(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 22 خرداد 1391 - شماره 20229

بزرگ كردن ضد انقلاب در مجامع هنري جهاني
امام جنگ عقيده
علوم انساني دغدغه ناتمام

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




بزرگ كردن ضد انقلاب در مجامع هنري جهاني

¤ عين همين قضيه را اين مجامع هنري جهاني، با فيلم هاي ما، با نمايشنامه هاي ما، با كارهاي ويژه كودك ما و موارد ديگر دارند. چطور كسي مي تواند چشمش را روي هم بگذارد و بگويد اين ها غيرسياسي اند. چرا در همه اين مواردي كه اينها جايزه دادند، يك مورد اثر انقلابي وجود ندارد؟! ما فيلم انقلابي نداريم؟! ما شعر انقلابي نداريم؟! ما نمايشنامه انقلابي نداريم؟! اين همه
فرآورده هاي انقلابي كه جوانان ما درست كردند، هيچ كدام ارزش هنري ندارد؟! بنده احتمال مي دهم اگر رويشان بشود، جايزه نوبل را هم حاضرند به يكي از همين عناصر ضداسلامي و ضدانقلابي بدهند؛ براي اينكه آنها را در دنيا بزرگ كنند؛ براي اينكه عناصر انقلابي را منزوي كنند. اين تهاجم فرهنگي نيست؟!
عجب! پس تأثير اسلام اين است! تأثير ايمان به خدا اين است! اين را دشمن فهميد. پدر و مادري به جوان خود مي گويند تو هنوز شانزده سالت است، هفده سالت است، برو درست را بخوان، برو بازيت را بكن، لذتت را ببر، برادرت رفت و شهيد شد. جوان مي گويد نه! من سهم خودم را بايد براي اسلام ادا كنم. اين عبارتي است كه ما در وصيت نامه هاي شهدا ديده ايم و از پدران و مادران شهدا و خانواده ها شنيده ايم. اثر اسلام اين است.
يك روز امام فرمود امروز اسلام محتاج كمك شما جوان هاست. بعدازظهرش بنده به خيابان ها آمدم و كاري داشتم. ديدم مثل روزهاي اول انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حركتند. اين ماجرا و اين صحنه بارها تا آخر جنگ تكرار شد. هر وقت كه اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم مي رسيد -فرمان امام، فرمان اسلام بود و مردم براي امام به خاطر اسلام اهميت قائل بودند- ناگهان مي ديديد اين ملت به جوش و خروش در مي آيد. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، كار و كسب را، ميدان فوتبال را، همه را رها مي كنند و مي روند. براي چه؟ براي اينكه جانشان را در معرض خطر مرگ بگذارند. اين شوخي نيست! دشمن كه كور نبود. دشمن اينها را ديد، دشمن اينها را تحليل كرد و فهميد اين ملت عقبه اي دارد. فهميد تا آن عقبه هست، اين ملت را با محاصره اقتصادي و با محاصره نظامي و يا چه و چه نمي شود به زانو درآورد. پس آن عقبه را بايد بمباران كرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ايمان او را، ايثار او را، اعتقاد به دين او را، اعتقاد به رهبري او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ اينها را بايد از بين برد؛ و شروع كرد. بعد از جنگ محيط هم مناسب بود. چون كوره گداخته جنگ جوان را به خود مشغول مي كرد؛ به خود جذب مي كرد و گوشش به اين حرف ها بدهكار نبود. وقتي آن كوره خاموش شد، محيط مناسبي پيش آمد و به طور وسيع شروع به برنامه ريزي كردند و ابزارهاي متعددي را به كار گرفتند.
من وقتي به تنوّع ابزارهاي دشمن نگاه مي كنم، مي فهمم چقدر اين قضيه براي اينها اهميت داشت. يكي از كارها اين بود كه جريان ادب و هنر و فرهنگ انقلابي را در كشور تحقير كنند و به انزوا بكشانند. اين يكي از كارهايشان بود. از جمله كارهاي مهمي كه انقلاب كرده، يكي اين است كه يك عده عنصر فرهنگي و اديب و هنرمند و داراي اقتدار فرهنگي تربيت كرده و بحمدالله كم هم نيستند. شعراي زيادي به وجود آمدند؛ داستان نويسان زيادي به وجود آمدند؛ نويسندگان قلم زن دقيق فارسي نويس محكمي به وجود آمدند و بحمدالله هستند. البته اينها تا شخصيت درجه يك بشوند، هنوز فاصله دارند، اما كساني كه شخصيت درجه يك بشوند، در اين مجموعه اي كه انقلاب پديد آورده، زيادند. مادر ميهن ما، در دوران استبدادهاي اواخر دوران پادشاهي، سترون و عقيم شده بود. حقيقتاً آدم هاي بزرگ، نويسندگان بزرگ، هنرمندان بزرگ، به خصوص در بعضي از رشته هاي هنري، پرورش پيدا نمي كردند. لكن امروز مي بينيم در ميان بچه هاي جوان ما، سينماگران خوب، نمايشنامه نويسان خوب، كارگردانان خوب، شعراي خوب و داستان نويسان خوب زيادند. انقلاب است كه اين نيروها را آزاد كرد.
يكي از كارهاي دشمن اين شد كه اين مجموعه هاي مؤمن را منزوي كند. جوان بي تجربه است. به مجرد اينكه ببيند در يك دستگاه رسمي كشور -مثلاً در يك مركز فرهنگي كشور- دو نفر به او اخم كردند، به او بي اعتنايي كردند، او را تحقير كردند؛ در حركتش اثر مي گذارد و او را كند مي كند. يا مثلاً وقتي ببيند كه در مجلات به اصطلاح ادبي و هنري كشور، چهره هاي مخالف با اين روش و خط را بزرگ مي كنند، برجسته مي كنند، تعريف
مي كنند؛ اين جوان دلش آب مي شود و روحيه اش را از دست مي دهد. وقتي يك فيلم ساز اثرش را به مراكزي مي برد كه مي توانند از او استفاده كنند و كاري كنند كه بتواند كارش را ادامه دهد، اما با بي اعتنايي به او مي گويند نه آقا، ما اين را قبول نداريم، اين طورش را قبول نداريم. و بعد در همان حال ببيند انواع و اقسام كارهايي كه از لحاظ مايه هاي هنري از كار او كمتر است اما چون مايه اسلامي ندارد مورد قبول آنهاست؛ اين جوان به خودي خود منزوي و نااميد خواهد شد. من بارها از اعماق جان، قلبم براي اين جوانان مؤمن و انقلابي سوخته و گداخته است. بارها تأسف خورده ام كه چرا بايد به جوانان به اين خوبي بي اعتنايي شود. اينها هيچ چيزشان از آن كساني كه در جاهايي به عنوان هنرمند معروف شده اند كمتر نيست. در بسياري از امور از آنها خيلي هم بهترند. اما به اينها بي اعتنايي مي شود. وقتي كه انسان مطلب را به درستي كاوش مي كند،
مي بيند سر رشته مي رسد به اراده خباثت آميزي در نقطه اي! مسئولين هم متوجه نيستند. مسئولين فرهنگي مردمان خوبي هستند، اما در سطوح بالا از كارهايي كه در سطوح متوسط انجام مي گيرد بي خبرند. لذا اين جوان، اين مجموعه جوانان و اين جريان ها را نااميد مي كنند.
از جمله روش هاي ديگري كه دشمنان در مجامع جهاني به كار زدند، اين است -من اين را، واقعاً احساس مي كنم و از آن دردهاي خاموش است؛ انسان دوست مي دارد اين چيزها را همه مردم، به وضوح بفهمند- كه وقتي فيلم يا آثار و فرآورده هاي هنري ايران مطرح مي شود، كاري كه نشان از همين روحيات انقلابي در آن باشد مورد بي اعتنايي قرار مي گيرد. اين مجمع جهاني مثلاً و به ظاهر يك مجمع غيرسياسي است، اما باطن قضيه اين طور نيست. شما ديده ايد مجامع جهاني چه مي كنند! ديديد شوراي امنيت و سازمان ملل با «بوسني و هرزگووين»9 چه كردند. ديديد سازمان «ايكائو»10 در قضيه هواپيماي ما -كه آمريكا آن را ساقط كرد- چه كرد. آمريكايي ها خودشان گزارش دادند و گفتند گزارش ايكائو با همكاري ارتش آمريكا تهيه شد. خب ايكائو مثلاً يك سازمان بي طرف بين المللي است. اگر آن روز ما مي گفتيم ايكائو اين گزارش را مغرضانه نوشته است، يك عده مي گفتند شما خيلي بدبين هستيد، شما هم ديگر شورش را در آورده ايد، ايكائو يك سازمان بي طرف است؛ به آمريكا و شما چه كار دارد. بفرماييد! حالا سه، چهار سال گذشته، خود آمريكايي ها اعتراف كردند و گفتند كه گزارش سازمان ايكائو را ارتش آمريكا تنظيم كرده است و خلاصه اينكه آمريكا در انداختن ايرباس ايراني مقصر نيست! مجامع جهاني اين گونه اند. يكي ديگر از اين سازمان ها اسمش «عفو بين الملل»11 است. علي الظاهر هم، هيچ انگيزه سياسي اي -مثلاً ضديّتي با فلان و فلان- ندارد. حالا عفو بين الملل را خفقان گرفته است! در بوسني و هرزگووين چندين هزار مسلمان را مي كشند و مثل برگ خزان روي زمين مي ريزند، اينها اصلاً پيدايشان نيست، اما وقتي ما يك جاسوس خبيث و يك خبرچين بدجنس را مي گيريم و حكم اعدام -كه بسيار كمتر و كوچك تر از جنايات او به اين ملت است- برايش صادر مي شود، عفو بين الملل دنيا را روي سرش
مي گذارد كه در ايران چنين و چنان كردند! اينها بي طرفند، اينها غيرسياسي اند؟!
عين همين قضيه را اين مجامع هنري جهاني، با فيلم هاي ما، با نمايشنامه هاي ما، با كارهاي ويژه كودك ما و موارد ديگر دارند. چطور كسي مي تواند چشمش را روي هم بگذارد و بگويد اين ها غيرسياسي اند. چرا در همه اين مواردي كه اينها جايزه دادند، يك مورد اثر انقلابي وجود ندارد؟! ما فيلم انقلابي نداريم؟! ما شعر انقلابي نداريم؟! ما نمايشنامه انقلابي نداريم؟! اين همه فرآورده هاي انقلابي كه جوانان ما درست كردند، هيچ كدام ارزش هنري ندارد؟! بنده احتمال مي دهم اگر رويشان بشود، جايزه نوبل را هم حاضرند به يكي از همين عناصر ضداسلامي و ضدانقلابي بدهند؛ براي اينكه آنها را در دنيا بزرگ كنند؛ براي اينكه عناصر انقلابي را منزوي كنند. اين تهاجم فرهنگي نيست؟!
پاورقي

 



امام جنگ عقيده
علوم انساني دغدغه ناتمام

پيام فضلي نژاد
«سرمايه داري» و «كمونيسم» دو روي يك سكه بودند كه فقط امام خميني(ره) كاركردهاي پيچيده آن را مي دانست. هميشه تاكيد داشت «اسلام نه با سرمايه داري موافق است، نه با كمونيسم. اسلام، راه و رسم ديگري غير از اين ها دارد.»112 اينكه امام چگونه به ادراكي دقيق از «فحشاي سرمايه داري» رسيده بود و مي توانست مدلل و مستند درباره مخاطرات و آينده «توحش غرب» هشدار دهد، هنوز براي بسياري يك راز سر به مهر است. دفاع از «سرمايه داري» (مظهر ايدئولوژي ليبرال دموكراسي) به هر نحو، انگي و ننگي است كه نبايد به «دامن» هيچ كسي از جمله مسئولان بچسبد. شدت گرفتن مبارزه با «اسلام حاكميت سرمايه» و سرمايه داران بر «مظلومين و پابرهنه ها» در جهان، از احياگري هاي بي نظير امام است و مي گفت «مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست»113 و بحث «دنياخواهي» و «آخرت جويي» دو مقوله اي است كه هرگز با هم جمع نمي شوند:
«روحانيت متعهد» به خون «سرمايه داران زالوصفت» تشنه است و هرگز با آنان سر آشتي نداشته و نخواهد داشت...114 بايد سعي شود تا از راه رسيده ها و دين به دنيافروشان، چهره كفرزدايي و فقرستيزي روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند و لكه ننگ دفاع از «مرفهين از خدا بي خبر» را بر دامن مسئولان نچسبانند...115 آن ها كه تصور مي كنند «مبارزه» در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با «سرمايه داري» و «رفاه طلبي» منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند. آن هايي هم كه تصور مي كنند «سرمايه داران» و «مرفهان بي درد» با پند و اندرز متنبه مي شوند و به «مبارزان راه آزادي» پيوسته و يا به آنان كمك مي كنند، آب در هاون مي كوبند. بحث «مبارزه» و «رفاه» و «سرمايه»، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنياخواهي و آخرت جويي، دو مقوله اي است كه هرگز با هم جمع نمي شود.116
هيچ كس مانند او سرمايه داري را محكوم نكرد، چون در سراسر زندگي پرمخاطره اش طعم فقر را چشيد. شك نداشت «تنها آن هايي تا آخر خط با ما هستند كه طعم فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند.»117 ستيز او با «رفاه طلبي» و «اشرافيت» در هر شكلش، به آنجا رسيد كه قاطعانه گفت اگر كشته شويم «بهتر از آن است كه در زير پرچم سرخ شرق و سياه غرب، زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم.»118 حكومت اسلامي را به شدت از هرگونه امتياز دادن به ثروتمندان منع كرد و از نقطه عزيمت مباني فقه شيعه اثني عشري حكم داد «صاحبان مال و منال هيچ امتياز و برتري اي از اين جهت بر فقرا ندارند و ابداً اولويتي بر آن ها تعلق نخواهد گرفت.»119 امام براي ولايت فقيه، حتي اختيار مصادره اموال مشروع سرمايه داران را قائل بود:
اسلام با «مستمندان» بيشتر آشنايي دارد تا آن اشخاصي كه [ ثروتمند ] هستند... اگر فرض بكنيم كه يك كسي اموالي هم دارد كه خير، اموالش هم مشروع است، لكن آن اموال طوري است كه حاكم شرع، فقيه، ولي امر تشخيص داد كه اين به اين قدر كه هست، نبايد اين قدر باشد؛ براي مصالح مسلمين او مي تواند قبض كند و تصاحب كند...«مالكيت» را در عين حال كه شارع مقدس، محترم شمرده است، لكن ولي امر مي تواند همين مالكيت محدودي كه ببيند خلاف صلاح مسلمين و اسلام است، همين «مالكيت مشروع» را «محدودش» كند به يك حد معيني و با حكم فقيه از او «مصادره» بشود.120
امام خميني موسس فلسفي و سياسي نظام جمهوري اسلامي است كه «حفظ آن، از حفظ يك نفر ولو امام عصر(عج) باشد، اهميتش بيشتر است؛ براي اينكه امام عصر هم خودش را فدا مي كند براي اسلام.»121 خودش آماده فدا شدن بود و در رساترين فرياد شهادتش نوشت «اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است، ادامه مي دهد»122 و «در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه هاي مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهان خواران»123 سلب مي كند. با واقع بيني و صداقت منحصر به فردش تذكر مي داد كه نبايد «انتظار معجزه» داشت، زيرا در هنگام حكومت «مصلح كل» نيز عالم يك روزه اصلاح نمي شود،124 اما بايد به قدر مقدور راه را براي ظهور امامت مطلق حق امام زمان (عج) گشود:
ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاي اسلامي مي شكنيم و با صدور انقلاب مان كه در حقيقت «صدور اسلام راستين» و بيان احكام محمدي (ص) است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم، و به ياري خدا راه را براي «ظهور» منجي مصلح و كل و «امامت مطلق حق امام زمان» - ارواحنا فداه- هموار مي كنيم.125
علوم انساني: دغدغه ناتمام
امام خميني از «حصر اقتصادي» و «دخالت نظامي» نمي ترسيد، اما از 2 پديده «دانشگاه استعماري» و «وابستگي فرهنگي» نگراني عميق داشت:
عزيزان من! ما از حصر اقتصادي نمي ترسيم. ما از دخالت نظامي نمي ترسيم. آن چيزي كه ما را مي ترساند «وابستگي فرهنگي» است. ما از «دانشگاه استعماري» مي ترسيم. ما از دانشگاهي مي ترسيم كه جوانان ما را آن طور تربيت كنند كه «خدمت غرب» بكنند. ما از دانشگاهي مي ترسيم كه آن طور جوان هاي ما را تربيت كنند كه خدمت به «كمونيسم» بكنند.126
روشن انديشي امام چنان بود كه مي دانست از يك سو، ايران به زودي از شّر «تربيت يافتگان غرب و شرق» در مقام «برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها» خلاص نمي گردد؛ از سوي ديگر شك نداشت كه اين سرسپرده ها، علي رغم همه ورشكستگي هاي خود، با «هيچ منطقي» خلع سلاح نمي شوند. با گذشت 33 سال از پيروزي انقلاب اسلامي، ارتش سري روشنفكران همچنان در ايران حضور دارند و پيش بيني هاي امام درباره شان صادق و قدرت دشمن شناسي او، استوار و پراستحكام است. بنابراين، بيماري «ارتجاع روشنفكري»، همچنان عارضه پابرجايي است كه قرباني مي گيرد.
براي مطالعه منابع به بخش ضميمه پاياني جلد 45
نيمه پنهان ( ارتش سري روشنفكران ) رجوع شود
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14