(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 اسفند 1390- شماره 20161

شرايط دست يابي به اخلاص
تقوا و محبت الهي



شرايط دست يابي به اخلاص

آيت الله روح الله قرهي
آيت الله قرهي در ادامه سلسله درسهاي اخلاقي خود، در اين شماره پيرامون عوامل طهارت قلب و بركات دوري از لقمه حرام و كسب اخلاص سخن گفته است .
وقتي خداي متعال سري مثل اخلاص را به بندگان برگزيده اش مرحمت مي كند اين بندگان آنچنان به واسطه اين سر الهي جلو مي روند كه حتي ملائكه الله هم از پرونده آنها باخبر نمي شوند؛ يعني حتي ملائكه اي كه مأمور به كتابت اعمال هستند، از نگاه به پرونده مخلصين- به فتح لام- عالم محروم هستند. لذا صورت ظاهر اين پرونده سفيد است.
امام جعفرصادق(ع) بيان فرمودند: «واذا وقفوا بين يديه تعالي ملاها من سر ما اسروا اليه» (1) پروردگار عالم، موقعي كه بندگان مخلص در محضر او قرار مي گيرند، آن پرونده را پر مي كند. يك دليل اين است كه پروردگار عالم مي خواهد بين خودش و آنها مطالب رمزيه و سريه باقي بماند. دليل ديگر اين است كه ذوالجلال والاكرام مي فرمايد: آن قدر اعمال اين افراد نزد من گرانبهاست كه فقط من مي دانم و آن بندگان خالص خودم.
لذا آن قدر اين بندگان خالص پيش مي روند كه صورت ظاهر حجاب هاي بين آنها و پروردگار عالم- كه حجاب هايي بين خدا و محبوبين است- كنار مي رود.
آيت الله العظمي سلطان آبادي بزرگ، سلطان العارفين مي فرمايند: سر اينكه حضرت حق حبيبش را به معراج برد تا آنجايي كه فرمود: «قاب قوسين او ادني» (نجم/9) جايي كه ديگر هيچ ملكي جرئت نزديكي به آن جا را ندارد، همان اخلاص نبي مكرم است.
اخلاص يعني انسان از هرچيزي خالص مي شود ولو حجاب ظاهري؛ يعني بين او و ذوالجلال و الاكرام هيچ حجابي نيست. وقتي پروردگار عالم را ديد و به آنجا رسيد كه جز خدا هيچ نديد، پس عمل هم فقط متعلق به او مي شود.
پس لذت اخلاص بسيار زياد است. اما طبعا مجاهده مي خواهد. اگر مجاهده نباشد، صددرصد انسان به اشتباه مي افتد.
لزوم تصفيه عمل
وجود مقدس علي بن ابيطالب(ع) مي فرمايند: «تصفيه العمل خير من العمل» (2) اينكه انسان عمل زياد انجام دهد، زياد كار خير و عبادت كند، زياد دست فقرا را بگيرد، زياد نماز و روزه انجام دهد، خوب است اما بهتر از اينها تصفيه عمل است. تصفيه عمل يعني اينكه انسان بتواند عملش را خالص كند؛ يعني كاري كند كه به هيچ عنوان ولو به لحظه اي نفس اماره و حتي ملك نبيند.
لذا خود تصفيه عمل، يعني خالص كردن عمل خيلي سخت است، شيريني دارد اما صددرصد مجاهده، رنج و زحمت مي خواهد. مثلا بايد به جايي برسي كه وقتي از تو تجليل مي كنند، به گوشت امر كني از اينجا به بعد نشنو!- خيلي عجيب است-
تسلط بر اعضاء و جوارح
از آيت الله سلطان آبادي بزرگ سؤال كردند: سر اينكه انسان مي تواند غيب را ببيند و آينده را بگويد چيست؟ فرمودند: اگر انسان توانست خود را نبيند و خدا را ببيند، تمام است؛ چون همه چيز عندالله تبارك و تعالي است، صددرصد غيب و آينده را هم مي بيند؛ چون آينده هم عندالله تبارك و تعالي است- كد بسيار زيبايي است، در آن تأمل كنيد.
بعد ايشان فرمودند: منتها رمز دارد. عرضه داشتند: آقاجان! رمز چيست؟ فرمودند: رمز اين است كه انسان از ابتدا بتواند مسلط به نفس و اعضاء و جوارح خودش شود.
وقتي انسان مسلط بر نفس و اعضاء و جوارح خودش شد، ديگر به دستش مي گويد: غير از خدا چيزي را نبين و غير از خدا كاري را براي كسي انجام نده! مثلا معناي اينكه مي گويد:اگر دستي انفاق كرد، دست ديگر نفهمد، يعني همين كه حتي به خود آن دست مي گويد: فراموش كن كه انفاق كردي! تسلط بر نفس و اعضاء و جوارح اين گونه است.
وقتي عمل براي خدا خالص شد، اگر از او تجليل هم كنند، مي گويد: نشنو و نمي شنود. به چشمش مي گويد: غير از خدا نبين و جز او نمي بيند.
وقتي انسان عمل را تصفيه كرد و گفت: خدا! و فقط مي خواهم براي تو باشد؛ آنگاه بر او خطاب مي شود: تو عاشق مايي و ما هم عاشق تو هستيم! چون فقط عاشق است كه مي خواهد در عشق بازي خود با معشوقش هيچ احدي مطلع نباشد.
ملامحسن فيض كاشاني تمثيلي را بيان مي كنند و مي فرمايند:«الحبيب غيور بمحبه» او غيور است آن چيزي كه حب دارد. پروردگار عالم غيرتي است، نمي خواهد كسي بفهمد؛ براي همين است كه پرونده خالي مي ماند و همان جا آن را پر مي كند. منتها اين مطلب، سختي دارد و سختي آن هم اين است كه عمل خود را تصفيه كند.
نفوذ شيطان درعمل
براي همين است كه وجود مقدس علي بن ابي طالب (ع) مجدداً بيان مي فرمايند:«تصفيه العمل اشد من العمل، تخليص النيه من الفساد أشد علي العاملين من طول الجهاد» (3) تفصيه و خالص كردن عمل، سخت تر از خود عمل است.
نفس اماره، وسوسه گران و شيطان ملعون وقتي مأيوس شدند، ديدند كه نمي شود او را منحرف كرد، او اهل عبادت شده است و عمل او عمل خوبي است، هرچه تلاش و كوشش مي كنند، او گناه نمي كند و دست از عمل خوب برنمي دارد، راه را دراين مي بينند كه نفوذ درعمل كنند و به اين مطلب اميد مي بندند.
لذا يك مطلب اين است كه مي گويد: كيست درعامل مثل تو كه اين قدر اشتياق به عمل خير داشته باشد؟ و اين نفوذ در عمل است.
آيت الله اميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، آن مرد عظيم الشان و الهي فرمودند: اگر از عملت،زياد خوشت آمد، بدان اين مطلب از شيطان است ولو به اينكه به كسي نگويي، اما خودت از عملت خوشت آمده باشد!
يك موقع انسان مي گويد:«الحمدلله، خدا را شاكرم، او لطف كرد. اما يك موقعي از عملش خيلي خوشش مي آيد. ايشان مي فرمايند: آن موقعي كه از عملت زياد خوشت آمد، بدان اين وسوسه شيطان و نفوذ او درعمل تو است. او مي خواهد تو را منحرف كند و بگويد: چه كسي بهتر از تو؟! آن وقت است كه عجب، انسان را مي گيرد و به عملش مغرور مي شود.
اينكه اولياء الهي هر لحظه احساس مي كنند دستشان خالي است، براي همين است.فكر نكنيد آنها تعارف مي كنند، خير، جدي جدي هيچ عمل خيري را نمي بينند براي همين دستشان را خالي مي بينند.
شايد يك معني اين كه پروردگار عالم هم پرونده شان را خالي مي گذارد، همين است؛ چون وقتي خودش جدي گفت: من چيزي ندارم، دستم خالي است. پروردگار عالم هم به اين بنده اش لطف و محبت مي كند و پرونده خالي را پر مي كند.
اما اگر ولو به لحظه اي احساس كرد كه من يك عمل خوبي دارم، پروردگار عالم هم آن عمل را ثبت مي كند.
خدا كند انسان احساس كند پرونده اش تهي است، آن وقت است كه وقتي در برابر خدا قرارمي گيرد، پروردگار عالم او را پر مي كند «ملأها».
ميرزا جوادآقاي ملكي تبريزي مي فرمايند: اگر ولو به لحظه اي احساس كردي كه از عملت خوشت مي آيد، بدان آن لحظه، لحظه اي است كه شيطان آمده است؛ چون ديد نمي تواند تو را از عمل خير بازدارد و به عمل شر وادار كند، در آن عمل خير نفوذ پيدا كرد و گفت: عجب عمل خيري داري! كه تو خوشت بيايد.
لذا يكي از ناله ها و گريه هاي اولياء الهي در دل شب اين است: خدا! ولو به لحظه اي من از هيچ عمل خودم خشنود نگردم. تا جايي مي رسند كه ديگر عملي نمي بينند كه بگويند خدا من از عمل خودم خشنود نگردم.
آيت الله العظمي آخوند خراساني صاحب كفايه، در آن لحظات آخر عمرشان وقتي متوجه شدند دارند مي روند، گريه كردند، پرسيدند: آقاجان! چرا گريه مي كنيد؟ فرمودند: خالي بودن پرونده ام را مي بينم، اما اميد به لطف و كرم پروردگار عالم دارم.
آنها مي بينند خالي است. خدا كند انسان به آنجا برسد كه هيچ نبيند. براي همين دائم عمل را براي خدا خالص مي كند. وقتي عمل تصفيه شد- كه فرمودند: «تصفيه العمل اشد من العمل»- مي رسد به جايي كه ديگر از عمل هيچ نمي بيند. براي همين هميشه احساس مي كند دستش خالي است.
اگر انسان به واسطه اخلاص، عمل را صيقل داد؛ يعني براي خدا كار كرد، مي فهمد دست خالي است.
فساد در نيت
حضرت علي(ع) در ادامه مي فرمايند: «و تخليص النيه من الفساد» - اين فراز از روايت، عجيب است- مخلصين عالم به جايي مي رسند كه ديگر در نيتشان فسادي نيست. فساد در نيت چيست؟
اولياء الهي مثل شيخناالاعظم، شيخ مفيد فساد را اين گونه معني كردند: فساد اين است كه در فكر و نيتت ولو به لحظه اي بگويي: فلان مقام را مي خواهم. آنها مي گويند: مقام، اعطاي ذوالجلال والاكرام است، مرحمت كرده، كرده، نكرده، نكرده.
مخلصين عالم به مقامات معنوي حتي نگاه نمي كنند چه برسد كه مقام هاي دنيوي بخواهند، آنها اين را فساد مي دانند، مي گويند: نيت فقط بايد اين باشد كه خدايا! تو بايد راضي باشي. من بندگي خودم را مي خواهم اعلام كنم، من بنده ام. آنها ابداً نمي گويند: فلان عمل را انجام مي دهم كه به فلان مقام برسم! اين فساد است.
بعد حضرت، تمثيل بسيار عجيبي مي زنند كه قابل تأمل و دقت است، مي فرمايند: «اشد علي العاملين من طول الجهاد» اين برعمل كنندگان، از جهاد طولاني كردن در راه خدا سخت تر است.
شايد يكي از معناهايي كه راجع به جهاد اكبر آمده- كه پيامبر بعد از آن جنگ كه آمد، فرمود: «شما بايد به جهاد اكبر مشغول شويد» - همين است. جهاد اصغر، مبارزه با دشمنان است، اما جهاد اكبر، مبارزه با نيت فاسد است. نبايد اجازه بدهي نيتت هم به فساد بكشد.
لذا فساد نيت عندالاولياء، اين است كه غيرحضرت حق در نيت، شريك باشد، ولو گرفتن مقام معنوي باشد. مي گويند: اگر گرفتن مقام معنوي هم باشد، در حقيقت خودش فساد نيت است. البته اين كار بسيار عظيمي است و كار اولياء و خصيصين حضرت حق است كه تا آنجا پيش مي روند و مراقبه شان در اين حد است.
آيا مي شود به اخلاص رسيد؟
سؤال مهم اين است: چه كنيم به اين مقامات الهي برسيم؟ آيا مي شود انسان به اين اخلاص برسد؟ جواب: گرچه سخت است، اما محال نيست.
اول راهي كه اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند، طهارت قلب است؛ يعني از هر نوع گناه طاهر شود. اگر قلب طاهر شد، اخلاص مي آيد؛ چون مركز فرماندهي روح، اين قلب است. بدانيد بعد از قلب طاهر، روح مسلط بر اعضاء و جوارح مي شود، وقتي روح طاهر شد، بدن طاهر مي شود. ديگر يد مي شود يدالله، عين مي شود عين الله.
لذا وجود مقدس علي بن ابيطالب(ع) مي فرمايند: «أين الذين أخلصوا أعمالهم لله و طهروا قلوبهم بمواضع ذكرالله»!(4) آن چيزي كه انسان را مخلص مي كند، ياد خداست. اگر ياد خدا حاكم شد اخلاص مي آيد. ياد خدا هم در قلب طاهر حاكم مي شود. فقط و فقط در قلب طاهر مي توانيد ياد خدا را ببينيد.
اينكه مي گويند: وقتي انسان به چهره علماي رباني، مثل حضرت امام، ولي امر مسلمين، آيت الله العظمي بهجت، آيت الله العظمي مرعشي نجفي، آيت الله العظمي گلپايگاني، آيت الله مولوي قندهاري، آيت الله العظمي بهاءالديني، آيت الله العظمي اديب و بزرگان و اعاظم ديگر نگاه كند، ياد پروردگار عالم مي افتد، براي اين است كه قلب طاهر است و اين قلب طاهر، جايگاه ياد خدا شده. وقتي قلب، جايگاه ياد خدا شد، اعضاء و جوارح هم به واسطه اين كه ياد خدا در روح، تجلي پيدا كرده، ياد خدا مي افتند. لذا صورت آنها در حقيقت وجه الله مي شود و انسان را ياد خدا مي اندازد.
مهم ترين عامل مؤثر در طهارت قلب
لذا راه اين است؛ طهارت قلب. اولياء الهي نكته اي را در باب طهارت قلب بيان فرمودند كه بسيار مهم است. تمام آنها بيان فرمودند: اولين و مهمترين مسئله در طهارت قلب، لقمه است.
طوري كه اولين مرجع دين شيخ مفيد در پاسخ به سؤال شاگرد با عظمتش، سيدمرتضي علم الهدي كه پرسيد: آقا! چطور مي شود امام زمان را ديد، فرمودند: عزيزم! كأن مي بينم اگر مردم بر لقمه هاي خود مراقبه و مواظبت مي كردند، تمام اعضاء و جوارحشان، تبديل به نور الهي مي گشت و آن كه چشمش نور الهي شد، طبعاً امام زمان بين مي گردد.
لذا اگر انسان لقمه را مراقبت و مواظبت كرد و اين مسئله را جدي گرفت و باورش شد كه هر چه هست در اين لقمه است، آن وقت وجودش نور الهي مي شود و معلوم است نور الهي، چهره آقا را مي بيند و مي شناسد.
خدا مرحوم چلويي را رحمت كند. ايشان به آيت الله العظمي اديب گفته بودند: من آن موقعي كه نيت كردم ديگر در هر لحظه لقمه را مراقبه كنم، وجود نازنين آقا را ديدم. آقا فرموده بودند: همين مراقبه تو باعث شده است چهره ملكوتي آقا را ببيني و براي همين چهره تو عالي شده است- نگاه به چهره ملكوتي آقا يعني نگاه به وجه الله.
ايشان عجيب به لقمه مراقبه مي كردند. در بازار وقتي اين كارگرها مي آمدند، براي صاحبكارهايشان غذا ببرند و به مغازه ايشان مي آمدند، ايشان اول يك مقدار كباب را برمي داشتند و در دهان آنها مي گذاشتند.
آيت الله دزفولي فرموده بودند: رمز كار ايشان اين بود كه خودشان فرموده بودند: چون بوي كباب به مشام اينها خورده و اينها جوان و نوجوان هستند، من مي ترسم يكي از اينها دلش بخواهد و استادكار او هم آدمي نباشد كه بخواهد به اين بچه يك لقمه از اين غذا بدهد و خداي ناكرده يك موقعي در راه، ناخنكي به غذا بزند و وجودش به لقمه حرام آلوده شود.
لذا همين كه شاگردي وارد مي شد، ايشان اول يك لقمه كباب بر مي داشتند، به روغن كرمانشاهي مي زدند و در دهان او مي گذاشتند.
آيت الله العظمي اديب كه هيچ جا بيرون غذا نمي خوردند وقتي مرحوم چلويي هر از گاهي، برايشان غذا مي آوردند، مي فرمودند: اين لقمه را مي شود خورد.
ببينيد كسي كه روح الهي دارد تا كجا را مي بيند! نكند يك نوجوان يا جواني كه آمده براي استادش يك پرس غذا بگيرد، بوي آن غذا، او را مست كند و خداي ناكرده به آن ناخنك بزند. به خصوص كه اگر از آن صاحبكارش اخلاق تندي هم ديده باشد، بگويد: او كه آنجا به من چيزي نمي دهد، بگذار يك ناخنكي به غذاي او بزنم.
ايشان مي گفتند: من مراقبه مي كنم كه بچه هاي مردم به لقمه حرام دچار نشوند كه روح طيب و طاهر را از دست ندهند. اين قدر لقمه مهم است.
حاج شيخ جعفر كاشف الغطاء، آن فقيه عظيم الشان و مرد الهي، نكته بسيار عالي بيان فرموده بودند: آن زماني كه طلحه و زبير محضر مولي الموالي(ع) آمدند تا درخواستي را بكنند- آن ها با اميرالمومنين دوست و رفيق بودند و آنها بودند كه باعث تحريك مردم شده بودند تا در خانه حضرت بريزيد و ايشان خلافت را بپذيرند.آنها سينه چاك كرده بودند كه به تعبير خودشان حضرت به رياست برسد، والا امام كه امام است- حضرت پرسيدند: كارتان خصوصي است يا به اصطلاح امروزي ها دولتي؟ جواب دادند: خصوصي است، ديدند كه حضرت روشنايي را خاموش كرد و بعد آنچه كه متعلق به خودش بود را روشن كرد، فهميدند چه خبر است، اگر آن موقع مي فهميدند كه اميرالمومنين بالاترين لطف را به آنها كرده، به دست و پاي حضرت مي افتادند.
چون شما فكر نكنيد لقمه يعني فقط خوردن. لقمه يعني امكان دارد شما از وسيله نقليه دولتي استفاده كنيد يا امكان دارد از آن موقعيتي كه براي شما قرار دادند سوءاستفاده كنيد و.... اينها خيلي مهم است و انسان بايد دقيق باشد.
محروميت از محضر اولياي الهي
شخصي بعد از اين كه يك چيزهايي راجع به آيت الله سيدعلي قاضي شنيده بود و يك مقدار هم آسيدهاشم حداد براي او تعريف كرده بود، به آسيد هاشم حداد، آن عارف بزرگوار گفت: به آقا بگوييد كه ما را بپذيرد.
بعد از اينكه آسيد هاشم قضيه را به آيت الله قاضي گفت، آقا او را دعوا كردند و فرمودند: چرا به او مي گويي؟! او نمي تواند. آسيد هاشم گفته بود: چرا او را قبول نمي كنيد؟ او مشتاق است، در اين راه جدي است. مي خواهد اصرار دارد و بارها گفته است- بعضي مواقع اولياء امتحان مي كنند، ببينند آيا واقعا طرف، مرد اين راه هست يا نه، دوبار، سه بار، ده بار دست رد مي زنند، ببينند جدي مي خواهد، مصر است يا با دو، سه بار نه گفتن، قهر مي كند و مي رود كه اگر چنين بود، مي گويند: او در اين راه موفق نمي شود و او را قبول نمي كنند.
آيت الله قاضي فرمودند: او مبتلا به لقمه است و حرف هاي ما را درك نمي كند. اگر درّ را به دست امين دادي، او به دست امين بعد خود مي سپارد اما ا گر درّگران بها را به دست دزد دادي، سرقت مي كند مي برد و بعد به جاي آن يك شيشه مي آورد و اعلام مي كند اين درّ است.
ايشان فرموده بودند: او چون لقمه اش را رعايت نمي كند، نمي تواند اين مطالب الهي و عرفاني را در سينه خود به امانت به ديگري بسپارد و دزد قضيه خواهد شد.
خيلي مهم است، اين لقمه را جدي بگيريم. با مراقبت نكردن لقمه، به اين مقام مخلصيني كه داريم عرض مي كنيم، نمي رسيم. مولي الموالي به حالت سؤالي مي فرمايند: «أين الذين أخلصوا أعمالهم لله» كجايند آنها كه اعمال خود را براي خدا خالص كردند؟ «و طهروا قلوبهم بمواضع ذكرالله» چه زماني اعمال، خالص مي شود؟ وقتي اين قلب طاهر شود و فقط ياد خدا در آن حاكم باشد كه آن وقت اين به همه روح تجلي پيدا مي كند، بعد دست، چشم و همه اعضاء و جوارح، الهي مي شوند و اين، موقعي محقق مي شود كه لقمه پاك باشد.
كأن حضرت با گفتن «أين» (كجايند؟)، مي گويند: كجا هستند اينها كه اين گونه اند؟ نيستند. چطور مي شود انسان اين گونه نمي شود؟ لقمه نمي گذارد. لقمه، طهارت قلب را مي گيرد. در اين مطلب جدي باشيم.
بركات دوري از لقمه حرام
رفيق و دوست شهيد بزرگوار، شهيد رجايي مي گويد: با هم دوره گردي مي كرديم، كاسه بشقاب مي فروختيم. آخر شب، وقتي مي خواستيم پول را تقسيم كنيم، با اينكه هر دو يك سرمايه گذاشته بوديم اما او مي گفت: شما پنج نفريد، ما سه نفر، پول را تقسيم به هشت مي كرد. مي گفتم: نصف سرمايه را تو گذاشتي، نصف ديگر را من گذاشتم، هر دو هم به يك اندازه كار كرديم، مي گفت: نه.
وقتي لقمه حرام نيامد، ديد انسان هم باز مي شود، بصير مي شود، مي فهمد، حقوق را درك مي كند و خدا هم بركات را بيشتر و بيشتر مي كند. چنين كسي حريص نمي شود، مال جمع نمي كند، «الذي جمع مالا و عدده» (همزه/ 2) اين طور نمي شود. آن وقت ببينيد خدا هم چه بركاتي به او مرحمت مي كند. او را به رياست جمهوري مي رساند، ظاهر دنيا مثلا رياست، از آن طرف هم به شهادت ختم به خير مي شود.
وقتي لقمه را رعايت كردي و مراقبه كردي كه حرام و شبهه ناك در زندگي نيايد، مي رسي به جايي كه از حلال هم مي گذري. شهيد رجايي حلال خودش بوده با هم شريك بودند اما از اين حلال هم گذشت.
براي همين است به جايي مي رسد كه حتي از مردم چيزي نمي خواهد. بشر حافي مي گويد: ديدم زني از شدت گرسنگي و يتيم دار بودن، ميان زباله ها گشت، بعد آن مرغ مرده را برداشت و برد. بعد رفتم پرسيدم، گفت: من از خدا خواستم هيچ گاه دستم را جلوي مردم دراز نكنم و هيچ كسي از راز من باخبر نشود و اين گونه مي خواهم اما نمي دانم چه كردم كه كارم خالصانه نبوده و خدا جريان من را افشا كرده است! خيلي عجيب است.
پيامبر(ص) از جبرئيل سؤال كرد. مخلص كيست؟ «قلت يا جبرئيل فما تفسير الاخلاص»(5) جبرئيل اين گونه به پيامبر عرضه داشت: «قال المخلص الذي لايسال الناس شيئا حتي يجد» كسي است كه از مردم درخواست نمي كند تا خودش به آن دست مي يابد.
مخلص، لقمه شبهه ناك را رها مي كند و طبيعي است حرام را هم ديگر رها مي كند و اگرچيزي به او رسيد به آن راضي است و وقتي چيزي هم ماند عطا مي كند «و اذا وجد رضي و اذا بقي عنده شيء اعطاه». مثل همان كاري كه شهيد رجايي كرد. مخلص حقيقي اين گونه است.
تضمين رؤيت جمال نازنين حضرت حجت
لذا اگر انسان لقمه را رعايت كند، قلب كه مركز ياد خداست طاهر مي شود.
ملاي نراقي، صاحب جامع السعادات، نكته بسيار عالي را به شاگردان خودش بيان فرموده است. وقتي آنها به آقا گفتند: مي شود ما هم جمال آقا را رؤيت كنيم؟ چون آنان فهميده بودند آقا خودش جمال حضرت را رؤيت كرده است.
فرمودند: شما لقمه را رعايت كنيد، من رؤيت وجود نازنين حضرت حجت را تضمين مي كنم- اين كد بسيار بزرگي است-
معلوم مي شود همه چيز درهمين لقمه است. خيلي بايد مواظبت كرد. اينجاست كه اخلاص مي آيد. به دنبال هرچه هستي، اين است.
آن روايت را خوانديم كه اگر هوي و هوس از ميان برود، مي بينيم كه غيراز مخلص، همه از عمل شانه خالي مي كنند؛ يعني بعضي از اعمال به واسطه هوي و هوس است، اما اگر براي خدا شد، خيلي عجيب است كه طهارت روح مي آورد، طهارت قلب مي آورد و ياد خدا در قلب زنده مي شود.
عشق بازي با اسم مولا
مولي الموالي مي فرمايند: «الزهد سجيه المخلصين» (6) زهد و پارسايي، سجيه و سرشت پارسايان عالم است.
ملامحسن فيض كاشاني مي گويد: سجيه يعني عملي در پوست، گوشت و استخوان كسي فرورفته باشد. ديديد مي گويند: فلاني ديگر عادت كرده، ترك عادت موجب مرض است. سجيه يعني اينكه ديگر همه وجودش، گوشت، پوست و استخوانش آن گونه باشد.
حضرت مي فرمايند: اگر زهد باشد، اين گونه است. اصلا مخلصين عالم زهد دارند. چرا مخلصين عالم مخلص شدند؟ چون زهد، سرشت مخلصين عالم است و در وجودشان است.
معلوم است طهارت قلب هم كه به واسطه زهد است، در آنها به وجود مي آيد. آن وقت است كه از اسم مولايشان لذت مي برند. تا مي گويند: ««السلام عليك يا اباعبدالله» اصلا وجودشان به لرزه مي افتد. تا آقاجانشان امام زمان را صدا مي زنند تا مي گويند: «السلام عليك يا بقيه الله» حالشان متغير مي شود، كان آقا را مي بينند، با اسمش عشق بازي مي كنند. مخلصين عالم اين گونه هستند.
آخر عمر آيت الله مولوي قندهاري به محضر مباركشان عرضه داشتيم: حال خوبان در ياد مولا چگونه است؟ فرمودند: هر لحظه است. بعد فرمودند: عزيزم! باور اين مشكل است ولي به تو مي گويم، تا نام آقا را نبرم خوابم نمي برد، بلند مي شوم تا اسم آقا را نگويم قوت نمي گيرم.
همين را به ولي خدايي عرض كردم، گفت: براي تو جلوتر از اين نرفت، چون باورش نمي كردي والا بايد به تو مي گفت كه اگر شبي در خواب سيماي آقايش را نبيند، آن خواب خواب نيست.
عزيز دلم! به خصوص جوان عزيز! فرزندان عزيزم! طلاب! دانشجوها! آخر شب يك چند دقيقه با آقاجان حرف بزنيد. در حجره يا خوابگاه هستي، از رفيقت جدا شو. هرطوري كه هست، هرطوري دوست داري با آقا حرف بزن.
بگو: آقاجان! عادت بده با نام شما بخوابم، با نام شما بلند شوم، آقاجان! دستم را دراين دنياي وانفسا بگير. آقاجان! گرفتارم.
عرض كردم، دو سه دقيقه اي، پنج دقيقه اي هركس هرچقدر توانست خلوت كند، خودماني اما با ادب با آقاجان حرف بزند.
از آقاجان درخواست كنيم. آقاجان صاحب ماست، آقاجان مولاي ماست. بگو: آقاجان! به غلام هايت نگاه نمي كني؟
دخترم تو هم بگو: آقاجان! به كنيزهايت نگاه نمي كني؟ آقاجان! تو آخرين حجت خدايي، من شرمنده ام بگويم غلام تو هستم، جايي كه جد مظلومت ابي عبدالله بيان كرد: «لو ادركته لخدمته» اگر مهدي ام را دركش مي كردم، خادمش مي شدم، من خادم خادم هايت هستم، يك عنايتي به من كن.
با آقا حرف بزن، تمثيل بزن. يك موقعي حضرت آقا امام المسلمين، رهبر بزرگوار، درماه مبارك رمضان كه مي ديد مردم مي آيند مي روند و همسايه ها اذيت مي شوند، فرموده بودند: همسايه ها را جمع كنيد يك افطاري با همسايه ها داشته باشيم. بگو: آقا ما هم خادم خادم هايتان هستيم، نمي خواهي خادم خادم هايت را جمع كني؟ ما را مهمان لطف خودت كن. آقاجان! مهمان يك ديدن، يك رؤيت، آقاجان! دستم را بگير به حال خودم وامگذار.
1- عده الداعي و نجاح الساعي، ص: 702
2- بحارالانوار، ج: 57، ص:09، باب: 61
3- فروغ كافي، ج: 8، ص 42
4- غررالحكم، ص: 551، حديث: 8928
5- بحار الانوار، ج: 66، ص: 483، باب: 83
6- غررالحكم، ص: 572، حديث: 2360

 



تقوا و محبت الهي

عليرضا شعاعي
به نظر مي رسد تحليل دقيق رابطه انسان با خدا براساس آموزه هاي قرآني بسيار دشوار و پيچيده باشد؛ زيرا به همان اندازه كه از حركت انساني به سوي خدا گفته مي شود، از نوعي مشيت الهي و اراده او براي تحريك انساني نيز گفته شده است؛ به گونه اي كه انسان نمي تواند بپذيرد كه انسان فعال مايشاء و مختار مطلق است، چنان كه برخي مي گويند و يا در كمال جبر قرار دارد به گونه اي كه مخالفان مي گويند. از اين رو مي بايست مختار را همان قول منزلي در ميان دو منزل جبر و اختيار قرار داد، چنان كه معصومان(ع) براساس آموزه هاي قرآني تحليل و تبيين كرده اند.
تزكيه، نتيجه اراده الهي
برخي از انسان ها براين باورند كه پاكي و صفاي آنان است كه اسلام را در دل هايشان آراسته و عشق و علاقه به خداوند را در درونشان افروخته است. گاه چنان از خود دم مي زنند كه گويي فعال مطلق هستند و هيچ فعال بيرون از ايشان موجب نشده تا انفعالي در ايشان پديد آيد. لذا از تزكيه نفس خويش سخن به ميان مي آورند و براين واژه و اصطلاح تاكيد دارند.
اما هنگامي كه به آموزه هاي قرآني مراجعه مي شود، تحليل و تبيين قرآني به گونه اي است كه اگر مشيت و اراده الهي به تزكيه نفس ايشان تعلق نمي گرفت، هيچ گاه چراغ دوستي خدا در درونشان فروزان نمي شد و دل هايشان به اسلام و ايمان آراسته نمي گشت.
خداوند در آيه 21 سوره نور مي فرمايد: «ولو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكي منكم من احد ابدا؛ اگر فضل و رحمت خدا بر شما نمي بود، هيچ يك از شما تا ابد پاكيزه نمي گشت.»
بنابراين ادعاي تزكيه نفس از سوي انسان و فعال دانستن خود، ادعاي كذب و دروغي بيش نيست. آنچه انسان انجام مي دهد، پرهيز و تقوايي است كه با ترك برخي از پليدي هاي عقلاني و عقلايي انجام مي دهد و اين زمينه و بستري را براي آدمي فراهم مي آورد تا هدايت الهي در قلب او جاي گيرد و آموزه هاي وحياني را بفهمد و در راستاي آن عمل كند.
(بقره، آيه 3 تا 5)
خودسازي كه انسان انجام ميدهد درهمين حد ترك و اجتناب از كار پليد و زشت و دوري از آنهاست. در حقيقت تنها با فعل خود كه چيزي جز ترك فعل نيست، نه فعل حقيقي و واقعي، بستري را براي بروز و ظهور فعل الهي فراهم مي آورد تا هدايت انجام گيرد. هرچه انسان دراين مسير بيشتر گام بردارد، درهاي بيشتر و بزرگتري بر روي او گشوده مي شود. از اين رو در آيات قرآني، تقوا يعني ترك، پرهيز، اجتناب و دوري از زشتي ها و پليدي ها را دري به سوي شناخت و معرفت، قدرت و توانايي تشخيص حق از باطل، يافتن علم و افزايش آن و بهره مندي از فضل، منت، رحمت و هدايت الهي، خروج از مشكلات زندگي و نيز رهايي از مصيبت هاي جهل و بسياري از امور ديگر دانسته است. (انفال، آيه 29؛بقره، آيه 282، طلاق، آيه 2 و آيات ديگر)
بنابراين، اگر اراده و مشيت الهي نبود، هيچ انساني تزكيه نمي شدو پاكيزگي را در نمي يافت (نور/ 21)
بنابراين، فضل و رحمت خداوند و مشيت اوست كه دوستداران خود را از ميان خلق برمي گزيند و دلهايشان را تزكيه و قلوب ايشان را به حب الهي فروزان و وجودشان را به اسلام و ايمان مي آرايد. آرايه هاي زيباي اسلام تنها بر وجودهاي برگزيده الهي است كه پوشيده مي شود.
خداوند به صراحت در آيه 7 سوره حجرات، خود را محبب معرفي مي كند و فعل تحبيب را به خود نسبت مي دهد. در حقيقت اين صفت فعلي خداوند به معناي دوست گردانيدن فعل خداوند در حق مؤمنان است. چنان كه تزيين ايمان و مزين كردن مؤمنان به اسلام و ايمان نيز فعل الهي است.
عشق واقعي در تقواست
به سخن ديگر، پيش از اينكه مؤمن معناي عشق و محبت را دريابد و پيش از اينكه با خدا عشق ورزي كند، اين خداست كه بنده اش را معشوق و محبوب خود قرار مي دهد و به او عشق مي ورزد. هر انساني كه ميان فجور و تقوا، تقوا پيشه گيرد و از پليدي پرهيز كند، خداوند او را به عنوان مصطفي و محبوب خويش برمي گزيند و كاري مي كند تا اين بنده نيز معنا و مفهوم عشق و محبت را بچشد و با خدايش عشق ورزي كند. حب و دوستي و عشق، جلوه اي از رحمت و فضل الهي به بندگان متقي خود است.
اگر تحبيب الهي و دوست گردانيدن خداوندي در حق انسان نبود، انسان، مفهوم و معناي عشق و محبت را نمي فهميد و تنها زماني اين امر را مي فهمد كه تقوا پيشه كند. دراين صورت است كه خداوند مشيت و اراده اش را به اين تعلق مي دهد كه اين بنده را با عشق و محبت و دوستي آشنا سازد و دل بنده را بربايد. عشق واقعي را مي بايست در تقوا جست. پس آنچه دربي تقوايي و پليدي جست و جو مي شود، چيزي جز عشق و محبت كاذب نيست همانند فجر كاذب كه آدمي را مي فريبد و از حقيقت فجر صادق بازمي دارد.
از اين رو عشق و محبت با خاستگاه بي تقوايي را جز ذلت و خواري و نماد دروغين عشق و محبت ندانسته اند؛ چرا كه عشق و محبت واقعي تنها در سايه تقوا به دست مي آيد.
حقيقت حب انساني را مي بايست در تحبيب الهي جست و هر آنچه به نام حب انساني گفته اند ولي بي ريشه تقواي الهي باشد، چون تحبيب الهي درآن نيست، حب شيطاني است نه انساني و الهي.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14