(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 اسفند 1390- شماره 20161
PDF نسخه

گزارشي ازمرگ تدريجي دو سازمان
لطفا ً نام اين وزارتخانه را عوض كنيد
آرزوهاي برباد رفته جوانان در آيينه وزارتخانه فوتبال!
خشت اول
ساعت 25
طنز سوم
خبر سوم
طعم گيلاس
نامه وارده
بوي باران
يك چكه اينترنت



گزارشي ازمرگ تدريجي دو سازمان
لطفا ً نام اين وزارتخانه را عوض كنيد
آرزوهاي برباد رفته جوانان در آيينه وزارتخانه فوتبال!

اين موضوع كه پس از تشكيل وزارت ورزش و جوانان، رويكرد اين وزارتخانه پرداختن به مسايل جذاب و رسانه پسند خلاصه خواهد شد، از همان ابتدا قابل پيش بيني بود و اين نيز بديهي به نظر مي رسيد كه اصرار هاي برخي افراد و گروه ها به انحلال دو سازمان تربيت بدني و جوانان در جهت تشكيل وزارت ورزش و جوانان، تنها براي به سيطره درآوردن ورزش و به ويژه رشته هاي پرطرفدار و مورد اقبال واقع شده اي نظير فوتبال و كشتي و ...بوده است، اما با تمام مخالفت هاي دلسوزانه، حرف مجلسي ها به كرسي نشست و ورزش پر حاشيه و كندروي ايران صاحب وزارتخانه و وزير شد تا در گذر از چم و خم اين مسيرتازه، اولين مشكلات رخ عيان كنند...حالا اين وزارتخانه كم كم دارد يكساله مي شود و در اين زمان هم آنچه بر همه ثابت شده، قرباني شدن «جوانان» و مسائل مربوط به آنهاست؛ اتفاقي كه از ابتدا قابل پيش بيني بود اما نه تا اين حد...گزارش امروز تاكيدي است بر فراموشي «جوانان» از لابه لاي كارتابل هايي كه به ورزش كه نه تنها و تنها به فوتبال ارتباط دارد؛ ديگر همان حداقل كاري را كه سازمان ملي جوانان انجام مي داد هم براي جوانان انجام نمي شود و هيچ كسي هم پاسخگو نيست! سراغ اهالي فوتبال رفتيم تا آنها اين فراموشي اداري- سازماني را تاييد كنند.
تحريريه نسل سوم
چه مي خواستيم و چه شد؟
وزارت ورزش و جوانان كه در عمل فقط همان وزارت ورزش-و نه جوانان- بود از همان روزهاي اول بر خلاف اهدافي كه در جهت آن اهداف حيات خود را آغاز كرده بود، به جاي ترميم زيرساخت هاي ورزش، استقلال بخشيدن به فدراسيون ها، افزايش امكانات در جهت ورزش قهرماني و همگاني و ...مستقيما به لايه بيروني ورزش گام گذاشت و به عزل و نصب افراد -كه بسياري از آن تغييرات صبغه سياسي و باندگرايي داشت-پرداخت! در اين وانفسا و در اوج اين رفت و آمدهاي مشكوك و غير اصولي، آنچه بيش از همه مهجور و غريب افتاده به نظر مي رسيد، بخش دوم از وظايف وزارتخانه جديد يعني پرداختن به امور جوانان بود. وزارتي كه قرار بود هم براي ورزش باشد و هم براي جوانان، خيلي زودتر از حد تصور صرفا به وزارت ورزش و آن هم از نوع فوتبالي اش مبدل شد! متاسفانه دغدغه نمايندگان محترم نيزمتاثر از رويكرد وزارت نشينان، رصد اتفاقات فوتبالي حتي در حد اشتباهات داوري در يك بازي شد و اين گونه «وزارتخانه فوتبال ايران» در وادي عمل ظهور پيدا كرد!
در حالي كه كمتر از يك سال از عمر وزارت ورزش و جوانان مي گذرد و در اين مدت زمان جز عزل و نصب هاي اغلب مسئله دار چيزي از وزير و كابينه اش نديده ايم، برخي پرسش هاي
بي پاسخ وجود دارد كه يكي از
پر اهميت ترين آنها به كاركرد اين وزارت براي جوانان بر مي گردد. جالب اينجاست كه رسانه اين مجموعه نيز به تعطيلي رسيده است و خبرگزاري برنا كه روزگاري تنها تريبون جوانان و دغدغه هايشان بود؛ حالا رو به احتضار است و اين اتفاق از زمان تشكيل وزارتخانه آغاز شد و به نظر مي رسد به زودي به مراسم تدفين اين رسانه مانند ساير نمادهاي مربوط به جوانان در اين وزارتخانه بايد بپردازيم؛ اتفاقي كه از ابتدا و بدون معرفي مشاور جوان وزير كاملا قابل حدس بود!
ازسازمان ملي جوانان فقط يك پسوند مانده است!
« حسن غفوري فرد» رئيس اسبق سازمان تربيت بدني ونماينده مجلس شوراي اسلامي در پاسخ به اين سوال «نسل سوم»كه آيا مي توان وزارت كنوني ورزش و جوانان را «وزارت فوتبال!» ناميد، مي گويد:«فوتبال در همه جاي دنيا يك رشته پرطرفدار است و در ايران نيز به دليل همين اقبال عمومي، افراد سرنوشت خود را در گرو نتايج فوتبالي مي بينند. وزارت ورزش هم در همين مسير قرار گرفت، در حالي كه قرار بود طبق برنامه و حتي براساس فرموده مقام معظم رهبري به ورزش از جهات مختلف و بويژه در بعد همگاني و عشايري و روستايي پرداخته شود.»
رييس اسبق سازمان تربيت بدني درباره چرايي عدم تحقق اين خواسته ها مي گويد:«پر طرفدار بودن فوتبال موجب شده تا بيشتر برنامه ها به اين رشته معطوف شود، در حالي كه رشته هاي مدال آور در المپيك مي بايست در اولويت قرار بگيرند و وزارت همه وقت خود را به چند رشته خاص، آن هم در سطح و نه عمق و به صورت زيربنايي اختصاص ندهد.»
«غفوري فرد»درباره بخش ديگر از وظايف وزارت كه همان پرداختن به امور جوانان است(وظايفي كه پيش از ادغام دو وزارتخانه، سازمان ملي جوانان عهده دارشان بود) مي گويد:«اين بخش كه تقريبا حذف شده است! وزارت فعلي بيشتر به فوتبال مي پردازد و اين مسئله جدا از آنكه به مقوله جوانان آسيب مي زند، خود فوتبال را نيز در مسير نابودي قرار خواهد داد. اين درست است كه خود موضوع ورزش با مقوله جوانان ارتباط دارد اما بخش جوانان شاخه هاي ديگري نيز دارد كه هيچ اثري از فعاليت در آن بخش ها ديده
نمي شود تا فقط شاهد يك پسوند جوانان براي وزارتخانه ورزش باشيم!»
آيا هدف همين بود؟
پرسشي كه شايد گذر زمان به آن پاسخ بدهد اين است كه؛ آيا از ابتدا در پس تشكيل وزارت ورزش و جوانان، حذف عملي سازمان ملي جوانان بود؟ نمايندگان محترم مجلس و بخصوص آن گروه كه در روزهاي پيش از ادغام دو سازمان تربيت بدني و ملي جوانان، راه حل مشكلات موجود در بخش هاي ورزش و جوانان را تشكيل وزارتخانه مي ديدند و حتي در راستاي رسيدن به هدف خود مصاحبه هاي تند و آتشين انجام مي دادند، اين روزها كوچكترين اشاره اي به اين موضوع مهم نمي كنند و ظاهرا آن قدر كه پروسه انتخاب رئيس فدراسيون فوتبال و ابهامات موجود در چند عزل و نصب و ...ذهن شان را به خود مشغول كرده است، بيكار بودن وزارت در بخش جوانان برايشان اهميتي ندارد. عجيب آنكه اينان حتي به طرح سوال پيرامون وظايف ناديده گرفته شده وزارت ورزش و جوانان با محور هايي چون توسعه ورزش همگاني، افزايش امكانات و ترميم زيرساخت هاي ورزش و... كه قطعا بي ارتباط با بخش دوم از وظايف اين وزارت يعني رسيدگي به امور جوانان نيست، نمي پردازند و در يك كلام مي توان گفت ورزش قهرماني و رشته هاي فراگير و رسانه پسند در حال بلعيدن بودجه كل اين وزارتخانه ومتعاقب آن شاخه هاي با اهميتي چون «امور جوانان» هستند! فراموش نكنيم كه در هيئت مديره جديد دو باشگاه پرطرفدار استقلال و پرسپوليس چه افراد جديد و دولتي از سوي اين وزارتخانه حضور دارند و اين نشاني ما را به خزانه بودجه هايي مي برد كه قرار است در دو حوزه ورزش و جوانان هزينه شود و نه در حوزه «فوتبال» و ديگر هيچ!
دريغ از حتي يك مصاحبه با موضوع جوانان!
«محمد مايلي كهن» كارشناس امور ورزشي پيرامون اين موضوع به «نسل سوم» مي گويد:«قبل از تشكيل وزارت ورزش و جوانان، با دو بخش روبه رو بوديم؛ سازمان تربيت بدني سازوكار خودش را داشت و عملكرد آن تبعات سياسي، اقتصادي و اجتماعي در برداشت. از سوي ديگر امور جوانان متولي خود را داشت و سازمان ملي جوانان با بودجه مخصوص به خود، اين امور را دنبال مي كرد. وقتي اين دو سازمان مخلوط شدند عملا اين بخش جوانان بود كه كنار گذاشته شد.»
وي معتقد است: «در اين حدودا يك سالي كه از تشكيل وزارت ورزش و جوانان گذشته است آيا شما حتي يك مصاحبه از آقايان مسئول در زمينه جوانان خوانده و يا شنيده ايد؟! آيا يك كنفرانس خبري درباره برنامه هاي وزارتخانه در حوزه جوانان برگزار شده است؟ از طرف ديگر در بخش تربيت بدني كه كمي ريز شويد متوجه مسايل ديگري مي شويد كه نهايتا نشان مي دهد ما در هر دو بخش ورزش و جوانان ضرر كرده ايم.»
اين كارشناس ادامه مي دهد:
«نمي توانم بگويم وزارت ورزش و جوانان، وزارت فوتبال شده است اما اگر به اين وزارت نگاه دقيق تري بيندازيد متوجه مي شويد كه در واقع سازمان تربيت بدني به وزارت تعاون تبديل شده است. يكي از مهم ترين شاخصه هاي سازمان تربيت بدني در گذشته اين بود كه افراد حاضر در آن شناخت داشتند و حداقل قهرمانان و مسايل مربوط به آنها را مي شناختند اما امروز چطور؟ آيا اين شاخصه در وزارت ورزش و جوانان به چشم مي خورد؟»
«مايلي كهن » در انتها مي گويد:«به نظر من تشكيل وزارت ورزش و جوانان و به تعبير ديگر ادغام اين دو سازمان كه دغدغه هاي خاص خود را داشتند كاري غير اصولي و سياسي بود كه در نهايت دود آن به چشم ورزش و بخش جوانان خواهد رفت.»
موضوع جوانان از اول شوخي بود!
رئيس اسبق سازمان تربيت بدني و از منتقدان جدي تشكيل وزارت ورزش و جوانان در ارتباط با موضوع مورد بحث به «نسل سوم» مي گويد:«اول اينكه به زعم من با تشكيل وزارت ورزش و جوانان، ورزش ايران عقبگرد داشت. پس از تشكيل اين وزارت انتظار اين بود كه افراد حاضر در اين وزارتخانه، فارغ از برد و باخت ها و امور باشگاه ها و فدراسيون ها به بخش مهم ورزش سراسري و توسعه بپردازند كه عملا اين اتفاق برعكس رخ داد و وزارت درگير مسايل ديگر شد. بنابر اين قابل پيش بيني بود كه ارتباط با مجلس به سياسي شدن ورزش
مي انجامد و ...»
«مصطفي هاشمي طبا» در پاسخ به اين پرسش كه سهم جوانان از وزارت ورزش و جوانان چه مي شود و آيا وزارت در اين بخش اقدامي مهم داشته است،
مي گويد:«موضوع جوانان از اول هم شوخي بود و قرار نبود كاري در اين حوزه صورت بگيرد! بنده معتقدم كه اين بخش در زمان وجود سازمان ملي جوانان هم شوخي بود زيرا نه آن زمان و نه حالا كه وزارت تشكيل شده است، تعريفي براي كار در اين بخش وجود ندارد! متاسفانه در اين بخش از هرسو كه بنگريم چون برنامه اي وجود ندارد كاري نمي توان كرد؛ بحث ازدواج جوانان كه با وزارتخانه ديگري درگير است، بحث اشتغال به همين شكل و موضوع فرهنگ جوانان نيز جز اين نيست.»
اين مديراسبق ورزش كشور درباره بحث كنايه آميز مبدل شدن وزارت ورزش و جوانان به وزارت فوتبال
مي گويد:«وزارت بايد به جوانان و كارهاي زير بنايي برسد اما درگير موضوعات ديگر است كه به نظر من امروز وزارت فوتبال است و در مقطع ديگر وزارت كشتي مي شود و داستان به همين شكل ادامه خواهد داشت!»
موج سواري مجلسي ها
در اين گيرو دار و در شرايطي كه به زعم كارشناسان وظايف اصلي وزارت ورزش و جوانان در پس اتفاقات برخي رشته هاي ورزشي مستتر شده است، آنچه بيش از هر موضوعي عجيب به نظر مي رسد، سكوت مجلسي ها است و عجيب تر آنكه برخي نمايندگان بجاي طرح سوال از وزير و رفتن به دنبال چرايي عدم توجه به مقوله جوان و جواني،خود نيز بر موج بلندي كه رشته هاي پر سر صدا و پر حاشيه مثل فوتبال درست كرده اند سوار شده و به اين شكل خواسته يا
نا خواسته روي ويترين رسانه ها قرار مي گيرند. گويي انگار «جوانان» اين مرز و بوم تنها براي حضور در انتخابات، عزيز مي شوند و بعد از آن اصلا مشكلي ندارند كه دوستان ما در يك وزارتخانه كشور، به آنها بپردازند؛ ازدواج و اشتغال و مسكن و تحصيلات تكميلي و...، يحتمل از مشكلات جوانان در مريخ است و نياز به بررسي و ارائه راهكار و يا ايجاد فضاهاي مناسب براي حضور فعال جوانان در كشور ما ندارد؛ اصلا ببخشيد ما وزارتخانه مي خواستيم براي چه كاري؟ حداقل اين وزارتخانه از نخبگان و برگزيدگان علمي - هنري - پژوهشي هم يك بار براي تقدير خشك و خالي دعوت نكرده كه ما دلمان خوش باشد يك نفر در آن وزارتخانه حواسش به بخش دوم عنوان سربرگ هاي اداري اش هست...بيچاره ما جوانان!
بعد التحرير: مسئولان مربوط و مذكور در اين گزارش، مديون اند اگر با ارسال چند خط، قصد پاسخگويي به اين گزارش و ارائه برنامه هاي خود در اين وزارتخانه را داشته باشند!!

 



خشت اول

بوي عيدي، بوي عشق
خانه تكاني ها، سرعت گرفته و دست و دل همه يكجور هم مسير شده است؛ همه در تلاش براي گذراندن شب هاي آخر سال هستند و با هر آنچه كه شبيه غبار نشسته روي رف آشپزخانه باشد، دشمني مي كنند. دل ها مثل همان ماهي قرمز تنگ بلور سفره هفت سين به تپش افتاده و انگار در جست وجوي گمشده اي است كه زياد منتظر پيداكردنش نمي ماند! عجله و هراس و تب تمام گوشه هاي دل مان را گرفته است و دستمان هم اگر چه زياد توي جيب مان مي رود كه در دل دوست داريم نرود؛ اما زياد براي دل خوشي ديگران نيست كه اين ذات انسان دنياي پست مدرن معاصر است؛ مي خواهد همه چيز براي خودش باشد... همه چيز حالت فست فودي به خود گرفته و همه در حال دويدن هستند؛ همه عجله دارند و اغلب ديرشان مي شود... شهر در سايه اي از ثانيه هاي درهم تنيده شده عذاب آور فرو رفته است و هيچ كس، سايه يك همراه هميشگي را بالاي سرش حس نمي كند... سايه مرگ... سايه عمر! حالا لطفا براي يك دقيقه مكث كنيد؛ به تقويم روميزي يا ديواري يا هر آنچه كه نمادي از اسفندماه 1390 را با خود دارد، نگاه كنيد. يك نفس عميق بكشيد و آن التهابي كه روي پيشاني تان نشسته را با انگشت بچينيد، يك سال چقدر زود گذشت! انگار همين هفته گذشته بود كه كنار هم نشسته بوديم و با كنترل تلويزيون كلنجار مي رفتيم براي برنامه سال تحويل شبكه هاي سيما... برگرديم سراغ همان سايه عزيز... تك تك نفس هاي ما مزه پرواز از اين دنياي خسته كننده را دارد، دنيايي كه لذت هايش هم چون چشم برهم زدني مي گذرند و باز تو مي ماني و كوهي از غم و اندوه و چرتكه براي آينده. اگر مي شود نگاهي به اطرافيانتان بيندازيد و غم ها و رنج هايي كه دارند را شماره كنيد، يك نفر دختر 13 ساله اش ديابت دارد و غصه انسولين و آينده و سلامتي اش. يك نفر تازه پدرش را از دست داده و بايد در 21سالگي مرد خانه شود و دانشگاه را رها كند. يك نفر تازه طلاق گرفته و غم تمام سلول هايش را سياه پوش كرده. يك نفر با سرطان دست و پنجه نرم مي كند و يك نفر ديگر همه سرمايه اش را در يك شراكت از دست داده و شرمنده خانواده اش، از ترس طلبكار از خانه فراري است. يك نفر بچه دار شده اما پسر سه روزه اش كم خوني دارد و دكترها گفتند بايد دعا كرد... چقدر مردم مشكلاتي ريز و درشت دارند و تو در سرعت ثانيه هاي سرد زمستاني، خودت را در گرداب خريد شب عيد گم كرده اي. و آن سايه را. همه مان گم كرده ايم... چقدر روزانه صدقه مي دهيم؟ چقدر با غم ديگران تنها «آه» نمي كشيم و با يك جمله مسخره «همه گرفتارند» از كنارش عبور نمي كنيم؟ چقدر دوست داريم بين مردم «لبخند» تقسيم كنيم؟ لبخندي كه زياد گران نيست گاهي با يك پيامك و گاهي با يك تماس تلفني و گاهي يك ايميل و گاهي هم يك سر زدن ساده... از همسايه، همكار، همكلاسي، همشهري و هموطن و... چقدر خبر داريم؟ قطعا در سريال هاي تكراري سيما كه هر سال با نام جديدي توليد و پخش مي شوند اما همان سريال 5سال پيش با كمي دستكاري و تغيير لوكيشن، نه از سايه مرگ خبري است و نه از نخ تسبيح زندگي مردان بزرگ عالم كه هرگز در چرخش ايام از ذهن پاك نمي-شوند، اخلاق را بايد در كدام سريال و طنز و مستند تلويزيوني مشاهده كرد؟ غم آخرت را چطور؟ گذر عمر و بي اعتنايي به آن سايه عزيز را چي؟ كجا فرار مي كنيم با اين سرعت؟ از دامن خستگي به آغوش طمع پناه مي بريم و از خانه بي تفاوتي به اداره خودخواهي سرك مي كشيم و اصلا يادمان نيست كه همه مسافريم! اصلا منتظريم كه چيزي گران شود و آوار شويم براي خريد و انبار كردنش كه بلكه روزي گران شود و سودي به جيب بزنيم، همان جيبي كه شب عيد همه اش را با اكراه خرج خانه و خانواده مي كنيم و هيچ خيري از آن به كسي نمي رسد و دائم در آن چرتكه اي كه شب و روزت را پر كرده، به دنيا و مافيها لعنت مي فرستي كه معلوم نيست چرا اين پول ها بركت ندارد... معلوم نيست واقعا؟
راستي بوي عيدي مي آيد، كودكي ها و بچگي ها جلوي چشم هايت رژه مي رود و تو چه مي داني سال ديگر اين روزها و شب ها هستي تا دوباره در سرسره سرد روزگار بي اختيار سر بخوري ميان بازارها و پاساژها و حراجي ها و بوتيك هايي كه كاسه چشمان تو را هرگز پر نمي كنند و تنها بيشتر حريصت مي كنند و اصلا خاك سرد گورستان را كه تنها و تنها كالايي است كه چشمان اين دنياي ما را پر مي كند، حس هم نمي كني... اگر هنوز دستت توي جيبت هست، به احترام آنچه حضرت محبوب به ما هديه داده، صدقه اي كنار بگذار و يادت باشد، عيد فقط براي تو و خانواده ات، عيد نيست! عيد رسم روزگاري است كه مي خواهد با لطافتي شگفت انگيز پير شدن را به رخ ما بكشد و شادي يك بهار را در دل نزديك شدن آن سايه عزيز در دلمان سبز كند، بلكه يادمان باشد اين سبزه هاي قدكشيده، دقايقي عمر ما هستند كه گاه بيهوده هدرشان مي دهيم و خوب مي دانيم هيچ دفاعي براي پرسش روز حسرت، نداريم جز همان لبخندي كه زياد گران نيست و تو با نگاهي به اطرافت به راحتي مي تواني روزانه چندتايش را براي خودت بخري... چه كسي مي داند ما هفته بعد براي خداحافظي آخر سال هستيم يا نه... اما عشق كه سال و ماه نمي شناسد:
«هر آن كسي كه در اين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتواي من نماز كنيد»
& محسن حدادي

 



ساعت 25

زميني را تصور كنيد كه تا به حال هيچ ك شتي در آن انجام نشده است؛ تازه است و آماده كاشت و درو. هميشه اولين محصول اهميت ويژه اي براي چنين زميني دارد. بايد حواس زارع جمع باشد و بداند چه در زمين بكارد كه نتيجه بهتري بگيرد، چطور كود و آب دهد و در برابر باد و باران و تابش آفتاب از آن محافظت كند كه بهترين كشت و بهترين محصول را دهد و حواسش باشد كه در مجاورت زمين چيست و موانع رشد و بالندگي اش كدامند. ابتدا زمين اختياري ندارد و نمي تواند بگويد در من چه بكاريد و چه نكاريد! اما وقتي چند سال يك محصول كاشتي بعد براي عوض كردن آن بايد دردسر بكشي. حالا زمين صاحب اختيار شده و مي گويد بايد چه كشت شود و چه نشود! مي گويند اگر قرار باشد كشت زميني را عوض كنند و مثلا به جاي گندم در آن جو بكارند بايد زمين كشاورزي يك بار آتش زده و تمامي بقاياي محصول قبلي از وجود آن ريشه كن شود. بعد از آن شايد تا چند سال نتوان روي حاصل خيزي اين زمين حساب كرد. بعد از گذشت زمان مي توانيم با حاصل خيزي كمتر محصول تازه اي در زمين بكاريم و دعا كنيم به موفقيت برسيم.
ما هميشه در حال كاشت و داشت و برداشت هستيم. حالا چه روي زمين آباء و اجدادي مان و چه روي ذهن و دلمان. اين يكي آشكار و زمانبندي شده و آن يكي پنهان و بدون زمان و مكان و مرز. حالا فكر كن بذري كه كاشتي به كارت نيايد. فكر كن مي توانستي گندم و برنج بكاري اما سال ها يونجه و شبدر كاشتي. فكر كن بخواهي محصول را عوض كني و آتش بزني به زمين قبلي. مي تواني؟ تابش را داري؟ يا تا آخرش يونجه مي كاري!

 



طنز سوم

يار من وقت سحر مي آمد از كوي هليم
كاسه را ديدم به دستش، پر زدم سوي هليم
گرچه بوي نافه اي از طره ي او مي وزيد
در مشام من نبود آن لحظه جز بوي هليم
كاسه نذري به دستش بود و من غافل از او
چون كه بودم در نخ آن چشم و ابروي هليم
بر رخ ماه هليمش هاله اي بود از بخار
همچنين از دارچين م ش بود گيسوي هليم!
¤¤¤
مرد را گفتي كه از نيرو بباشد راستي
باشد اين نيرو هم اي شاعر! ز نيروي هليم
الغرض خورديم واز بس كه مقوي بود و توپ،
اين غزل را هم در آورديم از توي هليم!!
استاد بوالفضول الشعرا

 



خبر سوم

بفرماييد خيانت!
در حالي كه غرب و هاليوود كم كم در مسير تازه اي به سمت «معنا و ماورا» در حركت است و دريافته كه ديگر «سكس و خشونت» با همه جذابيت هاي بصري اش، در بازار امروز جهان، خريداري ندارد و مردم امروز نيازمند يك اتفاق نو و گشودن دروازه هايي جديد براي يافتن حقيقت است؛ انسان معاصر خسته و ملول از شهر و شهرزدگي، به دنبال معجزه و موعودي است كه او را از اين بن بست زندگي سياست زده و دردآور رها سازد و شايد سينماي معناگرا پاسخي به اين نياز باشد و هاليوود و غرب به خوبي اين نياز را شناخته و براي آن برنامه ريزي مي كنند تا آينده را نيز به نام خود رقم بزنند و خود را و يا جغرافياي زندگي خود را منجي بشر اعلام كنند و آنگاه ما در اين سوي جهان... جشنواره فيلم فجر امسال، هرچه كه نداشته، فيلم هاي پروپيماني داشته با مضمون «خيانت» خانوادگي؛ اين البته براي جوامع غربي نكته نو و تازه اي نيست اما براي ما كه در يك كشور آرام، اسلامي و اخلاق مدار زندگي مي كنيم بهت آور است؛ به هر حال صداقت و اخلاق در ميان اقوام ايراني حتي قبل از ورود اسلام به اين سرزمين، به واسطه تمدن بزرگ و فرهنگ غني، زبانزد بوده حالا چطور پنجاه درصد فيلم هاي جشنواره به موضوع خيانت مي پردازد، مشخص نيست! اگرچه بدون ترديد نمي توان نقش شبكه هاي ماهواره اي را در رواج اين تفكر ناديده گرفت اما از جماعت روشنفكر و هنرمند كشور بعيد است كه «فارسي وان» برايشان تصميم گيرنده باشد!
در علم رسانه، روشي وجود دارد براي چهره كردن و يا مهم جلوه دادن يك شخص يا موضوع كه با «تكرار» به دست مي آيد؛ به عبارتي شما مي توانيد با تكرار يك موضوع در روزها و گروه هاي مختلف رسانه، آن را از يك سطح بي اهميت به درجه اي از اولويت هاي اصلي مردم يا سياست مداران و به طور كلي مخاطبان تبديل كنيد. اين اتفاق در سينما تاثيري به مراتب بيشتر دارد؛ چرا كه هنري است به شدت مسحوركننده و جذاب و البته مخرب و آموزنده. وقتي به طور هماهنگ شما توسط فيلم هاي سينمايي با يك مضمون خاص مثل ازدواج موقت و يا خيانت، بمباران شويد، هم نسبت به آن موضوع حساس مي شويد و هم آگاه. در واقع هم در معرض خطر قرار مي گيريد و هم در مسير شك و ترديد و اين براي جامعه جواني چون كشور ما بسيار خطرناك است؛ كشوري كه ازدواج را يك سنت نبوي مي داند و با قرآن جوان ها را به خانه بخت مي فرستد. و البته چنين روندي كه محصول سينمايي يكساله كشور است به هيچ وجه از سوي سينمايي كه كاملا با نظارت دولت زنده است، قابل قبول نيست.
بد نيست تازه ترين گزارش نيويورك ديلي نيوز را با هم بخوانيم و آدرس درست را به جماعت هنرمند و مسئولان فرهنگي صاحب سازمان شده در معاونت سينمايي ارشاد بدهيم: شهر خيانت در آمريكا شناسايي شد؛ آمار نشان مي دهد كه زوج هاي زيادي در واشنگتن به دنبال برقراري روابط غيراخلاقي با غير از همسران خود هستند، به گونه اي كه واشنگتن به شهر خيانت آمريكايي ها مشهور و ملقب شده است. يك وب سايت تخصصي درباره روابط ميان همسران در آمريكا اعلام كرد: واشنگتن بهترين محل براي خيانت زوجين آمريكايي است!
اين گزارش به نقل از نويل بيردمن، مدير اين سايت شرح مي دهد: «واشنگتن مملو از افراد متاهلي است كه به دنبال چيزهاي ديگري خارج از چارچوب ازدواج و خانواده هستند، حدود 40 هزار مشترك واشنگتني در اين سايت وجود دارد كه نسبت به برقراري ارتباط دوستي با فرد ديگري غير از همسر خود تمايل دارند و اين آمار نسبت به تعداد ساكنين اين شهر، آمار بالايي است.» بيردمن در ادامه نكته جالب تري را هم فاش مي كند: «مردان و زنان صاحب نفوذ و سياسي واشنگتن در خيانت به همسران خود پيشتاز هستند.»

 



طعم گيلاس

يله داده بود به پشتي؛ دانه هاي تسبيح سبز رنگش را شماره مي كرد و استخاره مي زد؛ چه روزي حمام برود، كه«سر سياه زمستون نچاد»؟!
استخاره براي دوشنبه بد آمد.
براي سه شنبه خوب آمد.
چهارشنبه هم ميانه.
پرسيدم: ميانه بيايد يعني چي؟
گفت: يعني فرقي نمي كنه برم يا نرم!
تمام دوشنبه را مثل هميشه به صلوات فرستادن و چرخاندن تسبيحش گذراند.
سه شنبه؛ حمام مفصلي كرد. صورت گردش توي چهارقد سفيد مثل مرواريد شده بود.
چهارشنبه مرد.
سيد علي موسوي

 



نامه وارده

يك اپسيلون خلاقيت
سالهاست در روز انتخابات، صبح مان را با تماشاي سيماي رهبري كه در شعفي ويژه پاي صندوق راي حاضر مي شوند و راي مي دهند؛ آغاز مي كنيم و سالهاست همچون كودكاني شيفته، منتظر آن قاب تكراري راي و لبخند و دست رهبري مي مانيم. دست بر قضا سالهاست يك نفر بعد از اخذ راي روبه روي رهبري ظاهر مي شود و يك سوال تكراري و كليشه اي را مطرح مي كند و در اين ميان اين رهبري عزيز است كه پاسخش را نو مي كند و اجازه نمي دهد آن كليشه بدسليقگي دوستان خبرنگار و رسانه ملي، به كليشه اي براي مردم هم تبديل شود و البته ايشان خودشان گاه، نكاتي خارج از سوال تكراري و مرتبط با موضوع روز و يا شبهات مطروحه در آن برهه، مطرح كرده اند تا به نوعي به خبرنگار و مسئول او يادآور شود كه اين موضوعات هم براي پرسش هست. امسال و در روز راي گيري اتفاق جالبي رخ داد و به جاي يك خبرنگار دو خبرنگار در بيت رهبري حاضر شدند تا اولي بپرسد چرا اين قدر زود راي مي دهيد و دومي بپرسد اهميت اين دوره نسبت به دوره هاي قبل چيست؟ به نظر شما، اين دوسوال تكراري و كليشه اي نيازي به خبرنگار دارد؟ رهبري عزيزمان خودشان بعد از راي دادن مي توانند در دقايقي چند نكته اي درباره انتخابات و حساسيت دوره مذكور با ملت عزيز صحبت كنند؛ فلسفه حضور خبرنگار پرسش سوالاتي است كه يا در ذهن افكار عمومي چراغ مي زند يا اينكه پاسخش تنها و تنها از جانب عالي ترين مقام نظام آنهم در حضور چشمان باز و بسته رسانه هاي مختلف جهان، مي تواند راهبردي و راهگشا و چراغ راه باشد. مثلا «چه نكاتي را براي مسئولان اجرايي انتخابات و نامزدهاي اين دوره مد نظر داريد؟ » يا «چه توصيه اي براي راي اولي ها و انتخاب بهتر آنها سراغ داريد؟» يا « در خصوص برخي تخريب ها و تذكرات مكرر شما در اين حوزه، به نظرتان راه شناخت حقيقت نزد مردم براي انتخاب بهتر، چيست؟» يا «به نظرتان مجلس نهم چه موضوع يا موضوعاتي را بايد در اولويت كاري قرار دهد؟» يا «مشاركت مردم در انتخابات چه پيامي براي مسئولان و به ويژه نمايندگان مجلس آينده دارد؟ » و...كلي سوال داغ و دغدغه مند ديگر كه بسياري مشتاقانه منتظر شنيدن پاسخ آن از سوي رهبري عزيز انقلاب هستند و مشخص نيست چرا و به چه علتي همچنان همان سوال تكراري در هنگام اخذ راي از ايشان رسيده مي شود. يادمان باشد كه فرصت انتخابات و سوالاتي مربوط به اين حوزه آن هم به صورت چهره به چهره، فرصت مغتنمي است كه هر چند سال يك بار دست مي دهد و اي كاش قدر اين چند دقيقه گپ و گفت حضوري خبرنگار با رهبري را مي دانستيم.
فرهاد كاوه

 



بوي باران

غرض، نهفتن آن فتنه نهاني نيست
توان گفتن آن راز جاوداني نيست
پر از اميد و هراسم كه هيچ حادثه اي
شبيه آمدن عشق ناگهاني نيست
ز دست عشق به جز خير، برنمي آيد
وگرنه پاسخ دشنام مهرباني نيست
درختها به من آموختند فاصله اي
ميان عشق زميني و آسماني نيست
به روي آينه پرغبار من بنويس
بدون عشق جهان جاي زندگاني نيست

فاضل نظري

 



يك چكه اينترنت

صف اشتباهاتمان ناشي از اين است كه وقتي بايد فكر كنيم،
احساس مي كنيم
و وقتي كه بايد احساس كنيم، فكر مي كنيم
¤
طوري زندگي كن كه « اي كاش» تكيه كلام پيري تو نشود
¤
زيباترين عكس ها در اتاق هاي تاريك ظاهر مي شوند، پس
هر موقع در قسمتي تاريك از زندگي قرار گرفتي،
بدان كه خدا مي خواهد تصويري زيبا از تو بسازد.
¤
« زنده بودن» حركتي افقي است از گهواره تا گور
و «زندگي كردن» حركتي عمودي است از زمين تا آسمان
¤
به ياد ندارم نابينايي به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به ناداني خورد گفت: مگه كوري؟
¤
در جست وجوي قلب زيبا باش نه صورت زيبا زيرا هر آنچه زيباست
هميشه خوب نمي ماند
امـا آنچه خوب است هميشه زيباست ...
¤
نتيجه زندگي، چيزهايي نيست كه جمع مي كنيم
بلكه قلب هايي است كه جذب مي كنيم
¤
درصد كمي از انسان ها نود سال زندگي مي كنند
مابقي يك سال را نود بار تكرار مي كنند

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14