(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8 بهمن 1390- شماره 20129

نقد يك تصميم!
نگاهي به استقبال انجمن ها و نهادهاي سينمايي غرب از فيلم «جدايي نادر از سيمين»
نتايج سركوب رسانه اي!
به بهانه آغاز اجراي طرح سينما مدرسه
دير اما لازم!
نگاهي به سريال «تا ثريا» و گفته ها درباره اين سريال
درام ايراني از نگاه سفيد و سياه
نقدي بر فيلم «اخلاقتو خوب كن» به كارگرداني مسعود اطيابي
مصائب كمدي ماورايي!



نقد يك تصميم!

پژمان كريمي
برخلاف ادعاها و هياهوهاي فراوان برخي از مدعيان جريان شبه روشنفكري، اساساً در هيچ كجاي دنيا، «هنر» و «هنرورزي» فارغ از «خط قرمز» تلقي نمي شود؛ در هيچ كجاي دنيا!
خط قرمز في نفسه قابل مذمت نيست بلكه تعيين و تعين آن يك ضرورت عقلاني است.
خط قرمز هنگامي نكوهيده است كه از بطن تمنيات نفساني و كژسليقگي و ناظر بر حق نداشته افراد و گروه ها و... برخاسته باشد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي، به شكلي كاملاً طبيعي، عرصه سينما ايران نيز دستخوش دگرگوني شد.
دو عنصر «سكس و خشونت» رخت بر بست و تلاش گرديد كه سينماي ايران بر پايه آموزه ها و آداب اسلامي جان گيرد و ادامه حيات دهد.
به عبارتي خط قرمزهاي سينماي ما، همانا فرمان هاي الهي است كه براي فراهم شدن مجال ارائه و اجراي اين فرمان هاي ارجمند در ساحت جامعه ايراني، نهضت انقلاب اسلامي شكل گرفت و به پاگيري نظام ديني انجاميد.
از اين رو چه 32سال پيش و چه هم اينك توقع عاقلانه از سينماي ايران احترام به خط قرمزهاي ديني است كه متضمن سلامت جامعه ديني مان ارزيابي مي شود. پس جاي شگفتي نيست كه تخطي از اين خط قرمزها از طرف كارگزاران حكومتي و اعضاي جامعه، تاب آورده نشود و با برخورد قانوني همراه گردد.
به رغم روشني آموزه ها و آداب اسلامي، با وجود ساده بودن درك اين نكته بديهي كه؛ سياه نمايي از جامعه، توهين و افترا به عناصر و مجموعه ها، تخطئه فرهنگ ملي و ديني و... به معناي زيرپا گذاشتن خط قرمزهاي عقلاني و الهي است، متأسفانه سينماگراني بوده و هستند كه بي اعتنا به ارزشها، فيلم مي سازند. حال بايد پرسيد: آيا توقيف فيلم هاي سينماگران ياد شده ، طبيعي و غيرقابل پيش بيني تلقي مي شود؟ مطمئناً خير!
فيلمي كه در آن آموزه ها و آداب اسلامي هدف يورش و توهين جاهلانه قرار مي گيرد، جامعه روبه رشد ما، سياه و عقب مانده توصيف مي شود، دينداران، مرتجع و رياكار معرفي مي گردند، آيا سزاوار نمايش در جامعه اسلامي است؟ آيا فراواني توليد و نمايش آزادانه چنين آثاري، قبح ارزشها را نمي شكند، بدبيني را رواج نمي دهد؟
آيا توليد انبوه و نمايش آسان چنين فيلم هايي، جفا به حقيقت موجود و واقعيت عناصر ديندار، خدوم و در مجموع مردم خوب ايران ارزيابي نمي شود؟
فيلمي مانند «صدسال به اين سالها» كه ايران پيش از انقلاب را كه ايران مستعمره آمريكا و صهيونيسم بود، در چنگال استعمارگر بهائيان قرار داشت و در فساد دست و پا مي زد، شاد و سرزنده توصيف مي كند، مي توان حرمت گذاشت و مجال نمايش داد؟ آيا اين فيلم و امثال آن را كه ايران پس از انقلاب را- ايراني كه از افتخار مقاومت قامت راست كرده و با وجود دشمني هاي رذيلانه دولتهاي كوچك و بزرگ، در قله هاي پيشرفت علمي و صنعتي و... ايستاده است- عقب مانده و ناشاد تصوير كرده، مي توان مجال نمايش داد؟
آيا مي توان به دروغ احترام گذاشت و به تهمت زني رسميت حكومتي بخشيد؟
بازهم مطمئناً، خير!
چندي پيش وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام كرد كه از اين پس فيلم توقيفي وجود ندارد و فيلم هاي مسئله دار، مجال اكران محدود مي يابند.
رفع توقيف و اكران محدود يا نامحدود فيلم هاي مسئله دار بي شك به مصلحت نيست. زيرا
-همان طور كه عرض گرديد- اكران فيلم مسئله دار در فضاي جمهوري اسلامي،يعني، احترام گذاشتن و رسميت دادن به فيلمي كه به قانون پايبند نيست، خط قرمزها را نقض كرده، آموزه ها و آداب اسلامي را بي اعتنايي نموده، دروغ و تهمت را اشاعه داده است.
اكران محدود يك اثر سرتاپا دروغ چه معنايي دارد؟ اصلاً چرا بايد براي شكستن خط قرمزها فضا ايجاد كنيم؟
فيلم سازي كه فهم و عرضه كار سالم ندارد، به درد جامعه ايراني و ديني نمي خورد. چنين فردي صلاحيت تنفس در فضاي فرهنگ كشورمان را ندارد. در جامعه ديني بي شك هر شهروندي چه هنرمند و چه غيرهنرمند، آزاد است ديدگاه خود را بيان كند. اما ديدگاه، اما نقد و اما تحليل، با ناسزاگويي، با دروغ گويي، با تهمت زني، با كتمان حقيقت و نفي غيرمستدل واقعيت متفاوت است.
ما نبايد نگران هياهوي چند فيلم ساز در كشورمان باشيم كه به دليل نداشتن مجوز پايمالي خط قرمزها، از نبود آزادي در كشورمان گله مي كنند و جالب اينكه گله خود را به نزد بيگانگان مي برند. همان بيگانگاني كه اگر خط قرمز كشورشان مانند «هولوكاست» زيرپا گذاشته شود، از هيچ جنايتي فروگذار نمي كنند. همان بيگانگاني كه فيلم ساز دانماركي فون ترير را صرف انتقاد از صهيونيسم، هدف ناسزاگويي قرار دادند و حكم به اخراج او از جشنواره كن صادر كردند.
همان بيگانگاني كه «ديه دونه» هنرمند مسلمان فرانسوي را به دليل مسلمان بودن و حمايت از «فلسطين» به كنج انزوا رانده اند. همان بيگانگاني كه در محافل به اصطلاح هنري شان يك فيلم از يك فيلم ساز متعهد مسلمان، جايي براي اعتنا و جوايز رنگارنگ ندارد!
هم اينك كه برخي از فيلم سازان داخلي، مي دانند اگر فيلمي بي اعتنا به خط قرمزها بسازند، ممكن است اثرشان با توقيف مواجه شود، شاهد ساخته شدن انواع فيلم هاي مسئله دار مانند «طهران-تهران» و «سوت پايان» و... هستيم. اگر اكران محدود جايگزين توقيف شود، چه خواهد شد؟!

 



نگاهي به استقبال انجمن ها و نهادهاي سينمايي غرب از فيلم «جدايي نادر از سيمين»
نتايج سركوب رسانه اي!

سعيد مستغاثي
فيلم «جدايي نادر از سيمين» مورد اقبال و انتخاب و گزينش بسياري از انجمن ها و مراكز و نهادهاي سينمايي و نقد فيلم قرار گرفته است. اما آيا اين استقبال مثلا انجمن منتقدان لندن يا لس آنجلس و يا نشريه گاردين و بالاخره گلدن گلوب و بافتا مي تواند معياري براي شايستگي ها و قوت فيلم ياد شده باشد؟ آيا نامزدي اين فيلم در بخش فيلم هاي غيرانگليسي زبان اسكار 2012 نشاني از اوج موفقيت آن خواهد داشت؟
نگاهي اجمالي به گذشته برگزيدگان و نامزدهاي كانون ها و انجمن ها و نشريات ياد شده كه به نوعي حلقات پيرامون مراسم اسكار به شمار مي آيند، پاسخي منفي براي سؤالات بالا، حاصل خواهد نمود. چرا كه همه ساله تقريبا از اواخر ماه دسامبر، اين گروه از جمعيت ها و مجامع سينمايي و مطبوعات مربوطه در غرب شروع به انتشار ليست برگزيدگان سال خود مي كنند كه قريب به اتفاق منتخبين آنها، براساس قواعد و قوانين آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي آمريكا ارائه مي شوند. يعني رشته هاي مورد انتخابي آنها، همان رشته هاي اصلي اسكار بوده كه بخش اعظم كانديداها و برندگان را فيلم هاي آمريكايي و افراد آن تشكيل مي دهند. فيلم هايي كه بايستي در زمان و به مدت معيني در سينماهاي لس آنجلس (طبق ضوابط آكادمي اسكار) به اكران عمومي درآمده باشند.
همه ليست هاي ذكر شده نيز تنها در يك رشته فيلم غيرانگليسي زبان به توليدات ساير كشورها مي پردازند و در اين رشته، آثاري را نامزد مي كنند كه طبق قوانين اسكار از سوي نهادي سينمايي در كشور مربوطه معرفي گرديده و باز هم در زمان و مدت مشخصي در سينماهاي لس آنجلس اكران شده باشند و علاوه بر اين فقط و فقط يك فيلم از هر كشور مي تواند در اين انتخاب ها حضور داشته باشد. البته وراي اين شباهت قوانين و قواعد، موضوع ديگري كه نهادها و انجمن ها و كانون هاي سينمايي (به ظاهرمستقل) ياد شده را لااقل از لحاظ محتوايي به اسكار پيوند مي زند، خود فيلم هاي برگزيده آنهاست كه در 95 درصد موارد شبيه هم بوده و به ندرت پيش مي آيد كه انتخابي با برگزيدگان اكثر تفاوت كند!
به همين دليل بوده كه همواره در طول تاريخ سينما، بسياري از شاهكارهاي اين هنر در مراسم اسكار مطرح نشده اند.
في المثل آثار برجسته اي مانند: «الكساندر نوسكي» (سرگئي آيزنشتاين)، «زمين» (الكساندر داوژنكو)، «اگتسومونوگاتاري» (كنجي ميزو گوچي)، «پاترپانچالي» (ساتيا جيت راي)، «رم شهر بي دفاع» (روبرتو روسليني)، «قاعده بازي» (ژان رنوار)، «زير بام هاي شهر» (رنه كلر)، «روز برمي آيد» (مارسل كارنه)، «حفره» (ژاك بكر)، «اورفه» (ژان كوكتو)، «يك محكوم به مرگ مي گريزد» «روبر برسون»، «ام» (فريتس لانگ)، «اردت» (كارل تئودور دراير)، «داستان توكيو» (ياساجيرو ازو)، «از نفس افتاده» (ژان لوك گدار)، «هيروشيما، عشق من» (آلن رنه)، «لولامونتز» (ماكس افولس) و... هيچگاه مدنظر اين حلقه و مثلا مراسم گلدن گلوب قرار نگرفتند. ولي آيا از قدر و منزلت آنها كم شد و يابه ارزش فيلم هاي متوسط و سطحي مانند: «دور دنيا در هشتاد روز» (مايكل اندرسن)، «سلطان و من» «والتر لانگ»، «زد»
(كاستا گاوراس)، «قصه عشق» (آرتور هيلر)، «ارابه هاي آتش» (هيو هادسن)، «گاندي» (ريچارد آتن برو)، «گذري به هند»، (ديويد لين) و... كه در همين مراسم گلدن گلوب طي سالهاي گذشته جايزه تعلق گرفته، افزوده شد؟
نهادها و كانون هاي فوق از گلدن گلوب (نزديك ترين حلقه نزديك به اسكار) به عنوان مراسم روزنامه نگاران خارجي مقيم هاليوود را دربرمي گيرد تا انجمن هاي منتقدان و دايره هاي نقد فيلم در شيكاگو و بوستون و سانفرانسيسكو و نيويورك و لندن و... تا برگزيدگان انجمن تهيه كنندگان و اتحاديه كارگردانان و فيلمنامه نويسان و بازيگران آمريكا، تا نشرياتي همچون گاردين و تايم و نيوزويك و... و تا مراسم بافتا در انگليس و سزار در فرانسه و... كه همه و همه در يك ليست حداكثر 10-15 فيلمي مشترك مي شوند!!
در انتخاب ها و برگزيدگان و برندگان جوايز انجمن ها و كانون هاي ياد شده، اصل بر فيلم هاي هاليوودي قرار دارد و از خيل عظيم توليدات ساير كشورها و فيلم هاي مستقل و به اصطلاح هنري و يا حتي فيلم هاي آمريكايي كه در زمان و مدت معين در يكي از سينماهاي لس آنجلس نمايش داده نشده اند، خبري نيست!! يعني فيلم هايي كه حتي در ديگر شهرهاي آمريكا به جز لس آنجلس بر پرده رفته حتي اگر آمريكايي هم باشند، اعتباري براي اين قضاوت ها و آراء و انتخاب ها ندارند. چنانچه در هر سال بسياري از فيلم هاي مهم آمريكايي، به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخش كننده قوي (در حلقه مافياي توزيع و پخش سينماهاي آمريكا)، در سينماهاي لس آنجلس به اكران در نيامده و در نتيجه از قضاوت اسكار و حلقات پيراموني آن (انجمن هايي كه ذكرشان رفت) دور مي مانند.
شايد به طور رسمي (برخلاف آكادمي علوم و هنرهاي سينماي آمريكا) اين قواعد و ضوابط از سوي حلقات مذكور اعلام نشده و نمي شود اما نگاهي اجمالي به برگزيدگان و انتخاب هاي ساليان مختلف آنها، صحت اين ادعا را مي تواند ثابت نمايد. اين در واقع جهاني ترين شكل يك نمايش محلي به نظر مي آيد كه با پروپاگانداي قدرتمندترين رسانه هاي بين المللي به هواخواهان و علاقمندان سينما در سراسر كره زمين، القاء شده است.
از طرف ديگر حجم و شدت تبليغات كمپاني هاي بزرگ و رسانه هاي عظيم (كه در تيول همين كمپاني هاست) مهمترين و اساسي ترين عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روي فيلم ها به نظر مي آيد. امتيازي كه طبعا نصيب محصولات همان كمپاني ها يا آثاري مي شود كه حقوقش از سوي آنها خريداري شده (مانند همين فيلم «جدايي نادر از سيمين» كه از طرف كمپاني سوني كلاسيك پخش مي شود) و از همين رو آثار سينماي مستقل معمولا هيچگونه سهمي در اين ميدان ندارند. در واقع نقش اصلي در قضاوت اين مراسم و حلقه ها و انجمن ها و كانون ها را بمباران عظيم تبليغاتي توسط رسانه هاي مختلف متعلق به كمپاني هاي اصلي، ايفا مي كند. رسانه هايي كه حتي در همين كشور خودمان هم اين گونه گزينش هاي محدود و كليشه وار را به عنوان مهم ترين اتفاق سينمايي سال جلوه گر مي سازند!
جالب اينكه چنين رويه اي منحصر به امروز نيست، آمار گرفته شده حاكي از آن است كه در 10 سال اول انتخاب هاي ياد شده، 155 نامزد جايزه به استوديوهاي «لويي ب مه ير» بنيانگذار آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي آمريكا و رئيس متروگلدوين مه ير تعلق داشت كه 33 تاي آن را از آن خود كرد، يعني برابر كل جوايز دريافتي ديگر استوديوها!!!
به نظرم اگر سينماگران ما به اين حجم عظيم از داوري غيرتخصصي و ناعادلانه نگاه كنند، اساسا دلخوري ها و اعتراضاتشان نسبت به جشنواره فيلم فجر و مراسم منتقدان و جشن سينماي ايران و امثال آن برطرف خواهد شد. چرا كه اگر براي امثال جشنواره فيلم فجر پنج يا هفت نفر و نهايتا در جشن سينماي ايران 110 نفر قضاوت درباره برترين هاي سينماي ايران را برعهده دارند و گاه به روال حاكميت سليقه ها، دل برخي فيلمسازان و هنرمندان را مي شكنند، در هاليوود و آكادمي اسكار و حلقه كارشناسان و منتقدان و كانون و نهادها و انجمن هاي پيرامون آن، حدود هزاران داور اين مسامحه را انجام مي دهند. آن هم مسامحه اي بسيار دردناك تر و شكننده تر از مراسم اينجايي.
چگونه مي شود كه اين هزاران داور، هزاران فيلم توليد شده و اثر برجسته سينماي جهان در هر سال را ناديده گرفته و تنها به 10-15 فيلم هاليوودي آن هم براساس قواعد آكادمي اسكار، بسنده نمايند؟!
اگر همين الان نگاهي اجمالي به برگزيدگان خيل انجمن هاي نقد، كانون ها و اتحاديه هاي سينمايي يا مراسمي همچون گلدن گلوب و بافتا و سزار و... بيندازيد، به سرعت متوجه خواهيد شد، تعداد فيلم هايي كه در ليست هاي گوناگون، نامزد رشته هاي مختلف شده اند از انگشتان دو دست تجاوز نكرده و در مورد رشته هاي اصلي مانند بهترين فيلم و كارگرداني و فيلمنامه و بازيگري، اين تعدد در حد انگشتان يك دست مي ماند.
اين در حالي است كه در سينماي ايران اگر فيلم يا فيلمساز و يا هنرمندي از جشنواره فيلم فجر جايزه نگيرد، در جشن منتقدان برگزيده مي شود و اگر در جشن منتقدان مورد لطف واقع نشود، مثلا در جشن سينماي ايران تقدير و تجليل مي شود و اگر چنين هم نشود در ليست هاي مختلف نويسندگان سينمايي نشريات و يا جشنواره هاي ديگر قرار خواهد گرفت. اما در سينماي غرب چنين تكثرآرايي وجود ندارد. به اين معني كه در ميان بيش از يك هزار فيلم توليدي سينماي آمريكا و هزاران اثر ساخته شده و در ديگر كشورها، تنها 10-15 فيلم در فهرست هاي مختلف قرار مي گيرند و بس!! گويي يك بخشنامه يا دستورالعمل و يا بيانيه اي خطاب به همه انجمن ها و نهادها و مراكز سينمايي غرب صادر شده كه تنها حق دارند، از ميان فيلم هاي ياد شده، برگزيدگان خويش را تعيين نمايند!!
يعني در بين هزار و اندي فيلم توليدي سينماي غرب در سال 2011 و صدها و هزاران اثر سينمايي ديگر كشورهاي جهان، آيا واقعاً هيچ فيلم ديگري به جز آنچه مشتركاً برگزيده شده، وجود نداشته كه در ليست هاي مذكور قرار گيرد؟!!!
مگر نه اين است كه سالهاست تبليغات غربي، زنده بودن يك جامعه را به ميزان تكثر آراء و عقايد و نظرات بسته دانسته و آن را به سان چماقي بر سر مخالفين خود مي كوبد؟ مگر نگفته و نمي گويند يك اجتماع زنده و پويا از افكار و نظرات مختلف برخوردار است؟ پس چگونه است كه در مورد انتخاب آثار برتر سينمايي سال در غرب، چنين تكثرآرايي وجود ندارد؟! مگر نه اين است كه منتقدان بيشتر از روي سليقه و تمايلات شخصي، فيلم هاي مورد علاقه شان را برمي گزينند؟ يعني سليقه و تمايل صدها و هزاران منتقد و كارشناس سينمايي در اقصي نقاط جوامع غرب با يكديگر تفاوتي ندارد؟!!
اين انتخاب هاي كليشه اي، تقريباً براي مراسم اسكار (كه حد نهايي و به اصطلاح مسابقه فينال همه آن بازي برگزيدگان سال در غرب به حساب مي آيد) كوچكترين هيجاني باقي نگذاشته و مي توان برگزيدگان را از پيش با تقريب قريب به يقين حدس زد. موضوعي كه در مورد فيلم «جدايي نادر از سيمين» نيز كم و بيش صدق مي كند. چرا چنين است؟
نوام چامسكي، فيلسوف و متفكر آمريكايي چند سال پيش در گفت وگويي، علت اين نوع روش رسانه هاي ايالات متحده را «شيوه جديد سركوب» لقب داد و اظهار داشت:
«... يك قرن طول كشيد تا صاحبان سرمايه در آمريكا و انگليس به اين نتيجه رسيدند كه از راه خشونت نمي توانند جلوي مطالبات مردم را سد كنند و در هر دو كشور كه آزادترين كشورها به نظر مي آيند به شيوه هاي جديد سركوب روي آوردند. در واقع صنايع نويني به وجود آوردند كه صنعت توليد افكار عمومي و رضايت عمومي نام دارد و اين كار را به شيوه هاي مختلف مثلا از طريق كنترل رسانه ها انجام مي دهند. وقتي تلويزيون را روشن مي كنيد، با شيوه هاي سطحي برخورد با زندگي روبه رو مي شويد. مردم مدام تحت اين تبليغات قرار دارند كه فقط به دنبال منافع خودشان باشند. جامعه به اين معنا كاملا اتمي شده است. و اين مسئله اي است كه ما در آمريكا با آن مواجه هستيم... راههايي براي اطلاع از نظر واقعي مردم وجود ندارد. آنچه در رسانه ها ديده مي شود صرفاً مواضع رسمي دولت است. به همين دليل شما در آمريكا شاهد وضعيت پارادوكسيكال هستيد: از يك سو جامعه اي ظاهراً بسيار باز و آزاد و از سوي ديگر مردم محروم از اطلاعات...»

 



به بهانه آغاز اجراي طرح سينما مدرسه
دير اما لازم!

داوود مراديان
براي درك موضوعي به نام «سينما مدرسه» انديشيدن در همين خبر كفايت مي كند: «با آغاز فصل امتحانات دانش آموزان، اكران سينما چهل درصد افت پيدا مي كند!»
دانش آموزان بخش بسيار مهمي از مخاطبين آثار هنري را شكل مي دهند كه رسماً تاكنون مغفول مانده اند و كمبود و عدم دسترسي آسان آثار سالم و پاك و شاد و جذاب براي اين قشر وسيع، بسياري را به سوي سينماي غرب و يا فيلم هاي نامناسب سوق مي دهد.
در گفت وگوهايي كه در مدارس غيرانتفاعي شمال و جنوب تهران با دانش آموزان داشتم، رويكرد وسيع به آثار ارزان قيمت (يك دي وي دي 1000 تومان) از فيلم هايي مثل سري تولايت، هري پاتر در ميان نوجوانان رو به بلوغ و فيلم هايي نظير باربي، ديجي ها و... در ميان قشر كودك و نوجوان بروز سرسام آوري داشت. خاصه اينكه اين آثار رسماً خشونت پرده دريده و مناسبات غيراخلاقي در سنين نوجواني و بدون شرايط عرف را تبليغ مي كنند. سوي ديگر ماجرا وقتي بود كه با اولياء مدارس گفتگو مي كردم. ايشان براي پر كردن اوقات فراغت شاگردانشان آنها را به سينما مي برند اما فيلم ها عمدتاً كارشناسي نشده انتخاب مي شوند. مثلا فيلم «ورود آقايان ممنوع» به صرف خنده دار بودن براي دختران نو بلوغ راهنمايي و دبيرستان!
وزير آموزش و پرورش شخصاً به عرصه ورود كرده تا اين وزارتخانه و بنياد سينمايي فارابي در اقدامي هماهنگ دست به راه اندازي پروژه اي با عنوان «سينما مدرسه» بزنند. اين پروژه چند هدف اصولي را مدنظر دارد:
1- انتخاب و توليد فيلمهاي متناسب و كارشناسي شده براي گروه هاي سني دانش آموزي و جايگزيني هدفمند آن با آثار مخرب.
2- هدفمند كردن آموزش هاي هنري از طريق حضور كارگردان هاي قابل و شاخص در استان ها و برگزاري كارگاه هاي آموزشي كه عملا به استعداد يابي مؤثر ختم گردد.
توجه وزارت به مسئله سينما به عنوان هنر بورس و رسانه امروز كه تأثير ژرفي در تربيت و شكل گيري ناخودآگاه نوجوانان دارد نشان مي دهد كه اصحاب تعليم و تعلم دريافته اند كه رسالت آنها صرفاً فرستادن دانش آموزان به دانشگاه هاي بهتر نيست، بلكه تربيت انسان سالم است. به اين طريق تمهيد وزير آموزش و پرورش و رئيس بنياد سينمايي فارابي اتفاقي است كه نبايد به سادگي از كنار آن گذشت و بايد به اين نكته توجه داشت كه براي نخستين بار بعد از آموزش به واژه «پرورش» توجه جدي شده است. حضور دائمي آموزش و پرورش به عنوان خانه دوم فرزندان 7تا 18 ساله، آن هم با تأكيد بر رويكرد «ديني و انقلابي» در توليد و انتخاب آثار و استعداديابي مي تواند به شكل گيري سينمايي منجر شود كه علاوه بر استقبال وسيع در اكران، پاي همه خانواده هاي ايراني را به سينما بازكند. چرا كه اگر خانواده به سينما نيايد، سينما مدرسه، سالن را به ميان خانواده ها مي برد. اين مسئله وقتي جذاب تر مي شود كه در ميان اسامي گردانندگان اين پروژه چهره هاي مذهبي و مسلمان و انقلابي شمار قابل توجهي داشته و دست جريانات منحرف از آن كوتاه است. اين بار حركتي آفندي در حوزه فرهنگ رخ داده كه با تحليل هاي منفعل سابق توفير فاحشي دارد. كساني كه ميثاق بسته اند تا منويات رهبر انقلاب در عرصه هنر را به قدر توان خويش ممكن سازند. ميثاقي كه به امضاي وزير آموزش پرورش تا رئيس بنياد فارابي و بسياري از شخصيت هاي فرهنگي و استاني رسيده است. فرازي از اين ميثاق نامه چنين است: «سال هاست كه نفس اين پير فرزانه گرمي بخش دل هاي ماست و روشنگر را همان، ليك چند صباحي است كه قلب نازنين رهبر جانمان از برخي جريان هاي فرهنگي آزرده است. پروردگارا! ميثم و مقداد و عمار علي زمان خود بودن آرزويي است دير و دور و خام، ليك تو خود شاهد باش كه از هر چه كوفه و كوفي ست برائت مي جوييم و بيعتمان با رهبر انقلاب تا پاي جان است. ما امروز گردهم آمده ايم تا از طرحي پرده برداريم كه بر مدار انديشه و دغدغه هاي آن وجود مبارك شكل گرفته و فرصتي است براي تجديد ميثاق با آرمانهاي گرانسنگ رهبرمان.»
در جلسه رونمايي از «سينما مدرسه» در آذربايجان شرقي كه با حضور مسئولان آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي استان، حوزه هنري و مجريان طرح سينما مدرسه برگزار شد، به اين نكته اشاره گرديد كه هر ساله پنج فيلم كوتاه و انيميشن در انتهاي كارگاه هاي آموزشي توسط استعدادهاي بومي و استاني ساخته مي شود، اين يعني آموزش سينما در محيط سالم مدرسه و عاري از آلودگي هاي شبه روشنفكرانه كه رايج انجمن هاي سينماي جوان است. با اين اوصاف اگر «سينما مدرسه» آگاهانه و با قدرت پيش رود، نويد ظهور فيلمسازان ملي را در نسل آتي بايد به انتظار نشست.

 



نگاهي به سريال «تا ثريا» و گفته ها درباره اين سريال
درام ايراني از نگاه سفيد و سياه


رضا فرخي
در هفته هاي اخير سريال «تا ثريا» به كارگرداني سيروس مقدم توانست با جلب نظر مخاطبان تلويزيون، بينندگان زيادي را در زمان پخش خود جذب كند و به تعبير آمارها موفقيت قابل توجهي در اين راه كسب نمايد.
در اين ميان اندكي پس از شروع پخش اين سريال نقدهاي زيادي درباره آن شد، نقدهايي كه هر كدام از زاويه خاصي به آن نگاه كرده بودند. اما نكته اي كه در برخي از اين نقدها وجود داشت نگاه مطلقاً سياه يا سفيد بود. درحالي كه بايد به اين نكته اشاره كرد كه سريالي مانند «تا ثريا» را بايد از هر دو منظر ديد و نگاهي با درنظر گرفتن ابعاد مختلف به آن داشت.
«تا ثريا» كه مي توان آن را در زمره درام هاي اجتماعي رئاليستي دانست از آن دست سريال هايي است كه نقد و بررسي آن نياز به نگاه مثبت و منفي دارد. چراكه اين سريال همان گونه كه از فاكتورهاي مثبت قابل توجهي برخوردار بود، ضعف هايي هم داشت كه نمي توان جدا از هم آنها را زير ذره بين نقد قرار داد.
«تا ثريا» جزء آن دست سريال هايي قرار مي گيرد كه از يك گره مشخص آغاز مي شود، گرهي كه گويي نويسنده و كارگردان اين سريال مي خواسته اند همه چيز را حول آن بررسي كنند. اين گره چيزي نيست جز مشكلات براثر افتادن در دام ربا!
داستان سريال از جايي شروع مي شود كه ثريا تصميم مي گيرد براي تأمين هزينه هاي خود و به نوعي بخشيدن جان تازه اي به زندگي خانواده خود كه پدرشان را از دست داده اند خانه اي كه با همسرش خشت آن را بنا نهاده را بفروشد و پولش را در اختيار كسي قرار دهد كه هر ماه به او سودي بپردازد. در اين بين نقش داماد بزرگ او براي انجام اين كار پررنگ است.
با نگاهي به شروع داستان و آغاز روند اصلي آن متوجه خواهيم شد كه داستان سريال سعي دارد بر زشتي ربا تأكيد كند و به نوعي به مخاطب خود اين پيام را هم منتقل كند كه از اين موضوع اتفاقات ناگواري به وجود خواهد آمد. در ادامه داستان هم مشكل آفريني اين موضوع را بعينه مي بينيم و از قرار معلوم قصه توانست تا پايان اين موضوع را به خوبي منتقل كند. چرا كه داستان طوري پيش رفت كه مخاطب هر گرهي كه به وجود مي آمد را به بحث ربا ارجاع مي داد و اين موضوع، اتفاقي خوشايند و قابل توجه محسوب مي شود. علت مثبت بودن آن هم اين است كه به هرحال مخاطب توانست در بين اتفاقات و مشكلات پياپي اي كه براي ثريا و خانواده اش پيش مي آمد يك ارتباط زنجيره اي و علت و معلولي برقرار كند.
اما در كنار اين موضوع مسئله اي كه ذهن برخي بينندگان را با سؤال روبه رو كرد ازدواج سرهنگ با ثريا بود. چرا كه برخي از بينندگان اين سريال كه در سنين ميان سالي قرار داشتند براين باورند كه در دنياي واقعي فردي مانند ثريا هيچ گاه در وضعيت مشابه دست به چنين كاري نخواهد زد. نكته جالب اينجا بود كه ثريا در شرايطي به اين كار دست زد كه به شكل قابل توجهي از پي بردن فرزندانش به اين موضوع هراس داشت و همين هراس او يكي از دستمايه هاي اصلي پيش بردن داستان سريال قرار گرفت، كه اين تمهيد چندان مطلوب نبود. چرا كه خود بحث ترس از اين موضوع آن قدر ظرفيت و پتانسيل نداشت كه سريال ديالوگ هايي در اين حد را به آن اختصاص دهد.
در كنار اين موضوع بحث علاقه غيرعقلاني پسر خانواده به يكي از همكلاسي هايش هم از ديگر مسائلي بود كه به نوعي در مرحله اول و با مطرح شدنش داراي پيام هاي مشخص و منطقي به نظر مي رسيد، اما هر چه سريال جلوتر رفت، اين ماجرا به جاي پرداخت صحيح به موضوعي تبديل شد كه هرازچندگاهي مطرح مي شد و دوباره كنار مي رفت.
همچنين مسئله اي كه كاملا به چشم مي خورد شيب تند بحران در اين سريال بود. موضوعي كه هم بينندگان و هم كارشناسان به آن اشاره داشتند. چرا كه در ابتدا، يعني در قسمت هاي نخست مخاطب حس مي كرد كه قرار است يك فيلم درام اجتماعي ببيند، اما خيلي سريع شيب درام سريال، آن قدر سريع شد كه به يك تراژدي تمام عيار مبدل گشت كه دائما در آن بحران وجود داشت و بحران سازي ها اجازه فكر كردن و نفس كشيدن را از او گرفته بود.
خروج از منطق در برخي قسمت ها
در اين بين بايد به اين موضوع هم اشاره داشت كه اين گونه نمايش بحران در يك زندگي به صورت پيوسته و مداوم نه تنها باعث فكر كردن و انديشيدن بيننده نمي شود، بلكه اجازه هرگونه فكر كردن را هم مي گيرد. درباره «تا ثريا»، در قسمت هاي ميانه سريال كار به جايي رسيد كه حتي برخي آن را يك فيلم هيجاني مي دانستند كه قرار است در آن تنها بحران و گره وجود داشته باشد و همين موضوع از بار مفهومي آن تا حد قابل توجهي جلوگيري كرد. چرا كه به وجود آمدن مشكلات پي درپي و به نوعي قرار دادن تلخي هاي متداوم در كنار هم، «تا ثريا» را از روند منطقي خود خارج كرد. اين روند غير منطقي تا جايي پيش رفت كه در برخي صحنه ها منجر به لوث شدن قصه شد. نمونه بارز اين موضوع را مي توان در دو صحنه؛ درخواست ارث سرهنگ به وسيله داماد كوچكش بدون اطلاع ثريا، و راه ندادن ثريا و پسر كوچكش پويا به خانه دختر مورد علاقه او ديد.
هر دو اين صحنه ها به شدت سريال را به سمت لوث شدن سوق مي داد. چرا كه اولا بر طبق قانون، درخواست مهريه و ارث توسط همسر متوفي تنها بايد به وسيله خود شخص او صورت پذيرد و جز او كه در اينجا ثريا است فرد ديگري نمي تواند تقاضاي مهريه و يا ارث نمايد. اين درحالي بود كه در اين فيلم ماجراي اصلي ثريا و به نوعي بي آبرويي او از وقتي شروع شد كه داماد كوچكش به جاي او درخواست مهريه و ارث كرد كه اين موضوع اصلا با اصل قانون و واقعيت همخواني نداشت و مخاطب ريزبين ايراني هم اين موضوع را كامل متوجه شد. همچنين صحنه اي كه پويا و ثريا در شب خواستگاري به خانه دختر مورد علاقه پويا راه داده نشدند هم از صحنه هايي بود كه آنچنان كه بايد در عرف پذيرفته شدني نيست. صحنه هاي اين چنيني در سريال «تا ثريا» باعث شد تا بيننده احساس كند كه سريال در برخي لحظات به ورطه بحران سازي مفرط و كاذب افتاده است و اين مسئله كمي باعث گريز مخاطب از ميانه داستان شده بود.
اما در كنار اين موضوع بايد توجه كرد كه تا ثريا با نگاهي تقريبا همذات پندارانه و دراماتيك توانست مخاطب قابل توجهي جذب كند. همچنين هوشياري و عدم اعتماد به هر كسي، بي عاقبت بودن ربا و نتايج ناگوار آن، پرهيز از كارهاي بدون پشتوانه عقلاني هم از پيام هاي لازم و مثبتي بود كه اين سريال تا حدي به انتقال آنها پرداخت. در كنار اين موضوع نبايد از بازي هاي اغلب درخشان اين سريال به ويژه آزيتا حاجيان و همايون ارشادي هم غافل شد. به ويژه كه حاجيان توانست به خوبي نقش پرفشار ثريا را ايفا كند.
در اين بين نبايد از سبك جذاب فيلمبرداري اين سريال هم غافل شد كه اين موضوع جذابيت خاصي به برخي صحنه هاي آن داده بود، دليل اين موضوع هم استفاده از دوربين كم حجم و سبكي بود كه اين گونه فيلمبرداري را آسان كرد. هر چند كه فيلمبرداري به وسيله آن در تنظيم فوكوس كمي سخت تر شده بود، اما به هر حال با مهارت فيلمبردار اين سريال نتيجه مطلوبي در برداشت.
انتخاب بازيگران «تا ثريا» هم از نقاط قوت آن محسوب مي شود. تمام كاراكترهاي سريال در جاي خود تيپ و شخصيت خاصي داشتند كه بايد در انتخاب آنها دقت مي شد و از قرار معلوم سيروس مقدم در اين امر موفق بوده و توانسته مخاطب را با شخصيت هاي سريال همراه كند.
نكته ديگري كه در پايان بايد به آن اشاره كرد، تلخي افراطي سريال «تا ثريا» است. اين سريال تلاش مي كرد تا از اين طريق پيام هاي اجتماعي خود را با تأثير بيشتري به مخاطب ارائه دهد، اما واقعيت اين است كه مي شود مسائل اجتماعي را نشان داد، اما كام او را نيز تلخ نكرد. ضرب و شتاب سريال و موسيقي متن در اين زمينه نقش بسزايي دارند، به طوري كه اين دو فاكتور هم مي توانند فضا را خشن كنند و هم باعث تلطيف فضاي قصه سريال شوند.

 



نقدي بر فيلم «اخلاقتو خوب كن» به كارگرداني مسعود اطيابي
مصائب كمدي ماورايي!

محمد آرمان
باز هم در نمونه اي ديگر از سينماي به ظاهر اخلاقي و به شمايل معناگرا و ماورايي البته با رگه هايي از طنز و هجو و هزل و متمايل به لودگي، شاهد يك مجموعه تصاوير متردد و متشتت و پرت و پلا هستيم به نام فيلم سينمايي؛ آن هم با عنوان بي مزه اي مثل «اخلاقتو خوب كن»! نه زيبايي شناسي تصوير، نه اسم نه مسما و نه هيچ چيز ديگري از اين دست.
فيلم سينمايي «اخلاقتو خوب كن» چه از لحاظ مضموني و چه از نظر فرم، فيلم قوام يافته اي نيست و در تشتت و به هم ريختگي دست و پا مي زند.
كارگران فيلم نه موفق شده داستانش را به يك پرداخت روايي قابل قبول منتهي كند و نه به اين توفيق دست يافته كه به فرم بصري مناسبي نائل آيد. فيلم يك دشت به هم ريخته، نامتجانس و مردد است و اين به دليل همان عدم و فقدان فرم و روايت متناسب آن در فيلم است كه باعث شده مخاطب با يك فضاي به هم ريخته و بد فهم روبه رو شود، به نحوي كه در همين راستا و با ادامه همين روند فيلم دچار بياني الكن و زباني كه نمي تواند به انتقال مضمون دست يابد مبتلا مي شود.
همين وضعيت در مسئله شخصيت پردازي هاي فيلم هم وجود دارد؛ از كاراكتر اصلي فيلم كه فرشته اي با بازي نه چندان بديع و نسبتاً كليشه اي رضا عطاران است گرفته تا شخصيت ها و به عبارت ديگر تيپ هاي فيلم كه همگي نپخته و زمخت از آب درآمده اند.
ضمن اينكه پيوند ميان داستانك هاي فيلم هم به شكل همپوشاني شده و درستي رخ نداده و اين دو نتوانسته اند به خوبي در هم تلفيق شوند، به نحوي كه هر يك راه خود را مي رود و به همين دليل نمي توان گفت يك روايت يك دست و اصولي و جذاب سينمايي را پديد آورده است.
اين فيلم برخلاف يكي از ساخته هاي قبلي كارگردانش يعني «خروس جنگي» كه هم داستان روان و قابل توجهي داشت و هم پرداخت سينمايي استانداردي، از هيچ كدام از اين ويژگي ها برخوردار نيست و حتي نتوانسته نيمچه داستان مبتني بر مضمون و ايده اوليه اش را به خوبي و به شكل قابل دفاعي پرداخت كند.
«اخلاقتو خوب كن» احتمالا قرباني ذهنيت هاي كارگردان براي بيان جذاب و عوامگرايانه يك مضمون اخلاقي شده است، در حالي كه اصلا به مقتضيات سينمايي و لوازم و زمينه هاي بصري اين امر توجهي آن چنان كه بايد و شايد نشده است و به همين دلايل با اثري در هم ريخته روبه روايم كه نه به مؤلفه هاي فورميك و ظاهراً طنازانه اش وفادار مانده و نه توانسته است مضمون اخلاقي اش را درست روايت كند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14