(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه اول تیر 1391 - شماره 20237

بايد نوآوري كنيد
مخالفت امام با جمهوري ايراني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




بايد نوآوري كنيد

مسأله هدايت و كمك رساندن به نجات انسان ها، وظيفه هركسي است كه بتواند آن را انجام دهد. يا در آن روايت ذيل آيه شريفه «فلينظر الانسان ا لي طعام ه»26
مي فرمايد كه اين طعام معنوي است؛27 اين طعام دين است؛ اخلاق است. نظر به طعام، معنايش اين است كه ملاحظه كن چه چيزي را مصرف
مي كني، يا چه چيزي را ديگري از دست تو مصرف
مي كند. اين نشان دهنده اهميت خوراك معنوي است. يا در روايت ديگري آمده است كه وقتي حضرت اميرالمؤمنين عليه الصلاه والسلام مي خواستند براي جمع كردن وجوه بيت المال و عمدتاً براي قضاوت به يمن سفر كنند -ظاهراً اواخر حيات مبارك پيغمبر و نزديك حجّه الوداع بوده است- پيش پيغمبر آمدند كه اگر حضرت توصيه اي دارند بفرمايند. آنجا از قول پيغمبر نقل شده است كه فرمود:«يا علي! لئ ن يهدي الله علي يديك رجلاً خيأ لك م ما طلعت عليه الشّمس»؛28 اگر خدا به وسيله تو يك نفر را به راه راست، به حقيقت و به فضيلت راهنمايي و هدايت كند، براي تو ارزشش از همه روي زمين بيشتر است. يعني اگر همه ثروت ها و قدرت ها و مقام ها و منزلت هاي مادي دنيوي را به تو بدهند، ارزشش كمتر از اين است كه تو بتواني يك نفر را هدايت كني. اين حقيقت و واقعيتي است؛ چون ثروت و قدرت مادي، چيزهاي زودگذر و زايلي هستند؛ اينها كه ارزش هاي حقيقي به شمار نمي آيند، اما هدايت يك انسان اين قدر در نظر پروردگار حائز اهميت است.
حال در چنين شرايطي اين سؤال پيش مي آيد كه آيا حكومت مي تواند بگويد من آزادي و امنيت را فراهم مي كنم، مردم خودشان بروند؛ ميدان معارضه و بحث عرضه و تقاضاست؛ هركس هرچه توانست، در بازار عرضه و تقاضا مطرح كند؛ هرچه شد، شد؟! نه، به هيچ وجه. اين جزو وظايف دولت اسلامي است كه در اين آشفته بازار احتمالي، يا حتي غير آشفته بازار، در بازار عرضه فرهنگ و عقيده و اخلاق، نگذارد عائله او يعني ملت، دچار گمراهي شوند؛ يعني همان احساسي را كه انسان نسبت به زن و بچه خودش دارد، همان را بايد نسبت به ديگران هم داشته باشد. شما اگر بدانيد كه فرزندتان دچار يك انحطاط اخلاقي شده كه از نظر شما و از نظر جامعه زشت است، يا در معرض آن قرار گرفته، چگونه عكس العمل نشان مي دهيد؟
من نمي دانم شما كتاب خانم «ايزابل آل نده»29 را خوانده ايد يا نه؛ كتاب بسيار جالبي است. او از قوم و خويش هاي همين «سالوادور آل نده»30 معروف است. در اين كتاب ذكر مي كند كه يكي از كاركنان مهم يك كشور آمريكاي لاتين، در يك جايگاه ضد اخلاقي -كه
نمي شود در اينجا تشريحش كرد- با فرزند خودش برخورد مي كند. اين شخص به آنجا رفته بود كه شاهد كارهاي ضداخلاقي جوان هاي ديگران باشد؛ اتفاقاً جوان خودش را در آنجا مشاهده مي كند! او آنچنان بي تاب مي شود كه از شدت آن مثلاً سكته مي كند يا دچار جنون مي شود.
در اسلام فرقي بين فرزند خود انسان و فرزند ديگران نيست؛ يعني اگر چيزي را مشاهده مي كنيد كه براي فرزند شما نامطلوب و سنگين و غيرقابل تحمل است، عيناً همين احساس را بايد نسبت به فرزندان ديگران داشته باشيد. اگر هم نمي توانيد اين احساس را داشته باشيد، عمل شما بايد اين طوري باشد. البته عواطف انسان نسبت به فرزند خودش با ديگران فرق دارد، اما وظيفه اش فرقي ندارد؛ وظيفه اش يكسان است. اگر مشاهده مي كند كه فرزند ديگري در حال سقوط به مزبله اي است يا در لغزش گاهي قرار مي گيرد كه اگر فرزند خودش بود، جلو او را مي گرفت، بايد جلو فرزند ديگري را هم بگيرد.
من و شما بايستي به مقوله فرهنگ و اضلال فرهنگي با اين چشم نگاه كنيم. البته اين قاعده و قرار دارد. اين معنايش آن نيست كه ما بياييم يك بخشنامه صادر كنيم كه حرف خلاف عقيده ما بايد با ريختن سرب در دهان گوينده آن پاسخ داده شود؛ نه، اين اصلاً ربطي به آن ندارد. مقوله دين دولتي، دين بخشنامه اي و توصيه اخلاقي با زور سرنيزه، يك مقوله ديگر است؛ اين مطلبي كه من مي گويم، مقوله ديگري است. آن كارها را نبايد كرد و هيچ عاقلي هم نمي كند. كساني كه براي مسائل اخلاقي و ديني و عقيدتي، به سرنيزه و زور و اين چيزها متشبّ ث31
مي شوند، از عقل سالم محرومند. ما اينها را توصيه نمي كنيم، اما مقولات با هم مختلفند.
19/9/79
نكته بعد، ابتكار و نوآوري است. بايد نوآوري كنيد. همه قدرت هاي انساني و فكري خودتان را به كار بيندازيد، براي اينكه حرف حق را با شيوه هاي نو، با زبان هاي جديد و با استدلال هاي تازه و آرايش خوب بيان كنيد. يك حرف را دو گونه مي شود زد. حتي يك متن را دو گونه مي شود ارائه كرد. اگر متن خوب و حكيمانه اي بنويسند و به دو نفر بدهند، يكي آن را طوري خواهد خواند كه گوش نواز و دل نشين باشد و مستمعين، آن را خوب بفهمند و از آن لذت ببرند، يكي هم همان متن را ممكن است طوري بخواند كه مستمع را بيزار و متنفّر و خسته و كسل كند. اگر ما يك مطلب واحد را هم كه ديگران فراهم كرده باشند، بخواهيم بيان كنيم، چند گونه مي توانيم بيان كنيم. بايد بگرديم شيوه خوبش را پيدا كنيم؛ چه برسد به اينكه بخواهيم مطالب را با استدلال ها و شيوه هاي گوناگون بيان كنيم. مي شود مطالب جديد خلق و توليد كرد. شما خيال نكنيد كه حرف، هرچه بوده، گفته شده است؛ نه. به قول صائب «يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت»؛ تا زمان ظهور ولي عصر ارواحنافداه؛ بعد از آن را ما نمي دانيم چگونه است، اما تا زمان ظهور آن بزرگوار، هرچه طول بكشد، اگر هزاران متفكر بيايند، از همين منابع فعلي ما، هزارها هزار حرف نو و جديد مي توانند بيرون بياورند. خيال نكنيد كه آردها را بيخته اند و غربيل ها را آويخته اند؛32 هرچه بوده، گويندگان گذشته گفته اند و قضيه تمام شده است. خير؛ اين حرف ها نيست. در فقاهت استدلالي و فني كه بزرگ ترين هنر ما بوده و خيلي هم در آن پيشرفته هستيم، حرف هاي نگفته و فكر هاي نو بسيار متصور است. نه اينكه كسي در حد علامه حلي33 بايد بيايد تا بتواند حرف نو بزند؛ نه. افراد بسيار پايين تر هم اگر دقت و كار كنند مي توانند حرف جديد بزنند؛ چه برسد در تفسير، در معارف، در اصول عقايد، در اخلاق، در آداب زندگي، در سياست، در حكمت عملي و غيره. در مفاهيم قرآني، حرف جديد بسيار است.
پاورقي

 



مخالفت امام با جمهوري ايراني

روحاني: امام به طور كلي با گروه ها و احزاب سياسي هيچ گونه ائتلاف و اشتراك هدفي نداشتند و حاضر به همكاري با آنها نبودند. يكي از دوستان متأسفانه در مصاحبه اي گفته بود امام در نجف كه بودند، گروه هاي سياسي را مي پذيرفت. امام هرگز كسي را به عنوان يك گروه سياسي مشخص نپذيرفت. يادم هست كه مرحوم مشهدي حسين كه در بيت امام كار مي كرد، يك وقتي آمد و با تعبير خاص خودش گفت: «حاج آقا! جبهه ملي آمده و مي خواهد شما را ببيند!». امام اينها را نپذيرفتند. بعد اينها آمدند و به ما متوسل شدند.
¤ چه كساني بودند؟
اعضاي جبهه ملي بودند. آقاي حسن ماسالي، آقاي حميد سنائي و آقاي صابري كه در بغداد فعاليت مي كردند. اينها وقتي مي آمدند خدمت امام به صورت يك فرد عادي يا دانشجو ممكن بود بتوانند با امام ديدار كنند، اما وقتي عنوان مثلاً جبهه ملي را روي خودشان مي گذاشتند ، امام آنها را نمي پذيرفتند.
رحيميان: آن موقع ماسالي مسئول كنفدراسيون دانشجويان ايراني منطقه خاورميانه در بغداد بود.
روحاني: وقتي به عنوان جبهه ملي آمدند و مشهدي حسين به امام گفت از جبهه ملي آمده اند شما را ببينند، امام اجازه ملاقات ندادند. اكثر ملاقات امام با اينها، بيروني و در جمع طلاب بود و خصوصي با اينها ملاقات نمي كردند.
در ايران هم اگر يادتان باشد، در آستانه پيروزي انقلاب، امام در مدرسه رفاه بود و فداييان خلق اعلاميه دادند كه ما فردا راه پيمايي مي كنيم و به مقر امام مي رويم. امام بلافاصله دستور دادند دفتر اعلام كند كه از پذيرفتن اينها معذوريم. امام در مرداد سال 1356 پيامي دادند كه در كتاب صحيفه امام، جلد سوم، صفحه 203 چاپ شده است. امام در اين پيام خيلي صريح مي فرمايند: «دشمنان عليه روحانيت و اسلام نقشه مي كشند و گاهي از راه مسلط كردن عمّال خبيث خود بر كشورهاي اسلامي و گاهي از راه ايجاد مذاهب باطله و ترويج بابيت، بهائيت و وهابيت و گاهي از طريق احزاب انحرافي كه امروز مكتب بي اساس ماركس با شكست مواجه هست و بي پايگي آن برملا شده است، عمّال و اجانبي كه خود ضد مكتب آن هستند، در ايران از آن تقليد مي كنند. من صريحاً اعلام مي كنم كه از اين دستجات خائن چه كمونيست، چه ماركسيست و چه منحرفين از مذهب تشيع و از مكتب مقدس اهل بيت عصمت(ع) به هر اسم و رسمي متنفر و بيزارم و آنها را خائن به مملكت و اسلام و مذهب مي دانم».
خبرنگار لوموند در مصاحبه اي كه در سال 56 با امام انجام داد، سؤال كرد: «آيا شما در اقدام سرنگوني شاه با كمونيست ها همكاري مي كنيد؟» امام به شدت اين سخن را رد كرد و فرمود: «من حتي به ياران و پيروان خود در ايران هم گفته ام كه حتي براي سرنگوني شاه هم هرگز با ماركسيست ها همكاري نكنند». امام با اين متد كلي، ناسيوناليست ها، ماركسيست ها و سوسياليست ها و كساني را كه تحت ايسم هاي وارداتي كار مي كردند، به رسميت نمي شناخت و حاضر نبود با آنها همكاري كند.
امام با عناصر منحرف چه آنهايي كه مخالف انديشه ولايت فقيه هستند، چه آنهايي كه التقاطي فكر مي كنند، مخالف بود. آنهايي كه خودشان را در خط امام مي دانند، ولي انحرافي فكر مي كنند ، از امام دم مي زنند،ولي با اينها همكاري مي كنند، دارند به امام خيانت مي كنند و در حقيقت مي خواهند راه امام را به انحراف بكشانند. كساني امروز با دستاويز قرار دادن راه و خط امام و زير پوشش مكتب ايراني، اسلام ايراني و جمهوري ايراني دارند نقشه ها و نيرنگ هايي را پيش مي برند تا بتوانند خط امام و راه امام را به بيراهه بكشانند و البته اين جريان كه مربوط به امروز و ديروز نيست. وقتي انقلاب پيروز شد، عده اي آمدند و پيشنهاد جمهوري ايراني و جمهوري دموكراتيك را دادند، ولي امام به شدت همه آنها را رد كرد. الان هم همين جريان دارد به شكل ديگري و تحت عنوان جمهوري ايراني يا مكتب ايراني يا اسلام ايراني دنبال مي شود. همه اينها نقشه اي است براي ايجاد تفرقه و تشتت ميان ملت اسلام. مي خواهند آن وحدتي را كه امام ايجاد كرده بود، با شيوه هاي مختلف از ما سلب كنند و متأسفانه ما هم در برخي از موارد دچار اشتباه شديم. اين جريان اصولگرا و اصلاح طلب كه امروز روي زبان همه افتاده و هيچ كدام معنايش را نمي دانيم، سوغاتي است كه از انقلاب فرانسه به ما رسيده است. در جريان انقلاب فرانسه كساني كه هنوز پايبند به اعتقادات قرون وسطي بودند، نامشان شد اصولگرا...
¤ بنيادگرا...
روحاني: بنيادگرا و آنهايي كه جريان جدايي دين از سياست را ترويج مي كردند و خواهان جدايي دين از سياست بودند، شدند اصلاح طلب. همين را هم براي ما به ارمغان آوردند و ما هم بدون اين كه تحقيق كنيم، به ريش گرفتيم و جمعي شديم اصولگرا و جمعي شديم اصلاح طلب و آن وحدت اسلامي كه امام ميان ما ايجاد كرد و همه را زير پرچم توحيد گرد آورد، از بين برديم. وقتي ملت ايران، انقلاب را به پيروزي رساند، نه عرب و عجم و ترك و فارس مطرح بود، نه چپ و راست. همه پيرو يك خط و اسلام ناب محمدي بودند. رهبر عظيم الشأن ولي فقيه بود. مردم مسئله ولايت فقيه را با دل و جان پذيرفتند و با اصل ولايت فقيه توانستند اين انقلاب را به ثمر برسانند، ولي متأسفانه اين جريان ها راه ديگري را براي ايجاد اختلاف در جامعه ما به وجود آوردند.
رحيميان: مطالبي كه از متن صحيفه امام اشاره كرديد، آخرين سطرهاي وصيت نامه حضرت امام را تداعي كرد كه آخرين كلمات صحيفه 21 جلدي امام است. امام در آنجا مي گويند: «من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوس و اسلام نمايي بعضي از افراد ذكري از آنان و تمجيد كرده ام، ولي بعد فهميدم از دغل بازي آنان اغفال شده ام. آن تمجيدها درحالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند. نبايد از آن مسائل سوءاستفاده شود و ميزان در هركس، حال فعلي اوست.» اين آخرين جمله حضرت امام است. امام با همه عظمت و جايگاه رفيعي كه دارد، خاضعانه تعبير مي كند كه در اثر دغل بازي آنها اغفال شده ام. به هر حال آيا اين مسئله مخصوص به زمان حضرت امام است؟ دو جور است، بعضي ها با دغل بازي و سالوسي خودشان را اسلام نما جلوه دادند، درحالي كه نبودند؛ بعضي ها شايد واقعاً پيرو امام بودند، علاقه مند به امام بودند، ولي يك روز دچار ارتداد - ارتداد به معناي سياسي و انقلابي و خط امامي- دچار برگشت و سقوط شدند. نمونه بارزش شيخ علي تهراني است. شيخ علي تهراني از آنهايي بود كه به عنوان يك شاگرد علاقه مند به امام افراط گري زيادي هم در تعبيراتش نسبت به حضرت امام داشت...
روحاني: انسان در عين حال گاهي از ايشان چيزهايي مي بيند كه نمي تواند بگويد واقعاً نسبت به حضرت امام خلوص داشت. من اولين بار آقاي شيخ علي تهراني را سال 1356 در سوريه ديدم. به حرم حضرت زينب(س) مشرف شده و با حاج آقامصطفي در صحن نشسته بودم. حاج آقامصطفي معرفي كرد كه ايشان شيخ علي تهراني است. جلد اول كتاب نهضت امام تازه از چاپ درآمده بود. در باره حضرت امام گفت: «به نظر شما تندروي امام باعث خونريزي 15 خرداد نشد؟ اگر با احتياط بيشتري حركت مي كرد، آيا خون مردم مصون نمي ماند؟» بعد از گذشت بيش از 14، 15 سال اين حرف را زد. اين نشان مي دهد كه در طرف لجاج و انحرافي بود.
رحيميان: به هر حال عده اي واقعاً علاقه مند و معتقد بودند، منتهي بعدها تدريجاً به هر دليلي مصداق «و اتل عليه م نبأ الّذ ي آتيناه آيات نا فانسلخ م نها فأتبعه الشّيطان فكان م ن الغاو ين»(5) شدند؛ بعد امام مي گويد: «ميزان حال فعلي افراد است.» اين نكته بسيار مهم و سرنوشت ساز است كه علاوه بر اين كه اگر جرياني دچار انحراف فكري و اعتقادي است، همراهي و ائتلاف با آنها از منظر امام پذيرفته نيست. چنانچه با سالوس خودش را طرفدار اسلام ناب جلوه داد و بعد كه آشكار شد، امام مي فرمايد: «ميزان حال فعلي افراد است» و باز مسئله را منتفي اعلام و به نحوي استغفار مي كند. اگر هم فردي احياناً معتقد باشد، ولي در حال حاضر دچار ارتداد و بازگشت از آن اعتقاد شده باشد، همين حكم را دارد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14