(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23 اسفند 1390- شماره 20167
PDF نسخه

گزارش نسل سوم از تورهايي كه جيب مردم را تور مي كنند؟
چند مي گيري بريم سفر؟
تيغ تيز هزينه ها و دلال ها زير گلوي مسافران نوروزي
يادداشت سوم
ساعت 25
خشت اول
هرگز پشيمان نخواهي شد
بوي بارون
پيشنهاد چي؟
چند پيشنهاد براي روزهاي تعطيل آغاز سال
نوروز به صرف كتاب
يك چكه اينترنت



گزارش نسل سوم از تورهايي كه جيب مردم را تور مي كنند؟
چند مي گيري بريم سفر؟
تيغ تيز هزينه ها و دلال ها زير گلوي مسافران نوروزي

مريم يارقلي
هنوز بهمن تمام نشده است كه تبليغات اس ام اسي، صدا و سيما، سايت ها، روزنامه ها و...خبر از صداي پاي بهار مي دهند از آن دست صداهايي كه خيلي صدادار است و بيشتر جيب شما را به صدا در مي آورد؛ هزاران هزار تبليغ عجيب و غريب كه به شما پيشنهاد مي دهند رويايي ترين عيد خود را در كنار سواحل مديترانه بگذرانيد يا نه اصلا بياييد برويد همين بندر عباس خودمان تا بوي دريا توي سرتان بپيچد و...خلاصه كه با قيمت هاي وسوسه كننده شما را به هوس مي اندازند كه اگر تا به حال نوروز فقط كنار دريا و مشهد را تجربه كرده بوديد حالا به لطف اين خيرخواهي مدرنيسم! سري به كيش و آنتاليا و دوبي و ...بزنيد؛ بالاخره آن ها هم دل دارند و بايد يك لقمه نان ببرند براي خانواده شان...باهم دوري زده ايم در بازار داغ سير و سفر شب عيد كه معلوم نيست چرا اين قدر حرص و طمع مردم ما را زياد كرده!
روايت اول: تور خارجي با وجود كسادي هنوز طرفدار دارد!
اصولا تورهاي خارجي مال از ما بهتران است آنهايي كه يا سوداي شنيدن صداي خانم ايكس و آقاي ايگرگ را در آن سوي آبها در سر دارند و يا آن قدر پولدار هستند كه مي خواهند تعطيلات طولاني عيد نوروز را در كشوري اروپايي و يا آسيايي سر كنند؛ ما كه بخيل نيستيم؛ اصلا همه سال بروند خارج، فقط لطفا هر جا مي نشينند نگويند وضعيت خرابه و اقتصاد مملكت روي هواست، به فرض كه وضعيت اقتصادي كشور ما در سال 90 شبيه به فاجعه بود ولي بالاخره اگر وضعيت بد بود، اين همه تور خارجي براي چه در گوشه و كنار شهر سبز مي شود؟!
بگذريم! آنهايي كه در آژانس هاي مسافرتي مسئول رسيدگي به تورهاي خارجي هستند معمولا كلاس كاري شان هم بالاتر است و هم مودب ترند؛ حداقل اين را از نوع حرف زدنشان
مي خواهند به مشتري آن طرف خط منتقل كنند؛ بالاخره بليت اردبيل نهايت رفت و برگشت 200 هزار تومان مي شود و بليت دوبي حداقل 700هزار تومان.
مي گويم: خانم تور دوبي
مي خواهم براي روزهاي اول سال. نفس عميقي مي كشد و انگار از صبح خيلي ها را با همين جملات جواب داده، مي گويد: «عزيزم خيلي زمان شلوغي است چون چند كنسرت قرار است برگزار شود. وضعيت بليت افتضاح است اما اگر مصر هستي كه بروي و قيمت هم برايت مهم نيست، مي توانم روي هتل 2 ستاره با صبحانه يك ميليون و نيم برايت ببندم.»
هنوز در حال صحبت است كه با تشكر گوشي را قطع مي كنم. حتي رويم نمي شود كه اعتراض كنم و بگويم مسئولان محترم دائما در بوق و كرنا مي كنند كه افزايش قيمت تور نداشته ايم و مردم بروند شكايت كنند اما اينجا ظاهرا ضربدر 6 يا 7 مي شود! پرانتز باز: كلا دور شكايت و تلفن زدن به بازرسي و احساس «حقشو مي ذارم كف دستش و مگه مملكت صاحب نداره و...»را از سرتان بيرون كنيد. پرانتز بسته!
همين قيمت هاي نجومي را در مورد ساير شهرهاي اروپايي و آسيايي مي شود يافت: مثلا تور گردشگري يك هفته به مقصد استانبول اقامت در هتل
3 ستاره با صبحانه و ترانسفر مي شود بين يك ميليون و
500 هزار تا دو ميليون تومان! مالزي هم كه هميشه مشتريان پرو پا قرص خودش آن هم از نوع ايراني را دارد در ايام نوروز از دو ميليون تومان به بالا قيمت دارد.
دو شب سانيا، دوشب تنريف، يك شب ژنو، دوشب سائوپالو، چهار شب كيپ تاون، چهار شب آبشار ايگواسو، دو شب ژوهانسبورگ، يك شب شانگهاي، دو شب مونترال، سه شب مالاگا و ده ها اسم شهر و كشور در آسيا، افريقا و اروپا و آمريكا كه ممكن است تا به الان هيچ كدام از آنها را نشنيده و يا ندانيد در كجاي نقشه جغرافيايي جاي دارند در ايام نوروز پذيراي آنهايي هستند كه مي خواهند عيد نوروز به يادماندني تري(!) را تجربه كنند.
اما با اين وجود ظاهرا بازار تورهاي خارجي امسال چندان پررونق نيست شايد يكي از دلايل مهم اش گران شدن قيمت ارز (كه به دليل نوسان لحظه اي از ارائه قيمت در صفحه معذوريم!) باشد. خصوصا اينكه برخي از آژانس هاي مسافرتي تورهايشان را با يورو و دلار قيمت مي دهند اما با اين وجود هنوز اين تورهاي گران و گزاف نفس مي كشند و ايراني هاي عاشق سفر را براي كسب تجربه اي نو و سفري متمايز! راهي آن طرف آب مي كنند... آن طرفي كه واقعا خيلي اوقات بيشتر يك رو كم كني فاميلي يا عرض اندام درآمدي پيش ديگران است، نه لذت يك مسافرت و تجربه نو.
روايت دوم: تيغ تيزآژانس ها زير گلوي مسافران داخلي
يك روز وسط هفته اوايل اسفند مي رويم يكي از اين آژانس هاي مسافرتي كه تور و بليت و ويزا و اين چيزها دارد. سر خانم ها خيلي شلوغ است. مي پرسم بليت قطار مي خواهيم براي مشهد. مي گويد: ما كلا قطار كار نمي كنيم فقط ايرلاين! هست آن هم فقط با تور مي خواهيد؟ مي گويم: خب براي دونفر مشهد 3 روزه چقدر مي شود؟ ابروهايش را بالا مي اندازد و تند تند مي گويد: روي هتل 4 ستاره با سونا و جكوزي و استقبال فرودگاهي و چه و چه و چه مي شود نفري 450 هزار تومان. مي گويم: دو روز زيارت مي خواهيم برويم سونا و جكوزي ديگر چيست؟!
بي خيال مي شويم و باز آژانس ها را بالا و پايين مي كنيم و آخر رو مي آوريم به صفحات آگهي كه اين روزها صفحات ويژه اي براي سفرهاي نوروزي دارند آن هم با تبليغات عجيب و غريب: «بهترين را از ما بخواهيد! قشم و مشهد تخصص ماست! جست و جو كافي است. بهترين كيفيت كمترين قيمت و...» آگهي ها را بالاو پايين مي كنيم اين بار شرق تهران را مي گيريم. آقاي خوش برخوردي گوشي را برمي دارد و مي گويد: ما كلا بليت هايمان را روي تور مي بنديم اينجوري به صرفه تر است(البته منظوراز به صرفه به نفع خودش است).
بعد هم حوالي شمال تهران زنگ مي زنيم و بازهم خانم جواني با صدايي كش دار و ريتميك جواب تلفن مي دهد. هنوز درخواست بليت قطار تمام نشده كه وصل مي شويم به يك نفر ديگر. اين بار مسئول مربوطه مي گويد: »خانم دير اقدام كرديد بايد چند هفته پيش اسم مي نوشتيد و در نوبت مي مانديد تا روزي كه سيستم باز شد اگر در اولويت بوديد بليت مي خريديد. اما پيشنهاد مي كنم اين راه را انتخاب نكنيد چون تجربه نشان داده جز 5 نفر اول هر ليست كسي نمي تواند بليت همان تاريخي را كه مي خواهد بگيرد. پيشنهاد ما تور است.» باز از قيمتش مي پرسيم و مي گويد: روي هتل 3 ستاره، با صبحانه، ناهار و شام با قطار درجه يك مي توانم شبي 250 به شما بدهم...
اين داستان ادامه پيدا مي كند تا تمام صفحات آگهي با خودكار خط خطي و سياه مي شود. ظاهرا هيچ بليتي پيدا نمي شود و آژانس ها هم بليت تك نمي فروشند. با خودمان مي گوييم قربان امام هشتم ظاهرا با اين پول ها ديگر نمي شود حج فقرا هم رفت!
البته اين داستان با كمي تفاوت در مورد شهرهاي ديگر ايران هم صدق مي كند. بندرعباس مي خواهي بروي حداقل 350 هزار تومان، شمال مي خواهي بروي حداقل 250 هزار تومان. شيراز مي خواهي بروي آن هم براي 4 روز مي شود 600 هزار تومان! آن وقت مي گويند چرا مردم با ماشين هايشان مسافرت مي كنند!
روايت سوم: سفر با وسيله شخصي و شب خوابي در چادر
آنهايي كه عزمشان را جزم كرده اند كه حتما در عيد نوروز راهي سفر نوروزي شوند يا به صورت فردي يا با دوستان و آشنايان و خانواده برنامه ريزي مي كنند و با يك نقشه ايران و چادر و كيسه خواب مي روند در دل جاده ها. اما اين نوع سفر كردن هم خرج هايي از جنس خودش را دارد كه مهم ترين آنها هزينه بنزين است. از اين رو برخي ها از چند ماه قبل از عيد بر خود فشار مي آورند و هر چه بنزين دارند ذخيره مي كنند تا اگر راهي سفر شدند بخشي از مشكلات سفر از شانه شان كم شود و بنزين 400 توماني به اندازه كافي داشته باشند.
البته اين نوع سفر كردن اراده قوي مي خواهد و تن دادن به هر شرايطي به شلوغي و سردرگمي، به نبود حمام و توالت بهداشتي، خوردن غذاهاي بين راهي و... البته باز هم هزينه ها آن قدر بالاست كه بايد آدم اقتصادي و مقصدي باشيد كه بتوانيد سر و ته سفر را با 500 هزار تومان هم بياوريد كه اين تقريبا از محالات است!
حال تصور كنيد يك خانواده 5 نفره كه پدر خانواده كارمند است و با هزار مشكل ريز و درشت شب عيدي از قبيل خريد شب عيد و خوشحال كردن دل بچه بزرگ و عيدي دادن به ته تغاري و... چطور مي تواند حساب و كتابش را جمع و جور كند براي اينكه بتواند تا همين چالوس خودمان يك مسافرت دو روزه با اهل و عيال برود؟ اي كاش اين تب همرنگ جماعت شدن از بين ما رخت بر مي بست و اين قدر همه خودمان را به دردسر نمي انداختيم كه شب عيد «سبزي پلو با ماهي» روز عيد: مسافرت دسته جمعي و قبل از عيد: خريد كامل همه چيز! واقعا اگر اينها اتفاق نيفتد و در زمان ديگري و نه يكدفعه اي در يك ماه اتفاق نيفتد، زمين به آسمان مي رود و يا همه روزه هاي
چندين ساله مان باطل مي شود!؟
روايت آخر: پارك سر كوچه فراموش نشود
پدر بزرگ خدا بيامرزم معتقد بود عيد آن هم از نوع نوروزش زمان خوبي براي سفر و گشت و گذار داخلي و خارجي نيست. مي گفت: عيد نوروز مي شود آدم بايد بماند در خانه، تا ميهمان كه براي تبريك عيد مي آيد پشت در نماند شگون ندارد. بعضي وقت ها هم استدلالش اين بود ايام عيد جاده شلوغ است، پليس زياد است، هتل ها كثيف است، آرامش نيست، سر آدم كلاه مي گذارند و... به خاطر همين ترجيح مي داد در منزل بماند و لذت كامل را ببرد از شهر خالي از سكنه و گه گاهي هم به پارك سر كوچه سر بزند و لذت ببرد از هواي بهاري. البته بماند كه بنده خدا خبر نداشت روزي آجيل و ميوه شب عيد و هزينه شام ميهمان آن قدر گران مي شود كه آدم ترجيح مي دهد عطاي
ديد و بازديد عيد نوروز را به لقايش ببخشد و با يك چادر و پاي پياده بزند به جاده...اي كاش ما يادمان مي ماند كه در اين دنيا مسافريم و مسافرت اصلي ما همين زندگي چند ساله است؛ اي كاش اين قدر كه فكر سفر نوروز بوديم كمي هم به سفر آن دنيا فكر مي كرديم و شايد با اين فكر كردن ديگر اين دختركان معصوم سرچهارراه و آن زن بچه به دوش پشت چراغ با اسفنددان خاموش شده اش و آن پيرمرد فال فروش كنار خيابان كم وكمتر مي شدند و ديگر روزي مي رسيد كه آنها را نمي ديديم. مي گويند جهانگردي را آدرس دادند تا پارساي معروفي را زيارت كند. به او كه رسيد با كمال تعجب ديد كه زاهد در اتاقي ساده زندگي مي كند. اتاق پر از كتاب بود و غير از آن فقط ميز و نيمكت ديده مي شد .
جهانگرد پرسيد: لوازم منزلتان كجاست؟
زاهد گفت: مال تو كجاست؟
جهانگرد گفت: من اينجا مسافرم.
زاهد گفت: من هم همين طور!
بعدالتحرير
نسل عزيز ما سالهاست در كنار همه جنجال هايش، نوروز را فرصتي استثنايي براي آشتي و آشيانه كردن در حريم شهدا و سرزمين مقدس تنفس ملائك در جنوب و غرب ايران در عصر طلايي مقاومت و ايثار مي داند و غبارروبي دل و ذهن و خاطر خسته اش را در خنكاي خاك و خاطره جبهه هاي عشق و ايمان جست وجو مي كند. اين همان سفري است كه اگر برخي كج سليقگي هاي آدم هاي به اصطلاح مسئول و نهادهاي خيلي مسئول ترش را فاكتور بگيريم، طعم مسافر اين كره خاكي را در كام ما مي چشاند. مسافران مهتاب و راهيان سرزمين آفتاب، التماس دعا!

 



يادداشت سوم

بعضي هامان چهار فصليم! با بهار، بنفشه مي شويم. تابستان، گيلاس هاي چشمك زن آبداريم! پاييز مثل برگ ها خش خش مي كنيم و گاه هم يواشكي عاشق مي شويم! و زمستان هم سرديم و نچسب! يك آدم برفي ...
حالا اين آدم برفي شال و كلاه به سر، تنها مي خواهد با برگ آخر تقويم از وجود سرما زده اش دل بكند و مثلا برف هاي سر و كله را پارو و گلدان گلدان، باغچه باغچه؛ اطلسي و ميخك شود !
شايد لبخندهايمان ديگر لبخند آدم برفي دهان ذغالي بهمني نباشد و به جايش پسته خندان آجيل، خنده بزنيم يا شال و كلاه مان جايش را به روسري هاي پر گل و بوته دهد اما اين ها هم پاي بهار شدن نيست !
بگو در دلت چه مي گذرد؟ در روزهاي كدام فصل هنوز جا مانده؟ ! گمان نكن بهاري شدن به نشستن پاي هفت سين و اعلام سال يك هزار و سيصد و فلان از راديو و تلويزيون گردگيري شده است !
خيلي از ما آدم هاي سال 90 در يكي از روزها، ماه ها و حتي ثانيه هاي آن جا مانده ايم و ديگر راهي به آمدن نمي بينيم و تنها براي دلخوشي مان رنگ مانتو و روسري مان را ست مي كنيم تا خداي ناكرده از قافله هميشه به راه مد، عقب نيفتيم! بعضي هم كه مي دانيم به قول خودمان آب از سرمان گذشته، بهتر مي بينيم كه همان آدم كنج گرفته جا مانده بشويم و حتي با رخت و لباس نو هم ظاهرسازي نكنيم !
بعضي هامان اين روزها چه قدر غصه داريم و به جايش پسته مي خريم! يعني مي شود غصه ها را با پسته شكست؟!
حالا از همه اين ها كه بگذريم چه خوب مي شود اگر در هر لحظه از 90 كه جا مانده ايم خودمان را به 91 برسانيم! فروش نوروزي بليت جامانده ها به راه است! مطمئن باش نه مثل هواپيما بازار سياه مي شود و نه مثل قطار و اتوبوس بي صندلي مي ماني !
بيا حتي بهار 90 را هم دور بريزيم، آخر ساز و نواي بهار ديگري كوك است، باور كن آواز بنفش بنفشه هاي سال در راه، با اين سال يكي نيست.
باور كن طعم گيلاس هاي طبق شده بر سيني هاي تابستانه سال نو، نوبرانه ديگري است، پس تابستان را هم خط بزن .
بيا با پاييز 91 رنگ بگيريم و روزهايش را به رنگ خودش، رنگ كنيم! بيا با زمستان نو، عطسه كنيم؛ سرما بخوريم و آخ آمپول مان نود و يكي باشد ! 91 ، مشتري مي خواهد؛ نه در خيابان ها، نه به گمان خانه تكاني و تغيير سر و رويمان! نه در اسارت ماهي قرمز بغض فرو خورده گوشه تنگ شيشه اي كه ما اسمش را تنگ بلور گذاشته ايم! سال نو، مشتري نو مي خواهد! مشتري كه پابه پايش بيايد، با فصل هايش رفاقت كند اما خودش را به رنگ و روي هيچ فصلي نبازد !
بيا امسال، من و تو خريدارش باشيم! ماهي بغض فرو خورده را نمي گويم! نود و يك را... هنوز هم دير نشده. اگر جاي سنبل ها در دورچين باغچه سنگي حياط خالي باشد بهتر از آن است كه جايي براي عطرشان در باغچه- سنگي- آجري، سيماني و...- قلبمان نباشد! اگر در قلبت جايي براي باغچه نيست اينجا با يك گلدان هم بهار مي شود !
بيا امسال، پسته ها را به دلمان بريزيم تا خنده شود نه به شكم مان كه هنوز چند ساعت نگذشته، گريه درد دل، چشم هايمان را چه شور آب پاشي كند . بيا امسال براي حوض فيروزه دلمان، ماهي قرمز بخريم نه براي تنگ هاي تنگ !
بيا امسال در دلمان گندم بپاشيم تا سبزه شويم، سبزه تر از همه سبزه هايي كه چوب حراج در كوچه و بازار به سبزي شان مي خورد !
بيا امسال دلمان را سيب سرخ كنيم و گاه هم قاچ قاچ و به يكديگر تعارف! حتي بگذاريم ديگران سيب مان را گاز بزنند، نه راهي اين و آن ميوه فروشي و ورانداز سرخي سيب ها و كم رنگ و پررنگي شان !
راستي دلت را آتش كن كه قرار بر سمنو پزان هم هست ! بيا امسال، ساعت را به وقت دلمان تنظيم كنيم دلي كه حالش خوش است، هفت سين دارد و دل خوش به سفره سين دار چند دقيقه اي يكم فروردين نيست! دلي كه تيك تاك عقربه هايش به وقت عاشقي خدا تنظيم شده نه به ثانيه هاي اين روزگار !
بيا امسال خودمان را به وقت خدا تنظيم كنيم آن وقت به جاي اسكناس هاي چند هزار توماني سيزده روز عيد، تا ته خط سال از جيب خدا عيدي مي گيريم! خدايي كه هميشه دست به جيب است؛ نقد نقد...
بيا اين سفره، هميشه، پهن دلمان باشد و هر روز سري به سين هايش بزنيم . پس قرار امسال مان هشت و چهل و چهار دقيقه و بيست و هفت ثانيه، پاي هفت سين دل !
آي من و تو كه هنوز در 90 مانده ايم، يكي كه همين نزديكي هاست صدايمان مي كند! يكي كه مي خواهد بعد از تحويل سال دلت بند كفشت را محكم ببندي و پابه پايش بيايي! در خوشي و ناخوشي! گاهي نرم و آهسته و گاه دوان دوان !
مي آيي به پيشوازش برويم؟ دست خالي اما با يك بفرماي تازه و از ته دل! پس نود و يك دوست داشتني! به دل هاي نوبرانه خوش آمدي! بفرما پاي هفت سين!
برايت گندم شده ام تا مرا در دلت سبز كني، همه 365 روزت !
شيما كريمي

 



ساعت 25

اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره اي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي كيف مي كرديم. صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود، نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پوشيدن كفش آديداس يك رويا بود. همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و پناهگاه و ... اما كسي از قحطي صحبت نمي كرد! يادم هست با تمام فشارها وقتي وانت ارتشي براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود. همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود. امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه و كناري به چشم مي خورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا... و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي هاي نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم. مبادا تي شرت بنتون گيرمان نيايد! مبادا زيتون مديترانه اي ناياب شود! اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است. فراموشي راه و رسم زندگي و اخلاق مداري و قناعت برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانيم! ... خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم. قحطي امروز قحطي «تفكر» است و قحطي همدلي و عشق!

 



خشت اول
هرگز پشيمان نخواهي شد

نوجوان ها و جوان ها بايد ملتفت باشند كه همچناني كه خودشان در اين سن هستند و روز به روز به سن بالا مي روند، علم و ايمانشان هم بايد همين جور باشد، مطابق اين باشد، معلوماتشان، از همان كلاس اول علوم دينيه، به بالا برود، ايمانشان ملازم با همين علمشان باشد.
بايد بدانيد اينكه ما مسلمان ها، امتيازي از غير مسلمانها نداريم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غير مسلمان ها مي شويم. اگر ما قرآن نداشته باشيم، مثل غير مسلمان ها هستيم، اگر ما عترت را نداشته باشيم، مثل مسلمان هايي كه اهل ايمان نيستند هستيم.
بايد ملتفت باشيم روز به روز در اين دو امر ترقي بكنيم. همچنان كه سنّ ما به بالا مي رود، معلومات ما هم در همين دو امر، بالا برود. اين طرف، آن طرف نرود و الا گم مي شود، گمش نكنند؛ گمراهش نكنند؛ اين دو اصل اصيل را از اينها نتوانند بگيرند.
¤
مي دانيد چقدر پول به ما مي دهند اگر اينها را به آنها بدهيم؟ خيلي مي دهند؛ لكن اين پول ارزش ندارد، فردا از راه غير مستقيم همين پول را از ما مي گيرند و يك بلايي هم بر سر ما مي آورند. اينها به ما وفا نمي كنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگيرند، ديگر كار ما را مي سازند.
بالاخره بايد ملتفت باشيم قرآن را ياد بگيريم، الفاظش را ياد بگيريم كه از غلط، محفوظ باشد. آنچه را كه مي دانيم، قرائتش را تصحيح كنيم، تجويدش را تصحيح كنيم، در نمازمان صحيح القرائت باشيم.
و همچنين تفسيرهاي آسان و ساده را ما كه فارسي زبانيم، بدانيم؛ و [يك] تفسير فارسي پيدا كنيم كه از روي آن سهل باشد ما قرآن را بفهميم؛ مثلاً «منهج الصادقين» را كم و بيش مطالعه كنيم، بلكه از اول تا به آخر، چون كتاب فارسي است و كتاب خوبي هم هست.
¤
ما از عترت و قرآن نمي توانيم دوري كنيم؛ اگر دوري كرديم، در دامن گرگ ها مي افتيم، خدا مي داند آيا بعد، از دستشان نجات مي يابيم؟ بعد از اينكه سرها شكست و دستها بريده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشيد! از اين دو اصل كسي را بيرون نبرند.
شما مدرسه مي رويد، معلم خودتان را ملتفت باشيد در صراط مستقيم باشد. اگر معلم را با رشوه و غير رشوه، منحرف كردند ديگر كار بچه ها زار است، چرا؟ به جهت اينكه او، از راه مستقيم يا غير مستقيم، باطل خودش را به بچه ها مي فروشد، به اين بچه ها مي خوراند.
ملتفت باشيد! خيلي احتياط بكنيد! احتياط شما هم فقط در همين است كه از يقين، تجاوز نكنيد، بلكه امروز بزرگها هم همين جورند، بايد خيلي سعي بكنيد كه غير يقين را، داخل يقينيات ما نكنند، آب را توي شير ما نريزند!
اگر يك نفر، هزار كلمه حق گفت، اين هزار كلمه را خوب تأمل بكنيم، و از او بگيريم، بعد[ تأمل كنيم كه] هزار و يكم هم درست است؟ [يا] نه آن ظنّ است، يقين نيست...هر كلمه اي از هر كسي شنيديد، دنبال اين برويد كه « آيا اين صحيح است، تام است، مطابق با عقل و دين هست، يا نه؟»
¤
[و بدانيد كه] در وقتي [كه] ما خلوت كرديم [ خداوند] مطلع است، وقتي جلوي مردم هستيم مطلع است، حرف مي زنيم مطلع است، ساكتيم مطلع است.
همين كه شخص مطلع شد: [كه] «صاحب اين خانه، صاحب اين عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروك، به تمام نوايا، مطلع شد، آنچه كه نيت كرده و مي كند، آنها را هم مطلع است؛ بلكه نيّت خير را مي نويسد؛ نيت شّر را نمي نويسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم كه محقق شد، يك مقدار صبر مي كند تا ببيند، توبه مي كند يا نه، برمي گردد يا نه؟» كار تمام است.
مقصود، همين كه انسان بداند كه خدا مي داند، كار تمام شد، ديگر معطل نباشد، همه چيز را تا به آخر مي فهمد [كه] چه بايد بكند و چه بايد نكند، از چه منتفع مي شود و از چه متضرر مي شود، [خداوند] ما را مي بيند...انسان شقاوتش به جايي مي رسد كه اصلاً اين مطالب كأنه به گوشش نخورده كه خدايي داريم بيناست، شنواست، داناست، قادرست، رحيم و كريم است. قادرست يك سر سوزني اگر در راه او صرف بشود، مزدش را مي دهد.
¤
چقدر ما به خودمان ظلم مي كنيم كه به سوي خدا نمي رويم، به سوي چه كسي مي رويم؟ آخرش افتادن ميان چاه است، آخرش پشيماني است؛ خوب چيزي كه مي داني آخرش پشيماني است، حالا ديگر نرو...اصل مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن... ميزان، علم و جهل است...اگر [تا به حال] نفهميدي كه آدم بايد [به] آنچه معلوماتش است عمل كند، از حالا توبه بكن! ...معلومات را نبايد زير پا گذاشت، آدم پشيمان مي شود، اگر به معلوماتش عمل كرد، ديگر روشن مي شود، ديگر توقف ندارد.
اگر ديد باز هم توقف دارد، بداند- به طور يقين- بعضي از معلومات را زير پا گذاشته است، كفشش ريگ دارد!
¤
هيچ كس نيست كه بگويد هيچ چيز نمي دانم، [اگر بگويد] دروغ مي گويد هر كسي، غير از معصوم بعضي چيزها را مي داند و بعضي چيزها را نمي داند؛ آن چيزهائي را كه مي داند، اگر عمل كند، آن چيزهايي را كه نمي داند مي فهمد. آن چيزهايي را كه مي دانيد، عمل كنيد؛ و آن چيزهايي را كه نمي دانيد، از حالا توقف كنيد و احتياط كنيد تا روشن شود، وقتي به آنها عمل كردي روشن مي شود؛ به همان دليلي كه اينها را براي شما روشن كرد، آنهاي ديگر را هم روشن مي كند. علي هذا، ببينيد، براي چه توقف داريم. آنچه مي داني بكن و آنچه نمي داني، احتياط كن، هرگز پشيمان نخواهي شد.
آيت الله بهجت رحمت الله عليه

 



بوي بارون

صدايت از تلفن مي رسد؛ فقط گوشم
تو حرف مي زني و جرعه جرعه مي نوشم
تو حرف مي زني و داغ داغ داغم من
تو نيستي كه ببيني چقدر مي جوشم
به من از آن طرف خط چقدر نزديكي
سلام مي كني و مي پري در آغوشم
سلام سرد شده روزگار من، گل من!
براي من نگران نيستي چه مي پوشم؟
چگونه اي؟ چه عجب شد كه ياد من كردي؟
مني كه بيشتر از مرده ها فراموشم
صدا صداي تو بود اين، خود خود تو هنوز
نكرده باور اما اتاق خاموشم
عباس چشامي

 



پيشنهاد چي؟
چند پيشنهاد براي روزهاي تعطيل آغاز سال
نوروز به صرف كتاب

فرهاد كاوه- سفره هفت سين بدون كتاب الهي هيچ معنا و مفهومي ندارد همچنان كه آدمي بدون مطالعه چون مرده متحركي است كه سال و ماه را تنها همچون بيابان هاي آفتاب و مهتاب ديده، روزگار مي گذراند و سال و ماه را رد مي كند. حدود 20 روز تعطيلي فرصت مناسبي است براي خواندن چند كتاب خوب.
رهبري و داستان بحران ها
در كشوري كه روز به روز بينش سياسي اش بيش از هرچيز ديگر بايد در صحنه نمايش اقتدار نظام خودنمايي كند، خواندن تاريخ سياسي معاصر به كسب اطلاعات و رسيدن به تحليل هاي درست در بزنگاه هاي تصميم گيري منجر مي شود. انتشارات كيهان مجموعه سه جلدي « نيمه پنهان » با عنوان «نقش رهبري در مديريت بحران ها» را منتشر كرده كه با استقبال بسيار خوب مردم مواجه شده و تا به حال چندين بار تجديد چاپ شده است؛ كتابي كه ضمن بازخواني تاريخ معاصر به ويژه پس از رحلت حضرت امام(ره)، به بحران هايي همچون جنگ اول و دوم خليج فارس، ماجراي ميكونوس، مجلس ششم، تحصن و قوانين مساله دارش، قتل هاي زنجيره اي، كوي دانشگاه، فساد اقتصادي و...و نقش رهبري در مديريت اين بحران ها اشاره دارد. كتابي مستند و خواندني كه در تعطيلات نوروز فاز مي دهد! ضمن اينكه خريد سه جلدي اش تخفيف ويژه هم دارد.
تنها همكاري مشترك سيمين و جلال
مجموعه «چهل طوطي» شامل داستان ها و افسانه هاي هندي است كه با ترجمه مشترك سيمين دانشور و جلال آل احمد منتشر شده است. تحرير و ترجمه اين كتاب نمونه اي است از قصه اي كهن كه در سرزمين پر راز و رمز هندوستان مي گذرد. قصه هاي اين كتاب بي شباهت به حكايت هاي «هزار و يك شب» نيست؛ داستان ها اغلب با جملاتي ساده از مكر زنان مي گويند و در سراسر كتاب مي توان حكايت ها و اندرزهايي را مشاهده كرد كه با محوريت يك طوطي نوشته شده اند. نشر علم كتاب را با قيمت سه هزار و 250 تومان منتشر شده است.
جنگ و صلح جديد
محمدرضا سرشار، «جنگ و صلح»، رمان ماندگار لئو تولستوي را تلخيص و روايت كرده و سوره مهر آن را منتشر كرده است. رمان «جنگ و صلح» يك رمان مفصل است كه با فونت معمولي و در قطع رقعي چيزي حدود 3 هزار صفحه كتاب مي شود ولي حالا با يك ويرايش جديد و خوش خوان به 640 صفحه تبديل شده و با قيمت 14هزار تومان منتشر شده است
رمزو رازهاي آقاي موفق
دانستن راه هاي موفقيت يك مرد جهاني كه امروز بسياري از برندهاي مشهور دنيا مانند پاناسونيك و ناسيونال مديون تلاش هاي اوست؛ بدون ترديد وسوسه انگيز و آموزنده است؛ «نه براي لقمه اي نان» فلسفه موفقيت مالي و پيروزي شخصي نوشته كونوسوكه ماتسوشيتا، با ترجمه محمود متحد بار ديگر از سوي انتشارات كندوكاو روانه بازار نشر شده كه انصافا خواندنش روح آدم پيگير و به دنبال موفقيت را شاداب مي كند. در پشت جلد كتاب عنوان شده كه اين كتاب حاصل رويكردي يگانه و عميقا فكرشده به موفقيت مالي و پيروزي شخصي يكي از ماهرترين مديران كسب و كار در قرن گذشته است. رهبر پيشگام صنعت ژاپن و دنيا كه اصول موفقيت وي بي زمان است و آموزه هايش منبع گرانبهايي براي مديران امروز و رهبران فرداست. اين كتاب 5هزار تومان قيمت دارد.
كمي ديرتر...
پس از «طوفان ديگري در راه است» و «سقاي آب و ادب»جديدترين رمان سيدمهدي شجاعي با عنوان«كمي ديرتر» نگاهي ادبي - انتقادي به مدعيان انتظار از اول اسفند در بازار نشر كشور توزيع مي شود.
اين رمان از چهار فصل زمستان، پاييز، تابستان و بهار تشكيل شده و نگاهي است متفاوت و نقادانه به فضاي انتظار جامعه امروز. رمان با يك اتفاق شگفت و غريب آغاز مي شود، جشن نيمه شعبان و مجلسي پرشور و بسياري كه فرياد «آقا بيا» سرداده اند... در اين ميان جواني و فريادي كه: «آقا نيا...» شجاعي حتي در انتقادهايش نويسنده را هم بي نصيب نمي كند و در پايان همه موشكافي هايش در نقد منتظران به دنبال آن است كه مخاطب منتظر واقعي را بشناسد و ببيند كه انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي آيد...اين رمان را نيستان با قيمت 7500 تومان منتشر كرده است.
خاطرات علي اميني
تاريخ هميشه خواندني و پند آموز است. چاپ دوم كتاب «خاطرات علي اميني» به كوشش يعقوب توكلي روايت زندگي يك سياستمدار ايراني است كه دوره هاي قوام السلطنه و محمد مصدق و سپهبد زاهدي را درك كرده و نكات جالبي از سياست و حكومت در اين دو دوره ارائه داده است.
او سال 1339 با حمايت آمريكا به سمت نخست وزيري منصوب شد. كوشش هاي او در كاهش نقش شاه در اداره امور كشور كه از حمايت بخشي از دستگاه رياست جمهوري كندي برخوردار بود خيلي زود با مقاومت و مخالفت محمدرضا شاه پهلوي مواجه شد و مجبور به كناره گيري شد. در جريان اوج گيري مبارزات مردم در سال 1356 مورد مشورت شاه قرار مي گرفت. اميني پس از انقلاب ايران در فرانسه زندگي مي كرد و يكي از رهبران مخالفان جمهوري اسلامي ايران بود و 21 آذر ماه سال 1371 هجري شمسي در پاريس درگذشت.
كتاب را سوره مهر با قيمت 4500 تومان منتشر كرده است.

 



يك چكه اينترنت

در دنيا جاي كافي براي همه هست. پس به جاي اينكه جاي كسي را بگيري،
سعي كن جاي خودت را پيدا كني !
¤
بعضي آدما مثـل ديـــواراي تـازه رنگ شـده هستن؛ نــبايد بــهشون
نزديك بـشي، چه بــرسه كـه بخواي بهشون تكيه كـني!
¤
چه نقاش ماهري است »فكر و خيال« كه دانه دانه موهايت را سفيد مي كند...
¤
عشق ضد منطق است؛ و اين اتفاقا منطقي ترين بخش عشق است.
¤
اين روزهاي آخر سال شيرين مي زنم؛ بي آنكه پاي فرهادي در ميان باشد!
¤
بايد ياد بگيريم استاد تغيير باشيم نه قرباني تقدير؛ در بازي زندگي
اگر عوض نشويم، تعويض مي شويم.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14