(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 4 اسفند 1390- شماره 20151

روز حسرت
دعاي معروف ابوذر در آسمان ها
علل دين گريزي
راهكارهاي تضعيف شهوت سالك
راهكاراسلامي شدن دانشگاهها
انتخابات و بيعت حمايت



روز حسرت

عن ابي عبدالله(ع): قال: ان اشد الناس حسره يوم القيمه من وصف عدلا ثم عمل بغيره.
امام صادق(ع) فرمود: روز قيامت بيشترين حسرت را كسي مي خورد كه عدالت را توصيف نموده و برطبق آن عمل نكرده است. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- البحار، ج 27، ص 223

 



دعاي معروف ابوذر در آسمان ها

ابوذر غفاري روزي به حضور رسول خدا (ص) آمد. جبرئيل به صورت دحيه كلبي در محضر پيامبر(ص) بود و با آن حضرت خلوت كرده بود. وقتي كه ابوذر آن دو را ديد، بازگشت و گفت وگوي آنان را قطع ننمود، جبرئيل به پيامبر (ص) گفت: اي محمد! اين ابوذر بود، كه از اينجا عبور كرد و برما سلام نكرد. اگر بر ما سلام مي كرد، جواب سلام او را مي داديم، اي محمد! اين اباذر دعايي را مي خواند كه نزد اهل آسمان، معروف مي باشد، آنگاه كه من به آسمان رفتم آن دعا را از او بپرس!
هنگامي كه ابوذر به حضور پيامبر گرامي (ص) آمد. ايشان به او فرمود!... آن دعايي كه مي خواني چيست كه جبرئيل به من خبر داد كه دعاي ابوذر در آسمان ها نزد اهل آسمان، معروف است؟
ابوذر گفت: آري اي رسول خدا، من اين دعا را مي خوانم.
«اللهم اني اسالك الامن والايمان بك، والتصديق بنبيك، و العافيه من جميع البلاء، و الشكر علي العافيه و الغني عن شرار الناس» خدايا! در درگاهت درخواست دارم:
امنيت و ايمان به تو را، و تصديق نمودن به پيامبرت، و عافيت از همه بلاها و شكرگزاري در برابر عافيت و بي نيازي از مخلوقات بدت را. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-الكافي، ج 2،ص 587

 



علل دين گريزي

پرسش:
اگر دين باوري در انسان ها فطري است چگونه است كه برخي گرايش به دين ندارند يا گرايش آنان به دين كم است؟ راهكار درمان عدم گرايش يا بي انگيزگي نسبت به دين چيست؟
پاسخ:
شكي نيست كه دين باوري در انسان ها جنبه فطري دارد، يعني هر كسي براساس نوع خلقت انساني و گرايش فطري خود، بدون استدلال و دلايل عقلي و بدون معلم و استاد، خداآگاه و خداجو است. علاءبن فضيل مي گويد: از امام صادق(ع) درباره گفتار خداوند كه فرمود: «فطره الله التي فطر الناس عليها» سؤال كردم. حضرت فرمود: اين فطرت توحيد است.(بحارالانوار، ج3، ص 277) بنابراين اگر انسان سير حركت خود را براساس همان گرايش فطري قرار دهد، به طور طبيعي هيچ گاه نه تنها از دين دور نمي شود بلكه روز به روز دين مداري او تقويت مي شود. از طرفي اگر در اثر بروز و ظهور موانعي همانند پيروي از ظن و گمان، تبعيت از هواي نفس، نامساعد بودن عوامل محيطي اعم از خانواده، جامعه و... حجاب يا حجبي روي اين گرايش فطري را بپوشاند، در چنين شرايطي ديگر گرايش فطري تلألو و تجلي خارجي ندارد و چنين افرادي نه تنها دين محور نيستند بلكه با هرگونه آموزه هاي ديني و وحياني مقابله مي كنند. چنانچه در روايتي آمده است كه هر كسي براساس فطرت الهي خود آفريده مي شود، اما در اثر تربيت پدر و مادر خود يهودي، مسيحي يا مجوس مي شود. بنابراين اگر انسان در مسائل دين شناسي به گونه افقي بينديشد و همه مسائل را براساس روال مادي و عادي تبيين كند و منطقه ادراك و انديشه او خيال و وهم باشد، يا هرگز گرايش به دين ندارد يا گرايش او كمتر است. از اين رو، ممكن است اين نوع دين داري زوال پذير باشد.
اما اگر براساس سير عمودي و با ديد الهي، دين را بررسي كند و دريابد كه حقيقت دين از نزد خدا آمده است و منطقه انديشه و ادراك او به سمت عقل باشد، گرايش و اشتياق او به دين بيش تر است.
قرآن كريم در تجليل خود درباره منحرفان از دين الهي، مي فرمايد:«ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس»(نجم-32) اينان در مسائل علمي و اعتقادي به گمان و ظن اكتفا مي كنند، نه به يقين و برهان، و نيز در مسائل عملي به سمت خواسته هاي دل، حركت مي كنند.
دو پديده پيروي از ظن و گمان در بخش ادراك و انديشه، و حركت در مسير هوا و هوس در بخش انگيزه، پديده هاي خطرناكي هستند؛ زيرا اولا مبدا گمان و خيال، شيطان است. ثانيا گمان، تنها از يك راه به دست نمي آيد، بلكه مي تواند از راه هاي متعدد پديدار شود و انسان گمان محور را در دام خود گرفتار كند و در مقام عمل نيز به دليل گوناگوني اميال و بي حد و مرزي خواسته هاي نفس، شيطان از اين راه ها سوءاستفاده مي كند و انسان را به اعمال بد سوق مي دهد. اگر انسان بخواهد به اين دو پديده خطرناك مبتلا نشود، بايد در دين شناسي، پيرو يقين و استدلال و تعقل باشد و در مقام دين داري، جز رضاي خدا را طلب نكند.

 



راهكارهاي تضعيف شهوت سالك

(اي سالك مجاهد) تضعيف شهوت به انجام سه امر است:
اول: قطع اسباب خارجي آن، كه عبارت از خوردن غذاهاي رنگارنگ و مقوي، هم از حيث نوع و هم از حيث مقدار مي باشد، پس مي بايست كه مريد، از خوردن غذاهاي مقوي بپرهيزد و از پرخوري برحذر باشد، و لذا شرع براي شكستن شهوت، دستور به گرفتن روزه داده است.
دوم: قطع اسبابي كه باعث تهييج شهوت مي شود، مثل نگاه كردن به مناظر شهوت انگيز، چون نگاه باعث هيجان قلب مي شود و قلب قوه شهويه را به حركت درمي آورد، و اين امر با كناره گيري و احتراز از اماكني كه گمان رؤيت مناظر شهوت انگيز و صورت هاي زيبا در آن مي رود، ميسر مي شود و به همين خاطر است كه شرع از نگاه به زن ها و پسران زيباروي منع نموده است و تير نگاه، از كمان صورت هاي زيبا و از راه ديده بر دل مي نشيند. (امام صادق(ع) فرمود: نگاه تيري از تيرهاي زهرآلود ابليس است. الكافي، ج5، ص 559) و سپري جز ديده بر هم نهادن و گريختن و فرار كردن از اماكني كه احتمال ديدن مناظر شهوت انگيز در آن است، براي آن نيست.
سوم: نفس را از راه مباح كه نكاح مي باشد، به خواسته اش رسانيدن.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اسرارالصلوه ، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص227

 



راهكاراسلامي شدن دانشگاهها

آيت الله جوادي آملي
درمطلب حاضرشرايط وراههاي عملي اسلامي شدن دانشگاهها ونيز راهكار صدور فرهنگ اسلامي مورد بررسي قرار گرفته است.
قبل از اينكه به اصل مسأله دانشگاه و دانشگاهي و دانشجو و دانشور و دانشمند بپردازيم، يك بيان نوراني از امام هادي (ع) نقل كنيم كه بحث كليدي دانشگاهي را هم به همراه دارد. يكي از بيانات نوراني امام دهم، حضرت امام هادي اين است كه فرمود: خ يأ م ن الخ ير فاع له و اجمل م ن الجميل قائ له و ارجح م ن الع لم عام له (1). اينگونه از ذوات مقدّس چون خودشان انسان كاملند، حرمت انسانيّت را بيش از ديگران مي دانند و حفظ مي كنند. در عين حال كه كار خوب، خوب است؛ در عين حال كه حرف خوب، خوب است؛ در عين حال كه علم صحيح خوب است؛ امّا صاحبان اين اوصاف از اين اوصاف بالاترند. در عين حال كه دانشگاه خوب است، در عين حال كه دانش خوب است، دانشمند از هر دو بالاتر است.در عين حال كه حوزه علميّه خوب است، در عين حال كه فقه و اصول و فلسفه و تفسير خوب است، عالم به اين معارف از همه اين معارف بالاتر است.
سرّ برتري عالمان حقيقي از علم صحيح
سرّش آن است كه انسان يك موجودي است ابدي. اين موجود ابدي را ره توشه ابدي تأمين مي كند. حوزه و دانشگاه آن مواد اوّليه اين زاد راه را فراهم مي كنند. يك وقت است يك كسي خودش را نشناخت؛ درسي خواند، مدركي گرفت و درسي گفت و بعد پوسيد؛ چه از حوزه، چه از دانشگاه ! يك وقت است نه، يك كسي عالم شد؛ چه در حوزه و چه در دانشگاه از پوست به در آمد، نه پوسيد ! نه به فكر مدرك بود، نه به فكر حقوق بود، نه به فكر باند بازي بود، نه به فكر جناح بازي؛ او انسان به دنيا آمد و انسان زيست و انسان مرد. بيان نوراني امام هادي (ع) اين است كه: از هر حوزه علميّه اي،آن عالمانشان برترند. از هر دانشگاهي آن دانشگاهي و دانشور بالاتر است. خ يأ م ن الخ ير فاع له و اجمل م ن الجميل قائ له و ارجح م ن الع لم عام له.
ريشه سخنان اينها در نهج البلاغه علوي (ع) است كه فرمود: خ يأ م ن الخ ير فاع له و شرأ م ن الشّر فاع له (2)، در هر دو طرف هست. از هر بدي بدتر آن بدكار است، از هر خوبي بهتر آن خوب كار است. برهان فلسفي اين دو بيان نوراني آن است كه هر علّتي بالاتر از معلول است. خير داريم و خيّر، آن خير اثر اين خيّر است. اگريك مسجد ساز مسجد ساخت؛ مسجد ساز بالاتر از مسجد سازي است، براي اينكه مسجد سازي فعل اوست. يك عالم درس گفت، يك عالم بالاتر از تدريس است؛ چون تدريس فعل اوست، و هر عامل و فاعل و علّتي از اثر و فعل خود برتر است. اين برهان نوراني، هم در فرمايشات حضرت امير هست كه در نهج البلاغه آمده، هم در بيانات نوراني حضرت هادي (ع).
ما حالا مي خواهيم بفهميم چرا دانشمندان دانشگاه از دانشگاه بالاترند، از همه علوم دانشگاهي بالاترند و چرا علماي حوزه از همه علوم بالاترند. براي اينكه علم، يك سلسله مفاهيمي است كه در اذهان است؛ عالم، آن مفاهيم را فرا گرفت، يك. آنها را باور كرد، دو. برابر آنها متخلّق شد، سه. عمل كرد، چهار. به جامعه منتقل كرد و منتشر كرد، پنج. اين عناصر پنج گانه از يكي يقيناً بيشتر است. آن علم، علم است؛ ولي عالم پنج تاست. همان را دارد، باور كرده، متخلّق شده، عمل كرده، رسالتش هم نشر بود، منتشر كرده.پس ما مي توانيم از هر علمي بالاتر باشيم.
مراد از اسلامي شدن دانشگاهها
مطلبي كه به عهده همه دانشگاهيان، مخصوصاً دانشگاهياني كه پسوند اسلام و اسلامي را به همراه دارند اين است كه اين دانشگاهها بايد اسلامي بشود. از طليعه انقلاب تا كنون مخصوصاً اين سال هاي اخير سخن از اسلامي شدن دانشگاه است. اين بزرگان خيال مي كردند وقتي مي خواهند دانشگاه را اسلامي كنند؛ يعني يك نمازخانه بزنند، يعني شب جمعه دعاي كميل داشته باشند، روز جمعه دعاي ندبه داشته باشند، شب چهارشنبه دعاي توسل داشته باشند، كلاس هاي دختر و پسر از هم جدا باشد، با روسري و چادر بيايند؛ خيال كردند اسلامي شدن دانشگاه يعني اينها !
اينها نمي دانند كه مسلمان تربيت كردن يك مطلب است و آسان، علوم را اسلامي كردن مطلب ديگر است و دشوار ! ما بايد علوم را اسلامي كنيم، يعني فيزيك وشيمي و رياضي و طب را اسلامي كنيم؛ دانش بشود اسلامي، نه دانشجو بشود مسلمان؛ آن، كار آساني است ! خيلي ها برايشان روشن نشد كه علم اسلامي است؛ مي گويند: علم سكولار است. مگر فيزيك، زمين شناسي، جانور شناسي، دريا شناسي اسلامي و غير اسلامي ندارد!! اين رسالت دانشگاه است كه بايد متوجه بشود خير؛ علوم ما اسلامي است و توضيح مي خواهد. مسلمان تربيت كردن، دانشگاه را به سبك اسلامي، به سمت اسلامي بردن؛ اينها كار عوامانه است، اينها كار محقق نيست؛ از همه هم بر مي آيد ! فيزيك و زمين شناسي و آسمان شناسي و نجوم ودريا شناسي و زير دريا شناسي را اسلامي كردن؛ آن هنر است !
جهان معاصر، تشنه معارف توحيدي
اگر اين ثابت شد، ايران حرفي براي گفتن دارد، غرب هم تشنه اين كار است. آنها همه اين كارها را تجربه كرده اند؛ امادر آنهامانده اند ! گاهي هم به عرفان بودا و هندو پناهنده مي شوند.
در نشست هزاره اديان (3) كه ما رفتيم، من ديدم كه چندين طبل متوسط در سمت راست اين جايگاه است و چندين طبل متوسط هم سمت چپ؛ يك طبل بزرگ هم وسط، يك عدّه جوانها هم برهنه فقط شلوار پايشان است و چوب به دست، ما نمي فهميديم براي چيست ! اين در نشست هزاره اديان در سال 2000. وقتي آن روز، يعني بعد از ظهر روز سخنراني و اينها نبود؛ افتتاحيه شان هم مناجات بود. اين 72 ملّت از شرق و غرب همه آنجا جمع بودند و افتتاحيه آنها اين بود كه مراسم ديني شان را در آن روز ارائه كنند. اوّلين گروه همين طبّال ها بودند؛ در سازمان ملل، در مهد تمدّن ! اين ديني كه افتتاحيه اش با طبل شروع مي شود؛با بكوب، بكوب شروع شد ! بعد هم يك عدّه با ويلن آمدند، افتتاحيه مذهبشان را نشان دادند؛ هر كسي كه آمد،حرف و كار خودش را مي زد !
نوبت مسلمان ها كه شد، يك مسلماني آمد، اذان گفت، اين اذان را به انگيسي ترجمه كرد؛ بعد يك عالم شيعي آمده، بخشي از صحيفه سجاديه را خواند، چند جمله را معنا كرد؛ يك عالمي هم از اهل سنّت آمد، بخشي از ادعيه نبوي (ص) را معنا كرد؛ اين شده افتتاحيه ما مسلمان ها، آن هم شده افتتاحيه آنها. و دبير اين نشست هم كسي بود به نام دكتر باواجين، جزء همين هندوها و بودائي هابود؛ اين در غرب است الآن! اينها به ستوه آمده اند و به يك امر ماوراء طبيعي تكيه مي كنند. علومي هم كه دارند، اين علوم از دريا شناسي و زير دريا شناسي؛ از آسمان شناسي و اوج آسمان شناسي و طرفين اين علوم، هيچ جا سخن از خدا و قيامت نيست ! لاشه علوم در دانشگاهها تدريس مي شود.
شرط اسلامي شدن علوم تجربي و دانشگاهها
وقتي حرف اصلي دانشگاه را متون درسي مي زند و اين متون درسي هم لاشه علوم است، نه علم الهي؛ اين دانشگاه اسلامي نخواهد بود ! دانشجو را مي شود مسلمان تربيت كرد، امّا دانش اسلامي نيست !! و حرف اصلي دانشگاهها را هم دانش مي زند، نه ارزش ! راه اسلامي كردن دانشگاهها اين است كه ما اين علوم را اسلامي كنيم. علوم هم با قرارداد اسلامي نمي شود؛ ما از اين به بعد بياييم قرارداد ببنديم كه فيزيكمان را اسلامي بكنيم، فيزيك را اسلامي بكنيم يعني چه؟ زمين شناسي را اسلامي بكنيم يعني چه؟ دريا شناسي را اسلامي بكنيم يعني چه؟ يعني اين هم نظير تفاهم است، نظير امضاء است، نظير تقابل است، نظير تعامل است،نظير قرار داد است؛ چه چيزرا مااسلامي بكنيم؟
مصادره ( معلوم )، ( علم ) و ( عالم ) توسط فرهنگ غرب
سرّش آن است كه علم و دانش يك معلوم دارد، يك؛ علم دارد، دو؛ عالم دارد، سه؛ اينها اضلاع سه گانه مثلث دانشگاهند. آنچه كه غرب به سر ( علم ) و ( عالم ) و ( معلوم ) آورد؛ اينها را غارت كرد، برهنه كرد؛ معلوم را غارت كرد، علم را مصادره كرد، عالم را خانه نشين كرد و لاشه علوم الآن در دانشگاهها تدريس مي شود.
توضيح مطلب اينكه: در زمين شناسي چه بحث مي شود؟ بحث مي شود كه اين زمين در 2 ميليون يا 2 ميليارد يا هزار ميليارد سال قبل چنين بوده است، تطوراتي را پشت سر گذاشت و اكنون چنين است؛ پيش بيني مي شود كه در آينده نزديك يا دور چنان بشود. زمين شناسي شان اين است، دريا شناسي شان اين است، معدن شناسي شان اين است، ستاره شناسي شان اين است و اين لاشه علم است. امّا كي كرد، براي چه كرد؛ اين بحثهاهمه غارت شده است !
امّا خلقت شناسي چطور؟ آن هم اسلامي و غير اسلامي ندارد؟! همه اش سخن در اين است كه اين دريا اينچنين بوده است، بعد اينچنين شده است، بعد آنچنان مي شود. امّا هو الّذ ي فعل كذا، لامر كذا؛ هو الاوّل، هو الآخ ر، أرض مخلوق است، أرض آيت است؛ همه اينها غارت شده است. چرا تفسير،علم اسلامي است؟ براي اينكه يك مفسّر مي گويد: خدا گفت. زمين شناسي هم اسلامي است، براي اينكه يك زمين شناس محقق مي گويد: خدا كرد،شما داريد كتاب خدا را تفسير مي كنيد ! كتاب خدا گاهي تدويني است، گاهي تكويني. اگر تفسير،علم اسلامي است، مي گوييد خدا گفت؛ زمين شناسي هم علم اسلامي است، ما اصلاً زمين شناسي غير اسلامي نداريم ! دريا شناسي غير اسلامي نداريم ! طب غير اسلامي نداريم !
پس« معلوم » را غارت كردند، لخت كردند؛ يعني هو الاوّل را گرفتند، هو الآخ ر را گرفتند، اين جامه خلقت كه به بدن زمين و زمان پوشانده بود، اين را گرفتند؛ برهنه كردند، گفتند شما درباره اين زمين بحث بكنيد ! بله، معلوم مي شود كه زمين شناسي اسلامي و غير اسلامي ندارد. مي گويد كوه شناسي اين است، درخت شناسي اين است، دريا شناسي اين است، معدن شناسي اين است؛ اين مال معلوم.
« علم » را هم آمدند غارت كردند؛ گفتند: اينها بشري است، بشر خودش مي فهمد. بشري است يعني چه؟ اين بشري كه براساس: الم يك نطفهً م ن منّي يمني (4)، يك نطفه بود؛ امروزبه اين صورت در آمده،آيا اين قدرت حرف دارد؟!آيا اين علم مال بشر است؟ يا كه و الله اخرجكم م ن بطون امّهات كم لا تعلمون ش يئاً و جعل لكم السّمع و الابصار و الافئ د ه (5)؟!
عواقب غارت « معلوم »، « علم » و « عالم »
آيا خداي سبحان بشر را بي سرمايه خلق كرد؛ يا فالهمها فجورها و تقواها (6) به او داد، يا ف طرت الله الّت ي فطر النّاس عل يها (7) به او داد؟! اين دلمايه و سرمايه را در درون درون او ذخيره كرد، يك عدّه كارشناسان به نام انبياء فرستاد كه و يثيروا لهم دفائ ن العقول (8)؛ از درون دل انسانها در بياورد، بگويد تو اين هستي ! هيچ فهمي نيست، مگر اينكه حجت خداست بين عبد و مولا، از زمين شناسي و دريا شناسي تا سپهر شناسي؛ علم و علمي.
« علم »، بهترين راهنما و حجت الهي براي انسان
اگر كسي نماز صبح را عمداً آهسته بخواند، جهر نخواند؛ يا نماز صبح را 3 ركعت بخواند، يا نماز مغرب را 2 ركعت بخواند؛ اين در قيامت عذاب مي بيند، براي اينكه عمداً حرف خدا را مخالفت كرده. در قيامت مي گويند كه بر طبق فلان آيه، طبق فلان روايت ما گفتيم نماز صبح بايد اين جور باشد، چرا نكردي؟! حالا اگر يك زير دريا ساز، يا يك سفينه فضائي ساز فهميد كه اگر دست به فلان جاي شاسي بزند، اين خطر دارد. اگر دست زد در زير دريا، به كسي آسيب رساند؛ يا فوق مريخ به كسي آسيب رساند، در قيامت جهنّم مي رود يا نمي رود؟!
اين مي تواند بگويد: خدايا ! شما كه در قرآن نگفتي وقتي رفتي مريخ، دست به آن شاسي نزن !! يا زير دريا رفتي دست به آن شاسي نزن ! اما خدا به او مي گويد: اين فهمي كه تو داري، من به تو دادم؛ اين مثل صحيحه زراره است، اين مثل فلان آيه است !آيا مي شود يك چيزي را آدم بفهمد و حجه الله نباشد؟! يك طبيبي قلب را باز كرده و به جاي اينكه درست ببندد، درست نبسته؛ آيا معذّب است يا نه؟ آيا مي تواند بگويد خدايا ! شما كه نه در قرآن گفتي، نه در روايت گفتي كه وقتي قلب را باز كردي، آنجا را اين جور بدوز !! اما خدا مي فرمايد: اين فهمي كه من به تو دادم، صحيحه زراره است ! مگر مي شود علم، حجت نباشد، آن هم حجت شرعي؟! پس علم حجه الله است.
اينها اسلامي حرف مي زنند، ولي قاروني فكر مي كنند ! وقتي موساي كليم (ع) به قارون گفت: لا تنس نصيبك م ن الدّنيا (9)، احكام الهي را رعايت بكن، مال تهيه كردي حقوق الهي را بپرداز؛ گفت: من خودم زحمت كشيدم، بدست آوردم ! نّما اوت يته علي ع لم ع ند ي (10). بسياري از اينها اسلامي حرف مي زنند، ولي قاروني فكر مي كنند؛ مي گويند: ما خودمان فهميديم. خودمان فهميديم يعني چه؟ يعني اين علم مال ماست، هر جوري خواستيم مطابق آن عمل مي كنيم؛ خير، اين علّم الا نسان ما لم يعلم (11) است، مال بشر نيست، ديگري به تو داد، حجت خداست. من خودم زحمت كشيدم، پيدا كردم يعني چه؟ چنين شخصي بر اساس افرايت من اتّخذ ا لهه هواه (12) يك چنين حرفي مي زند. بنابراين معلوم غارت شده است، علم غارت شده است، عالم مصادره شده است؛ آن وقت هيچ راهي ندارند براي اسلامي كردن دانشگاه !
الآن حداكثر تلاش شان اين است كه دانشگاه را اسلامي بكنند؛ عكس امام و رهبري (حفظهما الله) را بگذارند، اللّهمّ كن ل وليك الفرج بگذارند، آرم جمهوري اسلامي را بگذارند در كتاب؛ خيال مي كنند كتاب با اين مي شود اسلامي !! درحالي كه علم بايد اسلامي بشود.
مهم ترين شرط براي اسلامي شدن دانشگاهها
اگر اينچنين شد؛ ما اصلاً فيزيك غير اسلامي نداريم، رياضي غير اسلامي نداريم، دريا شناسي غير اسلامي نداريم، صحرا شناسي غير اسلامي نداريم ! چرا در حوزه هاي علميّه به طلبه ها نمي گويند شما دخترها و پسرها در يك مسجد ننشينيد، جداي هم بنشينيد؟ چون او شب و روز دارد قال الله و قال رسول مي خواند !
يك نصف سطر به عنوان ما كنّا معذّبين حتّي نبعث رسولاً (13) در قرآن آمده، اين همه معارف اصولي در برائت ازآن در آمده! الآن 50 ـ 60 جلد كتاب غير تكراري عميق علمي از يك خط لا تنقض اليقين ب الشّك (14) در آوردند! اين عبارت بيش از يك خط نيست!! اما60 جلد كتاب عميق علمي بي تكراردرباره آن نوشته شده؛ حالا آن تكرار كه حسابش جداست؛ همه را از يك خط در آوردند! دهها برابر اين خط، ما درباره خلقت آسمان و زمين حرف داريم، آيه داريم ! آن را اگر بحث بكنند،آيا اسلامي نمي شود؟! لغتش را معنا مي كنند، عرفش را معنا مي كنند، تطورات را بحث مي كنند، پيشينه تاريخي را معنا مي كنند؛ هر چه را كه علم يا علمي شد به حساب اسلام مي آورند و البتّه تحوّل پذير هم هست، مثل اينكه درفقه و اصول ما خيلي از مطالب عوض مي شود !
بنابراين رسالت دانشگاهها عموماً و دانشگاه آزاد اسلامي خصوصاً اين است كه كار كارشناسي بشود، ثابت بكنند كه علوم اسلامي است و اصلاً محال است ما فيزيك غير اسلامي داشته باشيم ! ما داريم فعل خدا را شرح مي دهيم، آن وقت آيا اسلامي نيست؟! و به هر چه كه فهميديم، مسئوليم مطابق آن عمل بكنيم؛ اين اسلامي نيست؟!
بنابراين اساس كار بر اين است كه ما به خواست خدا به اين سمت حركت كنيم. مطمئن باشيد غرب تشنه اين حرف هاست ! گاهي كه عدّه اي از آن معمّرينشان، كساني كه بين 70 و 80 سال سن دارند؛ مي آيند، چهار تا حرف مي شنوند؛ من مي بينم دگرگون مي شوند ! اينكه مي بينيد آنجا فقط سرزمين ارسطو و افلاطون است! ضريب هوش آنها هم كم نيست؛ آنها علم را جدّي مي گيرند. اگر كافرند، ماركس و ا نگلس درآن در مي آيد كه الآن تقريباً بيش از مسلمانها يا هم سطح مسلمانها اينها پيرو دارند !! اينها آدم هاي كوچكي هم نيستند !اين چين به اين عظمت، بخش وسيعي از ژاپن، بخش وسيعي از خود شوروي سابق؛ اينها را همين ماركس و ا نگلس ساختند! ارسطو و افلاطون هم كه شهره آفاقند؛ آنها هم مال همين سرزمينند! اينها وقتي كه مي آيند، چهار تا حرف مي شنوند؛ مي بينيد مثل يك طلبه ب فهم خيلي خضوع دارند !
علّت نقصان قوانين در جهان غرب
ما اساس كارمان اين است كه بشويم « عالم ». بيان نوراني امام هادي (ع) اين است كه عالم از علم بالاتر است؛ آن وقت چيزي كم نداريم! آن وقت ما بايد صادر بكنيم، صدور انقلاب راهش اين است، فرهنگ را ما بايد صادر بكنيم. اگر دانشگاه حرفي براي گفتن داشته باشد كه دارد، غرب كاملاً مي پذيرد. آنها در بخش محدود ي ازحسّ و تجربي، پيشرفت فراواني كرده اند. امّا هر روز؛ چون پايگاه فكري ندارند، مي گويند استقلال، مي گويند آزادي، مي گويند دموكراسي، مي گويند حقوق بشر؛ امّا اينها را از كجا بايد بگيرند؟ ما هم مي گوئيم دموكراسي، آزادي، استقلال، حقوق بشر؛ امّا يك منابع فطري و وحياني داريم ! آنان حمله به عراق و كشتار روزانه عراق را دموكراسي مي دانند؛ آنها باور كرده اند اين دموكراسي است و هنوز هم دست بردار نيستند !
هر كشوري بالأخره يك قانوني دارد! اسلام و ايران حرفي براي گفتن دارد. قوانين موادي اند مثل فقه، مواد قانوني مصوبه مجلس شوراي اسلامي را اگراز مجلسيان سئوال بكنيم كه پشتوانه اين مواد شما چيست؛ مي گويند: قانون اساسي است. اينها مي شود مواد، قانون اساسي مي شود مباني؛! وقتي به سراغ مباني مي رويم كه تو از كجا در آمدي، مي گويد: من از آن منابع در آمدم؛! ما يك ( منبع ) داريم، يك ( مبنا ) داريم، يك ( ماده )؛ در فقه مان همين طور است! منبع داريم و مبناي شك ّ در مقتضي داريم و برائت استقلال داريم، از اين مبنا اين رساله عمليّه در مي آيد. اين رساله عمليّه مي شود مواد، آن مباني اصولي، مي شود مباني، قرآن و عترت و عقل مي شود منبع. در ايران حرفي براي گفتن هست؛ يعني مصوبات مجلس مي شود مواد، قانون اساسي مي شود مباني، قرآن و عترت مي شود منبع و فطرت.
امّا در غرب؛ الآن حقوق بشر همينطور است ! شما به غرب سري بزنيد، به كشورهاي غير الهي سري بزنيد؛ آنها هم يك مواد، مجلس شوراي ملّي دارند، مصوبات دارند. آن مصوباتشان به استناد چه پشتوانه اي است؟ به استناد قانون اساسي شان است. قانون اساسي شان را چه جور مي گيرند؟ از سنّت مردم، فرهنگ و عادات و آداب و سنن و رسوم مردم؛ همين !و به جائي بند نيست !! مگر آداب مردم و سنن مردم مي شود منبع قانون؟!
آثار اسلامي شدن متون دانشگاهي
بنابراين ايران حرفي براي گفتن دارد و آن حرف را، هم حوزه ها بايد ارائه كنند، هم دانشگاهها. اگر ن شآء الله متون درسي با نظر كارشناسي اسلامي شد، بهترين راه براي صدور انقلاب همين است، نجات دانشگاهها هم همين است. هر روز اين دانشجو با وضو سر كلاس درس مي آيد؛ اگر قداست دانشگاه از اين به بعد بيشتر از حوزه نباشد، كمتر از حوزه نيست. حوزه مي گويد: خدا گفت، دانشگاه مي گويد خدا چنين كرد. امّا الآن هيچ خبري نيست، الآن لاشه علوم است. با لاشه علوم هيچ پروازي ممكن نيست ! بله، مي شود دانشجو را مسلمان تربيت كرد؛ امّا دانشگاه اسلامي نخواهد شد !
بيانات معظم له در ديدار با جمعي از مسئولان و اساتيد دانشگاه آزاد اسلامي ـ دماوند ؛ تابستان 1387
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بحار الأنوار/ 75/ 370/ باب 28؛مواع ظ أبي الحسن الثالث (ع) و حكمه ـ با تلخيص
(2) نهج البلاغه/ حكمت 32
(3) اشاره به:اجلاس هزاره اديان؛ شهريور 1379 ـ نيويورك، مقر سازمان ملل متّحد ؛ با حضور حضرت آيت الله جوادي آملي به عنوان نماينده اعزامي مقام معظّم رهبري از جمهوري اسلامي ايران
(4) قيامه/ 37
(5) نحل/ 78
(6) شمس/ 8
(7) روم/ 30
(8) نهج البلاغه/ خ 1/ بند 37
(9) قصص/ 77
(10) قصص/ 78
(11) علق/ 4
(12) جاثيه/ 23
(13) اسراء/ 15
(14) وسائل الشيعه/ 1/ 245

 



انتخابات و بيعت حمايت

علي رخشاني
در مطلب حاضر نويسنده با اشاره به كاركردهاي برخي اعمال عبادي در اسلام، پيرامون اهميت نقش سياسي انتخابات و شركت مردم در آن، سخن گفته است كه اينك ازنظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
همگرايي حكومت و ملت
فرهنگ سياسي اسلام سرشار از آموزه هاي همگرايي و همسويي ميان دولت و ملت است. امت درنظام اسلامي شهروندان متعهد و مسئول در برابر خدا، خلق و دولت هستند. به اين معنا كه هم مي بايست پاسخگوي نگرش ها و رفتارهاي خويش دربرابر خداوند باشند و هم نسبت به ديگر شهروندان و بلكه ديگر انسان ها احساس مسئوليت كنند و ظلم و ستمي درحق ديگري نكنند و يا منكر و زشتي را انجام ندهند و نابهنجاري را مرتكب نشده و يا آن را گسترش ندهند و هم در برابر دولت اسلامي و نظام ولايي به مسئوليتهاي خويش عمل كنند.
آموزه هاي اسلامي، آموزه هاي اجتماعي و سياسي است و بسياري از اعمال عبادي صرف نيز به شكلي اجتماعي و سياسي است. از اين رو نماز جماعت بر نماز فردي و تنهايي، مقدم شده و آثار و بركات آن نيز بسيار است، زيرا حضور در جماعات موجبات همگرايي و هم سويي اجتماعي را فراهم مي آورد.
نقش و كاركرد سياسي برخي از اعمال افزون تر از نقش عبادي آن است. از آن جمله مي توان به نماز جمعه و حج اشاره كرد. درگذشته حضور در نماز جماعت مساجد جامع شهر به معناي بيعت شهروندان با دولت اسلامي به شمار مي آمد. اين كار كرد براي نماز جمعه به شكل كامل و تام و تمام معنا مي يافت. از اين رو در زماني كه حكومت در اختيار طاغوت و خلافت سلطنتي قرار داشت امامان معصوم از حضور شيعيان در نماز جمعه باز مي داشتند؛ زيرا حضور در اين نماز به معنا و مفهوم پذيرش حاكمان جور و طاغوت و به نوعي بيعت مداوم هفتگي با دولت بود.
كاركرد سياسي حج نيز اين گونه بود؛ هر چند كه در اندازه نماز جمعه نبود و به معناي بيعت خاص به شمار نمي رفت؛ بلكه حج كاركردي عام تر داشت و به معناي بروز و ظهور قدرت اسلام و تاكيد بر همگرايي امتي بود كه از تنوع قومي و فرهنگي بسياري برخوردار بودند. حضور درجمعيت حج، به دولت اين فرصت را مي دهد تا فرهنگ جامع تر را برخرده فرهنگ چيره سازد و با حفظ برخي از خرده فرهنگ هاي مثبت، به دگرگوني برخي ديگر از فرهنگ ها كه آثار و كاركردهاي منفي دارد بپردازد.
نقش حج از اين رو، بيشتر مي تواند اجتماعي و فرهنگي باشد ولي اين بدان معنا نخواهدبود كه كاركردهاي سياسي عام آن را ناديده بگيريم؛ زيرا كاركردهاي حج سياسي به معناي تأثيرگذاري بر روابط بين المللي خواهدبود. دولت هايي كه در انديشه تشتت امت و نفوذ بر آن هستند با حضور انبوه امت همرنگ و هم سو و هماهنگ، خود را به كناري مي كشند و تحت تأثير رواني اين حضور خواهندبود. البته اين به شرطي است كه با مديريت هدفمند، اين حج برگزار شود. در هنگام اشغال عراق در آغاز سده بيست ميلادي ازسوي انگلستان، هنگامي كه يكي از مسئولان سياسي از مسئول نظامي درباره صداهايي كه از مأذنه مساجد برمي خاست پرسيد: اين سروصداها براي چيست؟ وقتي كه جواب مسئول نظامي را شنيد كه اين ها براي اجتماعات عبادي ايشان است گفت كه اجازه بدهيد هرچه مي خواهند اذان بگويند كه اين امر براي سياست كشور ما خطري ندارد. اما اگر مديريت درست وجود داشت شايد اين گونه نمي انديشيد و اين اذان كه در آن به اقامه نماز و بندگي خدا و مقدم داشتن پيامبر(ص) بر هر دين و پيامبر ديگري بود، مي بايست خود امواج شورش و خيزش اسلامي را فراهم مي آورد و براي دولت كافر انگلستان خطرساز مي شد، زيرا اقامه دين و اسلام و مقدم داشتن پيامبر(ص) كه در اذان آمده چيزي جز رهايي از سلطه بيگانگان و طاغوت كافر و جائر نبود و نمي بايست دولت كافر احساس بي خطري نسبت به آن داشته باشد. همچنين است مسئله حج و كاركردهاي آن در روابط بين الملل، زيرا اين حضور عظيم و ميليوني از سوي گروه هاي قومي و فرهنگي متدين به اسلام و شهروندان امت به معنا و مفهوم آن بوده است كه مي بايست از آن بترسند و ارعابي كه در آيات بدان اشاره شده را ايجاد كند. مشكل آن است كه در حال حاضر نظام ولايي كنار نهاده شده و هنوز اشكال ديگر نظام خلافت سلطنتي در جوامع اسلامي حاكم است و حتي كافران بسياري از بلاد و كشورهاي اسلامي حاكم و چيره شده اند. به سخن ديگر اين انبوه زوار حسين(ع) كه در سالهاي پس از سقوط صدام در اربعين آن حضرت در قالب دستجات ميليوني راهي كربلا مي شدند، مي بايست آمريكايي ها را از كشور بيرون مي ريخت و ارعاب و ترس در دلهايشان مي انداخت و موجبات فرار ايشان را فراهم مي آورد. اما چه شد كه اين گونه اين امواج عظيم همانند آن اذان و حج، بي خطر شده و چون كبريت بي خطر عمل مي كند؟ بي گمان پاسخي كه يكي از سربازان نادر داده است شايد به اين معنا و رسيدن به حقيقت كمك كند. نادر هنگامي كه سرباز پير را ديد كه در برابر افغاني هاي متجاوز به رشادت تمام مي جنگد گفت: در زمان شاه سلطان حسين عباسي كجا بودي كه دويست هزارنفر بر لشكر انبوه عباسي چيره شد؟ وي در پاسخ گفت: آن روز نادري نبود تا مرا مديريت كند. اكنون اين امواج خروشان حاجيان اين گونه بي مديريت هستند و كسي نتوانسته از آنها بهره برداري سياسي كند و ملت هاي فلسطين و افغانستان و ديگر ملت هاي اسلامي را از استكبار آمريكا و تجاوز غربيان كافر رهايي بخشد. اينجاست كه مسئله مديريت و اهميت و آثار آن روشن مي شود و اين كه چگونه فقدان ولايت و نظام ولايي موجب شده كه ملت ها و امت ها نتوانند به آرامش و آسايش دست يابند و تحت سيطره آمريكايي ها و غربيان كافر بمانند.
نقش سياسي انتخاب
در اسلام همواره مسئله بيعت با حاكمان به عنوان آموزه اي دستوري مطرح بوده است. بيعت به اشكال و اقسام و كاركردهاي مختلف انجام مي شد. گاه به شكل بيعت حمايت و گاه اطاعت و گاه ديگر براي امور ديگر بوده است. در نخستين بيعت، مسلمانان مدينه پذيرفتند كه پيامبر ولي امر ايشان شود و دولت مدينه را ايجاد كند. در موارد ديگر بيعت اطاعت انجام شد. در بيعت زنان هدف، عمل به آموزه هاي قرآني بود و به ظاهر كمتر كاركرد سياسي داشت. ولي اگر به خوبي به مفاد بيعت كه در آيات قرآن آمده توجه شود دانسته مي شود كه هدف از آن تأكيد بر هنجارهاي اجتماعي بوده است و در حقيقت امنيت اجتماعي جامعه به عنوان يك كاركرد سياسي براي پيامبر مطرح بود. آن حضرت(ص) مي دانست كه زنان مي توانند با رفتارهاي خويش امنيت اجتماعي را به خطر افكنند و موجب تباهي امت و همه آثار و بركات حضور دين شوند. از اين رو با بيعت خاص از آنان مي خواهد تا هنجارهاي اجتماعي جامعه را در امنيت قرار دهند و سلب امنيت نكنند. آن حضرت(ص) در جنگ ها و موارد ديگري نيز بيعت مي گرفت كه بيعت با كاركردهاي خاص بود. اين گونه است كه جامعه از خطر دشمن درون حفظ مي شد و نفاق دشمنان دروني تضعيف مي شدند. بيعت هفتگي آنچنان مهم بود كه هر هفته به شكل حضور در نمازجمعه انجام مي شد و كسي كه در نمازجمعه شركت نمي كرد منافق شمرده و از جامعه و شهروندي طرد مي شد. اين طرد از سوي امت انجام مي شد و مردم با او به عنوان شهروندي سالم و مؤمن برخورد نمي كردند. در نمازجمعه حضور مسئول حكومتي با سلاح و قدرت (نماد سياست) مي ايستاد و خطبه و نماز را اقامه مي كرد. و بدين ترتيب هرهفته ميتينگ سياسي انجام مي شد. در آن دوره بيشترين نقش در عرصه سياست بين الملل را حج داشت؛ زيرا حضور انبوه مؤمنان دشمنان پيراموني را به وحشت مي افكند. در زمان ما اين بيعت به اشكال ديگر نيز انجام مي شود. حضور در راهپيمايي ها و تظاهرات ميليوني از چنين نقشي برخوردار است و در حقيقت بيعت حمايت و اطاعت را بازگو مي كند. حضور در انتخابات افزون بر جنبه مشاركت شهروندان در ساخت و ساختار قدرت، اين امكان را مي دهد تا دولت با نمايش قدرت بيعت كنندگان در اين آزمون، دشمنان را به وحشت و هراس افكند. اين مسئله از اين جهت در حكم بيعت حمايت از سياست هاي كلان دولت اسلامي است بنابراين كاركرد بسيار خوب و مناسبي درسطح داخلي و بين المللي دارد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14