(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 16 بهمن 1390- شماره 20136

براي تملك خانه ميزبان - فصل اول
مطبوعات؛ سخنگوي تجزيه طلبان
چگونه بزرگ ترين عمليات جنگ هاي علم به بزرگ ترين رسوايي اخلاقي براي ليبرال ها انجاميد؟
اسناد رسوايي جاسوسي آكادميك

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




براي تملك خانه ميزبان - فصل اول
مطبوعات؛ سخنگوي تجزيه طلبان

از همان آغازين روزهاي پس از سقوط رژيم سلطنت، اين گونه تحركات «تجزيه طلبانه» از حمايت تبليغاتي روزنامه هاي كثيرالانتشار به جامانده از رژيم سابق يعني كيهان، اطلاعات، آيندگان پيغام امروز و هفته نامه هايي مثل تهران مصور، آسياي جوان، اميد ايران و... برخوردار بود. روزنامه آيندگان با تيترهايي مثل «خود مختاري براي كردستان، دموكراسي براي ايران» و چاپ مقاله رضا براهني عضو كانون نويسندگان ايران با ادعاي كشتار مردم كردستان به دست ارتش نوپاي جمهوري اسلامي، اين حركت را سردمداري مي كرد. آيندگان چند ماه بعد، با آشكار شدن روابطش با رژيم صهيونيستي، به دست ملت تعطيل شد. نقش بستن عبارت «كردها خودمختاري مي خواهند» در تيتر بزرگ روزنامه «اطلاعات» اول اسفند 1357 نيز همين خط تبليغاتي را جلوه گر مي ساخت. روزنامه كيهان نيز كه زمام آن در دست رحمان هاتفي (عضو برجسته حزب توده) و نويسندگان ديگري مثل فريدون گيلاني ( به ظاهر كمونيست، اما طرفدار رئيس جمهور شدن علي شايگان)، جلال سرافراز و... بود، همان خط مشي را دنبال مي كردو براي نمونه، كيهان در 13 اسفند 1357 تيتر بزرگ خود را به اين رجزخواني عبدالرحمان قاسملو سركرده حزب تجزيه طلب دموكرات كردستان اختصاص داده بود كه «به كسي اجازه دخالت در امور كردستان را نمي دهيم».
در اين روزها فعاليت گروه هايي مثل چريك هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق گاهي تحت عناوين «جعلي» صورت مي گرفت. روز 26 بهمن 1357 بيانيه اي از سوي يك گروه با هويت مجهول و با عنوان «پرسنل انقلابي نيروهاي مسلح» در اجتماع هواداران گروه هاي چپ و التقاطي در «دانشگاه صنعتي شريف» قرائت شد كه در آن با تكرار خواسته «انحلال ارتش» تاكيد شده بود:
براي «سازماندهي و شكل بندي ارتش ملي» بايستي از «دستاوردهاي سازمان هاي مسلح پيشتاز مثل چريك هاي فدايي خلق و مجاهدين خلق» كمك گرفته شود
اين خواسته غيرمنطقي در ديدار گروهي از دانشگاهيان با امام خميني(ره) در روز 27 بهمن هم مطرح شد، اما امام ناصحانه از اين افراد خواستند كه به اصلاح تدريجي ارتش تن بدهند و از اصرار بر خواسته «انحلال» آن دست بردارند. در آن زمان سرلشكر محمدولي قرني (اولين رئيس ستاد مشترك ارتش پس از انقلاب اسلامي) در نخستين اقدام خود، بازنشستگي اجباري افسران با درجه سرلشكري به بالا را عملي كرده بود و از «به وجود آوردن يك ارتش ملي- اسلامي و داراي هماهنگي كامل با حكومت آينده ايران» سخن مي گفت.
تهديدهاي تجزيه طلبانه هم بعضا با سوء عملكرد افراد اعزامي دولت موقت مهندس بازرگان به مناطق كردنشين شكل حادي به خود گرفته بود. يك هفته پس از پيروزي انقلاب هيئتي به سرپرستي داريوش فروهر و متشكل از افرادي مانند ابراهيم يونسي (داراي سابقه عضويت در احزاب كمونيستي و از مترجمان سكولار) و... به اين مناطق اعزام شد. ولي به جاي تدبيري براي اعمال حاكميت حكومت جديد، به گفته شهيد فضل الله محلاتي سلاح ها را در اختيار افراد ناصالح قرار مي داد. اين اقدام، دامنه تسلط گروه هاي چپ گرا و راست گراي ضد انقلاب را از رهگذر حمله اين تجزيه طلبان به مراكز نظامي و انتظامي توسعه مي بخشيد.
«چپي ها» در كنار تقاضاي انحلال ارتش، خواستار تشكيل «شوراي انقلابي-نظامي با انتخاب سربازان، درجه داران و افسران» براي تشكيل ارتش جايگزين بودند. آن ها اين خواسته را از گردهمايي هاي تهران و شهرهاي بزرگ تا تظاهرات هواداران تجزيه طلب خود در كردستان و نيز در نشريات شان تكرار مي كردند. جسارت آن ها وقتي به نقطه اوج رسيد كه چريك هاي فدايي خلق تصميم گرفتند تا روز سوم اسفند 1357 به منظور اعلام خواسته هاي خود درباره انحلال ارتش و نيز مخالفت با خلع سلاح عمومي يك راهپيمايي به سوي بيت امام (مدرسه علوي) برگزار كنند. اما دفتر حضرت امام در بيانيه اي كه راديو و تلويزيون هم آن را پخش كرد با دعوت مردم به عدم همكاري با برپاكنندگان اين راهپيمايي تصريح كرد كه اجازه ورود اين افراد به بيت امام داده نخواهد شد. در نتيجه چريك هاي فدايي خلق از انجام اين برنامه منصرف شدند.
اين گروهك فعاليت تجزيه طلبانه خود را با برگزاري دو اجتماع در شهرهاي «سنندج» و «مهاباد» علني تر كرد. خواسته هاي چريك هاي فدايي خلق در اين اجتماعات و به عنوان نمونه خواسته عجيب و غريب «اداره پادگان ها به وسيله شوراهاي انقلابي» مورد تاييد و حمايت عزالدين حسيني قرار گرفت؛ شيخي ساواكي كه در آن روزها مطبوعات به جا مانده از رژيم گذشته عنوان «آيت الله» را بر او نهاده بودند.
در همان اولين روزهاي پيروزي انقلاب، هم افق بودن گرايش ها و خواسته هاي سازمان مجاهدين خلق- كه هنوز عموم مردم از مشي التقاطي آن چندان مطلع نبودند- با گروهك هاي ماركسيست و تجزيه طلب آشكار شد.
بخش هايي از توده مردم در حاشيه اجتماع چريك هاي فدايي خلق در دانشگاه تهران در روز 13 اسفند سال 1357 با اين تصور كه مجاهدين خلق گروهي مذهبي و ضربه خورده از ماركسيست ها و داراي مرزبندي با آن هاست، شعار «درود بر مجاهد، مرگ بر منافق» سر داده بودند، اما ناگهان مشاهده كردند كه بيانيه اي از سوي سازمان مجاهدين خلق در اين اجتماع قرائت شد كه با اخلال گر خواندن مردم، بر عدم وابستگي معترضان به مجاهدين خلق تاكيد داشت. مسعود رجوي نيز در روز 15 اسفند همان سال در اجتماع هواداران گروه خود بر لزوم انحلال ارتش و مخالفت با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تاكيد كرد و با استناد به آيه قرآن، گروه كمونيست و الحادي چريك هاي فدايي خلق را مصداق «السابقون» دانست. رجوي با طرح اين ادعا كه علت درگيري هاي كردستان وجود ارتش است، از دولت مهندس مهدي بازرگان خواست كه به بهانه مبارزه با تجزيه طلبي در كردستان وارد فاز «سركوب» نشود.
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -31 / فصل اول
چگونه بزرگ ترين عمليات جنگ هاي علم به بزرگ ترين رسوايي اخلاقي براي ليبرال ها انجاميد؟
اسناد رسوايي جاسوسي آكادميك

نويسنده: پيام فضلي نژاد

گرچه دستاوردهاي پروژه شكار متفكران بزرگ، دو دهه طلايي را براي سازمان سيا به ارمغان آورد، اما ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد. انتشار يك گزارش مطبوعاتي، همين سرنوشت را براي بزرگ ترين عمليات جاسوسي قرن بيستم در حوزه «علوم انساني» رقم زد و به رسوايي همكاري بزرگ ترين متفكران قرن بيستم با آژانس اطلاعات مركزي آمريكا انجاميد، چنان كه كمر فيلسوفان ليبرال را شكست و ناگهان در اوج ناباوري عمليات PSB را به بن بست كشاند. گرچه به ظاهر، همه پازل ها درست سر جاي خود قرار داشت و انتظار چنين رسوايي غافلگيرانه اي نمي رفت. ماجرا از آوريل 1966 شروع شد كه روزنامه نيويورك تايمز به يك افشاگري پررمز و راز دست زد و نوشت:
در CIA نوعي ديو عجيب الخلقه و شبيه به انسان وجود دارد كه هيچ كس نمي تواند آن را كنترل كند.207
بلافاصله نوك حمله روزنامه به قلب مهم ترين حلقه روشنفكران در مجله اينكانتر فرو رفت. افشاگري نيويورك تايمز پرده از روابط گسترده مالي فيلسوفان و نويسندگان برجسته اردوگاه ليبرال سرمايه داري با سازمان جاسوسي سيا بر داشت و نشان داد سازمان از طريق بنگاه هاي خيريه پول هاي كلاني را به آنان مي پردازد. اين بنگاه ها مانند موسسه فارفيلد فقط براي انتقال بودجه عمليات سري به كارگزاران عمليات PSB تاسيس شدند.208 موضوع ديگر، افشاگري درباره وابستگي امنيتي سردبيران و نويسندگان مجلات روشنفكري ليبرال چون اينكانتر به سيا بود. آشكار گشت كه محتواي نوشتارها و گفتارهاي اين سرآمدان تفكر مدرن از سوي سيا جهت دهي مي شود و در ازاي آن پول كلاني نيز پرداخت مي گردد.209 در واقع، جداي از نيت افشاگري نيويورك تايمز، نكته حائز اهميت اسنادي است كه سر از گزارش هاي هيجان انگيز اين روزنامه آمريكايي درآورد. به يكباره ثمره سال ها تبليغات بي وقفه پيرامون نسبت «علم و آزادي» در جهان غرب به باد رفت و جاي آن را بحث هاي تكان دهنده درباره رابطه «علم و سلطه» گرفت.
براي ختم بحران، بزرگ ترين متفكران معاصر به ميدان آمدند. CIA براي يافتن يك راه حل موثر دست به دامن آيزايا برلين شد تا بر بحران فائق آيد؛210 فيلسوفي كه در ميان افسران سيا لقب «پيامبر» را داشت و بيشتر نخبگان امنيتي خواهان ايفاي نقش فعال او در قامت «متفكر بحران» بودند. او ابتدا پيشنهاد يك نشست مشترك در لندن را داد. اين نشست با حضور 5 نفر از افسران ارشد عمليات PSB در رستوران اسكات برگزار شد.211 نيمي از شركت كنندگان از عملكرد CIA در راه اندازي مطبوعات روشنفكري دفاع كردند و نيمي ديگر خواهان كناره گيري از عمليات شدند.212 برلين البته بي طرف ماند. روز 13 آوريل 1967 ملوين لاسكي، رابط رسمي سيا، نامه اي به آيزايا برلين نوشت و با يادآوري اينكه «شما تا حد زيادي در بخشي از تاريخ ما، شكوه و عظمت ما و افسوس كه در بخشي از گرفتاري هاي ما شريك بوده ايد» دوباره از او تقاضاي كمك كرد.213 سياست برلين، اغلب سياست سكوت بود. بارها به روشنفكران عضو سيا مي گفت هيچ پاسخي به افشاگري ها عليه خود ندهند و وارد بگو مگو با منتقدانشان نشوند.214 جمله معروفي داشت: «جداً توصيه مي كنم كه هرچه سريع تر آن منطقه مين گذاري شده را ترك كنيد.»215 برلين مي دانست كه در چنين موقعيت هاي خطيري هرگونه واكنش به خراب تر شدن اوضاع مي انجامد، بدون آنكه گرهي را بگشايد. پس فقط بايد در برابر اتهامات وارده سكوت اختيار كرد، اما حالا با گسترش شايعات و حرف و حديث ها، برلين در پاسخ نامه ملوين لاسكي راه عبور از اين رسوايي را براي سيا ترسيم كرد:
بگوييد كه «گروه هاي روشنفكري» دريافت كننده پول از موسسات خيريه و... غالباً به بررسي منابع درآمد آنان نمي پردازند، اما بگوييد كه به دليل اين افشاگري ها پيرامون رابطه با CIA نگراني و نارضايتي طبيعي درباره استفاده از چنين مبالغي وجود دارد. «نقش اصلي» شما صرفاً اظهار اين مطلب است كه گويا آن موسسات نيز در «غفلت» و «ناآگاهي» بودند. بگوييد شما مثل خيلي از «نشريات» و سازمان هاي ديگر به طور غيرمستقيم كمك هايي را از CIA دريافت مي كرده ايد و از ديگران هم انتظار نمي رفته كه بدانند منابع نهايي سرمايه شان چيست. انسان هايي كه از منطق و حسن نيت برخوردار هستند، اين را متوجه خواهند شد. انسان هاي ديگر نيز مدام به هم مي پرند.216
فرانسيس ساندرس قضاوت صريحي درباره نامه آيزايا برلين دارد. او معتقد است اين فيلسوف نه تنها هيچ گونه انزجاري از نيرنگ پيچيده سازمان جاسوسي سيا براي كنترل مغزها نداشت، بلكه از همه تكنيك ها براي لاپوشاني پديده رسواي «اداره يك جامعه آزاد توسط يك محفل پنهان» استفاده كرد.217 پس از برلين، استوارت همپشاير، ديگر فيلسوف عضو MI6 وارد معركه شد و كوشيد براي دفاع از كساني كه در معرض اتهام «جاسوسي آكادميك» بودند، نامه اي را به امضاء نويسندگان سرشناس جهان برساند، اما علي رغم همه اين حمايت ها در نهايت استفن اسپندر، سردبير مشهور مجله اينكانتر، به سبب رسوايي همكاري با CIA مجبور به كناره گيري از سمت خود شد.218
در عين حال، متفكران و دانشمندان همكار سيا تصميم گرفتند تا با صدور يك بيانيه خود را از همه اتهامات برهانند. هانا آرنت در راس آناني قرار داشت كه انتشار بيانيه را ضروري مي ديد.219 او سال ها از مشاوره ها و خدمات آژانس اطلاعات مركزي آمريكا براي نگارش كتاب هايش بهره مند بود. گزارش نيكلاس ناباكوف، افسر ارشد عمليات PSB در ژانويه 1952، كمك هاي علمي CIA را به اين فيلسوف يهودي توصيف كرده است:
مذاكراتي طولاني با هانا آرنت داشتم و به وي يكي، دو نفر از متخصصان دفتر خارجه خودمان را معرفي كردم تا منابع خبري بي شماري را براي كتاب جديدش مهيا كرده باشم... اگر اشخاصي را مي شناسيد كه به اينجا مي آيند و مي خواهند ارتباطاتي مثل دكتر آرنت داشته باشند، فقط به من اطلاع دهيد تا ترتيب كار را بدهم.220
حتي CIA براي موفقيت هانا آرنت در سخنراني هايش تكنيك هاي ويژه اي به كار مي برد. مثلاً، در سمينار «پيشرفت در آزادي» گزارشي درباره «رقباي شخصي و ابهامات روشنفكرانه حاكم بر سمينار» به او دادند.221 آرنت، همواره به عنوان ميهمان ويژه در ضيافت هاي مجلل سرويس هاي جاسوسي ليبرال حضور مي يافت. بنياد خيريه راكفلر ويلايي رويايي در شمال ايتاليا داشت و در سال 1965 آن را به شكل «خلوتگاه غيررسمي » كارگزاران عمليات مخفي سيا درآورد: «نوعي باشگاه افسري براي تفريح و استراحت مقام هاي ارشد نبرد فرهنگي.»222 در اين خلوتگاه، هر يك از نويسندگان، هنرمندان و موسيقي دانان از راننده اي شخصي با يونيفرم آبي رنگ، زمين بازي تنيس، استخر شنا و بهترين غذاهاي روي زمين استفاده مي كردند. آرنت آن را مانند «كاخ ورساي» مي دانست.223 با اين همه در سال 1967، آرنت به همراه استوارت همپشاير در راس 70 چهره سرشناسي بودند كه راه گريز از رسوايي همكاري با سيا را صدور بيانيه اي براي كتمان همه حقايق مي ديدند:
دوست داريم موضعمان را در برابر «يارانه هاي مخفي» سازمان سيا به «نشريات ادبي» و روشنفكري براي همه روشن كنيم. ما مطمئن هستيم كه يارانه هاي پي درپي سازمان سيا تنها مي تواند چنين نشريات و سازمان هايي را از نظر فكري و اخلاقي بي اعتبار نمايد. ما به چنين مجلاتي اعتماد نداريم.224
تكذيبيه هاي پياپي فايده اي نداشت. تابستان 1967 انتشار گزارش مجله رامپارتس با عنوان «عمليات مخفي سيا» دوباره به اين جنجال ها شدت بخشيد و افشاگري جديد، اين بار فاتحه كنگره آزادي فرهنگي را هم به عنوان مهم ترين سازمان CIA در حوزه علوم انساني و هنر خواند.225 بلافاصله جيمز انگلتون، رئيس سازمان ضدجاسوسي آمريكا وارد عمل شد تا با استفاده از قدرتش از گسترش ابعاد اين افتضاح تاريخي بكاهد.226 انگلتون كه سال ها چهره يكه تاز جاسوسان ليبرال بود، نتوانست كاري از پيش ببرد. كار به كاخ سفيد كشيد و رئيس جمهور ليندون جانسون شخصاً ماموريتي ويژه را به معاون خود و رئيس سيا براي حل و فصل موضوع داد، اما هيچ كدام از اين اقدامات نتوانست نگراني فيلسوفان يهودي چون ريمون آرون و دانيل بل را رفع كند. بنابراين آنان در راس يك نشست اضطراري محرمانه در پاريس قرار گرفتند تا به بررسي راهكارهاي موجود براي حفاظت از موقعيتشان در عرصه روشنفكري بپردازند.227 14 نفر از بزرگ ترين نظريه پردازان فلسفه و فرهنگ، از آهنگسازي مانند نيكلاس ناباكوف كه در كادر رهبري عمليات PSB حضور داشت228 تا لوئيس فيشر، نويسنده چپ گرا كه براي سيا كار مي كرد،229 در كنار آرون و بل نشستند تا درباره سرنوشت رهبري كنگره تصميم بگيرند.230 اكنون رابطه همه آنان با CIA برملا شده بود و چند قرباني نياز داشتند تا با قبول استعفايشان- و در حقيقت اخراجشان- به دليل ارتباط با سازمان هاي جاسوسي، غائله را خاتمه و خود را نجات دهند. آرون آن قدر اضطراب داشت كه چند بار در جلسه سخت از كوره در رفت.231
نشست پاريس پاياني غم انگيز و البته جالب داشت. بزرگ ترين متفكران قرن بيستم سرانجام در اين گردهم آيي دست به يك اعتراف تاريخي زدند و تأييد كردند كه سازمان جاسوسي سيا به تشكيلات آنان سوبسيد (يارانه) پرداخته است.232 گرچه خبر اين اعتراف مانند بمب در رسانه هاي جهان تركيد اما ناباكوف، همان آهنگساز جاسوس و افسر قديمي عمليات مخفي، درباره محتواي اين نشست گفت:
من فكر نمي كنم كسي از تامين بودجه كنگره توسط «سيا» متاسف باشد.233
چنين موضع وقيحانه اي، سرشت روشنفكري معاصر غرب را بازمي تاباند. سال ها، بزرگ ترين نمايندگان انديشه مدرن، دم از «آزادي علم» و «فرهنگ آزاد» زدند، ولي حالا دست تمام آن ها با ترفندهاي تبليغاتي شان رو شده بود. تمام تكذيبيه هاي ليبرال هاي يهودي، از آيزايا برلين و هانا آرنت تا ريمون آرون و دانيل بل، بي اعتبار گشت و عليه خودشان استفاده مي شد. همزمان با اين رويدادها، رئيس جمهور آمريكا تيم ويژه اي معروف به كميته كاتزنباچ را براي بررسي عمليات مخفي در حوزه هاي علوم انساني، آموزشي و روشنفكري تشكيل داد تا به تدوين يك «گزارش مشورتي» با موضوع توقف همه سرمايه گذاري هاي پنهاني سازمان جاسوسي سيا بپردازد.234 اين گزارش بيشتر براي سرپوش گذاشتن روي رسوايي آكادميكي بود كه تماميت ايدئولوژي ليبراليسم را تهديد مي كرد، اما ايالات متحده هيچ گاه عمليات «جاسوسي آكادميك» را رها نساخت. سرانجام در سال 1976 بخشنامه اي حاوي اين متن در اختيار ادارات اصلي سيا قرار گرفت:
سرمايه گذاري پنهان CIA در سازمان هاي بين المللي خارج از كشور «مجاز» است.235
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14