(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 7 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20193 

چراغ راه
حكايت خوبان
كار و تلاش در سيره عملي علي(ع)
لزوم تصحيح دين سالك و پايداري برآن
اخلاص زمينه ساز رسيدن به علم حقيقي
مودت و محبت حضرت فاطمه(س) ضامن رهايي از آتش جهنم



چراغ راه

ارزش هاي فاطمي
عن فاطمه(س): حبب الي من دنياكم ثلاث: تلاوه كتاب الله، والنظر في وجه رسول الله والانفاق في سبيل الله.
حضرت فاطمه(س) فرمود: از دنياي شما سه چيز محبوب من است: 1-تلاوت قرآن 2- نگاه به چهره رسول خدا(ص) 3- انفاق در راه خدا(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- فرهنگ سخنان فاطمه(س)، ص 197

 



حكايت خوبان

موعظه هاي نبوي
اي پسر مسعود! چون عمل خيري را براي غير رضا و خشنودي حق انجام دهي، هرگز چشم داشت به پاداش الهي نداشته باش، زيرا كه خداوند مي فرمايد: ما براي آنها در قيامت، چون كار ارزشمندي نكرده اند، ارزشي قائل نخواهيم بود.
اي پسر مسعود! هر چه عمل مي كني آن را به طور خالص براي خدا انجام ده كه خداوند از بنده ها قبول نمي كند مگر اعمالي را كه براي او خالص باشد، چنان كه فرمايد: «نزد خداوند براي هيچ كس نعمتي پاداش پذير نيست مگر آنچه كه براي ذات اقدس پروردگار متعال باشد كه به زودي به نعمت هاي ابدي در بهشت راضي و خشنود خواهد شد.»
اي پسر مسعود! جز با علم و يقين چيزي مگو، مگر آن كه ديده يا شنيده باشي، چنان كه خداوند تعالي مي فرمايد: چيزي را كه به آن علم نداري مگو كه گوش و چشم و دل همگي مورد بازخواست خواهند بود.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج74، ص 104

 



كار و تلاش در سيره عملي علي(ع)

پرسش:
آيا علي(ع) در سيره عملي خود از دوران نوجواني به كارها و فعاليت هاي اقتصادي براي امرار معاش خود اشتغال داشته اند؟ لطفاً به نحو اجمال پاسخ دهيد.
پاسخ:
براساس مستندات تاريخي و سيره نظري و عملي علي(ع)، آن حضرت از دوران نوجواني در فرصت هاي مناسب به كارهاي گوناگون عملي و فيزيكي اشتغال داشته است. مولي علي(ع) به وسيله كار و تلاش، ضمن تأمين مخارج زندگي خود و خانواده اش، عملا افراد جامعه را به كار و فعاليت در طول زندگي ترغيب مي نموده و از اين طريق آنان را به ارزش و اهميت كار و كوشش مستمر متوجه مي ساخته است. از جمله رواياتي كه در مورد كار و تلاش و اشتغال خود حضرت علي(ع) آمده است، به شرح زير است.
الف) آب كشيدن از چاه
در حديث چنين آمده است كه علي(ع) خودش را اجير نمود تا اينكه آب از چاه بكشد و براي هر دلوي يك دانه خرما دريافت كند و آن خرماها را جمع كرده و خدمت پيامبر اعظم(ص) آورد و رسول گرامي خدا هم از آن خرماها تناول فرمود. (جامع احاديث الشيعه، ج19، ص14) در روايت ديگري علي(ع) فرمود: روزي در مدينه گرسنگي شديدي بر من عارض شد، لذا به اطراف مدينه رفتم تا كاري پيدا كنم، زني را ديدم كه مشغول جمع آوري گل بود، فكر كردم كه مي خواهد از آنها خشت درست كند، پيش او آمدم و قرارداد بستم كه در مقابل هر خشتي يك عدد خرما به من بدهد، تا اينكه به شانزده عدد رسيد و دستم تاول زد، پس آمدم و دستهايم را شستم و دو دستم را در مقابل او بازكردم، او نيز شانزده خرما شمرده و در دستهايم قرارداد، پس خدمت پيامبر(ص) آوردم و جريان را به اطلاع حضرت رساندم و آن حضرت با من از خرماها تناول نمود... و براي من دعا نمود. (مستدرك الوسايل، ج2، ص418)
ب) اشتغال به كشاورزي
روايت شده كه حضرت علي(ع) با دست خود كار مي كرد و در راه خدا هم جهاد مي نمود تا جايي كه گفته شده حضرت علي(ع) در زمان رسول خدا(ص) براي جهاد قيام مي كرد و به كارهاي مردم هم رسيدگي مي كرد تا زماني كه حضرت رسول گرامي(ص) وفات نمود، و در ضمن رسيدگي به امور مردم، در زمين خود به كشاورزي مشغول بود و از اين راه هزاربنده در راه خدا آزاد نمود. (مستدرك الوسايل، ج2، ص418)
همچنين در ارشادالقلوب ديلمي روايت شده است كه علي(ع) هرگاه از جهاد فارغ مي شد به آموزش مردم و به قضاوت در ميان آنان مي پرداخت و هنگامي كه از اين امور فراغت پيدا مي كرد در حياط خانه خود مشغول به كار مي شد و با اين حال ذكر خدا را بر زبان داشت و مشغول عبادت بود. (همان)
در اين رابطه از امام صادق(ع) روايت شده كه امير مؤمنان(ع) در زمين بيل مي زد و آن حضرت هزاربنده را با مال و دسترنج خود آزاد كرد. (الحياه ، ج5، ص323)

 



لزوم تصحيح دين سالك و پايداري برآن

حضرت عبدالعظيم حسني(ع) مي فرمايد: بر امام علي النقي(ع) وارد شدم، وقتي نگاه حضرت به من افتاد فرمود: خوش آمدي! تو حقيقتاً از دوستان ما و پيوسته به ما هستي. من به حضرت گفتم يابن رسول الله! مي خواهم دين خود را به شما عرضه كنم؛ اگر دينم مورد پسند شما بود، پاي آن مي ايستم تا جايي كه خدا را ملاقات كنم... حضرت هادي(ع) به حضرت عبدالعظيم حسني مي فرمايند مطلبت را بگو و دينت را عرضه كن! حضرت عبدالعظيم اول راجع به خداوند و بحث وحدانيت و خصوصيات آن، دوم، شهادت به رسالت پيامبر اكرم(ص) و خاتميت آن حضرت، سوم هم درخصوص امامت ائمه اطهار(ره) گواهي مي دهد و نام امامان را مي آورد تا اينكه به نام مبارك امام هادي(ع) مي رسد... امام هادي(ع) به من فرمودند كه بعد از من پسرم امام حسن عسكري(ع) و بعد از ايشان پسرش امام زمان(عج) هستند كه از نظرها غايبند، و جايز نيست ايشان را با نام اصلي شان ياد كنيد، تا اينكه از پرده غيبت خارج شوند و زمين را سرشار از قسط و عدل نمايند، همان گونه كه مملو از ظلم و جور شده باشد. بعد حضرت عبدالعظيم مي فرمايد من به امامت امام عسكري(ع) و امام زمان(عج) هم اقرار كردم. چهارمين چيزي كه حضرت عبدالعظيم گواهي مي دهد اين است كه دوستان ائمه اطهار(ع) دوستان خدا و سرپيچي از فرمانشان، سرپيچي از فرمان خداست. اين همان مسئله تولي و تبري است. پنجم هم به حقانيت مسئله معراج ونشئه برزخ و حقانيت نشئه آخرت و معاد گواهي مي دهد. حضرت عبدالعظيم در اين مرحله بعد از ذكر اصول و مباني دين به ذكر فروع دين پرداخته و بعد از ولايت، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر معروف و نهي از منكر را ذكر مي فرمايد. امام هادي(ع) به حضرت عبدالعظيم مي فرمايد: به خدا قسم اين همان ديني است كه خدا براي بندگانش انتخاب كرده است. بعد هم فرمودند پاي اين ديني كه انتخاب كرده اي بايست، و بعد هم دعا كردند و از خدا خواستند كه حضرت عبدالعظيم را در ديني كه انتخاب كرده ثابت قدم و پايدار بدارد1.
ــــــــــــــــ
1- سلوك عاشورايي، آيت الله شيخ مجتبي تهراني، منزل چهارم، ص79

 



اخلاص زمينه ساز رسيدن به علم حقيقي

آيت الله روح الله قرهي
در مطلب حاضر آيت الله قرهي پيرامون شاخصه علم حقيقي و اهميت اخلاص در كسب اين نوع علم از زبان امام حسن(ع)، سخن گفته است .
حضرت ذوالجلال والاكرام، عمل از روي جهل را از انسان نمي پذيرد. چون خود ذوالجلال والاكرام عالم مطلق و عليم و حكيم است؛ مي خواهد انسان هم كه به عنوان اشرف مخلوقات خلق كرده، عالم باشد.
در قرآن كريم و در روايات شريفه به عناوين مختلف راجع به علم و دوري از جهل سخن گفته شده است. خود حضرت حق در قرآن مي فرمايد: «هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون» (زمر/ 9) يا «والذين أوتوا العلم درجات» (مجادله/11) در روايات شريفه هم طلب علم را بر هر انساني فرض مي دانند: «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه »(1) يا در جاي ديگري نيز امر شده كه: «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد»(2) و يا در روايت ديگري آمده است كه طالبان علم عندالله تبارك و تعالي به قدري قرب و عزت دارند كه ملائكه پروردگار عالم، بال هايشان را زير پاي آنها مي گشايند.
اما علم آن موقعي معنا پيدا مي كند كه با عمل و آن هم عمل خالص عجين گردد و الا اصلا علم نخواهد بود و تنها صورت ظاهر علم و سواد است. و اي بسا اين علم كه به عنوان سواد است؛ خود هلاكت آور و حجابي شود كه طبعا نهايتش هلاك بشري است. چون چنين كسي احساس مي كند مثلا به واسطه دانستن دو مطلب، كسي شده است كه خود اين، عامل هلاكت بشر است.
اما علم با عمل يكي از شاخصه هاي بارز مخلصين عالم است. مخلصين عالم، علمشان با عمل است و غير از اين مطلبي را ندارند.
آنجا هم كه در روايات بيان شده وجود هر شري را به واسطه علم برطرف كنيد، معنايش همين است والا اگر علم بما هو علم نباشد؛ خود، شرآور است.
علم حقيقي؛ دفع كننده شر
وجود مقدس حضرت باقرالعلوم، امام محمدباقر(ع) در يك روايت بسيار عالي، نكاتي را بيان مي فرمايند كه خود دلالت بر اين است كه علم حقيقي نزد مخلصين عالم است. ايشان مي فرمايند: «ادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم»(3) از وجود خودت آن شري را كه حاضر مي شود، با حضور علم دفع كن.
يعني اگر انسان عالم نبود، طبعا خير و شر را تشخيص نمي دهد. اي بسا تصور كند مسئله اي براي او خير است، درحالي كه براي او شر مطلق است و اي بسا تصور كند فلان مسئله برايش شر است و نسبت به آن عمل كراهت داشته باشد، درحالي كه براي او خير است.
همان گونه كه قرآن كريم تبيين فرموده است: «عسي أن تكرهوا شيئا و هو خيرلكم و عسي أن تحبوا شيئا و هو شرلكم» (بقره/216) مثلا به مسئله اي علاقه مند مي شويد، احساس مي كنيد خير شما در آن است و مي گويي الا و لابد بايد اين را پيگيري كنم، گاهي حتي استدلال هاي علمي نيز براي آن مي آوريد، اما درواقع براي شما شر خواهد بود.
يعني آن استدلال هايي هم كه مي آوريد، به ظاهر استدلال علمي است و الا علم نيست؛ چون مگر مي شود علم باشد اما درنهايت شر باشد؟! توجه كنيد، اين نكته بسيار مهم است.
پس معلوم مي شود آن توجيه علمي كه شما مي كنيد، علم نيست. چون حضرت مي فرمايند: «ادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم» اين شري را كه در تو حاضر است، به حضور علم از وجود خودت دفع كن.
پس طبق فرمايش حضرت باقرالعلوم(ع) معلوم مي شود اگر علم، علم باشد؛ شر را دفع مي كند.
اما چطور مي شود كه گاهي انسان براي مطلبي حتي مباني علمي هم مدنظر مي گيرد و به تعبير امروزي ها جورچين هايي را هم براي آن درست مي كند و تصور مي كند خير است؛ اما نهايتا براي او جز شر چيز ديگري نيست؟
اولاً طبق فرمايش حضرت، اگر بخواهيم دقيق شويم، معلوم مي شود آن علم نيست، چون علم بما هو علم دفع كننده شر است. يعني نمي شود علمي، علم باشد و در آن شر باشد.
براساس همين فرمايش حضرت باقرالعلوم(ع) است كه ما بارها در مباحث خود عرض كرده ايم كه آنچه بشر امروز به آن رسيده است؛ علم بما هو علم نيست. چون اگر علم باشد، ولو به ذره اي در آن شر نخواهد بود.
مثلاً بشر براي راحتي خود به صورت ظاهر به مباني علمي روي آورد و وسايل نقليه را براي خود درست كرد كه راحت تر بوده و زندگي بهتر و با آسايش بيشتري را داشته باشد؛ اما سؤال اين است: اگر اينها علم بود، آيا ديگر ضرر داشت؟!
مگر حضرت نمي فرمايند: در علم شر نيست؟ اما در وضعيت اكنون ما، تا چند روز باد و باراني نباشد، مي گويند: كودكان و خصوصاً كساني كه مريضي هاي چنين و چنان دارند، بيرون نيايند؛ چون هوا آلوده است كه اين هم به واسطه اكتشاف و آن چيزي است كه خود بشر براي آسايش خودش درست كرده و اسم آن را هم مباني علمي گذشته ولي الآن آن براي بشر شر شده، چون مونواكسيدكربن و... دارد بشر را از بين مي برد.
بشر مي خواست براي آسايش و رفاه خودش از مباني علمي استفاده كند؛ اما اينها علم نيست؛ چون وجود مقدس باقر العلوم(ع)، شكافنده علوم بيان مي فرمايند: اگر علم، علم باشد؛ در آن شر نيست. لذا اين كارهاي بشر كه امروز فسادآور شده «ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت أيدي الناس» (روم/14)، علم ناميده نمي شود.
اما در زمان وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن المهدي(عج) ديگر علم به معناي حقيقي علم است.
لذا باتوجه به فرمايش حضرت باقرالعلوم(ع) كه مي فرمايند: «ادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم» حضور شر را با وجود علم از وجودت دفع كن، چه چيزي علم است؟ آنچه كه در آن شر نباشد، علم است «بحاضر العلم».
بهره مندان علم حقيقي
چه كساني از اين علم بماهو علم بهره مندند و مي توانند از آن استفاده كنند؟
از آن جايي كه معلوم شد علم اگر علم باشد، نه تنها نبايد در آن شر باشد، بلكه برعكس انسان بايد شر را هم به واسطه علم دفع كند؛ متوجه مي شويم كه آنچه ما داريم، سواد است، نه علم به معناي حقيقي علم و فقط كساني مي توانند از اين علم بهره مند باشند و به تعبيري از آن استفاده كنند كه جزء مخلصين عالم باشند.
لذا حضرت در ادامه مي فرمايند: «و استعمل حاضر العلم بخالص العمل» عمل خالص، باعث حضور علم در وجود انسان مي شود.
آيت الله العظمي شاه آبادي(ره) نكاتي را در كتاب شذرات و نكاتي را هم به خصيصين و شاگردان خودشان بيان فرمودند. از جمله اينكه اگر كسي عملش را خلاص كرد، سينه او پر از علم حقيقي مي شود كه آن علم هر شر و بدي را از او دفع مي كند؛ يعني علم ناب مي شود و «علم ناب» آن علمي است كه در آن مفسده نيست و باعث مفسده نمي شود.
علم فسادآور!!!
اين درحالي است كه امروزه بشر مجبور مي شود هر از گاهي به واسطه آلودگي هايي كه صنايع به وجود مي آورند، اعلام كند كه شهرها در معرض فساد و آلودگي هوا است و لذا كارخانه ها را كه نزديك شهر است، بيرون مي برند تا براي شهر امنيت درست كنند. يا مثلاً به افرادي كه در كارخانه هاي شيميايي كار مي كنند، اجباراً روزانه شير داده مي شود تا ريه هاي آنها تخريب نشود.
سؤال: آيا اينها علم نيست؟
جواب: صورت ظاهر بله، علم است. اما طبق فرمايش باقرالعلوم(ع)- اگر كسي غير از آن امام همام، اين حرف ها را مي زد، او را به بي سوادي و جهل و ناداني متهم مي كردند- در علم حقيقي، شر نيست، بلكه خير است. علم خالص و مطلق براي بشر سودآور است و ضرر و زيان ندارد.
براي اينكه بشر بتواند امرار معاش كند، به ظاهر به دليل كثرت جمعيت، مجبور مي شود با تزريقات هورموني حيوانات بيچاره را هم اذيت كند تا رشد بيجا داشته باشند و بعد همان تزريقات هورموني در پوست، گوشت و وجود آن حيوان رفته و وقتي انسان آن را ذبح كرده و مي خورد؛ در اعصاب او اثرگذار خواهد بود و ديگر آن طعم حقيقي را هم ندارد. ميوه ها به ظاهر درشت است اما چون كودشيميايي در پاي درختان ريخته شده، خاصيت و طعم اصلي خود را از دست مي دهند.
لذا بشر آمده به ظاهر از مباني علمي استفاده كرده كه اصلاح كند اما اصلاح نشد، بلكه فساد آور بود؛ يعني مفسده اي برايش به وجود آمد و مضرات آن، بيشتر از منافعي كه براي آن تصور مي كرد، نشان داده شد؛ از جمله كاهش عمر بشر، آلودگي ها، مرگ هاي ناگهاني، سكته، انسداد رگ ها به واسطه آلودگي و...
علم؛ ثمره اخلاص
چرا اين گونه شد؟! مگر بشر به دنبال علم نبود؟ مگر علم را براي پيشرفت و آسايش خودش نمي خواست؟ پس چه شد؟
حضرت مي فرمايند: علم حقيقي در دست مخلصين عالم است و يكي از ثمرات اخلاص اين است. اگر مخلص شديد، به معناي حقيقي عالم هم مي شويد.
اصلا حضرت حق مي خواهد بندگانش عالم شوند، چون ما خليفه الله و به عنوان اشرف مخلوقات هستيم. «اني جاعل في الارض خليفه » (بقره/ 03)
لذا در مورد همه بشر فرمود: «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» (تين/4) يك معناي «في احسن تقويم» اين است: نازله آنچه كه از صفات و اسماء حضرت حق است (نه حقيقت الاسماء و الصفات) در بشر قرار داده شده است، منتها بشر با توجه به وسع وجودي خود و اينكه تا چه حدي بر روي خود كار كرده است: «و يزكيهم و يعلمهم الكتاب» (آل عمران/ 461) مي تواند از اين اسماء و صفات بهره ببرد. يكي از اسماء و صفات حضرت حق هم همين عليم و حكيم بودن است: «الله عليم حكيم» (همان).
منتها به نظر مي رسد هنوز كه هنوز است جز عده معدودي از مخصلين عالم؛ عالم به معناي حقيقي آن گونه كه حضرات معصومين(ع) بيان مي فرمايند، نداريم. ساير موارد شبه علم و سواد است كه خواندن همان سياهي هاست و علمي نيست كه ضرر نداشته باشد؛ چون اصلا خاصيت علم بايد همين باشد كه دفع كننده شر است: «ادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم».
پس دفع كننده شر بودن، خاصيت علم بما هو علم است و علم اين گونه نيست كه يك شر ديگري را به همراه خود بياورد. پس نمي توان گفت: اگر مطلبي شر يا شرهايي را دفع كرد، ولي با خودش يك شر جديدي آورد كه ناشناخته است و بشر بعدها متوجه آن مي شود، علم است. مثلا مگر بشر از اول مي دانست كه صنعت، آلودگي به همراه دارد؟! پس علم حقيقي همان است كه حضرت مي فرمايند.
پيشگويي آيت الله شاه آبادي درباره امام خميني(ره)
حال، اين علم حقيقي كه مي فرمايند حضور علم در تو باشد تا به واسطه آن شر را دفع كني، چگونه به وجود مي آيد؟ «بخالص العمل» عمل خالص؛ يعني اگر تو براي خدا كار كردي، علم حقيقي هم مي آيد.
بحث شذرات المعارف آيت الله العظمي شاه آبادي(ره) غوغايي است- كه اين مطلب را يكي از عرفاي عظيم الشأن و اولياء خدا تصريح كردند- آقازاده ايشان، آيت الله آشيخ نصرالله شاه آبادي كه در قيد حيات هستند، بيان فرمودند: در زماني كه نجف بودم، خوابي ديدم، رفتم به امام(ره) كه آن موقع در نجف بودند، گفتم: آقا!خوابي ديدم مي خواهم تعبير كنيد، آقا وقتي خواب را شنيدند، فرمودند: به شرطي تعبير آن را مي گويم كه تا من زنده هستم، درجايي نگويي، من هم قبول كردم. امام(ره) به ايشان فرموده بودند: پدر شما به من گفتند كه تو انقلاب مي كني و پيروز و چنين و چنان مي شوي.
يعني آن مرد عظيم الشان، آن عارف بالله همه اينها را جلوتر براي امام راحل(ره) بيان كرده بودند. لذا امام(ره) بين همه اساتيدي كه داشتند، براي ايشان احترام عجيبي قائل بودند و وقتي به اسم ايشان مي رسيدند؛ احترام كرده و مي گفتند: آيت الله شاه آبادي «روحي فداه».
ايشان يك مرد الهي با علم بودند، چون مخلص بودند. اگر بر روي مطالبي كه ايشان دارند، مانند همين شذرات كار شده بود، غوغا مي شد. ايشان بسيار زيبا مسائل را تبيين كرده اند، براي اين كه علم حقيقي داشتند و به علم الله متصل بودند.
ما قائل به اين هستيم كه تنها مخلصين عالم، علم دارند و براي همين، هميشه فقط و فقط خدا را مدنظر مي گيرند و اين خصوصيت مخلصين عالم است.
عالم حقيقي و منيت!!!
وجود مقدس باقرالعلوم(ع) مي فرمايند: «ادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم و استعمل حاضر العلم بخالص العمل» اگر مي خواهي علم را كه دفع كننده شر است، نه علمي كه خودش شر مي آورد؛ داشته باشي، بايد عملت خالص باشد؛ يعني بندگان خالص پروردگار عالم، عالم مي شوند.
پس بيهوده نيست كه طبق روايت شريفي حضرت حق اخلاص را به عنوان سر قرار داده و به همه كس نداده است. چون آن كسي كه جدي خالص خالص باشد، عالم مي شود و اين عالم چون خالص است، منيتي ندارد.
لذا معلوم است كه در علم حقيقي منيتي نيست و علماي حقيقي هيچ گاه انانيت ندارند، چون عالم حقيقي خالص و مخلص است و طبيعي است مي داند هرچه كه هست از ناحيه الله تبارك و تعالي است. پس عالم حقيقي ولو به لحظه اي خود را نمي گيرد؛ چون اگر آن گونه شود، معلوم است كه اصلا عالم نيست، چون خالص نيست. وقتي خالص نبود، به او علم نمي دهند و اين قاعده اي است كه حضرت باقرالعلوم(ع) مي فرمايند.
اتصال علم مخلصين عالم
اصلا اينها به علم الهي متصل هستند و به همين دليل هيچ گاه ولو به لحظه اي خود را به عنوان عالم نمي بينند و ديگر انقطاع علمي هم ندارند.
بعضي از چيزهاست كه انسان نمي تواند بيان كند، اما والله قسم من به چشم خود ديده ام كساني را كه همين گونه بودند؛ همين كه لب مي گشودند و «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گفتند، مي ديدي غوغايي مي شود و كان اينها سالهاي سال در اين باب از علم، استخوان شكستند و بالجد من الفحول بودند. چرا اين گونه بودند؟
دليل اين است: اخلاص. به خصوص شما جوان هاي عزيز! اگر مخلص شديد، عالم مي شويد.
مگر مي شود اين مطالبي كه در شذرات المعارف، رشحات المعارف و يا كتب ديگر آيت الله شاه آبادي بيان شده كه اصلا بعضي هنوز در شرح آن ماندند، متعلق به خود آيت الله العظمي شاه آبادي باشد؟! هيهات!
يعني چه؟! يعني آيا آنها را خودش ننوشته؟! چرا، اما اينها مال خودش نيست. اينها اتصال به علم خدا و اتصال به علم معصومين است كه خود اين اولياء هم قائل به اين هستند.
بندگان خالص خدا، عالم مي شوند و آن وقت علم بما هو علم را بيان مي كنند كه در آن مفسده نيست.
چقدر بشر به دنبال اين است كه بيماري مهلك ايدز را درمان كند؟ راهش فقط و فقط آب است كه بعضي تازه امروز متوجه شدند اما ما از زبان آن بزرگواري كه خيلي سالها پيش فرموده بودند، عرض كرده بوديم كه امروز تازه فهميدند.
مثلا آيت الله العظمي اديب(ره) وقتي بي سيم هايي را كه مال كلانتري ها بود، ديده بودند، گفته بودند: اينها چيزي نيست، وسيله اي كوچكتر از اين مي آيد كه ديگر همه دارند. يكي از اطرافيان ايشان نفهميده بود منظور ايشان موبايل است و گفته بود: آقا اجازه نمي دهند. آن بنده خدا پيش خودش تصور كرده بود كه آقا چقدر ساده است، فكر كرده به همه از اينها مي دهند، اينها مال پليس است. اما اين علما از كجا مي دانند؟!
عالم بزرگوار ما، علامه حسن زاده آملي در زمان طاغوت و اوايل انقلاب- ايشان بعد از آن ديگر اين كار را تعطيل كردند- در مورد پايان نامه هاي بعضي از دانشجوها كه در مورد هندسه يا پزشكي و... بود، كمكشان مي كرد. اينها از كجا اين علم را داشتند؟ از خلوص خود. براي همين هم هست كه مخلصين عالم، بصير هم هستند.
اينها از كجا اين علم ها را دارند؟ از اخلاص و الا هركدام از علم هايي كه اين بزرگواران دارند، سال هاي سال تلمذ مي طلبد. البته نمي خواهم بگويم تلمذ نكردند، آنها تلمذ كرده اند و نكته مهمي كه بايد به شما بگويم اين است كه هيچ چيزي به وجود نمي آيد الا به شاگردي، منتها از لسان چه كسي و اين كه چه كسي استادت باشد، خيلي مهم است.
مخلصين؛ بيداران عالم
حضرت در ادامه روايت مي فرمايند: «و تحرز في خالص العمل من عظيم الغفله بشده التيقظ». دوري كن از غفلت به واسطه خلوص عمل. چرا؟ براي اينكه بيدار و هشيار باشي. مخلصين غافل نيستند. مدام مي ترسند و دايم در اضطراب هستند.
اتفاقا آن كه عملش خالص تر است، هم وحشت و اضطرابش و هم بيداري و هشياري اش بيشتر است- اصلا اين شرط اخلاص است، اين شروط را به ذهن خود بسپاريد- اما آن كه خلوص عمل ندارد، با يك عمل پيش پا افتاده فكر مي كند چه خبر است؟! خيلي هم به خودش غره مي رود كه ما ديگر چنين و چنان شديم اما مخلصين، دائم هشيار و بيدار هستند كه نكند يك لحظه اين ابليس ملعون، شياطين جن و انس و مهمتر از همه اعدي عدو، آن نفس اماره، بيچاره شان كند.
لذا اينها با اين خلوص عمل در يك مطلب بسيار دقيق هستند و آن اين است كه شديدا هشيار هستند «بشده التيقظ».
من گريه هاي نيمه شب بعضي از اين اعاظم مثل آيت الله مولوي قندهاري را شنيده ام و توفيقي هم داشتم كه درمحضر آن ابوالعرفا، آيت الله العظمي اديب باشم و شدت رعشه در بدنشان را ديدم. شايد ما بگوييم: ايشان با آن محاسن سفيد كه بالاي صد سال سن داشتند، ديگر چه مي خواستند؟! آنها كه ديگر راه را رفته بودند! آنها كه ديگر پاك ها درست كرده بودند اما خودشان اين طور فكر نمي كنند كه بگويند: كار ما ديگر تمام شد، بلكه وحشت، ناله، گريه و مراقبه شان بيشتر است. چون آن ها حقيقتا بيدارتر از عالم و آدم هستند.
من غافل تا يك عمل انجام مي دهم، تازه از خدا هم طلبكار هستم و مي گويم: مگر تو بهتر از من هم درعالم داري؟! تازه اگر رويم بشود مي گويم: بيا جايمان را عوض كنيم، من خدا بشوم، تو بنده ام شو!!! تا دو تا عمل انجام مي دهم كه آن پر از نقص و به قول ما طلبه ها پر از ان قلت است؛ ادعا مي كنم و فكر مي كنم خبري شده است.
اما آنها يك عمر تلاش، يك عمر اتصال به علم الهي، يك عمر اخلاص و... داشتند اما بيشتر از ما در ترس و اضطراب هستند. من ديده ام، هرچه بيشتر از عمرشان مي گذرد، هرچه بيشتر نزديك مي شوند به زماني كه مي دانند دارند مي روند، بيشتر مضطرب، نالان، گريان، مراقب، بيدار و هشيارند. مدام مواظب هستند كه اين شيطان ملعون يا اين نفس، از كدام سمت مي خواهد به من حمله كند.
آيت الله مولوي قندهاري (ره) به ضعف جسماني مبتلا بودند، يكي از آقايان، از سرداران بزرگ سپاه ايشان را دعوت كرده بودند و در دو وعده غذاي گوشتي براي ايشان آورده بودند، بار دوم ايشان گفته بودند: مگر من حيوان درنده ام كه دائم گوشت بخورم، مي خواهي من را قسي القلب كني؟!
لذا اينها حتي درخوراك هم مواظبت دارند. چنان اشك مي ريزند و ناله مي كنند و يك طوري به هق هق مي افتند و فغان مي كنند كه انگار تمام عمرشان را به گناه سپري كردند. چون مخلصين عالم مي ترسند، مراقبه مي كنند و شديداً بيدارند.
راه جلب هوشياري
خوف آنها هم به خاطر همين است كه دائم بيدار باشند و چون بيشتر متوجه مي شوند، هوشياري و خوفشان بيشتر است. حالا سؤال اين است كه من جلب هوشياري شديد را به چه وسيله اي به دست بياورم؟- توجه كنيد، حضرت باقر العلوم (ع) دارند مي فرمايند، اين فرمايش فلان عارف و فلان عالم نيست.
حضرت مي فرمايد: «واستجلب شده التيقظ بصدق الخوف» وقتي انسان مي تواند اين هوشياري شديد و اين بيداري هميشگي را جلب كند كه خوف حقيقي در درون داشته باشد.
ما در باغي با بعضي از اين آقايان همراه آ يت الله العظمي اديب بوديم، يك مطلبي پيش مي آمد كه ايشان يك لبخندي زدند، يك لحظه بعد ديدم. چون من به رفتار آقا خيلي دقيق مي شدم -از گوشه چشم مباركشان اشك مي آمد و معلوم بود كه از درون دارند مي سوزند اما خودشان را كنترل مي كردند.
زمان فرح و شادي حقيقي عرفا
گويي اينها دراين دنيا شادي و فرح ندارند. چه موقعي فرح و شادي براي اينهاست آن موقع كه بدانند با دين كامل رفتند.
آن موقعي كه پيامبر اكرم (ص) دارند خطبه شعبانيه را مي خوانند و مي فرمايند:«يا ايها الناس انه قد اقبل اليكم شهر الله بالبركه و الرحمه و المغفره » (4) مولي الموالي (ع) مي فرمايند: بهترين مطلب در اين ماه چيست؟ حضرت مي فرمايند: دوري از گناه. بعد پيامبر (ص) مي فرمايند: اما تو در اين ماه ضربت مي خوري و به شهادت مي رسي.
به نظر شما مولي الموالي (ع) چه واكنشي نشان مي دهند و چه مي فرمايند؟
مولي الموالي (ع) مي فرمايند: آن موقعي كه دارم مي روم، دينم سالم است يا خير؟ گرچه اميرالمومنين است اما باز هم نگران است. ما نمي فهيم و درك نمي كنيم آن نگراني حضرت يعني چه. ما نمي فهميم يعني چه كه عرفا، فرح حقيقي را آن موقعي مي دانند كه ديگر از اينجا بروند.
هر كه از پل بگذرد خندان بود زيرپل جايگه رندان بود
اينها وقتي بدانند از پل گذشتند، آن موقع تازه خنده هاي آنها شروع مي شود و خنده آنها موقعي است كه از اين پل بگذرند و بدانند دينشان را سالم از اين دنيا برده اند.
براي همين اگر غير از حضرت بيان مي كردند، بعضي ها متهم مي كردند كه شما مدام مي گوييد انسان بايد خوف داشته باشد ولي اين فرمايش معصوم است كه مي فرمايند: اگر كسي خوف راستين و حقيقي «بصدق الخوف» داشت، آن وقت است كه هوشياري دائم و بيداري هميشگي خواهد داشت.
كاربراي خدا و علم
لذا اگر خواستي مخلصين عالم را بشناسي، بدان كه خصوصيت مخلصين عالم اين است كه آنها عالم حقيقي هستند.
برويد در احوالات شيخ بزرگوار، شيخ العجائب، حضرت شيخ بهاء (ره) مطالعه كنيد، ببينيد ايشان چگونه علوم را به دست آوردند و حالات معنوي شان را هم ببينيد. ايشان درآن زمان علم هندسه را به خوبي مي دانستند و مسجد شيخ لطف الله و... را ساختند. البته آنها با اين هدف كه اين علوم را به دست بياورند،كاري نكردند، بلكه فقط براي خدا كار كردند و اين علوم اصلا خود به خود براي آنها آمد.
پس اگر من بخواهم بگويم از فردا مي خواهم اين كار را انجام دهم كه علم به دست بياورم، معلوم است نفهميدم اخلاص يعني چه. اخلاص يعني اينكه فقط براي خدا كار كنيم. مخلصين عالم مي گويند: خدايا! من مي خواهم بنده تو باشم، چه بدهي، چه ندهي، فقط من را به بندگي خودت بپذير.
او هم كه كريم و اكرم الاكرمين است، به آنها عنايت مي كند. وقتي ما به حضرات معصومين (ع) مي گوييم:« و سجييكم الكرم» (5) مسلماً او كه خالق اينها است خودش اكرم الاكرمين است. لذا خودش بلد است و به هركسي به هر مناسبتي مي دهد.
پس مقدمه اخلاص، همان تزكيه است كه گفتيم مخلصين عالم در مقام تزكيه، برترين هستند.
اين نسخه اي را كه خصيصين حضرت حق، مردان الهي دادند، يادتان نرود. هر شب با آقاجان حرف بزنيد. حتي اگر يك دقيقه شده، منتها به مرور زيادتر كنيد.
خلوت، موقع خواب، هرشب با آقاجان حرف بزن. ببين چه بركاتي دارد. مگر مي شود انسان خودش را به سمت حصن حصين، به سمت مولا، به دست آقاجان ببردو آقاجان عنايت نكند؟!! آنها كريمند، كريم تر از آن چيزهايي هستند كه من و تو تصور مي كنيم. لذا تمسك و توسل به آن حضرت راه نجات است.
1- بحارالانوار، ج1، ص 717، باب 1
2- نهج الفصاحه، ص 723
3- بحارالانوار، ج 57، ص 361، باب 22
4- امالي الصدوق، ص 29
5- مفاتيح الجنان- فرازي از زيارت جامعه كبيره

 



مودت و محبت حضرت فاطمه(س) ضامن رهايي از آتش جهنم

دكتر محمدرضا جواهري
حضرت فاطمه زهرا(س) شخصيت جامع و كامل الهي بزرگ و بي نظير در بين زنان جهان بوده و هست و خواهد بود. بنابراين تا روز قيامت همواره شايستگي دارد اسوه بماند و راهنماي زنان و مردان جهان قرار گيرد. از اين رو بايد جهانيان حضرت فاطمه(س) را بشناسند و او را دوست بدارند و از او پيروي كنند تا به كمال و رستگاري برسند.
ضرورت و وجوب محبت و مودت مردم نسبت به حضرت فاطمه در قرآن كريم يادآوري گرديده و اجر رسالت پيامبر خدا مودت به نزديكان و اهل بيت پيامبر اعلام شده است (شوري، آيه23). بي ترديد حضرت فاطمه در نزديكان و اهل بيت پيامبر جاي دارد و بنابراين مودت او بر همگان لازم است. «مودت»، محبت آگاهانه و از روي معرفت است. مشهورترين لقب دختر پيامبر خدا و همسر علي بن ابي طالب «فاطمه» است. اين لقب نيز گوياي لزوم محبت و عشق و دوستي جهانيان نسبت به فاطمه زهرا(س) مي باشد. جابرابن عبدالله انصاري گفته است پيامبر خدا(ص) فرمود: انما سميت ابنتي فاطمه لان الله فطمها و فطم محبيها عن النار (بحار الانوار، ج43، ص16). دخترم، فاطمه ناميده شده است زيرا خداوند او و دوستدارانش را از آتش بريده و جدا كرده است. آري حضرت فاطمه از آتش رهاست و سرآمد زنان اهل بهشت از ازل تا ابد خواهد بود. در اين حديث نبوي چيستي و چرايي نام فاطمه بيان شده است. دختر پيامبر فاطمه نام گرفت چون خداوند او و محبان فاطمه را از آتش نجات داده است. بنابراين لقب فاطمه منشأ الهي دارد و خداي متعال فاطمه و عاشقانش را از آتش رهايي بخشيده است. همه موحدان تاريخ درصدد نجات از آتش جهنم و ورود به بهشت بوده اند. به حكم اين حديث، محبت فاطمه راه نجات از آتش جهنم است. همسر فاطمه زهرا اميرمؤمنان امام علي(ع) نيز درباره وجه تسميه و علت نامگذاري دختر پيامبر به فاطمه فرموده اند: انما سميت فاطمه لان الله فطم من أحبها عن النار (بحارالانوار، ج43، ص13و ص15 ¤ علل الشرايع، ص179). «فاطمه» فاطمه ناميده شد چون خداوند هركس را كه او را دوست بدارد از آتش رهايي بخشيده است. براساس آيه مودت و منطق اهل بيت در فلسفه نامگذاري حضرت فاطمه، بايد حضرت فاطمه را دوست داشت و بي شك اين محبت عامل سعادت و نجات و رستگاري است. البته «محبت فاطمه» در انديشه و رفتار كارگشاست.
بايد با آگاهي و شناخت ابعاد شخصيت حضرت فاطمه، دوستي آن حضرت در دل انسان ها جاي گيرد و آثار آن نيز در رفتار و عمل آنان مشاهده شود. شناخت فضايل و اخلاق و صفات حضرت فاطمه و تلاش همه جانبه براي فاطمي زيستن نيز بخشي از محبت و مودت به حضرت فاطمه است. محبت اعتقادي و پيروي عملي از حضرت فاطمه و عمل بر طبق سيره ايشان عامل رهايي از آتش جهنم است. بايد فاطمه را شناخت و فاطمي زيست و از فاطميون شد و در آخرت از جهنم رهايي يافت.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14