(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 3 تیر 1391 - شماره 20238

به مناسبت آغاز توليد ويژه برنامه هاي ماه مبارك رمضان در سيما
لزوم كاهش ضريب خطا با بهره از تجربيات گذشته
سينماي غرب : حديث نفس سياستمداران
هاليوود و ماموريت هاي غيرممكن
بررسي اقتصاد آمريكا از دريچه سينما- 8
تصويري از تئوريزه كردن غش در معامله با نگاهي به فيلم «تماس نهايي»
درنگي درباره پديده ساخت قطعه موسيقي قلاده هاي طلا در جبهه فرهنگي انقلاب
نهضت ادامه دارد...
نقد فيلم آزمايشگاه كاتاليزورهاي بي رمق يك آزمايشگاه بي اعتبار!
غرفه خانواده در دومين نمايشگاه بازي هاي رايانه اي
بازيگر هري پاتر جادوگر از آب در آمد
جهانگير الماسي و نگارش فيلمنامه اي درباره تاريخ خليج فارس



به مناسبت آغاز توليد ويژه برنامه هاي ماه مبارك رمضان در سيما
لزوم كاهش ضريب خطا با بهره از تجربيات گذشته

حسين زينليان بروجني
همه ساله به آستانه ماه مبارك رمضان كه نزديك مي شويم صحبت از ويژه برنامه هاي يك ماهه سيما براي آن ايام شروع مي شود و با آغاز آن ماه و شروع پخش برنامه هاي تدارك ديده شده سيل انتقادها و پيشنهادها و دغدغه ها روانه دست اندركاران سيما و رسانه ملي مي شود. از جمله انتقادهايي كه پاي ثابت بيشتر برنامه هاي چند سال اخير ماه مبارك رمضان بوده است كه اولا چرا اين برنامه ها در دقيقه 90 و در آخرين لحظات آماده مي شوند و نه از چندين ماه قبل از ماه رمضان و دوم اينكه چرا كيفيت برخي از سريال ها، به ويژه سريال هايي كه محتواي ديني و موضوع مذهبي دارند در حداقل است .
درباره ويژه برنامه هاي ماه مبارك رمضان امسال رسانه ملي مي بايستي از هم اكنون در انتهاي مسير آماده سازي و توليد ويژه برنامه هاي خود خصوصاً سريال هاي خود باشد. يكي از ايده آل ترين شرايط اين است كه در فاصله حدود دو ماهي كه تا آغاز اين ايام داريم از هم اكنون برنامه هاي توليدي مراحل نهايي خود را به سر ببرد و سپس در مرحله ويرايش يا بررسي و تكميل و اصلاح قرار بگيرد.
از ديگر نكاتي كه درباره ويژه برنامه هاي امسال ماه مبارك رمضان بايد ذكر شود اين كه توجه به معنويات بايد در اولويت همه برنامه ريزي ها و اهداف ممكن باشد. هر چند برنامه هاي سال گذشته ماه مبارك رمضان در سيما نسبت به سال هاي قبل از رويكرد معنوي بسيار بهتري برخوردار بودند و به ويژه برنامه هايي همانند «ماه خدا» كه سحرها با اجراي گرم فرزاد جمشيدي يكي دو ساعتي حال و هواي خانه هاي مردم را كاملا روحاني و معنوي مي كرد.
در برنامه هاي امسال بيش از گذشته بايد به كيفيت و محتواي برنامه و سريال هاي طنز توجه شود و انتظار مي رود پس از اين همه سال تجربه و نيز اين همه موج انتقاد و پيشنهاد و يا نقد و بيان نقطه نظرات با سليقه هاي مختلف نسبت به برنامه هاي سال هاي پيشين، يك الگوي صحيح از برنامه هاي طنز و سريال هاي طنز مناسبتي در ماه رمضان رسيده باشيم. از هم اكنون مي بايستي تمام انتقاد ها و نقطه نظراتي كه سال هاي قبل مطرح شده است، هدف بازبيني و توجه و احترام واقع شوند تا چراغ راه برنامه هاي سيما باشند.
در اين ماه از برنامه هاي كودك و نوجوان هم نبايد غفلت كنيم و سنت پسنديده اي كه شبكه دو سيما طي سال هاي گذشته بنا نهاده است و ويژه برنامه هايي را مختص اين طيف سني تدارك ديد و پخش نمود را بايد تداوم بخشيده و تقويت كنيم. البته برنامه هاي كودك و نوجوان سيما در ماه مبارك رمضان سال گذشته اگرچه در مجموع به عنوان اولين فعاليت هاي جدي سيما در آن عرصه قابل قبول بود ولي از جذابيت معنوي و ديني كافي برخوردار نبودند. در اين ماه توليدات كافي در عرصه هاي كودك و نوجوان نداشتيم و در اين باره هم از همين امروز مي بايست به طور جدي برنامه ريزي كرد. به عنوان مثال در عرصه توليد انيميشن هايي با مضامين ديني و اخلاقي با رعايت اصل جذابيت و تناسب با نيازهاي سني كودك و نوجوان بسيار عقب هستيم و جاي كار بيشتري دارد.
به اميد اينكه در برنامه هاي امسال شاهد پيشرفت و بهبود برنامه هاي ماه مبارك رمضان باشيم.

 



سينماي غرب : حديث نفس سياستمداران
هاليوود و ماموريت هاي غيرممكن

سيدعلي ابراهيمي
سينماي غرب، حديث نفس سياستمداراني است كه حقايق را نعل وارونه مي زنند. ماهيت تكنولوژيك هاليوود، اشاعه تمدن آنگلاساكسون، مصادره تاريخ و جهت دهي به افكار عمومي در جهان است. شواهد موجود در پژوهش ها نشان مي دهد كه دنياي غرب در مواجهه با چالش هاي پيش رو، همگام با موج رسانه اي خويش قدم برداشته و مي كوشد تا پيام هاي هدفمندي را به مخاطب القا كند و از اين رهگذر نوع برداشت بيننده را با آن چه كه در ذهن سياستمداران غربي مي گذرد، مطابقت دهد.
چهارمين دنباله از سوي فيلم هاي «ماموريت غيرممكن» داستان ديگري است از مامور ويژه «ايتان هانت» كه طي عملياتي از درون زندان مسكو نجات مي يابد. به وي ماموريت داده مي شود كه پس از نفوذ به كاخ كرملين، سوابق «كورت هنريكس» استراتژيست تراز اول سازمان اطلاعات روسيه را به سرقت برده و مانع از حمله اتمي وي به جهان شود! در اين بين انفجار مهيبي توسط «هنريكس» كاخ كرملين را تخريب مي كند و دهها كشته بر جا مي گذارد. سرنخي كه از «ايتان هانت» به دست مي آيد، انگشت اتهام را به سمت آمريكايي ها نشانه مي رود و بحران جديدي در روابط واشنگتن- مسكو شكل مي گيرد.
«ايتان» كه از نقش «هنريكس» در انفجار كاخ كرملين و تهديد اتمي جهان آگاه شده است، مشفقانه و از روي دلسوزي! به وزير دفاع آمريكا پيشنهاد مي دهد كه موضوع به دولت دوست و برادر، روسيه منعكس شود اما جناب وزير! به دليل سوءتفاهم به وجود آمده بين دولت ها مخالفت مي كند.
«هنريكس»- كاراكتر منفي فيلم- استاد فيزيك دانشگاه استكهلم بوده و از ضريب هوشي بسيار بالايي برخوردار است. وي مبدع تئوري پايان دنيا با بمب هسته اي است و مي گويد: «هر دو يا سه ميليون سال رخدادهاي طبيعي زندگي روي زمين را نابود مي كنند اما زندگي ادامه مي يابد و آن چه باقي مي ماند قوي تر از گذشته است. به هيروشيما و ناكازاكي نگاه كنيد؛ شهرهايي كه از دل خاكستر سر برآوردند مستحكم تر از قبل بوده و به نماد صلح تبديل شده اند. اين جا بود كه به ذهنم خطور كرد، يك جنگ هسته ايي مي تواند در راستاي نظم طبيعي قرار گيرد.»
اين ديالوگ، مفهوم مغالطه آميزي است كه وانمود مي كند، اگر هيروشيما و ناكازاكي با بمب اتمي آمريكايي ها به خاك و خون كشيده نمي شد، سرانجام با رخدادهاي طبيعي از بين مي رفت و مهمتر آن كه هيچگاه دو شهر به عنوان نماد صلح در جهان مطرح نمي شدند. پس بمب اتم، موهبتي بود كه آمريكايي ها به ژاپني ها اعطا كردند و لابد بعد از اين هم به هر كشوري كه حمله اتمي صورت بگيرد به مفهوم آن است كه آينده اي بهتر و مطلوب تر در انتظارش خواهد بود! اين غيرواقعي ترين حقيقتي است كه دنياي كفر مي كوشد تا از آن به اراده ي باطل ميل كند.
در ادامه و در اجراي ماموريت، مقامات ارشد پنتاگون دوبار به «ايتان هانت» متذكر مي شوند كه «چنانچه تو و اعضاي تيمت كشته يا دستگير شويد، به عنوان تروريست هايي به حساب آمده كه قصد شروع يك جنگ جهاني هسته ايي را داشته ايد و كاخ سفيد هرگونه اطلاعاتي را در مورد شما انكار خواهد كرد.» و «ايتان هانت» چونان سرباز از خود گذشته و سلحشوري كه جز اعتلاي وطن و حفظ جهان! به هيچ نمي انديشد، مأموريت غيرممكن را پذيرفته به مصاف تاريكي مي رود!
اوج حماسه آن جايي است كه «ايتان» اعضاي تيمش را درون يك واگن قطار جمع كرده، بيعت خويش را از آن ها برداشته و مي گويد: «تمامي راهها بسته است، جناب وزير مرده، رئيس جمهور دستور وضعيت اختفا را صادر كرده، نه حمايتي، نه ماهواره اي و نه خانه امني... فقط ما چهار نفر از تشكيلات عمليات غيرممكن باقي مانده ايم... از اين لحظه عمليات ما بدون مجوزه! هر كسي بخواد مي تونه در عمليات شركت نكنه و بره... الان وقتشه...» ولي اصحاب و ياران وي غيرتمندانه در كنار او مي مانند.
سكانس فوق مصادره بخشي از تاريخ تشيع است. غرب همواره از اين نوع مراودات تهي بوده و هرگز به ياد ندارد كه فرماندهي سربازانش را اين چنين خطاب كرده باشد و البته ما افتخار مي كنيم كه اين فرهنگ را به غرب صادر كرده ايم.
«ايتان» و يارانش در تعقيب دانشمند هسته اي روس به «دبي» مي رسند. جايي كه قرار است تروريست هاي هسته اي يكديگر را ملاقات كرده و «كورت هنريكس» همان استاد فيزيك دانشگاه، رمز شليك موشك اتمي را از طرف مقابل خريداري كند.
تصوير ارائه شده از «دبي» به عنوان يك كشور عربي كه همواره گوش به فرمان دنياي استكبار بوده، در نوع خود جالب است. دوربين با نمايي از بيان هاي خشك و شترهاي سرگردان در صحرا به حركت درآمده، به اتوبان و خودروي «ايتان» مي رسد. «ايتان» كه در حال رانندگي مشغول صحبت با افراد گروه است، ناگهان متوجه تعدادي شتر مي شود كه همراه با ساربان خويش با فراغ بال در وسط اتوبان در حركتند و هر لحظه ممكن است خودرويي از پشت با آن ها تصادف كند. سكانس هاي مربوط به «دبي» با نمايش بلندترين برج جهان و طوفان سهمگيني از شن كه تمام شهر را فرا مي گيرد، به پايان مي رسد.
«ايتان» كه از سوي نيروهاي امنيتي روسيه تعقيب مي شود، پس از دستگير شدن به طرف روسي مي گويد: «من و تو دشمن نيستيم، اين يك توطئه است...» و بيننده كه از اصل واقعه خبردار بوده در دل گفته «ايتان» را تأييد كرده و دشنامي نثار افسر روس مي كند كه اي كاش از نيت خير آمريكايي ها مطلع بودي!
در دقايق پاياني فيلم، موشك هسته اي توسط «هنريكس» شليك شده و دنيا اين حمله را اقدامي تلافي جويانه از سوي روسيه قلمداد خواهد كرد. ناگفته پيداست كه نيروهاي آمريكايي با رشادت تمام مانع از حمله اتمي مي شوند و با «يد استيفاي»(1) خود تهمت ناروايي را از دولت روسيه دور مي كنند.
نكته اي كه نبايد مغفول بماند اين است كه تصوير ارائه شده از استاد فيزيك دانشگاه در اين فيلم، چهره اي ماليخوليايي و خطرناك است كه وجودش تهديدي براي بشريت به حساب آمده و بيننده طي همذات پنداري آگاهانه به اين نتيجه گيري مي رسد كه قتل او نه تنها نكوهيده و زشت نيست كه تضمين كننده بقاي دنيا بوده و مرضي رضاي پروردگار است!!
آيا دوبله و توزيع اين فيلم در شبكه ويدئو خانگي آن هم در شرايطي كه ايران نشست بغداد و مسكو را موفق پشت سر گذاشته است، به سهل انگاري و تسامح در اين مقوله حساس تعبير نخواهد شد؟!
بازتاب هنرمندانه از شهادت مظلومانه دانشمندان هسته اي كشور كه غربي ها ناجوانمردانه سعي در واژگون نمايي و استحاله آنان دارند، رسالت خطيري است كه اهتمام سينماگران اصيل و انقلابي اين سرزمين را طلب مي كند.
به جاست نهادهاي نظارتي و مجلس محترم قانون گذار با تصويب قوانين و مقررات مفيد، بستر مميزي صحيح را بيش از پيش فراهم آورده و وزارت فرهنگ و ارشاد نيز با دقت نظر و بصيرت بيشتري در اين حوزه گام بردارد.
پانوشت:
1- دست توانا

 



بررسي اقتصاد آمريكا از دريچه سينما- 8
تصويري از تئوريزه كردن غش در معامله با نگاهي به فيلم «تماس نهايي»

عليرضا پورصباغ
«تماس نهايي» از همان مجموعه آثار شبه مستقلي به حساب مي آيد كه سبك و شيوه اش پرداخت ساختاري- محتوايي به فيلم هاي توجيه گر- افشاگرانه شباهت دارد و به لحاظ مضمون به آثاري همچون «بالا در آسمان»، «مردان شركت» و فيلم «وال استريت» (قسمت اول و دوم) شباهت دارد. از آن فيلم هايي كه به تبعات سوء ركود اقتصادي در سال 2008 مي پردازد؛ زماني كه زمزمه هاي ركود به گوش مي رسيد و به تبع آن ورشكستگي شركت ها و سونامي بحران اقتصادي آغاز مي شود.
در برداشت نخست، موضوعي كه درباره اين فيلم مهم جلوه مي كند اين است كه براساس روايتي واقعي ساخته شده است. البته براي اينكه به افراد حقيقي و حقوقي برنخورد داستان را با كمي چرخش لامكان تعريف كرده اند. براي همين است كه به هيچ وجه اسمي از كمپاني در سراسر فيلم از زبان كاراكترها شنيده نمي شود. با وجود اينكه در بدنه روايت «تماس نهايي» كمي تخيل وجود دارد اما حقايق به صورت محوري دراماتيزه شده است. شايد از مسببين اين سونامي نامي نمي برد و دست به افشاگري نمي زند حداقل از مجموعه رخدادهايي كه اتفاق افتاده است پرده پوشي نمي كند و رسالت فيلم اين است كه بيننده از پشت پرده آگاهي حداقل را بيابد.
تئوريزه كردن غش در معامله
مارجين كال (MRGIN CALL) كه اگر بخواهيم ترجمه دقيق و روشني از آن بدست دهيم بهترين ترجمه «تماس نهايي» است، چراكه در زبان انگليسي از اين واژه زماني استفاده مي شود كه سهامدار و يا بورس باز با كسب رانت اطلاعاتي متوجه نزول ارزش سهام خود مي شود و در آخرين لحظات اقدام به فروش ميزان سهامش مي نمايد. سلسله عملياتي كه باعث انتقال مالكيت سهام به فرد ديگري مي شود را مارجين كال (تماس نهايي) اطلاق مي كنند. در واقع مارجين كال در شرايط ويژه اي رقم مي خورد؛ زماني كه نوسانات به اوج خود مي رسد و بورس بازان نيز در اين شرايط سعي مي كنند از خطر ضرر دادن رهايي يابند.
در مرحله مارجين كال با شخص طرف خريدار تماس گرفته مي شود و طرف مقابل كاملاً از اينكه در ساعات آينده ارزش سهام هدف معامله تنزل خواهد كرد كاملاً بي خبر است، اما فروشنده براي رهايي از ضرر و سقوط سهام مدنظر را واگذار مي نمايد. در اين نوع فروش «تنگه زماني» مطرح است. هر كس در اين تنگه زماني كوتاه مدت اين كار را انجام دهد برنده است. گاهي مي شود كه نقد با تعريف دقيق نام فيلم آغاز مي شود، اما اين تفسير از نام فيلم به بخش هاي انتهايي فيلم منجر مي شود كه شركت مذكور در فيلم اقدام به تماس نهايي در تنگه زماني مشخص مي كند.
در جست وجوي اريك
داستان فيلم مارجين كال از زمان طرح تعديل نيروي منتج از شرايط ركود آغاز مي شود. آنچه مي توان از نوع فعاليت شركت مد نظر فيلم استنباط كرد اين است كه اين شركت اقدام به خريد بورس مي كند و در بخش سرمايه گذاري، بست هاي وام را واگذار مي نمايد. نقطه عطف اوليه درام از همان لحظات آغازين رقم مي خورد كه اين شركت اقدام به تعديل نيروهايش نموده است، اين اتفاق در «مديريت بررسي بحران ريسك در سرمايه گذاري» اتفاق مي افتد، آن هم در بخشي كه اكثر افراد اقتصادسنج هستند. «اقتصادسنج ها» افرادي هستند كه به تئوري هاي رياضي و نظام الگوريتميك مسلط هستند و عمليات هاي محاسباتي انجام مي دهند و نمودارهاي انتهايي فعاليت خود را در اختيار بخش «مديريت بخش كاهش ريسك» و «مديريت امنيت برگشت وام» قرار مي دهند. در همان ابتدا دكتر اريك ديل (استنلي توسي) درحال انجام برآورد عمليات مالي اين موسسه متوجه مي شود كه در اين پروژه تازه اي كه اين شركت سرمايه گذاري كرده است دچار ضرري خواهد شد كه ميزان آن با ارزش كل شركت برابري مي نمايد. اريك به سبك و سياق فيلم «بالا در آسمان» در مقابل يك شكارچي- اين بار مونث- قرار مي گيرد و اريك از اين موسسه مالي اخراج مي شود. اريك تمام اطلاعاتش را درباره سونامي درحال اتفاق به پيتر ساليوان (زاكاري كوئين تو) از اعضاي تعديل نشده شركت است. پيتر كه قرار است طرح اريك را ارزيابي و تكميل كند، بعد از ساعت كاري پس از بررسي نمودارها و الگوريتم ها متوجه مي شود كه شكست محتمل در اين پروژه منجر به ضرر مالي عظيمي مي شود كه از سرمايه شركت فراتر مي رود. در نتيجه مديران شركت چون لشگري شكست خورده گرد هم مي آيند و زماني كه وارد شركت مي شوند به عمق فاجعه پي مي برند. ويل هم به همين شكل با رئيسش سم راجر (كوين اسپيسي) تماس مي گيرد تا اينكه ساعت چهار صبح مديرعامل كل شركت جان تالد (جرمي آيرنز) با هليكوپتر به جمع آنها مي پيوندد. آنها دو ساعت وقت دارند تا با استفاده از زمان باقي مانده از اين بحران بگريزند.
شركتي كه عمر فعاليت هاي اقتصادي اش به 104 سال مي رسد و مديراني همچون گوردون كگو (رجوع به فيلم وال استريت) دارد، از هر هفت نفر سه نفر را تعديل مي كند. اريك ديل يكي از افرادي است كه با استفاده نظريه اقتصادسنجي و نظام الگوريتمكي خودش قبل از تعديل شدن، سونامي دهشتناكي كه اين موسسه مالي بدان گرفتار خواهد شد را پيش بيني مي كند، اما فرصتي براي ابرازش باقي نمي ماند. او يك فلاش رايانه اي به همكارش ست مي دهد و پيتر است كه پرده از اين راز برمي دارد، در نتيجه همه چيز درهم مي ريزد چرا كه كل موسسه با يك بحران عظيم مواجه شده است و مديران به ارزش سقوط سهام هاي خريداري شده از وال استريت پي برده اند. شوراي مديريت بحران از عالي ترين مقامات شبانه براي حل اين بحران گرد هم مي آيند.
نظام ضريب تساعدي افرادي كه در اين فيلم ظاهر مي شوند شباهت زيادي با نوع نظام طبقاتي افراد در فيلم «تايتانيك» دارد و در نوع خود جالب است. اما چرا از تايتانيك نام برديم؟ همان طور كه آمد، عمر اين شركت به 104 سال قبل باز مي گردد و زماني كه به ميزان ضريب تساعدي برقرار شده و به ميزان دريافت حقوق دريافتي افراد پي مي بريم خواهيم فهميد كه نظام يك درصدي ها چگونه شكل گرفته است. در واقع تئوري نظام يك درصدي ها رابطه اي علت و معلولي با نظام ضريب تساعدي دارد. آنچه به صورت كلي در اين فيلم تبيين مي شود اين است كه در بورس بازي چه كسي آينده را پيش بيني مي كند تا بتواند نوسانات بازار بورس را ارزيابي نمايد. گرفتاري اي كه براي اين شركت سرمايه گذار پيش مي آيد اين است كه نمي تواند آينده اش را پيش بيني نمايد. كاپيتاليسم امروز تحت تأثير تغيير شيوه و ميل از اقتصاد توليد به سوي اقتصاد خدماتي ديگر قابليت پيش بيني را از مؤسسه اي نظير آنچه در فيلم «تماس نهايي» مي بينيم گرفته است و نكته جالب تر اين است كه در وال استريت هر روز الگوهاي الگوريتمي تازه اي ارائه مي شود تا سيستم اقتصادسنجي اين مؤسسات دچار اختلال نشود و برخي مؤسسات هنگام تنزل سهام زمان مناسبي براي تماس نهايي و فروش سهام داشته باشند.
اما آنچه به عنوان اصل بقاي اصلح در نظام حاكم اقتصادي در شماره قبل بدان اشاره شد اينجا مبنا و محور اصلي درام است كه قصه اين مؤسسه مالي در تماس نهايي براساس همين نظريه تبيين مي شود و فروش مال بي ارزش (غش در معامله) مبناي تئوري هاي اقتصادسنجي برشمرده مي شود. آن هم در قالب نظريات اقتصادي، يا به تعبير ديگر منطبق بر اين نظريات حباب فروشي صورت مي پذيرد، آن هم حبابي كه در حال تركيدن است. فروش حباب در لحظه آخر اتفاق مي افتد، چرا كه در اين نظام، هدف وسيله را توجيه مي كند و ماكياوليسم چهره عريانش را در قالب كاپيتاليسم عرضه مي نمايد و مبتني بر همين شعار كه نظريه هاي مهم اقتصادي در نظام كاپيتاليسم در قالب گزاره عقلاني- علمي تئوريزه شده است. مارجين كال در واقع سير مراحلي كه سبب فروپاشي وال استريت مي شود در قالب يك مؤسسه مالي بررسي مي نمايد.
اگر خاطرتان باشد در شماره قبل به متلك هاي جورج سورس به اليور استون اشاره كرديم. دليل اين متلك ها اين است كه استون با پنتاگون همكاري دارد و با سرمايه پنتاگون فيلم مي سازد. نكته مهم اينجاست كه دست بر قضا فيلم مارجين كال (درخواست نهايي) براساس روايتي از ورشكستگي يكي از شركت هايي ساخته شده كه يكي از اعضاي هيئت مديره اش جورج سوروس است. شركت داوجونز يكي از شركت هاي فعال در حوزه بورس، بيمه و وام است كه بزرگ ترين اشتباه محاسباتي قرن را رقم زد و البته بعد از اينكه سهام حبابي خود را به ساير شركت ها واگذار كرد، اذهان عمومي و روزنامه وال استريت ژورنال تا مدت ها- اوايل ركود- از اين عمل به عنوان رياكارانه ترن معامله قرن ياد مي كردند. بعدها شركت داوجونز براي اينكه دچار همين مشكل نشود سرويس جديدي را با نام لكسيكون راه اندازي نموده كه اخبار لحظه اي مالي رابه مجموعه سرمايه گذاران و شركت هاي زيرشاخه اش ارسال نمايد.
لكسيكان شامل الگوريتم هايي هستند كه حجم فزآينده مبادلات جهاني را كنترل مي كنند و البته به طور طبيعي نحوه مطالعه اخبار آن ها نيز با انسان ها متفاوت است. آن ها نيازي ندارند كه اخبار به شكل داستاني و با قالب جمله ها برايشان عرضه شود. آن ها تنها داده ها را نياز دارند، اطلاعات خام و مفيدي كه كلمات در پي بيان آن ها هستند. لكسيكان اخبار را در بسته بندي مشخصي ارائه مي كند كه مشتريان روباتي آن بتوانند آن را درك كنند. اين سيستم تمام اخبار داوجونز را لحظه به لحظه اسكن مي كند و در آن به دنبال سرنخ هايي مي گردد كه بتوانند بيان كنند سرمايه گذاران درباره يك سهم چه احساسي دارند، سپس اين اطلاعات با فرمتي كه براي ماشين قابل فهم باشد، به مشتركان الگوريتمي فرستاده مي شود و آن ها با تجزيه و تحليل كردن اين اطلاعات از نتيجه براي اخذ تصميم هاي سرمايه گذاري خودشان استفاده مي كنند. لكسيكان كمك كرده تا فرآيند خواندن اخبار و استخراج اطلاعات مفيد آن كه مي تواند در خريد يا فروش سهم ها مؤثر باشد، خودكار شود. وظيفه ماشين ها ديگر به بالا و پايين كردن اعداد محدود نمي شود، بلكه آن ها هم اكنون تصميم گيري ها را انجام مي دهند.
بعد از اين رسوايي شركت داوجونز ديگر از متخصصين اقتصادي به هيچ وجه استفاده ننمود تا بدين ترتيب اين نمونه به شيوه مناسبي در حال توصيف كل سيستم مالي است. در طول دهه گذشته، مبادلات الگوريتمي بر تمام صنعت مسلط شده است. امروزه صعودها و سقوط هاي بازار ديگر توسط تبادلگرهايي كه براي كسب بهترين اطلاعات و هشيارترين ذهن هاي تجاري با يكديگر رقابت مي كنند، تعيين نمي شوند. بلكه اين الگوريتم ها هستند كه با اسكن مرتب داده ها، به دنبال روزنه اي براي يافتن سودهاي احتمالي هستند. اتفاقي كه در فيلم «پي» هم رخ داده بود. در اين فيلم به كارگرداني دارن آرنوفسكي، رياضي دان نابغه اي به تصوير كشيده شده كه تلاش مي كند با كشف رموز اعداد و الگوريتم ويژه و شاخصي كه به كشف آن نائل شده ميزان تغيير قيمت سهام را پيش بيني نمايد.

 



درنگي درباره پديده ساخت قطعه موسيقي قلاده هاي طلا در جبهه فرهنگي انقلاب
نهضت ادامه دارد...

سعيد رضايي
به همت اهالي پرشور جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي و در ادامه روند توليدات هنرورزانه اين جمع صميمي، قطعه موسيقي «قلاده هاي طلا» به خوانندگي حامد زماني و با شعري از محمدمهدي سيار رونمايي شد.
مراسم رونمايي از قطعه موسيقي قلاده هاي طلا به همت جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي ادامه اي بود بر روند بصيرت زايي هنري كه پس از فتنه 88 توسط جمعي از جوانان انقلابي و پديدآورندگان گفتمان هنر انقلابي بصيرت زا به انجام رسيد و اجازه نداد تا ثبت تاريخ فتنه و رونمايي از واقعيت هاي نهفته در آن دوران و پس از آن مورد غفلت مضاعف قرار بگيرد.
در واقع در امر بازنمايي هنرورزانه ابعاد مختلف فتنه 88 اين جوانان انقلابي و پرشور جبهه فرهنگي انقلاب بودند كه با تلاش و ممارست خودجوش و جانبركفانه شان در عرصه هاي مختلف و قالب هاي گوناگون هنري تمام همت خود را صرف ثبت تاريخي و درج هنرمندانه ساحت هاي مختلف اين اتفاق فراملي كردند و با حركت هاي كوچك اما بزرگ خود تلاش نمودند تا ريزش ها و رويش هاي رخ داده در اين عرصه را با زبان هنر و فرهنگ به منصه ظهور و بروز رسانند.
اين در حالي است كه بسياري از نهادها و سازمان هاي عريض و طويل دولتي و شبه دولتي نظير صدا و سيما و حوزه هنري و ... در اين عرصه كمترين عكس العملي از خود بروز نداده و اين ميدان را در غفلت مضاعف خويش به حال خود رها كرده اند.
و جاي اين سوال باقي است كه چرا اين مراكز كه بيشترين بهره را از بودجه عمومي و بيت المال مسلمين دارند، كمترين ميزان اثربخشي و اساسا توليد اثر را در مهم ترين وجوه تاريخ معاصر مردم اين سرزمين نداشته اند و مثل جزاير دورافتاده و خودمختار و خنثايي عمل مي كنند كه انگار هيچ ربط و نسبتي با مهم ترين مسايل روزگار و زمانه ندارند!
عمل جوانان انقلابي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي جاي تقدير و سپاس دارد و به همين مناسبت بايد نهيبي زد به برخي مسئولان نهادهاي فرهنگي كشور كه چرا از اين خواب غفلت خرگوشي بيدار نمي شوند. نكند اين خنثي گري ها و مصلحت طلبي ها و غفلت ها و اين خواب هاي خرگوشي، نياز به سيلي حضور مردمي داشته باشد؟!

 



نقد فيلم آزمايشگاه كاتاليزورهاي بي رمق يك آزمايشگاه بي اعتبار!

محمد قمي
وقتي يك فيلم دچار و مبتلا به يك فيلمنامه چندپاره و بي مبنا و جعلي است، وقتي بازي هاي يك فيلم اساسا كشدار و دافعه برانگيز است، وقتي ريتم بد يك فيلم مخاطب را دچار آلرژي مي كند، وقتي انتخاب غلط لوكيشن و طراحي نادرست صحنه و تيپ سازي غيراصولي آدم ها و ساير چيزهاي دخيل در امر فيلمسازي به غير استانداردترين حالت ممكن رخ مي دهد، به راستي ديگر چه توقعي مي توان داشت جز همين چيزي كه فيلم «آزمايشگاه» عايد تماشاگر مي كند؛ خستگي و كوفتگي ذهن و ديده و روح و روان!
فيلم سينمايي «آزمايشگاه» به عنوان اولين تجربه سينمايي حميد امجد كه او را بيشتر در نقش بازيگر و اصلا به عنوان يك تئاتري مي شناسيم گرچه تلاش كرده تا يك بداعت تصويري و يك بيان نوآمد در عرصه سينما باشد، اما متأسفانه نه تنها به هيچ يك از اين دستاوردها نرسيده بلكه از بيان عادي يك داستان معمولي هم عاجز مانده و همه چيزش به طرزي وحشتناك در عدم توازن و يكدستي، به نوعي آنارشيسم تصويري منجر شده است.
خلأ شخصيت پردازي درست در كنار حفره هاي عميق و بي محاباي فيلمنامه اي باعث شده آزمايشگاه يك فيلم لغزان و بي مبنا از آب درآيد و در جذب مخاطب از هر طيف و سطح سليقه اي موفق نباشد.
داستان در فضايي فانتزي و طنز شروع مي شود و به تدريج حالتي تراژيك به خود مي گيرد و در اين ميانه بايد بازي هاي باسمه اي و خلل هاي فضاسازي و ريتم بد فيلم را در يك منظومه نچسب و بي رمق تا آخر تحمل كرد.
داستان يك عده دانشجو در فضاي يك آزمايشگاه كه با يك ارتباط عاشقانه و عاطفي پيوند مي خورد و اين موقعيت به يك رقابت و جنگ نه چندان مسالمت آميز و خطير منجر مي شود و اين ميدان نبرد وسيله اي مي گردد براي آنكه كارگردان هم به معرفي آدم هايش آن طور كه بايد و شايد دست نزند و هم در خلق فضاي طنز و فانتزي و تراژدي، به طور يك پارچه اي ناكام بماند.
«آزمايشگاه» اساسا يك فيلم چند پاره بي هويت است كه نه ريتم درستي دارد و نه بازي هاي درخشاني و نه اساسا موفق مي شود داستانش را درست تعريف كند يا به فضايي يكدست در لحن و بيان اثر نائل آيد. ضمن آنكه عنصر جذابيت از حلقه هاي مفقوده اصلي اين فيلم است كه گويي كارگردان هيچ تدبيري براي تأمين و تدارك اين مهم نداشته است و اين ها مجموعا مي شود فاجعه اي به نام «آزمايشگاه»!
بازي رامبد جوان، باران كوثري، افشين و هدايت هاشمي و ديگران در فيلم «آزمايشگاه» به سوهان روح مي ماند و وسيله اي براي زجر مخاطب كه در تعليق بي مبنا و بي هويت اين صحنه هاي بي جذابيت و باسمه اي بايد يك مجموعه تصاوير خسته كننده را تحمل كند، آن هم با آن روپوش هاي سفيد و لوكيشن آزمايشگاه سفيد و همه چيزهاي سفيد ديگر!
گذشته از همه اين ها، اين نكته هم جاي سؤال دارد كه اساسا چرا تعريف و تصوير آدم هاي مختلف اين فيلم اين قدر كج و معوج و ناموزون و بي ربط است؟ مثلا اين چه جور دانشجوي ممتاز و نابغه اي است كه اين قدر پخمه و بي دست و پا مي نمايد، يا اين چه رقابت عشقي- عاطفي- دانشجويي- سينمايي(!) است كه اصلا داستان را به پيش نمي برد و يا اصلا چرا نقش آفرينان اين اثر اين قدر دفرمه و بي كشش و بي جذابيت ظاهر مي شوند و بازي هايشان از نوعي دافعه برانگيزي مفرط رنج مي برد و...
فيلم خسته كننده و بلكه مي توان گفت عذاب آوري است اين «آزمايشگاه» جناب امجد. فيلمي كه از فيلمنامه و بازيگري و كارگرداني و طراحي صحنه و موسيقي و ساير چيزهاي بي اهميت سينمايي تهي يا اين ها به طرز اشتباه و نامربوطي در آن بكار رفته است كه البته نتيجه اي جز ثبت گذرا و مقطعي يك خاطره و حس ناخوشايند در ذهن مخاطب ندارد.
واقعا جاي اين سؤال باقي است كه چرا وقتي ابتدايي ترين مؤلفه ها و عناصر لازم براي امر فيلمسازي در يك كارگردان جوان موجود نيست و او هنوز به آن مرحله از بينش و سواد بصري و تسلط بر مديوم سينما نائل نيامده، دست به چنين كاري مي زند و يك فيلم بد و نامربوط را در كارنامه فيلمسازي اش، آن هم به عنوان نقطه شروع، ثبت و ضبط مي كند؟!

 



غرفه خانواده در دومين نمايشگاه بازي هاي رايانه اي

غرفه خانواده با موضوعات مختلف در زمينه استفاده مناسب از گيم در دومين نمايشگاه بازي هاي رايانه اي تهران براي علاقه مندان برپا مي شود.
بنياد ملي بازي هاي رايانه اي درجهت ارتقاي سطح آگاهي خانواده هادر زمينه استفاده از بازي هاي رايانه اي و انتخاب صحيح گيم براي كودكان و نوجوانان با توجه به نظام رده بندي سني اقدام به برپايي غرفه خانواده در دومين نمايشگاه بازي هاي رايانه اي مي كند.
دومين نمايشگاه و جشنواره بازي هاي رايانه اي تهران شش تا 10 تير امسال درمصلاي امام خميني (ره) برگزارمي شود.

 



بازيگر هري پاتر جادوگر از آب در آمد

دختر عموي اما واتسن در 14نسل پيش، درسال 1592 در زمان سلطنت اليزابت اول به جرم جادوگر بودن محكوم شده بود اما از محكوميت سوزانده شدن درآتش قسر در رفت.
به گزارش فارس به نقل از تلگراف، تحقيقات جديد درمورد اما واتسن بازيگر 19ساله بازيگر نقش هرميون در فيلم هاي هري پاتر نشان مي دهد كه بازي اين بازيگر تنها به توانايي هاي فني وي باز نمي گردد بلكه يكي از اجداد وي در 14نسل پيش، جادوگر بوده است. تحقيقات درمورد شجره نامه اين بازيگر نشان مي دهد كه دوشيزه جوان پلايل، دختر عموي اما واتسن در 14 نسل پيش، در سال 1592 به جرم جادوگري در زمان سلطنت اليزابت اول به جرم جادوگر بودن محكوم شده بود اما از محكوميت سوزانده شدن در آتش قسر در رفت. اما از آن تاريخ به بعد دوشيزه پلايل نتوانست در كليساي انگلستان حضور پيدا كند. دوشيزه پلايل از جمله كساني بود كه در ليست 270 نفره جادوگران محكوم شده قرار داشت. دلايل محكوميت وي نامشخص باقي ماندند ولي وي بر اساس اسناد تا پايان عمر مجرد باقي ماند. آناستازيا تايلر، يكي از شجره شناسان، در اين مورد گفت: يافتن اجداد شخصيت ها در قرن 16 پـديده جديد و بسيار شگفت انگيزي است. دراين تحقيق نام مادر بزرگ اما واتسن كه پسوند پلايل داشت، كمك بسياري به ما كرد.

 



جهانگير الماسي و نگارش فيلمنامه اي درباره تاريخ خليج فارس

جهانگير الماسي از مراحل پاياني نگارش فيلمنامه «گم» و تلاش براي پيدا كردن سرمايه گذار براي ساخت اين فيلمنامه خبر داد.
الماسي درگفت وگو با سينما پرس با بيان مطلب فوق اظهار داشت: درحال حاضر مشغول كار بر روي فيلمنامه اي تحت عنوان «گم» هستم كه بستر اصلي آن درخصوص بازگشت به خويشتن است.
وي افزود: دراين فيلمنامه با نوعي مكاشفه مواجه هستيم و داستان درمورد جواني ايراني است كه در يك كنش دروني متوجه ارزش هاي فرهنگي نهفته در جامعه خودش مي شود و از راهي كه پيش از اين در صورت و معنا اختيار كرده باز مي گردد.
اين بازيگر و فيلمنامه نويس خاطرنشان كرد: جداي از مكاشفه دروني «گم» هم به تاريخ خليج فارس مي پردازد و هم تاريخ فرهنگي و اجتماعي ما كه در دوره هاي مختلف چگونه در اثر جريانات فرهنگي مختلف دچار آسيب شده اند.
الماسي در خاتمه اظهار داشت: فيلمنامه هنوز آماده نشده است اما از آنجايي كه متن سنگيني دارد تقريبا هيچ كس غير از خودم نمي تواند آن را بسازد و به همين دليل به دنبال سرمايه گذار مي گردم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14