ظواهر مادي آن به كناري مي رود، معلوم مي شود كه همه اينها اعمال ما بود كه در كارنامه خوب و بد ما ظاهر شده است. ولي مگر مي شود كه من اين كارهاي خوب و بد را داشته باشم در حالي كه روح من از آن خبر ندارد؟
واقعاً اين كارنامه اي كه به ما ارائه شده است، هم كارنامه ماست و هم كارنامه ما نيست. واقعا كارهاي بد و خوب ديگران در كارنامه ما ثبت و ضبط شده است. اما چرا؟
كارنامه خوب و بد ديگران در كارنامه ما
خداوند در پاسخ به اين پرسش به اين نكته توجه مي دهد كه اگر كسي به كار خوب و بدي خشنود باشد، آن كار در كارنامه او ثبت و ضبط مي شود.
خداوند در آيات 164 و 165 سوره اعراف بيان مي كند كه كارنامه ديگران مي تواند در كارنامه ما ثبت شود، چنان كه اعمال زشت اصحاب سبت در كارنامه كساني ثبت شد كه اصلا اقدام به مخالفت با قانون الهي نكرده و در روز شنبه ماهي صيد نكرده بودند؛ اما چون سكوت كرده بودند و به كار زشت آن گروه راضي و خشنود بوده يا حتي بي تفاوت بودند، آنان را به سبب رضايت يا بي تفاوتي، نه تنها مواخذه كرده بلكه در همين دنيا آنان را به عذاب سختي گرفتار و ايشان را همانند مرتكبان اعمال زشت، به بوزينه تبديل و مسخ كرد.
بنابراين، نه تنها همدلي بلكه بي تفاوتي، موجب مي شود كه در هنگام انجام كار زشت و منكر ديگران، آن كار زشت و بد به نام ما نيز نوشته شود.
باز در داستان ديگري نيز به اين نكته توجه مي دهد. كسي كه ناقه حضرت صالح(ع) را پي كرد و آن را كشت، يكي از افراد شقي اين قوم بود كه خداوند در آيه12 سوره شمس از وي به اشقي تعبير كرده است. اين شقي ترين فرد قوم ثمود پس از پي كردن، ناقه را كشت؛ ولي خداوند اين پي كردن يك نفر از ايشان را (قمر، آيه29) به همه نسبت مي دهد؛ زيرا آنان در اين امر، همدلي و رضايت داشتند و به تكذيب پيامبر صالح(ع) پرداختند. (اعراف، آيه 77؛ هود، آيه 65؛ شعراء، آيه 157؛ شمس، آيه 14)
به سخن ديگر هركسي نسبت به كار بدي همدلي و يا رضايت داشته باشد بلكه حتي نسبت به كار بد بي تفاوت باشد، خداوند آن كار بد را دركارنامه او مي نويسد.
در مقابل اگر كسي كار خوبي نكرده باشد ولي نيت خير داشته باشد و يا كار خوب ديگري را وقتي مي بيند و يا مي شنود از آن خشنود مي شود، آن كار خوب در كارنامه او هم ثبت مي شود. از اين رو كارنامه ما پر از كارهايي مي شود كه تنها از شنيدن و يا ديدن آن خشنود شده ايم و بدان رضايت داده ايم.
مشاركت در عمل ديگران
پس مشاركت در عمل ديگران تنها به ورود عملي و عيني و انجام عيني آن كار نيست، بلكه در كارهاي بد با همدلي و حتي با بي تفاوتي و در كارهاي خوب با همدلي و نيت، اين مشاركت تحقق مي يابد.
بنابراين، لازم نيست كه در كاري كه در جايي دور يا در زمان دوري اتفاق افتاده حضور داشته باشيم تا به عنوان مشاركت كنندگان در آن عمل خوب و بد نام ما نوشته و كارنامه ما سفيد و سياه شود؛ بلكه با نيت مي توان اين مشاركت را تحقق بخشيد.
مشاركت با امام حسين(ع)
اعمش از عطيه كوفي (عوفي) نقل مي كند كه گفت: به اتفاق جابربن عبدالله انصاري براي زيارت قبر امام حسين عليه السلام به كربلا مشرف شديم؛ چون بدان محل متبرك رسيديم، جابر مراسم تشرف و زيارت را به جاي آورد، ابتدا در آب فرات غسل كرد، لباس تميز به تن نمود، با بوي خوشي كه همراه داشت، بدن خود را معطر كرد و درحالي كه گام هاي خود را كوتاه بر مي داشت و ذكر خدا بر لب داشت قدم بر مي داشت تا به قبر مطهر حضرت اباعبدالله سيدالشهدا(ع) رسيد.
عطيه گويد: چون جابر نابينا بود به من گفت: دست مرا بر تربت مقدس قبر بگذار. من دست او را روي قبر مطهر گذاشتم، اما همين كه دست خود را روي قبر گذاشت، گويا غصه عالم در دل او راه يافت و به ياد خاطره جانگداز شهادت عزيزان پيامبر و علي و فاطمه عليهم السلام افتاد، غش كرد و بي هوش روي قبر افتاد؛ فورا چند قطره آب بر چهره نوراني جابر پاشيدم و او به هوش آمد، همين كه به هوش آمد با اداي احترام فريادي از دل سر داد و گفت: «ياحسين، ياحسين، ياحسين، حبيب لا يجيب حبيبه؛ اي حسين اي حسين، اي حسين، آيا دوست جواب دوستش را نمي دهد؟»
بعد جابر، جوابي به خود داد كه دل هر شنونده اي را مي سوزاند و اين گونه به آن حضرت خطاب كرد و گفت:اي حسين، چه طور مي تواني جواب بدهي درحالي كه رگ هاي تن و گردن تو بريده شده و با خون گلويت آغشته گرديده است؟ چگونه مي تواني پاسخ دهي درحالي كه ميان سر و بدنت جدايي افتاده است؟ (و سرت بر فراز نيزه به كوفه و شام برده شده است). اي حسين، من شهادت مي دهم همانا تو فرزند پيامبران و فرزند سيد اوصياء و فرزند همگام تقوا و برگزيده هدايت و پنجمين نفر اصحاب كساء و فرزند بزرگ جانشينان و زاده فاطمه زهرا سيده زنان عالميان هستي.
چرا چنين نباشي درحالي كه تو از دست رسول خدا(ص) غذا خوردي و در بستر و دامان پرهيزكاران پرورش يافتي و از سينه ايمان شير نوشيدي و با اسلام از شير گرفته شدي، پس تو پاك و پاكيزه زيستي و پاك و پاكيزه از دنيا رفتي، اما دل هاي مؤمنان در غم فراق تو دردمند و ناراحت است و در پاكيزگي و نيكويي تو شك و ترديدي ندارند؛ پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد. اي حسين، من شهادت مي دهم تو در راهي شهيد شدي كه برادرت يحيي بن زكريا در آن راه به شهادت رسيد.
جابر سپس با قلبي اندوهبار، به دور قبر حسين(ع) گرديد و سپس به نزد قبور ساير شهدا و سربازان فداكار صحنه خونين كربلا آمد و آنان را مورد توجه قرارداد و گفت:
درود بر شما اي ارواح پاكي كه سالار شهيدان حسين(ع) را در ميان خود گرفته و با جان خويش از او حمايت كرديد و اكنون كنار قبر او آرميده ايد. من شهادت مي دهم كه شما با خون خود نماز را به پا داشتيد و به زكات (حقوق مالي اسلام) حيات تازه داديد و با عمل خود، امر به معروف و نهي از منكر نموديد. (و اين دو اصل مهم اسلامي را زنده كرديد) و با كافران و ملحدان جهاد كرديد و عبوديت و بندگي خود را با جانفشاني به مرحله يقين رسانديد. به خداوندي كه محمد(ص) را به پيامبري مبعوث كرد و به حق رهنمون بود ما با شما در اين راه سعادت بخش و در آنچه انجام داده ايد، شريكيم.
عطيه مي گويد: به جابر گفتم: اين چه سخني است كه مي گويي (كه ما با شهداي كربلا در اجر و ثواب شريكيم) درحالي كه ما نه مانند آنان از شهر و ديار خود آواره شديم و نه به صحنه كارزار آمده ايم و نه شمشيري زده ايم! اما اين پاك باختگان جنگيدند و بين سر و بدنشان جدايي افتاده و فرزندانشان يتيم شده و رگهاي گردنشان بريده شده است؟ اي جابر چطور ما با آنها شريكيم؟
جابر در پاسخ عطيه گفت: يا عطيه، سمعت حبيبي رسول الله(ص): من احب قوما حشر معهم، و من احب عمل قوم اشرك في عملهم، والذي بعث محمدا بالحق نبيا ان نيتي و نيه اصحابي علي ما مضي عليه الحسين و اصحابه؛
اي عطيه؛ از حبيبم رسول خدا شنيدم كه مي فرمود: «هركس قومي را چه خوب و چه بد دوست بدارد و يا عمل قومي را دوست بدارد با آنان محشور و با عمل آنان در اجر شريك خواهدبود.
اي عطيه، به خدايي كه محمد را به حق مبعوث به رسالت كرد، همانا من مايل بودم همراه امام حسين(ع) باشم و در راه آن امام مظلوم شهيد شوم، اين خواست من و ياران من بود، بنابراين به خواست خداوند ما در اجر و پاداش اين شهيدان كه شربت شهادت نوشيده اند، شريكيم.
عطيه مي گويد: بعد از كنار قبر حضرت سيدالشهداء حركت كرديم. در بين راه جابر به من فرمود: اي عطيه، من وصيتي دارم، آيا آن را بگويم، زيرا ممكن است پس از اين سفر ديگر مرا ديدار ننمايي.
اي عطيه، دوستان آل محمد را مادامي كه مفتخر به دوستي آنان هستند دوست بدار، و دشمنان آل محمد را تا زماني كه دشمني دارند، دشمن بدار، اگرچه همواره در حال نماز و روزه باشند. اي عطيه، با محب آل محمد مدارا كن و اگرچه لغزشي دارند و قدمي برخلاف برمي دارند و گناهكارند، اما به واسطه گامهاي ديگري كه در محبت آل محمد برمي دارند جبران آن گناهان مي شود؛ زيرا دوستداران آنان اهل بهشت و بازگشت دشمنان آنان به جهنم است. (بحارالانوار، ج86، ص130)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14