(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 16 بهمن 1390- شماره 20136

موزه عبرت رستنگاه استقامت انقلابيون (بخش پاياني)
پرواز در آسمان خاطرات عبرت آموز انقلاب



موزه عبرت رستنگاه استقامت انقلابيون (بخش پاياني)
پرواز در آسمان خاطرات عبرت آموز انقلاب

گاليا توانگر
بازجوي ساواك رو به طيب حاج رضايي لوطي مسلك و مبارز انقلابي با حالتي كه مي خواهد از سر زور برتري خودش را ثابت كند، قلدرانه مي گويد: «توكه تا ديروز جاويد شاه مي گفتي، چطور شد يكمرتبه رويه ات عوض شد؟! بنويس كه از خميني و دارودسته اش پول گرفتي تا آشوب كني!» طيب در حالي كه با همه قدرت روي پاهاي تاول زده و شلاق خورده اش استوار ايستاده، مي گويد: «من حتي يك پنجه هم به اهل خانه حضرت زهرا(س) نمي زنم. خميني سيد است.»
بعد هم تاب شنيدن اهانت به امام را نمي آورد و با دست هايي كه دستبند قپاني خورده اند، به سمت نصيري يكي از گردن كلفت هاي ساواك يورش مي برد. دست هاي بسته اش را دور گردن نصيري حلقه كرده و بي خيال مشت و لگدهاي نگهبانان هر چه زور دارد، خالي مي كند.
طيب يكي از لوطي مسلك هاي آن دوره تهران بود. خودش هيئت داشت و در ميدان تره بار ميوه مي فروخت. از نوكري امام حسين(ع) به جرگه حرمسلكان انقلابي درآمد و سرانجام شربت شهادت را در آبان ماه سال 1342 نوشيد. تنديس طيب حاج رضايي را در جلوي اتاق البسه زندانيان كميته مشترك (موزه عبرت) مي توان ديد .
تاريخ ساخت بناي زندان به زمان فتحعلي شاه قاجار برمي گردد. اين بنا نخستين زندان مدرن ايران است كه در دوران رضا شاه در سال 1311 توسط مهندسان آلماني تكميل شد و به عنوان نخستين زندان مدرن در ايران شروع به كار كرد.
بر روي برخي ديوارهاي زندان هنوز مي توان علامت ss را كه نشان نازي هاست، ديد. بعدها اولين زندان اختصاصي زنان در اين محل تأسيس شد.
زندان كميته مشترك در دوران محمدرضا پهلوي از سوي ساواك جهت بازداشت و شكنجه زندانيان سياسي مورد استفاده قرار مي گرفت.
آويزان كردن از سقف، دستبند قپاني، آويزان كردن صليبي، شوك الكتريكي، آپولو، سوزاندن نقاط حساس بدن با فندك و شعله شمع، قفس و صندلي هيتردار، با توم برقي، شلاق با كابل برقي از متداول ترين شكنجه هاي مأموران شكنجه كميته بودند، يكي از مقامات سابق شهرباني در دوران پهلوي از شنيده شدن فريادهاي دائم زندانيان زير شكنجه كه حتي براي پرسنل شهرباني در ساختمان هاي متصل به زندان غيرقابل تحمل بوده است، مي گويد: «اداره اي كه من معاون آن بودم، به ساختمان چسبيده و طبقه بالاي محل كميته مشترك قرار داشت. ما در آن جا، فريادها و ناله هاي زندانيان را مي شنيديم. نه من و نه افسراني كه با من بودند، نمي توانستند آن را تحمل كنند. سرانجام من با رئيس شهرباني صحبت كردم و از او خواستم كه محل اداره ما را عوض كند كه با موافقت وي، ما از آن ساختمان به خانه امني كه در اختيار شهرباني بود و قبلا كلانتري به حساب مي آمد، نقل مكان كرديم.»
از بچه هاي دبيرستاني شهرستان نهاوند تا نسل چهارمي هاي انقلاب
يك گروه از دانش آموزان دبيرستاني وارد فضاي موزه عبرت مي شوند. اين ها نسل چهارمي هاي انقلابند كه براي درك حقايق و رشادت ها به اين مكان دعوت شده اند.
وجيهه بهمن آبادي دانش آموز سال دوم دبيرستان از اين كه مي بيند همه اقشار جامعه از دانش آموز دبيرستاني تا پيرمرد چندين ساله براي پيروزي انقلاب دوشادوش هم به صف مبارزه درآمده بودند، به وجد آمده است. وي مي گويد: «با حس خاصي به ديوارهاي زندان دست مي كشم. حتي اين ديوارها هم تقدس دارند، چون جاي انگشت خون آلود آن مبارزين مخلص انقلابي بر تنشان هميشگي شده است.»
فاطمه اسدالله 15ساله سال دوم دبيرستان نيز بار دومي است كه از موزه ديدن مي كند و معتقد است اگر چندين و چند بار هم به اين مكان بيايد باز مطالب زيادي براي شنيدن و آموختن وجود دارد. توصيه او به همسن و سالانش اين است كه به موزه بيايند و ديده ها و شنيده هاي خود را روي كاغذ بياورند تا همچون گنجينه اي به نسل هاي بعد از آنها منتقل شود.
محمد نويد غفاري 19ساله دانشجو شب قبل از بازديد از موزه تا پاسي از شب كتاب چشمه هاي انقلاب را مطالعه مي كرده كه اطلاعاتي در مورد شرايط آن روز ايران و رژيم پهلوي به دست بياورد. وي با اين كه اولين بار است از موزه ديدن مي كند با خودش قصد كرده كه هرازگاهي كتاب هاي تاريخ انقلاب اسلامي را ورق زده و به ديدن موزه بيايد تا خوانده هايش را با ديده هايش در موزه مطابقت دهد.
كمي آن سوتر در بند4 شامل 9سلول كه هر سلول به يك گروه اختصاص يافته بود، همسن و سالان اين نوجوانان و جوانان گروه ابوذر را تشكيل داده بودند. ابوذري ها بچه هاي دبيرستاني شهرستان نهاوند بودند كه به دليل درگيري سياسي با مديريت مدرسه شان به اين مكان فرستاده شدند. جرم اكثر آنها جابه جايي كتاب هاي مذهبي، اعلاميه و نوارهاي سخنراني امام(ره) بود. حكم اعدام همگي شان كه صادر شد، براي فرجام خواهي شان به شاه نامه نوشتند و شاه زير حكم در چند خط تأييد آن حكم را متذكر شد! اين گونه همه آن 15، 16ساله هاي انقلابي اعدام شدند!
يكي ديگر از سلول هاي بند4 متعلق به اعضاي حزب ملل بوده است. سال 1339 با رحلت آيت الله بروجردي قبل از قيام 15خرداد امام (ره) اين حزب در نجف شكل گرفته بود.
حزب منصورون را بچه هاي خوزستاني تشكيل داده بودند. اعضاي آن از جمله جهان آرا، محسن رضايي، و... در يكي ديگر از سلول هاي بند4 كميته مشترك اسير بوده اند.
از ده سالگي به جرگه مبارزين پيوستم!
ابراهيم مداحي ساكن شهرري متولد 1339 را در دفتر موزه عبرت ملاقات مي كنيم. آن قدر افتادگي دارد كه حرفي از مسئوليتش به ميان نمي آورد. وي كه از مبارزين انقلابي و زندانيان كميته مشترك بوده، درحال حاضر شهردار منطقه 18 شهرتهران است. وي سال هاي كودكي و نوجواني اش را در مسجد سرتخت پشت حرم عبدالعظيم(ع) گذرانده است. حكايت او بي شباهت به كودكي هاي بچه هاي مسجد خرمشهر نيست. بچه هاي مسجد خرمشهر هم نوجواني بودند كه مبارزه را از كتابخانه مسجد جامع آغاز كردند و مداحي هم بواسطه اين كه در يك خانواده مذهبي پرورش مي يافت، از همان ابتدا با مسجد پيوند محكمي برقرار كرد.
وي مي گويد: «آن روزها كه فقط ده سال داشتم زيرنظر روحاني مسجد حجت الاسلام زماني و آقايان حجت الاسلام مرادي و آيت الله غيوري طرح تأسيس كتابخانه در مسجد، مطالعات مذهبي و تلاوت قرآن كريم را با جديت دنبال كردم. آن زمان مسجد تنها مكان امني بود كه مبارزين انقلابي مي توانستند گردهم جمع شوند. در كلاس هاي قرآن كه شركت مي كرديم، با تفكرات انقلابي نيز آشنا مي شديم.»
آقاي فدايي كه الان نماينده مجلس هستند، دكتر علي عسگري معاون صدا و سيما، آقاي اسلامي معاون سيما فيلم، هاشمي فعال در فرمانداري شهرري، اكبرمداحي پسر اخوي ايشان و عضو هيئت رزمندگان از جمله همراهان انقلابي دوران نوجواني ابراهيم مداحي بوده اند.
مهندس مداحي ادامه مي دهد: «وقتي با گروه هاي اسلامي آشنا شدم پخش نوار، اعلاميه و كتاب هاي مذهبي را در مدرسه دنبال كردم. درهمين مسير با حجت الاسلام شهيد شاه آبادي آشنا شدم. فعاليت تأسيس كتابخانه را در ساير مساجد نيز رواج داديم. ضمن اين كه با اجراي نمايش مذهبي، سرودهاي مذهبي و حضور در روستاهاي اطراف شهرري سعي مي كرديم شرايط فرهنگي را در آن روستاها متحول سازيم.»
شهردار منطقه 18 در مورد تشكيل گروه توحيدي بدر توضيح مي دهد: «با رهنمودهاي حجت الاسلام شاه آبادي كه خود ايشان ارتباط مستقيم با امام(ره) داشتند، گروه مبارزاتي توحيدي بدر را شكل داديم.»
از ايشان سؤال مي كنم: «چطور با سن كم قادر به درك مسائل انقلاب و مبارزه بوديد؟!» وي پاسخ مي دهد: «پدر بزرگ من هيئتي بود. پدرم هم كاسب ديندار و مورد اعتماد مردم به حساب مي آمد. خانواده ام از همان ابتدا مرا به مسجد سپردند و سال هاي عمرم را بيمه كردند. در آن شرايط فرهنگ مذهبي خانواده و سايه امن مسجد، ضمن اين كه مطالعه داشتم و پاي بحث خيلي از روحانيون مي نشستم، افق هاي ذهني ام به روي مسائل و حقايق باز شده بود.»
خردادماه 57 مداحي به همراه پسر برادرش اكبر مداحي، آقاي فدايي، عسگري، تقوي راد، رضا بادپيما و نيز خانم جزايري براي انجام يك مأموريت انقلابي روانه شيراز مي شوند. وي مي گويد: «در آن جا بود كه متوجه شديم طرحمان لو رفته و ساواك همگي ما را دستگير كرد. يك هفته در زندان ساواك شيراز بوديم و بعد ما را به زندان كميته مشترك تهران منتقل كردند. بنده سه ماه و اندي در كميته مشترك بودم تا اين كه به زندان اوين منتقل شدم و چهارماه و نيم هم در اوين حبس كشيدم. سرانجام 10بهمن 57 آزاد شديم.»
وي كه دو ماه انفرادي در كميته مشترك كشيده و انواع شكنجه هاي مرسوم در زندان را متحمل شده است، هنوز خوفناكي حمام كميته مشترك را به ياد مي آورد.
مداحي توضيح مي دهد: «با كتك ما را به سمت حمام مي بردند. فقط يك دقيقه زير آب مي رفتيم و بيرون مي آمديم. بيشتر مي شد آب يخ يا آب ولرم را روي سرت باز مي كردند.»
در موزه عبرت قسمت حمام سنسورهايي كار گذاشته شده كه صداي سوت و داد و بيداد نگهبانان را در هنگام عبور بازديدكنندگان ايجاد مي كنند و دوش ها نيز آب مي پاشند.
مهندس مداحي به نسل سوم و چهارم انقلاب توصيه هايي دارد. وي با بيان اين كه جوانان آن دوره رنج مردم زمانه شان را درك كرده بودند و به مسير حق درآمدند، مي گويد: «جوانان نبايد خود را سرگرم خواسته هاي مادي كرده و جذب تفريحات ناسالم شوند. رمز موفقيت من اين بود كه از بچگي خادم حضرت عبدالعظيم(ع) بوده ام. هرچه نسل فعلي پيوندشان با ريشه هاي مذهبي و انقلابي محكم تر باشد، موفقيت در عرصه هاي بيشتري از آن ما خواهد بود.»
راه اندازي غرفه هاي جديد در موزه عبرت
يكي از مشهورترين زندانيان كميته مشترك مبارز عزت شاهي است. وي را شش ماه به تخت بسته بودند و شلاق مي زدند. تنها به وقت غذا خوردن دست هايش را باز مي كردند. ساواك از عزت شاهي خيلي مي ترسيد تا آن جا كه يك انفجار صوري در ميدان فردوسي انجام داد و در رسانه ها اعلام شد كه عزت شاهي كشته شده است. بعداز چند ماه به طريقي عزت شاهي لو رفت و دستگيرش كردند. تنديس عزت شاهي يكي از تنديس هايي است كه به صورت بارز و جداگانه گذاشته شده به طوري كه همه گروه هاي بازديدكننده آن را مي بينند.
قاسم حسن پور رئيس موزه در مورد كارهاي جديد انجام شده توضيح مي دهد: «اكثر اتاق هاي زندان به نمايشگر LCD مجهز شده اند. سي دي بازگويي خاطرات مبارزين از زبان خودشان براي بازديدكنندگان پخش مي شود. با آهنگ و افكتي كه روي اين كارها گذاشته شده بازديد كننده بيشتر درحال و هواي آن روزها قرار مي گيرد. به وسيله پلاك هاي روي ديوارها يك به يك افرادي كه وارد اين زندان شده اند، نامشان هميشگي شده است.»
حسن پور كه خود مؤلف چند كتاب تاريخي مرتبط با تاريخ اين زندان است برايمان نويد راه اندازي دو غرفه جديد در بند 3 زندان به نام هاي فقر و فلاكت و فساد پهلوي را دارد.
مؤلف كتاب «ساواك شاگرد موساد» و «شكنجه گران مي گويند»، توضيح مي دهد: «در يكي از سلول هاي بند 3 زندگي درحلبي آبادهاي اطراف تهران را به نمايش گذاشته ايم. قطرات آب از سقف مي چكند و آن سوتر كودك حلبي آباد در قالب عكس با تلخندي پرمعنا هزار حرف مگو براي بازديدكنندگان دارد. درست همجوار اين سلول در سلول ديگري عكس هاي خاندان پهلوي در مراسم پرتجمل و سفرهاي اروپايي به نمايش درآمده اند. مقايسه اين دو وضعيت خود به خود در ذهن بازديدكنندگان افق هاي جديدي از حقيقت را مي گشايد.»
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14