(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 7 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20193 

زود بيدار شدم...
درباره چند و چون توزيع كتاب در ايران
واقعيت هاي ناديده
پيوند «ادبيات» و «جنگ نرم» در ايران
«ارتش سري» در ادبيات معاصر ايران
بهاريه هاي شعر فارسي



زود بيدار شدم...

محمد مهدي سيار
زود بيدار شدم تا سر ساعت برسم
بايد اين بار به غوغاي قيامت برسم
من به «قد قامت» ياران نرسيدم، اي كاش
لااقل ركعت آخر به جماعت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهي سر زد
كه دعا كردي و گفتي به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم اي چشمه كه من
نذر دارم لب تشنه به زيارت برسم
سيب سرخي سرنيزه ست... دعا كن من نيز
اين چنين كال نمانم به شهادت برسم

 



درباره چند و چون توزيع كتاب در ايران
واقعيت هاي ناديده

طه راستين
اشاره: درباره چند و چون توزيع كتاب در ايران بسيار گفته شده و اين موضوع از جوانب مختلف بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در اين توجهات اما بسيار بيشتر از آنكه موضوع واكاوي شود تا دلايل نقص چرخه توزيع كتاب مشخص و مرتفع گردد، چرخاندن انگشت اشاره تقصير به سمت ديگري مد نظر بوده است. هر كس كسي را مقصر مي داند و از اين منظر حل همه مشكلات توزيع را در گرو تلاش آن يكي مي داند. ناشران دولت را مقصر توزيع مي دانند و دولت براي حل اين مشكل زمينه را فراهم نمي داند. از طرفي ناشران معتقدند دولت بايد در مسير حل مشكل توزيع براي خود به جاي نقش تصدي گري نقش حمايتي قائل شود و دولت هم مي گويد هرگونه حمايتي را دريغ نمي كند، اين همه اما هرگز به حل مشكل توزيع كتاب كمك نكرده است و اين نويسندگان و كتابخوان ها هستند كه بيشترين ضرر را مي بينند و از آنها بيشتر كتاب مورد بي مهري قرار مي گيرد. نويسنده كتاب را مي نويسد كه به دست كتابخوان برسد و كتابخوان هم دنبال كتاب مورد علاقه اش است اما هر دو در عين نياز به هم از هم دورند و كتاب هم از همه دورتر. شايد در سالهاي اخير هيچ كتابي به اندازه كتاب «دا» در ميان مردم ايران معرفي نشده و مخاطب نداشته است، اما همين كتاب به بسياري از شهرهاي حتي بزرگ كشور هم راه پيدا نكرده است و اين مشكل ريشه اي جز در مشكل بزرگي به نام توزيع كتاب ندارد. مشكلي كه حل آن نگاه عمقي تر را مي طلبد. در اين مطلب سعي شده، بسيار گذرا و البته به دور از حرف هاي كليشه اي و مقصريابي، مسئله توزيع كتاب در ايران مورد واكاوي قرار گيرد. لازم به ذكر است كه اين مطلب چكيده مطالعات و بررسي هاي مكتوب نگارنده درباره اين موضوع است.
مفاهيم كلي توزيع
در اين بررسي بايد ابتدا توزيع به مفهوم كلي آن را بدون توجه به كالايي خاص مورد توجه و بررسي قرار دهيم. توزيع به چه معني است؟ كامل ترين تعريفي كه براي توزيع مي توان يافت عبارت است از: توزيع كالاها همان نگهداري، آماده سازي و نقل و انتقال كالا براي مشتريان در زمان و مكان مناسب است كه اين امر مستلزم برنامه ريزي، اجرا و كنترل جريان مواد اوليه و كالاهاي ساخته شده به طور متناوب از مبدا تا مقصد است. بر اين اساس در زير مجموعه توزيع؛ مفاهيم و مراحلي است به شرح زير:
انبارداري
توزيع فيزيكي كالا
حمل و نقل
خرده فروشي
عمده فروشي
انبار داري: تمام شركت ها مجبور هستند كالاهاي خود را مادامي كه به فروش نرفته اند، در جايي انبار كنند.
انبارداري، يكي از فعاليت هاي اجتناب ناپذير در فرايند توزيع است زيرا به ندرت اتفاق مي افتد سيكل توليد و مصرف با يكديگر هماهنگ شود. انبارداري، تفاوت هاي موجود بين مقادير مورد نياز و زمان نياز را از ميان برمي دارد.
شركت ها بايد درباره تعداد و مخصوصاً مكان هاي مناسب براي انبار تصميم بگيرند. هر قدر انبارها از لحاظ جغرافيايي پراكندگي بيشتري داشته باشند امكان تحويل سريع تر كالا به مشتريان بيشتر خواهد بود اما هزينه هاي انبارداري افزايش خواهد يافت.
حمل و نقل: نوع وسيله حمل و نقل، بر قيمت فروش كالا، سرعت تحويل و كيفيت كالا به هنگام تحويل تاثير مي گذارد و همه اين عوامل به نوبه خود بر نحوه رضايت مشتري تاثير بسزايي دارند. يك شركت مي تواند براي حمل كالا به انبار يا براي واسطه هاي فروش و مشتريان بين روش هاي ريلي، جاده اي، آبي و هوايي، يكي را انتخاب كند.
عمده فروشي: به تمام فعاليت هايي اطلاق مي شود كه هدف از آن فروش كالاها و خدمات به كساني است كه آن را براي فروش مجدد يا مصارف تجاري مي خرند. عمده فروشان خود سه نوع مختلف مي باشند: نوع اول، عمده فروشان تجاري هستند. اين عمده فروشان مالكيت كالا را از آن خود مي سازند. دسته ديگر دلالان و كارگزاران، يعني كساني هستند كه مالك كالا نيستند اما به دليل كمكي كه به امر خريد و فروش مي كنند و مبلغي به عنوان حق العمل دريافت مي كنند. گروه ديگر دفاتر و شعبات فروش توليدكنندگان است كه خود انجام فعاليت هاي عمده فروشي را برعهده دارند، اما عمده فروش نيستند.
خرده فروشي: تمام فعاليت هايي را دربرمي گيرد كه وظيفه فروش مستقيم كالاها و خدمات به مصرف كنندگان نهايي را براي مصرف شخصي يا استفاده غيرتجاري برعهده دارند. خرده فروشان فروشگاهي را مي توان بنا بر ميزان خدمات، نوع كالايي كه مي فروشند، سطح قيمت هاي فروش، نحوه كنترل مجاري فروش و چگونگي گردهمايي تقسيم كرد.
توزيع فيزيكي كالا: توزيع فيزيكي امكان بالقوه اي است كه مي توان با استفاده از آن به سطح قابل توجهي صرفه جويي اقتصادي و تأمين رضايت بيشتر مشتري دست يافت. هنگامي كه سفارش دهندگان كالا، طراحان انبار، مديران موجودي هاي جنسي و مديران حمل و نقل درباره كار خود تصميماتي مي گيرند بر هزينه ها و توانايي يكديگر در برخورد با تقاضا تأثير مي گذارند. مسئله مهم، طراحي سيستم هاي توزيع فيزيكي است كه با آنها سطح مطلوبي از خدمات، در حداقل قيمت به مشتريان ارائه شود. هر توزيع فيزيكي، با سفارش مشتري آغاز مي شود. دايره سفارش ها پس از تهيه فاكتورهاي فروش، آنها را به قسمت هاي مختلف ارسال مي كند. اقلامي كه در حال حاضر موجود نيستند در رديف تحويل نشده ها قرار مي گيرند. ليست كالاهايي كه ارسال مي شوند همراه با مدارك حمل و صورت حساب هاي مربوطه و نسخه هاي اضافي به قسمت هاي مختلف فرستاده مي شوند.
نظام هاي توزيع
در مرحله بعد بايد توجه كرد كه انواع كانال هاي توزيع به دو روش توزيع مستقيم و توزيع غيرمستقيم تقسيم مي شوند كه هر يك شرايط خاص خود را دارند. هر يك از روش هاي توزيع مستقيم و غيرمستقيم ويژگي هاي خاص خود را دارد و به صورت مطلق نمي توان ادعا كرد كه يك روش، خوب است و همه بنگاه ها بايد از آن روش استفاده كنند؛ بلكه هر سازماني با توجه به شرايط خاص خود بايد تصميم بگيرد. به طور كلي پخش در بازار به دو شكل اساسي وجود دارد: شبكه پخش دست به دست يا عمده فروشي و شبكه توزيع و پخش مويرگي. براي مشخص شدن مفهوم اين دو شكل، درنظر بگيريد كه خريد آبميوه توسط يك فروشگاه موادغذايي از عمده فروش جزئي نزديك به فروشگاه به صورت يك يا دو بسته است. عمده فروش جزئي از عمده فروش بزرگتري به صورت چند باكس چند باكس خريد مي كند و همينطور سلسله مراتبي ادامه دارد تا به عمده فروش اصلي برسد كه در بالاترين مرحله قراردارد. اين فرآيند پخش سنتي يا عمده فروشي است كه توسط مغازه دار و عمده فروش انجام مي شود. مشخص است هر كالايي نمي تواند در همه شاخه ها توزيع شود و البته اگر كالايي جايگاه خود را در شبكه پيدا كند، به راحتي كنار زده نمي شود و حضور بسيار قدرتمندي دارد. در بازار ايران به دليل باقي ماندن ساختار سنتي آن، اين نوع پخش از جايگاه ويژه اي برخوردار است. براي مثال پخش مويرگي، مي توان توزيع بستني يا شير را نام برد كه توسط وسايل نقليه خود شركت ها مغازه به مغازه پخش مي شود. اين پخش در ايران به جز براي مواد غذايي فاسد شدني، جايگاه خاصي ندارد.
اقتضائات كالايي كتاب
بي ترديد كتاب يك كالاست. خواه فرهنگي يا تجاري. از اين رو در باب نفس كالا بودن كتاب هيچ مناقشه اي وجود ندارد و مناقشه، تنها در نوع اين كالاست كه اين نوع تنها در نحوه عرضه آن تأثير مي گذارد و حتي تأثير آن بر چگونگي توليد و نگهداري و حفاظت از آن نخواهد بود. كتاب به عنوان يك كالا، همانند ديگر كالاها، مجموعه اي از اجزاء تشكيل دهنده دارد. شايد در نگاه اول، كتاب را تشكيل شده از تعدادي كاغذ يك اندازه و يك نوع ببينيم، اما آيا واقعاً اين گونه است؟ آيا مي توان رنگ هاي به كار رفته در صفحه آرايي كتاب يا پوشش هاي جلدي آن را ناديده گرفت؟ چنانچه مركب را از كاغذ حذف كنيم آيا با تعدادي كاغذ سفيد روبه رو نخواهيم بود؟ آيا اين طور نيست كه اگر چسب هاي به كار رفته در صحافي را از كتاب حذف كنيم با تعدادي كاغذ جدا از هم مواجه خواهيم بود؟ شايد در نگاه اول اين موارد چندان با اهميت جلوه نكند، اما زماني كه بحث نگهداري و جابه جايي كتاب در فرايند توزيع آن پيش مي آيد اين موارد و حتي مسائل جزئي تر نظير نوع مركب به كار برده شده در چاپخانه هم مهم مي نمايد. اما با اين همه بايد گفت كاغذ و بعد از آن مركب، مهم ترين بخش تشكيل دهنده كتاب است.
همان گونه كه اشاره شد كتاب يك كالاست، براي نگهداري هر كالايي هم بايد نكاتي را درنظر داشت (البته در اينجا منظور، نگهداري كتاب در انبار براي توزيع است نه نگهداري در كتابخانه ها). كتاب ها بايد در مكاني خنك، دور از تابش مستقيم نور خورشيد و خشك نگهداري شود. هيچ كتابي را نبايد تحت فشار در يك جا قرارداد و يا احياناً با نوار، طناب و يا كش محكم دور آن را بست. هرگونه فشاري بر روي كاغذهاي كتاب، مي تواند به آن ها آسيب برساند. حال آنكه در كشور ما همواره كتاب ها نخ پيچ مي شوند. كتاب ها را براي نگهداري بايد در طبقه بندي مشخص در قفسه هاي استاندارد قرارداد تا از جابه جايي مدام و مكرر آن پيش گيري كرد كه باعث آسيب ديدگي كتاب نشود. شايد به همين دليل است كه طبقه بندي براساس كتاب هاي پرمخاطب و كم مخاطب بهترين روش براي نگهداري كتاب در انبار معرفي مي شود. همواره توصيه مي شود آن ها را در كارتن هاي استاندارد قطع كتاب، نگهداري شود، چرا كه كارتن كوچكتر از قطع كتاب باعث وارد آمدن فشار به آن شده و به كتاب آسيب مي رساند و كارتن بزرگتر از قطع آن هم باعث تحرك كتاب در كارتن هنگام جابه جايي مي شود. تا امروز اما گويا كارتن حمل كتاب، اصل مهم اما فراموش شده در حمل و نقل آن است، هنوز كارتن سيگار مناسب ترين كارتن براي حمل و نقل كتاب معرفي مي شود.
مخاطب كالاي كتاب
نكته ديگر اما، بحث مخاطب براي كالايي به نام كتاب است. كتاب به هر عنوان كه مورد توجه باشد (كالايي فرهنگي يا تجاري) به طور حتم براي مخاطب مشخصي توليد و منتشر مي شود. اينكه اين مخاطب درچه نقطه جغرافيايي قرار دارد و توزيع اين كالا براساس محل استقرار مخاطب، مسئله مهمي در توزيع آن است. مثالي مشخص دراين مسير به ما كمك خواهد كرد؛ تقريبا همه ما صبح ها كه از منزل خارج مي شويم ماشين هاي حمل و توزيع مواد لبني را ديده ايم. آن ها در همه شهرها، خيابان ها و كوچه ها هستند، چرا كه مخاطب آن ها در همه نقاط كشور ساكن هستند و از طرفي احساس نياز به اين كالا (مواد لبني) در همه مخاطبان آن ايجاد شده و آن ها را به مشتري براي اين كالا تبديل كرده است، اما آيا در مورد كتاب هم اين گونه است؟ آيا مخاطب كتاب همه مردم يك كشور (از خردسال تا كهن سال، بي سواد تا با سواد، زن و مرد و...) هستند؟ آيا همه آن ها كتاب را به عنوان يك نياز خود درك كرده اند كه آن ها را به عنوان يك مشتري براي كالايي به نام كتاب مطرح كند؟ نوع نگاه به كتاب به عنوان كالاي فرهنگي يا تجاري در نوع نگاه به مخاطب تاثير مي گذارد. چنانچه كتاب را كالايي فرهنگي بدانيم مخاطب براي ما مشتري و هدفمان هم كسب سود از فروش اين كالا نيست، اين گونه است كه در توزيع آن نگاهي غيراز توزيع يك كالاي تجاري خواهيم داشت.
شكل هاي جديد كتاب
كتاب، كالايي است كه امروزه به شكل هاي مختلف عرضه مي شود و تنها مجموعه اي كاغذهاي هم شكل و هم اندازه را نمي توان براي آن متصور شد (اگرچه همچنان رايج ترين شكل كتاب، همان كتاب هاي چاپي است). امروزه كتاب هاي گويا يا صوتي روي لوح هاي فشرده، شكل جديد از كتاب است كه نگهداري و حمل و نقل آن هم اقتضائات خاص خود را دارد. توزيع اين گونه كتاب هم دركنار دنياي واقعي، در فضاي مجازي هم قابل انجام است كه به در دسترس تر قرار گرفتن آن كمك مي كند.
متولي توزيع كتاب كيست؟
توزيع كتاب از جمله مواردي است كه همواره براي آن به دنبال يك متولي مناسب مي گرديم. ناشران، دولت و بنگاه هاي نيم بند توزيع كتاب، همه و همه، مواردي هستند كه زعامت توزيع كتاب را براي خود قائل هستند.
به نظر مي رسد در فرآيند توزيع كتاب بهترين گزينه اين است كه دولت به طور مستقيم اين نقش را ايفا نكرده و از راه هاي گوناگون سعي در ترويج رونق كاري توزيع كنندگان كتاب داشته باشد. دادن تسهيلات و وام هاي مناسب و تشويق شركت ها و بنگاه ها عاملي براي تشويق و ترغيب موسسه هاي بزرگ درجهت ورود به شبكه توزيع كتاب است كه اين امر به مرور زمان باعث رونق توزيع كتاب مي شود.
براين اساس در فرآيند توزيع كتاب مي توان دو نقش حمايت و نظارت را براي دولت قائل شد و دراين مسير نقش اجرايي را نمي توان برازنده دولت دانست.
ويژگي هاي توزيع كتاب
بحث توزيع كتاب در ايران با ساير كالاها متفاوت است و مهمترين تفاوت حاشيه سود بالايي است كه توزيع كتاب نسبت به توزيع ديگر كالاها دارد، اين حاشيه سود به طور متوسط براي كتاب هاي مطرح و مؤلفان سرشناس 25 تا 30درصد است و براي كتاب ها و نويسندگان گمنام اين حاشيه سود به 40 تا 45درصد هم مي رسد كه واقعاً بالاست. در واقع در هيچ كالايي نمي توان اين حاشيه سود را مشاهده كرد. مثلاً درباره موادغذايي با اينكه كالايي استراتژيك تعريف مي شود و در سطح جامعه تقاضا براي آن زياد است ولي ما شاهد ميزان حاشيه سود اندكي هستيم. در واقع سود توزيع كنندگان كتاب بسيار بيشتر از نويسنده و ناشر آن است.
اما به رغم سود زيادي كه توزيع كتاب عايد توزيع كنندگان آن مي كند اما هنوز شيوه توزيع كتاب بسيار سنتي است، تكنولوژي مورداستفاده در حد صفر است و اصلاً مقوله بازاريابي و آموزش نيروي انساني و خدمات حين فروش و پس از فروش به هيچ وجه وجود ندارد. نگاهي به خدماتي كه توزيع كننده هاي مطرح به مخاطبان كتاب ارائه مي كنند براي دريافت بهتر فاصله بين واقعيت موجود و ايده آل كمك مي كند.
خلاقيت در توزيع كتاب
خلاقيت در شيوه هاي توزيع كتاب يكي ديگر از موضوعاتي است كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است. اگر قبول كنيم كه براي كتابخوان شدن جامعه بايد كتاب در دسترس آن ها باشد ناخودآگاه مي پذيريم كه از هر روش و هر مكاني بايد براي عرضه كتاب استفاده كرد. در معرفي نمونه هايي از مكان هايي كه مي توان كتاب را در آنجا عرضه كرد مي شود به فرودگاه، سالن هاي همايش، سينماها، سالن هاي تئاتر، گالري ها و از همه مهمتر فروشگاه هاي كوچك و بزرگ محله و شهر اشاره داشت. براي عرضه آن هم مي توان از روش هاي مختلفي همچون دستگاه هاي فروش خودكار كتاب و نيز ايجاد امكان خريد اينترنتي و همچنين عرضه كتاب در قفسه هاي مجزا و مخصوص بهره برد. هر يك از روش هاي خلاقانه توزيع كتاب مجالي مستقل براي طرح مي طلبد كه در اين مجال تنها به يكي از آن ها اشاره مي شود.
عرضه كتاب اتوبوس و مترو: طرح عرضه كتاب در اتوبوس و مترو اگرچه چند سالي است كه اجرا مي شود اما سال ها پيش رهبر معظم انقلاب آن را پيشنهاد كرده بودند. بازخواني بيانات رهبري در اين باره از هرگونه توضيحي در اين باب بيشتر راهگشا خواهد بود. با اين توجه كه رهبري اين سخنان را 15سال پيش، بسيار قبل تر از اجراي آن بيان فرموده اند. براين اساس شايد صحيح اين باشد كه رهبر انقلاب را پيشنهاددهنده اصلي طرح عرضه كتاب در اتوبوس و مترو بدانيم. ايشان در ديدار دست اندركاران برگزاري هفته كتاب در سال 76 فرمودند: «قطار از اينجا تا مشهد، به نظرم حدود چهارده پانزده ساعت در راه است. خيلي ها هستند كه از بي كاري احساس كسالت مي كنند؛ هيچ وسيله اي هم براي رفع بي كاري ندارند. كساني موظف بشوند، حتي مي شود ناشران را وادار كرد؛ يا حتي مي شود در اول كار، خود دولتي ها اين كار را بكنند، كه كتاب هاي خوب و سرگرم كننده و متنوع را به دست فروشنده هاي دوره گرد بدهند، تا وارد قطار بشوند،... كوپه به كوپه بروند، در را باز كنند، كتاب عرضه كنند و كتاب را بفروشند. احتمال اينكه كتاب در اينجا خريداري بشود، زياد است. ان شاءالله مترو راه خواهد افتاد؛ همين كار در مترو انجام بگيرد؛ حتي در اتوبوس اين كار انجام بگيرد. در اداراتي كه مردم در آنجاها زياد انتظار مي كشند، مثل دادگستري، كه اگر ملاحظه بفرماييد، در اين ساختمان ولوله جمعيت است؛ خيلي ها دو ساعت سه ساعت منتظر چيزي نشسته اند، ... بروند و به مردم كتاب بفروشند؛ يعني مردم را در معرض كتاب قرار بدهند. اين كار بي شك كتاب خواني را مقداري ترويج خواهد كرد.»
پايان بندي
از آنچه گفته شد چند نكته را مي توان استخراج كرد:
¤ براي بحث درباره توزيع كتاب ابتداء بايد به تعريف و شناخت درستي از توزيع و مراحل و جزئيات آن برسيم.
¤ شناخت اقتضائات كالايي كتاب براي تصميم گيري درباره توزيع آن بسيار مهم است.
¤ در زمان انتخاب روش توزيع براي كتاب، بايد موضوع كتاب و مخاطب آن موردتوجه قرار گيرد.
¤ بهتر آن است كه در فرآيند توزيع كتاب، دولت براي خود نقش حمايتي و نظارتي قائل شود تا نقش اجرايي و عملياتي.
¤ بايد توجه داشت كه برخلاف آنچه كه به نظر مي رسد توزيع كتاب كاري پرسود است.
¤ خلاقيت در توزيع كتاب اصلي فراموش شده مي نمايد.
نكته: در پايان بار ديگر تأكيد مي شود آنچه ذكر شد مروري گذرا بر مسائل توزيع كتاب در ايران است و هر كدام از موارد فوق در كنار بسياري از موارد كه مطرح نشد، هر كدام مي تواند موضوع يك تحقيق و بررسي جداگانه و مستقل باشد.

 



پيوند «ادبيات» و «جنگ نرم» در ايران
«ارتش سري» در ادبيات معاصر ايران

پيام فضلي نژاد
در شهريور1388 رخدادي شگفت انگيز رخ داد كه ذهن پژوهشگران را كمتر به خود معطوف كرده است: «توليد ادبيات داستاني اعتراضي براي كودتاي مخملي». همزمان با بيستمين سالگرد فروپاشي ديوار برلين به عنوان نماد پيروزي «انقلاب هاي مخملي اروپاي شرقي» و ثانياً در همان روزي كه «روز مبارزه با فاشيسم» نام دارد و ثالثاً دقيقاً در شهريور 1388 و اوج «فتنه سبز ماسوني» در ايران، جايزه نوبل ادبيات به «هرتا مولر» رسيد تا چنانكه مفسر «خبرگزاري آسوشيتدپرس» در همان روز مي گويد از «جنگ آزادي خواهانه آمريكا براي نابودي ديكتاتوري ها خصوصاً در اروپاي شرقي ستايش گردد.» بنياد نوبل رسماً از رمان هاي مولر كه براي مبارزه با استبداد در اروپاي شرقي و جهان نوشته شده، تجليل كرد و خصوصاً كتاب «سرزمين آلوهاي نارس» كه سال 1386 در ايران توسط «غلامحسين ميرزاصالح» با عنوان «سرزمين گوجه هاي سبز» ترجمه شد و «انتشارات مازيار» آن را به بازار كتاب فرستاد، دقيقاً از نمونه آثار ادبي توليد شده براساس استراتژي كودتاي مخملي است. اين كتاب روايت هراس آور مولر از زندگي 5دانشجوي جوان رومانيايي است كه در برابر سازمان امنيت حكومت نيكلا چائوشسكو مي ايستند و تكنيك هاي براندازي نرم را آموزش مي دهد؛ يا كتاب «نفس هاي بريده» كه به نسل جديد كودتاهاي مخملي مثل «انقلاب نارنجي اوكراين» مي پردازد، اين آثار بسيار مورد ستايش قرار گرفت و مبناي اهداء نوبل به مولر است. البته نويسنده در اين آثار به حمايت هاي آمريكا از گروه هاي دانشجويي و شبه نظامي براي سرنگوني دولت روماني نمي پردازد، اما مبارزات آنان كه آموزش تكنيك هاي براندازي نرم است، تصوير مي كند.
مولر در هنگام گرفتن جايزه نوبل از توليد يك «ادبيات جديد» سخن مي گويد و در توضيحش ادامه مي دهد «ادبياتي براي مبارزه با رژيم هاي مخالف با ليبراليسم و آزادي خواهي». در «بيانيه بنياد نوبل» با موضوع شرح دلايل انتخاب مولر مي خوانيم كه او «به خاطر تصوير چشم اندازي از زندگي ستم ديدگان تحت يك نظام ديكتاتوري و محروماني كه زندگي شان مصادره شده، از راه صراحت نثر و ايجاز شعر» مفتخر به دريافت اين جايزه شده است.
نوبل 2009 و مسأله ايران
هدف نوبل ادبيات 2009 هدف مشخصي است كه در ايران توسط مافياي ادبي «مديا كاشيگر» و «سفارت فرانسه» در ماهنامه «مهرنامه» دنبال مي شود. شايد براي عده اي، تاريخ غرب تاريخ عجيب و غريبي به نظر آيد، چون رمان نويسي كه سال ها پيش يك خائن به آرمان هاي بينوايان شناخته مي شد، امروز مستحق ستايش معرفي مي شود، آن هم به خاطر تصوير زندگي محرومان. با اينكه در روماني مولر هنوز چهره اي به شدت منفور است و كتاب هايش هواداري ندارند؛ چنانكه حتي چند وقت پيش، رومانيايي ها به رمان «گذرنامه» او شديداً اعتراض كردند. مولر از هنگام
دريافت جايزه نوبل ادبيات، كاملا روي «مسئله ايران» متمركز شد و در همان روز اعلام نامش به عنوان برنده جايزه نوبل، در گفت وگوي تلفني با «بنياد نوبل» مي گويد به مبارزان ايراني كه در جدال با جمهوري اسلامي هستند، فكر مي كنم! يا 6روز پس از گرفتن نوبل و در «نمايشگاه كتاب فرانكفورت» تكرار مي كند: «فكر كنيد به ايران، جايي كه جنايتكاراني كه بايد خودشان محاكمه شوند، ديگران را به دادگاه مي كشند، زنداني مي كنند و حتي به قتل مي رسانند.» از اين منظر، بايد آتش انقلاب هاي مخملي براي رسيدن به آزادي ليبرالي شعله ور بمانند. اين همان سياستي است كه مولر معتقد است كه بايد درباره مسلمانان و جوامع اسلامي پيگيري شود. او مي گويد «نبايد از يادآوري سركوب و خفقان در رژيم هاي استبدادي (توتاليتر) مثل ايران دست برداشت، چون كه آن مضامين توسط بنيادگرايان مذهبي باز توليد شده اند و هنوز سايه ديكتاتورها بر سر ايرانيان سنگيني مي كند.»
نيمه پنهان يك نوبليست جاسوس
«هرتامولر» در دهه.1970م توسط «هاينريش بل» و «گونترگراس» كه هر دو از داستان نويسان برجسته آلماني هستند، براي CIA شكار شد. اسناد جاسوسي بل و گراس براساس «قانون آزادي اطلاعات» در سال، 2000م توسط سازمان سيا از طبقه بندي امنيتي خارج شد و حتي شبكه تلويزيوني فرانسوي- آلماني «آرته» كه رسانه اي نسبتاً مستقل در غرب است، فيلمي ساخت با عنوان «هاينريش بل: الماسي در كلكسيون سيا» و آنجا اسناد جاسوسي وي را فاش كرد. فقط چند ساعت پس از اينكه «آكادمي سلطنتي سوئد» نام مولر را به عنوان برنده «نوبل ادبيات» اعلام كرد، در ميان خود نويسندگان غربي تلاش شد تا هويت اين بانوي رومانيايي- آلماني به عنوان يك جاسوس كاركشته آمريكايي فاش شود. يك رازگشايي بزرگ در راه بود و آن را «كشف جبهه اي جديد از كودتاي مخملي» در حيطه هنر و ادبيات مي توان ناميد. وانگهي، براي اين كار يك جمله در كنار چند قرينه سوءظن برانگيز كافي بود: مولر براي ستايش از انقلاب هاي مخملي و فروپاشي اروپاي شرقي آثار هنري را خلق مي كند. 20سال پيش از اين مولر، به اتهام جاسوسي براي سرويس اطلاعاتي آلمان فدرال (آلمان غربي) و تبليغ ايدئولوژي آمريكايي تحت تعقيب «سازمان امنيت» حكومت «نيكلا چائوشسكو» (مرسوم به سكريتات) در روماني بود. چنانكه خود مولر مي گويد ارتباط دائمي با سفارت آلمان غربي در بخارست اين اتهام را متوجهش كرد. او از اقليت هاي آلماني تبار روماني بود و اين شائبه قوي وجود داشت كه جاسوس آلمان ها باشد. از سوي مخالفان دولت نيز يك عامل نفوذي شناخته مي شد، چون سال 1979 به عنوان «منبع اطلاعاتي» پليس مخفي كمونيست ها انتخاب گشت و درباره رد يا قبول اين كار توسط مولر ترديدهاي جدي وجود دارد. خصوصاً اينكه در مقام يك مخالف، امتيازات ويژه اي از دولت حاكم گرفته بود و اين شرايطي غيرطبيعي به نظر مي رسيد. از سال 1984 تا 1987 سه كتاب داستان با نام هاي «تانگوي غم افزا»، «پاسپورت» و «فوريه پاپتي» منتشر كرد كه همه آن ها عليه فلسفه و حكومت كمونيستي بود و به خاطرشان 2جايزه ادبي «اسپكته» و «رآوريس» را از آلمان غربي گرفت.
سگ زنجيري بورژوازي!
به گفته ريچارد واگنر، شوهر سابقش، دردهه 1980 خيلي از مردم روماني او را «حرام زاده» و «نمك نشناس» خطاب مي كردند. اين وضع هم از آثار ادبي اي ناشي مي شد كه براي دفاع افراطي از ليبراليسم مي نوشت و به زعم خيلي از رومانيايي ها، انتقادات مبالغه آميز و حملات راديكالي را عليه سنت ها و آرمان هاي عدالت خواهانه آنان تدارك مي ديد. سال 1987، وقتي ناآرامي هاي سياسي در روماني شدت يافت و بيم جنگ داخلي مي رفت، مولر از ترس جانش به برلين غربي گريخت و هيچ وقت به زادگاهش بازنگشت. آن زمان 35 سال داشت گرچه2 سال بعد از فرارش، همزمان با انقلاب هاي مخملي لهستان، مجارستان و چكسلواكي، در سال 1989 روماني نيز دستخوش انقلاب شد، اما نام مولر به عنوان زني مبارز در آلمان شهره گشت. شايد به اين دليل كه در همه اشعار و رمان هاي خود به سراغ تصوير جنايت هاي ديكتاتوري كمونيستي آن دوران مي رفت. «جنايت» چه به نام عدالت و چه به نام آزادي، البته پديده اي شرم آور بود كه ليبرال ها و كمونيست ها هردو از بانيان آن بودند. هرچند هنرمندانشان تنها نيمه اي از آن را تصوير مي كردند، درست مثل هرتام مولر، سال 1982 در نخستين مجموعه داستان هاي كوتاهش به نام «سرزمين پست» چنان چهره اي سياه و فاسد از زادگاه روستايي اش در روماني تصوير مي كند كه واقعا تهوع آور است. پس از انتشار اين كتاب تقريبا هر سال برنده يك جايزه ادبي از كشورهاي خارجي مي شد و تا كسي درنقشه راه ليبرال سرمايه داري حركت نكند، نامش در ليست جوايز معتبر قرار نمي گيرد، چه رسد به آن كه برنده نوبل شود. اما، همين هرتا مولر بين هموطنان خود چهره منفوري داشت و مردم روماني مثل يك «نفوذي بورژوازي» كه با توليدات سفارشي اش براي تبليغ فرهنگ سرمايه داري، قصد نابودي روياي محرومان را دارد، با او برخورد مي كردند. گرچه مولر خودش يك دهقان زاده بود، اما چپ گرايان او را «سگ زنجيري بورژوازي» مي خواندند، چون با آثارش به طبقه كارگر و طايفه ستمديدگان خيانت كرد. اگر در آن زمينه تاريخي برخورد مردم با هرتا مولر را تحليل كنيم، مي بينيم كه مسئله فقط ماركسيسم نبود، بلكه مسئله روياي محرومان بود كه برخي به غلط، آن را در آموزه هاي ماركسيستي متجلي مي ديدند، به هر روي هم اسناد پليس مخفي روماني در دهه 1970 و هم اسناد «بنياد هاينريش بل» و هم نگاه به رويه شكار جاسوسان توسط سرويس آلمان غربي براي سيا، همه اينها به ما مي گويند كه «هرتا مولر» جاسوس است، اما مسئله مهمتر از نگاه من، بسط ايدئولوژي سرمايه داري است كه مولر مأموريت گسترش آن را دارد.
پس از اعلام نام مولر به عنوان «برنده نوبل ادبيات 2009» برخي نشريات با علم به پشت صحنه بازي نوبل به ستايش از اين انتخاب پرداختند و دقيقا همان مسيري را كه طراحان اين بازي ادبي- سياسي مي خواستند را رفتند؛ مثلا روزنامه «تهران امروز» يك تيتر معنادار انتخاب كرد و نوشت: «اينجاست سرزمين گوجه هاي سبز!» يا روزنامه «دنياي اقتصاد» كه يكي از ارگان هاي سرمايه داري ليبرال است، از اين انتخاب استقبال ويژه كرد. بدتر از همه، روزنامه «فرهيختگان» كه متعلق به «دانشگاه آزاد اسلامي» است و در اوج حوادث فتنه سبز، صراحتا به نشر تاريخچه انقلاب هاي مخملي و ماجراي «بهار پراگ» پرداخت، رويه ستايش از مولر را براي مبارزه با رژيم هاي ضدآمريكايي پي گرفت.

 



بهاريه هاي شعر فارسي

محمدحسن مقيسه
بهار، فصل سرزندگي طبيعت و برآمدن گل ها و شكوفه ها و رنگارنگي جلوه هاي رخشان دشت ها و درخشندگي خيره كننده رياحين و سبزه ها، از ديرباز براي شاعر ايراني كه همواره عنصر لطافت و تخيل را با واژه هاي خويش آميخته گردانده، انگيزه اي دوچندان خلق مي كرده، تا از زنده ترين عنصر حيات كه جاني دوباره به حيات او و زندگي اش داده اند، بگويد.
بهار و عناصر آن در ادب پارسي در آثار دوره اي كه به سبك خراساني معروف است، صورتي حسي و كاملا عيني دارد. شاعر خود در برابر پرده رنگين طبيعت مي ايستد و آنچه را كه مي بيند، به شعر و ترانه مي آرايد و به خواننده تحويل مي دهد. تفاوت در اين جا فقط در برداشت ها و بازتاب هاست و اين، از شاعري تا شاعري ديگر، به اندازه قدرت تصوير آفريني، نوع نگاه، ورزيدگي ذهني، حسن دروني، احساس لطافت شاعر و... بازبسته است.
بهترين شاعراني كه دراين سبك از بهار و طبيعت، ما سراغ داريم، رودكي، كسائي مروزي، فرخي و منوچهري است.
رودكي در قطعه اي بهار را اين چنين وصف كرده است:
آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب
با صدهزار نزهت و آرايش عجيب
چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد
لشگرش ابر تيره و بادصبا نقيب
لاله ميان كشت بخندد همي زدور
چون پنجه عروس به حنا شده خضيب (1)
اما فرخي با سنجيدن بهار امسالش با سال قبل، در تصوير آفريني زيبا سروده است:
امسال تازه روي تر آيد همي بهار
هنگام آمدن نه بدين گونه بود پار
بردست بيد بست ز پيروزه دستبند
در گوش گل فكند زبيجاده گوشوار 2
و در قطعه اي ديگر، آورده:
گل بخنديد و باغ شد پدرام
اي خوشا اين جهان بدين هنگام
همچو لوح زمردين گشته است
دشت همچون صحيفه زرخام 3
منوچهري دامغاني در ادب پارسي به شاعر طبيعت شناخته شده است. او آن قدر به طبيعت، بهار و لوازم آن علاقه داشته كه بيشترين و بدون اغراق بايد گفت كه بهترين بهاريه هاي ادب و هنر شعر فارسي را براي بهره جويانش سروده. اصلا برخي از قطعه هايش را با واژه نوروز يا بهار شروع كرده است و يكي از زيباترين تصاوير شعري اش از روزي سخن مي گويد كه روبه روي باغي سرسبز و رنگ به رنگ مي ايستد، درهمين هنگام باران قطره قطره بر گل ها و سبزه ها و شاخه هاي بزرگ و كوچك و ترد باريدن مي گيرد و او كه نظاره گر اين همه زيبايي و هنر است، اين منظره را به وصف مي كشد. شاعر در اين صحنه، همان عكاسي است كه گاه از چپ، گاه از راست گه از زاويه اي تنگ و گهي از ناحيه اي فراخ از يك تابلو عكس گرفته، اما هربار كه انسان بدان مي نگرد، گوشه اي از ظرافت تصوير را مي بيند، كه در مي ماند كدام يك زيباتر است:
وان قطره باران كه برافتد به گل زرد
گويي كه چكيده است گل زرد به دينار
و ان قطره باران كه برافتد به سمن برگ
چون نقطه سفيداب بود از برطومار
و ان قطره باران ز بر لاله احمر
همچون شرر مرده فراز علم نار 4
بهار در دوره اي كه به سبك عراقي شناخته شده است، از جنبه واقعي و حسي محض خارج مي شود و شاعر با بهره گيري از لوازم طبيعت (بهار، گل، باران، زنده شدن درختان و...) به دنبال مقصود نهايي خود است، و مقصودش چيزي نيست جز موضوع هاي ديني معنوي و خاصه عرفان. در واقع شاعران دوره نخستين (سبك خراساني) سيري آفاقي در زندگي و طبيعت دارند، اما شاعران دومين دوره (سبك عراقي) سيرشان انفسي است و عناصر بهاريه هاي ايشان در مقام مجاز و استعاره تعبير شده اند و به مانند ظرفي هستند كه حامل حرف شاعر مي باشند. از اين كلام، اين برداشت را نيز مي شود كرد كه شاعر اين عصر، شاعري است انديشه مند و تفكر محور، كه حرفي براي گفتن دارد، اما نمي خواهد اين جان گفتار خويش را پوست كنده بگويد، به همين دليل محتاج ابزار ديگري است، كه يكي از اين ابزار، بهار و لوازم آن است.
مولوي، يكي از همين شاعران است، كه وقتي سرسبزي طبيعت را مي بيند، اين چنين انديشه اش را به زبان شعري بيان مي دارد:
در بهاران كي شود سرسبز سنگ؟
خاك شو تا گل برآيي رنگ رنگ
سال ها تو سنگ بودي دلخراش
آزمون را يك زماني خاك باش5
و حافظ، خوش بودن دل را در فصل بهار و برآمدن گل ها را بدين شكل باز گفته:
نو بهار است در آن كوش كه خوشدل باشي
كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي 6
شاعران راستين كه تعهد و هنرورزي را در سر پنجه دارند، در بهار انقلاب اسلامي، سنت شعري ديرپاي ايران زمين را پي مي گيرند و با تشبيه هايي زيبا و استعاره هايي نيكو به وصف عناصر انقلاب اسلامي مي پردازند. تفاوت شگرف در بهاريه هاي شعر انقلاب نسبت به دوره هاي سنتي شعر فارسي، دوري آن از مؤلفه ها و عاشقانگي هاي خيالي و احساسي صرف است كه بيشتر نيمه حيواني انسان را به نمايش مي گذارد، اما شاعر انقلاب اگر از بهار ولاله و باغ و شفق و گل مي گويد، آن را تا حد تشابه به خون شهيدان و مفاهيمي چون آزادي و انقلاب رفعت مي بخشد.
غزل زير، نمونه اي از جلوه گري بهار در شعر انقلاب اسلامي است:
زهر بهار بود اين بهار زيباتر
كه از بهشت بود ملك ما شكوفاتر
خموش نيست دگر سوسن و سمن در باغ
كه هر گل است زصد برگ شعر گوياتر
از اين قيام كه پيروز شد به ياري حق
طبيعت است جوان تر گل است بوياتر
در اين بهار زشوق رهايي مردم
بود نسيم رهاتر زمانه پوياتر
زلاله ها كه برآيد زتربت شهدا
خجسته گلشن فردا شود دل آراتر
هنوز اول صبح است باش تا نگري
كه دم به دم شود اين آفتاب رخشاتر7
يكي از بهترين صحنه هاي انقلاب اسلامي كه شعر بهاري در آن حضور يافته، حماسه دفاع مردانه ياران انقلاب در جنگ تحميلي است كه شاعر انقلاب، فضاي شهادت را، با دستيابي به نگرشي تازه و تصويرآوري لطيف از بهار طبيعت و ملايمات آن، اين چنين به وصف كشيده است:
فضا زعطر شهادت شميم ديگر يافت
به بوي فتح هوا نكهت گلاب گرفت 8
و ديگري، با تلفيقي از عناصر بهاري و شهادت، حماسه خونين حسيني را، با آرايه اي سراسر استعاري، سروده است:
دارد جهان به دست كنون عكس روشني
زان سروهاي ناز كه در كربلا شكست
اي غم بيا كه لؤلؤ و مرجان تازه يافت
زان سروها كه بر لب جوي وفا شكست
روزي كه گرگ ها به صف آهوان زدند
در زير دست و پا، قدح لاله ها شكست9
بدون شك پردازش آنچه مربوط به بهار و پيرامون آن است با شعر انقلاب و دفاع مقدس، پژوهشگر را به زواياي پنهان و پيدايي خواهد رساند كه براي هر خواننده اي شيرين و بهجت افزاست.

منابع
1،2 و 3. از صور خيال در شعر فارسي، دكتر محمدرضا شفيعي كدكني
4-ديوان منوچهري، به كوشش دكترسيدمحمد دبير سياقي
5-ديوان كبير (غزل هاي مولوي)
6-ديوان حافظ
7 و 8. اين غزل- و تك بيت- از مرحوم حجت الاسلام محمدحسين بهجتي است.
9-شاعر اين قطعه، قادر طهماسبي (فريد) است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14