(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 23 بهمن 1390- شماره 20141

ويژگي هاي اخلاقي و معنوي آيت الله سيد علي قاضي (قسمت پاياني)
بزرگواري در برابر كارهاي مخالفين
جهادكبيردرقرآن



ويژگي هاي اخلاقي و معنوي آيت الله سيد علي قاضي (قسمت پاياني)
بزرگواري در برابر كارهاي مخالفين

در قسمت اول مقاله ويژگي هاي اخلاقي و معنوي آيت الله سيدعلي قاضي، مباحث: اخلاق آسماني در خانه، توجه به معنويت همسر، محبت پدرانه، تواضع، آرامش و اطمينان در مرگ فرزند و نگهداري از مادر پير مورد بررسي قرار گرفت.
اينك دومين و آخرين قسمت اين مطلب از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد :
نشانه تواضع
از ديگر نشانه هاي تواضع و فروتني مرحوم قاضي قضيه اقتداي ايشان به شاگرد خود يعني آيت الله بهجت (رحمه الله) مي باشد كه آقازاده مرحوم آيت الله ضياءالدين آملي اين جريان را اين گونه نقل كردند: «روزي من و پدرم به محضر آيت الله العظمي بهجت رسيديم و جمعي در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند كه قضيه اي را نقل مي كنم و مي خواهم كه از زبان خودم بشنويد و بعد از آن نگوييد كه از خودش نشنيديم، و آن اينكه: «من با چشم خودم ديدم كه در مسجد سهله يا كوفه (ترديد از ناقل است) مرحوم قاضي به ايشان اقتدا نموده بودند.»
و با توجه به اينكه تولد معظم له سال 1334 هجري قمري است و سال 1348 هـ ق به كربلاي معلي مشرف و در سال 1352 هـ ق به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ايشان به ايران سال 1364 هـ ق بوده است، پس سن ايشان در آن هنگام حدود سي سال بوده است.»
ادب و احترام
مرحوم قاضي هيچ گاه در صدر مجلس نمي نشست و با شاگردانش هم كه بيرون مي رفت جلو راه نمي رفت، و آن گاه كه در منزل، شاگردان و مهمانان سراغشان مي آمدند براي همه به احترام مي ايستاد.
آيت الله سيدعباس كاشاني در اين باره مي فرمايد: من آن موقع سن كمي داشتم، ولي ايشان اهل اين حرف ها نبود. بچه هاي كم سن و سال هم كه به مجلس شان مي آمدند بلند مي شدند و هرچه به ايشان مي گفتند اينها بچه هستند، مي فرمودند: «خوب است بگذاريد اين ها هم ياد بگيرند.»
آيت الله نجابت نقل مي كردند: «او آن قدر مبادي آداب است كه وقتي در منزل مهمان دارد براي خواندن نماز اول وقتش از او اجازه مي گيرد.»
حق رفاقت
آيت الله محسني ملايري (متوفي 1416ق) نقل مي كرد: «مرحوم پدرم آيت الله ميرزا ابوالقاسم ملايري با مرحوم آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي ملازم بود و وقتي به نجف رفته بودم مرحوم آقاي قاضي فرمودند: «پدر شما به ما خيلي نزديك بود، ما براي همديگر غذا مي برديم و لباس همديگر را مي شستيم؛ حالا آن حق بر گردن ما باقي است و تا شما در نجف هستيد غذاي ظهرتان به عهده من است.» از فردا ديدم ايشان درحالي كه دو قرص نان و قدري آبگوشت پخته در ميان سفره اي با خود آورد و پس از آن اصرار و الحاح از من خواستند لباس هايي را كه نياز به شست وشو دارد به او داده تا معظم له آن را بشويد! من ابتدا ابا كردم ولي اطرافيان فهماندند كه حداقل يك دستمال كوچك هم كه شده بدهيد ايشان بشويند و الا آقاي قاضي ناراحت مي شوند. من ناچار شدم چند قطعه لباس خود را براي شست وشو به او بدهم.
عدالت و انصاف
آنگاه كه به مغازه مي رود تا كاهو يا ميوه بخرد از كاهوهاي پلاسيده برمي دارد و ميوه هاي لك دار را انتخاب مي كند.
يكي از اعلام نجف اعلام مي كرد: «من يك روز به دكان سبزي فروشي رفته بودم ديدم مرحوم قاضي خم شده و مشغول كاهو سواكردن است و به عكس معمول، كاهوهاي پلاسيده و آنهايي را كه داراي برگ هاي خشن و بزرگ هستند را برمي دارد.
من كاملا متوجه بودم تا مرحوم قاضي كاهوها را به صاحب دكان دادو ترازو كرد و مرحوم قاضي آن را زيرعبا گرفت و روانه شد. من كه در آن وقت طلبه جواني بودم و مرحوم قاضي مسن و پيرمردي بود به دنبالش رفتم و عرض كردم آقا سؤالي دارم، چرا شما به عكس همه، اين كاهوهاي غيرمرغوب را سوا كرديد؟
مرحوم قاضي فرمود: آقاجان من! اين مرد فروشنده شخص بي بضاعت و فقيري است و من گاهگاهي به او مساعدت مي كنم و نمي خواهم چيزي به او داده باشم تا اولا عزت و شرف و آبرو از بين برود و ثانيا خداي ناخواسته عادت كند به مجاني گرفتن و در كسب هم ضعيف شود. براي ما فرقي ندارد كاهوهاي لطيف و نازك بخوريم و يا ازاين كاهوها ومن مي دانستم كه اين ها بالاخره خريداري ندارد و ظهر كه دكان را ببندد آنها را به بيرون خواهد ريخت لذا براي عدم تضرر او مبادرت به خريدن كردم.»
شهرت گريزي
آيت الله قاضي به شاگردان خود كه درباره استادانشان از ايشان سؤال مي كنند با تندي مي گويد: «براي من سلسله درست نكنيد». و در يكي از جلسات يكي از حاضران را كنار مي كشد و در حالي كه اشك از چشمانش سرازير مي شود مي گويد: «فلاني شنيده ام نام مرا در منبر مي بري، اگر به حلال و حرام معتقدي من راضي نيستم. نه بالاي منبر، نه زير منبر اسم مرا بياوري. مي گويد هر كه به درس من مي آيد در حق من، مبالغه، حرام است.»
درحالي كه شاگردان مي گويند ما هنوز هم هرچه از بزرگان مي خوانيم و مي شنويم در برابر ايشان ضعيف است.
سكوت و كتوم بودن
او دائم السكوت بود و بعضي وقت ها از جواب دادن طفره مي رفت. شاگردانش مي گويند حتي گاهي به نظرمان مي آمد ايشان نصف حرفها را نمي زنند كه مبادا حمل بر غلو و اغراق شود.
آيت الله سيدعباس كاشاني نقل كردند كه ايشان به ارادتمندان مي فرمودند: «بيني و بين الله راضي نيستم درباره من مجلس درست كنيد.»
و حال آن چيزهايي را كه نقل مي كنند شايد ثلث حقايق و داشته هاي ايشان هم نيست.
بزرگواري در برابر مخالفين
مرحوم آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني در مجالس روضه هفتگي آقاي قاضي شركت مي كرد، ولي در آن عصر هنوز معروف نشده و به عنوان مرجع مطرح نبودند. اين دو بزرگوار با هم خيلي دوست و رفيق بودند و در فقه هم مباحثه بودند.
در آن موقع آقاي قاضي در خواب يا مكاشفه مي بيند كه بعد از اسم مرحوم آيت الله سيدمحمد كاظم يزدي نام آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني نوشته شده و متوجه مرجعيتشان شده و اين مطلب را به ايشان مي گويند. بعدها گاهي ايشان از آقاي قاضي درباره زمان اين مرجعيت سؤال مي كردند و آقاي قاضي مي فرمودند: هنوز وقتش نرسيده. تا آن كه بعداز وفات مراجع عصر به مرجعيت مي رسند و همچون آيت الله سيدمحمدكاظم يزدي، مرجعيتشان گسترده و تام مي گردد. در زمان مرجعيت ايشان به خاطر جو عمومي حوزه كه آن زمان مخالف عرفا بود و نيز سعايت هايي كه از روش آقاي قاضي و شاگردان نزد ايشان مي شود، شهريه شاگردان آقاي قاضي قطع مي شود و بعضي از آنها تبعيد مي شوند.
آقاي سيدمحمدحسن قاضي در اين باره مي فرمايد: «شهريه علامه طباطبايي و بقيه شاگردان را قطع كردند. علاوه بر اين، كارهاي ديگري هم كردند، يك مسجدي در نجف بود به نام مسجد طريحي كه يك اتاق هم داشت. يك عده آمدند خدمت آقا- علامه طباطبايي با چند نفر ديگر- كه ما وقتي مي آييم منزل شما چون آن جا يك اتاق هست بچه ها بايد بيرون روند و اين باعث اذيت است شما بياييد اين مسجد نماز بخوانيد و بعد از آن هم مي توانيم در اتاق بنشينيم جلسات و صحبت هايمان را داشته باشيم. ايشان قبول كردند و آقاي قاضي مي رفتند آن جا، بعداز مدتي عده اي از همسايه ها جمع شدند كه آقاي قاضي آنجا مي آيد يك چراغي براي مسجد بگذاريم و يك مقداري رسيدگي كنيم. آن عده اي هم كه مي آمدند مسجد پيش آقا 12-10 نفر بيشتر نبودند. اما عده اي از طلبه هاي آن زمان خبردار شدند و ريختند آن جا و چراغهايش را شكستند، سجاده زير پاي آقا را كشيدند و سنگ باران كردند، بله همان طلبه هاي آن زمان...»
همچنين نقل شده است كه: «آيت الله نجابت از نظر اقتصادي بسيار در تنگنا بود زيرا در نجف اشرف شهريه ايشان به خاطر شركت در درس آقاي قاضي قطع شده بود.»
و علت قطع شدن شهريه را اين چنين مي گويند: «آسيد ابوالحسن، فقيه و مرجع تقليد بودند و بعد هم اين نظر را داشتند كه كساني كه در غير از فقه جعفري(ع) فعاليت داشته باشند، اين شهريه برايشان جايز نيست و وقتي اين نظر اعلام شد شاگردان آقاي قاضي متفرق شدند.»
آقاي سيدمحمدحسن قاضي در ادامه مي فرمايد: شيخ حسين محدث خراساني مي فرمود: من از نجف بيرون آمدم به علت ناراحتي از وضع زندگي استادم مرحوم قاضي، از خود در برابر افرادي كه با روش عرفاني او مخالفت مي ورزيدند، سكوت مي كرد و رفقاي خود را هم امر به آرامش مي نمود و اين عمل براي من غيرقابل تحمل بود.
و (پدرم) مكرر مي فرمود: «نمي خواهم در تاريخ نوشته شود كه قاضي به علت مخالفت بافقهاي روزگار خود به قتل رسيد.» من به پدرم گفتم: مهاجرت كن، «الم تكن ارض الله واسعه فتهاجروا فيها: آيا زمين خدا پهناور نبود تا در آن هجرت كنيد؟ سوره نسا آيه 97»
فرمودند: من با زحمت فراوان خودم را به اين شهر مقدس رساندم و هيچ حاضر نيستم كه از آن دست بكشم و عمرم هم به سر آمده و خيلي راضي هست. ولي شما بايد مهيا باشيد چه اين كه اگر به اختيار هم بيرون نرويد شما را به زور و اكراه بيرون مي كنند و شما بايد هرجا كه باشيد مرا از ياد نبريد و براي من طلب مغفرت كنيد.»
در جاي ديگر به نقل از آيت الله كشميري اين طور آمده كه: «حتي بعضي از اهل دانش، سنگ جمع كرده بودند و به در خانه آقاي قاضي مي زدند! در مدرسه جد ما هم يك نفر از اهل دانش با صداي بلند گفت: بعضي ها پيش صوفي مي روند (و منظورش من بودم)، شكم قاضي را مي درم!»
در كتاب فريادگر توحيد آمده: «چون حضرت آيت الله بهجت به خدمت آقاي قاضي مي رسد، عده اي از فضلاي نجف به پدر آيت الله بهجت نامه مي نويسند كه پسرت دارد گمراه مي شود و نزد فلان شخص (آقاي قاضي) مي رود. پدر ايشان نيز برايش نامه اي مي نويسد كه راضي نيستم به جز واجبات عمل ديگري انجام دهي و راضي نيستم درس فلاني بروي، ايشان نامه پدرش را خدمت آقاي قاضي مي آورد و مي گويد پدرم چنين نوشته است و در اين حال تكليف من چيست؟ آقاي قاضي مي گويد: مقلد چه كسي هستي؟
مي گويد: آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني، مرحوم قاضي به ايشان مي گويد: «برويد و از مرجع تقليدتان سؤال كنيد.»
ايشان نيز به محضر آسيدابوالحسن اصفهاني مي رود و كسب تكليف مي كند، سيد مي گويد اطاعت پدر واجب است. از اين پس آيت الله بهجت سكوت اختيار مي كند و ديگر هيچ نمي گويد و اين رويه ايشان امتداد پيدا مي كند و در همان ايام درهايي از ملكوت به روي ايشان باز مي شود.»
به نقل از آيت الله نجابت آمده است كه: «كسي چندين نوبت قصد سوءقصد به جان آقاي قاضي كرد اما موفق نشد. يك وقت پيغام فرستاد كه ديگر امشب حتماً تو را خواهم كشت. آقاي قاضي آن شب تنها در اتاق خوابيدند و فرمودند: درب خانه را هم باز بگذاريد تا راحت و بدون مانع وارد شود.
پس نيمه هاي شب آن بدبخت نادان بي هيچ مانعي وارد منزل آقاي قاضي شد (خودش از اين كه در را برايش بازگذاشته بودند متعجب شده بود.) به هر حال فوراً به طرف اتاق آقاي قاضي حركت مي كند اما در آن جا با صحنه غيرمنتظره اي روبرو مي شود و مي بيند از اتاق آقاي قاضي دود بيرون مي آيد. اندكي درب اتاق راباز مي كند و مشاهده مي كند كه اتاق آتش گرفته و دود همه جا را فراگرفته، آقاي قاضي هم در گوشه اتاق افتاده اند به هرحال پيش خودش فكر مي كند كه اين طور بهتر شد، چون ايشان در اين سانحه آتش سوزي وفات مي كند و مسئوليتي هم متوجه ام نخواهد شد.
پس به سرعت منزل ايشان را ترك مي كند. از طرف ديگر آقاي قاضي مي فرمودند: نيمه هاي شب ديدم احساس خفگي مي كنم، بيدار شدم ديدم بخاري به روي زمين افتاده و فرش آتش گرفته و دود همه جا را فراگرفته، فوراً آتش را خاموش كردم، درها و پنجره ها را بازنمودم و دوباره خوابيدم...»
آري! و با تمام اين ها ببينيم آقاي قاضي در برابر تمام اين سعايت ها، بدگويي ها، مخالفت ها، بي احترامي ها چگونه برخورد مي كند. او عظيم است، دريادل است، خم به ابرو نمي آورد و نه تنها تكفير و تفسيق نمي كند بلكه هم چنان به ادب در برابر مرجع تقليد مي نشيند و به شاگرد عزيزش مي فرمايد: «به حرف سيد گوش كن و از شهر خارج شو.»
و با تمام اين مشكلات حتي كساني را كه خدمت ايشان مي رسند، براي تقليد خدمت آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني مي فرستد و مي فرمايد: «برويد و از ايشان تقليد كنيد.»
آيت الله سيدعبدالكريم كشميري مي فرمود: «به خاطر جو حوزه نجف، آن روزها به اهل عرفان و به ايشان به ديده بي احترامي نگاه مي كردند و ايشان هيچ ناراحت نمي شد و توجه نداشت، گرچه در اعلميت او حرفي نبود و احاطه قوي به روايات داشت و به اخبار كاملاً مطلع بود.»
و فرزندش آقاي سيدمحمدعلي قاضي نيا مي فرمايد: «بله همين كار را مي كردند. به شاگردانشان مي گفتند، شما برويد فعلاً صلاح نيست اين جا بمانيد، يعني عكس العمل شديدي نشان ندادند و تصميم گرفتند كه تجمعشان با شاگردانشان به گونه اي باشد كه خيلي به چشم نخورد. يعني برخوردشان مسالمت آميز بود، حرفشان را قبول كرده و پذيرفتند و براي جلساتشان اين راه حل را پيدا كردند.» و اين ويژگي روح هاي بزرگ است كه چون دريا همه چيز را در خود حل مي كنند و دم برنمي آورند.
و زيبايي عرفان قاضي به همين اثباتي بودن آن است. يعني به راحتي ديگران را انكار نمي كرد و با همه، مثبت برخورد مي كرد درحالي كه بسياري از بزرگان و فقهاي عصر با ايشان مخالف بودند، شهريه او و شاگردانشان را قطع كرده و اتهامات درويشي گري و صوفي گري به او مي زدند، اما آقاي قاضي با آن ها دريادلانه روبه رو مي شد.
مثلاً درعين اينكه آقاميرزا عبدالغفار جواب سلام آقاي قاضي را نمي دادند به شاگردان شان توصيه مي كردند كه: «برويد پشت سر آميرزا عبدالغفار نماز بخوانيد، ايشان نمازهاي خوبي دارند.»
و اينك كرامت و عظمت آقاي قاضي را در اين ماجرا ببينيد: آقاي قاضي احترام آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني و اطاعت از ايشان را واجب مي دانستند و مي فرمودند: «علم و پرچم اسلام اكنون به دست ايشان است و همه وظيفه دارند كه ايشان را به هر نحو ممكن ياري كنند. هميشه با احترام و تجليل از ايشان نام مي بردند اما از تلاقي با ايشان پرهيز داشتند و علت آن هم اين بود كه خيلي مراقب نفس بودند كه مبادا كاري كنند كه از هواپرستي ناشي بشود. چون رياست و مرجعيت به دست آيت الله اصفهاني بود. ايشان مي ترسيد كه مبادا با آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني مثلاً يك دفعه تواضعي بكند كه شبهه نفساني داشته باشد...»
و قاضي، استاد چنين كراماتي است، و همين است كه آخرين كلام ايشان در وصيت نامه اش اين است كه مي فرمايد: «الله الله كه دل هيچ كس را نرنجانيد.»
حجت الاسلام سيدعبدالحسين قاضي نوه مرحوم قاضي مي گويد: «... مسئله كرامت آن قدر اهميت ندارد و حتي برخي عرفا گفته اند مي تواند بعضي از قدرت ها از شيطان باشد نه از خداوند متعال. به اين معنا كه اگر خداوند متعال نخواهد بنده اي را ببيند، به او قدرتي مي دهد تا آن بنده با آن كرامت سرگرم شود. كودك اگر بخواهد سراغ يك كتابي بيايد، شكلاتي به او مي دهيم تا با آن مشغول شود و كتاب را فراموش كند و توجهش به همان شكلات باشد و شخصي كه كرامت دارد ديگر به مرتبه هاي بالاتر نمي انديشد درحالي كه كرامات در حقيقت راهي به سوي خداوند متعال است.»
يكي از فرزندان مرحوم قاضي نقل مي كند: يك بار همراه ايشان به حرم مطهر امام علي عليه السلام رفتم و روش مرحوم قاضي به گونه اي بود كه هنگامي كه وارد حرم مطهر مي شدند حتماً زيارت مي خواندند و سپس خارج مي شدند. آن روز تا وارد حرم شدند، بدون خواندن زيارت از حرم خارج شدند. فرزندشان پرسيدند كه چه شده اين كار غيرطبيعي بود كه بدون خواندن زيارت نامه خارج شديد. مرحوم قاضي به او مي گويند كه: در حرم كسي را ديدم كه مي دانم نسبت به من بغض و كينه اي در دل دارد، ترسيدم كه مرا ببيند و اين بغض و كينه دوباره در دلش زنده شود و به اين دليل اعمالش از بين برود! اين كرامت واقعي است، نه آن كه كسي فرشته ها را ببيند، كرامت حقيقي آن است كه انسان در كنار خدا، براي خود چيزي را نبيند.»

 



جهادكبيردرقرآن

علي جواهردهي
جهاد داراي انواع و اقسام چندي است وهر يك نيازجامعه انساني است و نمي توان از آن غفلت داشت. ارزش و اعتبار هريك به سبب درجه اهميت آنها نسبت به تحقق اهداف اصلي آفرينش انسان است. دراين ميان جهاد اكبر يعني جهاد تزكيه و خودسازي، از همه مهم تر و با ارزش تر است.
اما براي فراهم آوري بستر مناسب و امكان ورود به جهاد اكبر،مقدماتي لازم است كه از آن به جهادهاي اصغر و صغير و كبير ياد مي شود.
پس از جهاد اكبر، جهادكبير از درجه اهميت و اعتبار بيشتري برخوردار است؛ زيرا جهاد كبير درحوزه علمي و فرهنگي در راستاي تحكيم انديشه هاي سالم و رفتارهاي هنجاري انجام مي گيرد؛ از اين رو در روايات جوهر سياه قلم عالم از خون سرخ شهيد برتر دانسته شده است. (مداد العلماء افضل من دماء الشهدا) اين تفضيل از آن روست كه جهادهاي مالي و جاني، زمينه سازي فرصتي براي گفتمان علمي وفرهنگي درجوامع بشري و رهايي بشر از گفتمان ستمگراني است كه با استبداد راي و خودكامگي، هرگونه انديشه هاي رقيب را سركوب كرده و ضد ارزش ها را جايگزين ارزش ها و هنجارهاي رفتاري مي كنند.
نويسنده دراين مطلب بر آن است تا نقش جهادكبير را بر اساس آموزه هاي قرآني تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
جهادكبير، جهاد علمي و فرهنگي
جهاد، در لغت به معناي مشقت است (معجم مقاييس اللغه، ج1، ص 486، «جهد») و در اصطلاحات فقهي دربذل جان، مال و توان خويش در راه اعتلاي كلمه اسلام و اقامه شعائر ايمان به كار رفته است. (جواهر الكلام، ج 21، ص 3) البته كاربردهاي قرآني واژه جهاد بيشتر درمعناي جنگ و تلاش هاي پرتوان و پر مشقت از سوي انسان براي تسلط به كار رفته است. اين تسلط مي تواند فرهنگي، فكري و روحي يا جاني و جسمي باشد. پس تنها درجنگ فيزيكي و سخت و يا حتي جنگ مقدس مومنان به كار نرفته است. از اين رو از تلاش هاي فكري و فرهنگي كافران براي تسلط بر فكر و قلب مردم به عنوان جهاد تعبير شده است. (لقمان، آيه 15)
دركاربردهاي قرآني، ازجنگ فيزيكي و جهاد سخت حتي اگر جنگ مقدس ربانيون با كافران باشد، بيشتر به مقاتله تعبير شده است. (ال عمران، آيه 146؛ بقره، آيه 177)
بنابراين، جهاد واژه اي با دامنه معنايي گسترده است و گستره آن هرگونه تلاش مشقت آميز و سخت در راه رسيدن به هر هدفي را در برمي گيرد. براين اساس مي توان از جهادهاي مالي، اقتصادي، مادي، معنوي، علمي، فرهنگي، جاني، جسمي و مانند آن سخن گفت. اين جهادها و تلاش هاي مشقت آميز بشر اگر در راستاي هدف آفرينش جهان و انسان باشد، به عنوان امري ارزشي و مقدس شناخته و معرفي مي شود. (مائده، آيه 35؛ انفال، آيه 45، توبه، آيات 20 و 88 و 111؛ صف، آيه 11)
از اين جهادهاي گوناگون مومنان در راه اهداف آفرينش و خلقت بشر، به عنوان جهاد في سبيل الله (انفال، آيه 47؛ توبه، آيه 20) و مانند آن تعبير مي شود.
جهادهاي مالي و حتي جهاد جاني و شهادت در راه خدا را مي توان جهاد كوچك در برابر جهادهاي علمي و فرهنگي و خودسازي دانست؛ زيرا اين جهادهاي مالي براي تامين امكانات جنگي و جهادي، يا حضور در جبهه هاي جنگ و شهادت در راه خدا، مقدمه آن است كه فكر و انديشه هاي بشري در يك فضاي مناسب و مطلوب با گفتمان حق و حقيقت آشنا شود تا هركسي بتواند در مسير تحولهاي كمالي خود، فرصت خودسازي و تزكيه نفس را بيابد و خدايي و رباني شود.
از نظر فرهنگ اسلام و قرآن، جهادهاي علمي و تزكيه، جهادهاي كبير و اكبر است. پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله گروهي از مجاهدان اسلام را به سوي ميدان جهاد فرستاد، هنگامي كه از جهاد بازگشتند، فرمود: آفرين بر جمعيتي كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بر دوش آنها مانده است؛ كسي عرض كرد: اي رسول خدا! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس. (وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 122، باب اول، جهادالنفس)
در بحارالانوار در ذيل همين حديث چنين آمده است: سپس فرمود برترين جهاد، جهاد با نفسي است كه در ميان دوپهلو قرار گرفته است. (بحارالانوار، جلد 67، صفحه 65)
در تفسير قمي در ذيل آيه 6 سوره عنكبوت: «و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغني عن العالمين؛ كسي كه جهاد كند براي خود جهاد مي كند، چرا كه خداوند از همه جهانيان بي نياز است.» مي خوانيم: و من جاهد... قال نفسه عن الشهوات و اللذات و المعاصي؛ يعني، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذات نامشروع و گناهان است. (تفسير قمي، جلد 2، صفحه 148 و بحارالانوار، جلد 67، صفحه 65)
ابوذر مي گويد: قلت: يا رسول الله! اي الجهاد افضل؛ عرض كردم كدام جهاد برتر است؟ فرمود: ان يجاهد الرجل نفسه و هواه؛ برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و هواوهوس خويش جهاد كند. (ميزان الحكمه، جلد2، صفحه 141)
اينكه درميان جهادهاي گوناگون، جهاد نفس، برتر و افضل و با فضيلت تر دانسته شده، به اين دليل است كه هدف آفرينش، اين است كه انسان از خود بگذرد و خدايي شود. تحقق اين هدف كه همان ظهور انسان در مظاهر الوهيت و ربوبيت است، در حقيقت رسيدن انسان با تخليه و تحليه نفس به مقام خلافت الهي و ولايت عظمي و امانت الهي است كه ابليس بدان رشك برده است.
پس از جهاد نفس كه جهاد اكبر دانسته شده است، جهاد كبير قرار دارد كه جهاد علمي و فرهنگي است. اگر در جهاد نفس، انسان به تزكيه و خودسازي قلب خود مي پردازد و نفس را در مقام اعتدال نگه داشته و اجازه فجور به آن نمي دهد (شمس، آيات 7 تا 10) در جهاد كبير، از نظر بينشي و نگرشي شرايط براي انسان فراهم مي آيد.
هيچ شك و ترديدي نيست كه انسان بر مدار عقل و قلب مي تواند حقايق هستي را بشناسد و بدان باور كند و ذهن و جانش با هستي همراه و هماهنگ شود. تلاشي كه انسان در جهاد كبير مي كند، رهايي خود و ديگران از تسلط فكري و فرهنگي است و اجازه نمي دهد تا گفتمان باطل، بينش و نگرش او را سامان دهد و رفتارش را تحت كنترل درآورد و او را بنده فكري و فرهنگي خود سازد. در جهاداكبر، انسان به خودش اجازه نمي دهد تا هواهاي نفساني بر او چيره شود.
بي گمان انسان زماني مي تواند به جهاد نفس بپردازد كه فشارهاي بيروني كاسته شده يا از ميان رفته باشد؛ در اين صورت بهتر مي تواند به جنگ و جهاد با هواي نفساني خودش برود و زشتي ها و رذايل پست دروني را تخليه و با فضايل اخلاقي، نفس را بيارايد و تحليه نمايد. پس پالايش نفس از زشتي ها در شرايطي فراهم مي آيد كه از نظر بينشي و نگرشي در مسير درست قرار گرفته باشد.
خداوند در آيه 52 سوره فرقان به صراحت از جهاد كبير علمي و فرهنگي سخن به ميان آورده است: فلاتطع الكافرين و جاهدهم به جهادا كبيرا؛ پس تو هرگز از كافران فرمان مبر و در راه حق و عدالت و خشنودي خداي يكتا، به وسيله اين كتاب پرشكوه با آنان به جهادي بزرگ بپرداز و روشنگري كن.
علامه طبرسي در مجمع البيان ذيل اين آيه مي نويسد: از آيه شريفه اين درس بزرگ دريافت مي شود كه برترين و پرشكوه ترين جهادها و تلاش ها در پيشگاه خدا، جهاد علمي و فكري و فرهنگي است؛ جهاد كساني است كه با روشنگري خويش بافته ها و ساخته ها و شبهات بدانديشان و گمراه گران را از اذهان و افكار مي زدايند و مردم را با روح و جان دين خدا و هدف هاي بلند آن آشنا مي سازند.
علامه طباطبايي در ذيل همين آيه مي افزايد: اين جمله متفرع است بر معناي آيه قبلي و ضمير «به» به شهادت سياق آيات، به قرآن برمي گردد و كلمه «مجاهده» و نيز «جهاد» به معناي جد و جهد و به كار بردن نهايت نيرو در دفع دشمن است؛ و چون گفتيم ضمير به قرآن برمي گردد معنا اين مي شود كه: با قرآن با دشمنان جهاد كن، يعني قرآن را بر آنان بخوان و معارف و حقايق آن را بر ايشان بيان كن و حجت را بر ايشان تمام نما.
بنابراين، جهاد كبير، جهاد عملي، فكري و فرهنگي است كه پس از جهاد اكبر يعني جهاد با نفس در درجه برتري از ديگر جهادها قرار مي گيرد و مي بايست اهتمام بسياري بر آن داشت؛ زيرا جهادي است كه گفتمان درست فكري و فرهنگي را به جامعه ارايه مي دهد و اجازه نمي دهد تا گفتمان باطل مستبدانه با سركوب افكار و فرهنگ هاي عقلاني و عقلايي ديگر بر جامعه مسلط شود.
جهاد كبير، گفتمان سازي سالم فكري و فرهنگي و رفتاري
هدف از جهاد كبير، ايجاد فضاي مناسبي است تا بشر در چارچوب عقلانيت و وحيانيت و فطرت سالم، بينش و نگرش درستي به دست آورد و رفتارهاي هنجاري و ارزشي را در جامعه در پيش گيرد.
از آيات سوره لقمان و پند و اندرزهاي حكيمانه آن فرزانه رباني چنين برمي آيد كه جهاد علمي و فرهنگي در حوزه هاي بينشي و نگرشي فضايي را براي افراد جامعه فراهم مي آورد تا انسان ها در يك فضاي سالم، گفتمان هاي رقيب را مورد ارزيابي و بررسي قرار دهند و بتوانند خود با انتخاب آزاد، راهي را برگزيند.
اگر چنين فضايي براي همه افراد بشر و اعضاي جامعه فراهم شود، آن گاه به طور طبيعي اكثريت مردم، به سبب كمال خواهي و كمال جويي و نقص گريزي، به سوي خدا و خدايي شدن گام بر مي دارند و اصول فطرت و عقلانيت را به كار مي گيرند و از رفتارهاي زشت و نابهنجار عقلاني و عقلايي پرهيز كرده و در پي فرهنگ سالم و ارزشي مي روند.
خداوند در آيه 15 سوره لقمان يادآور مي شود كه جهاد علمي و فرهنگي از سوي حق و باطل، عقل و جهل همواره در جهان وجود داشته و خواهد داشت. همان اندازه كه عاقلان و عالمان تلاش مي كنند تا فكر و فرهنگ عقلاني و سالم بر جامعه و فكر و ذهن بشر حاكم شود، همان اندازه جاهلان و سفيهان تلاش مي كنند تا فكر و فرهنگ باطل ايشان بر جامعه مسلط شود. انسان عاقل كسي است كه براساس علم و دانش عمل مي كند و از ياوه گويي و افكار و انديشه هاي خرافي و جاهلانه پيروي و اطاعت نمي كند.
در آيات سوره لقمان، به مسئله تهاجم و جنگ فرهنگي و علمي توجه خاصي مبذول شده است. از اين آيات فهميده مي شودكه دشمن در انديشه تسلط فكري و فرهنگي بر انسان و جامعه است و از هيچ تلاشي فروگذار نمي كند. در مقابل، انسان هاي خردورز و مومن در جهاد علمي و فرهنگي با توجه به آموزه هاي عقلاني و وحياني تلاش مي كنند، تا افكار و رفتار انسان ها را در چارچوب عقلانيت و وحيانيت سامان دهند و اصول اخلاقي و هنجاري را كه مورد پسند عقل و عقلاء است بر جامعه حاكم گردانند.
در اين آيات به صراحت از تفكرها و رفتارهاي متضاد خلاف عقل وعقلانيت سخن به ميان آمده و در مقابل به انسان هاي خردورز فرمان مي دهد كه فكر و فرهنگ هنجاري و معروف را بشناسند و در پي آن بروند.
از آن جايي كه گفتمان اسلامي گفتماني عقلاني با خاستگاه عقل و فطرت سالم است، نيازي نمي بيند كه استبداد ورزد، اما گفتمان هاي علمي و فكري و فرهنگي كافران چون از چنين خاستگاهي برخوردار نيست و بيشتر مبتني بر آميزه اي از حق و باطل، شبهات و خرافات و گمانها است، دچار استبداد راي است و در سركوب انديشه رقيب تلاش مي كند و اجازه نمي دهد تا گفتمان ديگري جز گفتمان باطل كفري شكل گيرد. اين گونه است كه فضاي جامعه چنان آلوده مي شود كه كودكان با خاستگاه طبيعي و فطري كمال گراي خويش، ديگر از چنين خاستگاهي برخوردار نمي شوند و تربيت كودكان بر فكر كفر و رفتار فجورآميز صورت مي گيرد. (نوح، آيه 27)
خداوند گزارش مي كند كه مستكبران جهان اين گونه عمل مي كنند. از اين رو فرعون هر گونه پذيرش فكر و رفتار و آيين ديگري را اجازه نمي دهد و پذيرش هر فكر و آييني را منوط به اذن خود مي داند به گونه اي كه در صورت تخطي، افراد را به سبب پذيرش فكر و رفتار و آييني ديگر با شكنجه هاي سخت به قتل مي رساند. (اعراف، آيه 123؛ طه، آيه 71) از نظر فرعون، گفتمان استبدادي و استكبار او بهترين سبك زندگي است. بنابراين هرگونه گفتمان و فكر و رفتار و آييني ديگر، باطل و نادرست بوده و به شدت مدعيان و پيروان آن مجازات وكشته و شكنجه مي شوند. (غافر، آيه 29)
ابزارهاي جهاد كبير
از آن جايي كه جهاد كبير، جهاد علمي و فكري و فرهنگي است، برخلاف جهادهاي فيزيكي و سخت، ابزارهاي نرمي لازم است كه مورد استفاده قرار گيرد. در جنگ نرم، ابزارهاي سخت چون قتل و شكنجه كارايي ندارد و حتي نتيجه عكس مي دهد و به جاي اينكه موجب تسلط فكري و فرهنگي گفتماني شود، موجب نابودي و تزلزل آن مي شود.
از آن جايي كه هدف در جهاد كبير، تسلط بر اذهان و قلوب است، لازم است تا از ابزارهايي استفاده شود كه موجبات تسلط بر قلوب مي شود. جهادگر در جهاد كبير و جنگ نرم نمي خواهد تا جاني را بستاند و مالي را به غارت برد و يا كسي را برده كند، بلكه در اين فكر است كه كسي يا جامعه اي بنده خود كند تا بنده با همه وجودش در خدمت رب و يا ارباب باشد.
جهادگران فرهنگي در گفتمان باطل براي تسلط و ولايت يابي بر ذهن و قلب بشر از هر ابزار باطل و حقي استفاده مي كنند؛ زيرا هدف وسيله را براي آنان توجيه مي كند. آنان از ابزارهاي ضداخلاقي و ضدانساني چون تمسخر و استهزاء و تهمت و افترا و نيز متشابهات و خرافات بهره مي گيرند تا ذهن و قلب بشر را در اختيار گيرند.
اما از آن جايي كه مؤمنان در جهاد كبير در انديشه تسلط خوبي ها و هنجارها و افكار و انديشه هاي عقلاني و عقلايي هستند، تنها مجاز مي باشند تا از اين ابزارها استفاده كنند و مجاز نيستند از امور خرافي و باطل يا رفتارهاي ضداخلاقي و هنجاري براي تبيين و تسلط بر ذهن و قلب استفاده كنند لذا با محدوديت هاي ابزاري مواجه هستند.
در جهاد فرهنگي و علمي، لازم است تا باتوجه به استعداد و قابليت هاي مخاطبان، از برهان عقلاني و موعظه ها و پندهاي عقلايي استفاده كرد و با جدال احسن و گفتمان مناسب خردپسند ومقبول عقلايي، ديگران را نسبت به حقايق آگاه كرد و ايشان را از بندگي ارباب به بندگي خداوند يكتا و يگانه خواند. (نحل، آيه125)
هدف از جهاد فكري و علمي و فرهنگي آن است كه مؤمنان را از تهاجم فكري و فرهنگي دشمن حفظ كرد و با پاسخ گويي به شبهات و روشنگري و بصيرت زايي يا بصيرت افزايي، اجازه نداد تا رفتارهاي نابهنجار آنان به شكل فرهنگ بر جامعه مسلط شود و با تخريب حقايق و هنجارهاي ارزشي و فكري و فرهنگي، جامعه را دچار ترديد كند.
پس از كادرسازي و تقويت مباني فكري و فرهنگي و اخلاقي جامعه ايماني با بهره گيري از عالمان و انديشمندان، مي بايست نسبت به افكار و انديشه ها و رفتارهاي ضدبشري و اخلاقي كافران و دشمنان واكنش نشان داد و با برهان و استدلال و جدال احسن دشمن را خلع سلاح كرد.
بهره گيري از گفتمان سالم در همه حال (نساء، آيه63 و نحل، آيه125)، مراعات اعتدال و ميانه روي در ارتباط با مردم و هدايت و راهنمايي آنان (اعراف، آيه199؛ انبياء، آيه109) تأكيد بر امور فطري و فطريات از جمله منفعت طلبي و ضرر گريزي (مائده، آيه 76 و انعام، آيه71)، بهره گيري از برهان و دليل عقلاني و عقلايي (آل عمران، آيه86و محمد، آيه14)، بيان فلسفه زندگي و احكام (نحل، آيه 125 و آيات ديگر)، صراحت گويي (حجر، آيه94، مائده، آيات 92و 99) و مانند آن از ابزارها و روش هايي است كه مي بايست در جهاد نرم و جهاد كبير فكري و فرهنگي و عملي به كار گرفت.
قرآن در مسأله جهاد كبير مسائل و موضوعات ديگري را نيز بيان كرده است كه تبيين و تحليل آن در اين مطلب كوتاه شدني نيست. از اين رو طرح بقيه مسايل و مباحث در آن را به وقت ديگر مي گذاريم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14