(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 22 اسفند 1390- شماره 20166

انديشه ماسوني در ساحت سينماي ايران
نگاهي به سي امين جشنواره فيلم فجر-2
القاء تصور بحران در جامعه
تأثيرات فرهنگي افزايش قيمت بليت سينما
نقش رسانه ملي در مشاركت بالاي مردم در انتخابات
پيروزي؛ به نفع مردم
لزوم تجديدنظر در يك رويداد تئاتري
نگاهي به فيلم «چشم» ساخته جميل رستمي
مرثيه اي بر يك استعداد از دست رفته...!



انديشه ماسوني در ساحت سينماي ايران

پژمان كريمي
برخلاف آنچه برخي مورخين و منتقدان و نويسندگان سينمايي بيان مي كنند؛ ورود سينما به ايران صرفا به واسطه مفتون شدن مظفرالدين شاه روي نداد.
بنا به تاكيد گروهي از پژوهشگران، حلقه ماسوني در اطراف شاه قجري، وي را نسبت به پديده هنر هفتم ترغيب كرد.
چرا كه ماسون ها دانسته بودند با به كارگيري «هنر» و به ويژه هنر جذاب سينما مي توانند در مسير دين زدايي و گسترش و نهادينه كردن انديشه مسموم خود در جوامع هدف گام بردارند.
وابستگي عبدالحسين سپنتا و اردشير ايراني، آوانس اوگانيانس به عنوان نخستين فيلم سازان ايراني به لژهاي ماسوني نكته اي پوشيده نبود. ماسونها نه تنها فيلم سازي در ايران را به انحصار خود درآورده بودند بلكه عرصه ايجاد سينما و سينماداري را نيز تصاحب كردند.
ميرزا ابراهيم خان صحاف باشي، علي وكيلي و اسحاق زنجاني و بعدها اسماعيل كوشان در كنار جهوداني چون گرجي عباديا، عزت الله كردواني و... به واسطه ماهيت ماسوني ، سينماي ايران و سالنهاي سينمايي و استوديوهاي سينمايي را تحت مالكيت و هدايت خود گرفتند.
استوديو ايران (به عنوان اولين استوديوي دوبله در ايران كه يكي از بانيان آن پسرصحاف باشي يعني ابوالقاسم رضايي بود) يا استوديو پارس از جمله كلوني هاي ماسوني سينماي ايران به شمار مي آمدند.
با نگاه به بستر ماسوني سينماي ايران است كه مي توان چرايي پاگيري سينماي مستهجن پيش از انقلاب را دريافت. سينمايي كه سكس، قهرمان سازي از جاهلان كلاه مخملي، ايجاد حس ترحم نسبت به زنان كاباره اي و هرزه، معرفي شرابخواري به عنوان يك تفريح عادي و راهكار گريز از واقعيات تلخ زندگي، دوري از سياست و بي اعتنايي به جامعه و تفردگرايي شاخص هاي آن بود.
شكل گيري انقلاب اسلامي نقطه پاياني بر حيات سينمايي بود كه به عنوان «فيلم- فارسي» شهرت يافته بود.
انقلاب و نظام ديني، به طور طبيعي اغلب عمله و عناصر فيلم فارسي را از دايره فعاليت به بيرون تاراند. اگرچه همزمان با اين اتفاق، شاخص هاي سينماي پيش از انقلاب حذف شداما با گذشت بيش از دو دهه از انقلاب اسلامي، همان انديشه ماسوني بصورت جدي و پررنگ، به ديگر گونه اي فارغ از شاخص هاي آشكار و عيني فيلم فارسي ، مجال بازتوليد يافت.
با پيدايي دوم خرداد 1376 و آغاز دوران موسوم به اصلاحات، انديشه ليبراليسم فرهنگي سايه سنگين خود را به عرصه هاي هنري تحميل كرد.
به راه افتادن موج فيلم هاي سطحي و عاشقانه و دربرگيرنده «سكس پنهان» مانند «شوكران» (بهروز افخمي)، قرمز (فريدون جيراني) و... راه را براي ورود انديشه هاي ساختارشكنانه در حوزه سياست هموار نمود. انديشه هايي كه امروزه در قالب فيلم هايي چون به دموكراسي توي روز روشن (علي عطشاني)، «سوت پايان» (نيكي كريمي)، «بي خود و بي جهت» (عبدالرضا كاهاني)، «صد سال به اين سالها» (سامان مقدم) و... جلوه كرده است. نگارنده مدعي نيست سازندگان چنين آثاري لزوما جملگي در جرگه ماسونها جاي دارند، اما نوع نگاه آنها بي شك هم جهت با انديشه ماسوني است انديشه اي كه «دين» و «نظام ديني»، «مناسبات ارزشگرايانه»، «تقابل با تهاجم فرهنگي» و «مميزي فرهنگي» را برنمي تابد. بر آنم كه در رصد جريان هاي فرهنگي نبايد ساده انگارانه عمل كرد و دست به تجاهل زد.
تنها روزنامه سينمايي كشور- باني فيلم- همين امسال تجليل مفصلي از عنصر بدنام در صحنه فيلم فارسي زد. چه كسي مي تواند كتمان كند فرخ غفاري سينماگر مرتبط با دربار پهلوي و بهائيت، از برپادارندگان رويداد منحط جشن هنر شيراز، مروج انديشه دين ستيزانه ماسوني بوده است؟!
آيا تجليل از او، بدون عقبه فكري و بدون انگيزه سياسي قابل ارزيابي است؟!
نشريه ليبرال مسلك «مهرنامه» در يكي از شماره هاي سال جاري خود، به قلم دو نويسنده، از برهنگي يك بازيگر سابق سينماي ايران در فرانسه تجليل كرد و به توجيه عقلاني(!) آن پرداخت.
آيا ترويج سكس و برهنگي و تشويق يك بازيگر به وادادگي در برابر الزامات هنر و فرهنگ غربي، بي تناسب با انديشه ماسوني است؟!
وقتي در مراسم اخير اسكار بازيگري چون آنجلينا جولي جاسوس رسمي .A .I Cيا مدونا جايزه فيلم ساز ايراني را مي دهد، چه معنايي دارد؟
مدونا يك كاباليست است. اين ادعاي ما نيست! انتساب وي به فرقه صهيونيستي كابالا زبانزد هر آگاه سينمايي در غرب است.به زعم نگارنده، انتخاب مدونا در آن آيين بي دليل سياسي نبود! چنان كه روانه شدن سيل جوايز به فيلم ساز ايراني به واسطه «جدايي...» فارغ از انگيزه هاي سياسي نبوده و نيست!
با اين وصف مي توان ساده انگارانه ادعا كرد، كلوني هاي ماسوني، پرچمداران انديشه ماسوني و اذنابشان به سينماي ايران به «مخاطب ايراني» بي اعتنا هستند؟!
متأسفانه واقعيت و ردپاي انديشه ماسوني در سينماي ايران از طرف بخشي از اهالي سينماي كشورمان انكار مي شود.
انكاركنندگان دو گروه اند: گروه نخست متشكل از عناصري ساده انديش اند. و گروه دوم، برآمده از كساني است كه اساساً آگاهانه پرچم انديشه ماسوني را برافراشته اند.
اگر مي خواهيم بدانيم كه چرا اينك دستيابي به سينماي ملي تبديل به روياي ما شده است، شك نكنيد ناگزير به واشكافي جريان ماسوني در سينماي كشورمان هستيم.
تكرار مي كنم وقتي از جريان ماسوني حرف مي زنيم منظور انتساب تشكيلاتي عده اي مشخص به لژهاي ماسوني نيست بلكه انتساب خواسته و ناخواسته ذهني و تشابه انديشه، ملاك قضاوت و حكم است.

 



نگاهي به سي امين جشنواره فيلم فجر-2
القاء تصور بحران در جامعه

سعيد مستغاثي
گزارش توسعه انساني يكي از مهم ترين و معتبرترين گزارشهاي اقتصادي و اجتماعي در جهان است كه همه ساله توسط دفتر توسعه سازمان ملل متحد(UNDP) منتشر مي شود. دراين گزارش شاخص توسعه انساني (HDI) كشورها براساس معيارهايي چون اميد به زندگي، كيفيت نظام آموزشي، درآمد واقعي و سرانه درآمد ملي محاسبه مي گردد كه تمامي شاخص هاي توسعه اقتصادي و اجتماعي در برآورد آن دخيل هستند و به عبارتي يكي از جامع ترين معيارها براي مقايسه توسعه يافتگي كشورها به شمار مي رود كه البته تمامي دولتها و سازمانهاي علمي و تحقيقاتي از اين شاخص به عنوان معيار اصلي مقايسه كشورها استفاده مي كنند.
براساس جديدترين گزارش توسعه انساني سازمان ملل در سال 2010، شاخص توسعه انساني ايران كه درسال 1975 ميلادي 571/0 از يك بوده است، طي 32 سال اخير با رشد 1/13 درصدي مواجه شده و به 701/0 از يك رسيده است. براساس اين گزارش، ايران كه همواره در سالهاي گذشته در رديف كشورهاي با توسعه انساني متوسط قرار داشت، درسال 2010 براي نخستين بار در رديف كشورهاي باتوسعه انساني بالا قرارگرفت. گزارش فوق اذعان دارد، جمهوري اسلامي ايران از نظر شاخص توسعه انساني طي سال هاي پس از انقلاب با 40 پله صعود مواجه شده و از رتبه 110 درسال 1979 به 70 در سال جاري ميلادي ارتقاء پيدا كرده است.
گزارش ها و آمارهاي متعدد ديگري در طي سالهاي اخير از سوي مجامع معتبر بين المللي انتشار يافته كه نشانگر افزايش چشمگير نشاط و اميد در جامعه ايراني است. از جمله گزارش بانك جهاني در سال 2011 كه در آن ضمن بيان نقاط قوت و ضعف اقتصاد ايران، تصريح شده بود كه «ايران از لحاظ استانداردهاي منطقه اي داراي شاخص هاي بالايي در زمينه اجتماعي است.»
به جز همه اين آمارها و گزارشها، اغلب كارشناسان اجتماعي و جامعه شناسان براين باورند كه اميد و نشاط در يك جامعه از برخي شاخص ها از جمله پيشرفت هاي علمي و ورزشي مشخص مي شود.
براساس يك تحقيق منتشرشده در انگلستان، با آنكه تعداد مقالات منتشره دانشمندان چيني در مراكز معتبر علمي جهان طي سال 2010 نشان داد كه اين كشور فاصله خود را با آمريكا كم كرده، اما آمارها نشان مي دهد كه ايران مقام نخست رشد علمي دنيا را دراين سال به خود اختصاص داده است. آكادمي ملي علوم انگلستان (موسوم به انجمن سلطنتي علوم بريتانيا) مي گويد كه ايران سريع ترين رشد علمي در جهان را دارد. برهمين اساس پايگاه خبري بي بي سي اعلام كرد، در فاصله بين سالهاي 1996 تا 2008، دانشمندان ايراني 13248 مقاله علمي چاپ كرده اند، در حالي كه اين رقم در دوره قبلي فقط 736 مقاله بوده و اين رشدي 18 برابري را نشان مي دهد.
به نوشته نشريه نيوساينتيست، رشد علمي در ايران 11 برابر نرخ متوسط جهاني و سريع تر از هر كشور ديگري است. به نوشته اين نشريه، بررسي شمار مقالات و مطالب علمي نشان مي دهد كه ايران از همه كشورهاي ديگر دراين زمينه جلوتر است. يك مركز بررسي و تحليل داده ها در كانادا موسوم به «ساينس متريكس» با انتشار يك تحليل همه جانبه نشان داده كه نوعي چرخش و جابه جايي ژئوپليتيكي در حوزه توليد علم در جهان در حال رخ دادن است و در اين رابطه، خاورميانه يكي از حوزه هاي درحال ظهور توليدات علمي است كه ايران بعد تركيه بازيگران اصلي آن هستند.
آمارهاي ديگر مراكز تحقيقاتي معتبرحكايت از مقام هفدهم علمي ايران در جهان و رتبه نخست علمي در منطقه دارد. اين درحالي است كه پيشرفت دانشمندان ايراني در علوم هوافضا، سلول هاي بنيادي، نانو، تكنولوژي پزشكي و علوم هسته اي زبانزد مراكز علمي و تحقيقاتي جهان شده است.
به جز اين، مدال ها و مقام هاي متعدد جهاني و آسيايي ايران در ورزش (به جز فوتبال كه گرفتار مافيا و زد و بند و پول هاي كلان گرديده) از جمله رشته هايي كه هيچ گاه نتوانسته بوديم در آنها ادعايي داشته باشيم مانند دووميداني، قايقراني، بسكتبال، واليبال و... و قهرماني جهاني زنان ايران در ورزش هاي رزمي و... همه و همه نشان از جامعه اي اميدوار و پرنشاط دارد كه البته از يك ملت منتظر حضرت مهدي(عج) هم جز اين انتظار نمي رود كه همه اين شور و نشاط همواره در پاي صندوق هاي راي و يا در راهپيمايي هاي عظيم و ميليوني در زير برف و باران باهمه داشته ها از زن و بچه و جوان و پيرمرد و پيرزن و معلول و جانباز و... نمود يافته است.
از همين روست كه مقام معظم رهبري در خطبه هاي نمازجمعه 14 بهمن خودشان درباره ابعاد جنگ رواني دشمن فرمودند: «... برخي سعي دارند القا كنند در كشور بحران وجود دارد، اما كدام بحران؟ همه كارهاي گوناگون با همكاري دستگاه هاي مختلف در كشور در حال انجام است و امنيت كامل به توفيق پروردگار وجود دارد...»
اما متاسفانه يكي از موتيف هاي اصلي آثار جشنواره سي ام فيلم فجر القاي وجود نوعي بحران در جامعه ايران، ميان خانواده ها و در ميان اقشار مختلف اجتماع بود.
- در فيلم «تلفن همراه رئيس جمهور» ساخته علي عطشاني، جامعه به شدت دچار مشكلات و معضلات مختلف نشان داده مي شود. اين معضلات از طريق سيم كارت تلفن همراه رئيس جمهور (كه اشتباها در اختيار يك فرد عادي قرار گرفته) بازگو مي شود و در كنار طرح برخي مسائل خاص و سوالاتي كه به نظر مي آيد فقط براي قشر بسيار محدودي از مرفهين مطرح باشد (همچون چرايي پيشرفت در علوم هسته اي)، به نوعي القائات رسانه هاي بيگانه را تكرار مي نمايد. نمايش درگيري هاي خياباني، عصبيت مردم و دست به يقه شدن آنها كه مدام به چشم همان فرد صاحب سيم كارت تلفن همراه رئيس جمهور مي آيد، نشانه هاي آشكار ديگر از نمايش بحران در جامعه است. ديوانه و مجنون شدن فرد ياد شده در برابر آنچه از مشكلات مردم مي شنود و مي بيند، پايان تلخي بر اين تراژدي محسوب مي شود. ضمن اينكه جامعه به گونه اي تصوير مي شود كه هيچ كس حاضر نيست به ديگري كوچك ترين كمكي نمايد.
- در فيلم «گشت ارشاد» بحران ياد شده توسط نهادهاي انتظامي ايجاد شده كه گروهي 3نفره به عنوان بدل آنها عمل مي كنند و ظاهرا فيلمساز تلاش دارد تا رفتار و كنش آن گروه بدلي را جداي از نيروهاي انتظامي و بسيج نشان دهد ولي نشانه هاي بسياري اين دو پديده اصل و بدل را مشابه يكديگر جلوه داده و عملكردشان را يكسان نشان مي دهد.
- از برخورد آشناي افرادي كه با اين گروه برخورد مي كنند گرفته (كه گويي بارها و بارها سابقه چنين برخوردهايي را داشته اند) تا ارتباط نيم بند گروه بدلي با بسيج و نيروي انتظامي (كه اسلحه واقعي يكي از اين افراد و اينكه آن را از سرهنگ نيروي انتظامي گرفته كاملا بر آن ارتباط تاكيد دارد) و تا برخورد مستقيم نيروي انتظامي با يكي از افراد گروه در پارك كه اين بار در كسوت يك جوان با دختري صحبت مي كند و ماجرا به تجمع مردم و صدور بيانيه در باب تكريم حقوق شهروندي و رابطه آزاد دختر و پسر و در نتيجه محكوميت نيروي انتظامي و البته روابط سنتي ايراني و اسلامي مي انجامد.
ادامه دارد

 



تأثيرات فرهنگي افزايش قيمت بليت سينما

آرش فهيم
افزايش قيمت بليت سينما اگرچه يك فعل و انفعال اقتصادي محسوب مي شود، اما به طور مستقيم روي فرآيندهاي فرهنگي تأثير مي گذارد. به اين معني كه اين افزايش، در درازمدت موجب تضعيف و تقويت جريان هايي در حوزه سينما و در نتيجه كل پهنه فرهنگي كشورمان خواهد شد. اما اين تأثيرات چيست؟ بالا رفتن قيمت بليت سينما چه اثري بر فرآيندها و جريانات سينمايي كشورمان درپي خواهد داشت؟
يكي از رايج ترين گزاره هايي كه مردم درباره سينما نرفتن به كار مي برند، بالا بودن هزينه اين عمل فرهنگي است. هرچند اگر دقيق بنگريم، اين هزينه در مقايسه با بسياري ديگر از مخارج زندگي روزمره ناچيز است، اما واقعيت اين است كه ازنظر اكثريت قريب به اتفاق شهروندان- حتي آن ها كه هنوز هم سينما رفتن جزء سبد فرهنگي شان باقي مانده- ارزش فيلم هايي كه روي پرده مي رود نسبت به پولي كه بابت تماشاي اين آثار پرداخته مي شود، در سطح پايين تري قرار دارد. اتفاقاً هزينه بليت سينما در سال آينده در شرايطي بالا مي رود كه كيفيت غالب فيلم هايي كه در صف ورود به چرخه اكران هستند، نسبت به گذشته نازل تر شده است. مديران و سياستگذاران هنر هفتم در ايران، صعود ارزش بليت سينما در سال آتي را نوعي اضطرار و ناشي از نياز سينمادارها براي كسب درآمد بيشتر مي دانند. اما اين نگاه، صرفاً اقتصادي است. زيرا چنين افزايشي، حتماً به سياست گذاري هاي فرهنگي نظام آسيب خواهد زد. همچنان كه تاكنون، عرصه فرهنگي كشورمان دچار آسيب هايي، ناشي از سنگين بودن هزينه حضور در تالارهاي اجراي برنامه هاي هنري شده است. خيلي قبل از سينما، اين تئاتر و موسيقي بودند كه از اين ناحيه هم لطمه ديدند و هم آسيب زدند. به اين معني كه گران بودن بليت اجراهاي تئاتر و كنسرت هاي موسيقي، باعث شده كه مخاطب آن ها به يك قشر خاص كه به راحتي از پس تأمين اين گونه هزينه ها برمي آيد محدود شود. اين اقشار، به خاطر قرار گرفتن در يك بافت زيستي و اجتماعي خاص، در زمينه فرهنگي و هنري نيز عموماً داراي سليقه خاصي هستند. از آنجا كه توليدكنندگان محصولات فرهنگي، اغلب درپي كسب رضايت مشتري هاي خود هستند، در نتيجه حاصل كار آن ها بيشتر باب علاقه مرفهين است. به همين دليل هم مردم و ارزش ها و آلام و آرمان هايشان در اجراهاي تئاتري و موسيقايي حضور بسيار كمرنگي دارند.
سينماي كشورمان نيز طي دوران پس از دوم خرداد سال76 به اين وضعيت گرفتار شد. به جرأت مي توان گفت كه 80درصد توليدات اين عرصه، بي ارتباط با جامعه و پاسخگوي دغدغه ها و تعلقات فكري و فرهنگي طيف هاي فرادست اجتماع هستند. افزايش هر ساله قيمت بليت سينما- به استثناي سال90 كه هيچ تغييري در آن رخ نداد- موجب طبقاتي شدن سينماهاي كشورمان شده است. با گذري بر تالارهاي نمايش فيلم مي توان دريافت كه اكثريت حاضران در اين اماكن، عضو طبقات متوسط به بالا هستند و به ندرت مي توان از قشرهاي كم درآمد جامعه افرادي را ديد كه به سينما بروند. طبيعي هم هست. يك خانواده پنج نفره براي تماشاي يك فيلم، به احتساب پول اياب و ذهاب و خوراكي و تغذيه، حداقل بايد 50هزار تومان خرج كند. طبيعي است كه اين گونه خانواده ها از خير سينما مي گذرند و به سمت سرگرمي ها و تفريحات ارزان تر مي روند، يا صبر مي كنند وقتي فيلم ها وارد شبكه نمايش خانگي شدند، از آن ها بهره ببرند. محدود شدن مشتري تالارهاي نمايش فيلم به قشرهاي مرفه و برخوردار جامعه، يك مشكل بزرگ براي سينماي متعهد و آرمان گرا بوده و خواهد بود. در اغلب مواقع، ثروتمندان علاقه كمتري به تماشاي آثاري با درونمايه هاي انقلابي و دفاع مقدس و عدالت خواهانه دارند. اين افراد غالباً يا مشتري كمدي هاي سبك و كم مغز هستند يا آثار بي درد روشنفكرنما! براي بسياري جاي سؤال بود كه چرا در جشنواره فجر امسال، فيلم نه چندان قابل توجهي چون «برف روي كاج ها» جايزه بهترين فيلم ازنظر تماشاگران را دريافت كرد؛ فيلمي كه يك كپي برداري از روي آثار ديگران است. پاسخ واضح است؛ خيلي از حاضران در سينماهاي مردمي جشنواره فجر، از مناطق شمال تهران و اقشار مرفه جامعه هستند و اين طيف هاي اجتماعي با آن گونه آثار ارتباط بيشتري برقرار مي كنند. بنابراين، افزايش قيمت بليت سينماها مساوي است با ريزش تماشاگران فيلم هاي فرهنگي و داراي شاخص هاي ارزشمند و در مقابل، نوعي حمايت غيرمستقيم است از فيلم هاي مبتذل و بي محتوا!
به نظر مي رسد كه دولت براي جبران خسارت ناشي از اين مسئله بايد فكر چاره اي كند. باتوجه به شرايط كنوني سازمان سينمايي بايد علاوه بر عرصه توليد، در حوزه اكران نيز به نفع آثار هم راستا با مسير و چشم انداز انقلاب سرمايه گذاري كند. يك راه حل مي تواند اين باشد كه در سينماهاي جنوب و مركز شهر كه عمدتاً پذيراي علاقه مندان كم درآمد هنر هفتم هستند، بخشي از هزينه بليت توسط دولت پرداخته شود. به طور مثال اگر هزينه واقعي بليت در يكي از اين سينماها چهارهزار تومان است، دو هزار تومان آن در قالب يارانه توسط سازمان سينمايي تأمين شود. در مقابل اين حمايت، بايد از كمك هاي درحين ساخت به برخي از آثار تجديدنظر شود.

 



نقش رسانه ملي در مشاركت بالاي مردم در انتخابات
پيروزي؛ به نفع مردم

بنفشه اميني
پس از انتخابات باشكوه رياست جمهوري در سال 88 كه با حوادث فتنه گون آن به تلخي كشيده شد، يك جنگ رو در رو و آشكار رسانه اي بين رسانه ملي و رسانه هاي غربي و بيگانه آغاز شد. علي رغم وجود اين تقابل از بدو انقلاب اسلامي و طي سه دهه اخير، در اين برهه از زمان اين مبارزه سنگين آشكارتر و گسترده شد. به طوري كه حوادث فتنه گون سال هاي اخير ريشه اصلي آن در رسانه هاي وابسته به دشمن بود و مهم ترين ابزار براي پيشبرد اهداف آنان كه همان براندازي نرم است از طريق رسانه ها پيگيري مي شد. در اين بين قطعا طرف درگير با رسانه هاي غربي، رسانه هاي داخلي و در راس آن رسانه ملي بوده است. تا آنجا كه طي دو سال اخير و پس از آن كه از طريق حضور ميداني و خياباني ضد انقلاب نتوانستند راه به جايي ببرند، قصد تبليغ تحريم انتخابات و براندازي نرم از طريق سلب مشروعيت مردمي نظام را داشته اند. علاوه بر آن مهم ترين كاركرد رسانه ملي در قبال توطئه هاي ماه هاي اخير مبني بر زير سؤال بردن سلامت انتخابات، تشويق مردم به تحريم، جوسازي عليه نظام و... اين بود كه به خوبي توانست اكثريت مطلق اين توطئه ها را شناسايي و خنثي نمايد و همين امر نقش بسزايي در مشاركت حداكثري مردم داشت.
به عنوان مثال پيرامون بحث سلامت انتخابات، طي اقدامي به موقع، رسانه ملي با بسياري از افرادي كه قرار بوده است سر صندوق ها به عنوان مجري انتخابات حاضر باشند مصاحبه و گفت وگو مي كرد. (در استان هاي مختلف با معرفي آنان به عنوان همين مردم و شهروندان و كارمندان و معتمدين كه همه روزه در بين مردم و با مردم زندگي مي كنند اين واقعيت را به مردم القا نمود كه تهمت تقلب درواقع تهمت به خود مردم است كه بار اصلي اجراي انتخابات و شمارش آراء بر دوش آنهاست) از سوي ديگر نسبت به تشويق مردم به عدم مشاركت در انتخابات هم اقدام جالبي صورت گرفت كه از جمله مصاحبه ها و برنامه هاي تلويزيوني متعدد با خود مردم بود كه نهايتا منجر به اين شد كه خود مردم يكديگر را تشويق به مشاركت در انتخابات نمايند و رسانه ملي بيشتر نقش يك پل و يك واسطه را ايفا نمايد.
در مجموع به جرأت مي توان گفت در يك جنگ بسيار سنگين رسانه اي بين رسانه ملي و تمام رسانه هاي غربي، اين رسانه ملي بود كه پيروز از ميدان درآمد و توانست با برنامه ريزي بسيار خوب و تدارك برنامه هاي بسيار مناسب در رقم خوردن اين حماسه نقش خود را ايفا نمايد.

 



لزوم تجديدنظر در يك رويداد تئاتري

فرزاد صبوري
هرساله و همزمان با دهه مبارك فجر و با صرف بودجه اي بالغ بر دو ميليارد تومان، در آوردگاهي با عنوان جشنواره بين المللي تئاتر فجر، آثاري به عنوان ويترين تئاتر نظام اسلامي مطرح مي شوند كه در اغلب اين آثار از دهه مبارك فجر و آرمان هاي نظام هيچ نشانه اي وجود ندارد، بنابراين بايد براي اين نقيصه تدبيري انديشيده و به كار گرفته شود.
اگرچه معمول در رسانه ها اين است كه به جشنواره هاي هنري و بين المللي فيلم، تئاتر، موسيقي و... كه به عنوان متبرك «فجر» مزين شده اند، چند صباحي قبل و كمي بعد از برگزاري توجه مي شود و تقريبا در اغلب موارد پرونده اين رويدادها تا سال بعد بسته مي شود، اما بايد تاكيد كرد كه اين كم توجهي شايسته برنامه هاي بين المللي كه به لحاظ مادي و معنوي سطح وسيعي دارند نيست و از قضا پس از گذشت مدتي از وقوع آنها، بايد با تامل و تدقيق به آسيب شناسي آنها پرداخته شود تا در برنامه ريزي هاي دوره هاي آتي به كار آيد.
با اين رويكرد و مقدمه كوتاهي كه در ابتدا ذكر شد بايد تاكيد شود كه عدم تناسب اغلب آثار با معيارهاي نظام از شاخص ترين ايرادها در جشنواره بين المللي تئاتر فجر بوده است.در اين مورد اوضاع به نحوي است كه بعضا حتي به دليل تساهل و تسامح مسئولان اين جشنواره در برخي نمايش ها مواردي خلاف محتوا و روند مورد نظر نظام مطرح شده است و تاسف برانگيزتر اينكه بعضا ديده شده كه هيات داوران به اين نوع آثار جايزه نيز اهداء كرده است.اين شرايط در حالي پذيراي همه نوع نمايشي است كه تقريبا در اغلب اوقات ديگر سال، بالغ بر چند ميليارد بابت تهيه، توليد و اجراي عمومي ده ها نمايش پرداخت شده و مي شود. در واقع اگر چه هر نوع اثر موجهي كه ضوابط نظارتي را رعايت كرده باشد مي تواند در تالارهاي نمايشي به روي صحنه برود، اما اين مهم همواره پي آمده است كه چرا برخي اصرار دارند همين آثار، با بهانه هاي مختلف در جشنواره اي كه نماد و آيينه وضعيت و قابليت هاي مفهومي و فني تئاتر كشور است، نيز به اجرا درآيد و علاوه بر صرف بخش ديگري از بودجه نحيف تئاتر، آنچه در اغلب موارد مطابق مناسبت خجسته دهه فجر نيست به مردم عرضه شود؟
بر اين اساس به نظر مي رسد بايد در نحوه برگزاري اين برنامه تجديدنظر جدي شده و مسئولان مربوطه شرايطي فراهم كنند كه بودجه و امكانات كشور در اختيار كساني قرار بگيرد كه در وهله نخست درك درست و عميقي از مفاهيم والاي نظام داشته باشند و در مرحله بعد داراي قابليت هاي زيبايي شناختي و فني و تكنيكي باشند.البته بديهي است كه امكانات و بودجه كشور متعلق به همه هنرمندان اين مرز و بوم است و براي رسيدن به جشنواره اي كه حاوي ارزش ها مورد تاكيد نظام باشد، نبايد از پيش، فرد يا كساني را برگزيد، بلكه بايد برنامه و روندي در پيش گرفته شود كه همه علاقه مندان به مفاهيم و محتواي عميق و گسترده فرهنگ ايراني اسلامي بتوانند آثار مترتب را ارايه كنند و در صورت موفقيت فني و محتوايي به آوردگاه بين المللي تئاتر فجر راه يابند.
براي رسيدن به اين مهم كافي است روند و مراحل چندگانه جشنواره با دقتي بيش از قبل طراحي، تنظيم و اعلام بشود. به عبارت ديگر از بدو برنامه ريزي براي فراخوان آثار، موازين مفهومي و محتوايي به طور مشخص تعيين و به عموم هنرمندان اعلام شود و باقي مراحل نيز به همين نحو و با تاكيد بر برنامه مورد نظر سامان يابد.
به اين ترتيب مي توان اميدوار بود كه رويدادي برآمده از نظام مقدس جمهوري اسلامي در معرض ديد علاقه مندان داخلي و نيز هنرمندان ميهمان جشنواره بين المللي تئاتر فجر قرار بگيرد.
البته چندي پيش برخي رسانه ها به طور خيلي مختصر و مبهم و با روندي اعتراض آميز، اشاراتي به برخي تصميم هاي مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي اعمال تغييراتي چند در جشنواره تئاتر فجر داشتند، اما از آنجا كه بسيار مبهم و براساس شنيده هاي غيرموثق بود، امكان تدقيق و بررسي آن وجود نداشت، به هر حال ، مسئولان مربوطه بايد تا بيش از اين دير نشده، تدابيري اتخاذ كرده و نتايج آن را به اطلاع هنرمندان برسانند تا دست اندركاران براي حضور و عرضه آثار موثر فرصت كافي و وافي داشته باشند. در اين صورت مي توان از هنرمندان توقع همراهي داشت.

 



نگاهي به فيلم «چشم» ساخته جميل رستمي
مرثيه اي بر يك استعداد از دست رفته...!

محمد قمي
فيلم سينمايي «چشم» سومين ساخته جميل رستمي پس از فيلم هاي «مرثيه برف» و «ژاني گه ل» است؛ داستان و فضاي هردو اثر قبلي در محيطي بومي و در موقعيتي بكر و ديدني مي گذشت و در اين موقعيت همه چيز به نحوي چشم نواز و تجربي، حالتي بومي گرايانه و تلاشمندانه داشت.
اما در فيلم «چشم» جميل رستمي دقيقا به رويكرد ديگري كاملا متفاوت با فضاي فيلم هاي قبلي اش رو آورده است، به طوري كه داستان و فضاي فيلم جديدش در محيط تهران و بدون كمترين مشابهتي با آن دو فيلم قبلي مي گذرد. ضمن آنكه در «چشم» بازيگران مشهور و حرفه اي به كارگرفته شده و خلاصه همه چيز با آثار قبلي اش فرق اساسي و جدي دارد.
فيلم «چشم» داستان يك كارگردان سينماست كه به خاطر مشكلات مالي به ساخت يك فيلم كمدي مبتذل و بي ارزش رضايت مي دهد. ضمن آنكه روابط عاطفي اين كارگردان سينما با همسرش دچار چالش هاي جدي شده و او تصميم مي گيرد براي حل اين مشكل با تمهيداتي به همسرش وانمود كند كه با يك دختر جوان رابطه اي عاشقانه برقراركرده و به اين نحو تلاش مي كند حسادت همسرش را نسبت به خود و موقعيتش برانگيزاند كه همين امر هم درنهايت منجر به فاجعه مي شود. فاجعه اي كه با روي دادن دو مرگ، دامنگير مرد فيلمساز مي شود.
فيلم «چشم» قطعا در مقايسه با آثار قبلي كارگردانش اثري نازل و يك پسرفت جدي و نااميدكننده به حساب مي آيد. فيلمي كه نه تنها از بكربودن و ارزش هاي نوآورانه و تجربي و ايده هاي خلاقانه دوفيلم قبلي كارگردانش درآن اثر و خبري نيست بلكه ديگر از آن تجربه اندوزي ها و تلاش هاي تحسين برانگيز هم كمتر نشاني با خود ندارد.
شايد بتوان گفت اتفاقي كه براي كارگردان فيلم «چشم» افتاده چيزي شبيه همان اتفاقي است كه براي كارگردان قصه فيلمش هم افتاده و تن دادن به نوعي ابتذال و بساز و بفروشي درعرصه سينما كه گويي حوالت تاريخي بسياري از استعداد هاي اين سينماست كه پس از چندي تلاش حرفه اي و اميدآفرين و چشمگير، به سراغشان مي آيد و از آنها آدم هايي مي سازد كه به سختي و ناچاراً درحصار مشكلات زمانه و مصائب سينماي امروز گرفتارآمده و ديگر نمي توان از آنها همان توقعي را داشت كه خودشان، روزگاري با ديده شدن فيلم هاي اول و دومشان براي مخاطبين و منتقدان پديد آورده بودند.
واقعا افسرده كننده و يأس آلود نيست اينكه كارگردان جواني از فيلمي همچون «مرثيه برف» يا حتي «ژاني گه ل»، به چيزي شبيه «چشم» برسد و مخاطب حرفه اي و پيگير اين سينما اين چنين شاهد افول و سقوط هنري يك استعداد خوب هنر اين كشور باشد؟!
آن نماها و ميزانسن هاي سخت و سترگ و ديدني و حس برانگيز «مرثيه برف» كجا و اين سكانس هاي بي روح و دم دستي و بي حس و حال «چشم» كجا؟ آن بومي سازي بكر و خلاقانه و تلاشمند و اميدواركننده و نويدبخش كجا و اين كپي كليشه رايج فيلم هاي آپارتماني و شمال شهري كجا؟
كاش كارگردان مستعد ما چشم هايش را بشويد و جور ديگر ببيند و بار ديگر مرثيه اي حتي، از برف و باران طبيعت بكري كه بدان تعلق دارد، برايمان بسرايد!

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14