(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 4 خرداد 1391 - شماره 20217

تأثير نافرماني پدر و مادر
توجه به شكر نعمت ها
كار و عبادت
طريق كشف قبولي نماز سالك
به مناسبت سوم رجب سالروز شهادت امام دهم هدايت
اخلاق نيك از نظر امام هادي(ع)
آمادگي براي ظهور امام زمان(عج)



تأثير نافرماني پدر و مادر

قال الهادي(ع): العقوق يعقب القله، و يودي الي الذله.
امام هادي(ع) فرمود: نافرماني نسبت به پدر و مادر تهيدستي درپي دارد و موجب خواري و ذلت مي گردد.(1)
1- بحارالانوار، ج71، ص84

 



توجه به شكر نعمت ها

ابوهاشم جعفري گفت: من در فشار اقتصادي و تنگدستي شديدي قرار گرفتم. به محضر امام هادي(ع) شرفياب شدم. به من اجازه داد كه بنشينم. و بعد فرمود: اي اباهاشم كدام يك از نعمت هايي را كه خداي عزوجل به تو داده مي خواهي شكر و سپاس آن را به جا آوري؟ ابوهاشم گفت: از شدت اندوه، درمانده شدم و نتوانستم در پاسخ امام(ع) چيزي بگويم. حضرت خود آغاز به سخن كرد و فرمود: خداوند به تو ايمان روزي كرده و پيكرت را بر آتش حرام فرموده، و به تو عافيت بخشيده كه بر طاعت و عبادت كمك تو باشد، و به تو قناعت ارزاني داشت تا به ابتذال كشيده نشوي و از اسراف و تبذير خودداري كني. اي ابوهاشم! من به اين خاطر ابتدا شروع به صحبت كردم زيرا گمان دارم كه مي خواهي نزد من شكايت كني كه چه كسي اين كار را كرده- و تو را به تنگدستي و فقر كشانده است- لذا دستور داده ام كه صد دينار به تو بدهند، آن را بپذير.(1)
1- امالي شيخ صدوق، مجلس64، ح11

 



كار و عبادت

پرسش:
آيا كار و تلاش براي امر معاش و گذران زندگي مي تواند جنبه عبادي، مقدس و خداپسندانه پيدا كند؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
در فرهنگ اسلامي و براساس آموزه هاي وحياني كار و تلاش براي امر معاش و گذران زندگي، نه تنها امري مذموم و دنياپرستا نه تلقي نشده، بلكه امري مقدس، خداپرستانه و عبادتي بزرگ شمرده شده است.
پيشوايان ديني ما، آنجا كه با برداشت هايي ناصواب از ضمانت رزق انسان ها از جانب خداوند مواجه مي شدند، به شدت با اين افكار برخورد كرده و به سرزنش آنها مي پرداختند.
امام صادق هنگامي كه از حال يكي از اصحاب خود جويا شد و پاسخ شنيد كه در خانه خود مشغول عبادت است و زندگي او را عده اي از مسلمانان تامين مي كنند فرمودند: «به خدا سوگند كسي كه زندگي او را تامين مي كند، عابدتر از اوست» (وسايل الشيعه، ج 17، ص 25) كساني كه به بهانه عبادت و يا به دليل تنبلي و كسالت، زحمت خود را بر دوش ساير مردم مي اندازند، مورد لعن و نفرين عابدترين انسان يعني پيامبر گرامي اسلام(ص) قرار گرفته اند. (همان، ص 32) امام صادق(ع) به صراحت اعلام فرمود: من از كسي كه كسب روزي را رها كرده و لب به دعا مي گشايد
و مي گويد خداوندا روزي مرا برسان ناخشنود
و ناراحتم. (همان، ص 28)
آري پيشوايان معصوم ما، نه تنها ناراحتي خود را از دعا كردن افراد به جاي كار كردن آنها اعلام مي كردند، بلكه از دعا كردن براي رزق و روزي اين افراد خودداري مي نمودند و آنان را به كار و تلاش فرا مي خواندند. به عنوان نمونه هنگامي كه فردي از امام صادق(ع) درخواست مي كند در حق او دعا كنند تا خداوند روزي او را به راحتي برساند، امام درخواست او را رد كرده و پاسخ مي دهند: «براي شما دعا نمي كنم. آنچنان كه خداوند متعال به تو دستور داده است جوياي رزق خودباش» (همان، ص 20)
براين اساس «دعا» جايگزين «كار» نيست بلكه مكمل آن است. در فرهنگ اسلامي كسي كه براي تامين هزينه خانواده خود به زحمت مي افتد، همچون مجاهد في سبيل الله به عبادت مشغول است.» (همان، ص 67) در مقابل از نظر امام صادق(ع) كساني كه در اثر سستي و تنبلي از تامين زندگي خود ناتوانند مورد سرزنش قرار گرفته، ناتوان تر از مورچه خوانده شده اند، چرا كه مورچه براي گذران زندگي خود، دانه ها را به لانه خود مي كشد.(همان، ص 22)امام علي(ع) بارها فرمود كسي كه «آب و خاك» در اختيار داشته باشد و در عين حال در فقر به سر برد، نشان آن است كه خداوند او را از رحمت خود دور كرده است. (همان، ص 41) و بالاخره در روايات منقول از پيامبر گرامي اسلام(ص) و پيشوايان معصوم(ع) تاكيد بر عبادي بودن كار و اهميت و ضرورت آن، به اندازه اي است كه در مجامع روايي ما، بابي تحت عنوان باب «استحباب طلب الرزق و وجوبه مع الفروره» آمده و به ذكر رواياتي از اين دست اختصاص يافته است. (همان، ص 19)

 



طريق كشف قبولي نماز سالك

(اي طالب عروج روحاني!) روايت شده كه يكي از انصاري كه با رسول خدا(ص) نماز مي خواند، مرتكب اعمال زشت هم مي شد، اين را براي پيامبر(ص) بيان نمودند، حضرت فرمود: همين نماز، روزي او را از اين كار باز خواهد داشت، طولي نكشيد كه آن مرد توبه نمود. (بحارالانوار، ج 79، ص 198) همچنين از امام صادق(ع) روايت شده كه آن حضرت فرمود: «هر كس دوست دارد بداند كه نمازش قبول شده است يا نه، پس ببيند كه آيا آن نماز، او را از فحشاء و منكرات بازداشته است يا نه؟ به همان اندازه اي كه آن نماز او را از ارتكاب كارهاي زشت مانع شده است، به همان اندازه هم نمازش قبول شده است.» (همان)... زيرا قرآن به صراحت اين خاصيت را براي نماز اثبات مي كند. پس نمازي كه اين خاصيت در او نباشد و تنها صورت نماز در آن يافت شود لامحاله آن نماز عملي برخاسته از «نفاق خالص» خواهد بود، زيرا اگر ذره اي از روح نماز با خود مي داشت، به همان اندازه انسان را از فحشاء و منكرات باز مي داشت... نمازي كه از حقيقت نماز، ذره اي در آن نباشد، آن نماز از نفاق خالص نشأت گرفته و نفاق هم كه بدون شك سبب دوري انسان از خدا مي شود.(1)
ــــــــــــــــ
1- اسرار الصلوه ، ص 177

 



به مناسبت سوم رجب سالروز شهادت امام دهم هدايت
اخلاق نيك از نظر امام هادي(ع)

محمدرضا تقدمي
دنيا، بازار سود و زيان بشر
از نظر آموزه هاي وحياني اسلام، انسان يك فرصت استثنايي به عنوان عمر و زندگي در دنيا را در اختيار دارد كه هرگز تكرار شدني نيست. فرصت دنيا به انسان كمك مي كند تا خودش را هرگونه كه خواهد بسازد. از اين رو، همه شرايط و لوازم و اسباب خودسازي در دنيا فراهم است. اين بدان معناست كه انسان برخلاف اصطلاحات منطقي و فلسفي، داراي يك ماهيت ثابت همانند ديگر موجودات و آفريده هاي هستي نيست. اگر در منطق و فلسفه از جنس و فصل به عنوان ماهيت موجودات سخن به ميان مي آيد، اين تحليل و تبيين ها و در نتيجه توصيه هاي ارايه شده نيز مربوط به غير انسان است؛ زيرا انسان هر چند كه به ظاهر از يك درجه اي از ماهيت كه قاعده ماهيات است برخوردار مي باشد و مي توان براي انسان جنس و فصلي چون حيوان ناطق يا جانور گويا را به عنوان ماهيت انساني بيان كرد؛ ولي براساس آموزه هاي قرآني، انسان خود جنس الاجناسي است كه فرصت زندگي مادي دنيوي به او اين امكان را بخشيده تا به هر نوعي كه بخواهد درآيد و از ويژگي ها و فصول چند نوع از انواع يك جنس را دارا شود. بنابراين، انسان مي تواند با فرصت اراده، علم، قدرت، اختيار و انتخاب، فرشته شود يا فراتر از آن برود و در مقامي قرار گيرد كه دست فرشته هاي مقرب الهي نيز بدان نمي رسد و چون فرشتگان بخواهند بدان مقام برسند و تعدي و تجاوز كنند پر پروازشان بسوزد و نيست و نابود شوند؛ چرا كه مقام قاب قوسين او ادني تنها از مختصات انسان است (نجم، آيات 7 و 8)، يا آنكه مي تواند در جهت مخالف اين برود و به شكل و ماهيت جانوراني چون گاو، اسب، گوسفند، خوك و بوزينه در آيه و اين گونه ماهيت خويش را شكل بخشد و يا حتي پست تر از اين، به شكل ديگر موجودات پست جهان تبديل ماهيت دهد، (اعراف، آيه 179؛ فرقان، آيه 44) و بلكه حتي مي تواند از گياه نيز پايين تر و پست تر شود و به شكل جمادات بلكه جامدات بي خاصيتي درآيد كه حتي آبي از آنها بيرون نمي جوشد (بقره، آيه 74) يا پست تر از اين هم شده، تبديل به سوخت دوزخ شود. (بقره، آيه 24؛ تحريم، آيه 6)
مولوي در اشعار خود به اين مقامات و قابليت هاي متناقض و متضاد بشر اشاره مي كند و انسان را نوع الانواع نمي داند بلكه جنس الاجناس مي شمارد كه در زندگي دنيوي خود، در يك فرآيندي خود را چنان مي سازد كه گاه ماهيتي چند جانوري مي يابد و فصول چند نوع را به خود مي گيرد و مثلا (شتر گاو پلنگ)، (خوك سگ گوسفند)، (گربه سگ) و مانند آن در مي آيد. اين مطلب را استاد حسن زاده آملي بارها در درس خويش متذكر مي شدند كه انسان جنس الاجناس است نه نوع الانواع و بلكه هر انساني خود نوعي منحصر به فرد است كه دومي براي او نيست؛ چنان كه براي خورشيد منظومه شمسي دومي نيست و يا براي جبرئيل(ع)، عزرائيل(ع)، ميكائيل(ع) و اسرافيل(ع) دومي نيست و آنان نوع منحصر به فرد خود هستند. هرانساني سازه اي از خود در قيامت ارائه مي دهد كه نوع منحصر به فردي است كه براي آن دومي نيست.
مولوي اين حقيقت را اين گونه مي سرايد:
از جمادي مردم و نامي شدم وز نما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيواني و آدم شدم پس چه ترسم كي ز مردن كم شدم
بار ديگر هم بميرم از بشر تا برآرم از ملائك بال و پر
بار ديگر از ملك پران شوم آنچه اندر عقل نايد آن شوم
بار ديگر بايدم رفتن ز جو كل شي هالك الا وجهه
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون گويدم كانا اليه راجعون
پس انسان تا زماني كه اجل سراغ او نيامده و در آغوش مرگ نياراميده اين فرصت را دارد تا در دنيا نوع انحصاري خويش را بسازد و اين سازه را در آخرت و بلكه تا ابديت براي خود همراه داشته باشد. امام هادي(ع) از اين روست كه دنيا را بازاري مي داند كه هركس كالاي وجودي اش را عرضه مي دارد و خود را به فروش مي رساند؛ برخي با صفات نيك و متخلق به اخلاق الهي شدن، خدايي شدن و مظهر اتم و اكمل خداوند شده و در مقام خلافت ربوبي الهي مي نشينند و برخي ديگر در اين بازار از مايه زيان مي كنند و فرصت عمر و امكانات و سرمايه هاي وجودي خويش را تباه مي سازند و شيطاني مي شوند و روح و جسم و جان خويش را به شيطان مي فروشند. اين گونه است كه سودي نمي برند و تنها زيانكار مي شوند. امام هادي(ع) در اين باره مي فرمايد: الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون دنيا همانند بازاري است كه عده اي در آن (براي آخرت) سود مي برند و عده اي ديگر ضرر و خسارت متحمل مي شوند. (أعيان الشيعه ، ج 2، ص 93)
بنابراين، دنيا بازار بزرگ داد و ستد است و هر كسي متاع وجود خويش را در دو شكل وجه الله و وجه شيطان عرضه كرده و در دو مسير خودسازي متناقض و متضاد حركت مي كند. برخي كالاي پرارزش وجود خويش را دوباره به خداوندي مي فروشند كه خود اين سرمايه را در اختيار آنان گذاشته و اين گونه نه تنها سرمايه خويش را حفظ مي كنند بلكه از فضل الهي نيز بهره برده و سود مي برند. (فاطر، آيه 92؛ صف، آيه 01) البته شرايط زندگي به سبب تضاد دو جريان خير و شر، حق و باطل و مانند آن بسيار سخت است و انسان ها به سادگي نمي توانند اين مسير را انتخاب و در آن حركت كنند؛ اگر مخلصان و خالص شدگان الهي را كنار بگذاريم كه چهارده معصوم(ع) و درنهايت پيامبران(ع) هستند، همه در خطر عظيم خسران و زيان هستند از اين رو حضرت هادي(ع) درباره شرايط سخت دنيا و اين بازار بزرگ و پرهياهو و دزدان بازار و كالاي جان و سرمايه عمر مي فرمايد: ان الله جعل الدنيا دار بلوي و الاخره دار عقبي و جعل بلوي الدنيا لثواب الاخره سببا و ثواب الاخره من بلوي الدنيا عوضا؛ خداوند دنيا را منزل حوادث ناگوار و آفات و آخرت را خانه ابدي قرار داده است و بلاي دنيا را وسيله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اخروي، نتيجه بلاها و حوادث ناگوار دنياست. (اعلام الدين، ص 215)
البته آموزه هاي قرآني راهكارهايي را براي آساني امور زندگي دنيا ارائه مي دهد كه مهم ترين آنها توكل و تفويض امور به خداوند است. كسي كه به پروردگاري خداوند ايمان دارد هيچ ترديد در زندگي نمي يابد كه خداوند آگاه و خبير به حال اوست و اگر بلا و ابتلايي است به مشيت و اراده الهي است و مي بايست با توبه و استغفار يا دعا و نيايش خود را در اتصال كامل با خداوند قرار دهد. اين گونه بينش و نگرش در زندگي كارهاي سخت جهان را بر آدمي سهل و آسان مي كند؛ چنانكه پيامبران(ع) اينگونه با سختي ها و شدايد دنيا كنار مي آمدند و با در اختيار داشتن چنين برهان و بينه اي با مصيبت ها مواجه مي شدند. امام هادي(ع) نيز مي فرمايد: من كان علي بينه من ربه هانت عليه مصائب الدنيا و لو قرض و نشر؛ هر كه بر طريق خداپرستي، محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وي سبك آيد، اگر چه تكه تكه شود. (تحف العقول، ص 115)
هر كسي كه بخواهد در دنيا كارها بر او آسان شود همين راه مردان خدا را بپيمايد كه ايشان را به نيكوترين و گرامي ترين اخلاق و پسنديده ترين رفتار هدايت كرده و خلق خدايي را در ايشان مي پروراند. امام هادي(ع) سير و سلوك عرفاني را در همين مي داند و از اينكه هر كسي را پيشوا قرار دهيم و بخواهيم تا با تمسك به مسلك و مرام هر شخصي، خدايي شويم پرهيزي دهد. آن حضرت مي فرمايد: لو سلك الناس و اديا شعبا لسلكت وادي رجل عبدالله وحده خالصا؛ اگر مردم در راه هاي مختلف حركت كنند، هر آينه من در مسير و وادي مردي حركت خواهم كرد كه خدا را به تنهايي خالصانه عبادت مي كند. (ميزان الحكمه ، ج3، ص06)
البته بسياري از مردم گمانه باطل از حق و باطل و راه راست و ناراست دارند. لذا گمان مي برند حقيقت عزت و كرامت و انسانيت و نيك خويي در مال و منال است و در پي آن مي روند، در حالي كه حقيقت آدمي با اعمال و رفتار خود او ساخته مي شود و آنچه براي آدمي مي ماند. همين سازه اي است كه از اعمال بوجود مي آيد. امام هادي(ع) در فرازي بلند مي فرمايد: «الناس في الدنيا بالاموال و في الآخره بالاعمال؛ اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل (بحارالانوار، ج 78، ص 863، ،حديث 3) پس به جاي اينكه دنبال اعتبار كوتاه مدت دنيوي با مال باشيم به دنبال اعتبار و ارج و قرب پايدار و جاويدان اخروي با اعمال نيك و پسنديده باشيم.
نيكوترين منش ها در زندگي
از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه انسان ها را اموال نمي سازد بلكه انسان ها را اعمالشان مي سازد. هركسي كه بخواهد بهترين رفتار وكردار و منش و كنش را در زندگي داشته باشد، بايد پندار نيك، كردار نيك و گفتار نيك را بشناسد و براساس آن، رفتار خويش را سامان دهد تا سازه نيك اخلاقي با اخلاق خدايي از خود بسازد.
شناخت حق و خلق و خوي پسنديده از مهمترين وظايف هر كسي است. برخلاف تصور غربيان، اخلاق امر نسبي نيست بلكه هر خردمندي به حكم مستقلات عقل نظري و عملي به اين معنا مي رسد كه عدل در همه حال خير و خوب است و ظلم در همه حال بد و ناپسند و زشت است. فضايل اخلاقي و نيز رذايل اخلاقي امري ثابت است و هيچ تفاوتي از نظر عقل و عقلا نيست؛ هرچند كه برخي از جوامع به سبب محيط فاسد چنين مي پروراند به گونه اي كه ديگر كودكان نيز فطرت سالم خويش را از دست مي دهند و از نظر فكر، كافر و از نظر رفتاري فاجر مي شوند. (نوح، آيه 72) ولي اگر اين محيط فاسد نباشد، همه انسان ها داراي فطرت سالمي هستند كه احكام عقل و فطرت ايشان، فضيلت اخلاقي را مي شناسد و بدان سو گرايش دارد.
در اين ميان، پيامبران و پس از ايشان عالمان دين به كمك آدمي مي آيند و او را با فضايل اخلاقي آشنا مي سازند. از اين رو عالمان خداترس در پيشگاه الهي از قرب و منزلت بالايي برخوردار هستند. (فاطر، آيه 82 و آيات ديگر) وظيفه هر مسلماني است كه يا عالم باشد يا متعلم باشد و مانند جانوران، خود را رها نكند. اگر چيزي نمي داند بپرسد تا بشناسد و براساس علم عمل كند. از عالمان نيز تعهد و التزام گرفته شده كه به آموزش اين امور بپردازند تا خود و ديگران از سود آن بهره مند شوند. امام هادي(ع) مي فرمايد: ياتي علماء شيعتنا القوامون بضعفاء محبينا و اهل ولايتنا يوم القيامه ، والانوار تسطع من تيجانهم؛ علماء و دانشمنداني كه به فرياددوستان و پيروان ما برسند و از آنها رفع مشكل كنند، روز قيامت در حالي محشور مي شوند كه تاج درخشاني بر سر دارند و نور از آنها مي درخشد. (بحارالانوار، ج 2، ص 6، حديث 31)
در آيات و روايات به مسايل اخلاقي توجه خاصي شده است؛ زيرا پيامبر(ص) ماموريت خود را اتمام مكارم اخلاقي دانسته است. از اين رو عمده توجه اسلام به اخلاق است بلكه حتي احكام شرعي ديگر نيز يا متوجه امور اخلاقي است يا بسترساز آن است. به عنوان نمونه خداوند حكم نماز را عامل مهمي در اخلاقي شدن مردم مي داند و از صفات نمازگزاران اين مي داند كه به محرومان و سائلان توجه دارند و حقوق ايشان را مي پردازند. (ذاريات، آيات 81 و 91 و آيات ديگر) نمازگزار است كه زكات مال مي دهد و اهل انفاق است. (بقره، آيات 2و3) اين دسته از افراد اخلاقي، به حكم شريعت و تقواي الهي حتي نسبت به كافر اسير در دست خويش رحم مي كنند و از غذاي خويش ايثار مي كنند. (انسان، آيات 8و9)
براين اساس امام هادي(ع) به مسائل اخلاقي توجه ويژه مبذول داشته و در سنت و سيره خويش بدان پرداخته است. آن حضرت درباره خشم مي فرمايد: «الغضب علي من لاتملك عجز، و علي من تملك الوم» غضب و تندي درمقابل آن كسي كه توان مقابله با او را نداري و زورت به او نمي رسد، علامت عجز و ناتواني است. ولي درمقابل كسي كه زورت به او مي رسد، علامت پستي و رذالت است. (مستدرك الوسائل: ج12،ص11،ح67331)
درهمين رابطه درباره تواضع و فروتني مي فرمايد: التواضع ان تعطي الناس ما تحب ان تعطاه، فروتني در آن است كه با مردم چنان كني كه دوست داري با تو چنان باشند. (المحجه البيضاء، ج5، ص522)
اين قاعده كلي كه آن حضرت (ع) در اين حديث كوتاه فرموده است خود بسياري از آموزه هاي ديگر اخلاقي را در بردارد و به انسان كمك مي كند كه شيوه درست زيستن و منش نيك را بشناسد و بدان عمل كند؛ زيرا مي فرمايد كه هرچه را براي خود مي پسندي براي ديگران بپسند، پس از هرچه براي خود نمي پسندي و دوست نداري كه ديگران با تو چنين معامله و برخوردي داشته باشند، تو هم نمي بايست با ديگران آنچنان روا داري كه ايشان را ناپسند مي افتد.
از اين رو آن حضرت(ع) اهل تواضع و فروتني را از شيعيان علي(ع) برمي شمارد؛ زيرا متواضع، متخلق ترين انسانهاست. آن حضرت مي فرمايد: من تواضع في الدنيا لاخوانه فهو عندالله من الصديقين و من شيعه علي بن ابي طالب حقا؛ كسي كه در معاشرت با برادران ديني خود، تواضع كند، به راستي چنين كسي نزد خدا از صديقين و از شيعيان علي بن ابي طالب (ع) خواهدبود. (احتجاج، ج1، ص064)
انسان لازم است اطاعت از خداوند را در دستور كار خود قرار دهد؛ زيرا خداوند جز به نيكي و نيكويي و كارهاي پسنديده و خير و خوب دعوت نمي كند؛ بنابراين رضايت خدا و اطاعت از او عين اطاعت و رضايت از خلق نيز خواهدبود؛ زيرا خداوند به نيكي دعوت مي كند و خلق نيز از نيكي ناخشنود نمي شود و اگر كسي ناخشنود از اطاعت انسان از خداست بدانيد كه آن شخص يا فاسد است يا در آن انديشه به فساد رفته است وگرنه نمي بايست از اطاعت يك انسان از خدا، خشمگين و ناراحت شود. امام هادي(ع) مي فرمايد: من اطاع الخالق لم يبال يسخط المخلوقين؛ هركس مطيع و پيرو خدا باشد از قهر و كارشكني ديگران باكي نخواهد داشت. (بحارالانوار؛ ج05، ص771، ح65)
يكي از مهم ترين اموري كه رضايت خداوندي در آن است برخورد نيك و احسان به والدين و عدم نافرماني ايشان است. بنابراين صله رحم در بهترين شكل آن بايد نسبت به والدين انجام گيرد و بهترين جلوه هاي اخلاقي را مي بايست در روابط شخص با والدين جست وجو كرد. اما اگر كسي برخلاف اين خلق حسن و فرمان الهي رفتار كرد و عاق والدين شد بداند كه در زندگي مادي و اخروي براي خود بدبختي و شقاوت را خريده است. امام هادي(ع) مي فرمايد: «العقوق يعقب القله و يودي الي الذله؛ نارضايتي پدر و مادر، كم تواني را به دنبال دارد و آدمي را به ذلت مي كشاند. (مسندالامام الهادي، ص 303)
پرهيز از حسد و دروغ نيز از فرمان هايي است كه قرآن را به پيروي از آن پيشواي مسلمانان امام هادي(ع) مي دهد. ايشان درباره نقش حسادت و دروغ در زندگي بشر مي فرمايد: الحسد ماحق الحسنات و الزهو جالب المقت؛ حسد، كارهاي خوب را از بين مي برد و دروغ، دشمني مي آورد. (بحارالانوار، ج96، ص002)
از ديگر آموزه هاي اخلاقي آن حضرت مي توان به اين موارد به طور اجمال اشاره كرد. آن حضرت مي فرمايد: العجب صارف عن طلب العلم، داع الي الغمط والجهل، خودپسندي مانع تحصيل علم است و انسان را به سوي ناداني و خواري مي كشاند. (ميزان الحكمه، ج6 ص64)
ايشان مي فرمايند: عليكم بالورع فانه الدين الذي نلازمه و ندين الله تعالي به و نريده ممن يوالينا لاتتعبونا بالشفاعه.
با ورع و باتقوا باشيد كه اين ورع و تقوا همان ديني است كه همواره ما ملازم آن هستيم و پايبند به آن مي باشيم و از پيروان خود نيز مي خواهيم كه چنين باشند. از ما (با عدم رعايت تقوا) شفاعت نخواهيد و ما را به زحمت نيندازيد. (وسايل الشيعه، ح51، ص 842)
درباره حرص و آز نيز مي فرمايد: ما استرح ذوالحرص، انسان حريص، آسايش ندارد. (مستدرك الوسائل، ج21، ص26) آن حضرت همچنين درباره خودبيني مي فرمايد: «العجب صارف عن طلب العلم داع الي الغمط و الجهل؛ عجب و خودبيني مانع تحصيل علم خواهدبود و در نتيجه شخص را در پستي و ناداني نگه مي دارد. (بحارالانوار، ج96، ص991، ح72)
از نظر آن حضرت بخل از بدترين خصوصيات اخلاقي انسان است و مي فرمايد: «البخل اذم الاخلاق، والطمع سجيه سيئه؛ بخيل بودن بدترين اخلاق است؛ و نيز طمع داشتن خصلتي ناپسند و زشت مي باشد. (همان)
درباره سرزنش و گلايه از ديگران مي فرمايد: العتاب مفتاح الثقال، والعتاب خير من الحقد؛ گلايه كليد گرانباري است، ولي گلايه بهتر از كينه توزي است. (مسندالامام الهادي، ص 403)
باشد با پيروي از اين پيشواي بزرگ الهي خود را در مسير خدايي شدن و متخلق به خوي خدايي كردن قرار دهيم و سازه اخروي خود را خدايي ايجاد كنيم و تا ابد خدايي باشيم.اخلاق، مهم ترين ويژگي انساني است؛ زيرا در آفريده هاي ديگر الهي چيزي به نام اخلاق معنا و مفهومي ندارد. اخلاق در اصطلاح به خلق و خوي قابل تغيير گفته مي شود، به اين معنا كه انسان به سبب اراده و اختيار و حق انتخاب مي تواند خلقت خويش را بازسازي كند و خوي و منش خويش را به دو شكل منش نيك و يا منش بد تغيير دهد. بنابراين، اين قابليت تغيير به اراده و اختيار است كه مسئله را در انسان به عنوان اخلاق پديد آورده و او را از ديگر آفريده هاي الهي متمايز ساخته است.
ارزش و اهميت اخلاق در آموزه هاي وحياني اسلام تا آنجاست كه پيامبر(ص) خود را مأمور الهي دانسته تا به اتمام محاسن و مكارم اخلاقي بپردازد و برترين و گرامي ترين خو و منش را در نيكوترين قالب به انسان ارايه دهد. از سوي ديگر، اسلام فلسفه وجودي خود را بر تعليم و تزكيه بنياد نهاده و با كتاب قانون و مقررات و آموزش حقوق و آداب نيكو، خواهان خدايي شدن و متخلق به صفات خدايي مي شود و از انسان ها مي خواهد تا متخلق به خلق الهي شوند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به سنت و سيره يكي از پيشوايان معصوم اسلام يعني حضرت علي بن محمد الهادي(ع)، نمونه هائي از خلق پسنديده و نيك انساني را تبيين كند.
¤¤¤

 



آمادگي براي ظهور امام زمان(عج)

محسن محبوبي فرد
وقتي با خود مي انديشي كه علي(ع) آن بزرگمرد تاريخ بشريت، آن امام متقين و آن قله بلند معارف الهي و مظهر عدل و راستي را چرا آزردند، چرا خلافتش را غصب كرده و او را خانه نشين كردند و چرا همسرش فاطمه زهرا(س) را كه به تنهايي به دفاع از ولايت پرداخته بود، ميان در و ديوار نهادند، تا جايي كه آن كوه صبر را اين گونه به شكوه درآوردند كه فرمود: «خردمندانه تر آن ديدم كه خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پيشه كنم و كردم، درحالي كه به يغما رفتن ميراثم را به تماشا نشسته بودم»1، به خود مي گويي اي كاش بودم و دعوت حضرت زهرا(س) را بي پاسخ نمي گذاشتم، آنگاه كه آن مظلومه مغصوبه2 يك به يك به در خانه ياران و صحابه مي رفت تا به ياري علي(ع)- امام زمان خويش- برخيزند.
وقتي مي شنوي عدم حمايت امت، چگونه امام حسن مجتبي(ع)، آن امام غريب را به پذيرش صلح و تحمل حكومت معاويه پليد و نيرنگ باز، ناچار ساخت، وقتي نداي «هل من ناصر ينصرني» امام حسين(ع)، آن يادگار رسول خدا را به ياد مي آوري، و وقتي كه تداوم و استمرار اين بي توجهي شيعيان را در زمان ساير ائمه (عليهم السلام) نسبت به حق امام زمان خود و ياري اهل بيت(ع) با وجود آن همه ابراز علاقه و احترام- در مقابل آن همه ظلم به حق ايشان، مي شنوي، دلت به درد مي آيد. بغضي ناخودآگاه راه گلويت را مي بندد. گوشه خلوتي جست وجو مي كني و آرام آرام اشكي گرم بر گونه هايت مي لغزد و به خاك مي افتد. در انديشه فرو مي روي. نكند تو هم همان كاري را با امام زمانت بكني كه روزگاري آنان با ولي زمان خود انجام دادند.
حزني پنهان و غمي جانسوز در دل داري كه حتي در مناسبت ها و ايام شادي و خوشي هم رهايت نمي كند. همه اسباب خوشي فراهم است. اما باز يك چيزي كم است. يك كسي. كسي كه جاي خاليش را در اعماق قلبت و با تمام وجودت احساس مي كني.
شاهد و مطرب و مي جمله مهياست، ولي
عيش بي يار ميسر نشود، يار كجاست ؟
كسي كه عالم درد فراق او را نه يك روز، نه دو روز بلكه هزار و صد و هفتاد و اندي سال است كه تحمل مي كند و چون شمع مي سوزد. كسي كه امروز براي تو همان علي(ع)، حسن و حسين(ع)، سجاد(ع)، باقر(ع)، صادق(ع)، كاظم(ع)، رضا(ع)، جواد(ع) و هادي(ع) و عسكري(ع) است كه در زمانشان نبوده اي و حسرت بودن در آن زمان ها را به دل داري.
دلت برايش تنگ شده است. احساس دوري مي كني. احساس مي كني بي او زندگيت رنگ و بو ندارد. احساس مي كني حلاوت و شيريني زندگي واقعي را نچشيده اي. احساس مي كني مدام درحال فريب خود بوده اي. احساس مي كني آن قدر غرق در بازيهاي دنيوي شده اي كه فراموشت شده قدر و منزلتت چيست. احساس مي كني فراموشت شده كه نبايد خود را جز به بهشت بفروشي. نه! اصلاً فراموشت شده كه طاووس اهل جنت را چه غريبانه در انتظار روز موعود، در خلوت خود، در گوشه بيابانها و صحراها تنها رها كرده اي. آيا ممكن است به خاطر همه اينها او تو را دوست نداشته باشد، صدايت را نشنود و به تو محل نگذارد؟
دلت مي خواهد عاشق او باشي. مي خواهي اسمش كه بيايد آرام و قرار از كف بدهي. شنيده اي كه امام صادق (ع) فرمودند:«اگر در زمان او (عج) بودم، تمام عمرم را به او خدمت مي نمودم.»3 مي خواهي به او خدمت كني. نه! اصلا مي خواهي جانت را فدايش كني. دلت مي خواهد به او بگويي حاضري تمام دار و ندارت، هست و نيستت،و بود و نبودت را بدهي تا او تو را هم در زمره نوكران و خدمتگزاران خود بپذيرد.يعني مي شود او دستي از سر مهر بر سر و گوش تو بكشد؟ يعني مي شود او تو را هم يار خود بخواند؟ يعني مي شود از تو اظهار رضايت كند؟ يعني مي شود او تنها يك لحظه، يك چشم بر هم زدن، نيم نگاهي از سر محبت و پذيرش اعمال به تو بيندازد تا تو شفاي همه دردها و آلام درونت را بيابي و تا اين گونه ناكام- به معناي واقعي كلمه- از دنيا نروي. چه خوشبختي و چه نعمتي بالاتر از اين براي كسي متصور است؟
شنيده اي كه مولاي متقيان علي (ع) درگفتاري خطاب به مردم (4) فرموده اند كه « از جمله حقوق امام بر مردم، وفاي به عهد وپيمان،و بيعت خود با امام و پاسخ دادن بي درنگ به دعوت وي و گوش به فرمان او بودن است. »دلت مي خواهد گوش به فرمان امام زمانت باشي. دلت مي خواهد كاري كني و برايش كم نگذاري، اما نمي داني چگونه و چه كاري. با خود مي گويي:«درست است كه ما در عصر غيبت به سرمي بريم، اما آيا اين به آن معناست كه ديگر ما هيچ وظيفه اي نسبت به امام برعهده نداريم، يا اينكه ايشان براي اين زمان برنامه و تكليفي براي ما معين كرده اند؟»...
اما خود آن حضرت گويي سالها پيش مي دانسته اند كه تو چنين سؤالي خواهي پرسيد و پاسخ اين سوالت را داده اند. و چه نيكو پاسخي است آنچه امام، با آن علم و دانش الهي تو را به آن راهنمايي فرمايد. آنجا كه در كتب كمال الدين، احتجاج، بحارالانوار و بسياري ديگر از كتب شيعه از قول ايشان نقل شده كه خطاب به شيعيان فرمودند:«براي تعجيل در فرج و ظهور من بسيار دعا كنيد كه همانا گشايش كار شما در فرج من است5». آري! انسان درمانده و بشريت خسته، چه كند جز آنكه دست نياز به سوي پروردگار خويش دراز كند. چه كسي از او تواناتر؟ چه كسي از او كريم تر؟ اصلاً مگر دادرسي جز او هم هست؟ نتيجه بخشي و ثمر دهي كدام راه براي رسيدن به مقصود از اين بيشتر؟ مگر نه آنكه دعا به معناي طلب كردن و خواستن است؟ مگر نه آنكه پيامبر (ص) را مردم يثرب طلبيدند، تا حكومت نبوي را در مدينه تشكيل دهد؟ مگر نه آنكه اميرالمؤمنين علي(ع) پيش از آنكه تشكيل حكومت دهند، 25سال خانه نشين بودند، تا اينكه مردم گرداگرد ايشان حلقه زدند، و از قول خود ايشان در نهج البلاغه نقل شده است كه «ازدحام جمعيت مرا به قبول خلافت واداشت. آنان از هر طرف مرا احاطه كردند. تا جايي كه چيزي نمانده بود كه دو نور چشمم، حسن و حسين(ع) زير پا بمانند و دو طرف ردايم پاره شد.»6 مگر نه آنكه امام حسين(ع) هم با دعوت مردم كوفه حركت خود را آغاز نمودند؟
و شنيده اي كه حضرت آيت الله بهجت بارها در پاسخ به كساني كه از ايشان نصيحت و راهنمايي خواسته بودند مي گفتند: «به آنچه مي دانيد عمل كنيد تا خداوند علم به آنچه نمي دانيد را به شما عطا كند.» پس بيا و از همين جمله امام زمان(عج) كه در واقع امر و دستورالعمل ايشان مي باشد شروع كن. با همان هايي كه خودت براي فرا رسيدن امر فرج، ظهور حضرت، برطرف شدن غم و اندوه از دل تمام مردم عالم و برقراري كامل صلح و عدل و امنيت در جهان مي داني: نماز امام زمان(عج)، دعاي فرج و ندبه، دعاي عهد، ذكر100 صلوات به همراه «وعجل فرجهم» در هر روز، دعاي سمات، صلوات ضراب اصفهاني، دعاي عصر غيبت و... چطور است از همينها شروع كني. از هر كدام كه خودت فكر مي كني. هر كدام كه بيشتر و مداوم تر بر تو تأثير مي گذارند و تو را با او مرتبط مي كنند. اما به طور مستمر، نه يك خط در ميان. هر روز وقت معيني را براي او اختصاص بده. تنها رو به قبله بنشين و با او حرف بزن. بگو كه مي خواهي در راه او و براي تعجيل در امر فرجش كاري كني. بخواه كه هدايتت كند. بخواه كه قبولت كند. بخواه كه توفيقت دهد. بخواه، بخواه، بخواه... كه هر خير و خوبي از ايشان است و نوكري او بي عنايت حضرتش محال. اما اين خواستنها متناسب با حوصله و فراغتت و آنگونه كه خودت دلت مي خواهد نباشد، بلكه متناسب با توان و طاقتت و متناسب با محبت و علاقه ات به امام عصر(عج) و به گونه اي باشد كه خود ايشان تاييد فرمايند كه بسيار دعا كرده اي.
و نيز با رساندن پيام او به گوش ديگر مؤمنين و شيفتگان حضرت (عج)، با صحبت درباره او با دوستان و آشنايان، آگاه نمودن و بيداري بخشيدن به آنان و... به ديگران، انجام كارهاي فرهنگي، برگزاري جلسات ذكر و دعا براي فرج حضرت، نذر كردن و خواستن حاجت او همانطور كه براي حاجتهاي خودت از خدا مي خواهي، نوشتن مقاله، سخنراني، تأسيس سايتهاي اينترنتي، يا از هر طريق ديگري كه به فكرت مي رسد و از عهده ات برمي آيد.
فقط توكل به خدا كن و با يك يا علي شروع كن و در يك جمله، خوب شو! مؤمن و نيكوكار! اصلا فكر كن با همين پيام امام(عج) مي خواهي عازم ميدان نبرد شوي. نبرد و جهاد مبارزه با نفس در راه امام زمان(عج)، به يادش و برايش و در سايه عنايت و محبتش. براي او كه دلش از گناهان ما خون است. تا جاييكه فرموده اند: «همانا چيزي شيعيان را از ديدار با معرفت و راستين ما محروم نمي كند، به جز اخبار ناخوشايند و ناروايي كه از (گناهان) آنها به ما مي رسد.»(7) حال كه پيام امام زمانت به تو رسيده است، آن را معطل بر زمين نگذار. اين گونه نباشد كه وقتي فردا باز هم از اين صحبتها شد، هنوز حركتت را شروع نكرده باشي و كار مؤثري انجام نداده باشي. مبادا تاريخ درباره تو هم تكرار شود!

1- نهج البلاغه، خطبه شقشقيه
2- عبارات برگرفته از مفاتيح الجنان، زيارت حضرت فاطمه(ع) به معني آن مظلومي كه حقش غصب شده
3- الغيبه مرحوم نعماني: 273، بحارالانوار: 15/148
4- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، گفتار43
5- كمال الدين، ج2، ص458، احتجاج، ج2، ص499، بحارالانوار، ج35، ص1777
6- نهج البلاغه، خطبه3
7- احتجاج، جلد2، ص499، بحارالانوار، ج35، ص177، حديث8

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14