(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 اسفند 1390- شماره 20161

ملي گرايان ؛ شريك تجاوز صدام
در جلسات سعيد حجاريان ، سيد محمد خاتمي ، حسين شريعتمداري ، حسن روحاني و ... چه گذشت ؟
مذاكرات سرنوشت ساز درشوراي عالي امنيت ملي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ملي گرايان ؛ شريك تجاوز صدام

بختيار شخصا چند بار با صدام ملاقات و گفت وگوي دوستانه اي داشت. پيشنهاد همكاري صدام با بختيار و گروهش روز 30 اوت 1980
(8شهريور 1359) توسط جرج براون وزير خارجه قبلي انگليس در ملاقات با صدام مطرح شده بود.1 اسناد وزارت انگليس حاكي است كه اين عضو قديمي جبهه ملي در ديدار با صدام از «نيات» ديكتاتور عراق قدرداني كرده بود و البته كه قدرداني بختيار، تنها به سبب در اختيار قراردادن امكان پخش راديويي به نام «راديو ايران» متعلق به خودش و نيز صداي آزاد متعلق به اويسي نبود. برزان تكريتي پيشنهاد تشكيل دفتري به بختيار داده بود و اويسي تصور مي كرد با چنين مقدماتي مي تواند كماندوهايي را براي عمليات ضدانقلابي به داخل ايران بفرستد. بختيار علاوه بر هماهنگي با ژنرال فريدون جم در خارج از كشور، از حمايت سرلشكر احمد مدني- وزير دفاع دولت موقت بازرگان و نامزد اولين دوره انتخابات رياست جمهوري (وي پس از بني صدر بيشترين رأي را كسب كرده بود) در داخل كشور نيز اطمينان يافته بود. جالب است كه مدني در اولين ماه هاي استقرار نظام جمهوري اسلامي، در مسئوليت استاندار خوزستان وانمود مي كرد كه سرسختانه در برابر گروهك تجزيه طلب خلق عرب ايستاده است. بختيار، جم، اويسي، پاليزبان و... در خارج كشور گروهي به نام نقاب (نجات قيام ايران بزرگ) را تشكيل داده بودند كه اشرف پهلوي از جمله حاميان مالي آن بود. همين گروه كودتاي نوژه را تدارك ديد. پيش از اين، بختيار در خارج كشور ابراز اطمينان كرده بود كه در صورت موفقيت از حمايت سيدكاظم شريعتمداري برخوردار خواهد شذ.2 پس از اين تلاش بي ثمر، بختيار و اويسي در يك سناريوي انگليسي، همكاري با صدام را آغاز كردند. سند مهم ديگري كه بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا وجود دارد كه نقش همكاري بختيار، اين داعيه دار حفظ شوكت مليت ايراني، را با صدام در كليد زدن تجاوز ارتش بعث به خاك ايران نشان مي دهد. گزارش سري ديويد ميرز مسئول بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا به تاريخ 25 سپتامبر 1980( 3مهر 1359) از سفر بختيار به عراق در آستانه حمله نظامي عراق به ايران پرده برمي دارد. براساس اين گزارش، عراق از اپوزيسيون ايراني خواسته است تا در جبهه نبرد، پشت نيروهاي عراقي حاضر شوند و دولت خود را در مناطق اشغالي تشكيل دهند. چند روز بعد يعني در 14 اكتبر 1980 (22مهر) در روزهايي كه ددمنشي اشغالگران بعثي در عمق خاك ايران، اوج گرفته بود، در يك گزارش با طبقه بندي سري كه از بخش خاورميانه وزارت خارجه انگليس به مقامات بالاتر ارسال شد، آمده بود:
بروز جنگ باتوجه به دامنه كمك هايي كه آن دو (اويسي و بختيار) از عراق دريافت كرده اند موجب سردرگمي آنان شده است. آن ها احتمالاً وسوسه شده اند تا به ايران برگردند و با كمك عراق اداره بخش هاي اشغالي خوزستان و يا كردستان را در اختيار خود بگيرند.»3
سفارت انگليس در كويت نيز در 29 و 30اكتبر 1980 (هفتم و هشتم آبان 1359) با ارائه گزارشي از ملاقات جرج براون، وزير خارجه پيشين انگليس با صدام، طارق عزيز وزير خارجه عراق، بختيار و اويسي در عراق، به نقل از براون نوشت: «آنان نمي توانند به عنوان ميهن پرست حضور اشغالگران خارجي در ايران را بپذيرند، ولي با اين حال آنان با حمايت ضمني عراق قادر خواهند بود كه حكومتي را در جنوب ايران تشكيل دهند تا ديگر ميهن پرستان نيز به آن ملحق شوند.»4
بختيار فقط يك استفاده كننده از حمله صدام براي دستيابي به حكمراني بر ايران نبود. كريس رندل، يكي از مسئولان بخش تحقيقات خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا روز هفتم نوامبر 1980 (16آبان 1359) در گزارشي به مقامات انگليسي نوشته بود: يكي از دلايل يورش بي محاباي حكومت عراق به خاك ايران، اطلاعات گمراه كننده ايرانيان تبعيدي از جمله شاپور بختيار، مبني بر اين بود كه احتمالاً به دليل وجود اغتشاش در ارتش و بي ثباتي رژيم به دليل مخالفت مردم، به ويژه در خوزستان، ايران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نيروهاي آزادي بخش خواهد شد.»5
اسناد وزارت خارجه بريتانيا تنها بخشي از واقعيت را نشان مي دهد. سال ها بعد در 5 تيرماه 1387تلويزيون الجزيره اظهاراتي از حامد الجبوري (وزير فرهنگ رژيم صدام) را پخش كرد. وي گفت:
جورج براون، وزير امور خارجه انگلستان در زمان حزب كارگر، شاپور بختيار و تيمسار نصيري [او نام اويسي را به اشتباه تيمسار نصيري عنوان كرد كه در اولين روزهاي پيروزي انقلاب اعدام شد] در جلسه اي اين پيام را به صدام دادند كه بهترين وقت براي حمله به ايران است. در اين جلسات همه كساني كه با صدام ملاقات مي كردند تأكيد داشتند كه ايران در آستانه فروپاشي است و ارتش اين كشور متلاشي شده و نيروي هوايي اين كشور به علت اعدام افسرانش زمين گير شده است. همه آن ها به گونه اي صحبت مي كردند كه گويا عمليات نظامي در ايران صرفا تفريح است و همين مسئله صدام را به آغاز جنگ با ايران تشويق مي كرد.6
اكنون وقتي به صحنه آن روز مديريت نظامي كشور مي نگريم، شاهد سلسله اي از اقدامات خائنانه در داخل كشور نيز هستيم؛ از كاهش دوران خدمت سربازي توسط دريادار احمد مدني، وزير دفاع دولت موقت (بعدها ارتباط او با بختيار آشكار شد) تا طرح هاي نظامي موسوم به «روش اشكاني» در اولين ماه هاي هجوم سراسري ارتش بعث به خاك جمهوري اسلامي كه به اشغال خسارت بار بخش بزرگي از سرزمين هاي كشورمان انجاميد. هر يك از اين خيانت ها توسط گروه ها و شخصيت هايي صورت گرفت كه اولين داعيه شان «ملي گرايي» بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- همان
2- مجيد تفرشي، بازتاب مسايل داخلي ايران در اسناد آرشيو ملي بريتانيا(4) http://radiozamaneh. com
3- همان 4- همان 5- همان
6- نقش خائنانه انگليس و بختيار در تجاوز صدام به ايران، روزنامه كيهان، دوشنبه 24 مرداد 1390- شماره 2000، ص 2.
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -53 / فصل چهارم
در جلسات سعيد حجاريان ، سيد محمد خاتمي ، حسين شريعتمداري ، حسن روحاني و ... چه گذشت ؟
مذاكرات سرنوشت ساز درشوراي عالي امنيت ملي

نويسنده: پيام فضلي نژاد

درهمين ايام يك جدال پنهان و وسيع در نقطه اي حساس درگرفت. در كنار تبعات اجراي سياست هاي تعديل اقتصادي، پروژه «استحاله از درون» در عرصه «فرهنگ» نشانه هاي بارزي از پيشرفت خود را نشان مي داد و سيدمحمد خاتمي به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي كابينه هاشمي رفسنجاني نقش موثري را در «پروژه استحاله» ايفا كرد؛ چنان كه سعيد حجاريان روايت مي كند وزارت 11 ساله خاتمي با تجربه حضور در 3 دولت متفاوت از زمان نخست وزيري ميرحسين موسوي او را در مقابل نقد رسانه هايي نه صرفاً مانند روزنامه كيهان، بلكه در جلسات محرمانه شوراي عالي امنيت ملي و با حضور منتقداني كاركشته قرار داد. منتقد سرسخت او اين بار نيز حسين شريعتمداري بود كه غير از حضور فعال در دفتر سياسي سپاه پاسداران از سال هاي نخست دهه 1360 ابتدا در نشريه داخلي رويدادها (ويژه فرماندهان سپاه) و سپس در نشريه رويدادها و تحليل ها ( ويژه اعضاء سپاه) مي نوشت؛ نوشته هايي در تحليل گروه هايي مانند جنبش مسلمانان مبارز، انجمن حجتيه يا نهضت آزادي كه خيلي زود به محافل سياسي راه مي يافت. به واسطه حضور در مقطعي سرنوشت ساز در زندگي احسان طبري (رهبر تئوريك حزب توده ايران) شريعتمداري اعتبار فراواني يافت، چون در يك سلسله بحث هاي ايدئولوژيك توانست او را به تأمل و تجديدنظر در عقايد ماركسيستي اش رهنمون سازد. همزمان با انتشار روزنامه همشهري و دعوت كرباسچي از چهره هاي نزديك به سروش مانند ماشاالله شمس الواعظين و رضا تهراني، شريعتمداري به سرعت خطر را احساس كرد؛ بنابراين به نوشتن يك رساله پژوهشي از رهگذر تحليل محتواي شماره هاي نخست روزنامه همشهري پرداخت.
سال 1371 اتفاقي بحث برانگيز افتاد كه شكاف ميان مديران تكنوكرات دولت سازندگي با انقلابيون را آشكار مي كرد. حسين شريعتمداري كه به عنوان يكي از اعضاء كميسيون ويژه بررسي «تهاجم فرهنگي» انتخاب شده بود، در جلسات محرمانه اي كه در شوراي عالي امنيت ملي برگزار مي گشت با سيدمحمد خاتمي (وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و عضو كميسيون ويژه) انتقادات مستندي را از پيامدها و طبعات شيوه مديريت فرهنگي دولت و سياست هاي تكنوكرات ها در ميان مي گذاشت، اما اين جلسات خيلي سريع به صحنه مباحثه دوجانبه خاتمي و شريعتمداري تبديل شد. وزير، هوادار «ليبراليسم فرهنگي» بود و آن را اقتضاء سياست هاي تكنوكراتيك دولت در ديگر حوزه ها مي دانست. در برابر، شريعتمداري خواهان اجراي «اصول» بود و مانند قضيه سعيدي سيرجاني، به شدت با باج دادن به سكولارها مخالفت مي كرد. چهره هاي سرشناس ديگري هم در صحنه اين مباحثات حضور داشتند. حسن روحاني در مقام دبير شوراي عالي امنيت ملي، مسئول برگزاري اين جلسات ويژه نيز بود و گزارش نتايج آن را به رهبري و رئيس جمهوري مي داد.
سرانجام خاتمي پس از اعتراضات گسترده اي كه به تريبون نماز جمعه نيز كشيده شد، روز 3 خرداد 1371 از سمتش استعفاء كرد.155 سعيد حجاريان مي گويد خاتمي پس از خاتمه بحثي مفصل و پرالتهاب با حسين شريعتمداري گفت:
مشكل آقايان من هستم. تهاجم فرهنگي امثال بنده ايم و براي همين مي روم استعفاء مي دهم.156
سيدمحمد خاتمي و همچنين عبدالله نوري (وزير كشور) و مصطفي معين (وزير علوم) استعفاء دادند، ولي هاشمي رفسنجاني راه خودش را مي رفت. او در مسير تقويت خاستگاه هاي طبقه جديد سكولاري افتاد كه 16 سال قوه مجريه را در سيطره خود داشتند؛ چه در عصر سازندگي چه در دوره اصلاحات و منطقاً تعابيري مانند «حاشيه نشيني نخبگان سكولار» يا «رانده شدگان از درون قدرت» درباره شان معنا نمي يابد. وانگهي، اين طيف ابتدا تحت عنوان جمعي از كارگزاران سازندگي در انتخابات مجلس پنجم وارد عرصه
«رقابت سياسي» شدند. پس در اين مقطع نه فقط «حاشيه نشين» نبودند، بلكه درگير تجربه اولين «رقابت سياسي» فراگير هم شدند. ليست نامزدهاي آن شامل بخشي از «كابينه كار» آقاي هاشمي و حتي شامل نام دخترش فائزه هاشمي رفسنجاني بود كه از نظريه هاي فمينيستي سكولار هواداري مي كرد و تنها 1 سال پس از دوم خرداد، ابراهيم نبوي (طنزنويس فراري روزنامه هاي زنجيره اي) را به سردبيري روزنامه زن رساند157 يا خبرنگاراني مانند كامليا انتخابي فرد را كه اكنون به بنياد جرج سوروس پيوسته است،158 دعوت به كار كرد. او با حمايت پيدا و پنهان روي دومين كرسي مجلس پنجم در استان تهران نشست و كارگزاران به يك فراكسيون اقليت، اما قدرتمند در مجلس تبديل شد.
نقش رئيس دولت در اين جمعيت به هيچ عنوان يك «راز پنهان» به شمار نمي رود. اكثريت كانديداهاي اين «حزب نوپا» و برخاسته از «سرمايه داري نوپا» را فعالان سياسي اي تشكيل مي دادند كه جامعه روحانيت مبارز تهران حاضر به حمايت انتخاباتي از آنان نشد. از اين رو، هاشمي رفسنجاني با حمايت غيررسمي از كارگزاران مياني و بعضاً كلان دولت خود، آنان را تشويق به ارائه ليستي جداگانه براي كانديداتوري در پارلمان كرد.159 با پيروزي نه چندان چشمگير آنان يك پيام سياسي جديد هم مخابره
مي گشت و اينكه «سرمايه داري نوكيسه» ديگر در قامت يك «حزب سياسي عملگرا» حاضر مي شود. جز اين هم انتظار نمي رفت. به عبارتي، نوع كنش همراه با «رانت جويي» و «سودانگاري» آنان ما را به ياد تئوري «نهادسازي ليبرال» مي اندازد، نه به ياد يك رقابت منصفانه سياسي. طبيعتاً از درون اين طيف ها و قشرها دوباره ردپاي همان «سياستمداران عملگرا» ديده خواهد شد. اين اتفاق نيز افتاد؛ جايي كه استاد ايران شناسي دانشگاه تل آويو نتيجه گرفت «در انتخابات مجلس پنجم اتحاد محافظه كاران و عملگرايان پايان يافت.»160 ديگر بوي تاسيس يك ائتلاف سياسي جديد به مشام مي خورد و احتمال مي رفت جمعيت نوپاي كارگزاران سازندگي با پشتوانه رئيس دولتي كه سعي در «بهبود رابطه با غرب» داشت، بتواند نقش هاي مهم تري را در ساخت سياسي كشور برعهده گيرد. عقبه هاي تئوريك و مخزن معرفتي آنان هم به فلسفه هاي سكولار حلقه هاي كيان و آئين گره خورد (همه آن فلسفه ها ترجمه هاي دست سوم از آراء فلاسفه غرب است) و يك جبهه سياسي به شدت ناهمگون خود را آماده اعلام موجوديت مي كرد كه به گفته آر.كدي «در انتخابات رياست جمهوري سال 1376 با پشتيباني هاشمي، عملگرايان با چپ گرايان به نحو شگفت انگيزي همراه يكديگر شدند.»161 ظاهراً هشدارهاي حسين شريعتمداري در شوراي عالي امنيت ملي جرقه يك هوشياري نسبي را در ميان برخي از مديران عالي رتبه دولتي زد و مثلاً علي لاريجاني پس از انتقال از سپاه پاسداران به دولت براي نشستن روي صندلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به توصيه رهبري صورت مذاكرات 600 صفحه اي آن جلسات را خواند.162 با اين همه، «سياستمداران تكنوكرات» و «طبقه بورژوازي» ايران را زيست گاه خوبي براي تنفس و رشد مي ديدند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14