(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 15 اسفند 1390- شماره 20160

مديريت انگليسي ـ آمريكايي در جبهه ضد امام
حلقه مديران مشهور به «كارگزاران سازندگي» چگونه شكل گرفت؟
دولت سازندگي و طبقه متوسط جديد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مديريت انگليسي ـ آمريكايي در جبهه ضد امام

قرارگاه سازمان سيا سپس پيشنهاد مي كند:
با شريعتمداري نظريات حرفه اي درباره فنون گردآوري پول و زير و بم هاي به راه انداختن يك فعاليت وسيع روابط عمومي در آمريكا و اروپا به علاوه سرمايه گذاشتن جهت شروع تلاش خود، مطرح شود1.
همزمان فردي مثل رحمت الله مقدم مراغه اي (اسناد لانه جاسوسي او را دوست قرارگاه سيا در تهران از سال 1332ناميده است)2 در مقام استانداري آذربايجان شرقي به حمايت بي دريغ از حزب خلق مسلمان مي پردازد. اظهارات تشنج طلبانه اين كارگزار دولت موقت بازرگان، در اولين روزهاي دوران كوتاه مسئوليت خود نشانه همراهي با افراطيون حزب خلق مسلمان است. همين همراهي، مراغه اي را به استعفا از مسئوليت استانداري و قرار گرفتن در ليست انتخاباتي حزب خلق مسلمان و راه يافتن به مجلس خبرگان قانون اساسي كشاند. مقدم مراغه اي در مجلس خبرگان يكي از حاميان جدي ايده هاي دولت موقت بود. او در كنار افرادي مثل ابوالحسن بني صدر، عزت الله سحابي و... از مخالفان جدي تصويب اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان بودند. به گفته مرحوم حسينعلي منتظري مهندس بازرگان معتقد بود:
امور استان آذربايجان شرقي بايد زيرنظر شريعتمداري و به تبع آن حزب خلق مسلمان اداره شود.3
حزب شريعتمداري علاوه بر چنين حمايتي، همراهي دولتمرداني مثل حسن نزيه، رئيس وقت شركت ملي نفت، محمدعلي مولوي، رئيس بانك مركزي دولت بازرگان را با خود داشت. حزب خلق مسلمان همچنين از حمايت رسانه اي به وسيله روزنامه نگاراني همچون محمود عنايت (مامور سابق ساواك در محافل فرهنگي)، علي رضا نوري زاده (كارگزار برجسته دستگاه فرهنگي رژيم شاه) رضا براهني (عنصر چپ آمريكايي) و... برخوردار بود.
علاوه بر همه اين روابط، اسناد لانه جاسوسي نشان مي دهد كه ماموران سازمان سيا دست كم از ارديبهشت 1358 به دنبال ايجاد يك ائتلاف متشكل از حزب خلق مسلمان باتجزيه طلبان خوزستان، جبهه ملي و برخي از سلطنت طلبان مقيم خارج مثل ارتشبد فريدون جم بوده اند. براساس سندي از قرارگاه سازمان سيا به تاريخ 31ارديبهشت1358، خسروخان قشقايي، زمين دار مشهور استان فارس با اسم رمز اس دي راتر- 4از سوي قرارگاه سيا ماموريت يافت تا از يك سو با فعاليت در جبهه ملي براي ايجاد يك نيروي سياسي ميانه رو و طرفدار آمريكا تلاش كند و از سوي ديگر از طريق ملاقات با سيدكاظم شريعتمداري در قم و شيخ عيسي آل شبير خاقاني پشتيبان معنوي تجزيه طلبان موسوم به خلق عرب در خوزستان و نيز تشكيل يك شوراي عشايري، اين هدف قرارگاه سيا را تحقق بخشد:
هدف ما اين است كه ميانه روهاي طرفدار آمريكا را از حوزه هاي ديني و غيرديني و سياسي گردهم آوريم و در اين كار، احتمالا از «ر-4» (قشقايي) به عنوان كاتاليزور اصلي استفاده شود.4
ائتلاف قشقايي با شريعتمداري از نظر ماموران سيا يك مزيت مقطعي ديگر هم داشت:
«ما مي توانيم در صورتي كه بخواهيم از طريق «ر-4» به شريعتمداري پول برسانيم.»5
براساس اسنادي كه سي سال بعد، وزارت خارجه انگليس آن ها را منتشر كرد اين تلاش، پس از تسخير لانه جاسوسي نيز ادامه يافت. در نهم تيرماه 1359 ارتشبد فراري غلامعلي اويسي (اولين فرماندار نظامي تهران و حومه درسال 1357و مشهور به جلاد 17شهريور) در ملاقاتي كه با پيتر تمپل موريس؛ عضو ارشد حزب حاكم محافظه كار انگليس داشت به او گفته بود كه با شبكه اي در ايران شامل برخي از افسران وقت ارتش، رهبران آذربايجان (منظور همان حزب خلق مسلمان است) و نيز خسرو قشقايي ارتباط دارد. براساس اين اسناد درحالي كه رژيم صدام امكان راه اندازي راديو ضدانقلابي صداي آزاد را براي اويسي فراهم كرده بود، اين ژنرال فراري درهمان روزها ملاقات هايي نيز با استانسفيلد ترنر، رئيس وقت سازمان سيا و زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيت ملي كارتر داشت.
البته اين مقامات آمريكايي پس از ماجراي فتح لانه جاسوسي و نيز در آستانه انتخابات رياست جمهوري آمريكا چنان با احتياط رفتار مي كردند كه اويسي «عدم آمادگي كاخ سفيد» را «قابل درك» دانسته بود.6
در 4 تيرماه 1352آندروويتلي، خبرنگار فايننشال تايمز در ملاقات با استيون لمپورت، يكي از مسئولان خاورميانه اي وزارت خارجه انگليس، از نشست مشترك دو ارتشبد فراري (فريدون جم و غلامعلي اويسي) و نيز پرويز ثابتي (از مسئولان عالي رتبه ساواك) با جوليان ايمري معاون وزير خارجه سابق انگليس سخن گفت. در اين ملاقات، عناصر فراري رژيم ساقط شده سلطنت از حمايت عراق، عربستان و برخي ديگر از كشورهاي خليج فارس از فعاليت هاي ضدانقلابي خود خبر داده بودند.7
البته عملياتي ترين حمايت ها متعلق به رژيم صدام بود؛ چنان كه در ملاقات شاپور بختيار با داود آليانس سرمايه دار صهيونيست ايراني و نماينده مجلس اعيان انگليس، تعبير «فوران نعمت عراقي» با شور و شعف بيان شده بود. آليانس دراين ملاقات نويد كمك رژيم صهيونيستي را نيز به بختيار داده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-همان. اسناد لانه جاسوسي جلد 55ص 52
2-همان، ص .119
3-اسدالله بادامچيان، نقد خاطرات منتظري، ص.521
4-اسناد لانه جاسوسي، ج55، ص.56
5-همان.
6 - HTTP://WWW.RADIOFARDA.COM/ CONTENT/ F4- BAKHTIAR ACTITY- DOCU MENTS- BRITAIN- ARCHIVE- . . HTML24292446/02
7- همان
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -52 / فصل چهارم
حلقه مديران مشهور به «كارگزاران سازندگي» چگونه شكل گرفت؟
دولت سازندگي و طبقه متوسط جديد

نويسنده: پيام فضلي نژاد
آيا رئيس جمهور راه ديگري جز استقراض خارجي از صندوق بين المللي پول داشت يا مي توانست مجري اصلاحات پيشنهادي آنان نباشد؟ مثلاً چنانكه تيم او در مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري مي خواستند يك توسعه ليبرال متوازن در اقتصاد و سياست را همزمان پيش ببرد؟ چنين به نظر مي رسد كه هاشمي رفسنجاني در فكر پياده سازي يك «فرهنگ مدرن» بود؛ مانند همان پروژه اي كه سيدمحمد موسوي خوئيني ها در زمان او دنبال مي كرد، با اين فرق كه ادبيات هاشمي رفسنجاني و شيوه عملش با ديگر سياستمداران تفاوت هاي زيادي داشت. مي توان با دسته اي از ديدگاه هاي جديد تحليلگراني مانند ولي رضا نصر يا فريد زكريا و ري تكيه هم صدا گشت كه شخصيت سياسي وي يك «عملگرا» (پراگماتيست) است و به همين خاطر گزينه مقبول تكنوكرات ها و بروكرات هاست، زيرا با شيوه مديريتي اش منافع آن قشرها بيشتر تامين مي گشت، ولي غير از اين تحليلگران آمريكايي عده اي ديگر از پژوهشگران امنيتي مانند كنت پولاك هستند كه نظرياتي راديكال دارند. مثلاً پولاك در كتاب معماي ايراني پس از روان شناسي سياسي «سردار سازندگي»، شخصيت او را هم يك «ميانه روي ليبرال واقعي» و هم موجودي «جاه طلب» كه «سياست هاي وي همواره تابع منافع زندگي سياسي حرفه اي اش است» تشخيص داده و مدعي است «همواره از آشتي با ايالات متحده طرفداري مي كند.»138 كنت پولاك در كتابش ليستي از سياست هاي دولت سازندگي را براي نزديكي به ايالات متحده آمريكا ارائه مي دهد؛ ليستي كه البته هاشمي رفسنجاني هيچ گاه در مقام انكار اهداف آن برنيامده و خودش بارها اذعان كرده كه در پي «بهبود و برقراري ارتباط با آمريكا» بوده است، اما «هر بار رهبر انقلاب اسلامي مانع از اين كار شده اند.»139 از دل همين استراتژي، سياست هاي «مدرنيزاسيون» شامل ايده هايي مانند «تمركز دولت بر اصلاحات اقتصادي مبتني بر بازار آزاد رقابتي» يا «سرمايه گذاري بي رويه كمپاني هاي خارجي» و «كاهش يارانه هاي دولتي» در شرايط پس از جنگ تحميلي و همچنين «واردات بي رويه كالا» بود،140 چندين بحران شديد مانند «تورم بي سابقه 50 درصدي» و «بدهي هاي سنگين خارجي» درآمد.141 مديريت اصلاحات هاشمي رفسنجاني هم در دست كابينه اي بود كه به تدريج با «فرسايش ايدئولوژيك» دست و پنجه نرم مي كرد و به قول پولاك:
رفسنجاني به محض دست گرفتن قدرت، كابينه اي را روي كار آورد كه «راديكال هاي كليدي» در آن حضور نداشتند. اين كابينه شامل «چهره هاي جديدي» بود كه «انجام تغييرات» در سياست هاي ايران را وعده داده بودند و بيشتر به توانايي هاي «تكنوكراتيك» باور داشتند تا به «وفاداري و پاسداري از انقلاب اسلامي».142
«چهره هاي جديدي» كه كنت پولاك از آنان به عنوان «مديران تكنوكرات» ياد مي كند، همان طبقه «يقه سفيدان» هستند و نمايندگان اين «طبقه جديد» را نيز مي توان حلقه مديران مشهور به «كارگزاران سازندگي» مانند محمدتقي بانكي، غلامحسين كرباسچي، عطاءالله مهاجراني، سيدحسين مرعشي، محمدعلي نجفي، محسن نوربخش، بهزاد نبوي، محسن سازگارا و... ناميد. آنان در دولت، نزديك ترين فراكسيون به هاشمي رفسنجاني بودند و اولين بار پس از انقلاب اسلامي، همان ها خود را «ليبرال دموكرات هاي مسلمان» خواندند. مثالي واضح براي توضيح عملكرد آنان مي توان آورد: رابين رايت، نويسنده روزنامه لس آنجلس تايمز كه براي نگارش كتاب آخرين انقلاب بزرگ ماه هاي متوالي را در ايران دهه 1370 سپري كرده، مي نويسد آقاي رفسنجاني پس از دست گرفتن قدرت، كرباسچي را به سمت «شهردار تهران» رساند تا اين شهر را «زنده» كند و فرهنگسراهاي جديدي مانند فرهنگسراي بهمن «جايي بود كه در آن ايران با غرب مي آميخت.»143 روند نامحسوس اين آميزش به تدريج به چشم مي آمد؛ خصوصاً وقتي تبعات برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي غلامحسين كرباسچي بروز كرد:
كرباسچي به عنوان يك چهره «ليبرال» و «تكنوكرات» پيش از هرگونه فعاليت سياسي به ايجاد دگرگون سازي زيرساخت هاي اجتماعي و سياسي پرداخت. او كوشيد بافت «سنتي» فرهنگ را به سوي «مدرنيزاسيون» سوق دهد. ايجاد فرهنگسراها به ويژه در مناطق جنوب شهر تهران سبب ساز آشنايي صريح مردم با «زندگي مدرن» شد. انتشار «روزنامه همشهري» به جريان سازي اين فرهنگ جديد كمك كرد. شگفت آنكه كرباسچي در همه اين اقدامات سعي آشكاري بر «غيرسياسي» جلوه كردن اقدامات خود داشت!144
ناظران خارجي با دقت ادبيات و پروژه تكنوكرات ها را رصد مي كردند و به نتيجه رسيدند كه بايد آنان را سياستمداراني «عمل گرا» دانست. افسران جمع آوري اطلاعات سازمان اطلاعات مركزي آمريكا و اعضاء ارشد شوراي روابط خارجي آمريكا، هر دو روي يك ارزيابي اتفاق نظر داشتند:
«عمل گرايان» بنا به «فطرت» خود چندان روي مسائل اسلام و انقلاب متمركز نيستند. جهت اصلي آنان ادامه سياستي بود كه تصور مي كردند اجراي آن براي ايران نتايج خوب «تكنولوژيك» و «فن سالارانه» به بار مي آورد و در اين مسير، توجهي به «مذهب» يا «خلوص مذهبي سياست هايشان» نداشتند.145
اين طيف به زعم ولي رضا نصر «شامل عملگرايان و محافظه كاران تكنوكراتي است كه در كلام سكولارند و علاقه مند به ايالات متحده هستند.»146 شدت اين علاقه، ري تكيه و كنت پولاك را در مقاله مشترك «همان عملگراهاي خوب» در مجله سياست خارجي به اين نتيجه رساند كه «محافظه كاران عمل گرا آمريكا را بي نياز از دخالت نظامي براي تغيير رژيم در ايران مي كنند.»147 هاشمي رفسنجاني بنا به سرشت عمل گرايي خود براي پيشبرد سياست هايش دست به ائتلاف هاي سياسي جديدي مي زد و كوشيد تا بخشي از منتقدانش را يا با خود همراه كند يا در حاشيه نگه دارد. اولين رگه هاي پيوند نيروهايي كه خيلي زود به نام هاي حلقه كيان و حزب كارگزاران سازندگي شناخته شدند را مي توان در زمان آغاز انتشار روزنامه همشهري ديد؛ وقتي غلامحسين كرباسچي در سال 1371 انتشار روزنامه شهرداري تهران را به ماشاالله شمس الواعظين سپرد. شهردار تهران، بهروز غريب پور را نيز به سمت رئيس فرهنگسراي بهمن منصوب كرد148 و بدين ترتيب پس از پيوند با روشنفكران ديني حامي عبدالكريم سروش، اين بار هنرمندان لائيك را به صحنه مديريت فرهنگي پايتخت برگرداند. حتي كرباسچي از شراره صالحي لرستاني، دختر شايسته ايران در سال 1356 هم براي كار دعوت كرد. اغلب چهره هاي فرهنگي و مطبوعاتي مورد حمايت «كارگزاران سازندگي» (مانند غريب پور) در دهه 1380 به نحوي علني بخش هايي از پروژه «كودتاي مخملي» را پيش بردند.149 سپس قرعه به نام منتقدان شديد سابق هاشمي رفسنجاني افتاد كه در پايان دهه 1360 در قامت يكي از مخالفان سرسخت سياست هاي تعديل اقتصادي دولت ظاهر شدند و روزگاري در نقد رئيس جديد دولت در روزنامه سلام به عنوان ارگان مجمع روحانيون مبارز مي نوشتند:
ما نمي توانيم «گرسنگان» خود را با تكه ناني كه «غرب» به ما قرض مي دهد، «راضي» كنيم.150
چندي نگذشت همين منتقدان كه سر از مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري يا برخي از بخش هاي وزارت اطلاعات درآوردند، ديگر به هزينه هاي زيان بار «توسعه اقتصادي ليبراليستي» اعتراضي نمي كردند، بلكه براي دوره زماني پس از آن هم پيشبرد فاز جديدي از «دموكراتيزاسيون» را در سر داشتند. هفته نامه بيان و روزنامه سلام نيز مواضع «ضدسرمايه داري» و «ضدآمريكايي» خود را فراموش كردند و به تريبوني براي ترويج انديشه هاي سكولار تغيير مسير دادند . اين تغيير موضع كه جناح موسوم به «روشنفكران ديني» مانند عبدالكريم سروش نيز آن را مي پسنديدند، از قضاء توسط برخي از اعضاء بلندپايه حلقه هاي سياسي سكولار و بالاخص حلقه ماهنامه كيان و فصلنامه نگاه نو مديريت مي شد. كساني چون علي ميرزايي، محمدتقي بانكي، محسن سازگارا و بهزاد نبوي يا اقتصادداناني مانند فخرالدين عظيمي به سبب ضريب نفود و مناصبشان در شركت هاي عظيم صنعتي مانند شركت ملي فولاد ايران يا مراكزي مثل سازمان برنامه و بودجه، وزارت صنايع و معادن و وزارت امور اقتصادي و دارايي در مركزيت سياستگذاري هاي اصلاحي «دولت سازندگي» حضور داشتند. آن ها همزمان مجلات مبلغ «سكولاريزم ديني» را با تكيه بر آراء فلاسفه انگليسي يهودي از جمله س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين را نيز نشر مي دادند و براي اشاعه اين تفكر سرمايه گذاري كلاني را متقبل گشتند.
يك لايه عميق تر برويم. اسناد تاريخي به ما مي گويند عبدالكريم سروش هم در كسوت حامي اكبر هاشمي رفسنجاني و هم تحت حمايت او زندگي اش را مي گذراند. اصلاً سروش در نامه هايش عنوان «سردار بزرگ آزادگي» را به لقب «سردار سازندگي» افزود و از ابتداي دهه 1370 با او ديدارهاي خصوصي داشت.151 رئيس دولت نيز در پاسخ به برخي شكوائيه هاي سروش از علي فلاحيان (وزير اطلاعات) به سبب ايجاد محدويت هاي سياسي براي او بازخواست مي كرد و در آخر، هاشمي رفسنجاني وزارت اطلاعات را به حمايت از اين چهره كليدي حلقه كيان واداشت؛ چنانكه پيوندهاي سروش با سعيد امامي از همين مقطع آشكار شد.152 همچنين به پيشنهاد سيدمحمد خاتمي در سال 1371 و همزمان با اوج انتقاد انقلابيون به رواج سكولاريسم ديني، رئيس جمهور حكم عضويت در هيات امناي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي را به او داد.153 اين چنين، عبدالكريم سروش نيز نه يك «روشنفكر» يا به تعبير خودش «قدرتمندي بدون مسند و سمت» بلكه شخصيتي حاضر در قشر صاحب منصبان «دولت سازندگي» به حساب مي آيد؛ هرچند مسئوليتش مانند وقتي سخنگوي ستاد انقلاب فرهنگي در آستانه دهه 1360 بود، به چشم نمي آمد. بنابراين اغلب اينان، عليرغم ادعاهاي خود، هيچ وقت در «بيرون قدرت» حضور نداشتند يا «حاشيه نشين» نبودند و «بازي در متن» سياست را تجربه كرده اند. آن ها «مغز» اصلاحات اقتصادي را به گونه اي ساختند كه سرنوشت و سرشت آن پيوند ناگزيري با مرحله ظهور «سياستمداران تجديدنظرطلب» داشت و خودشان را هم آماده بازي در اين نقش تازه مي كردند. شكي نيست كه اين يك پروژه بود و رئيس دفتر هاشمي رفسنجاني ضمن افشاي پيوند پنهان كارگزاران سازندگي با سكولارها درباره اش مي گويد:
ما به عنوان كساني كه در دولت آقاي هاشمي رفسنجاني حضور داشتيم، متوجه بوديم كه دوره ايشان هم در حال تمام شدن است و بايد «انتقال قدرت» بعد از خود را «مديريت» كنيم. اين مسايل مرتب در حاشيه جلسات دولت و جلسات مختلف مطرح مي شد.154
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14