(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه ۲۸  فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۴

بررسي نشانه هاي خدايي شدن انسان
اخلاق خدايي و ربوبيت انسان
تحليل رابطه جهاد اقتصادي با فرهنگ اقتصاد و اقتصاد فرهنگ



بررسي نشانه هاي خدايي شدن انسان
اخلاق خدايي و ربوبيت انسان

رضا شريفي
بي گمان مهمترين هدف آفرينش انسان، قرارگرفتن در مظاهر الوهيت و ربوبيت است كه از آن در آيات قرآني و روايي به متاله و رباني شدن انسان تعبير مي شود؛ چرا كه خداوند به صراحت در آيات قرآني از جمله آيه30 سوره بقره فلسفه و هدف آفرينش انسان را خلافت او از خود در قرارگاه زمين دانسته است.
عقل و وحي به عنوان پيامبران دروني و بيروني اين مسئوليت و مأموريت را به عهده دارند تا اين هدف تحقق يابد. آموزه هاي عقلاني و وحياني را مي بايست در چارچوب اين هدف اصلي انسان و پيامبران تعريف كرد. هر كسي نيز به طور فطري تلاش مي كند كه اين هدف را به عنوان يك كمال مطلق به دست آورد و غايت سير و سلوك جوهري خويش قرار دهد؛ اما همواره در برابر انسان، موانع دروني چون هواهاي نفساني و بيروني چون وسوسه هاي شيطاني وجود دارد كه اجازه نمي دهد اين سير فطري و طبيعي به گونه اي مثبت يا كمال انجام گيرد.
از سوي ديگر انسان همواره از خود مي پرسد كه تا اين غايت نهايي، چه مقدار راه دارد و تا چه اندازه توانسته كمالات را در خود تحقق بخشيده و رنگ خدايي گرفته يا متاله شده و در مقام ربوبيت ظهور يابد؟ اگر خدايي و رباني شده ايم چگونه مي توانيم آن را دريابيم؟ نشانه هاي خدايي شدن انسان چيست؟
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه هاي وحياني قرآن به اين پرسش ها پاسخ دهد.
نشانه شناسي در حوزه خدايي شدن
انسان، خدايي را به عنوان يك كمال مدنظر دارد؛ زيرا به عقل و برهان دريافته كه خدا كه در فلسفه از آن به واجب الوجود يادمي شود، كمال مطلقي است كه منشأ وجود همه كمالات هستي است. از اين رو، بطور فطري و ذاتي گرايش به كمال يعني خدايي شدن داشته و از هر گونه نقص يعني ضدكمالي و ضدخدايي بودن مي گريزد.
حركت جوهري در ذات انسان به او اين امكان را مي بخشد تا به سوي خدايي شدن و كمال مطلق يافتن حركت كند و در اين راه از ظرفيت هاي خدادادي خويش بهره گيرد؛ زيرا در هر انساني، اين استعداد و ظرفيت خدايي شدن به شكل جعل اسماي الهي وجود دارد (بقره، آيه31) كه انسان با حركت جوهري تكويني و تشريعي كه از آن به راه مستقيم عبوديت ياد مي شود، مي تواند آن اسماي كمالي الهي را در خود فعليت بخشد. (ذاريات، آيه56 و آيات ديگر)
اما اين حركت جوهري تكويني به اين سادگي نمي تواند به غايت كمالي خود به شكل مطلوب برسد؛ زيرا هر چند كه هر موجودي از جمله انسان با تلاش ذاتي كه دارد (انشقاق، آيه6) به خدا مي رسد و در دايره «انالله و انااليه راجعون» (بقره، آيه156) در مقام بازگشت و رجعت (علق، آيه8) منتهاي سير آدمي خداست چه بخواهد و چه نخواهد (نجم، آيه 42)؛ اما بايد توجه داشت كه اين بازگشت مي تواند به اسماي جمال الهي يا به اسماي جلال خداوندي باشد كه در دو صورت بهشت و دوزخ خودنمايي مي كند زيرا انسان در مسير بازگشت خود به سبب دارا بودن اراده و اختيار، آزاد است كه دو راه متضاد بازگشت را برگزيند و خود را به وجهي از وجود الهي در آورد كه كمال جلالي يا جمالي باشد.
نكته اي كه قابل توجه است آن كه كساني كه جلال الهي را در مي يابند آن كساني هستند كه ظرفيت ها و استعدادهاي فطري و طبيعي خود را كه در شكل تعليم اسمايي (بقره، آيه31) به آنها داده شده، از دست داده و با خسران سرمايه هاي وجودي مواجه مي شوند و در يك فرايندي به جاي ظهور بخشي و فعليت دهي آن اسماي كمالي الهي، آنها را دفن مي كنند (شمس، آيه10) به گونه اي كه در ترازوي خودشناسي، پر از هيچ مي شوند كه از آن به باطل ياد مي شود. اين گونه است كه در ميزان و ترازوي آخرت، سبك وزن هستند و هيچ سنگيني برگرفته از فعليت اسماي كمالي الهي ندارند تا در فراز بهشت جايي گيرند و در نهايت در درك اسفل از دوزخ و آتش فرو مي افتند. (قارعه، آيه 8)
مشكل انسان در اين انتخاب حق و باطل آن است كه نفس انساني به سبب قرار گرفتن در كالبد خاكي به امور پست گرايش دارد و مي خواهد خود را به امور مادي كه از آن به نفسانيات ياد مي شود، سرگرم سازد و گرفتار شهوت مي شود. اين گونه است كه فطرت تقوايي نمي تواند او را به سوي عصمت از اين امور بكشاند و يا نگه دارد.
دراين راه دشمن بيروني نيز به كمك هواهاي نفساني انسان مي آيد و او را وسوسه مي كند. بدين ترتيب دو دشمن خطرناك دروني و بيروني او را به سوي هلاكت و سقوط مي كشاند و اجازه نمي دهد انسان سير طبيعي و مناسب و درست خود را بپيمايد. (ص، آيات 82)
انسان همواره بايد از خود بپرسد كه آيا در مسير خدايي شدن و فعليت بخشي به اسماي الهي قرار دارد يا اين كه گرفتار هواهاي نفساني و تزيين و اغوا و فريب نفس و شياطين است؟ و تا چه اندازه توانسته است در مسيري كه عقل و وحي مي گويد حركت كند؟ تا چه مقدار پيشرفت كرده و در كجا سقوط يا هبوط كرده است؟
مشكل جدي در پاسخ گويي به اين پرسش هاي اساسي اين است كه حق و باطل در هم آميخته مي شود و امور مشابه و متشابه در بيرون و درون اجازه نمي دهد تا به سادگي به پاسخ گويي مناسب بپردازد و در هنگام خودشناسي و ارزيابي از خود، چنان كه حق مي طلبد پاسخ دهد.
اما خداوند براي اينكه انسان بتواند در قضاوت خويش به حق و حقيقت نزديك شود، راهكارهايي را در قرآن ارايه داده كه از آن به نشانه هاي حق شناسي مي توان تعبير كرد. به اين معنا كه انسان با بهره گيري از اين روش مي تواند دريابد كه تا چه اندازه در مسير حق قرار گرفته و از باطل دور شده و توانسته است كمالات اسمايي را در خود فعليت و ظهور بخشد.
اخلاق، مهم ترين و اساسي ترين نشانه
بي گمان، اخلاق به معناي خلق و خوي و منش هر انسان، مهمترين و اساسي ترين، نشانه و معيار سنجش حق از باطل و كمال از ضدكمال است، زيرا آنچه ما از حق در جهان مي شناسيم، كمالاتي است كه نشانه هاي آن را مي توان در ذات و رفتار آدمي ردگيري كرد. به اين معنا كه هر كمالي در ذات انسان، به شكل منش، كنش و واكنش خود را نشان مي دهد. از اين رو پيامبر(ص) ماموريت خويش را اتمام مكارم و محاسن اخلاقي دانسته است. (بحارالانوار، ج84، ص325، حديث14) زيرا تماميت مكارم و محاسن اخلاقي به معناي تحقق اسماي كمالي خداوند در شخص و فعليت و ظهوريابي آن است.
بنابراين، براي اينكه درك كنيم تا چه اندازه خدايي و رباني شده ايم، بايد ببينيم تا چه اندازه مكارم و محاسن اخلاقي در ما تحقق و ظهور يافته و تا چه اندازه فضيلت هاي اخلاقي در شخصيت، منش و كنش ما ديده مي شود؟
اصولا خداوند كمال شخص را در منش، كنش و واكنش هاي او مورد شناسايي قرار مي دهد. از اين رو توجه بسيار دقيقي نسبت به منش ها و رفتارهاي انساني دارد.
اگر نگاهي به آموزه هاي عقلاني و وحياني بيندازيم به سادگي مي توان دريافت كه چرا خداوند به حوزه اعمال و رفتار آدمي آن اندازه توجه و تاكيد دارد و همه آموزه هاي دستوري قرآن و اسلام در كنار عقل بر اين حوزه متمركز شده است.
آنچه كه ما از احكام در قالب عبوديت مي شناسيم، احكامي است كه ناظر به منش و كنش و واكنش هاي ماست. اينكه خداوند مي فرمايد ما انسان را براي بندگي و عبوديت خود آفريديم (ذاريات، آيه 56) به معناي رفتارهايي است كه در قالب اعمال صالح، حسنات، معروف، فضيلت و مانند آن تعريف شده است.
درمقابل، هرگونه اعمال بد، سيئات، منكر و رذيلت و مانند آن از نظر خداوند به عنوان رفتارهاي ضدكمالي معرفي و به شدت از آنها نهي شده است. خداوند به صراحت در آيات قرآني به حسنات و نيكويي ها دعوت كرده و از سيئات و زشتي ها و بدي ها پرهيز مي دهد. از اين رو اتهام دعوت به سيئات و يا اراده الهي به انجام سيئات از سوي بندگان را به شدت رد كرده و آن را تهمت و افترايي ناروا در حق خدا مي شمارد؛ (اعراف، آيه 28) چرا كه خداوند به خوبي ها و نيكويي ها و پسنديده ها امر مي كند و از بدي ها و زشتي ها نهي مي نمايد. (نحل، آيه 90؛ و نيز اسراء، آيه 16)
اصولا فرمان خداوند به تقوا به معناي پرهيز از زشتي ها و بدي هاست. براين اساس از نظر قرآن هرگونه منش و كنش و واكنشي كه بيرون از دايره خوبي ها، پسنديده ها، نيكي ها و زيبايي هاي عقلاني و وحياني باشد، رفتاري نادرست و ناروا و ضدكمالي و ضدخدايي است و تنها رفتارهايي خدايي و مورد خشنودي و رضايت اوست كه از نظر عقل و وحي خوب، نيك و زيبا و پسنديده باشد.
پس براي سنجش اينكه تا چه اندازه خدايي و متاله شده ايم و يا ديگران دراين مسير حركت مي كنند، مي بايست به سنجش رفتاري خود و ديگران بپردازيم و تنها در دايره رفتار است كه مي توان به درستي، شخصيتي را كه كسب كرده ايم تحليل و توصيف كنيم؛ از اين رو خداوند براي شناخت باطن و حقيقت هر انساني، توجه به رفتار و اعمال او را مورد توجه قرار مي دهد و ملاك سنجش شخصيت هركسي را اخلاق او مي داند و مي فرمايد: كل يعمل علي شاكلته؛ هركسي بر پايه شخصيت خود عمل مي كند. (اسراء، آيه 84) به اين معنا كه رفتار آدمي مبتني بر شخصيت و شاكله وجودي اوست. پس اگر مي خواهيم بدانيم كه علت اين رفتار و عمل آدمي چيست، مي بايست به شخصيت و شاكله وجودي او توجه كنيم؛ زيرا عمل و رفتار آدمي بيانگر شخصيت اوست.
راه شناختن انسان هاي خدايي
به سخن ديگر، شخصيت هركسي را بينش ها و نگرش هاي او نسبت به خود و هستي مي سازد. هر انساني كه خداشناس باشد و در مسير متاله و رباني شدن گام بردارد، آثار اين حركت وجودي و تغيير و تحولات جوهري در رفتارها و اعمال آن شخص خودنمايي مي كند. بنابراين، با نگاهي به منش ها و كنش ها، و واكنش هاي آن شخص كه از آن به عمل و رفتار ياد مي شود مي توان دريافت كه تا چه اندازه خدايي شده و در مسير الوهيت و ربوبيت گام برمي دارد.
خداوند اگر از هر انساني خواسته كه رباني شود و ماموريت پيامبران در كنار عقل اين بوده كه انسان ها را دعوت به رباني شدن بكنند. (آل عمران، آيه 79) بايد توجه كرد كه خداوند در مقام ربوبيت چگونه است تا ما نيز اين گونه خدايي و رباني شويم.
براساس اين آيه و آيات ديگر قرآن، همه پيامبران در كنار حكم عقل، دعوت به عبوديت خداوند كردند تا از اين طريق كه بدان شريعت گفته اند، انسان بتواند اسماي الهي سرشته در ذات خويش را آشكار كرده و به فعليت و ظهور برساند و پس از رنگ خدايي گرفتن (بقره، آيه 138) خدايي شده و در مقام ربوبيت ظهور يابد و رباني شود. (آل عمران، آيه 79)
از نظر قرآن، هيچ پيامبري دعوت به عبوديت و بندگي خود نكرده (همان) بلكه دعوت به بندگي خدا كرده است كه در حقيقت تحقق اسماي الهي در ذات شخص و بروز آن به شكل خلق عظيم است. (قلم، آيه 4)
خداوند پيامبر(ص) را با عنوان خلق عظيم مي ستايد تا ايشان را براي انسان ها سرمشق قرار دهد تا در مسيري كه ايشان پيموده و مظهر ربوبيت الهي شده گام بردارند و مراحل و فرآيند بازگشت و رجعت خويش را آن حضرت قرار دهند (علق، آيه8) و بتوانند در همين مسير كه صراط مستقيم الهي و خدايي و رباني شدن است به منتهاي سير خود برسند و خدايي و رباني شدن را چنان كه پيامبر(ص) تجربه كرده، تجربه كنند. (نجم، آيه42) اين منتهاي سير چنان كه خداوند در همين سوره اشاره مي كند، دنو به مقام تدلي است كه مي توان آن را به شكل «قاب قوسين، او ادني (نجم، آيات 8 و9) تعبير كرد.
از نظر خداوند پيامبر(ص) اين رباني شدن خود را در اخلاق خويش چنان به نمايش گذاشته كه نمي تواند هيچ اشكال و نقصي در آن ديد، از اين رو از وي به اسوه حسنه ياد مي كند. (احزاب، آيه21)
اين بدان معناست كه پيامبر(ص) شاكله وجودي خويش را چنان ساخته بود كه در تماميت مظهريت كمالات اسماي الهي بوده است و نمي تواند تصور هيچ گونه نقص و عيبي در ذات پيامبر(ص) و رفتارهاي اخلاقي او يافت، از اين رو آن حضرت(ص) درمقام عبده، در مظهريت سبحانه قرار گرفته است و از هرگونه عيب و نقصي منزه و پاك است و اگر بخواهيم نقص و عيبي براي او بيان كنيم همان حدود وجودي اوست كه ما از آن به عبوديت در اصطلاح قرآني تعبير مي كنيم. وجودك ذنب لايقاس معه ذنب (وجود تو به معناي دوئيت، خود نقصي است كه هيچ نقصي با آن قابل مقايسه نيست) و خداوند آن نقص وجودي را بر آن حضرت پوشيده داشته (فتح، آيه2) و در مقام فناي اسمائي و صفاتي قرار داده و به عنوان عبده ستوده است. (اسراء، آيه1) و اين گونه ايشان را همانند خود منزه از هرگونه نقص نموده است. بر اين اساس در بيان تفاوت معصومان(ع) از خدا به همين مقدار بسنده شده كه ايشان عبيد و خدا معبود است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «اياكم و الغلو فينا، قولوا انا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ماشئتم؛ بپرهيزيد از غلو درباره ما. بگوييد ما بنده و داراي پروردگار هستيم و (آنگاه) در فضل ما هرچه خواستيد بگوييد. (بحارالانوار، ج25، ص270، حديث 15) باز حضرت علي(ع) مي فرمايد: «لاتتجاوزا بنا لعبوديه ثم قولوا ماشئتم و لن تبلغوا، و اياكم الغلو كغلو النصاري فاني بريء من الغالين؛ ما را از حد عبوديت بالاتر نبريد، سپس هر آنچه خواستيد (درباره ما) بگوييد و بدانيد كه (به آنچه ما استحقاق آن را داريم) نخواهيد رسيد. و از غلو همانند غلو مسيحيان بپرهيزيد كه من از غاليان بيزارم (همان، ص274، حديث 20) بنابراين، اخلاق خدايي را مي بايست در شكل تماميت آن در حضرات معصومان(ع) ديد كه نفس پيامبران (آل عمران، آيه61) هستند و همه صفات و اسماي كمالي الهي را در خود فعليت و ظهور تمام بخشيده اند و هيچ كم و كسر و نقصي درآن راه ندارد.
بنابراين، اگر بخواهيم وضعيت خود و ديگران را درباره هدف آفرينش يعني خدايي و رباني شدن بدانيم بايد دقت كنيم تا چه اندازه اخلاق خدايي را در منش و كنش و واكنش خود و ديگران مي توانيم شناسايي كنيم.
پس انسان هاي متأله و رباني، انسان هايي به تمام معناي اخلاقي با فضيلت هاي كامل اخلاقي هستند، از اين رو مردم همواره در پيرامون چنين افرادي چون پروانه مي گردند و از شمع وجود و اخلاق ايشان بهره مي برند. (آل عمران، آيه 159)
انسان هاي متأله و رباني همانند پيامبران براساس عقل و وحي عمل مي كنند و ديگران را به عقل و وحي مي خوانند و در رفتار خويش نيز ديگران را بدان توصيه و سفارش مي كنند. (آل عمران، آيه79) و از هرگونه زشتي و بدي و ناپسند عقلاني و عقلايي و شرعي بازمي دارند. (مائده، آيه 44 و 63)
انسان هاي متأله و رباني همانند پيامبران هستند و خداوند آنان را جزو اوليا و اوصياي خود مي داند و پذيرش سخنان ايشان را واجب شمرده است.
انسان هاي عادي كه متأله و رباني مي شوند، هرچند كه از مقام پيامبري تشريعي برخوردار نيستند، ولي از وحي و نبوت عمومي و غيرتشريعي برخوردارند و درمقام احسان الهي از آن بهره مند مي شوند (آل عمران، آيات 146 و 148 و آيات ديگر قرآن)
اين گونه از ربانيون، انسانهاي برتر از عالمان ديني (مائده، آيه44) همانند پيامبران اهل ثبات قدم و صبر و استقامت (آل عمران، آيات 146 و 147) و نيز اهل جهاد (همان) هستند. از اين جهت مسئوليت هاي پيامبري به ايشان نيز داده مي شود تا درمقام قضاوت شرعي از منصب الهي قضاوت برخوردار گردند و برجامعه حكومت و حكم كنند.
(مائده، آيه44)
اين دسته از ربانيون كه رباني غيرپيامبر هستنند، همانند پيامبران از محبوبيت برخوردارند و خداوند از ايشان خشنود است و خداوند ايشان را به عنوان محسنان، محبوب خويش مي داند. (آل عمران، آيات146تا148)
به هرحال، متأله و رباني شدن انسان آثار و نشانه هايي دارد كه مي توان آن را در اخلاق هر كسي يافت. منش و كنش و واكنش هر شخصي نشان دهنده ميزان خدايي شدن اوست و بهترين داور در شناخت شاكله و شخصيت وجودي هركس آن است كه به اعمال و اخلاق او توجه شود. پس اگر درفضيلت اخلاقي و آداب و رفتار نيك انساني به كمال نزديك تر باشد، خدايي تر و رباني تر مي باشد.

 



تحليل رابطه جهاد اقتصادي با فرهنگ اقتصاد و اقتصاد فرهنگ

عبدالعلي رضايي
ايران اسلامي در مسير تكاملي خود به دهه حساس و تعيين كننده پيشرفت و عدالت رسيده است. در اين مرحله بيش از هر زمان نياز به همگرايي، همفكري و همكاري در مقياس ملي داريم. در عرصه خارجي نيز تشكيل جبهه مقاومت عليه هجوم سنگين استكبار جهاني يك الزام و ضرورت اجتناب ناپذير است.«گستره تهاجم جبهه استكبار، همه كشورهاي دنياست اما در اين تهاجم مهمترين هدف، نظام جمهوري اسلامي است زيرا نظام اسلامي در مقابل نظام سلطه ايستاده و اثبات كرده كه در ايستادگي خود صادق است و توانايي مقابله و پيشرفت را دارد.»1«از جمله اساسي ترين كارهاي دشمنان در مقابله با كشور ما، مسائل اقتصادي است. البته در عرصه هاي فرهنگي هم فعالند، در عرصه سياسي هم فعالند؛ در عرصه انحصارات علمي هم فعالند، اما در عرصه اقتصادي فعاليت بسيار زيادي دارند. همين تحريم هائي كه دشمنان ملت ايران زمينه سازي كردند يا آن را برعليه ملت ايران اعمال كردند و... از مسئولان كشور، چه در دولت، چه در مجلس، چه در بخش هاي ديگري كه مربوط به مسائل اقتصادي مي شوند و همچنين از ملت عزيزمان انتظار دارم كه در عرصه اقتصادي با حركت جهادگونه كار كنند، مجاهدت كنند. حركت طبيعي كافي نيست، بايد در اين ميدان، حركت جهشي و مجاهدانه داشته باشيم.»2به نظر مي رسد طرح جهاد اقتصادي از جانب مقام معظم رهبري تكميل كننده طرح سياسي مردم سالاري ديني و طرح جامع علمي و مهندسي فرهنگي كشور مي باشد كه يك نظام جامع را براي تحقق تمدن نوين اسلامي پيش رو قرار مي دهد. نويسنده اين نوشتار، سعي دارد نظام اقتصادي اسلامي را در سه محور جهاد اقتصادي، فرهنگ اقتصادي و اقتصاد فرهنگ مورد واكاوي قرار دهد.
مفهوم جهاد اقتصادي
جهاد اقتصادي مفهومي ارزشي در فرهنگ اسلامي است كه بيانگر تلاش و مجاهدت مقدس در عرصه هاي مختلف اقتصادي است در دهه هاي گذشته نيز شاهد حضور اين مفهوم به همراه موضوعاتي از قبيل جهاد نظامي، جهاد سازندگي، جهاد علمي، جهاد فرهنگي و... بوديم. خاستگاه مفهومي جهاد، ايثار و تلاش مضاعف در جهت جلب رضايت باري تعالي است. اضافه شدن كلمه جهاد به ديگر مفاهيم و موضوعات موجب ارتقا و تعالي معناي آن موضوع مي شود.
جهاد اقتصادي به معناي كار و كوشش ايثارگرانه با قصد قربت در صحنه جنگ اقتصادي با دشمن است، بر اين مبنا لزوم تحول و تغيير نگاه و رويكرد به مقوله اقتصاد ضرورت مي يابد. جهاد اقتصادي نظريه ممتازي در بين نظريات اقتصادي موجود دنيا است. كه در صورت تحقق همه جانبه آن شاهد انقلابي عظيم در عرصه اقتصاد جهاني خواهيم بود.
تحقق رفتار جهادي در اقتصاد نيازمند تحول در فرهنگ اقتصاد
مادامي كه خاستگاه فرهنگ اقتصاد بر پايه مفاهيمي همچون سود محوري، سرمايه سالاري و تكاثرگرايي استوار باشد و كارشناسان و مديران اقتصاد وفادار به آن دسته معادلات باشند، جهاد اقتصادي مورد نظر نظام اسلامي تحقق پيدا نخواهد كرد. به عبارت ديگر هرگاه مفاهيم، تعاريف، سياست ها، قوانين، ساختارها، ضوابط و مديريت اقتصاد، حول محور اقتصاد سرمايه داري تعريف شود نمي توان از توليد ثروت بر پايه جهاد، اخلاص و ايثار حرفي به ميان آورد، پس مي توان نتيجه گرفت، كيفيت و نوع فرهنگ حاكم بر اقتصاد است كه مي تواند پذيراي مفهوم ارزشي جهاد باشد يا نباشد. بر اين اساس در بين متغيرهاي نظام هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي، فرهنگ اصلي ترين و با اهميت ترين متغير محسوب مي شود لذا شكل دهنده و جهت دهنده به ديگر نظام ها از جمله اقتصاد است.
براي برون رفت جامعه اسلامي از تحريم، تهديدات و جنگ اقتصادي دشمن عليه نظام اسلامي بايد استراتژي اقتصادي را حول محور استراتژي جنگ فرهنگي باز تعريف نمائيم در اين صورت عرصه اقتصادي نيز همچون عرصه فرهنگ، صحنه كارزار و جنگ مي باشد. بنابراين اگر جنگ اقتصادي دشمن توسط مسئولين و مردم به طور صحيح درك نشده باشد و اگر جهاد اقتصادي صرفا معطوف به رشد مادي و رفاه و بالارفتن قدرت مادي همچون كشورهاي ژاپن و چين فرض شود مفهوم جهاد اقتصادي از معناي اصلي خود تهي شده وجهاد در معنايي به كار برده خواهد شد كه بيشتر شبيه يك مسابقه است تا جنگ، در فصل جهاد و فرض هجمه و هجوم دشمن حتمي است و در آن صحنه درگيري جبهه حق و باطل با همديگر در حال تقابل هستند، در صورت درك چنين مسئله اي است كه مي توان از همه آحاد، اصناف و اقشار انتظار داشت كه در عرصه اقتصاد تا مرز شهادت فعاليت نمايند و توليد، توزيع و مصرف جامعه را در جهت برتري جبهه حق بر باطل به حركت درآورند.
تحليل فرهنگ اقتصاد و اقتصاد فرهنگ
از محورهاي مهم ديگر در عرصه اقتصاد اسلامي، اقتصاد فرهنگ است كه شامل كليه منابع انساني، مالي، تجهيزات، سخت افزار، فضا و امكانات مي باشد. اقتصاد مربوط به بخش فرهنگ نقش مؤثري در پيشرفت فرهنگ اسلامي در سطوح مختلف جامعه دارد. حال اگر توسعه اقتصاد فرهنگ مبتني بر فرهنگ اقتصادي منبعث از اسلام نباشد، نه تنها موجب پيشرفت جامعه اسلامي نمي شود، بلكه به عنوان يك اهرم بازدارنده و مخرب عمل مي كند و مانع پيشرفت فرهنگ اسلامي در تمامي ابعاد خواهد شد. پس اگر فرهنگ اسلامي را پايه و اساس شكل گيري تمامي پديده ها از جمله نظام اقتصادي بدانيم، آنگاه درخواهيم يافت اقتصاد فرهنگ تابعي از فرهنگ اقتصاد مي باشد. كه امروزه از آن بعنوان مكتب اقتصادي ياد مي شود پس جهاد اقتصادي يكي از اركان مكتب اقتصاد اسلامي است و ديگر اركان شامل عدالت اقتصادي، تدبير معيشت و عقلانيت اقتصادي، الگوي توليد، توزيع و مصرف اقتصادي است. اركان مذكور اصطلاحا فرهنگ اقتصاد ناميده مي شود. حال اگر اقتصاد خالي از اين اركان باشد ديگر نمي توان آن را اقتصاد اسلامي ناميد پس اسلاميت اقتصاد متقوم به وجود معنويت، عدالت، عقلانيت در عرصه توليد، توزيع و مصرف ثروت، برخاسته از فرهنگ اسلامي است. فرهنگي كه بر پايه معنويت، عدالت و عقلانيت ديني بنا شود، فرهنگ سالم، مقتدر و بالنده خواهد بود. آنگاه حضور و جريان اين فرهنگ در ساير ابعاد جامعه از جمله حضور فرهنگ در نظام سياسي، حضور فرهنگ در نظام فرهنگي و حضور فرهنگ در نظام اقتصادي موجب سلامت نظام سياسي، فرهنگي و اقتصادي مي شود. پس در مرحله اول بوسيله فرهنگ ديني كليه نظامات جامعه را بايد مهندسي كرد و در مرحله دوم وقتي كه آن نظامات شكل گرفتند يعني هرگاه نظام اقتصادي برپايه فرهنگ ديني تعريف و مهندسي شد آنگاه اقتصاد سياست، اقتصاد فرهنگ و اقتصاد در حوزه اقتصاد نيز پاك، تعالي بخش و سالم و بالنده خواهند بود و مي تواند در خدمت اهداف متعالي و روح بخش اسلام باشد.
بسترهاي لازم براي توسعه اقتصاد فرهنگ
در سه دهه گذشته اقتصاد فرهنگ به لحاظ كيفي و كمي از وضعيت مناسبي برخوردار نبوده و نسبت به تخصيص منابع (انساني، ابزاري و بودجه اي) بخش فرهنگ بي توجهي شده است، اما نبايد مشكل اساسي در حوزه فرهنگ را فقط متوجه كمبود منابع مالي در اين حوزه دانست، بلكه غفلت و بي توجهي نظام كارشناسي به حوزه فرهنگ به عنوان متغير اصلي در تنظيم برنامه هاي توسعه كشور بوده است.
تغيير اين نگرش مستلزم فرهنگ سازي، ظرفيت سازي ومفهوم سازي جديد در نظام مديريت و كلان دستگاه هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي است، كه با همت و پيگيري مقام معظم رهبري با طرح نظريه مهندسي فرهنگي از سال 80 در تمام سطوح تصميم گيري، تصميم سازي و عملياتي كشور به مسئله اصلي تبديل شده و حركت پرشتاب به سوي طراحي و مهندسي نقشه جامع علمي، نقشه مهندسي فرهنگي، پيوست فرهنگي، نقشه جامع تعليم و تربيت و... صورت گرفته و ادامه دارد. لذا اقدام براي توسعه اقتصاد فرهنگ، كه درسال هاي اخير شاهد آن بوديم به صورت هدفمند و براساس نقشه جامع انجام نشود، نه تنها فرهنگ كشور را درمسير مطلوب قرار نخواهد داد بلكه تبديل به ضد فرهنگ نيز خواهد شد.
حاكميت نگاه هزينه اي و نداشتن الگوي مناسب در اقتصاد فرهنگ در دهه هاي گذشته خسارت هاي زيادي به كشور وارد نموده است، مثل كم اثر شدن سازمان هاي فرهنگي درمحل معضلات فرهنگي، موازي كاري، افزايش و تنوع محصولات فرهنگي كم اثر يا بي اثر ضعف درمواجهه با جنگ نرم دشمن، بي توجهي به اولويت هاي فرهنگي كشور،مصرف شدن هزينه ها درمسايل رو بنايي و پنهان ماندن مسائل زيربنايي و تغيير رويه اقتصادي از شكل جهادي بسوي اقتصاد مصرفي و سرمايه داري.
الگوي تخصيص در اقتصاد فرهنگ
اين الگو دربرگيرنده چند محور است. بخشي از آن مربوط به مباني نظري است. با رجوع به نگاه راهبردي رهبران انقلاب اسلامي (امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري) و نيز ظرفيت هاي قانون اساسي مي توان سه بعد جاري درتمامي برنامه هاي راهبردي و عملياتي فرهنگي را به شرح ذيل استخراج كرد:
1- ظرفيت: ظرفيت فرهنگ، ظرفيتي «تعادلي» خواهد بود كه ناشي از اسلاميت، ايرانيت و انقلابي بودن جامعه مي باشد لذا براي ايجاد توازن و «عدالت فرهنگي»، بايد به ارتقاء ظرفيت همت گماشت.
2-جهت:جهت فرهنگ، ناشي از فرهنگ اسلام ناب محمدي (ص) است. لذا تمامي برنامه هاي پيشرفت فرهنگي بايد حول «فرهنگ اسلامي» باز طراحي شود.
3-كار آمدي: كار آمدي فرهنگ ناشي از پيوند موثر و تعيين كننده نظام فرهنگي با ديگر نظامات جامعه (شامل ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي) در بيرون و همسويي سطوح فرهنگ (ملي، عمومي،تخصصي و حرفه اي) در درون مي باشد.
برآيند جريان سه گانه ظرفيت، جهت و كارآمدي، درنظام فرهنگي كشور، راندمان وكاركرد فرهنگ را رقم مي زند، به گونه اي كه هر نوع تشتت، پس رفت، انحراف و انفعال فرهنگي را مي توان دليلي روشن بر وجود بحران درحداقل يكي از اين ابعاد دانست، واقعيتي كه سه دهه پس از انقلاب با آن روبه رو بوده وباعث شده است سياست هاي شتاب زده و برنامه هاي نامتناسب دركنار صرف بيت المال و هزينه هاي انساني زياد، جامعه را در برابر تهاجم همه جانبه دشمن، بي دفاع كند.
انتظارات و الگوي موجود تخصيص بودجه فرهنگي
الگوي موجود اقتصاد فرهنگ، با غفلت از جايگاه شاخص هاي اصلي فرهنگ ديني (همچون فرهنگ خانواده، تعليم و تربيت، عدالت، وقف، ايثار، انفاق و...) و پررنگ كردن شاخصه هاي فرهنگي مادي درعرصه امور مهمي چون هنر و گردشگري و رسانه، امور اهمي چون قرآن، مسجد، بقاع متبركه، اوقاف و... را در حاشيه اي از رديف هاي چندگانه برنامه و بودجه و در عرض فرهنگسرا، موسيقي، ميراث فرهنگي، اخبار سينما و... قرار مي دهد.
هرچند نوع نگاه مسئولين به دين، انقلاب و معنويت و مفاهيمي از اين دست، قابل قياس با پيش از انقلاب نيست، اما زماني كه محورهاي چهارگانه فرهنگ، پيش و پس از انقلاب، دچار تغيير اساسي نمي شود و نگاه برنامه ريزان همچنان معطوف به امور كم اهميت، بلكه غيرمهم مي گردد، بايد طرحي نو در الگوي كلان برنامه و بودجه فرهنگي كشور ترسيم كرد تا با تغيير وزن و جايگاه بخش ها، فصول و رديف هاي برنامه و بودجه، بتوان از فرهنگ اسلامي- ايراني- انقلابي- آنچنان كه شايسته نظام اسلامي است- دفاع كرد.
تأثيرات تغيير الگوي برنامه و بودجه موجود فرهنگي (اقتصاد فرهنگ)
با توجه به چهار نظام «سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي» و ملاحظه «فرهنگ در هر يك و يكي از اين نظامات، چهار بعد فرهنگي به شرح ذيل تعريف مي شود:
اول: موضوع فرهنگ- فرهنگ به عنوان لايه زيرين و زيربناي اصلي فرهنگ و به معناي فرهنگ حاكم بر تصميم سازان و تصميم گيرندگان فرهنگي است. به عبارت ديگر فرهنگ، فرهنگ به معناي پذيره هاي زيربنايي و حاكم، برتنظيم پذيره هاي اجتماعي است (موضوعاتي مانند پژوهش، آموزش، تبليغ، پرورش، هنر و...)
دوم: فرهنگ- سياست به عنوان فرهنگ حاكم بر بخش سياست شامل پذيرفته شده ها در باورها، انديشه ها و رفتارهاي اين بخش است. در واقع براساس اين فرهنگ، تصميم سازي و تصميم گيري سياسي صورت مي گيرد. (موضوعاتي مانند رفتار سياسي حاكمان و مردم، وحدت فرهنگي ملي و جهاني اسلام، ديپلماسي فرهنگي و...)
سوم: فرهنگ- اقتصاد به عنوان فرهنگ حاكم بر بخش اقتصاد شامل پذيرفته شده ها، در باورها و انديشه ها و رفتارهاي اين بخش است. در واقع براساس اين فرهنگ، تصميم سازي و تصميم گيري و درنهايت اخلاق، افكار و رفتار اقتصادي شكل مي گيرد. (موضوعاتي مانند رفتار اقتصادي حاكمان و مردم، خدمات فرهنگي همچون چاپ و نشر، مهندسي و مديريت فرهنگي، دستگاه هاي فرهنگي و...)
چهارم: فرهنگ- اجتماع به عنوان فرهنگ حاكم بر بخش اجتماع (بعد چهارم جامعه نزد برخي از صاحبنظران) شامل اخلاق، افكار و رفتار عمومي جامعه و الگوهاي مربوط به اين حوزه هاست. (موضوعاتي مانند ارتباطات اجتماعي، محيط زيست، جمعيت، بهداشت، ورزش، خانواده، جوانان، زنان، رسانه ها، تبليغات قانون، گردشگري و جهانگردي و...)
اين طبقه بندي، علاوه بر آنكه فصول فرهنگ، هنر، رسانه، گردشگري، امور فرهنگي اجتماعي، آموزش و پژوهش و... را در يك تقسيم منطقي ذيل عنوان كلان «نظام فرهنگي» جاي مي دهد، مي تواند به ايجاد هماهنگي بيشتر در درون و بيرون اين نظام نيز منجر شود و تصويري واقعي به ويژه از موضوعات بين بخشي (فرهنگي اجتماعي، فرهنگي سياسي و... مانند ازدواج، اشتغال، بهداشت، بزهكاري، ورزش و...) ارائه دهد.
باز تعريف رديف ها و عناوين برنامه هاي فرهنگي- بويژه موضوعات اهم و مهم- براساس مباني ارزشي و نگرش اسلامي انقلابي، يك ضرورت قطعي در تغيير الگوي برنامه و بودجه به شمار مي آيد كه آثار مثبت آن را حتي در سال هاي اول مي توان به روشني مشاهده كرد. اين امر، متناظر بلكه مشابه درج مقوله بنيادين «دين» ذيل بخشي كوچك از علوم انساني اجتماعي (يعني علوم جامعه شناسي) است كه البته از منظر سكولاريسم معرفتي، كاملا پذيرفتني است.
اما در نگاه معرفت شناسانه اسلامي، دين به عنوان مادر علوم بشري (اعم از انساني، اجتماعي، پايه و تجربي) است و تمامي معارف و منابع، از آن سرچشمه مي گيرند، همچنين است موضوعات فرهنگ ديني بويژه آنها كه در معنوي سازي و ايمني بخشي به حاشيه و متن جامعه اسلامي، نقشي مهم ايفا مي كنند و نه فقط از وزن بيشتري نسبت به موضوعات فرهنگ ملي و غيرديني برخوردارند، بلكه بايد از محاق مظلوميت خارج شوند و در رده زير فصل هاي فرهنگي قرارگيرند.
راهكارهاي برون رفت از وضعيت انفعال فرهنگي موجود
براي برون رفت از وضعيت موجود در گام نخست، بايد از درج عنوان «فرهنگ» در كنار «هنر، رسانه و...» خودداري شود و «فرهنگ» به عنوان مقسم (و نه قسم) منظور گردد. ديگر اينكه ذيل فرهنگ، بايد كليد واژه هاي اصلي فرهنگ ديني (مانند معنويت، عدالت، عقلانيت، تعليم و تربيت، پژوهش، تبليغ، وقف و...) شناسايي و از يك عنوان موضوعي و برنامه اي، به يك عنوان محوري- در عرصه هنر، رسانه و...- قرار گيرد. اين امر، به معناي ناديده گرفتن ارزش سرفصل هاي موجود در اقتصاد فرهنگ نيست، بلكه به معناي غفلت زدايي ده ها ساله نسبت به فرهنگ اسلامي- انقلابي و موضوعات پيراموني آن است.
طبعاً با ادامه روند موجود، انس و پذيرش بيشتر جامعه اسلامي با موضوعات وارداتي و تحميلي دهه هاي پيش و پس از انقلاب اسلامي، اجتناب پذير خواهد بود و به تدريج از دامنه و توان يادگيري و خلاقيت انقلاب در داخل و خارج، به طور چشمگيري، كاسته مي شود و عافيت طلبان بي درد، بستانكار انقلاب و صاحبان اصلي آن خواهند شد. با اين توصيف، الگوي پيشنهادي صرفاً به يك جابه جايي ساده در سرفصل ها و موضوعات، تفسير نمي شود، بلكه در عمل، زمينه سازي براي هدايت منابع انساني، نرم افزاري و سخت افزاري، در تقويت جبهه دين مداران ظلم ستيز در پهنه گيتي خواهد انجاميد و تحول در سه حوزه «اخلاقي، فكري و رفتاري» را كه امروزه به عنوان ابعاد «فرهنگ» شناخته مي شوند در راستاي ارزش هاي ديني پي ريزي مي نمايد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در ديدار اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 23/3/.90
2- حضرت آيت الله العظمي خامنه اي پيام نوروزي. 1/1/.90

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14