(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 7 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20193 

اولين ريشه هاي اختلاف در دفتر تحكيم وحدت - فصل پنجم

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اولين ريشه هاي اختلاف در دفتر تحكيم وحدت - فصل پنجم

مرتضي صفار هرندي
دفتر تحكيم وحدت در دوران تجديد نظرطلبي دهه 1370 به لحاظ چرخش فاحش مواضع، از گروه هاي مثال زدني بود، اما نوسان پذيري در موضع گيري هاي اين تشكل در سال هايي دورتر از اين دوران ريشه داشت.
مهم ترين برهه اي كه اين واقعيت را تجربه كرد، زمانه «انقلاب فرهنگي» بود. با اينكه پيش از اين درباره انقلاب فرهنگي سخن گفته ايم، اكنون از اين زاويه كه متن و حاشيه ماجراي انقلاب فرهنگي ريشه دوگونگي هاي فكري در دفتر تحكيم وحدت را نمايان مي سازد، آن را مورد بررسي قرار مي دهيم. دو نوع تمايل فكري از ابتداي تأسيس دفتر تحكيم وحدت در آن موجود بوده است؛ بخشي از اعضاي انجمن هاي اسلامي بر وجه اعتقادي و تكيه بر اسلام حوزوي تأكيد داشتند. آنان هرگونه اقدام مهم را نيازمند اذن امام به عنوان ولي فقيه ماذون از سوي امام عصر(ع) مي دانستند. چنان كه پيش از تأييد امام(ره) نسبت به فتح لانه جاسوسي، از همراهي با آن خودداري كردند. عباس عبدي اين گرايش را به «بي اعتمادي به خود» متهم مي كند و از صاحبان آن به عنوان كساني ياد مي كند كه:
براي هر اقدامي به دنبال اجازه مي گشتند، به اسلام تكليفي اعتقاد داشتند، رابطه شان با روحانيت رابطه مريدي و مرادي بود و به دنبال تبعيت محض بودند.1
وي پايبندي اين گروه به لزوم داشتن اجازه ولي فقيه و امر او را اين گونه توصيف مي كند:
اگر مخالف اشغال (لانه جاسوسي) بودند به اين دليل هم بود كه مي گفتند براي اين اقدام بايد از يك نهاد يا مقامي اجازه بگيريم.2
البته پس از فتح لانه جاسوسي، وقتي مشخص شد كه رأي حضرت امام همراهي با اين حركت است، به طور طبيعي آنان تأييد امام را حجت شرعي براي حمايت از اين اقدام يافتند. تعهد ديني اين گروه و نيز ستيز گروه هاي كمونيستي و التقاطي با اسلام و روحانيت سبب مي شد كه مخالفان درباره اين گروه احساس خطر كنند و به دنبال مبارزه فكري و جنگ تبليغاتي با آن باشند. نشريه طنز «جيغ و داد» كه در آن زمان، بيشتر به مقابله با تحركات تمسخرآلود چپ ها نسبت به اعتقادات اسلامي و نيروهاي اسلامگرا اختصاص داشت، محصول تلاش برخي از اعضاي همين تشكل بود.
اما در طرف مقابل، اين سخن ابراهيم اصغرزاده از گرايش متفاوتي روايت مي كند:
ما طرفدار وحدت گروه هاي چپ بوديم و براي همين هم مخالف انقلاب فرهنگي بوديم و آن را در جهت تفرقه مي دانستيم.3
سيد نژاد از دانشجويان فعّال در انقلاب فرهنگي با اشاره به رايزني يك ساعته اي كه قبل از اين حركت وسيع دانشجويان مسلمان با دانشجويان مستقر در لانه جاسوسي داشته است، مي گويد:
آقاي اصغرزاده خيلي روشن گفت كه من صد در صد مخالف هستم. چون هر چه ما در تصرّف سفارت داشته ايم شما پنبه خواهيد كرد. ميليشياي مجاهدين شب و صبح پشت در سفارت تجمّع داشت و تسخير سفارت به كانون وحدت گروه هاي چپ تبديل شده بود. آقاي اصغرزاده گفت كه اين حركت شما درست عكس حركت لانه است و تفرقه ايجاد مي كند و وحدت گروه ها را از بين مي برد. گفت كه آمريكا مترصّد چنين فرصتي است تا بر اساس فضاي آشوب داخلي عملياتي نظامي انجام دهد. در نهايت هم ايشان گفت كه انقلاب فرهنگي بهترين هديه به آمريكا است و محكم مخالفت كرد.4
اظهارات عبّاس عبدي در اين زمينه نيز خواندني است:
روحيه ي ضدّ چپ آن ها (علم و صنعتي ها) چندان به مذاق بچّه هاي لانه خوش نمي آمد.5
چنين تحليلي در شرايط آن روزگار، دست كم، غير واقع بينانه بود. اگر چه گروه هاي چپ در آن زمان با تجمع در مقابل لانه جاسوسي شعار حمايت از دانشجويان پيرو خط امام و لزوم تشكيل جبهه متحد خلق را سرمي دادند، اما به واقع مطابق با نياز آمريكا در مناطق غربي كشور به كار پشتيباني از تحركات تجزيه طلبانه مشغول بودند و دانشگاه ها را نيز اتاق جنگ اين تحرّكات قرار داده بودند. كساني كه عباس عبدي از آنان به عنوان «بچّه هاي لانه» ياد مي كند، تمام دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي نبودند. اين ديدگاه متعلق به حلقه اول مريدان سيدمحمد موسوي خوئيني ها بود. آقاي ابراهيم حاجي محمّد زاده از مؤسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ابراز تعجب موسوي خوئيني ها نسبت به شعار «مرگ بر شوروي» مردم در كنار شعار «مرگ بر آمريكا» درآن دوران را براي نگارنده نقل كرده است. چنين گرايشي در حالي ميان اين افراد وجود داشت كه امام راحل در شرايط سخت جنگ و دشمني هاي كينه توزانه آمريكا در قبال نظام نوپا، حاضر نبودند كمترين انعطافي را در مخالفت با تجاوز شوروي به افغانستان نشان دهند. ابراهيم اصغرزاده همچنين مي گويد:
حركت هايي از جنس انقلاب فرهنگي و پاكسازي و تصفيه از نظر ما يك حركت انحرافي بود.6
همان گونه كه قبلا ذكر شد، حركت «انقلاب فرهنگي» دقيقاً به تبعيت از پيام نوروزي حضرت امام(ره) صورت گرفت كه در بخشي از آن چنين آمده بود:
بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاه هاي سراسر ايران به وجود آيد تا اساتيدي كه در ارتباط با شرق يا غربند تصفيه گردند و دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي.7
مخالفان آن زمان انقلاب فرهنگي، امروز نيز از پذيرش اينكه بنيانگذار انقلاب فرهنگي كسي جز امام(ره) نبوده است، پرهيز دارند و آن را به «دانشجويان مسلمان دانشگاه هايي مثل علم و صنعت و تربيت معلم» و افرادي مانند محمود احمدي نژاد نسبت مي دهند، اما گريزي از اين هم ندارند كه اذعان كنند:
امام انقلاب فرهنگي را به نوعي[؟] تأييد كرده بودند. حتي به مرور زمان ما هم خودمان را با انقلاب فرهنگي وفق داديم و مخالفت نكرديم.8
با اين حال ابراهيم اصغرزاده در تخطئه احمدي نژاد و همفكرانش در ماجراي انقلاب فرهنگي مي گويد:
آن ها مولود جرياني بودند كه اصالتاً برآمده از يك نگاه سنتي بود و مخالف جدي كمونيسم؛ جرياني كه قبل از انقلاب چپ ها را نجس مي دانست و معتقد به مشي مبارزاتي چپ گرايانه نبود.9
اشاره اصغرزاده به ماجراي مشهور به فتواي روحانيون مبارز زنداني مثل رباني شيرازي و منتظري، طالقاني، مهدوي كني، انواري، هاشمي رفسنجاني و... است كه براساس بينات فقهي، برنجاست كمونيست ها و جدايي سفره از آن ها به دليل بي اعتقادي شان به اصول دين تأكيد داشتند. به خصوص كه در آن روزها شاهد خيانت چپ ها به مبارزات نيروهاي مسلمان نيز بودند.
اين نوع قضاوت نشان از فاصله برخي از اعضاي انجمن هاي اسلامي دانشجويان با الزامات شرعي، از همان آغازين روزهاي فعاليت دارد. به اين ترتيب طبيعي است كه فقط رهايي از فشار اجتماعي ناشي از حمايت امام از انقلاب فرهنگي و حفظ داعيه «پيرو خط امام» بودن، به عدم مخالفت آنان با اين حركت منتهي شود. اين گروه، بعدها يعني در نيمه دهه 1380 طرفداران انقلاب فرهنگي را افرادي «مذهبي، متعصب و ضد چپ» معرفي كردند كه:
اعتقاد داشتند اختلاف حوزه و دانشگاه بايد به نفع حوزه ها تمام شود. بعدها در ماجراي انقلاب فرهنگي هم كه محوريتش با آن ها بود معتقد بودند كه دانشگاه يك نهاد ذاتا غيراسلامي است و بنابراين بايد مورد اصلاح قرار گيرد.10
اين سخن با تغافل نسبت به اظهارات امام در آن مقطع بيان شده است. حضرت امام(ره) در اولين روزهاي وقوع انقلاب فرهنگي در جمع دانشجويان و مردم حامي اين حركت، به چنين توهمي اين گونه پاسخ گفته بودند:
بعضي توهم كردند كه اين ها كه قائلند به اينكه بايد دانشگاه ها اسلامي بشود يعني فقط علم فقه و تفسير و اصول در آنجا باشد. اين ها اشتباهاتي است كه بعضي مي كنند و يا خودشان را به اشتباه مي اندازند... آنچه ما مي خواهيم بگوييم اين است كه دانشگاه هاي ما دانشگاه هاي وابسته است، دانشگاه هاي ما دانشگاه هاي استعماري است، دانشگاه هاي ما اشخاصي را كه تربيت مي كنند (و) تعليم مي كنند، اشخاصي هستند كه غربزده اند... ما مي گوييم دانشگاه هاي ما يك دانشگاه هايي كه براي ملت مفيد باشد نيست... ما مي گوييم كه جوان هاي ما اگر علم هم پيدا كرده اند تربيت ندارند و مرباي به تربيت اسلامي نيستند.11
دغدغه اين «تربيت اسلامي» باعث نزديكي بيشتر دانشجويان به روحانيت و حوزه هاي علميه شد. يكي از مخالفان انقلاب فرهنگي در انجمن هاي اسلامي آن زمان، صاحبان گرايش مذكور را در جايگاه اين «اتهام»(!) نشانده است كه:
آن ها براي آقاي محمدي گيلاني و عميد زنجاني كلاسي گذاشته بودند و تيم آقاي احمدي نژاد با آقاي [شهيد] قدوسي هماهنگ بود.12
هم اكنون نه تنها نزديكي به حوزه هاي علميه، بلكه ارتباط با حزب جمهوري اسلامي با محوريت بزرگاني همچون شهيدبهشتي، رهبر معظم انقلاب، شهيد باهنر و... نيز از سوي مخالفان «انقلاب فرهنگي» در انجمن هاي اسلامي دانشجويان آن زمان يك «اتهام» محسوب مي شود! اصغرزاده با تأكيد بر مرزبندي با حزب جمهوري اسلامي در آن زمان گفته است:
آن ها [دانشجويان طرفدار انقلاب فرهنگي] رابطه نزديك تري با حزب جمهوري [اسلامي] داشتند. تا آنجا كه حزب جمهوري [اسلامي] به نوعي در هدايت انقلاب فرهنگي نقش داشت. اصلاً به گمانم واژه انقلاب فرهنگي را روزنامه جمهوري اسلامي مطرح و تكرار كرد.13
اين در حالي است كه به گفته يكي از مؤسسان دفتر تحكيم وحدت، شهيد محمدعلي رجايي نيز از انقلاب فرهنگي حمايت جدي مي كرد و حتي گفته بود:
من اگر مي توانستم حتي مدارس را هم تعطيل مي كردم.14
اگر چه همفكران اصغرزاده مثل عباس عبدي به گفته خودشان، پس از پافشاري حضرت امام بر لزوم تحقق انقلاب فرهنگي، خود را ناگزير به همراهي با اين حركت مي ديدند اما همواره با پيامدهاي اين حركت مثل تشكيل دانشگاه تربيت مدرس، تحول در كيفيت متون آموزشي و... مخالفت مي كردند. اين عده در آن زمان با گرايش ليبرال جلوه گري نمي كردند، اما از همان زمان در يك موضوع با برخي از افراد متمايل به ليبراليسم، همراه بودند. عبدالكريم سروش عضو آن زمان ستاد انقلاب فرهنگي يكي از افرادي است كه در سال هاي پاياني دهه 1360 در گوشه و كنار با متهم كردن حوزه به گرايش تقليدي و نه تحقيقي، مدعي وحدت ناپذيري حوزه و دانشگاه شد و اعتقادي به تحول متون درسي در دانشگاه ها نداشت.15 اين گرايش در واقع بخشي از فشارهايي بود كه باعث شد تلاش براي تحقق نهايي انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها از طريق خلط موضوع با دعواهاي سياسي آن روزگار به طور ناتمام رها شود؛ به اين ترتيب خواسته امام(ره) و دانشجويان مسلمان براي تحقق انقلاب فرهنگي به سرانجام مطلوبي نرسيد، اما شعله هاي نياز به ايده آل هاي «انقلاب فرهنگي» در نهاد تشكل هاي اسلامي هيچ گاه به خاموشي نگراييد. با اينكه مخالفان انقلاب فرهنگي به گفته خودشان از سال هاي 1362 و 1363 بر دفتر تحكيم وحدت و در واقع بر دانشگاه ها تسلط يافتند، اما خود آن ها در اين زمان، به اقتضاي شرايط، سردمدار تصفيه دانشگاه ها از اساتيد غربزده و... شدند، چرا كه امام هيچ گاه ايده لزوم تحول اسلامي در نظام دانشگاهي را رها نكردند. امام راحل(ره) در 27 فروردين 1364 زماني كه وزير وقت فرهنگ و آموزش عالي را به حضور پذيرفته بودند با بيان اينكه «بيشتر كساني كه در دانشگاه ها بزرگ شده اند، در عين حال كه بعضي از آنان نماز مي خوانند، ولي معتقدند ايران بايد زير نظر كشورهاي بيگانه باشد.» از عدم انطباق وضعيت موجود در دانشگاه با خواسته ها و روش هاي مردمي كه انقلاب خود را به ديگر كشورها صادر كرده اند، ابراز نارضايتي نمودند.16
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بچه هاي لانه مخالف انقلاب فرهنگي بودند، جريان شناسي موافق و مخالف اشغال سفارت در گفت وگو با عباس عبدي، هفته نامه شهروند امروز، سال دوم، شماره 23، شماره پياپي54، يكشنبه 13 آبان 1386، ص 45.
2 . گفته بوديم برمي گرديم، گفت وگو با محمدعلي سيدنژاد عضو اولين شوراي مركزي دفتر تحكيم، شهروند امروز، همان شماره، ص 46.
3 . آقاي خوئيني ها حق وتو داشت، گفت وگو با ابراهيم اصغرزاده سخنگوي دانشجويان مستقر در سفارت آمريكا، شهروند امروز، همان شماره، ص 41.
4 . گفت وگو با محمدعلي سيد نژاد، شهروند امروز، همان شماره، ص 49.
5 . همان، ص 46.
6 . گفت وگو با ابراهيم اصغرزاده، شهروند امروز، همان شماره، ص 42.
7 . صحيفه امام، ج 12، ص 207.
8 . گفت وگو با ابراهيم اصغرزاده، همان منبع، ص42.
9 . همان، ص 41.
10 . همان.
11 . صحيفه امام، ج12، صص 248و249.
12 . هاشمي ثمره، استراتژيست احمدي نژاد بود، احمدي نژاد و انجمن علم و صنعت، (66 ـ 1364) در گفت وگو با باقر علايي، شهروند امروز همان شماره، ص 44.
13 . همان، ص41.
14 . همان، ص 49.
15 . سروش در ابتداي دهه 60 توانسته بود با جلب اعتماد روحانيت، حتي سلسله كلاس هاي بررسي آراء فلاسفه غربي را در حوزه علميه قم برگزار كند. در آن زمان هنوز زاويه داشتن انديشه وي با مباني اسلامي آشكار نشده بود.
16 . صحيفه امام، جلد19، صص221 ـ 222.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14