بايد نوآوري كنيد
مسأله هدايت و كمك رساندن به نجات انسان ها، وظيفه هركسي است كه بتواند آن را انجام دهد. يا در آن روايت ذيل آيه شريفه «فلينظر الانسان ا لي طعام ه»26 مي فرمايد كه اين طعام معنوي است؛27 اين طعام دين است؛ اخلاق است. نظر به طعام، معنايش اين است كه ملاحظه كن چه چيزي را مصرف مي كني، يا چه چيزي را ديگري از دست تو مصرف مي كند. اين نشان دهنده اهميت خوراك معنوي است. يا در روايت ديگري آمده است كه وقتي حضرت اميرالمؤمنين عليه الصلاه والسلام مي خواستند براي جمع كردن وجوه بيت المال و عمدتاً براي قضاوت به يمن سفر كنند -ظاهراً اواخر حيات مبارك پيغمبر و نزديك حجّه الوداع بوده است- پيش پيغمبر آمدند كه اگر حضرت توصيه اي دارند بفرمايند. آنجا از قول پيغمبر نقل شده است كه فرمود:«يا علي! لئ ن يهدي الله علي يديك رجلاً خيأ لك م ما طلعت عليه الشّمس»؛28 اگر خدا به وسيله تو يك نفر را به راه راست، به حقيقت و به فضيلت راهنمايي و هدايت كند، براي تو ارزشش از همه روي زمين بيشتر است. يعني اگر همه ثروت ها و قدرت ها و مقام ها و منزلت هاي مادي دنيوي را به تو بدهند، ارزشش كمتر از اين است كه تو بتواني يك نفر را هدايت كني. اين حقيقت و واقعيتي است؛ چون ثروت و قدرت مادي، چيزهاي زودگذر و زايلي هستند؛ اينها كه ارزش هاي حقيقي به شمار نمي آيند، اما هدايت يك انسان اين قدر در نظر پروردگار حائز اهميت است. حال در چنين شرايطي اين سؤال پيش مي آيد كه آيا حكومت مي تواند بگويد من آزادي و امنيت را فراهم مي كنم، مردم خودشان بروند؛ ميدان معارضه و بحث عرضه و تقاضاست؛ هركس هرچه توانست، در بازار عرضه و تقاضا مطرح كند؛ هرچه شد، شد؟! نه، به هيچ وجه. اين جزو وظايف دولت اسلامي است كه در اين آشفته بازار احتمالي، يا حتي غير آشفته بازار، در بازار عرضه فرهنگ و عقيده و اخلاق، نگذارد عائله او يعني ملت، دچار گمراهي شوند؛ يعني همان احساسي را كه انسان نسبت به زن و بچه خودش دارد، همان را بايد نسبت به ديگران هم داشته باشد. شما اگر بدانيد كه فرزندتان دچار يك انحطاط اخلاقي شده كه از نظر شما و از نظر جامعه زشت است، يا در معرض آن قرار گرفته، چگونه عكس العمل نشان مي دهيد؟ من نمي دانم شما كتاب خانم «ايزابل آل نده»29 را خوانده ايد يا نه؛ كتاب بسيار جالبي است. او از قوم و خويش هاي همين «سالوادور آل نده»30 معروف است. در اين كتاب ذكر مي كند كه يكي از كاركنان مهم يك كشور آمريكاي لاتين، در يك جايگاه ضد اخلاقي -كه نمي شود در اينجا تشريحش كرد- با فرزند خودش برخورد مي كند. اين شخص به آنجا رفته بود كه شاهد كارهاي ضداخلاقي جوان هاي ديگران باشد؛ اتفاقاً جوان خودش را در آنجا مشاهده مي كند! او آنچنان بي تاب مي شود كه از شدت آن مثلاً سكته مي كند يا دچار جنون مي شود. در اسلام فرقي بين فرزند خود انسان و فرزند ديگران نيست؛ يعني اگر چيزي را مشاهده مي كنيد كه براي فرزند شما نامطلوب و سنگين و غيرقابل تحمل است، عيناً همين احساس را بايد نسبت به فرزندان ديگران داشته باشيد. اگر هم نمي توانيد اين احساس را داشته باشيد، عمل شما بايد اين طوري باشد. البته عواطف انسان نسبت به فرزند خودش با ديگران فرق دارد، اما وظيفه اش فرقي ندارد؛ وظيفه اش يكسان است. اگر مشاهده مي كند كه فرزند ديگري در حال سقوط به مزبله اي است يا در لغزش گاهي قرار مي گيرد كه اگر فرزند خودش بود، جلو او را مي گرفت، بايد جلو فرزند ديگري را هم بگيرد. من و شما بايستي به مقوله فرهنگ و اضلال فرهنگي با اين چشم نگاه كنيم. البته اين قاعده و قرار دارد. اين معنايش آن نيست كه ما بياييم يك بخشنامه صادر كنيم كه حرف خلاف عقيده ما بايد با ريختن سرب در دهان گوينده آن پاسخ داده شود؛ نه، اين اصلاً ربطي به آن ندارد. مقوله دين دولتي، دين بخشنامه اي و توصيه اخلاقي با زور سرنيزه، يك مقوله ديگر است؛ اين مطلبي كه من مي گويم، مقوله ديگري است. آن كارها را نبايد كرد و هيچ عاقلي هم نمي كند. كساني كه براي مسائل اخلاقي و ديني و عقيدتي، به سرنيزه و زور و اين چيزها متشبّ ث31 مي شوند، از عقل سالم محرومند. ما اينها را توصيه نمي كنيم، اما مقولات با هم مختلفند. 19/9/79 نكته بعد، ابتكار و نوآوري است. بايد نوآوري كنيد. همه قدرت هاي انساني و فكري خودتان را به كار بيندازيد، براي اينكه حرف حق را با شيوه هاي نو، با زبان هاي جديد و با استدلال هاي تازه و آرايش خوب بيان كنيد. يك حرف را دو گونه مي شود زد. حتي يك متن را دو گونه مي شود ارائه كرد. اگر متن خوب و حكيمانه اي بنويسند و به دو نفر بدهند، يكي آن را طوري خواهد خواند كه گوش نواز و دل نشين باشد و مستمعين، آن را خوب بفهمند و از آن لذت ببرند، يكي هم همان متن را ممكن است طوري بخواند كه مستمع را بيزار و متنفّر و خسته و كسل كند. اگر ما يك مطلب واحد را هم كه ديگران فراهم كرده باشند، بخواهيم بيان كنيم، چند گونه مي توانيم بيان كنيم. بايد بگرديم شيوه خوبش را پيدا كنيم؛ چه برسد به اينكه بخواهيم مطالب را با استدلال ها و شيوه هاي گوناگون بيان كنيم. مي شود مطالب جديد خلق و توليد كرد. شما خيال نكنيد كه حرف، هرچه بوده، گفته شده است؛ نه. به قول صائب «يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت»؛ تا زمان ظهور ولي عصر ارواحنافداه؛ بعد از آن را ما نمي دانيم چگونه است، اما تا زمان ظهور آن بزرگوار، هرچه طول بكشد، اگر هزاران متفكر بيايند، از همين منابع فعلي ما، هزارها هزار حرف نو و جديد مي توانند بيرون بياورند. خيال نكنيد كه آردها را بيخته اند و غربيل ها را آويخته اند؛32 هرچه بوده، گويندگان گذشته گفته اند و قضيه تمام شده است. خير؛ اين حرف ها نيست. در فقاهت استدلالي و فني كه بزرگ ترين هنر ما بوده و خيلي هم در آن پيشرفته هستيم، حرف هاي نگفته و فكر هاي نو بسيار متصور است. نه اينكه كسي در حد علامه حلي33 بايد بيايد تا بتواند حرف نو بزند؛ نه. افراد بسيار پايين تر هم اگر دقت و كار كنند مي توانند حرف جديد بزنند؛ چه برسد در تفسير، در معارف، در اصول عقايد، در اخلاق، در آداب زندگي، در سياست، در حكمت عملي و غيره. در مفاهيم قرآني، حرف جديد بسيار است. پاورقي
|