(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 23 بهمن 1390- شماره 20141

يادداشت هاي جشنواره اي
اطوارهايي براي پوشش ضعف ها
داستان زندگي در دل جنگ
دشمن اصلي جشنواره سي ام
درباره «زندگي خصوصي » در جشنواره
پنجشنبه آخرماه؛ فيلمي سالم و بدون لكنت زبان
چه كسي «جدايي نادر از سيمين» را سياسي كرد؟
درباره فيلم « يك روز ديگر» اثر حسن فتحي
سقوط در پرتگاه شكاكيت
درحاشيه جشنواره سي ام فيلم فجر



يادداشت هاي جشنواره اي
اطوارهايي براي پوشش ضعف ها

محمد قمي
با ديدن فيلم هايي مثل «صدسال به اين سال ها» و حالا هم فيلمي همچون «يك عاشقانه ساده» به كارگرداني سامان مقدم ديگر چه مي توان گفت وقتي با ديدن اين فيلم شاهد اثري مي شويم كه جز خستگي و ملال چيزي براي مخاطبش به همراه نمي آورد.
يك داستان كليشه اي، يك فيلمنامه بي هويت و يك چيدمان غلط، بدون رعايت مؤلفه ها و شاخصه هاي لازم براي يك اثر قابل دفاع و حتي قابل تحمل و با ريتمي بد و كشداري ملال آور و فزاينده، منتهي به آن سكانس هاي طولاني و كند مي شود و يك پايان بندي مهيب و نااميدكننده براي مخاطب به بار مي آورد.
«يك عاشقانه ساده» فيلمي كند، بدون فيلمنامه اي منسجم ، تنها به روايت آرام و بي فرجام يك داستان كليشه اي روي آورده است؛ به نحوي كه هيچ نشانه اي از طراوت و شادابي فيلمي همچون «كافه ستاره» در آن ديده نمي شود. هر چه هست نارسايي و زبان الكن و شمايل بدفرجام فيلم است.
شايد بتوان گفت، ويژگي اصلي «يك عاشقانه ساده» نداشتن ايده و به تبع آن عدم پرورش يك فضاي روايي درست، در فيلمنامه است كه باعث شده همه چيز در فضا معلق بماند و اساساً چيزي وجود نداشته باشد كه بخواهد درجاي خودش قرار بگيرد.
به نظر مي رسد اين فيلم در خلائي فكري و اجرايي شكل گرفته و اصلاً نتوانسته خودش را پيدا كند و به همين دليل است كه وقتي با فيلم روبه رو مي شويم؛ اصلاً با يك جهان جديد و يك منظومه فكري و انديشگي روبه رو نيستيم و هر چه هست فرسايندگي و نابودي است.
فيلم اساساً جغرافيا ندارد، منطق روايي اش نابجا است، فضايش شكل نگرفته و شخصيت ها در نيامده و اين همه در حالي است كه ايده و داستاني مبتني بر آن وجود ندارد؛ فكرش را بكنيد از دل چنين معجوني بنا است چه چيزي بيرون بيايد! و نهايتاً اينكه فيلم «يك عاشقانه ساده» تنها موفقيتش را در خستگي و نااميدي مطلق منتقدان به دست آورد و ديگر هيچ!
هياهويي براي هيچ!
«پل چوبي»در زمان ساخت از حواشي و تبليغات قابل توجهي سود برد و فضايي پر و پيمان از اطلاعات مربوط به فيلم در سطح رسانه هاي گروهي منتشر شد، گر چه همه ما سينماي ايران را سينماي حواشي و نه متن مي شناسيم، اما با روبه رو شدن با امثال «پل چوبي» اين تمايز و تزوير بيش از پيش نمايان مي شود.
مهم نيست كه حواشي حول يك فيلم به چه ميزان و از چه جهت باشد، بلكه مهم اين است كه يك فيلم بتواندحداقل استانداردهاي بصري و ويژگي هاي ارزشمند ساختاري و مضموني را دارا باشد، اما مواجهه با فيلمي همچون «پل چوبي» تمام اين معادلات را بر هم مي زند و چيزي براي دفاع باقي نمي گذارد، به ويژه وقتي با حجم بالايي از تبليغات و حواشي، خودت را براي ديدن يك اثر خوب و قابل تحمل آماده كرده باشي.
اما اين فيلم از اين حداقل ها برخوردار نيست و مهدي كرم پور يكي از بدترين فيلم هايش را ساخته. فيلمي كه تحقيقا و نه تقريبا مي شود گفت هيچ چيز آن در نيامده و از اساس با مشكلات جدي رو به رو است. مشكلاتي كه از فيلم نامه گرفته تا ميزانسن و دكوپاژ و شخصيت پردازي و حتي بازيگري را در بر مي گيرد و در يك چينش غلط به معجوني آشفته مبدل مي شود. معجوني كه معلوم نيست قرار بوده چه شاهكاري باشد كه به اين جا منتهي شده و چنين چيزي را نتيجه داده است.
فيلم نامه «پل چوبي» حفره هاي زياي دارد شخصيت هاي آن در نيامده و منطق روايي شان دچار مشكل است به اين معنا كه حتي همين داستان نيم بند و ساده را هم نمي تواند روايت كند كه البته شايد عمده ترين دليل اين اتفاق ادا و اطوارهايي باشد كه فيلم ساز براي به اصطلاح يك بازي فرمي، مرتكب شان شده و همين امر كل فيلم را به باد فنا داده است.
اصلا قابل تحليل نيست كه چرا دوستان ما در عرصه فيلم سازي تلاش
مي كنند اين قدر لقمه را دور دهن شان بگردانند و چرا از بيان يك داستان عادي و يا پيچيده عاجزند؟ چرا هيچ چيز فيلم شان درست از آب در نمي آيد؟ چرا گره افكني و گره گشايي در آثارشان جاي درستي ندارد و اصلا رخ
نمي دهد؟ چرا شخصيت ها و تيپ هايشان اين همه حفره، افتادگي و لكنت دارد؟ چرا از در آوردن يك ميزانسن عادي و جزئي عاجزند و آن وقت اجرايشان را پشت ادا و اطوارهاي رنگ و وارنگ مخفي مي كنند كه البته قابل مخفي كردن هم نيست و دم خروس بدجوري بيرون زده.

 



داستان زندگي در دل جنگ

«پرويز شيخ طادي»كار فيلمسازي را با سينماي دفاع مقدس شروع كرد. اما چند سال است كه عرصه هاي ديگري را نيز تجربه مي كند. اما فيلم «روزهاي زندگي» را بايد بازگشت دوباره اين كارگردان به سينماي دفاع مقدس دانست. يك فيلم جنگي متفاوت؛ «روزهاي زندگي» داستان زوج پزشكي را روايت مي كند كه سال 67 در جبهه جنوب و در بيمارستان صحرايي،در پناهگاه زيرزميني همراه مجروحان گرفتار حمله عراقي ها مي شوند و در محاصره نيروهاي عراقي قرار مي گيرند. به بهانه حضور اين فيلم در جشنواره سي ام فجر با شيخ طادي گفت و گويي انجام داده ايم كه مي خوانيد .
¤ ¤ ¤
¤ با توجه به اينكه پيش از اين نيز آثاري درباره حضور پزشكان در جبهه ساخته شده بود، چه ضرورتي شما را وادار كرد كه در شرايط كنوني نيز فيلمي با اين موضوع بسازيد؟
فيلم «روزهاي زندگي» داستاني درباره زندگي است؛ زندگي درهر شرايطي! اين فيلم در حوزه جبر و اختيار تا حدودي وارد مباحث فقهي و فلسفي شده و در حوزه روانشناسي هم قابل بحث است. همچنين رويكرد انسان شناختي هم از دغدغه هاي اين فيلم است . البته مبنا وپايه فيلم اتفاقات و جرياناتي است كه در هشت سال دفاع مقدس به وقوع پيوسته است .
¤ وجه تشابه و تمايز اين فيلم با ديگر آثاري كه به حضور پزشكان و پرستاران پرداخته اند چيست؟ چه حرف تازه اي مطرح شده است؟
اين فيلم به طور كامل تمام قهرمان ها و شخصيت هايش پزشكان،پرستاران و امدادگران هستند و كل فيلم در يك بيمارستان سپري مي شود . فيلم زندگي يك زوج پزشك است كهسال 67در جبهه جنوب و در بيمارستان صحرايي، در محاصره نيروهاي عراقي گرفتار مي شوند. تمام فيلم حول محور امداد و درمان مي گردد و اين موضوع را به طور خاص پوشش داده است. در نتيجه مي توان گفت اولين فيلمي است كه به طور مستقل و تام و تمام به موضوع درمان و پزشكي جنگ پرداخته است.
¤ معمولا ساخت فيلم هاي دفاع مقدسي، به خصوص فيلم هايي كه در فضاي جنگ هستند با دشواري هاي بسياري همراه هستند. شما چه مشكلاتي داشتيد؟
جنس مشكلات ساخت فيلم هاي دفاع مقدسي معمولي و يا از نوع خستگي و سختي نيست . در حقيقت مشكل اصلي، وجود موانع در راه ساخت چنين فيلم هايي است. از روي بعضي از موانع مي توان پريد و در برابربرخي موانع هم به بن بست بر مي خوريم. حمايت براي ساخت فيلم دفاع مقدس به شدت ضعيف است.شهرك سينمايي دفاع مقدس براي ساخت اين نوع فيلم ها مجهز نيست و به شدت ضعيف عمل مي كند. به قدري كه وقتي براي ساخت فيلم وارد آن مي شويم بايد به طور مدام هزينه هاي سنگيني بدهيم و ضمن اينكه سرويس دهي ويژه اي هم وجود ندارد. مثلا براي ساخت اين فيلم درخواست تانك داشتيم،كه قرار بود در بخشي از فيلم عمليات زرهي اجراشود و بيمارستان صحرايي محاصره گردد، امااز 15 تا تانك رسيد به پنج تا تانك و در آخر نيز دو تانك به ما دادند كه آن ها را هم بايد هل مي داديم تا حركت كنند!مديريت قبلي شهرك دفاع مقدس عملكرد ش بهتر بود. و تفاوت بين دو مديريت نشان مي دهد كه ضوابط و قوانين خيلي حاكم نيست. در آنجا نه تنها امكانات لازم به ما داده نشد، بلكه براي ساخت اين فيلم بايد به شهرك 50 ميليون تومان هم خسارت بدهيم. شهركي كه به جاي مركز فعاليت سينمايي به انبار اسقاط ادوات، ماشين ها و خودرو هاي زرهي تبديل شده است .
مضاف بر اين مشكلات اينكه از زماني كه شهرك سينمايي به وجود آمده است به جاي اينكه در روند ساخت فيلم سرعت بدهند ، نه تنها اين طور نشده است بلكه تيپ و لشكر هايي كه به ساخت فيلم ها كمك مي كردند،ديگر وظيفه اي ندارند.
لذا فيلم ها مي مانند ويك شهركي كه هيچ گونه امكانات جنگي درستي ندارد .
¤ پس از حرف هاي شما نتيجه
مي گيريم كه كارگردان هايي كه به سمت ساخت فيلم هاي دفاع مقدسي نمي روند به خاطر وجود مشكلاتي است كه
بر شمرديد؟
دقيقا، يكي از موانع عدم ساخت فيلم دفاع مقدسي نبود امكانات كافي است.اين امكانات ميز و صندلي نيست كه از هر جايي بتوان تهيه كرد.و علت ديگر بر مي گردد به سليقه هاي فكري افراد در مورد دفاع مقدس هيچ تعريفي از مفاهيمي چون دفاع مقدس، رفتار قدسي، پيروزي و شكست وجود ندارد و هر كسي تعريف خودش را دارد، بنابراين در بحث فيلم نامه نويسي هم دچار چالش هستيم . در ابتدا نيز قرار بود انجمن دفاع مقدس يك بودجه اي براي ساخت فيلم بدهد ولي چون فيلمنامه در راستاي اقناع سلايق آنها نبود هيچ كمك مالي نكردند .
¤ ساير مراكز چطور؟
بقيه هم همين طور، مثلا سيما فيلم آن را پذيرفت و وارد گود شد، اما وسط كار عنوان كردند بودجه ندارند و روي حرفشان نايستادند و پيشنهاد دادند از جايي مشاركت براي ساخت فيلم بگيريم و زماني كه اين كار را كرديم ، دوباره حرفشان را تغيير دادند و گفتند مشاركت نگيريد، خلاصه اينكه براي ساخت فيلم خيلي اذيت شديم .
سؤال اين است كه آيا براي ساخت يك اثر ارزشي بايد يك گروه مورد اهانت و توهين قرار بگيرند و شخصيت ، هويت و كرامت انساني زير سوال برود؟اين نوع برخوردها با كار ارزشي منافات دارد.زماني مي توانيم كار ارزشي انجام دهيم كه خودمان داراي حرمت و كرامت باشيم و اگر جايي كرامت انسان زير سوال رود، كار نكردن در آنجا ارزش محسوب مي شود.به قيمت بي ارزش شدن نمي توان كار ارزشي كرد .
¤ با توجه به اين مسائل، راه برون رفت از اين مشكلات را چه مي دانيد ؟
بايد تمام تصميم هايي كه پراكنده در خصوص سينماي دفاع مقدس گرفته مي شود به صورت متمركز به معاونت سينمايي محول شود و بايد زير نظر معاونت سينمايي باشد.در حال حاضر به تعداد كارگردان هاي دفاع مقدس كه سه يا چهار نفر بيشتر نيستند و بقيه آنها كنار كشيده اند، بنياد تاسيس شده است. به طور مثال بنياد روايت فتح،موسسه شهيد آويني، سازمان بسيج هنرمندان و... ولي عملا هيچ كاري انجام نمي دهند. به نظرم اگر اين سرمايه پراكنده به صورت متمركززير نظر معاونت سينمايي و ارشاد برود و يك جا تصميم گيري شود ، به اين قضيه سر و سامان داده مي شود.
¤ امسال در جشنواره فيلم فجر شش فيلم با موضوع دفاع مقدس حضور يافته است. نظر شما درباره اين آثار چيست؟
به نظر من اين كارگردان ها با اين مشكلات خيلي هنر كرده اند كه فيلمي در اين ژانر ساخته اند. وقتي در اين زمينه فيلم مي سازيد دوست داريد به مدت ده سال استراحت كنيد. از بين فيلم هاي دفاع مقدسي جشنواره امسال فقط «ملكه » را ديدم كه در بخش فيلم برداري و طراحي صحنه به خوبي عمل كرده بود.تا حدودي احساس مي شد فيلم طولاني و كش دار شده است. و در بخش صدا گذاري و موسيقي فيلم هم «ملكه» خيلي جاي كار داشت ولي در كل در بين ديگر فيلم هاي دفاع مقدسي، اين كار يك سر و گردن بالاتر بود .

 



دشمن اصلي جشنواره سي ام

آرش فهيم
يكي از خاصيت هاي جشنواره فيلم فجر اين است كه گرايش و علاقه اغلب فيلمسازان در هر مقطع زماني را برملا مي كند. مثلا در دوره هاي ابتدايي اين جشنواره، تمايل بيشتر كارگردان ها ساخت فيلم هايي با مضاميني چون دفاع مقدس، انقلاب اسلامي، ازخودگذشتگي ، اخلاقگرايي، عدالتخواهي، مبارزه با ظلم و ستم و موضوع هايي از اين دست بود.
در سي امين دوره جشنواره فيلم فجر كه به روز پاياني خودش رسيده نيز مي توان رويكرد غالبي را ديد. اين رويكرد عبارت است از خانواده ستيزي! بطوري كه در اكثر فيلم هاي به نمايش درآمده در بخش مسابقه و خارج از مسابقه اين رويداد، درونمايه اصلي خيانت زن و شوهر به يكديگر و عشق مثلثي است.
نكته عجيب، عدم خلاقيت و نوآوري در ترسيم چنين موضوعاتي است. تاآنجا كه اين آثار كپي بعضا ضعيف تر از فيلم هايي هستند كه پيش از اين با پرداختن به چنين موضوعي ساخته شده بودند. مثلا فيلم «برف روي كاج ها» به كارگرداني پيمان معادي يك نسخه تكراري ضعيف و كم رمق از روي فيلم هايي چون درباره الي و سعادت آباد محسوب مي شود. فيلمي كه براي پنهان كردن ضعف و كليشه اي بودنش، تنها رنگ زمينه خود را تيره و تارتر كرده است!
فيلم هاي ديگري چون «من همسرش هستم»، «زندگي خصوصي»، «پل چوبي» و ... نيز وضعيتي به مراتب بدتر از اين فيلم دارند. در اين ميان فيلم «زندگي خصوصي خانم و آقاي ميم»رويكرد نسبتا قابل توجه تري دارد و با وجودي كه يك فيلم شاخص به حساب نمي آيد، حداقل داراي موضعي آسيب شناسانه است. اما ساير آثاري كه چنين دستمايه اي دارند، هم نحيف و فقير هستند و هم مبتذل.
آنچه در آثار اين دوره از جشنواره فيلم فجر جايش خالي است، نمايش خانواده تراز ايراني است. يعني فيلم هايي كه مخاطب خود را با شيوه زندگي سالم و مطابق با الگوهاي اسلامي و ايراني آشنا و ترغيب كنند. خوشبختانه فرهنگ ديني و بومي سرزمين ما نرم افزاري است كه مي توان از درون آن شاخص هايي ناب و زيبا را براي خلق فيلم هايي با درونمايه خانوادگي و بخصوص نمايش سبك زندگي توليد كرد. اما متأسفانه فيلمسازان ما بيشتر علاقه مندند تا آثار خود را از روي دست فيلم هاي هاليوودي و غربي بسازند. اي كاش اين تقليد و كپي كاري نازل و مهوع در زمينه ساختاري و روايي بود. اما اين آثار برعكس عمل كرده اند؛ در فرم، استانداردها را رعايت نكرده اند و در محتوا خود را به آثار غربي نزديك نموده اند. اين كار، يكي از راه هاي تضعيف سينماي ملي است!
اين درحالي است كه مي دانيم، مهم ترين كاركرد فرهنگساز آثار نمايشي چه در سينما و چه در تلويزيون، به نحوه تزريق سبك زندگي و ترسيم خانواده مطلوب بر مي گردد. سينماي ما اگر نتواند الگوهاي زيستي و خانوادگي را بر مبناي فرهنگ و تمدن اسلامي و ايراني به جامعه ارائه دهد، نمي تواند نقش موثري را در تحقق چشم انداز 1404 ايفا نمايد. ابتلاي ناگواري كه در جشنواره امسال به شكل مفرط و تيره اي اتفاق افتاده است. چون اصلي ترين دشمن سي امين جشنواره بين المللي فيلم فجر، خانواده است!

 



درباره «زندگي خصوصي » در جشنواره

داوود مراديان
آقاي پژمان كريمي مطلبي نوشته اند در فضاحت و وقاحت موضوع فيلمي موهن به اسم « زندگي خصوصي » اما نگارنده به عنوان فيلمسازي جوان كه آشنا با فنون سينماست در اين نوشته مطلقاً مساله موضوعي با فيلم نداشته و وضعيت قرمز سينما را وخيم تر مي دانم. به نظرم اين بار وضع از نظر فني هم به شدت وخيم است.
وضعيت فيلم فرحبخش شديدا شبيه وضعيت فيلم «زن مرد خواره» در اوايل كار هاليوود است. اين فيلم به شدت ركيك در هاليوود سرآغاز همه صحنه هاي عيان بي عفتي سينماي آمريكاست كه مي بينيم. آن روزها مميزي آمريكا اجازه نشر تصاوير ركيك را نمي داد و زن مرد خواره با نشان دادن اين صحنه ها و استفاده ازعنصر «آب توبه»! (به قول فرهنگ ما) در آخر فيلم مميزي را دور زد. وضعيت فيلم فرحبخش نيز مانند همين تمهيدي است كه صهيونيست هاي هاليوود انديشيده اند.
پلانهاي فيلم عمدتاً در شب و با ديفراگم زير چهار و لنز بالاي 85 گرفته شده اند و اين يعني در فاصله سه متر يك قاب بسته شديد از صورت زنهايي كه نگاه هاي شهوت محور و حرفهاي اروتيك مي زنند و رفتارهاي جنسي دارند و عمق ميدان هم صفر است و تمركز محض روي لب و دهان! و اينبار مطلقاً، تاكيد مي كنم مطلقاً حتي روشنفكران نيز نمي توانند «تعمد» فرحبخش را در ضبط چنين پلانهايي انكار كنند.اين تعمد تا جايي پيش مي رود كه فيلمساز براي ملتهب تر كردن صحنه هاي وقيح فيلمش به تكانهاي شلنگ تخته اي دوربين روي مي آورد. اما همين كارگردان به خودش زحمت نمي دهد تا لااقل با بازتر كردن قاب هاي لعيا زنگنه تا لنز 50 لااقل (پايين تر پيشكش) حس گم شدن اين زن را براي شوهرش ايجاد كند و به طرز افتضاحي صفحه عريض سينما را با ويترين اروتيك شاپ (با عرض پوزش از خوانندگان شريف) اشتباه گرفته است.
براي روشن تر شدن موضوع، از آنجا كه فيلم يك كپي رو حوضي از فيلم «شوكران» است، شوراي صدور پروانه نمايش را ارجاع مي دهم به قياس پلانهاي سالم تر آن فيلم تا متوجه شوند قلمشان روي كاغذ، حكم به نمايش چه فيلمي داده است.

 



پنجشنبه آخرماه؛ فيلمي سالم و بدون لكنت زبان

تقي دژاكام
از فيلمهاي خوبي كه در غوغاي فيلمهاي بد جشنواره به چشم نيامد، يكي هم «پنجشنبه آخر ماه» بود كه نشان داد، فيلمساز خوبي متولد شده است كه سينما را مي شناسد و بهتر از آن براي ايجاد كشش در فيلمنامه هم راه حلهاي خوبي دارد!
داستان فيلم كه بدون تكلف بيان مي شود درباره خانواده هاي متوسط است كه شب هاي جمعه آخرماه روضه خانگي دارند ولي اين بار به دليل كسالت روحاني مزبور، آنها ترجيح داده اند به ديدار اقوامشان در كاشان بروند اما پسر دانشجويشان به بهانه درس خواندن در خانه مي ماند تا دوستان خلافكارش از سادگي او سوءاستفاده كنند و پارتي مختلط راه بيندازند. در اين ميان، روحاني مزبور كه كار مداوايش چند ساعتي بيشتر طول نكشيده براي انجام وظيفه روضه خواني به اين خانه مي آيد و دوستان پسر صاحبخانه در اطاقي ديگر پنهان مي شوند. از اينجا تا پايان فيلم، لحظات پر از كشش و اضطراب و هيجاني در فيلم آفريده مي شود.
نام «ماشاءالله شاهمرادي زاده» نامي خيلي ناآشنا بخصوص براي كساني كه فيلمهاي امسال را دنبال مي كنند نيست. او ظاهرا پيشتر در فيلمهاي «اخراجي ها» و «خيلي دور - خيلي نزديك» ايفاي نقش داشته است و امسال هم در فيلم «شورشيرين» جواد اردكاني مشاور فيلمنامه و كارگردان بوده است؟ اما هر چه هست «پنجشنبه آخر ماه» نخستين فيلم بلند اوست كه چند سر و گردن از فيلمهاي اول و دوم جشنواره امسال بالاتر است.
او، هم در گرفتن بازي از بازيگران و هم در خلق لحظات نفس گير در فيلم خوب عمل كرده است ضمن اينكه در قصه گويي هم به لكنت نيفتاده است.
شاهمرادي زاده برخلاف بسياري از فيلمسازاني كه بخصوص در جشنواره امسال از ترفندهاي پارتي و دختران جوان و عرق خوري و موسيقي براي گيشه بهره گرفته اند، از اين عوامل بدون آنكه از خط قرمزها رد شود و بدون آنكه برخي از اين عوامل، اصلا در فيلم نشان داده شوند سود جسته است تا داستاني را با آموزه هاي اخلاقي و ديني تمام كند و راستش در روضه خواني آخر فيلم، اشكي هم از تماشاگران بگيرد.
از نقاط قوت فيلم بازي جا افتاده محمود پاك نيت، شبنم قلي خاني و تا حدودي علي بكاييان است ضمن اينكه فيلمبردار هم، براي خوب در آوردن صحنه هايي كه در يك محيط بسته فيلمبرداري شده است زحمت زيادي كشيده است. حميد شهيري به عنوان طراح صحنه و لباس هم بخصوص براي چنين فيلمي، كار شاخصي ارائه داده است و در كل همه عوامل دست به دست هم داده اند تا فيلمي مفرح، سالم و آموزنده ساخته شود و مهم تر از آن فيلمساز جديد و با استعداد ديگري به جمع كارگردانان خوب كشورمان اضافه شود.
نكته آخر اينكه: مشهدي ها اين سالها خيلي خوب دارند در عرصه سينما توانايي هاي خود را بروز مي دهند به گونه اي كه ما هر سال منتظريم تولد يك مشهدي ديگر را در سينما جشن بگيريم.

 



چه كسي «جدايي نادر از سيمين» را سياسي كرد؟

سعيد متين
چندي پيش بالاخره پس از مدتي به اصطلاح اين پا و اون پا كردن، برنامه خبر 30/20 هم درباره جايزه گلدن گلوب فيلم «جدايي نادر از سيمين» موضع گيري كرد و كارشناسان و منتقداني را كه براساس شواهد و مدارك موجود، حمايت هاي مفصل و پر و پيمان انجمن ها و مراسم و نهادهاي معلوم الحال سينماي غرب از فيلم ياد شده را بودار و هدفمند تعبير كرده بودند، متهم به سياسي كردن ماجرا كرد و به طعنه گفت، آن زمان كه در جشنواره فيلم فجر به اين فيلم جايزه مي داديد، چرا سياسي بودن آن را فراموش كرده و يا حرفي از وجه سياسي اش نمي زديد؟!
غافل از اينكه اولا بحث منتقدان و كارشناسان مذكور راجع به حمايت مراكز و مراسم سينمايي غرب از فيلم «جدايي نادر از سيمين»، يك بحث علمي بوده و ربطي به خوب يا بد بودن فيلم نداشت و ثانيا آنهايي كه در جشنواره فيلم فجر براي فيلم مذكور، به اصطلاح شيشه نوشابه باز كردند (دوستان معاونت سينمايي) امروز هم همچنان طرفدار پر و پا قرص آن هستند و كماكان پاي جوايزشان هم ايستاده اند.
اما شاهد ما از غيب كه نرسيد ولي روز بعد از گلايه خبر 30/20 نه از ميان مخالفان فيلم و منتقدان امثال گلدن گلوب و اسكار و... بلكه از كاخ سفيد رسيد و بعد از دريافت جايزه گلدن گلوب، كاخ سفيد طي يك اظهارنظر رسمي توسط سخنگوي خود، رسما اين موفقيت را به سازنده فيلم «جدايي نادر از سيمين» و همكارانش تبريك گفت!! (قاعدتا اين خبر را بايستي دوستان 30/20 زودتر از ما در اختيار مي داشتند و در تحليل شان به كار مي بردند كه چه كسي فيلم ياد شده و كسب جايزه گلدن گلوب را سياسي كرده است. منتقدان فيلم يا مراكز اصلي قدرت شيطاني در دنيا كه نمي دانيم به چه علت به چشم حضرات 30/20 نيامده و يا نخواسته اند بيايد!!)
پس آقايان خبر 30/20 حداقل در برنامه آخر هفته «جهت اطلاع»تان هم كه بود، اين خبر را پخش مي كرديد كه چرا كاخ سفيد در يك حركت بي سابقه در طول تاريخ پيدايش سينما، براي اولين بار، موفقيت يك فيلم را تبريك مي گويد! مگر چه موضوع مهمي در اين فيلم وجود دارد كه رسمي ترين نهاد سياسي غرب، توفيق آن را گرامي مي دارد!! و مي گويد كه «ما موفقيت و تعهد او (كارگردان) را نسبت به فرهنگ غني و مقاوم ايران تحسين مي كنيم»!!
راستي از نظر كاخ سفيد و مقامات آمريكايي، «فرهنگ غني و مقاوم ايران»، چه معنايي دارد؟ حتما دوستان 30/20 بهتر از بنده مي توانند با توجه به سوابق تاريخي كاخ سفيد و حاكمان آن، اين عبارت را معني كنند. تا جايي كه ذهن حقير ياري مي كند، سران كاخ سفيد لقب آزاديخواه و عنوان غناي فرهنگي و امثال آن را به ديكتاتورهايي مانند «پينوشه» و «نگودين ديم» و «موبوتو سسه كو » و «شاه معدوم» و نوكران و سرسپردگان خودشان اطلاق كرده اند و در اين گفتمان امپرياليستي، همواره آنان كه خدمتگزار دين و ميهن شان بوده و از استقلال كشورشان دفاع كرده اند، ضدفرهنگ و دمكراسي و حقوق بشر به حساب آمده و از اجزاي محور شرارت برشمرده شده اند!!
حالا چه اتفاقي افتاده كه در اوج جنگ رواني و جنگ نرم دشمن صهيوني عليه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و در ميان همه هجمه بي امان لفظي (كه از سوي نهادهاي سياسي و نظامي آمريكا از جمله همين كاخ سفيد) بر ضد مردم ايران جريان دارد، ناگهان مقامات كاخ نشين واشينگتن «فرهنگ غني و مقاوم ايران» را در فيلم «جدايي نادر از سيمين» كشف مي كنند!!! مقاومت عليه چه و كدام جريان فرهنگي؟ غناي فرهنگي در كدام جهت و مسير؟ موفقيت و تعهد سازنده فيلم «جدايي نادر از سيمين» از نظر گردانندگان كاخ سفيد نسبت به كدام فرهنگ غني و مقاوم، تحسين برانگيز بوده است؟!!! (قطعا آن فرهنگ مقاوم و تعهد و موفقيت ياد شده، نسبتي با مقاومت 32 ساله ملت ايران عليه استكبار و سلطه و امپرياليسم جهاني نداشته كه امروزه سرمشق و الگوي همه آزاديخواهان و استقلال طلبان دنيا قرار گرفته است).
اين سوالاتي است كه دوستان بايستي بدان پاسخ قانع كننده بدهند تا روشن شود آيا منتقدان حمايت غرب از فيلم «جدايي نادر از سيمين»، كسب جايزه گلدن گلوب توسط اين فيلم را سياسي كرده اند؟ يا مقامات كاخ سفيد؟ و يا اينكه اساسا خود فيلم مايه هاي سياسي را داشته است؟ آيا حاكمان كاخ سفيد به اصطلاح خواسته اند از آب گل آلود ماهي بگيرند و فيلم را به نام خود ثبت كنند و يا اينكه قضيه پيچيده تر از اين حرف هاست كه لابد كارشناسان مربوطه از آن سر در مي آورند.

 



درباره فيلم « يك روز ديگر» اثر حسن فتحي
سقوط در پرتگاه شكاكيت

عليرضا قبادي
«يك روز ديگر» ماجراي پول گمشده اي است كه طي يك روز به دست آدم هاي مختلفي مي رسد و در پايان هم برمي گردد به صاحب اصلي اش.
چهارمين اثر حسن فتحي فضايي كاملا متفاوت از آثار ديگر او دارد. فتحي خودش را با «پهلوانان نمي ميرند» در يادمان ثبت كرد و بعدتر از آن «با شب دهم» و «مدار صفر درجه» ماندگار شد. هر سه اين آثار هم جزو سريال هاي فاخر تلويزيون به حساب مي آيند و هم داراي فصل مشترك در دوره تاريخي و در غلظت ايراني بودنشان هستند. رنگ و بوي ملي، بومي و حتي مذهبي در تمام آثار فتحي پيداست. در سينمايي هايش هم به همين منوال است «ازدواج به سبك ايراني» كه اصلا تحكم روي ايراني بودن دارد و هرچند به زبان طنز اما باقوت به آن پرداخته است و يك مرد آمريكايي را سرانجام وادار به زانو زدن در مقابل فرهنگ ايراني مي كند.
اما اين بار در «يك روز ديگر» ماجرا فرق كرده است. فتحي جلاي وطن كرده و راه افتاده و رفته است فرنگ و اگر آن عرق پررنگ ايراني اش نبود احتمالا از همان يك بازيگر نيم بند ايراني هم صرف نظر مي كرد.
شيرين كه همراه پسرش، سياووش در فرانسه زندگي مي كند براي پرداخت كرايه خانه لنگ مانده است. مادرش از ايران هفت هزار يورو برايش مي فرستد. شيرين زندگي نابساماني دارد ، شوهرش رهايش كرده و مجبور است براي گذران زندگي دو شيفت در يك رستوران كار كند.
برادرش هم در فرانسه است اما براي اينكه او راحت باشد با دختري آمريكايي دوست شده و بدون توجه به «ازدواج به سبك ايراني» با او زندگي مي كند. همه اين ها حكايت از آشفتگي دارد. متلاشي شدن فرهنگ براثر مهاجرت، قصه به سراغ ديگر مهاجرين هم مي رود كه تقريبا همه شان به گونه اي دچار اين ويراني و نابساماني هستند. اما غرض فيلم ملامت مهاجرين نيست. چرا كه در پايان فيلم اغلب آنها در يك آرامش نشان داده مي شوند و آن هم به خاطر استفاده از هفت هزار يورويي كه بصورت نامشروع به دستشان رسيده است و به واسطه آن مشكلشان را حل كرده اند. پول گم شده درطي يك روز بين 15 نفر دست به دست مي شود. از اين آدم ها يكي پول را پيدا مي كند، ديگري رشوه مي گيرد، آن يكي مي دزدد، نفر بعد به عنوان حق السكوت مي گيرد و... همه آدم هاي فيلم دچار يك بي اخلاقي جلي يا خفي هستند. فتحي سعي كرده است جامه قضاوت بر ذهن مخاطب بپوشاند و او را وا نهاده است تا خوب يا بد بودن افعال اين آدم ها را تعيين كند. سارقاني كه پول را مي دزدند طوري ترسيم مي شوند كه مخاطب چندان هم كار آنها را قبيح نداند. مردي كه زن بيمارش در شرف مرگ است با زن ديگري ارتباط دارد و آن زن هم با مرد ديگري در ارتباط است و درعين حال مرد اول را موأخذه مي كند كه چرا در انتظار مرگ همسرش است. در كلاس درس دانش آموزان در ارتباط با وجود يا عدم وجود خدا و نحوه حدوث عالم بحث و ارائه نظر مي كنند. اما بعداز پايان كلاس همگي راه مي افتند و يك نمايش مستهجن برگزار مي كنند. فرقي هم نمي كند كه به وجود خدا قائل هستند يا نه!
تمام اينها جوري معرفي شده اند كه مخاطب در قبيح بودن اين افعال و اعمال شك كند. و گويا اين شك از ذهن كارگردان نشأت گرفته است.
چون با پاسخ مشخص در فيلم روبه رو نمي شويم و حتي مي بينيم كساني كه از اين پول باد آورده بهره برده اند، متنعم ترند.
«يك روز ديگر» اميدوارم يك تجربه بوده باشد و بس و درآثار بعدي شاهد پوست اندازي حسن فتحي در پس اين شكاكيت نباشيم.
اما داستان فيلم قابليت پردازش رئاليستي تري داشت، درحالي كه آنچه مي بينيم يك سلسله رخدادهاي فانتزي دور از ذهن است. نحوه دست به دست شدن اين پول، زوركي به نظر مي رسد. فتحي خواسته است با اضافه كردن بر حلقه هاي اين زنجيره به تعجب و حيرت تماشاچي بيفزايد اما هم بدليل غيرمعقول بودن روابط آدم ها و هم بدليل كندي ريتم فيلم بيشتر بر كسالت و فرسودگي بيننده افزوده است.
فيلمنامه داراي ريتم مناسبي است، اما در قالب تصوير تكراري و كسل كننده مي شود.
شخصيت ها به دليل سرعت در ورود و خروج داراي عمق نيستند و مخاطب فرصت ايجاد ارتباط با شخصيت ها را پيدا نمي كند كه البته تفاوت زبان همه در مهجور ماندن شخصيت ها مؤثر است. يكي از نقاط قوت فتحي در آثار قبلي اش ديالوگ نويسي اوست. تسلط او به زبان و ادبيات فارسي و فرهنگ عامه و كوچه بازاري در آثارش خودنمايي مي كند. اما اين بار به دليل استفاده از فرهنگ و زبان بيگانه فرصت ايجاد ارتباط كلامي با مخاطب را از دست داده است و ديگر از آن بازي هاي زباني خبري نيست.

 



درحاشيه جشنواره سي ام فيلم فجر

¤ دو ساعت پس از انتشار حاشيه هاي قبلي، مسئولان برج ميلاد در اقدامي ضربتي به عطرپاشي بر روي موكتهاي بدبوي نمازخانه اقدام كردند و فردا شب چاپ مطلب هم ظاهرا با دستگاه اقدام به شست وشوي موقتي آنها كردند. فعلا بابت همين مقدار سرعت عمل از آنها تشكر مي كنيم و اميدواريم در فرصت وسيع بعد از جشنواره براي حل اين مشكل، اقدام اساسي كنند.
¤ فيلم مطرح «قلاده هاي آتش» ابوالقاسم طالبي كه قرار بود ساعت 45/20 دقيقه روز سه شنبه به نمايش درآيد از جدول برنامه ها حذف شد. اما مجددا در روز چهارشنبه اعلام كردند كه اين فيلم ساعت 30/12 دقيقه بعداز نيمه شب پنجشنبه در يك سكانس در سالن ميلاد اكران خواهد شد.
¤ امسال امكانات ارسال اينترنتي خبر و عكس براي خبرنگاران كمي بهتر از سالهاي گذشته است ضمن اينكه براي خبرگزاري هاي سينمايي و ايرنا غرفه هايي جداگانه اي درنظر گرفته اند. بگذريم از قطعي وقت و بي وقت اينترنت كه آن هم ربطي به جشنواره فيلم فجر ندارد!
¤ هرچه از روزهاي اول جشنواره فاصله بيشتري مي گيريم، ميزان حضور خبرنگاران در نشست هاي نقد و بررسي بعداز هر فيلم بيشتر مي شود و واكنش هايشان نسبت به فيلم هاي ضعيف، شديدتر!
¤به گفته تني چند از خبرنگاران، صدا و سيما اظهارات انتقادي و صريح برخي از آنان را تاب نمي آورد و از پخش آنها خودداري مي كند و تنها اظهارات مثبت يا انتقادهاي معمولي و شكلي را پوشش مي دهد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14