(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 15 اسفند 1390- شماره 20160

واشنگتن از آينده منافع خود در قاهره نگران است
مصر اسلامگرا، كابوس آمريكا
بيداري اسلامي منطقه تنفر از آمريكا را افزايش داده است
انزجار جهاني از شيطان بزرگ
بازگشت روسيه به خاورميانه



واشنگتن از آينده منافع خود در قاهره نگران است
مصر اسلامگرا، كابوس آمريكا

اشاره:
انديشكده «واشنگتن» در مقاله اي با موضوع پيروزي اسلامگرايان مصري در به دست آوردن دوسوم از كرسي هاي نخستين دور از مجلس جديد مصر، به آينده مبهم منافع غرب در اين كشور مي پردازد. در اين مقاله آمده است درحالي كه تنها اميد آمريكا براي بازيابي كم و بيش موقعيت سابق خود در مصر، كار بر روي برنامه هاي بلند مدت و كمك به پا گرفتن احزاب و گروه هاي غيراسلامگراست، درآينده نزديك تنها مي تواند با استفاده از اهرم كمك هاي مالي، مسير را براي دستيابي به اين اهداف بلندمدت، هموار كرده و همين طور سعي در حفظ پيمان صلح 1979اين كشور با اسرائيل داشته باشد. اكنون اسلامگرايان پس از سرنگوني حسني مبارك به اراده مردم قدرت را در اين كشور به دست گرفته اند كه همين امر نگراني غرب و در راس آن آمريكا را دوچندان كرده است.
از ديد آمريكا، وضعيت فعلي مصر بيشتر شبيه به يك كابوس است. يك سال پس از پيروزي قيام ميدان التحرير، كه به سرنگوني مستبد مصري منجر شد، حال اين اسلام گرايان هستند كه به «اراده مردم» مصر، قدرت را در دست گرفته اند. نه ليبرال ها و نه سكولارها، بلكه اين اسلامگرايان بودند كه موفق شدند در جريان انتخابات، از طريق حزب «آزادي و عدالت»، وابسته به گروه اخوان المسلمين و حتي حزب «نور»، نزديك به دو سوم از كرسي هاي مجلس آينده مصر را به دست آورند. علي رغم اينكه هر دو حزب، شفاها تعهدات بين المللي مصر را محترم شمرده و خود را ملزم به رعايت آنها دانسته اند، اما بازهم سران آمريكايي نمي توانند نگراني خود را از به خطر افتادن سابقه
بيش از 30 سال همكاري امنيتي واشنگتن و قاهره، مخفي كنند.
برخي مي كوشند، واقعيت «قدرت گرفتن مسلمانان در مصر» را اندكي براي غرب دلپذيرتر كنند؛ آنها اينگونه استدلال مي كنند كه مسئوليت حكومت داري، مي تواند رفتار اسلامگرايان را ملايم تر كند. درحالي كه تجربه، چيز ديگري مي گويد. حكومت هاي اسلامي در ايران، سودان و غزه، حتي با وجود فشارهاي سنگين بين المللي- فشارهايي كه مصر فارغ از آن است- بازهم عملكردي انعطاف ناپذير از خود بروز داده اند؛ و تركيه بيش از آنكه حضور اسلام گرايان را در راس قدرت شاهد باشد، درحال تجربه شكل جديدي از حكومت داري با نظارت مستقيم ارتش است؛ پس از دو كودتاي نظامي در تركيه، كه به كنار گذاشتن مسلمانان از عرصه سياست منجر شد، به نظر مي رسد كه حالا ژنرال ها به فرمول جديدي براي حكومت داري غيرمستقيم رسيده باشند.
برخي ديگر نيز اين نكته را مطرح مي كنند كه اگر آمريكا موفق شده است كه روابط امنيتي نزديكي با بيشتر كشورهاي مسلمان محافظه كار، مانند عربستان سعودي و قطر ايجاد كند، بنابراين مسلما خواهد توانست با مصري كه به دست اخوان المسلمين اداره مي شود نيز كنار آيد. اما حقيقت اين است كه موقعيت مصر، بسيار با عربستان و قطر متفاوت است. اسلامگرايان مصري سال هاي سال مجبور بودند كه براي حفظ بقاي خود، در برابر مشت آهنين يك ديكتاتور فاسد كه توسط آمريكا حمايت مي شد، بجنگند. آمريكاستيزي -دركنار غرب ستيزي و اسرائيل ستيزي- حالا ديگر با گوشت و خون گروه هاي اسلامي مصر آميخته است و نسل به نسل منتقل خواهد شد.
عده اي نيز مي كوشند به روند اصالتا دموكراتيكي كه اين اسلام گرايان را به قدرت رسانيد، اميدوار باشند. آنها مي گويند به فكر پيروزي در بلند مدت باشيد- جايگزين سياسي غيراسلامگرايي علم كنيد كه بتواند در دومين يا سومين دوره انتخابات، در كسب آراي مردم مصر، با اسلامگرايان رقابت كند. چنين پيشنهادي مي تواند ارزشمند بوده و مثمر واقع شود، اما تنها در صورتي كه در اين مدت، اسلامگرايان دست به اقداماتي نزنند كه بتواند مانع از شكل گرفتن رقابت هاي انتخاباتي حقيقي در آينده گردد؛ اقداماتي چون متقاعد كردن اقليت قبطي- حدود 10 تا 15درصد جمعيت- كه آينده روشني در يك مصر اسلامي در انتظار ايشان نيست. اگر آنها موفق شوند كه قبطي ها را به مهاجرت دسته جمعي از مصر وادار كنند، آنگاه ديگر غيراسلامگرايان هيچ شانسي در انتخابات آينده نخواهند داشت.
اما حالا ديگر كار از گمانه زني گذشته است؛ زيرا رفتار و گفتار اسلامگرايان در چند ماه گذشته، به اندازه كافي گوياي وخامت آينده منافع غرب در مصر بوده است. به عنوان نخستين نشانه، سران گروه اخوان المسلمين اعلام كردند كه پايبندي مصر به پيمان صلح 1979 با اسرائيل، به نظر مردم مصر ونتيجه يك انتخابات سراسري بستگي خواهد داشت. نكته دوم اين است كه مصر، با سكان داري اخوان المسلمين، بيش از آنكه در پي مقابله با تندروي هاي خشونت آميز باشد، به احتمال زياد به آنها دامن خواهد زد. براي نمونه، در شرايط فعلي، دعوت اخوان از «جماعه الاسلاميه» براي تشكيل يك ائتلاف، حتي اگر پذيرفته نشود، باز هم بايد به عنوان هشداري جدي براي غرب درنظر گرفته شود. جماعه الاسلاميه، يك سازمان تروريستي است كه مشخصا آمريكا را هدف اقدامات خود قرارداده و از اولويت هاي اين گروه مي توان به آزادسازي «عمر عبدالرحمان»، يا «شيخ نابينا» كه به اتهام دست داشتن در بمب گذاري مركز تجارت جهاني در سال 1993 دستگير شده است، اشاره كرد.
اما مسئله سوم، با روي كار آمدن حكومتي اسلامي در قاهره، مصر ديگر نمي تواند براي اقليت هاي ديني و سكولارهاي مصري، محيطي امن و دوستانه به شمار آيد. مجلس اسلام گراي جديد مصر، خواهد كوشيد تا شريعت را به تنها -ونه صرفا مهم ترين- منبع قانون گذاري مصر بدل كند و در ادامه در پي آن خواهد بود كه منعي قانوني براي نقد قوانين اسلام وضع كند. شكايت اسلام گرايان عليه «نجيب ساويرس»، ميلياردر قبطي، و به دادگاه كشاندن او به علت انتشار تصويري طنزآميز از ميكي ماوس و ميني ماوس در لباس و هيئت سلفي ها، نشانه هولناكي از اتفاقاتي است كه به زودي در مصر رخ خواهد داد.
با اين حال هنوز هم، سرمايه گذاري در مصر، مي تواند امتيازاتي براي واشنگتن به همراه داشته باشد. آمريكا، به عنوان كمك نظامي، 1/2ميليارد دلار بودجه خريد به نيروهاي مسلح مصر اختصاص داده است. با اينكه ظاهراً اسلامگرايان علاقه مندند كه ارتش را از عرصه سياست كنار بگذارند، اما با وجود اين هيچ دوست ندارند كه به تضعيف قواي كشور متهم شوند. حمايت مالي مستقيم آمريكا از حكومت، بسيار كمتر است؛ چيزي نزديك به 250ميليون دلار. اما بايد توجه داشت كه آمريكا نفوذ زيادي بر آن دسته از مؤسسات مالي بين المللي دارد، كه به طور قطع، مصر در صورت نياز، به آنها مراجعه خواهد كرد. در دوره پيش رو، يعني زماني كه سياستمداران اسلامگراي مصر هنوز در حال بررسي ميزان انعطاف پذيري آمريكا در هماهنگي با ماهيت سياسي جديد مصر هستند، بهتر است واشنگتن كماكان از هر دوي اين ابزارها براي پيشبرد منافع خود در اين كشور استفاده كند.
پيام واشنگتن به رهبران نوخاسته قاهره بايد گوياي اين مسئله باشدكه حمايت هاي آمريكا -چه مستقيم و چه غيرمستقيم- مشروط به همكاري مصر در پاسداشت وضعيت صلح با اسرائيل و حفظ كثرت گرايي سياسي و احترام به حقوق ديني و اقليت ها است. آمريكا بايد تأكيد كند كه اين عملكرد رهبران جديد قاهره در خصوص اين قبيل مسائل است كه به ماهيت روابط آمريكا با مصر جهت خواهد داد، نه خوش زباني سخنگويان انگليسي زبان آنها در ملاقات با روزنامه نگاران، ديپلمات ها، و سياستمداران آمريكايي.
به علاوه، در خصوص اسرائيل، تنها پايبند ماندن به قرارداد صلح كافي نيست. در حقيقت، روابط مصر و اسرائيل تا اينجا چنان محدود و بي محتوا شده است كه در حال حاضر مي توان گفت ديگر چيز زيادي براي پيمان صلح باقي نمانده كه بخواهد آن را تضمين كند؛ مگر ممانعت از درگرفتن جنگ. از توجه مصر به تعهدات خود در زمينه تأمين نيروي انساني و منابع لازم براي حفظ امنيت شبه جزيره سينا، مي توان به عنوان آزمون كارآمدي براي واشنگتن در جهت ارزيابي سمت و سوي قاهره ياد كرد. تنها تلاش مصر است كه مي تواند مانع از آن شود كه اين منطقه به جايي شبيه به غزه در دهه50، يا جنوب لبنان در دهه70، بدل شود؛ خانه امني براي افرادي كه به دنبال آن هستند كه در نهايت مصر و اسرائيل را به سمت درگير شدن با يكديگر سوق دهند.
حفظ كثرت گرايي سياسي و احترام به حقوق ديني و اقليت ها را، هر چند سخت تر مي توان كنترل كرد، اما نمي توان اهميت آن را كمتر از آزمون قبلي دانست؛ به ويژه مسئله محافظت از قبطي ها، كه در اين مورد مي توان لقب قناري هاي معدن زغال مصر را به آنها داد. سرنوشت دموكراسي در مصر- و همين طور فرصت ظهور يك گزينه سياسي غيراسلام گرا- وابسته به اين خواهد بود كه آيا قبطي ها، اين قوم چند هزار ساله اين سرزمين، از اين پس نيز مي توانند درست مانند ديگر گروه ها، به راحتي در اين كشور زندگي كنند، يا خير، تأكيد بر لزوم رعايت كثرت گرايي سياسي وحقوق اقليت هاي ديني، بسيار ساده و كم هزينه تر از تلاش هاي پراكنده براي رشد نهادهاي دموكراتيك در مصر بوده، و مي تواند با اعمال سياست چماق و هويج، بيش از هر اقدام ديگري، راه را براي رقباي سياسي احتمالي اسلامگرايان آماده نگه دارد.
اكتفا به حفظ صلح مصر- اسرائيل و دفاع از كثرت گرايي و حقوق اقليت ها فرسنگ ها با آن رابطه همكاري صميمي سال هاي گذشته واشنگتن و قاهره، فاصله دارد. اما با درنظر گرفتن برگ هايي كه در دست واشنگتن است، اين تنها و بهترين فرصت براي حفظ تمام آن چيزهايي است كه مي تواند در بلند مدت، منافع آمريكا را تضمين كند.
منبع : خبرگزاري فارس

 



بيداري اسلامي منطقه تنفر از آمريكا را افزايش داده است
انزجار جهاني از شيطان بزرگ

بيداري اسلامي بيش از يك سال است كه منطقه خاورميانه و كشورهاي شمال آفريقا را دربرگرفته، پديده اي كه دستاوردهاي فراواني براي منطقه داشته است كه مهم ترين ويژگي آن دميدن روح اسلام در خواسته هاي مردم و همچنين گسترش استكبار ستيزي در ميان مردم خاورميانه بوده است. البته استكبارستيزي در دنياي امروز بيشتر در مورد يك كشور به كار مي رود كه به دليل اتخاذ سياست هاي خاص مورد نفرت نه تنها مردم خاورميانه بلكه تمامي مردم جهان قرار گرفته است. اين كشور آمريكاست و امروزه واژه آمريكا ستيزي حتي در ادبيات غرب نيز راه يافته و واژه «آنتي آمريكانيزم» را مي توان به راحتي در مقالات و خبرهاي انگليسي مشاهده كرد. حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب نيز در تشريح واژه استكبار و مصداق آن مي فرمايند:
«اگر بخواهيم در بين دولت هاي دنيا مستكبر را پيدا كنيم، دچار مشكل نمي شويم؛ يعني دولت آمريكا كه امام به او لقب شيطان بزرگ دادند در مقابل نداي حق طلبانه ملت ايران مستكبر بود، استكباري كه در زمان ما شكل گرفت، استكبار آمريكايي بود، قبل از انقلاب هم اين طور بود، در دوران انقلاب و تا امروز هم همين طور است. اين سه حادثه اي كه روز 13 آبان نمايشگر و يادآور آن حوادث است در همين ارتباط است. قبل از انقلاب امام با وسوسه و دخالت آمريكايي ها در كشور و با مسئله كاپيتولاسيون مخالفت كردند. به خاطر اين مبارزه، امام را در روز 13 آبان تبعيد كردند. استكبار يعني اين به خيال خودشان حرف حق را در گلوي گوينده حق شكستند، البته اين صدا نشكست و بحمدالله شجره طيبه اي شد.»
در مورد بيداري اسلامي و نقش آن در گسترش استكبارستيزي در خاورميانه نيز مي توان گفت: «موج عظيم بيداري كه اين روزها سراسر منطقه خاورميانه و كشورهاي شمال آفريقا را دربرگرفته است، از جمله تحولات شگرفي بود كه تا ماه ها شگفتي بسياري از تحليل گران بين المللي را دربرداشته است. بسياري از كشورها به خصوص آمريكا كه در منطقه ما داراي پايگاه هاي مهم و حساس هستند و منافع مهمي در اين منطقه استراتژيك دارند با بروز اين پديده به وحشت افتادند و از اين كه نتوانسته بودند اين رخداد را پيش بيني كنند، ابراز نگراني مي كردند. اما به راستي دليل اصلي اين حركت هاي عظيم مردمي كه امروز شاهد گسترش آن حتي به ديگر نقاط جهان هستيم، چيست و چرا يكي از اضلاع اين اعتراض ها در كشورهاي منطقه، آمريكا ستيزي است؟»
نظرسنجي هاي انجام شده در كشورهاي اروپايي كه متحدان اصلي آمريكا محسوب مي شوند، نشان مي دهد كه اروپاييان نيز سالهاست كه به جبهه آمريكاستيزي پيوسته اند و با ديده منفي به اقدام هاي اين كشور درجهان مي نگرند. نظرسنجي هاي انجام شده در بريتانيا، فرانسه و لهستان درباره ديدگاه مردم اين سه كشور درباره اقدام هاي آمريكا درجهان حكايت از آن دارد كه اكثريت آنها نگاه منفي به اين اقدام ها دارند.
در انگليس 57 درصد از مردم اين كشور معتقدند كه نفوذ آمريكا در جهان نفوذي منفي است و 33 درصد از آنها فكر مي كنند كه اين حضور، حضوري مثبت است در حالي كه، درسال 2006 ميلادي 36 درصد از مردم انگليس نسبت به اقدام هاي آمريكا در جهان با ديده مثبت نگاه مي كردند.
درفرانسه نيز اكثر مردم اين كشور ديدي منفي درباره اقدام هاي آمريكا دارند به طوري كه از هر 10 فرانسوي، 7 نفر معتقدند كه آمريكا تأثيري منفي بر تحولات جهان دارد و اين امر بسيار بيشتر از سالهاي 2006 و 2007ميلادي است.
در لهستان كه از ديرباز مردم آن ديدي مثبت به اقدام هاي آمريكا داشتند نيز وضعيت به همين گونه است و اكنون فقط 37 درصد از مردم اين كشور به اقدام هاي واشنگتن با ديد مثبت نگاه مي كنند.
دركشورهاي مسلمان وضعيت كاملا برضد آمريكا و اسراييل است و مثال بارز آن، قدرت گرفتن اسلام گراها دركشورهايي چون تونس، ليبي و مصر است كه بيداري اسلامي در آنها به نتيجه رسيده و در كشورهايي چون بحرين، عربستان و يمن نيز حمايت واشنگتن از ديكتاتورهاي اين سه كشورموجب شده تا مردم خاورميانه بيش از گذشته به خوي استكباري آمريكا پي ببرند.
افزايش نفرت
درسايت تحليلي «آمريكا در تقاطع» آمده است: «در 11 سپتامبر 2011، هزاران نفر در سراسر دنيا به سفارتخانه هاي آمريكا رفتند تا به دليل وقوع حملات تروريستي در آن روز با دولت و مردم اين كشور همدردي كنند.» و حتي يكي از روزنامه هاي فرانسوي در همدردي با مردم آمريكا نوشت: «ما همه آمريكايي هستيم» اما اكنون و با گذشت زمان تفكر مثبت مردم جهان درباره آمريكا از بين رفته و رويدادهايي چون جنگ عراق، زندان گوانتانامو، ابوغريب، افزايش گرماي جهان و... درباره آمريكا از بين رفته است. اوج تنفر از آمريكا در زمان رياست جمهوري «جرج بوش» به ثبت رسيد.
نفرت از آمريكا پديده جديدي نيست. با اين حال منابع و علائم متعدد آمريكاستيزي در جهان عرب، ريشه يابي دلايل اصلي آن را مشكل مي سازد. درحالت كلي مي توان گفت كه اعراب 3 دليل عمده براي مخالفتشان با آمريكا دارند: اول) حمايت اقتصادي، سياسي و نظامي آمريكا از اسراييل كه در نتيجه آن اسراييل توانسته است برجهان عرب فائق آيد و سرزمين هايشان را غصب كند. دوم) حملات هوايي و تحريم هاي آمريكا بر ضد برخي از كشورهاي عرب و اشغال عراق؛ سوم) حمايت از برخي رژيم هاي غيرمردم سالار عرب، ايجاد پايگاههاي نظامي دركشورهاي عربي و جنگ آمريكا برضداسلام و شهروندان عرب تبار و مسلمان خود.
آمريكا در 30 سال گذشته كوشيده است بحران اعراب و اسراييل را براساس قطعنامه هاي 242 و 338 شوراي امنيت حل كند و اين امر سبب امضاي پيمان صلح ميان مصر، اردن و اسراييل گرديد و همچنين پايگاههايي در برخي كشورهاي عربي براي حفاظت از رژيم هاي آنها تأسيس كرده است. آمريكا به كشورهاي مصر، اردن، مراكش، يمن و برخي ديگر از كشورهاي عربي كمك هاي اقتصادي و سياسي بسياري كرده است. همچنين آمريكا درسال 91 براساس درخواست كويت و ساير كشورهاي عربي و با مشاركت نيروهاي مصري، سوري و كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس با عراق جنگيد. اما اعراب تمام آنچه را كه ذكر شد به عنوان اعمال آمريكا در جهت تلاش براي حفظ اسراييل همانند برخي رژيم هاي ديگر عرب خاورميانه كه به منافع آمريكا خدمت مي كنند، مي نگرند. مؤسسه اعراب- آمريكا در گزارش 2011م، خود اعلام داشت كه جهان عرب، استمرار اشغال فلسطين و دخالت هاي آمريكا را همچنان مهمترين عواملي مي دانند كه مانع برقراري ثبات و صلح در خاورميانه است.
آمريكا به عنوان اصلي ترين حامي دولت هاي مستبد منطقه به شمار مي آيد و در طول ساليان گذشته اصلي ترين پشتيبان آن ها در مسايل اقتصادي، نظامي و اجتماعي بوده است. امروز ديگر بركسي پوشيده نيست كه «ملك عبدالله» پادشاه عربستان و يا «علي عبدالله صالح» حاكم فراري يمن و ديگر حكام ظالم منطقه كه مورد غضب مردم خود واقع شده اند در واقع عروسك هاي خيمه شب بازي حاكمان كاخ سفيد بوده اند و آمريكا در همه مواقع پشتيبان اين افراد است. از طرف ديگر حمايت هاي بي چون و چراي ايالات متحده از گروه ها و گروهك هاي تروريستي مانند: «كومله و يا گروهك ريگي و...» به خوبي گوياي اين امر است كه سران اين كشور از هرگونه جنايتي براي پيشبرد اهدافشان استفاده مي كنند و تنها چيزي كه برايشان اهميت دارد، اين است كه منافع خود در منطقه را حفظ كنند. آمريكا و ساير كشورهاي غربي نيازمند منابع انرژي خاورميانه تا مدت هاي مديد هستند و تا زمان جايگزين شدن انرژي هاي جايگزين نيازمند اين انرژي هاي فسيلي مي باشند و مأموريت رساندن اين منابع به غرب فعلاً از سوي پادشاه و شيوخ عرب انجام مي شود و غرب براي تداوم اين مأموريت، بايستي از حاكمان مستبد عربي حمايت كند.
موج بيداري اسلامي با تسخير سفارت رژيم صهيونيستي در مصر و مورد هجمه قرار گرفتن سفارتخانه هاي اين رژيم در ديگر كشورها وارد مرحله تازه اي شد. همان طور كه رهبر معظم انقلاب در آغاز راه بيداري اسلامي فرمودند كه حركت ايجاد شده، «بيداري اسلامي» بوده و خواسته ملت ها پايان دادن به حاكميت طاغوتي ديكتاتورها و دستيابي به حكومت اسلامي است، با تسخير لانه جاسوسي اسراييل و آمريكا در كشورهاي اسلامي اين واقعيت براي كتمان كنندگان حقيقت ضداستكباري بودن خيزش ملت هاي اسلامي روشن شد و جهانيان به اسلامي بودن اين حركت ها پي بردند. البته آمريكا ستيزي فقط محدود به كشورهايي كه در آن ها بيداري اسلامي موجب خروش مردم برضد دست نشاندگان آمريكا و غرب شده نيست بلكه در ساير كشورهاي جهان از كره، ژاپن و چين در آسيا گرفته تا پاكستان، افغانستان و قرقيزستان تا تركيه، عراق و... مي توان به راحتي اين پديده را مشاهده كرد.
برگزاري مرتب تظاهرات ضدآمريكايي در پاكستان و افغانستان و تجمع مردم در مقابل كنسولگري هاي اين كشور در شهرهاي مختلف، برگزاري تجمع هاي اعتراض آميز در مقابل پايگاه هاي نظامي آمريكا در ژاپن، كره و قرقيزستان و هم چنين تظاهرات ضدآمريكايي در تركيه و عراق و يا حتي برگزاري تظاهرات ضد سرمايه داري در سراسر جهان در حمايت از «جنبش تسخير» خود شواهدي غيرقابل انكار براي اثبات افزايش آمريكاستيزي در جهان هستند. امروز نفرت از آمريكا در كشورهايي چون ژاپن و كره به حدي رسيده كه احزاب سياسي اين كشورها در رقابت هاي انتخاباتي و براي جلب نظر مردم وعده مي دهند كه در صورت پيروزي در انتخابات به حضور نظاميان آمريكايي در كشورشان پايان دهند. آخرين مورد از اين وعده ها روز چهارشنبه 19بهمن در كره جنوبي صورت گرفت كه حزب رقيب حزب حاكم وعده داد درصورت پيروزي در انتخابات، به حضور نظاميان آمريكايي در اين كشور پايان مي دهد.
آينده آمريكا در خاورميانه
شكي نيست كه با به نتيجه رسيدن بيداري اسلامي در كشورهاي تونس، مصر و ليبي و ادامه آن در عربستان، يمن و بحرين، خاورميانه ديگر آن خاورميانه سابق براي آمريكا نخواهد بود و واشنگتن بايد با خاورميانه اسلامي و برقراري دموكراسي در اين منطقه كنار بيايد. در همين رابطه «مصطفي آكول» پژوهشگر ترك تبار در مقاله اخير خود در مجله آمريكايي «فارين افيدز» كه در حوزه ديپلماتيك جهاني منتشر مي شود، به بررسي كتاب «از سرگيري روابط: ايران، تركيه و آينده آمريكا» اثر جديد «استيون كينزر» پرداخته است.
كينزر در كتاب خود، سياست هاي آمريكا در خاورميانه و به خصوص در قبال ايران را به حماقت تشبيه كرده و تلاش داشته است نگاه جديدي را به چرايي عملكردهاي ايران و تركيه در خاورميانه بياندازد. او با اتخاذ رهيافت تاريخي، به بررسي ريشه هاي عدم سرسپردگي ايران در قبال سياست هاي آمريكا در خاورميانه پرداخته و ظهور اسلام گراها در تركيه را در قالب يك قرآيند تاريخي توضيح داده است. نويسنده در اين كتاب از شكل گيري دو نگاه متفاوت نسبت به غرب از ابتداي رويارويي ايران و تركيه با فرهنگ و تمدن غرب صحبت و ميان آورده و به بيان فراز و نشيب اين دو ديدگاه در يك فرآيند تاريخي پرداخته است. او عنوان مي كند: «ايران باتوجه به قدمت تاريخي خود، كشور دست و پا بسته اي در برابر غرب نيست و به آمريكايي ها نسبت به تغيير در سياست هاي خود در قبال ايران هشدار مي دهد.»
روزنامه صهيونيستي «هاآرتص» نيز اعلام كرد: «دوره اسلام آمريكايي در خاورميانه به سر رسيده است.»
«تزيپي برئيل» نويسنده هاآرتص با مرور پيروزي اسلام گرايان در انقلاب ها و انتخاب هاي اخير خاورميانه، نسبت به پيروزي حزب «آزادي و عدالت» در انتخابات پارلماني و همچنين حمايت گسترده مردم از احزاب اسلامي در تونس، مغرب و ليبي اظهار نگراني كرد و نوشت: «پيروزي حزب اسلامي «النهضه» در تونس و «جنبش اسلامي» در مغرب و حزب «آزادي و عدالت» در مصر، اسراييل را در برابر چالش بزرگ ظهور نظام هاي اسلامي كه پايگاه خود را در شمال آفريقا خواهند ساخت، قرار مي دهد.» وي مي افزايد: «ائتلاف جديد اسلام گرايان، اسلام داراي رنگ و بوي آمريكايي معروف و اسلام داراي رنگ و بوي تركيه اردوغاني نيست، بلكه اسلامي است كه خطري واقعي براي موجوديت اسراييل به شمار مي رود.» همزمان، روزنامه انگليسي «اينديپندنت» در گزارشي اعلام كرد: «بازي اسراييل تمام شده و مصيبتي بزرگ در انتظار اين رژيم است. به زودي اسراييل، مصيبت بزرگ را بر شانه هاي خود احساس خواهد كرد. با فراگيري بهار انقلاب ها در خاورميانه، امكان تشكيل كشور فلسطين به رغم تهديدهاي آمريكا پررنگ تر مي شود. خاورميانه ديگر به وضع سابق كه آمريكا، غرب و اسراييل حاكم بودند، باز نخواهد گشت چرا كه بيداري و انقلاب سراسر منطقه را فراگرفته است.»
«رابرت فيسك» نويسنده مقاله معتقد است: «آمريكا به واسطه حمايت از اسراييل، از جمله در سازمان ملل، در نقش دولتي خودخواه و مستبد اما هراسان ظاهر شده است.» اوباما متعهد شده بود چهره اي تازه از عطوفت را به جهان اسلام نشان دهد اما اكنون در حمايت از اسراييل از هيچ چيز فروگذاري نمي كند درحالي كه اسراييل، اشغالگر است. براي اوباما حمايت يهوديان در انتخابات آينده آمريكا، مهم تر از آينده فلسطين و خاورميانه است. اما بازي تمام شده و سيطره آمريكا بر خاورميانه به واسطه اسراييل به سر آمده است. آمريكا اكنون تاوان هزينه كردن خود براي اسراييل را دريافت مي كند.
پروفسور «لورا آنه ويولا» از كارشناسان در انستيتو «جان اف كندي» دانشگاه آزاد برلين كه به مسايل سياست امنيتي و خارجي آمريكا مشغول است در گفت وگو با روزنامه «تاگس سايتونگ» به بررسي رويكردهاي آمريكا در قبال مصر پس از پيروزي اسلام گرايان در انتخابات پارلماني اين كشور پرداخته و اظهار داشت: «كشور مصر مانند گذشته نقش ژئواستراتژيك و مهمي براي آمريكا دارد. اين كشور هم چنان تضميني براي پايداري در منطقه است. آمريكا سالانه كمك هاي نظامي ميليارد دلاري را به ارتش مصر مي كند كه اين كمك ها بعداز سقوط مبارك نيز همچنان ادامه دارد.» اين كارشناس آلماني در ادامه اظهار داشت: «آمريكايي ها از يك طرف تعلق و دلبستگي به ارتش مصر دارند و همين امر از دلايل حمايت طولاني مدت ايالات متحده از مبارك بود. از طرف ديگر نتيجه انتخابات پارلماني در مصر نشان داد كه اخوان المسلمين نيروي سياسي جديد در اين كشور است كه آمريكا بايد همچنين با آن ها مذاكره كند.»
منبع: برهان

 



بازگشت روسيه به خاورميانه

پايگاه اطلاع رساني ميدل ايست آن لاين، در تحليلي با عنوان «بازگشت روسيه به خاورميانه» نوشته است: «پس از يك دوره طولاني مدت غيبت در خاورميانه، روسيه هم اكنون خواستار جايگاهي براي خود در خاورميانه است و به نظر مي رسد كه به مسائل روز و مهم جهان چون مسائل سوريه، تهديد جنگ عليه ايران، جاه طلبي هاي گسترده اسرائيل و رشد اسلام سياسي در سراسر جهان عرب توجه ويژه اي دارد.
اين موضوع ها جزو مسائل مهمي بودند كه در كنفرانسي در «سوشي» در ساحل درياي سياه واقع در روسيه به بحث و مناظره گذاشته شدند. اين كنفرانس بين 17 و 18 فوريه سال جاري ميلادي برگزار شد.
در اين كنفرانس كه با عنوان «تحول در جهان عرب و تمايلات روسيه» برگزار شده بود، بيش از 60تن از ده ها كشور جهان در آن حضور داشتند.
در ميان حاضران و شركت كنندگان اين كنفرانس مي توان به «ميخاييل بوگدانف»، معاون وزير خارجه روسيه، «ويتالي نوآمكين»، مدير مؤسسه مطالعات شرق در آكادمي علوم روسيه، «الكسي واسيليف»، مدير مؤسسه مطالعات آفريقا و عرب در آكادمي علوم روسيه و «آندري باكلانف»، رئيس دپارتمان امور بين الملل در مجمع فدرال روسيه اشاره كرد.
از نظر روسيه، خاورميانه مكاني بسيار نزديك است و با وجود 20ميليون مسلمان در قفقاز شمالي، اين كشور احساس مي كند كه ثبات داخلي اش ارتباط كاملي با پيشرفت هاي جهان عرب به ويژه رشد احزاب اسلام گرا در منطقه دارد.
نخستين واكنش مسكو در قبال بيداري اسلامي در جهان عرب محتاطانه بوده است و هيچ شكي در اين روند نيست؛ چرا كه روسيه پيشتر با انقلاب گل سرخ در گرجستان، انقلاب نارنجي در اوكراين و انقلاب لاله در قرقيزستان مواجه بوده و زخم خورده اين رويدادهاست و هنوز هم محتاطانه و آگاهانه به ايجاد روابطي با دولت هاي جديد عربي نياز دارد.
رويدادهايي كه در جهان عرب رخ داده اند، ممكن است باعث مداخله در انتخابات رياست جمهوري چهارم ماه مه سال 2012 ميلادي در روسيه شوند و بر محبوبيت ولاديمير پوتين، نخست وزير روسيه و نامزد رياست جمهوري اين كشور بيفزايند.
سفر تاريخي پوتين به عربستان و كشورهاي حوزه خليج فارس در سال 2007 ميلادي كه اولين سفر به اين كشورها توسط يكي از رهبران روسيه محسوب مي شود باعث شد تا پوتين مدعي شود كه مي داند چگونه زمام امور خاورميانه را به دست بگيرد.
همچنين اوضاع و شرايط موجود در سوريه به عنوان يكي از دل مشغولي هاي مسكو مطرح شده است.
ميخاييل بوگدانف، معاون وزير خارجه روسيه با جديت كامل آن طور كه گمان مي رفت به قدرت هاي غربي هشدار داده و مي گويد: «روسيه نمي تواند مداخله آشكارا در يك طرف درگيري را تحمل كند. به عبارتي نبايد يك طرفه به قاضي رفت. اين يك امر غيرمعمول است كه بشاراسد، رئيس جمهور يك كشور مستقل را مجبور به كناره گيري از قدرت كنيم. روسيه به دنبال انجام مذاكرات بدون هيچ پيش شرطي است و به برقراري ارتباط با مخالفان ادامه مي دهد. با اين حال، مخالفان بايد ارتباط خود را با افراطيون قطع كنند. روس ها در مورد سوريه تحت تأثير آنچه كه در ليبي اتفاق افتاد، هستند.»
معاون وزير خارجه روسيه با متهم كردن قدرت هاي غربي در امور ليبي و اشتباهات گريزناپذير و فاحش در سرنگوني معمر قذافي، رهبر سابق ليبي مي گويد: «الزامي است كه در مورد تلفات غيرنظاميان در حملات هوايي نيروهاي ائتلاف ناتو در اين كشور تحقيق صورت گيرد.»
پرفسور نوآميكن نيز مي گويد: روسيه گمان مي كند كه خيانتي از سوي شركاي بين المللي صورت گرفته است. فرمان منطقه پرواز ممنوع در ليبي به يك مداخله نظامي تمام عيار تبديل شد و اين روند نبايد به هيچ وجه در سوريه تكرار شود.
وي خاطرنشان كرد: مسلح كردن مخالفان تنها باعث افزايش قتل عام و كشتار مي شود. هم اكنون خطر و تهديد جنگ داخلي وجود دارد و انجام اصلاحات يك فرصت خواهد بود. اكثريت مردم سوريه خواهان بركناري رئيس جمهورشان نيستند و نيروهاي خارجي نبايد در امور اين كشور مداخله كنند.
پرفسور نوآميكن، مدير مؤسسه مطالعات شرق در آكادمي علوم روسيه به اين مسئله اشاره اي نكرد كه شايعاتي در اين كنفرانس انتشار يافت كه روسيه به اسد در مورد ارايه پيش نويس قانون اساسي سوريه مشاوره داده است.
همان طور كه انتظار مي رفت، بسياري از هيئت هاي عربي در اين كنفرانس نقش حمايتي روسيه را از بشاراسد به ويژه در وتوي قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل كه چهارم فوريه صورت گرفت مورد انتقاد قراردادند. در اين قطعنامه آمده بود كه بشار اسد بايد از سمت خود به عنوان رئيس جمهوري سوريه كناره گيري كند.
پرفسور نوآمكين افزود: ما به دنبال يك استراتژي همكاري ميان بهار عربي و روسيه هستيم و آنهايي را كه به تمايلات وعلايق و منافع ما وقعي نمي گذارند، به چالش مي كشيم.
وي بر اين موضوع تأكيد كرد كه منافع روسيه در خاورميانه بعد تجاري و سوداگري ندارند: هيچ رابطه خاصي با هيچ كس وجود ندارد و هيچ نماينده يا دستاويزي در منطقه نيست. روسيه دموكراسي جواني دارد. به عقايد مردم گوش مي دهد و از روابط بين الملل بر پايه احترام به استقلال كشورها و انكار مداخله مسلحانه نيروهاي خارجي حمايت و دفاع مي كند.
مسئله فلسطين نيز براي روسيه بسيار مهم است. هم اكنون مسكو به عنوان يك بازيگر اصلي در حال بازگشت به صحنه بين المللي است و اعراب از اين كشور خواسته اند تا تمام تلاش خود را براي فرآيند صلح در فلسطين به كار ببندد.
اين در حالي است كه همگان فرآيند بي تأثير صلح گروه چهارجانبه را محكم كرده اند؛ گروهي متشكل از آمريكا، اتحاديه اروپا، روسيه و سازمان ملل.
البته، يكي از مقام هاي اسرائيلي با اشاره به اين كنفرانس اعلام كرد كه كشف منابع بزرگ گازي در يكي از سواحل اسرائيل باعث خواهد شد تا مقام هاي دولت اسرائيل براي انجام مذاكرات صلح كمتر از گذشته راغب باشند چرا كه اسرائيل به زودي به شريك بزرگ گازي در بازار انرژي تبديل مي شود.
اين در حالي است كه برخي از فلسطينيان اعلام كردند كه گروه چهارجانبه صلح خاورميانه به دليل دارا نبودن قدرت اجرايي كافي بهتر است منحل شده و جاي آن را تنها سازمان ملل بگيرد.هم چنين برخي از ا سرائيلي ها هم اين موضوع را پذيرفتند كه بسط و گسترش شهرك ها در كرانه باختري و محاصره نوار غزه يك اشتباه استراتژيك بوده است.
در حالي كه هدف بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل منتفي دانستن احتمال و امكان «راه حل دو كشوري» است، با وجود اين، اسرائيلي ها به مخالفت با فرآيند صلح پرداخته اند.
اين روند باعث شده تا «آندري باكلانف»، رئيس دپارتمان امور بين الملل در مجمع فدرال روسيه به بحث و جدل در مورد لزوم از سرگيري فرآيند چندجانبه صلح خاورميانه به منظور جايگزيني مذاكرات شكست خورده دوجانبه بپردازد. پيام واضح و آشكار اين كنفرانس درخواست نقش بزرگتر گروه «بريكس» متشكل از برزيل، روسيه، هند، چين و آفريقاي جنوبي در ايجاد يك مكانيسم چندجانبه براي برقراري امنيت منطقه اي بود.
در پايان بايد به اين سؤال اشاره كرد كه آيا اين گروه به دنبال احياي فرآيند صلح رو به زوال اسرائيل- اعراب با برگزاري كنفرانسي بين المللي در مسكو است؟ پرسش ديگر اينكه آيا جاه طلبي روسيه در ايفاي نقش بزرگتر و جامع تر در صحنه بين الملل امري آشكار است؟ آيا اين جاه طلبي قابل دست يافتن است؟
منبع: ايسنا

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14