(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 - شماره 20201 

سازمان هاي غير دولتي آمريكايي خط مقدم سيا در جهان
مروري بر فرآيند ماهنامه ي «تجربه»
بخش فرهنگي جريان فتنه به چه كاري مشغول است
تحليل جريان انحراف از دريچه نگاه غرب(بخش آخر)



سازمان هاي غير دولتي آمريكايي خط مقدم سيا در جهان

سازمان هاي غير دولتي كه با ادعاي گسترش دموكراسي و اهداف انسان دوستانه تشكيل مي شوند، در حقيقت ابزاري براي تحقق سياست خارجي دولت آمريكا هستند.
سازمان هاي غير دولتي كه در آمريكا تشكيل مي شوند، ابزارهايي براي پيش برد سياست هاي اين كشور هستند. «صندوق اعانه ملي دموكراسي» ( NED ) يكي از اين سازمان ها است كه در عمل خط مقدم سازمان «سيا» محسوب مي شود.
سازمان هاي غير دولتي نقش مهمي در چشم انداز بين المللي قرن بيست و يكم ايفا مي كنند؛ نقشي كه روز به روز پر رنگ تر مي شود. اين سازمان ها انواع فعاليت هاي بشردوستانه را انجام مي دهند؛ از جمله مسائل مربوط به فقر، محيط زيست و آزادي هاي مدني. با اين همه، اين سازمان هاي غير دولتي، نقاط تيره و تاري نيز در كارنامه شان دارند. از اين سازمان هاي به ظاهر مردمي، به ويژه در آمريكا، به عنوان ابزاري در سياست خارجي نيز استفاده شده و مي شود. آمريكا در حال حاضر به جاي آن كه صرفاً از نيروي نظامي براي اجراي سياست خارجي خود استفاده كند از سازمان هاي غير دولتي نيز به عنوان ابزاري براي پيش برد اهدافش استفاده مي كند. بعضي از اين سازمان هاي غير دولتي كه اهميت خاصي نيز دارند عبارتند از: «صندوق اعانه ملي دموكراسي» ( NED )، «خانه آزادي»، و «سازمان عفو بين الملل» .
«صندوق اعانه ملي دموكراسي» «بنيادي خصوصي و غير انتفاعي است كه خود را وقف رشد و تقويت نهادهاي دموكراتيك در سراسر جهان كرده است. اما اين توصيف به ظاهر خوشايند، با حقيقت ماجرا فاصله زيادي دارد.
داستان تأسيس «صندوق اعانه ملي دموكراسي» به دوران پس از دولت «ريگان» بر مي گردد. در دهه 1970 افشاگري هاي فراواني در رابطه با سازمان «سيا» صورت گرفت؛ به ويژه آشكار شدن نقش آن ها در ترور سران كشورها، بي ثبات كردن دولت هاي خارجي و جاسوسي غير قانوني از شهروندان آمريكايي؛ اين افشاگري ها در كل چهره «سيا» و دولت آمريكا را تيره و تار كرد. هرچند در اين دوران كميته هاي زيادي براي تحقيق و رسيدگي به فعاليت هاي «سيا» به وجود آمدند؛ اما در اين ميان «كميته چرچ» (به رهبري فرانك چرچ، نماينده دموكرات ايالت «آيداهو») به دليل يافته هايش از اهميت ويژه اي برخوردار شد. اين يافته ها »نشان داد جامعه اطلاعاتي بايد دائماً تحت نظارت باشد و در نهايت منجر به تشكيل« كميته منتخب اطلاعات» شد. هدف اين كميته نظارت بر فعاليت نهادهاي اطلاعاتي فدرال بود؛ از آن جا كه بحث نظارت مطرح شد، به نظر مي رسيد «جشن» نقشه هاي ترور و كودتاي «سيا» ديگر تمام شده باشد. اما اين روند ادامه پيدا كرد؛ هرچند به روشي جديد: پشت نقاب يك سازمان بي آزار غير دولتي كه هدفش گسترش دموكراسي در سراسر جهان بود: «صندوق ملي دموكراسي».
«صندوق اعانه ملي دموكراسي» از همان ابتداي تأسيسش قرار بود ابزاري براي سياست هاي خارجي آمريكا باشد. اين نهاد، ماحصل افكار «آلن وينستين» بود. وي قبل از تأسيس «صندوق ملي دموكراسي»، استاد دانشگاه هاي «براون» و «جورج تاون»، از اعضاي هيأت تحريري «واشنگتن پست» و كادر سردبيري فصل نامه «واشنگتن پست»، و همچنين مسئول «مركز مطالعات استراتژيك و بين الملل جورج تاون» نيز بود؛ اين مركز، انديشكده اي نئومحافظه كار و جناح راستي و قرار بود كه در آينده با ژئو استراتژيست هاي امپرياليستي مانند «هنري كيسينجر» و «زيبيگنيف برژينسكي» همكاري كند.«آلن وينستين» در سال 1991 طي مصاحبه اي تصريح كرد: «بسياري از آن چه كه ما امروزه انجام مي دهيم، 25 سال پيش به صورت مخفيانه توسط سيا انجام مي شد.
«كارل گرشمن» اولين مدير بنياد «صندوق ملي دموكراسي» صراحتاً اذعان كرد كه اين بنياد، خط مقدم سازمان «سيا» است. وي در سال 1986 گفت:«نبايد مجبور باشيم اين كارها را مخفيانه انجام دهيم. گروه هاي دموكراتيك در سراسر جهان نبايد به عنوان گروه هايي شناخته شوند كه از سيا بودجه دريافت مي كنند. اين اتفاق در دهه 1960 افتاد و آبروريزي كه به وجود آمد منجر به توقف ماجرا شد. از آن موقع تا كنون نيز نتوانسته ايم عمليات هاي خود را علني كنيم؛ براي رسيدن به همين هدف است كه صندوق اعانه ملي دموكراسي« را تشكيل داديم.»
پايگاه تحليلي اورينتال ريويو

 



مروري بر فرآيند ماهنامه ي «تجربه»
بخش فرهنگي جريان فتنه به چه كاري مشغول است

مجله ي «تجربه» يكي از مجموعه نشرياتي است كه توسط حلقه ي تكنوكرات به سركردگي «محمد قوچاني» منتشر مي شود. اين مجله به صاحب امتيازي و مدير مسؤولي «كتايون بناساز» و زير نظر شوراي دبيران به چاپ مي رسد كه در اين بين «مهدي يزداني خرم» ـ ليدر جريان ادبي سكولار و معاند نظام ـ نقش بسزايي را بر عهده دارد
ماهنامه ي «تجربه» در شماره ي (10) از دور جديد، ارائه كننده ويژه نامه اي نوروزي است كه در 10 بخش مجزا به گسترش آثار و تفكرات اهالي دين گريز ادبيات و هنر مي پردازد و جشن نامه اي در بزرگداشت مبتذل نويس قهار، «هوشنگ گلشيري» ارائه مي دهد. در شماره ي اول از اين مكتوب، مروري بر محتواي مطالب ويژه نامه ي نوروزي ماهنامه ي «تجربه» با محوريت مطالبي از جشن نامه ي«هوشنگ گلشيري» ارائه مي شود و در شماره ي بعدي به اهداف و راهكارهاي حلقه ي تكنوكرات مطبوعاتي اشاره مي گردد.
جشن نامه اي براي گلشيري
ويژه نامه ي نوروزي مجله ي «تجربه» به نويسنده اي تعلق دارد كه بحق مي توان او را «مبتذل نويسي قهار» دانست. جالب اين كه هم فكران و دوستان هوشنگ گلشيري، او را چنين توصيف كرده اند. مجله ي تجربه براي چنين فردي به بهانه ي «25 اسفند، زادروز هوشنگ گلشيري»، جشن نامه اي با عنوان «در غياب پدر خوانده» ارائه كرده و موجب شد تا «فرزانه طاهري» ـ همسر گلشيري و مديرعامل بنياد هوشنگ گلشيري ـ به اين عنوان اعتراض كند.
روي جلد مجله با چاپ تصوير بزرگي از چهره ي گلشيري، عنوان «گفتار منتشر نشده اي از ديدار هوشنگ گلشيري با امام خميني» درج شده كه نوع صفحه بندي، نگارش و ترتيب درج كلمات جاي تأمل دارد. افرادي كه نام شان به عنوان نويسنده ي مطالب جشن نامه ي هوشنگ گلشيري آمده، هر كدام به نوعي به اين نويسنده مبتذل نويس، وابستگي دارند. برخي از شاگردان، دوستان، برگزيدگان و داوران جايزه ي «بنياد گلشيري» براي زنده نگه داشتن جريان ابتذال در ادبيات با مطالب اغراق آميز به بزرگداشت وي پرداخته اند.
اولين مطلب با عنوان «تخيلات ناكسان» به «يونس تراكمه» تعلق دارد كه تلويحاً مي خواهد به ديكتاتوري در جمهوري اسلامي اشاره كند. تراكمه با ترسيم فضاي محافل روشنفكري قبل از انقلاب، به طور اغراق آميز به توصيف شخصيت و تفكرات گلشيري مي پردازد و او را فردي پاك، هوشمند، متخصص و شجاع! معرفي مي كند. اين در حالي است كه بسياري از دوستان گلشيري، همواره بر سر خود خواهي و گستاخي او، رابطه شان را با اين نويسنده قطع كرده اند. ضمن اين كه از آنجا كه آثار مكتوب هر نويسنده، بيانگر منويات دروني اوست، شهوتراني ها و مطالب مبتذل گلشيري نيز مي تواند بيانگر روحيات پاك و معصوم او باشد!
نكته ي مهم اين كه تراكمه با پرداختن به فضاي اختناق سال هاي قبل از انقلاب و خفقاني كه ساواك براي محافل روشنفكري ايجاد كرده بود، مي خواهد همان فضا را به مخاطب امروزي خود القا كند:
«خب، آن زمان گذشت و هوشنگ گلشيري هم درگذشت، اما ديديم و مي بينيم كه اگر مراقبت هايي از اين قبيل نباشد چگونه بازي مي خوريم از همين ناكسان. هوشنگ گلشيري، هم خودش بر اين باور بود و هم سعي مي كرد به ديگران بقبولاند كه تا آسيب نبينيم از تخيلات حقيري از اين دست، چه در خلوت و چه در جمع حقيري گوش و هوش مان را كيپ ببنديم به روي هر نوع خباثت و جوسازي هاي اين ناكسان حقير؛ و تا بتوانيم همچنان استوار سر پا بايستيم بايد و بايد سر در كار اصلي و اساسي خود داشته باشيم، كاري كه در اين دوره و زمانه و به اقتضاي مسائل مبتلابه هر كدام مان، به حد كافي زخم مي زند به روح و روان مان.» (صفحه ي 16)
و در پايان نيز بار ديگر بر استقامت در راه امثال گلشيري ـ مبني بر اشاعه ي ابتذال ـ تأكيد مي كند:
«اين حاصل نمي شود مگر به اين كه از كنار حقارت هاي اين ناكسان، بي تفاوت بگذريم و به جد به كار خود بپردازيم، كاري كه ايمان داريم به برحق بودن آن، كاري كه براي انجامش بايد از جان مايه بگذاريم. اگر فقط همين را از حضور و كار و حتي درد و زخم هاي هوشنگ گلشيري، هميشه به ياد داشته باشيم بخشي از دين مان را به او ادا كرده ايم.» (صفحه ي 16)
مطلب دوم در جشن نامه ي گلشيري به قلم «بيژن بيجاري» است. بيجاري از نويسندگان مقيم لس آنجلس است كه با اعضاي كانون نويسندگان ايران رابطه اي نزديك دارد. اين نويسنده كه در نقل خاطره و داستان هاي خود، از گسترش ابتذال و درج الفاظ ركيك و لمپن غفلت نكرده است، مي خواهد با مطلبي به اصطلاح ادبي، ياد و خاطره ي گلشيري را زنده نگه دارد.
«جمال ميرصادقي»، مبتذل نويس ديگري است كه صرفاً به نوآوري هاي گلشيري در رمان سراسر ابتذال «شازده احتجاب» تأكيد دارد و تعاريف او مخاطب را به مبتذل نامه ي گلشيري ترغيب مي كند!
مطلب بعدي از «عبدالعلي عظيمي»، مرثيه نامه اي براي از دست دادن مرد بزرگي!! است كه خود نويسنده به عدم عفت كلام و كينه توزي هاي او تأكيد دارد!
«منيرالدين بيروتي» نيز در يادداشتي ديگر با ذكر خاطره اي از دوره اي كه خود آن را «قتل هاي كثيف زنجيره اي و هولناك» مي نامد، بر حقانيت، شجاعت و مهارت!! هوشنگ گلشيري در مسير ادبيات و سياست تأكيد مي كند و با توصيفات اغراق آميزي از استاد گران قدرش! به اسطوره سازي از مبتذل نويس قهار مي پردازد. به عنوان مثال در بخشي كه به توصيف انگشتان تواناي گلشيري!! اشاره مي كند، نام يكي از مبتذل ترين رمان هاي فارسي ـ به قلم هوشنگ گلشيري ـ را مي آورد.
گفتار منتشر نشده!
مهم ترين بخش جشن نامه ي گلشيري در «تجربه»، مطلبي با عنوان «گفتاري منتشر نشده از هوشنگ گلشيري» است و چنان كه اشاره شد، نوع ترتيب عبارات در ثبت اين عنوان، مورد تأكيد است. اين مطلب به واقع گوياي منيت و روحيات خودپسندي و كينه توزانه ي گلشيري است. نويسنده در مرور خاطراتش، اذعان مي كند كه «از همان ابتداي جواني با اهالي ادبيات سر ناسازگاري داشته» اما خود را روشنفكر معرفي مي كند و مدعي است كه بيش از هم دوره اي هاي خود و پيرمردهاي ادبيات، مي فهميده است! گلشيري، خود اذعان دارد كه از همان جواني به مطالب ضد اسلام تمايل داشته است. فخر فروشي اين نويسنده ي متكبر تا جايي است كه مدعي مي شود حتي توانسته «احمد شاملو» را به زانو درآورد!
گلشيري مدعي است «جريان ادبي اصفهان» را به موازات «كانون نويسندگان» در تهران راه اندازي كرده و به مرور خاطراتش در سال هاي دهه هاي 40 و 50 مي پردازد اما نوع نگارش اين مطلب در دوره ي انقلاب اسلامي به گونه اي است كه به طور دائم به نظام جمهوري اسلامي طعنه مي زند:
«ما يك مركزي داشتيم و در يك كافه قنادي جمع مي شديم و كساني كه مي خواستند ما را ببينند از آبادان و... مي آمدند و ما را مي ديدند و خودمان مركز بوديم.»
«اگر ما بزرگ ترها نبوديم، جوان ها بودند و آن ها راهنمايي مي كردند.» (صفحه ي 22)
«متأسفانه اين ها را به معناي سياسي مي گيرند و مانع مي شوند...»
«... متأسفانه حكومت هاي ما يك بعدي به جهان نگاه مي كنند و فكر هم نمي كنند. بالاخره اگر من مي گويم فلان كتاب درآمد، شما مي گوييد در زمان محمدرضا شاه درآمده و ديگر [مطرود است]. هر ننگي هم برايش است، بالاخره در دهه ي 40 [كتاب] غربزدگي آل احمد مخفي و آشكار درآمد و اين ها مهم است. ادبيات ما هم چنين رشدي در دهه ي 40 كرد.» (صفحه ي 22)
خودستايي گلشيري براي حضور در تهران، ادامه مي يابد و بسيار از شاگردپروري خود تعريف مي كند!
اين كه چرا گلشيري به اتفاق هاي سال هاي بين 56 تا 60 و 61 نمي پردازد و با نام بردن از كانون نويسندگان، از آن مي گذرد، جاي تأمل بسيار دارد!؟ وي در خصوص يكي از مبتذل ترين رمان هاي فارسي ـ به قلم خود ـ چنين مي گويد:
«بعداً در سال 1346، 1347 من «شازده احتجاب» را نوشتم و به تهران آوردم و از طريق دوستي به ناشري دادم و بعد ما با هم شمال رفتيم و وقتي برگشتيم رضا سيد حسيني جار و جنجال راه انداخته بود كه اين مال كيست. چون زيرش اسمم را ننوشته بودم. گفت كه شاهكار است. به هر صورت اين ها چاپ كردند ... بعد از چاپ اول 5، 6 ماه سكوت بود ولي بعداً در مطبوعات رويش جنجال كردند. به عنوان اين كه بعد از «بوف كور» مهم ترين و تثبيت شده ترين رمان اين سال هاست. خب من ديگر بعد از قضيه ي «شازده احتجاب» مشهور شدم.» (صفحه ي 23)
هوشنگ گلشيري تأكيد دارد كه تلاش زيادي براي احياي جمع ضد دين كانون نويسندگان در سال هاي بعد از انقلاب داشته است و سعي دارد براي خود سابقه ي سياسي بسازد:
«مثل اين كه سال آخر دانشگاه بود كه دستگير شدم و من داشتم [درس] مي خواندم كه شاگرد اول بشوم. ولي آن چند ماه كه ما را گرفتند، سبب شد كه عقب بيفتم. البته اول هم شدم ولي متأسفانه چون يك تجديد آوردم، اولي من قبول نبود. علتش اين بود كه در پوشش آن انجمن ادبي كه ما مي رفتيم، سازمان سياسي وجود داشت. اين سازمان سياسي حزب توده بود كه در سال هاي 1340، 1341 هم در اصفهان فعال بود.» (صفحه ي 24)
جالب اين كه در بخش ديگر چنين مي آورد:
»بعد از انقلاب وقتي سراغ يك استادي كه به او ارادت داشتم رفتم، به من گفت كه علم سفارش كرده بود كه تو را بگيرند و يك جوري گوشمالي ات بدهند. اين [قضيه] درست هم هست چون دختر علم سعي كرد كه من به او نزديك شوم ولي من از اين جور زندگي خوشم نيامد. شايد يك جوري مي خواست اين ننگ خانواده را جبران كند ولي به هر صورت ما آن ها را مي بخشيم و مسأله اي نيست.» (صفحه ي 24)
وي درباره ي شكل گيري كانون و برخورد ساواك به نحوي مي پردازد كه خود را بسيار هوشمند و شجاع معرفي مي كند و بيانگر آن است كه چقدر از خود جان فشاني! نشان داده است!
در آخرين پاراگراف هم، گلشيري به ديدار كانون نويسندگان با حضرت امام(ره) اشاره دارد و از مطالب چنين استنباط مي شود كه ادعاي او بر اين است كه همراه با جمع روشنفكران و نويسندگان طيف خود، بنيان گذار انقلاب اسلامي را مجبور كرده اند كه با آنان، مماشات كند!
اعتراض فرزانه طاهري به جشن نامه ي تجربه
در جديدترين شماره از ماه نامه ي «تجربه» ـ ارديبهشت ماه ـ متني از «فرزانه طاهري» ـ همسر گلشيري و مديرعامل بنياد هوشنگ گلشيري ـ با عنوان «اعتراضي به فراهم آورندگان «جشن نامه» گلشيري در «تجربه» منتشر شده است. طاهري در اين متن اعتراضي اقدام تجربه ي مبني بر «پدر خوانده» ناميدن گلشيري را زير سؤال برده و مي نويسد:
«...جانش را كف دستش گذاشته بود تا براي آزادي بيان بجنگد و چنين كسي پدرخوانده اي نيست كه بر سر منافعش بجنگد. پدرخوانده اگر بود، لابد از بيم و دارودسته او كسي جرأت نمي كرد با ديلم سنگ گورش را بيرون بكشد، بشكند و ببرد.»
طاهري در اعتراض به رفقايش! با زبان كنايه، طعنه هايي هم به مخالفان اشاعه ي آثار و انديشه هاي مبتذل گلشيري مي زند. وي در ادامه، با عصبانيت از مطالب «تجربه» مبني بر حضور گلشيري در جلسه ي ديدار اعضاي كانون نويسندگان با حضرت امام خميني(ره) به تكذيب آن مي پردازد، گويي دوستان او، همسر دين گريزش را به ارتكاب گناهي نابخشودني، متهم كرده اند!
مدير عامل بنياد گلشيري، با تأكيد ويژه اي انتشار هر مطلبي درباره ي هوشنگ گلشيري را مستلزم مجوز بنياد خود مي داند! و تأكيد مي كند هر مطلبي درباره ي گلشيري بايد به بنيادي كه به مديريت او اداره مي شود، ارائه گردد!
همسر گلشيري با زير سؤال بردن مطلبي كه تحت عنوان «گفتار منتشر نشده» در جشن نامه به چاپ رسيده است به غلط هاي ويرايشي و درج اشتباهي برخي عناوين در جشن نامه اشاره مي كند و در نهايت مي نويسد:
«ختم كلام اين كه اجازه ي انتشار نوشته ها و مصاحبه هاي گلشيري و نظارت بر آن منحصراً در اختيار بنياد گلشيري است و حرف ها و نوشته هاي او هم هنوز جزو بيت المال نشده است و نمي توان به هر نيتي ـ چه فروش بيش تر باشد چه مقاصد ديگر ـ از نام او اين چنين استفاده كرد و متني چنين مغشوش، مغلوط و گزينشي منتشر كرد.»
پاسخ «تجربه» به اين متن اعتراضي با كنايه هاي سياسي و به قصد منكوب كردن «فرزانه طاهري» است. در جوابيه ي تجربه، نكات اعتراضي همسر گلشيري را «يادآور نهاد شوراي نگهبان در ساختار حاكميت» دانسته و مي نويسد:
اول، براي نوشتن درباره ي مرحوم گلشيري احراز صلاحيت روزنامه نگاران ضروري است.
دوم، نهادي كه احراز صلاحيت مي كند بنياد گلشيري به رياست خانم طاهري است.
سوم، زنده ياد گلشيري ماترك و ارثيه ي اين بنياد است كه بايد براي تكريمش مجوز صادر شود.»
«تجربه» در ادامه با تبرئه ي خود از مقاصدي چون فروش بيشتر و... به اشتباه خود در انتخاب تيتر و اشاره به حضور گلشيري در جلسه ي ديدار با امام خميني(ره) اعتراف مي كند و مي آورد:
«براي تأييد صلاحيت خود در بزرگداشت نويسندگان بزرگ تاريخ معاصر ايران هيچ نهادي از جمله بنياد تحت حمايت امر ايشان را به رسميت نمي شناسيم.»
كلام آخر
در واقع مجله ي نوروزي «تجربه» با پرداختن به مبتذل نويسي قهار و تأكيد بر خصوصيات وي، به اسطوره سازي از نويسنده اي دين گريز و ارائه ي الگوي خاص در داستان نويسي اقدام كرده است و اعتراض همسر گلشيري نيز تنها در راستاي استعمار آثار گلشيري ارزيابي مي گردد. در بخش بعدي اين مكتوب بر ديگر مطالب اين شماره و تحليلي بر روند مجله ي«تجربه» اشاره مي شود.

 



تحليل جريان انحراف از دريچه نگاه غرب(بخش آخر)

محمد عبداللهي
همان طور كه گفته شد مدل فرهنگي پيش گرفته شده توسط جريان انحراف از آن جا كه بر نوع ادبيات ليبرال استوار است با اقبال به نسبت گسترده اي از سوي غرب مواجه شده است. اعلام حمايت هاي صريح غرب از عملكرد فرهنگي جريان انحراف، همان شكلي را به خود گرفته است كه در طول دوران اصلاحات و در حمايت هاي بي محاباي غربي ها از سياست هاي فرهنگي دولت شاهدش بوديم. نكته مهم اما انطباق مشهود روشي و منشي ميان سياست هاي فرهنگي آن دوران و امروز است كه علاوه بر رويكرد تسامحي نسبت به مقومات و اصول فرهنگي و مذهبي، در سه محور ذيل داراي اشتراك است:
¤ استفاده ابزاري و قشري از دين و معنويات
¤ اتخاذ رويكرد متافيزيكي
¤ تمركز بر مدل استحاله شده مباني انقلاب اسلامي
اينهمه در حالي است كه مدل فرهنگي جريان انحراف همانند مدل اصلاحات بوده و نقايص مشتركي را شامل است.
جريان انحراف در اين مدل به دنبال آن است تا در قالب «فراديني»، «پساديني» و «فراگير» تبليغ كرده سپس اعلام نمايد كه با ساخت يك ظرفيت فراگير، قابليت جذب حداكثري به وجود آورده است. اين در حالي است كه رويكرد اتخاذ شده، همان مدل اسلام منهاي شريعت و روحانيت است كه پيش از اين از ناحيه جريان روشنفكري سكولار در قالب هاي مشابهي نظير پلوراليسم، نظام اخلاقي و معنويت گرايي به جامعه ارايه گرديده بود. وجوه مشترك رويكرد فراديني اتخاذ شده از سوي جريان اصلاحات و انحراف بي شمار است از جمله آن كه:
1- بستر جذب گسترده اي را هدف قرار مي دهد.
2- بطن انديشه آن الحادي و سكولاريستي است.
3- در روش و منش ساختارشكن است.
4-داراي تقابل جدي با نظام فقاهتي است.
5- روحانيت ستيز و مرجعيت گريز است.
6- به نوعي پروتستانتيسم درنظر و عمل ديني قابل است.
7- تمكين ظاهري به مقومات شرعي و حكومتي نظير ولايت پذيري داشته و درعمل ولايت گريز است.
8- بر ادبيات انسان مدارانه با رويكرد فراديني تاكيد دارد.
9-در راستاي رهبرسازي، منجي تراشي و ساخت ايدئولوژي هاي بديل فعال است.
10-بر استفاده از ابزار تشكيك درمباني و ايجاد شبهه در اعتقادات تاكيد دارد.
در ادامه لازم است در مقدمه اي مختصر به تغيير تاكتيك ها و لوازم جديد سياست هاي دولت هاي غربي و به خصوص آمريكا در رويكرد جديد، نيم نگاهي داشته باشيم. توجه به اين مسأله از اين رو حائز اهميت است كه نگاه غرب به «زمينه ها» و «فرصت ها»ي داخلي را براي بهره وري بيش تر در دكترين براندازي نظام جمهوري اسلامي تفسير مي كند.
از آن جا كه منتقدين جدي سياست هاي ايالات متحده از سال 2006م. به ارايه انتقادهايي جدي بر ضد سياست هاي يك جانبه گرايانه و خشونت آميز «جرج بوش» پرداخته اند؛ دولت «اوباما» محور سياست هاي خود را تغيير در سياست هاي آمريكا، به خصوص در رويكرد خارجي و بين المللي متمركز ساخت. به جرأت مي توان گفت اين تغيير برپايه دركي نسبتاً معقول از واقعيت هاي امروز ايران بنا نهاده شده است و اگر چه اوباما به دنبال تحقق منافع ملي ايالات متحده در تاكتيكي جديد است اما بنيان و مباني آن تغييري نداشته است؛ به عبارتي؛ استراتژي، همان استراتژي سابق است. با اين تفاوت كه تاكتيك ها يا راهكارها تغيير كرده اند.
مبناي اين تغيير را «باراك اوباما » قبل از حضور دركاخ سفيد در اوت 2007م. طي مقاله اي در نشريه «فارين افيرز» [16] با طرحي به نام «بهره گيري از قدرت نرم از سوي آمريكا در تقابل با مخالفان» اعلام كرده بود. پيش از وي نيز «هيلاري كلينتون»، وزير خارجه ايالات متحده در شماره ماه دسامبر همان نشريه، مقاله اي تحت عنوان «قدرت هوشمند»[17] به چاپ رساند. وي در اين مقاله از سه ركن كليدي قدرت هوشمندي، يعني شبكه «متحدين پايدار»، «سازمان هاي بين المللي» و «ارزش هاي آمريكايي» نام مي برد.
استراتژي ثابت و تاكتيك هاي متفاوت دولت اوباما را مشاورين ارشد وي نظير «ري تكيه»[18] به زباني ساده تر تئوريزه كردند. ري تكيه كه عضو «شوراي روابط خارجي آمريكا»[19] است، در كتابش به نام «ايران مخفي»[20]، به اين مهم اشاره داشته است. «ايران مخفي»، توصيفي واقع گرايانه از جريان سياست، تضادها و شكاف هاي سياسي در ايران است. نويسنده در اين كتاب بهترين شيوه ممكن تعامل سياسي با ايران را در اختيار دولت مردان آمريكا قرار مي دهد.
به تعبير وي، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران صرفا مبتني بر ايدئولوژي اسلامي و صدور انقلاب نيست؛ بلكه ماتريسي با سه عنصر ايدئولوژي اسلامي، منافع ملي و سياست جناحي است كه زمينه اي رقابتي و مشاركتي فراهم آورده است؛ از اين رو، ضمن تشريح نقاط قوت و ضعف روند سياسي در ايران به اين فرجام مي رسد كه استفاده از زبان زور، تهديد و تحديد در قبال ايران سياستي ناصحيح و محكوم به شكست است و بهترين شيوه تعامل با ايران، پيرامون موضوعاتي چون برنامه هسته اي، سياست هاي منطقه اي و حمايت ايران از جنبش هاي اسلامي، به كارگيري «قدرت نرم» و مذاكره و تبليغ ارزش هاي آمريكايي است؛ راهكاري كه به نظر مي رسد مورد توجه اوباما واقع شده است.
اكنون و براي دقيق تر شدن هدف گذاري بحث پيش رو لازم است به تبيين دقيق مفهوم قدرت نرم بپردازيم تا پس از آن نقش و جايگاه «جريان انحراف» به عنوان محور موضوعي پژوهش حاضر در اين فرآيند مشخص شود. براساس تعاريف ارائه شده، «قدرت نرم» به آن دسته از قابليت ها و توانايي هاي كشور اطلاق مي شود كه با به كارگيري فرهنگ، آرمان ها و ارزش ها به طور مستقيم بر منافع يا رفتار يا موجوديت كشورها اثر مي گذارد؛ به عبارت ديگر «قدرت نرم»، توان شكل دهي به ترجيحات ديگران است.
منابع اصلي قدرت هر كشور، نرم افزاري بوده و بر اعتقادها، آرمان ها و ارزش ها استوار است. ضلع قدرت نرم در دوران سازندگي با سياست «تنش زدايي» نسبت به آمريكا و در دوران اصلاحات با سياست «اعتمادسازي» و هم زمان با استحاله فرهنگي و سياسي شكل گرفت. با اين تفصيل و چنانچه قدرت ملي را «مجموعه توانمندي هاي يك نظام كه بتواند در مناسبات بين المللي اهداف و منافع ملي را تأمين نمايد» تعريف كنيم، مي توان نتيجه گرفت كه قدرت نرم كشور مهاجم، «قدرت ملي» كشور هدف را نشانه مي رود.
همان طور كه اشاره شد، هيلاري كلينتون در سال 2007 م. رويكرد جديد آمريكا را مبتني بر «قدرت هوشمند» معرفي كرد به اين معنا كه كاربست قدرت نرم آمريكا در ايران «اقتضايي» بوده و بر مبناي «فرصت هاي داخلي» تعريف مي شود. در چنين فرآيندي «نوعي مديريت هوشمند» وجود دارد كه با شرايط جديد، تاكتيك ها و اقدام هاي جديدي را براي كشور مهاجم تجويز مي كند. براي ملموس شدن اين فرآيند به اين مثال توجه فرماييد: در سال 1384 با پيروزي دكتر «احمدي نژاد» در انتخابات رياست جمهوري و رقم خوردن خزان اصلاحات آمريكايي در ايران، مشاوران رياست جمهوري ايالات متحده، شرايط پيش آمده و اقتدار اصول گرايان در ايران را عامل ايجاد «حاشيه ي امنيتي» و «زير سؤال رفتن مشروعيت ايدئولوژيك غرب»، معرفي كردند؛ در همان زمان برخي استراتژيست هاي دولت آمريكا نظير«لوتنبرگ»[21]، سناتور آمريكايي در تفسير پيروزي دكتر احمدي نژاد اعلام كردند: «اصول گرايان با پيروي از گفتمان انقلاب اسلامي، كشور ايران را به نقطه ابرقدرتي رساندند.» در همان سال ها بود كه مشاوران كاخ سفيد هم چون «فريد زكريا»، مقاله «جهان پسا آمريكايي»؛ «ري تكيه»، كتاب «ايران مخفي» و «ولي رضا نصر» كتاب «بيداري شيعه» را به رشته تحرير درآوردند و اجماع كاخ سفيد بر آن قرار گرفت كه تكرار احمدي نژاد، استراتژي مهار ايران را غيرممكن خواهد كرد.
اقتضاي مديريت هوشمند آمريكايي ها در به كارگيري قدرت نرم در مواجهه با جمهوري اسلامي اما موجب گرديد كه تفسير اتاق هاي فكر غربي چند سال بعد از اين تاريخ، با دگرگوني مشهودي مواجه شود. تغيير رفتار اطرافيان رئيس جمهور در مسايل راهبردي نظام و چرخش ايدئولوژيك آنها، تا آن جا پيش رفت كه «هوشنگ اميراحمدي»، جاسوس نشان دار سازمان سيا، در مصاحبه جنجالي خود با روزنامه «گاردين» براي اولين بار اين پيام را به مخاطبان غربي مخابره كرد: «مشايي آلترناتيو جريان اصلاحات است!» [22] اين موضوع تنها به يك مصاحبه محدود نشد و بسيار از متفكرين و سياست گذاران غربي، «فرصت جديدي در مواجهه با ايران» را كشف كردند كه نتوانستند ذوق زدگي خود را از آن كتمان كنند. به طور مثال محققين مؤسسه «بروكينگز» آمريكا كه در حوزه سياست خارجي اين كشور نقش مهمي ايفا مي كنند، از برخي رفتارهاي مشاوران رئيس جمهور و شخص مشايي تمجيد كردند.
«سوزان مالوني» از محققين مركز صهيونيستي «سابان»، به عنوان زيرشاخه مؤسسه بروكينگز و از اعضاي شوراي روابط خارجي آمريكا كه در ايام فتنه 88 از جمله نويسندگان طرح براندازي جمهوري اسلامي بود، در تفسير فرصت پيش آمده در جمهوري اسلامي مي نويسد: «جرياني در داخل ايران به دنبال فراتر كردن اختيار نهادهاي اجرايي است. اين جريان با سوءاستفاده هاي ماهرانه از انگيزه هاي ملي و برخي نارضايتي هاي اقتصادي از هر فرصتي براي مطرح كردن پايگاه هاي قدرت و اظهار نفوذ خود استفاده مي كند. اين همان هوش سياسي است كه اين جريان را به استقبال از مذاكره با واشنگتن فرا مي خواند. پيشنهادي كه در تعارض با ايدئولوژي رسمي و ضدآمريكايي ايران است.»[23]
مديريت هوشمند آمريكايي ها و دنياي غرب اكنون چهار فرصت را از رفتارهاي جريان انحراف استنتاج كرده و آن را مبناي تصميم ها و رويكردهاي خود قرار داده است. اين فرصت ها، تهديدهاي نرم را در حوزه هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي شامل مي شوند. واژه «تهديد نرم» را از آن رو براي توصيف رفتارهاي جريان انحراف برگزيده ايم كه براساس تعاريف علمي، منشأ تهديد نرم مي تواند داخلي يا خارجي باشد.
در نوع داخلي، عامل تهديد مي تواند شرايط طبيعي اجتماعي و يا سوءتدبيرهاي خودآگاه يا ناخودآگاه نيروهاي خودي باشد. اين سوءتدبيرها، همان فرصت هايي است كه دشمن در جنگ نرم بر آن ها سرمايه گذاري كرده و در مجموع آن را «اقتضائات جديد» كاربست «قدرت نرم» مي نامد. از نظر طرف غربي، آن چه اكنون در روش و رفتارهاي اين جريان وجود دارد موجب شده است تا ارزش هاي حياتي يك نظام مقتدر سياسي كه شامل زيرساخت هاي فكري، باورها و الگوهاي رفتاري در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سياست است، به مخاطره بيفتد. اين «تغيير ماهيت» در منظر غربي ها، طليعه و مقدمه اي است براي «تغيير ساختار».
به بخشي از اين نوع تحليل ها دقت كنيد:
-«نكته جالب اين است كه دعوا ميان رهبران ايران زماني رخ داده است كه مسلمانان از مراكش تا پاكستان، رژيم خود را زير سؤال برده و به دنبال خودمختاري بيشتر هستند. اين آشفتگي درون ايران گرچه متفاوت به نظر مي رسد؛ چرا كه در گفتمان داخلي سياسي مكاتب تشيع است، اما در حقيقت بخشي از همان فرآيند محسوب مي شود.»[24]
- «شكاف سياسي تهران يك مورد ديگر از نشانه هاي بهار عربي است، زمين لرزه اي كه كل خاورميانه را به لرزه واداشته است.»[25]
در همين زمينه، روزنامه «لوفيگارو» در 16 ارديبهشت ماه مي نويسد: «آيا حكومت محافظه كار ايران، در سايه انقلاب در كشورهاي عرب و دو سال پس از خيزش سبز كه شكست خورد، در حال ترك خوردن از داخل است؟ هنوز براي نتيجه گرفتن بسيار زود است؛ اما علايمي هست كه نشان مي دهد اختلاف هاي شديدي وجود دارد.»
«كريم سجادپور»- تحليل گر بنياد كارنگي- نيز در تبيين آن چه كه علت احتمال فروپاشي از درون جمهوري اسلامي مي خواند و در تفسير رفتارهاي جريان انحراف در مقاله اي مدعي مي شود: «به نظر مي رسد رأس حاكميت ايران با توجه به خواسته هاي جوان گرايانه جامعه براي تغييرات، در اوايل سال 2000 م. در جنگ ارزش ها شكست خورده است.»[26]
هجمه به باورهاي بنيادين و مقومات حكومت اسلامي از گذر فرصت هايي كه تحركات جريان انحراف براي طرف غربي پديد آورده است، نكته اي مشهود در تحليل هاي طرف غربي است. بر همين اساس، «واترلو ريجن ريكورد»[27] در 23 تيرماه 1390، تغيير ساختار حاكميت جمهوري اسلامي را مبتني بر شكست در آزمون مردم سالاري ديني دانسته و چنين مي نويسد: «تلاش براي آميزش قوانين اسلامي ولايت فقيه با مؤلفه هاي مردم سالاري كه زماني به شكاف در رأس حكومت انجاميد، اكنون ديگر به گسل عميقي تبديل شده است. احمدي نژاد موضع «شخصيت منتخب مردم» را اتخاذ مي كند ولي در كشمكش ميان شخصيت مفروض مردم و رهبر غيرمنتخب مردم، حرف آخر را آيت الله ها به عنوان «حجت خداوند» مي زنند. حكومت در جامعه وانمود به مردم سالاري پوست مي اندازد.»
پي نوشت ها:
(16) Foreign Affairs
(17) Smart Power
(18) Ray Takeyh
(19) Council on Foreign Relations C.F.R
(02) Hidden Iran. Paradox and Power in the Islamic Republic
(12)Frank R. Lautenberg
(22) www.guardian.co.uk/ world/.../ ahmadinejad-iran-successor-wikileaks
(32) سايت نداي انقلاب، شنبه، 11تير 0139
(42) http:// www.washingtonpost.com/ opinions/ internal-strife-emerges-F- _ story. html2 /05/05 AFVKTH101 2 /tehran- looks-westward
(52) واشنگتن پست، 61/2/0139
(62) واشنگتن پست، ظهور و سقوط احمدي نژاد در ايران، كريم سجادپور، 82/4/0139
(72) Waterloo Region Record

 
 
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14