(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 22 اسفند 1390- شماره 20166

مهندسي معكوس فرهنگي
آثار گرايش به فمينيسم
مديريت نفس
 
 
 



مهندسي معكوس فرهنگي

رضاشريف زاده
در مقاله حاضر نويسنده با بررسي چيستي مهندسي معكوس، به نقش اين نوع روش در عرصه فرهنگي پرداخته و آن را از نظر ارزشي و غيرارزشي مورد ارزيابي قرار داده است كه آن را از نظر مي گذرانيد.
مهندسي معكوس در صنعت، روشي است كه براي بازيابي و تشخيص اجزاي تشكيل دهنده يك كالا يا محصول، به ويژه در صورت عدم دسترسي به طراحي اوليه آن به كار مي رود. براي مثال هنگامي كه يك خودرو به بازار مي آيد رقيبان آن شركت توليدي، مدلي از خودرو را تهيه كرده و آن را جداسازي مي كنند (Disassembling) تا طرز كار و چگونگي ساخت آن را ببينند و از تكنيكهاي آن در توليدات خود استفاده كنند؛ يا در مهندسي راه و ساختمان از طرح پلها و ساختمانهاي قديمي كه هنوز پابرجا باقي مانده است كپي گرفته مي شود و در مورد چگونگي ساخت آنها، مواد اوليه استفاده شده و علل سالم ماندن آن تحقيق مي شود تا در طرحهاي خود براي استحكام بيشتر استفاده كنند.
در بعضي موارد طراحان، شكلي از ايده هايشان را با استفاده از گچ، سفال و... نشان مي دهند (ساخت ماكت) كه نيازي به اندازه گيري دقيق ندارد؛ اين در حاليست كه مدل كامپيوتري (CAD) نياز به اندازه گيري دقيق قسمتهاي مختلف دارد و تا زماني كه اين اندازه ها دقيق نباشند وارد كردن آن در CAD بسيار دشوار و حتي ناممكن است؛ زيرا هيچ تضميني وجود ندارد كه مدل ارائه شده در CAD و مدلهاي ساخته شده بعدي با مدل اوليه مطابقت داشته باشند. مهندسي معكوس راه حلي براي اين مشكل دارد.
مهندسي معكوس در اين حالت مدل فيزيكي يك منبع اطلاعاتي مناسب براي مدل CAD است. در اين حالت با استفاده از ابعاد سه بعدي و اسكنرهاي ليزري و سطح نگارها با در نظر گرفتن ابعاد فيزيكي، جنس ماده تشكيل دهنده و ديگر جنبه ها يك مدل و الگوي پارامتري بدست مي آيد؛ سپس اين مدل به CAD فرستاده مي شود و تغييرات نهايي روي آن انجام مي شود و سپس به دستگاه هاي برش و توليد (CAM) فرستاده مي شود كه CAM اين قسمت فيزيكي را توليد مي كند.
پس مي توان گفت كه مهندسي معكوس با كالا آغاز مي شود و به فرآيند طراحي مي رسد و اين دقيقاً مخالف مسير روش توليد (Statement= PDS Product Definition) است و به همين علت آن را مهندسي معكوس ناميده اند.
به وسيله اين روش بيشترين اطلاعات ممكن درباره ايده هاي مختلف طراحي كه براي توليد يك كالا استفاده مي شود بدست مي آيد. بدين وسيله هم مي توان كالا را دوباره توليد كرد و هم مي توان از ايده هاي مفيد آن براي توليد كالاي جديد استفاده كرد. همين امر باعث شده كه مهندسي معكوس به يكي از شاخه هاي مهم مهندسي تبديل گردد و همواره نگاهها به سوي توليدات وارد شده به بازار جلب شود.
مهندسي معكوس در عرصه فرهنگي
همان گونه كه بسياري از روش هاي علوم تجربي در علوم انساني به كارگرفته شده و اصطلاحات و واژگان اختصاصي و تخصصي آن نيز وارد علوم انساني شده است، مهندسي معكوس نيز در علوم انساني و مباحث فرهنگي به كار گرفته شده و مي شود.
البته بايد دانست همه روش هاي علوم تجربي را همان گونه كه در علوم تجربي به كار مي رود نمي توان در علوم انساني به كار گرفت هرچند كه برخي اين گونه عمل مي كنند و گمان دارند كه انسان نيز كالا و چيزي همانند ماده است؛ از اين رو به كارگيري روش هاي تجربي محض در روان شناسي، مردم شناسي و فرهنگ شناسي و علوم سياسي و اجتماعي، نتوانسته است چنان كه بايد، حقايق را آشكار سازد و راهكارهاي مناسبي به عنوان نظريه در اختيار دانشمندان قرار دهد. اگرچه اين روش ها كمك هايي به علوم انساني كرده ولي هرگز نتوانسته است به عنوان يك روش كامل و بيانگر حقيقت، مورد استفاده قرار گيرد و نتايج خوبي را به بار آورد.
اما اين بدان معنا نيست كه روش هاي علوم تجربي در حوزه علوم انساني و فرهنگي غيركارآمد است و تنها مي بايست از روش هاي عقلاني بهره برد. بنابراين، بهره گيري از روش هاي علوم ديگر در علوم انساني مي تواند مفيد و سازنده باشد به شرط آن كه دانسته شود كه به كارگيري اين روش ها به معناي دست يابي به حقيقت نيست؛ چنان كه برخي بر اين باورند كه روش هاي تجربي به معناي كشف حقيقت و اثبات آن است و روش را برابر با ارزش دانسته و كتابي را با نام روش و ارزش تدوين و منتشر ساخته اند؛ زيرا چنان كه گفته شد، روش هاي تجربي هرچند كه مفيد است ولي هرگز به معناي كشف تمام حقيقت نيست و نمي توان روش را برابر ارزش دانست؛ آن گونه كه گمان شده است.
مهندسي معكوس در عرصه فرهنگي نيز مي تواند به عنوان يك روش مورد استفاده قرار گيرد؛ زيرا ما در مسايل فرهنگي با مجموعه هاي پيچيده اي مواجه هستيم كه طرح كاملي از آن را در اختيار نداريم و لازم است تا با استفاده از روش مهندسي معكوس، طرح آن به دست آيد.
بايد بر اين نكته تاكيد و پافشاري كرد كه مهندسي معكوس به عنوان يك روش قابل تقدير و ارزش گذاري است، ولي بيش از آن ارزش و اعتباري ندارد. به اين معنا كه نمي توان مهندسي معكوس را بد و يا خوب دانست و اين گونه ارزش گذاري كرد؛ زيرا ارزش گذاري مبتني بر توجه به متعلق آن است. به اين معنا كه اگر مهندسي معكوس در كارهاي مفيد و مثبت باشد، عملي ارزشي است و اگر در كارهاي بد مورد بهره برداري قرار گيرد، عملي ضدارزشي است. به عنوان نمونه اگر بخواهيم با مهندسي معكوس درباره يك داروي درماني، اطلاعات و طرحي به دست آوريم و بر اساس آن طرح به توليد انبوه اقدام كنيم كار بسيار مفيد و ارزشي انجام گرفته است ولي اگر با روش مهندسي معكوس، يك افيون و ماده مخدري را طراحي كنيم و جامعه را با خطر افيون ها مواجه كنيم، اين مهندسي معكوس، به اعتبار متعلق آن ضدارزش خواهد بود.
مهندسي معكوس ارزشي و ضدارزشي
روش مهندسي معكوس در عرصه فرهنگي به ما اين امكان را مي دهد تا ارزش ها و هنجارهاي يك جامعه را بشناسيم و ضدارزش ها و نابهنجاري هاي آن را بدانيم؛ زيرا جامعه نيز همانند يك كالا، داراي مقوماتي است كه شناخت آن به ما كمك مي كند تا اصيل را از غيراصيل بشناسيم و با تاكيد بر اصالت ها جامعه را حفظ و مديريت و به سوي كمال رهنمون سازيم. اگر مثلا بدانيم كه كدام يك از دو اصل عدالت و آزادي اصالت دارند، مي توانيم بر آن كه اصيل يافته ايم تاكيد كنيم و اجازه ندهيم تا غيراصيل خود را بر جامعه تحميل كند و هدايت سرمايه هاي مادي و معنوي جامعه را در اختيار گيرد و سياست ها و برنامه ها را سامان دهد.
دانشمندان و عالمان اسلامي از اين روش مهندسي معكوس استفاده هاي بسياري كرده اند. در اصول فقه اسلامي از روش مهندسي معكوس براي كشف حقيقت از مجاز، حقيقت شرعي و متشرعه، سيره عقلايي معتبر از غيرمعتبر و مانند آن استفاده شده است. در گذشته افرادي چون شيخ مرتضي انصاري و صاحب جواهر، از مهندسي معكوس بهره بردند تا بدانند كه كدام يك از سيره هاي متشرعه، سيره متصل به عصر معصوم(ع) و شريعت است و كدام يك، از توهمات است و ارتباطي به شريعت و تقرير معصوم(ع) ندارد.
اكنون ما با محصولي از اسلام مواجه هستيم كه نيازمند مهندسي معكوس است تا بدانيم كدام يك از موضوعات و مسايل آن از مقومات و كدام يك از غيرمقومات يا شرايط و يا اجزاي آن است.كدام يك اصيل و كدام يك غيرمتاصل است. كدام يك از ثابتات و كدام يك از متغيرات است و مرتبط با فرهنگ زمانه و مكان و زمان است. كدام يك اهم و كدام يك مهم است؟ كدام از اصول و كدام از فروع است. روش مهندسي معكوس در اسلام به ما كمك مي كند تا بتوانيم طرح كامل و تمامي از اسلام به دست آوريم و براساس آن مهندسي فرهنگي جامعه معاصر را آغاز كنيم و طرحي براي تمدن اسلامي معاصر ارايه دهيم.
بنابراين، گام نخست ما اين است كه با روش مهندسي معكوس، طرح جامع و كاملي از اسلام به دست آوريم و حقايق اسلامي را از موهومات و خرافات آن بازشناسيم و مسايل و موضوعات اصيل و ثابتات آن را بدانيم، سپس براساس اين طرح به مهندسي اجرايي آن اقدام كنيم.
البته همان گونه كه ما به اين كار ارزشي اقدام مي كنيم و مي خواهيم مهندسي معكوسي را از اسلام ارائه دهيم، دشمن نيز به مهندسي معكوس از نوع ديگر كه ضدارزشي است اقدام مي كند. دشمنان مي كوشند تا به دو شكل ديگر مهندسي معكوسي از اسلام به دست دهند.
اول آن كه با روش مهندسي معكوس، مي كوشند تا به قول خودشان نقاط قوت و ضعف اسلام را بشناسند و نقاط قوت را تضعيف كرده و آن را به عنوان خرافات تبليغ كنند. در مقابل بر نقاط ضعف تبليغ كنند و آن را اصالت بخشند. اين گونه است كه با برخورد گزينشي از آموزه هاي اسلامي بر مسايلي چون ايمان قلبي، آخرت گرايي و مانند آن تاكيد مي كنند تا مردم از جامعه و مسايل دنيوي دور شوند و اهتمامي به آن نداشته باشند و سرگرم اموري چون تصوف و عرفان فردي به جاي اجتماعي و تزكيه نفس بدون تزكيه جامعه و مانند آن شوند.
دوم آن كه با روش مهندسي معكوس، اسلام را به گونه اي معرفي كنند كه اصيل به عنوان غيراصيل معرفي شود و فروعات اصالت يابد. اين جنگ رواني است كه دشمن در جنگ نرم در پيش گرفته و تمام فعاليت هاي دانشگاهي و مراكز تحقيقاتي و علمي خود را بر آن متمركز ساخته است.
با نگاهي به جنگ نرم دشمنان اسلام دراين سه دهه به خوبي معلوم مي شود كه دشمنان توجه خاصي به روش مهندسي معكوس داشته اند. آنان دريافته اند كه اسلام بر مدار اصل عدالت خواهي و سعادت در دنيا و آخرت جامعه را به شهادت و انتظار متصل كرده است به گونه اي كه چه بكشد و چه كشته شود خود را پيروز بداند و يكي از دو حسن: پيروزي و اجر مادي و معنوي در دنيا يا پيروزي شهادت و بهره مندي از حيات جاودانه را براي خود ثابت بداند. از اين روست كه به جنگ عاشورا و مهدويت رفته است. افرادي چون بازرگان و سروش و ديگر پيشگامان جنگ نرم فرهنگي در درون جامعه اسلامي عليه شهادت و عدالت و انتظار بسيج شده اند.
به هرحال، مهندسي معكوس روشي كارآمد و مفيد است كه مي تواند در دو عرصه شناخت حقيقت اسلام و جنگ نرم به كار رود و اين هوشياري ما را مي طلبد كه خود را پيش از حمله دشمن واكسينه كنيم و با شناخت طرح جامع و كامل اسلام از نظريات ثابت و متغير و دانشي از اصل و فرع در برابر دشمني كه مي خواهد با مهندسي معكوس، اسلام را زمين گير كند برخورد نماييم و او را شكست بدهيم.

 



آثار گرايش به فمينيسم

رضا مهريزي
چرا زنان بايد بيشتر در خانه و خانواده حضور داشته باشند؟ چرا مردان چنين نيستند؟ مگر مرد و زن با هم تفاوتي دارند؟
اين پرسش هايي است كه چه بسا به ذهن بسياري از جوانان، به ويژه دختران رسوخ مي كند، خواه آن را بر زبان نيز بياورند و خواه بر زبان جاري نسازند.
در اين جستار كوتاه مي كوشيم كه براي اين پرسش ها جواب هايي درخور بيابيم.
¤¤¤
زن با مرد تفاوت دارد. اين جمله شايد در ابتدا بديهي بنمايد كه هر انساني آن را تاييد مي نمايد. اما بايد بدانيم كه همين جمله به ظاهر بديهي در دوران مدرن توسط جريانات فمينستي انكار شد و آنها مدعي شدند كه زن و مرد تفاوت چنداني با هم ندارند و آنچه زن را زن و مرد را مرد مي سازد جامعه است.
بيان اين جمله از سوي فمينستها و متأسفانه پذيرش آن توسط بخشي از زنان خود سرآغاز دوران نويني در عرصه جنبش هاي اجتماعي گرديد. فمنيست ها كه گزاره «عدم تفاوت ميان زن و مرد» را شعار خود قرار داده بودند زين پس كوشيدند كه هر چه بيشتر ارزش هاي مردانه و رسيدن به آن را سرلوحه فعاليتهاي خود قراردهند. از اين رو به تحقير ارزش هاي خاص زنانه كه خواست الهي براي آنان مقدر كرده بود پرداختند. آنان مادري را كاري عبث و احمقانه تلقي كردند كه ظلم بارز طبيعت، در حق زنان است زيرا، بنا به گفته خودشان، مردان از تجربه جنسي خود تنها لذت و عيش برايشان مي ماند و زنان از تجربه جنسي، نه ماه زحمت حمل نوزاد و سپس هم كار بيهوده مادري، از اين رو بود كه فمنيست ها ضمن تحقير مادري، خواهان قانوني شدن سقط جنين شدند تا به قول خودشان، خود را از شر يك سري بافت گوشت و خون بي شعور نجات دهند به همين سبب كوشيدند با اجتماعات و اعتراضات خود، جامعه را مجبور به عقب نشيني كرده و حرف خود را بر كرسي نشانند كه البته موفق نيز شدند و سقط جنين را قانوني كردند.
و همين مسئله موجب شد كه امروز غرب با بحران كمبود جمعيت و سالخوردگي روبه رو شود. يكي ديگر از كارهاي فمنيست ها در كنار تحقير مقام مادري، تحقير كارخانه و خانه داري بود، آنها ضمن تحقير اين كارها، به صورتي افراطي و افسار گسيخته به سوي بازار كار روي آوردند و براي راحت شدن از شرخانه و خانواده حتي به پست ترين مشاغل نيز تن دادند و در بسياري موارد هم براي حفظ جايگاه خود در محيط كار و يا ارتقاي جايگاه خود، تسليم خواسته هاي نامشروع روساي مرد خود نيز شدند و بدين وسيله زناني كه كارخانه و خانواده را حماقت بار توصيف مي كردند و اطاعت از شوهر و تمكين در برابر او را ذلت بار مي دانستند به تمكين و فرمانبرداري از روسا و يا همكاران مرد خود براي دستيابي به مالي بيشتر يا جايي بالاتر روي آوردند.
هنري مكوو در توصيف جنبش فمنيست، چنين مي گويد: «فمنيسم كه تحت عنوان «حقوق زنان» از آن تعبير مي شود در واقع يك جنبش همجنس بازي زنانه است. اين جنبش، زنان را به طرف اين اعتقاد مي راند كه اين جامعه است كه غرايز زنانه را به آنها مي آموزد و اين غرايز شيطاني هستند. اين جنبش به آنها مي آموزد كه از مردان بترسند و با آنها رقابت كنند و رضايت را به جاي خانواده در اشتغال بجويند». مكوو سپس چنين ادامه مي دهد كه: «زناني كه زندگيشان را وقف خانواده شان مي كنند، عالي ترين جنبه هاي حيات انساني هستند. آنها موجوداتي مقدس هستند كه عشق و زيبايي را در جهان مي پراكنند... كوچك شمردن و تحقير كردن اين زنان، تهمت دروغين و شومي است كه سزاوار خود شيطان است. با اين حال اين همان چيزي است كه جنبش فمنيستي به خاطر آن به راه افتاده است، اگر چه خودشان آن را انكار كنند. بتي فريدمن مؤسس فمنيست اين واقعيت را پنهان مي كند كه يك فعال كمونيست است و زنان خانه دار را با قربانيان اردوگاههاي كار مقايسه مي كند. سيمون دوبووار چپ گرا يكي ديگر از مؤسسان فمنيسم مي گفت: نبايد به زنان گفت كه مادري و خانه داري را انتخاب كنند چون آنها حتما اين گزينه را انتخاب خواهند كرد. براساس نظر الن نيليس فمنيست «فمنيسم غايت يك انقلاب در ارزش هاي فرهنگي و اخلاقي است... هدف هر اصلاح فمنيستي از سقط جنين قانوني گرفته تا برنامه هاي مراقبت از كودك، تحليل بردن ارزش هاي سنتي خانوادگي است.» فمنيست ها با كدام بخش از ارزش هاي خانواده سنتي مخالف هستند؟ عشق؟ فداكاري؟ وفاداري؟ امنيت؟ آماده كردن نسل جديد براي زندگي؟ بي دليل نيست كه آنها را فمي نازيسم خوانده اند» (مكوو، 1389:40)
تحقير كار مادري و خانه و خانواده داري و حضور بيش از حد و افسارگسيخته زنان در جامعه، و اشاعه تفكرات فمنيستي يا به قول مكوو، فمي نازيستي چه ارمغاني براي جامعه داشت؟ شايد مهم ترين ارمغاني كه اين حضور براي زنان جامعه داشت، بهبود وضعيت مالي و اقتصادي زنان و نيز جامعه بود.
اما آيا اين اشتغال در خارج خانه براي نظام خانواده نيز مفيد بود؟ متأسفانه پاسخ منفي است. زناني كه با حضور در كارخانجات از حضور در خانه و كنار فرزندان خود محروم شده بودند طبق پژوهش يكي از دانشگاه هاي آمريكا حتي در زمان حضور درخانه نيز چندين برابر وقتي كه براي فرزندان خود مي گذارند صرف تماشاي تلويزيون مي نمايند، بسياري از آنان نيز بخش عظيمي از درآمد خود را صرف ارضاي نيازهاي كاذب خود چونان خريد لباس هاي لوكس و تجملي، لوازم آرايش و جراحي هاي زيبايي و ديگر كارهايي كه نظام سرمايه داري با بمباران تبليغاتي خود آنها را ارزشمند جلوه داده مي نمايند در واقع مدرنيته و نظام سرمايه داري غرب علي رغم تظاهر دروغينش به حمايت از حقوق زنان، آنان را بازيچه خود كرده است. جالب است بدانيم در آمريكا براي نمونه «زنان به طور متوسط سالي 33 ميليارد دلار براي كاستن از وزن، 7 ميليارد دلار هم براي لوازم آرايشي و 300 ميليون دلار براي صرف جراحي هاي پلاستيك مي كنند» (سيف، 1389ص 24)و البته كاملا طبيعي است زناني كه ساليانه چنين مبالغ هنگفتي خرج زيبايي خود مي كنند ديگر حاضر نباشند با حامله شدن و زايمان، زيبايي بدن خود را كه مبالغ بسياري خرج آن كردند به هم بزنند. «مطابق آمار يواس تودي در 14 آگوست1996، مربوط به مؤسسه آلن گات مچر، تقريبا 1/4 ميليون سقط جنين در سال يعني نزديك به 3800 سقط در روز در ايالات متحده انجام مي شود. آمار كنوني سازمانهاي مخالف (طرفدار حيات و زندگي) اين رقم را تا 4400 مورد بالا مي برد. اين كشتن نوزادان است، اينها نوزاداني هستند كه مي توانستند زنده بمانند و زندگي كنند، درحالي كه در سخنان فمنيستهايي مانند باربارا باكسر بانوي عضو كنگره ايالات متحده در دفاع از اين عمل گفته مي شود كه آنها توده اي كود حيواني هستند» (پاسنو، 384 :65)
جاهليت مدرن
اكنون فمنيست ها روي اعراب جاهلي را سفيد كرده اند زيرا آنها تنها دختران خود را زنده به گور مي كردند آن هم بيشتر از ترس گرسنه ماندن خود آن كودكان بينوا، درحالي كه خانم هاي به ظاهر روشنفكر و مبادي آداب، هم پسران و هم دختران خود را زنده به گور مي كنند آن هم نه از ترس گرسنگي و نداري، بلكه براي شادي و لذت جويي و به هم نخوردن هيكلشان و نيز كسب درآمد بيشتر (زيرا آنها معتقدند باردارشدن موجب عقب افتادگي شان در بازار كار و درآمد مي شود)
به هر تقدير، حضور بيش از حد زنان درعرصه جامعه و خالي گذاشتن خانه و خانواده، موجب سست شدن بنيان خانواده شد، بر ميزان تهديدها و تجاوزاتي كه زنان را مورد تهديد قرار مي دهد به شدت افزوده و ازسويي ديگر سطح توقع جنسي مردان و زنان را كه در محل كار خود با انواع و اقسام مختلفي از جنس مقابل روبه رو مي شوند، به شدت بالا برده و موجب افزايش روز به روز بي ميلي به همسر و طلاق واقعي يا طلاق عاطفي شود، زيرا طبيعي است زن و مرد با ديدن موارد متعدد ديگر، توقعشان از همسر خود بالا رفته و خواهان كسب تجارب جنسي بيشتر و متنوع تري مي شوند.
به هر تقدير تحقير مقام مادري و حضور بيش از حد زنان درعرصه جامعه موجب شد تا مقام مادر و دشواري وظايف او، و سنگيني اموري كه در خلقت برعهده او نهاده شده، به محاق رود.
متأسفانه براي بسياري از زنان امروز آنچه اهميت دارد پول درآوردن است و آنان حاضرند حتي به قيمت نابودشدن زندگي خانوادگي و فرزندان خود نيز دست ازكاربيرون از خانواده برندارند.
به هرحال آن عده از زنان جامعه ما كه پايبند اين عقيده اند ديگر از ارزش هاي واقعي زنانگي و مادري فاصله گرفته اند و حرص كسب پول و مقام را جايگزين آن ساخته اند. درحالي كه اگر مادري واقعا بداند خدا چه وظيفه اي بر دوش او نهاده هيچگاه مادري را با رياست دنيا عوض نخواهد كرد.
اما در اينجا مطلب مهمي كه وجود دارد و بايد به آن نيز توجه داشت اين است كه در شرايط فعلي جامعه ما اين حقيقت را بايد پذيرفت كه عده اي از زنها ميل افراطي دارند كه در جامعه حضور داشته باشند و اين مسئله اي است كه گريزي از آن نيست (به ويژه وقتي از طريق رسانه ها به ويژه صدا و سيما چنين تبليغ مي شود كه زن موفق زن شاغل است نه زن خانه دار) پس اين وظيفه حكومت است كه راهكارهاي لازم را براي ارضاي كم هزينه تر اين ميل آنها فراهم آورد؛ از جمله راهكارها مي توان به: افزايش مرخصي زايمان زنان از شش ماه فعلي به دو سال اشاره كرد (به ويژه آنكه حاكميت تصميم گرفته بر شمار جمعيت كشور بيفزايد) همچنين بايد به ايجاد مشاغل دو متصديه نيز دست زد؛ مشاغل دومتصديه كه در برخي كشورهاي اروپايي هم ايجاد شده است اين است كه مثلا شغل الف را كه بايد يك نفر متصدي از 8 صبح تا 4 بعدازظهر در اختيار داشته باشد را به دو زن واگذار مي كنند كه يك زن از 8 صبح تا 12ظهر و يك زن از 12 ظهر تا 4 بعداز ظهر انجام دهد. بدين ترتيب هم براي زنان بيشتري ايجاد اشتغال مي شود، هم زنان كه وظيفه اصلي شان خانواده داري است مي توانند حضور بيشتري درخانه و خانواده داشته باشند. همچنين بايد پسران مجرد را ترغيب كرد كه با دختران خانه دار و با نجابت ازدواج نمايند نه دختران روشنفكر بي نجابت. (متاسفانه امروز بسياري از پسران، نجابت داشتن دختران را نشانه عقب افتادگي مي شمرند و بي حيايي و بي بندوباري و داشتن روابط جنسي پيش از ازدواج را نشانه تمدن و روشنفكري مي دانند و به هيچ عنوان حاضر نيستند با دختران دست نخورده و پاك ازدواج نمايند) همچنين مي توان به اختصاص حقوق ماهيانه براي زنان خانه دار نيز اشاره كرد (مثلا ماهي يكصدهزار تومان) كه مي تواند نقش بسزايي در كاهش تمايل زنان و دختران جوان به حضور در مشاغل پاييني چون منشيگري و... داشته باشد.
در واقع بايد با وضع چنين راهكارهايي برحضور پررنگ زنان در خانه و خانواده افزود. همچنين جاي دارد صدا و سيما و رسانه ها به جاي اينكه زن موفق را زني نشان دهند كه در همه عرصه ها دوشادوش مردان حضوري با نشاط دارند و عمل مي كنند، بايد زني نشان دهند كه مادر خوبي است زيرا نقش مادري اهميت شايان توجهي در اسلام دارد به طوري كه بعضي متفكران مسلمان معتقدند نه تنها نوع برخورد مادر با كودك در شكل گيري شخصيت او موثر است بلكه معتقدند انديشه هاي او نيز در كودك اثر مي گذارد، انديشه ها و بينش هاي خوب و يا بد درجان نوزاد تاثير مي گذارد آنها معتقدند: «وظيفه مادري تنها اين نيست كه با وضو بچه را شير بدهد و (يا هنگام شير دادن) «بسم الله» بگويد كه اينها امور ظاهري و عبادت هاي ظاهري است؛ بلكه دين مي فرمايد: مواظب انديشه هاي خودت نيز باش». زن كه به عنوان انسان، جانشين خدا در زمين و به عنوان مادر، پرورش دهنده افراد جامعه بشري است، از مقام بلند و والايي برخوردار است. آيت الله جوادي آملي، در مورد عظمت مقام مادر و وظايف او چنين مي نويسد: «يك سلسله مسئوليت هاي پرورشي به عهده مادر است كه مرد از آن محروم است. زن حداقل سي ماه يك سري مسئوليت هايي دارد كه مرد ندارد. دراين سي ماه كه كودك مستقيما از مادر تغذيه مي كند، مادر مسئول حفظ دو نفر است؛ يكي براي خود و ديگري براي كودك. آيا اين عظمت زن نيست؟ اين مسئوليتي نيست كه ذات اقدس الهي به زن داده است كه به زن فرمود: مسئوليت در حفظ انديشه ها، افكار و عقايد بيش از مرد است. تو مسئول دو نفري. از اين رو مواظب افكار و انديشه هايت باش؛ زيرا كه بسياري از مسائل، از راه انديشه به فرزند مي رسد».
به هر روي اگر بخواهيم در مورد جايگاه مادري سخن بگوييم بحث به درازا مي كشد اما بايد بدانيم كه خسارت ناشي از نبود يا كمبود زن در عرصه كار و اشتغال جامعه قابل جبران تر است از خسارت كمبود يا نبود زن درخانه و خانواده، متاسفانه اين مقوله اي است كه به آن بسيار بي توجهي مي شود و به ويژه در دنياي جديد كه زنان و حتي مردان ديگر آن توجه و اهميت را براي مقام مادري قايل نيستند. (جاي تاسف است كه مردان به اصطلاح مدرن و روشنفكر نيز در شرايط فعلي، براي زنان شاغل و خارج از خانه ارج و منزلتي بسيار بيشتر از زنان خانه دار يا بهتر بگوييم خانواده دار قايلند و اين خود در حضور بيش از حد و افسار گسيخته زنان در جامعه بي تاثير نبوده است) يكي از شواهد اين امر را بايد در ميل زنان و مردان مدرن به بي حجابي و بي عفتي زنان و نيز حضور بيش از حد آنان در جامعه و افتخار به آن به عنوان يك نماد روشنفكري، جست وجو كرد. مردان و مادران مدرن بيش از آنكه توجهي به تربيت فرزندانشان و اخلاق و معنويت و زندگي پاكيزه داشته باشند به كار و بار و كسب پول و درآمد و نيز تبرج و خودآرايي و مصرف زدگي و بي حيايي و بي غيرتي و پز روشنفكري توجه دارند.
كنايه اي در زبان فارسي وجود دارد كه مي گويند زن مار بشود اما مادر نشود كه البته اين كنايه براي بيان زحمات و دشواري هاي مادر بودن است اما گويا اين دعا در مورد زنان فمنيسم اجابت شده است زناني كه توانستند خود را از زحمت مادري و خانواده داري نجات بخشند و بيشتر دنبال لذت جويي و خودآرايي خود باشند حقيقتا با مار چه تفاوتي دارند؟! به نظر مي رسد تنها راهي كه براي زنان وجود دارد حركت به سوي تعاليم مترقي اسلام است، نه بازگشت به عصر سنت و توهين و تحقير زنان ظاهرا به اسم دين ولي واقعا به رسم جاهليت و نه ماندن در عصر مدرنيته شهوت پرور زيرا هر دوي اينها به تحقير زن پرداختند (به قول ميشل فوكو زنان هميشه آلت دست مردان بودند ولي در دوران سنت به يك شكل و در دوران مدرن به شكلي ديگر). گويا تنها با حركت و پيشرفت به سوي دعوت پيامبر خاتم است كه زن مي تواند از يوغ مردي كه در هر زمان چهره اي عوض مي كند و هر عصر صورتكي جديد مي زند نجات يابد.

 



مديريت نفس

عماد عبداللهي
بزرگ ترين دشمن انسان، خودش است. چنان كه پيامبر(ص)، اين كامل ترين انسان شناس هستي درباره نفس و روان آدمي مي فرمايد: اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك؛ بدترين دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سركش تو است كه از همه به تو نزديك تر و در ميان دو پهلويت قرار گرفته است. (بحارالانوار، ج70، ص64)
اگر كسي بخواهد در مسير فلسفه و اهداف آفرينش گام بردارد و خودش را به هدف متعالي رباني شدن برساند، مي بايست مراقب و مواظب اين نفس باشد؛ زيرا نفس با آنكه همان روح الهي دميده در كالبد جسماني است؛ ولي بايد توجه داشت كه به سبب همين نزول و قرار گرفتن در كالبد جسماني، موقعيت دوگانه اي مي يابد و داراي دو وجه الهي و وجه دنيوي مي شود. هر چند كه در اين موقعيت، نوعي تعادل و استوا وجود دارد؛ (انفطار، آيه7؛ شمس، آيات 7 و 8) ولي بايد توجه داشت كه حضور در موقعيت مادي دنيا، كشش نفس را به سوي ماديات و پاسخ گويي به نيازهاي نفس را بيشتر مي كند و الهامات تقوايي و فجوري كه از سوي خدا و شيطان ارسال مي شود، به سبب نقصان عقل در آغاز زندگي، يكسان از سوي نفس تلقي نمي شود؛ بنابراين، حتي نفس اجازه نمي دهد تا فطرت پاك الهي در مسير خودش باقي بماند و آن را با خواسته ها و هواهاي نفساني اش دفن مي كند. (شمس، آيات 9 و 10)
فجور نفس
تمايلات و هواهاي نفساني كه وجه زميني و مادي نفس است، به سبب كشش دنيا و موقعيت حضور آدمي در دنيا، وضع اعتدالي تكويني نفس را به هم مي ريزد و او را به سوي ماديات مي كشاند و فطرت كمالي نفس را دفن مي كند. اين گونه است كه فراتر از خواسته هاي طبيعي مادي نفس مانند خورد و خوراك و شهوات طبيعي، حدود و مرزهاي وجه الهي نفس يعني فطرت را مي شكافد و به فجور مي پردازد. پس نفس اندك اندك در فرآيندي به جاي توجه يابي به وجه الهي خود، به وجه زميني و مادي توجه و اهتمام مي كند و همه قدرت و توان خويش را مصروف ماديات و برآوردن نيازهاي طبيعي به شكل افراطي مي كند كه از آن به فجور يعني شكافتن مرزها و تجاوز ياد مي شود.
اما اگر انسان متوجه فطرت خود باشد، همان اعتدال را حفظ مي كند و اجازه نمي دهد كه راه افراط و تفريط در پيش گيرد. اصولا اسلام كه از آن به دين فطرت ياد مي شود (روم، آيه30) بر آن است كه اين اعتدال ميان خواسته هاي معنوي فطرت و خواسته هاي طبيعي و مادي نفس در دنيا حفظ و مراعات شود و انسان بر مسير اعتدال، نفس خويش را مديريت كند تا اين گونه با مديريت نفس، تبديلي در خلقت الهي نفس انجام نگيرد. (همان)
اما بسياري از مردم به اين نكته توجه نمي كنند و به دفن كردن فطرت از طريق پاسخ گويي افراطي به خواسته هاي مادي نفس اقدام مي كنند و خلقت طبيعي نفس و اعتدال آن را تغيير و تبديل مي كنند. (همان)
انسان اگر بتواند در مسير اعتدالي كه اسلام براي انسان تعريف كرده حركت كند، شرايط را به گونه اي مديريت مي كند كه عقل از دل فطرت پاك به سلامت رشد كرده و فعال مي شود در اين حالت شخص در مقام اعتدال و بدون هيچ افراطي (كهف، آيه28) در مسير شدن هاي كمالي گام برمي دارد و رنگ خدايي گرفته (بقره، آيه 138) و متاله و رباني مي شود و همه اسماء و صفات الهي سرشته در ذات خويش را به فعليت مي رساند. (بقره، آيه 31؛ آل عمران، آيه 79).
چگونه نفس مديريت مي شود؟
براي اينكه نفس مديريت شود، خداوند راهكارهايي را بيان كرده كه در قالب اسلام، اين دين فطري، تبيين و روشن شده است.
درآموزه هاي قرآني به مساله تقوا به عنوان يك اصل مهم و كليدي بسيار تاكيد شده است؛ زيرا تقوا به معناي مديريت نفس در راستاي حفظ اعتدال تكويني و فطري و جلوگيري از هرگونه افراط و فجور تعريف شده است. انسان متقي كسي است كه نفس خويش را درحد اعتدال نگه دارد و اجازه تجاوز به ويژه از سوي هواها و خواسته هاي مادي و نفساني را به نفس ندهد.
اگر انسان بتواند با حفظ و صيانت از اعتدال فطري و ذاتي، نقش خويش را نگه دارد، عقل در يك فرايندي به فعليت مي رسد و مديريت كامل و اعتدالي نفس را به دست مي گيرد. به اين معنا كه فطرت، مانند زرده و سفيده تخم مرغ عمل مي كند تا جوجه در زمان بقا درپوسته، بتواند به زيست اعتدالي خويش ادامه دهد؛ پس از اين كه اين فرآيند به درستي طي شد، جوجه به سلامت از پوسته خارج مي شود و عقل، فعليت پيدا مي كند و به بلوغ مي رسد. از آن زمان اين عقل بالغ شده جايگزين فطرت مي شود و مديريت نفس را به دست مي گيرد. البته از آن جايي كه از زمان رشد آغازين عقل و فعليت يابي آن تا مرحله دوم يعني نوجواني، دو هفت سال طول مي كشد، لازم است در اين مرحله از سوي والدين به خوبي كودك مديريت شود. پس از اين مرحله تا چهل سالگي زماني است كه شخص بايد به سبب هويت استقلالي خويش، خود را صيانت نمايد تا بلوغ مطلق برسد و به عنوان رشيد مطرح شود. (كهف،آيه 10)
تقوا كمك مي كند كه اعتدال فطري حفظ شود و در فرآيند دوم تا زمان رشيد شدن، عقل را ياري كند تا به بلوغ مطلق رسيده و عقل فعال شود. بنابراين، لازم است كه به مساله تقوا به عنوان يك مساله كليدي توجه شود؛ زيرا اين تقوا است كه نفس را صيانت مي كند و اعتدال را حفظ كرده و زمينه فعليت يابي عقل را فراهم مي آورد.
خير در صيانت نفس
خير به معناي بهره مندي از مواهب الهي است كه در درون و بيرون انسان براي او فراهم شده است. هرگاه انسان از نعمتي در همان مسير پاسخگويي به نيازهاي خدايي و رباني شدن بهره گيرد، آن نعمت به عنوان خير تعريف مي شود. بنابراين، هر نعمتي، خير تلقي نمي شود مگر آنكه درمسير تعالي و اهداف آفرينش و مظهريت در الوهيت و ربوبيت به كار گرفته شود. از اين رو پيامبران خواهان خير بوده اند (قصص، آيه 24) و خود را فقير خير مي دانند نه خواهان نعمت؛ زيرا هرنعمتي نمي تواند خير باشد و ممكن است كه نقمت و بلاء و يا ابتلايي براي آدمي باشد.
خير مطلق و تماميت كمالي آن درمتاله شدن و رباني شدن است. پس اگر انسان تلاش كند تا از همه ظرفيت ها و استعدادها و نعمت هاي الهي براي رسيدن به اين هدف متعالي بهره گيرد، از كمال خير و تماميت آن بهره مند شده است. در اين باره امام سجاد(ع) مي فرمايد: الخير كله صيانه الانسان نفسه؛ همه خير و خوبي در خويشتن داري و حفظ نفس است. (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 78، ص 136؛ تحف العقول، ص 448)
كسي كه نفس خود را با تقوا حفظ و صيانت كند، اجازه مي دهد تا عقل، رشد كرده و مديريت نفس را به دست گيرد و اعتدال تكويني و آغازين را همچنان حفظ كند و مسير متعالي شدن رابا فعال شدن عقل طي نمايد. از اين رو خداوند همواره بر صيانت نفس تاكيد مي كند و مي فرمايد: عليكم انفسكم؛ بر شما باد حفظ و صيانت نفس خودتان. (مائده، آيه 105)
از آيات و روايات قرآني به دست مي آيد كه خداوند انسان را به طور تكويني به گونه اي آفريده كه اعتدال ميان خواسته هاي مادي و طبيعي و معنوي اخروي را برقرار كند. اين همان فطرت الهي است. پس از آن، فطرت الهي مي بايست با ابتلاء و بلاء در شرايط اختياري حفظ شود و عقل، جايگزين فطرت شود و انسان به جاي اعتدال اجباري فطرت، با اعتدال اختياري عقل به كمال برسد و متاله و رباني شود.
از نظر قرآن، اسلام همان دين فطرت است؛ يعني همان شكل اجباري كه فطرت انسان را در اعتدال نگه مي دارد، در شكل اختياري، اسلام انسان را در اعتدال نگه مي دارد. لذا خداوند بر اين نكته تاكيد مي كند كه اسلام همان دين فطرت است با اين تفاوت كه يكي اجباري و آن ديگري اختياري است. (روم، آيه 30)
اگر كسي بر اساس اسلام عمل كند، عقل اختياري جايگزين فطرت تكويني مي شود و انسان به هدف متعالي خود مي رسد. بر اين اساس خير مطلق و تماميت كمال خوبي ها را مي بايست در صيانت نفس و تقوا دانست.
به هر حال، اگر دشمن هر انساني، هواهاي نفساني نفس است كه در درون است، فطرت در آغاز و سپس عقل در درون آدمي بهترين دوست آدمي است. رسول اكرم (ص) فرمود: صديق كل امرء عقله؛ دوست واقعي هر كس عقل او است. (بحارالانوار، ج 1، ص 87)
اگر انسان در دوره اختياري مديريت نفس جايي شكست مي خورد زماني است كه اجازه مي دهد تا شهوات افراطي نفس، عقل را در كشتي دروني به زمين بزند؛ چرا كه طمع و زياده روي نفس در جنبه توجه به ماديات او را در برابر عقل قوي كرده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ بيشتر زمين خوردن هاي عقل آنجا است كه برق طمع، جستن مي كند. (نهج البلاغه، حكمت 219)
به هر حال بهترين دوست آدمي، نفس و بدترين آن نفس است؛ زيرا نفس دو وجه الهي ومادي دارد كه وجه الهي آن در شكل فطرت و عقل در دو دوره خودنمايي مي كند. پس اگر در دوره اختياري از عقل به جاي هواهاي نفساني اطاعت كند به هدف مي رسد و رهايي مي يابد. امام صادق(ع) مي فرمايد: الهوي عدو العقل؛ هوا و هوس دشمن عقل است. (مصباح الشريعه ، باب 83، ص 223) بنابراين بايد همواره دنبال اعتدال بود و اجازه هرگونه افراط و تفريط را به نفس نداد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14