(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 26 تير 1391 - شماره 20257

بازشناسي حكومت اسلامي در نهج البلاغه
تامين امنيت فراگير در حوزه هاي سياست و اجتماع
عظمت ماه رمضان


بازشناسي حكومت اسلامي در نهج البلاغه

تامين امنيت فراگير در حوزه هاي سياست و اجتماع

مصطفي دلشاد تهراني
شناخت ويژگي ها و اهداف حكومت اسلامي از مسائلي است كه به خوبي وجه تمايز حكومت بر مبناي معيارهاي وحياني و ارزشي را با حكومت هاي مبتني بر تئوري هاي بشري نشان مي دهد در شماره اول اين سلسله مقالات كه از كتاب «حكومت حكمت» استاد مصطفي دلشاد تهراني انتخاب شده، به غايت حكومت به معناي احقاق حق و ابطال باطل در جامعه و هم چنين يكي از اهداف حكومت يعني عدالت و اهميت آن اشاره شد. در اين شماره به يكي ديگر از وظايف و اهداف حكومت يعني تأمين امنيت آن هم در همه حوزه ها از جمله امنيت فرهنگي، اعتقادي، سياسي و... پرداخته شده كه تقديم خوانندگان محترم مي گردد.
امنيت
فراهم كردن امنيت در همه وجود آن از اهداف مهم حكومت است، از جمله: امنيت فردي، امنيت اجتماعي، امنيت سياسي، امنيت فكري، امنيت معنوي، امنيت فرهنگي، امنيت اقتصادي، امنيت شغلي، امنيت قضايي و امنيت مرزي.
اميرمؤمنان علي(ع) از همان ابتداي به دست گرفتن حكومت به اين امر مهم اهتمام كرد و مواضع روشن خود را در لزوم فراهم كردن امنيت در وجوه مختلف آن بيان نمود و در خطبه ها و سخنان خود و مكتوبات سياسي و عهدنامه ها و فرامين حكومتي اين هدف را مورد توجه جدي قرار داد و از بيعت تا شهادت در راه اين مقصد استوار ايستاد. آن حضرت از همان ابتداي شكل گيري حكومت خود، اجازه نداد كه بيعت با وي به كسي تحميل شود و امنيت فردي و امنيت سياسي مورد تجاوز قرار گيرد و حريم آزادي انديشه شكسته شود و تحميل سياسي پا بگيرد و حكومت به تغلب و تسلط آلوده گردد. بيعت با امام(ع) آگاهانه و آزادانه صورت گرفت، چنانكه فرمود:
«لم تكن بيعتكم اياي فلته.»1
بيعت شما با من بي انديشه و ناگهاني و بي تدبير نبود.
امنيت سياسي و اجتماعي
پس از بيعت همگاني با اميرمؤمنان علي(ع) چند نفر مخالفت كردند و بيعت ننمودند، و امام(ع) اجازه نداد يارانش متعرض آنان شوند يا آنان را تحت فشار قرار دهند و با زور از آنان بيعت بگيرند. حتي آزادي و امنيت آنان را تضمين نمود، چنانكه پس از ابا كردن سعدبن ابي وقاص از بيعت، حضرت فرمود كه او را آزاد بگذارند؛ و نيز چون برخي خواستند عبدالله بن عمر را به خاطر سر باز زدنش از بيعت تحت فشار قرار دهند، امام(ع) اجازه نداد و فرمود من او را كفايت مي كنم2.
خوارزمي حنفي آورده است كه همه مردم و تمام انصار با علي(ع) بيعت كردند مگر چند نفر انگشت شمار، از جمله: حسان بن ثابت، كعب بن مالك، مسيلمه بن مخلد، ابوسعيد خدري، محمدبن مسلمه، نعمان بن بشير، زيدبن ثابت، رافع بن خديج، فضاله بن عبيد، كعب بن عجره و همه اينها عثماني بودند. اما حسان بن ثابت شاعري بود عشرت طلب و حيله گر كه برايش مهم نبود كه چه مي كند، اما زيدبن ثابت كسي بود كه از سوي عثمان مسئول بيت المال شده بود و هنگام محاصره عثمان هر چه خواست از بيت المال برد و او بهره شيطان بود و حرامخواري و چپاولگري را غنيمت شمرد. اما كعب بن مالك همان كسي بود كه عثمان او را مأمور جمع آوري صدقات مدينه كرد و او تا توانست از آن دزديد و مالي فراوان اندوخت. ديگر از كساني كه با علي(ع) بيعت نكردند، عبدالله بن سلام و صهيب بن سنان و مسلمه بن سلام و اسامه بن زيد و قدامه بن مظعون و مغيره بن شعبه بودند.3
در حكومت امام(ع) هيچ يك از اين مخالفان به صرف مخالفتشان تحت فشار قرار نگرفتند و امنيتشان تهديد نشد و از آزادي محروم نشدند، كه بنيان حكومت اميرمؤمنان علي(ع) بر آزادي و دادگري بود.
اميرمؤمنان علي(ع) فراهم كردن امنيت همه جانبه را مقصدي اساسي مي دانست كه در سايه آن رشد و تعالي مردمان سامان مي يابد، چنانكه فرموده است: خدايا! تو مي داني آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه به خاطر رسيدن به چيزي از بهره هاي ناچيز دنيا، بلكه مقصد ما آن است كه نشانه هاي دين تو را به جامعه بازگردانيم و اصلاح را در شهرهاي تو آشكار نماييم، تا بندگان ستمديده ات را امنيت فراهم آيد و حدود اجرا نشده ات به اجرا درآيد. 4
با ظهور نشانه هاي دين و ديانت و برپايي مرزهاي شريعت، امنيت معنوي و فرهنگي و نيز ديگر امنيتها به درستي فراهم مي شود. آنجا كه مرزهاي امنيت معنوي و فرهنگي سست و بي بنياد است، ساير امنيت ها نيز به شدت آسيب پذير است. اميرمومنان(ع) اسلام را مايه امنيت اساسي معرفي كرده و فرموده است:
«الحمدلله الذي شرع الاسلام فسهل شرائعه لمن ورده، و اعز اركانه علي من غالبه، فجعله امنا لمن علقه، و سلما لمن دخله».5
سپاس خداي را كه راه اسلام را گشود و درآمدن به آبشخورهاي آن را بر تشنگان آن آسان فرمود، و اركان آن را استوار ساخت تا كسي را ياراي چيرگي بر آن نباشد و آن را امنيتي قرار داد براي هر كه در آن چنگ زند، و آن را مايه صلح و آرامش ساخت براي هر كه بدان وارد شود.
البته بايد در نظر داشت كه وجوه مختلف امنيت، سخت با يكديگر پيوند دارند و هريك بر ديگر وجوه بشدت تاثير مي گذارد، چنان كه با آسيب ديدن امنيت اجتماعي و سياسي، امنيت معنوي و فرهنگي، يا امنيت اقتصادي و شغلي و جز اينها آسيب مي بيند و بالعكس. اميرمومنان(ع) در عهدنامه مالك اشتر، در اين باره به مالك چنين يادآور شده است:
براي كساني كه به تو نياز دارند، زماني معين كن كه در آن فارغ از هر كاري به آنان بپردازي. براي ديدار با ايشان به مجلسي عام بنشين، مجلسي كه همگان در آن حاضر توانند شد، و در آن مجلس برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نهگبانانند يا تو را پاسبانان، از آنان بازدار، تا سخنگويشان بي هراس و بي درماندگي در گفتار سخن خويش بگويد، كه من از رسول خدا(ص) بارها شنيدم كه مي فرمود: هرگز امتي را پاك و آراسته نخوانند كه در آن امت بي آنكه بترسند و در گفتار در مانند، حق ناتوان را از توانا نستانند. 6
نفي خودكامگي و خود ويژه بيني حكام
امام علي(ع) در راه فراهم كردن امنيت اجتماعي و سياسي هر نوع خودكامگي در عرصه حكومت را به زير پاگذاشت و فضايي آكنده از امنيت را در مناسبات حكومتي عرضه داشت، چنانكه در ضمن خطبه اي فرمود:
با من چنان كه با جباران سخن مي گويند، سخن مرانيد، و چنان كه با مستبدان، محافظه كاري مي كنند از من كناره مجوييد، و با ظاهرآرايي و به طور تصنعي برخورد نكنيد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد، و نمي خواهم مرا بزرگ انگاريد، چه آن كس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وي دشوار بود، كار به حق و عدالت بر او دشوارتر است. 7
امنيت رواني و رعايت حال مردم جامعه
اميرمومنان(ع) در پي آن بود كه امنيتي فراگير در جهت رشد و تعالي مردمان فراهم نمايد و فرمان هاي حكومتي آن حضرت در اين باره مايه شگفتي است. امام (ع) در دستورالعملي به ماموران گرفتن زكات، نكاتي بيان فرموده كه نشان دهنده ديدگاه امام(ع) درباره امنيت اقتصادي و مناسبات مربوط بدان است: برو با ترس از خدا، كه يگانه است و بي همتا. مسلماني را مترسان! و اگر او را خوش نيايد، بر سر وي مران! و بيش از حق خدا از مال او مستان! چون به قبيله رسي، بر سر آب آنان فرود آي و به خانه هايشان در مياي! پس آهسته و آرام به سوي ايشان رو تا به ميان آنان رسي و سلامشان كن و در درود گفتن كوتاهي مكن! سپس بگو: بندگان خدا، آيا خدا را در مال هاي شما حقي است تا آن را به ولي او بپردازيد؟ اگر كسي گفت: نه! متعرض او مشو، و اگر كسي گفت: آري! با او برو، بي آنكه او را بترساني يا بيمش دهي، يا بر او سخت گيري يا كار را بر او سخت گرداني! آنچه از زر يا سيم به تو دهد، بگير؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بي رخصت او ميان آن در مشو كه بيشتر آن رمه، او راست؛ و چون به رمه رسيدي چونان كسي به ميانشان مرو كه بر رمه چيرگي دارد يا خواهد كه آنها را بيازارد؛ و چارپايان را از جاي مگريزان و مترسان، و با خداوند آن در گرفتن حق خدا بدرفتاري مكن! پس مال را دو بخش كن و خداوند مال را مخير گردان و هر بخش را برگزيد، بپذير و بر او خرده مگير. پس، مانده را دو بخش كن و او را مخير گردان و هر بخش را كه برداشت متعرض او مشو. پس پيوسته چنين كن تا آنچه از مال او باقي مي آيد، حق خدا را ادا كردن شايد. پس حق خدا را از او بگير [ و اگر گمان زيان كند] و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذير. 8
امنيت اقتصادي
اين همه سفارش براي آن است كه ايجاد امنيت هدفي اساسي در حكومت است و جز در سايه امنيتي همه جانبه و فراگير نمي توان رشد و توسعه و تعالي فراهم نمود. امنيت اقتصادي نيز بايد همه جانبه و فراگير باشد، براي توليدكنندگان، توزيع كنندگان، عرضه كنندگان، بازرگانان، خدمتگزاران، مصرف كنندگان و جز آنان، اميرمؤمنان علي(ع) دراين باره درعهد نامه مالك اشتر چنين فرموده است:
اين بازرگانان مردمي آرامند و نمي ستيزند و آشتي جويند و فتنه اي نمي انگيزند. به كار آنان بنگر، چه در آنجا باشند كه خود به سر مي بري و يا در شهرهاي ديگر. و با اين همه بدان كه ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتي بد دارند، بخيلند و درپي احتكارند. سود خود را مي كوشند و كالا را به هر بها كه خواهند مي فروشند، و اين سودجويي و گرانفروشي زياني است براي همگان، و عيب است بر واليان. پس بايدت از احتكار منع تمود كه رسول خدا(ص) از آن منع فرمود و بايد خريد و فروش آسان صورت پذيرد و با ميزان عدل انجام گيرد. با نرخ هاي رايج بازار- نه به زيان فروشنده و نه خريدار، و آن كه پس از منع تو دست به احتكار زند، او را كيفر ده و عبرت ديگران گردان، و در كيفر او اسراف روا مدان. 9
تامين جوانب امنيت در امر قضاوت
وجوه ياد شده از امنيت در سايه امنيت قضايي بدرستي تامين مي شود. امام(ع) درباره فراهم كردن امنيت قضايي در عهدنامه مالك اشتر چنين رهنمود داده است:
و براي داوري ميان مردم خود آن را گزين كه نزد تو برترين است. آن كه كارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان وي را به لجاجت نكشاند، و در خطا پايدار نبود و چون حق را شناخت در بازگشت بدان در نماند. و نفس او به طمع ننگرد، و تا رسيدن به حق، به اندك شناخت بسنده نكند، و در شبهتها درنگش از همه بيش باشد و حجت را بيش از همه به كار برد و از آمد و شد صاحبان دعوي كمتر به ستوه آيد و در آشكار گشتن كارها شكيباتر باشد و چون حكم روشن باشد در داوري قاطع تر. آن كس كه ستايش فراوان وي را به خودبيني نكشاند و خوشامدگويي او را برنيانگيزاند، و اينان اندك اند. پس داوري چنين كس را فراوان تيماردار و در بخشش بدو گشاده دستي به كار آر، چندان كه نياز وي به مردمان كم افتد؛ و رتبت او را نزد خود چندان بالابر كه از نزديكانت كسي درباره وي طمع نكند، و از گزند مردمان نزد تو ايمن ماند. دراين باره نيك بنگر كه اين دين در دست بدكاران گرفتار بود، كه در آن از روي هوس مي راندند و به نام دين دنيا را مي خوردند.01
فراهم بودن امنيت در حكومت علي(ع) از چنان جايگاهي برخوردار بود كه با دريده شدن مرزهاي آن و سستي كوفيان در دفاع از حرمت مردمان، امام (ع) تا مرز مرگ پيش رفت، و اندوه شكسته شدن حريم امنيت مردمان، امام(ع) را شكسته نمود.
واكنش در برابر ظلم
پس از جنگ نهروان و فرونشستن فتنه مقدس مأبان خوارج، اميرمؤمنان علي(ع) مردم را به نبرد با معاويه و قاسطين فراخواند، اما آنان سستي نمودند و كوتاهي ورزيدند. معاويه اوضاع را مغتنم شمرد و گروه ههايي غارتگر را به سوي مناطق مختلف تحت حكومت امام(ع) گسيل كرد تا به قتل و غارت بپردازند و با سرعت بگريزند و بدين ترتيب امنيت مناطق تحت حكومت امام(ع) را سلب نمايند و فرصت اقدامات اصلاحي را از امام بگيرند و مردم را درهراس قرار دهند و حكومت و جامعه را به انفعال بكشانند. دراين ميان گروهي از قاسطين به سركردگي سفيان بن عوف غامدي، به شهر «انبار» حمله كردند. فرمانده پادگان آنجا يعني ابوحسان اشرس بن حسان بكري با عده اي اندك به مقابله برخاست، زيرا جمعي از ايستادگي و دفاع شانه خالي كردند. آن عده اندك مردانه پيكار كردند و همگي به شهادت رسيدند. نيروهاي قاسطين وارد شهر شدند و غارت كردند و بسرعت گريختند. وقتي خبر اين تجاوز به گوش امام(ع) رسيد به منبر رفت و مردم را به حركت فراخواند، اما جوابي نشنيد. حضرت از منبر به زير آمد و به طرف نخيله (ميدان بسيج و سان لشكر كوفه) پياده و غضبناك روان شد. سران و بزرگان كوفه آن حضرت را با اصرار برگرداندند. آنگاه امام(ع) هشت هزار نفر را به فرماندهي سعيدبن قيس همداني به تعقيب غارتگران فرستاد، اما آنها به شام گريخته بودند و سعيد بي نتيجه به كوفه بازگشت. دراين مدت اميرمؤمنان(ع) سخت اندوهگين بود و از شدت رنج شكسته شدن حرمت مردمان و امنيت ايشان و نيز از ناراحتي سستي كوفيان افسرده و رنجور بود، تا جايي كه نتوانست ايستاده خطبه بخواند و خطبه مشهور «جهاديه» را نوشت و به دست سعد داد و فرمود براي مردم بخواند. در بخشي از اين خطبه حساسيت امام(ع) درباره حرمت مردمان و مرتبت امنيت ايشان نزد آن حضرت چنين آمده است:
اكنون سربازان اين مرد غامدي به انبار درآمده و حسان پسر حسان بكري را كشته و مرزبانان را از جايگاه هاي خويش رانده اند. شنيده ام مهاجم به خانه هاي مسلمانان، و كساني كه در پناه اسلامند درآمده، گردنبند و دستنبد و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پاي زنان به در مي كرده است، درحالي كه ستمديدگان در برابر آن متجاوزان، جز زاري و رحمت خواستن سلاحي نداشته اند. سپس غارتگران، پشتواره ها از مال مسلمانان بسته، نه كشته اي برجاي نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از اين پس مرد مسلماني از غم چنين حادثه بميرد، چه جاي ملامت است، كه در ديده من شايسته چنين كرامت است.11
امنيت نظامي و انتظامي
امام(ع) حرمت و امنيت مردمان را چنين پاس مي داشت كه آن را از جان خود بالاتر مي دانست.
اميرمؤمنان(ع) امنيت مرزها را نيز از امور اساسي معرفي كرده و درباره سپاهيان چنين فرموده است:
«فالجنود باذن الله، حصون الرعيه، و زين الولاه و عزالدين، و سبل الامن، و ليس تقوم الرعيه الا بهم.»
پس سپاهيان به فرمان خدا، مردمان را دژهاي استوارند، و واليان را زينت و وقار. دين به آنان ارجمند است، و راهها بدانان امن؛ و كار مردمان جز به سپاهيان قرار نگيرد.21
اميرمؤمنان علي(ع) امنيت را فقط براي مناطق تحت حكومت خود نمي خواست، بلكه به صلح جهاني مي انديشيد و امنيت را براي همگان مي خواست، چنانكه در عهدنامه مالك اشتر، به وي چنين نوشته است: و از صلحي كه دشمن تو را بدان خواند، و رضاي خدا در آن بود، روي متاب كه صلح سربازان تو را آسايش رساند، و از اندوه هايت برهاند، و شهرهايت ايمن ماند. ليكن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از صلح بپرهيز كه بسا دشمن به نزديكي گرايد تا غفلتي يابد- و كمين خود بگشايد. پس دورانديش شو، و به راه خوش گماني مرو. و اگر با دشمنت پيماني نهادي و در ذمه خود او را امان دادي به عهد خويش وفا كن و آنچه را بر ذمه داري ادا، و خود را چون سپري برابر پيمانت برپا، چه مردم بر هيچ چيز از واجب هاي خدا چون بزرگ شمردن وفاي به عهد سخت همداستان نباشد با همه هواهاي گونه گون كه دارند، و رأي هاي مخالف يكديگر كه در ميان آرند. و مشركان نيز جدا از مسلمانان وفاي به عهد را ميان خود لازم مي شمرند، چه زيان پايان ناگوار پيمان شكني را بردند. پس در آنچه به عهده گرفته اي خيانت مكن و پيماني را كه بسته اي مشكن و دشمنت را كه- در پيمان توست- مفريب كه جز نادان بدبخت بر خدا دليلي نكند. و خدا پيمان و زينهار خود را اماني قرار داده، و از در رحمت به بندگان رعايت آن را برعهده همگان نهاده، و چون حريمي استوارش ساخته تا در استواري آن بيارمند و رخت به پناه آن كشند. پس در پيمان نه خيانتي توان كرد، و نه فريبي داد، و نه مكري پيش آورد؛ و پيماني مبند كه آن را تأويلي توان كرد- يا رخنه اي در آن پديد آورد. و چون پيمانت استوار شد و عهدت برقرار- راه خيانت مپوي- و براي برهم زدنش خلاف معني لفظ را مجوي، و مبادا سختي پيماني كه بر عهده ات فتاده و عهد خدا آن را برگردنت نهاده، سر بردارد و تو را- به ناحق- بر به هم زدن آن پيمان وا دارد، كه شكيبايي كردنت در كار دشواري كه گشايش آن را اميدواري، و پايان نيكويي اش را انتظار، بهتر از مكري است كه از كيفر آن ترساني، و اين كه خدا تو را چنان بازخواست كند كه درخواست بخشش او را در دنيا و آخرت نتواني. و پرهيز از خونها، و ريختن آن به ناروا، كه چيزي چون ريختن خون به ناحق- آدمي را به كيفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد؛ و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داوري كه ميان بندگان كند، در خونهايي باشد كه از يكديگر ريخته اند. پس حكومت خود را با ريختن خوني به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتواني و سستي كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگري بگرداند.31
پي نوشت ها:
1- نهج البلاغه، خطبه631
2- انساب الاشراف ج3 صص8-9
3- نماقب خوارزمي صص51-61
4- نهج البلاغه خطبه131
5- همان خطبه601
6- همان نامه35
7- همان خطبه612
8- همان نامه52
9- همان نامه35
01- همان نامه35
11- همان خطبه72
21- همان نامه35
31- همان نامه35
 


عظمت ماه رمضان

¤سيديحيي موسوي
ماه رمضان ماه خداست. انتساب ماهي از ماه هاي قمري به خداوند همانند انتساب روح انساني به خداوند براي تعظيم و تكريم است. خداوند با اين انتساب بر آن است تا بر اهميت و عظمت اين ماه تأكيد كند و انسانها را به بزرگداشت آن تشويق نمايد؛ هرچند كه همه ماه ها از آن خداست و چيزي در جهان جز مظاهر وجودي خداوند نيست.
زمان كه از آفريده هاي خداوندي است هيچ تفاوتي از هم ندارد؛ زيرا زمان يكي از ابعاد ماده است كه اگر از مقام امري به آن نگريسته شود، هيچ تفاوتي ميان لحظه هاي آن نيست. اما وقتي از منظر خلقي به آن نگاه مي كنيم تفاوت هاي ميان آنان مي يابيم كه بسيار سرنوشت ساز است. به عنوان نمونه نقش زمان شب در آسايش و آرامش و رشد معنوي بشر يا نقش روز در فرآيند كار و رشد مادي از نمونه هاي تفاوت ميان آنان است. در آيات و روايات تفاوت خاصي براي زمان ها بيان شده و براساس همين تفاوت هاست كه اوقات پنج گانه نماز درنظر گرفته شده و يا براي روزهاي جمعه يا سحر يا شب قدر ارزش خاصي بيان شده است.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني اسلام، به گوشه اي از عظمت ماه رمضان و فضيلت آن و شب قدرش اشاره كرده است.
ماه رمضان، ماه خدا
خداوند در آياتي ماه رمضان را بزرگ مي شمارد و به سبب وجود ويژگي انحصاري در آن چون شب قدر كه برابر با هشتاد و سه سال عمر آدمي و هزار ماه است، آن را از ماههاي خاص شمرده است خداوند در آيه 3 سوره دخان مي فرمايد: اناانزلناه في ليله المباركه انا كنا منذرين؛ ما قرآن را در شب مباركي فروفرستاديم و به مردمان هشدار داديم. اين شب مبارك شبي است كه خداوند در سور قدر از آن به شب قدر نيز ياد مي كند كه شب تقدير هستي و آفريده هاست. در آن شب قدر بود كه بنابر برخي از تفاسير، حقيقت وجودي پيامبر(ص) از كمون غيب بيرون آمد و ظهور انزالي يافت و امكان ظهور براي ديگر مظاهر هستي فراهم آمده؛ زيرا حقيقت محمدي كه مظهر نخست است واسطه در ظهور مظاهر ديگر هستي است. براين اساس اين نوع ظهور جمع و دفعي را به انزال ياد مي كند؛ زيرا حقيقت هستي به طور اجمال بي هيچ ظهور نوري در كمون ليله و شب، نزول يافته است.
اين مقام ليله القدر ظهور حقيقت محمدي كه ظهور جمعي و اجمالي است، همان مقام امري است. پس از آن، مظهر نخست در يك فرآيندي تنزل مي يابد و تنزيل انجام مي گيرد و اندك اندك، مظاهر از اجمال به واسطه حقيقت محمدي به تفصيل درمي آيند و هريك به مقدار ظرفيت خويش از ظهور تفصيلي اسماءالهي بهره مند مي شوند. اينجاست كه اعيان ثابت در مقام علم و اجمال به شكل حقايق وجودي خارجي درمي آيد و درمقام خلقي ظهور مي يابد كه از آن به يوم تجلي نيز ياد مي شود. خداوند از اين مقام در آيه 53 سوره نور به تجلي الله در ظهور نوري ياد مي كند و بيان مي دارد كه همه هستي و آفريده هاي خلقي در تجليات اسم جامع الله، نور وجود خلقي يافته اند.
در حقيقت در ظهور آ ن كمون و حقيقت شب در جلوه خورشيد اسم الله است كه حقايق به تفصيل از سايه به روشنايي و از اجمال به تفصيل و از مقام امري به مقام خلقي درمي آيند و جهان كثرات از جهان وحدت بيرون مي آيد.
ليل القدر همان گونه كه شب نزول خداوندي از مقام كمون مطلق به ظهور اجمالي و امري است كه به شكل دفعي و انزالي اتفاق افتاد و همان طوري كه مقام ظهور كموني مظهر نخست يعني حقيقت محمدي در شكل اجمالي و امري است، همچنين مظهر حقايق مستقيم وابسته به او چون قرآن و حقايق اهل بيت(ع) هست. در حقيقت قرآن در اين شب قدر است كه نزول اجمالي دفعي در مقام امري يافته است. سپس در شكل الله و در مقام نوري و ظهور تفصيلي و خلقي در يك فرآيندي ظهور خارجي يافته و كثرات شكل مي يابد. همچنين قرآن تفصيلي نيز اين گونه ظهوري را در فرآيند خلقي خود مي يابد. از اين رو مفسران گاه ضمير در انزلناه را به حقيقت اجمالي حضرت محمد(ص) و گاه به قرآن نسبت مي دهند. اگر به حقيقت محمدي نسبت داده شود، مراد انزال دفعي قرآن به شكل جمعي و اجمالي بر قلب محمد(ص) است. البته اگر همان نخست مراد باشد، حقيقت قرآن همراه با همه حقايق هستي نيز حقيقت محمدي(ص)، انزال اجمالي و دفعي يافته است.
پس از انزال دفعي و اجمالي، حقايق هستي به شكل تتنزل، وجود خارجي .مي يابد. از اين رو تتنزل به شكل فعل مضارع بيان شده است كه بيانگر تداوم و استمرار نزول از مقام جمعي از امري به تفصيل و خلقي است. براين اساس خداوند از ايام سخن به ميان مي آورد كه در هر يوم بروز و ظهور تفصيلي و خلقي، شاني از شئونات خداوندي جلوه و ظهور مي يابد. (رحمن، آيه 92)
از آنجايي كه همه حقيقت در حقيقت محمدي به شكل اجمالي است، اسلام آن حضرت(ع) دين همه انبياء، قرآن او جامع همه كتب آسماني است و او خاتم به معناي نقش انگشتري و آغاز و انجام و زينت تمام هركمالي است. از اين رو چون قرآن در اين شب قدر نازل شده است در مقام تفصيل در شب هاي ديگر ماه، كتب ديگر آسماني به تفصيل تنزل مي يابد. چنانكه در روايت است كه امام صادق(ع) فرمود: نزلت التوراه في ست مضين من شهر رمضان و نزل الانجيل في اثنتي عشره مضت من شهر رمضان، و نزل الزبور في ليله ثمان عشره من شهر رمضان، و نزل القرآن في اليله القدر؛ تورات پس از گذشت شش شب از ماه رمضان نازل شد؛ انجيل پس از گذشت دوازده شب از ماه رمضان نزول يافت؛ زبور در شب هجدهم ماه رمضان نازل شد و قرآن در شب قدر فرود آمد. (من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 951)
براساس حكمت الهي و نظام احسن دوري، همان گونه كه فرآيند امري و خلقي تحقق يافت و حقايق از كمون به اعيان ثابت علمي و سپس حقايق خارجي خلقي و تفصيلي درآمدند، مي بايست اين فرآيند نزول به فرآيند صعود تبديل شود و حقايق خلقي و خارجي به اجمال درآيد و به حقيقت محمدي بازگردد كه مظهر نخست است. (علق، آيه 8، نجم آيه 24؛ بقره، آيه 651)
به هرحال، ليله القدر مقام بزرگ و عظيمي است. لذا خداوند شب قدر را در سوره قدر مبارك دانسته و در بيان اهميت و ارزش اين شب مي فرمايد: شما چه مي دانيد كه ليله القدر چيست؟ در حقيقت اين خطاب الهي به همه هستي است كه مخاطب عدم معرفت و عدم ادراك حقيقت ليله القدر و شب قدر جمعي و اجمالي هستند. به اين معنا كه كسي اهميت شب قدر را در نظام هستي درك نمي كند.
شب قدر، نمادي از حقيقت مقام امري
اين شب قدر در مقام خلقي، نمادي از ظهور نخست خداوندي از كمون محض به ظهور امري اجمالي است و در حقيقت اصل و ريشه شب قدر زماني و مادي كه در ماه هاي قمري اتفاق مي افتد و ما آن را در ماه رمضان دانسته و بزرگ مي شماريم و عظمت آن را پاس مي داريم، نمادي از حقيقتي است كه در مقام امري اتفاق افتاده است و آثار آن تا اين شب مادي و ظاهري كشيده شده است. اگر بخواهيم براي آن مانندي ذكر كنيم، مانند خانه خدا و كعبه است كه نمادي از حقيقت وحدانيت الهي است. از اين رو در برخي از روايات آمده است كه از كعبه تا مقام قدس الهي يك نوري كشيده است و ميان آنها اتصالي برقرار است.
خداوند همان گونه كه برخي از امور مهم را مستقيم به خود نسبت مي دهد تا اهميت، عظمت و كرامت آن چيز را بيان كند، چنان كه روح انساني را به خود نسبت داده و فرموده است: فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين، پس هنگامي كه كالبد آدم را بر حالت استوا و اعتدال و ايستاده قرار داده و در آن از روح خود دميدم پس شما به سجده در برابرش بيفتيد. (حجر، آيه 29،ص، آيه 27) همچنين اين ماه رمضان را به خود نسبت داده است، زيرا در آن ماه شبي مبارك چون شب قدر است كه همانندي براي آن نيست.
همين شب قدري كه در دنيا هر سال در ماه رمضان از ماه هاي قمري تجربه مي كنيم به سبب اتصاف و انتساب به شب قدر امري و خلقي، از ارزش و اهميت و عظمت بسياري برخوردار است. چنان كه درباره همين شب قدر زماني امام صادق(ع) فرموده است: راس السنه ليله القدر يكتب فيها ما يكون من السنه الي السنه ، آغاز سال حساب اعمال، شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مي شود. (وسائل الشيعه، ج7 ص 852ح8)
اميرمومنان علي(ع) درباره عظمت اين ماه مي فرمايد: لا تقولوا رمضان و لكن قولوا شهر رمضان فانكم لا تدرون ما رمضان، نگوييد رمضان، بلكه بگوييد ماه رمضان، زيرا شما نمي دانيد كه رمضان چيست.(من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 271)
امام صادق( ع) درباره عظمت اين ماه نسبت به ماه ديگر سال فرموده است: شهر رمضان لا يشبهه شيء من الشهور، له حق و حرمه ، اكثر من الصلاه ما استطعت، ماه رمضان(ماهي) است كه هيچ كدام از ماهها شبيه آن نيستند. براي اين ماه حق و حرمتي ويژه است پس تا مي تواني در اين ماه نماز به جاي آور. (الكافي، ج2، ص 916)
پيامبر(ص) ماه رمضان را ماه خداوند دانسته و فرمودند: شهر رمضان شهر الله عزوجل و هو شهر يضاعف الله فيه الحسنات و يمحو فيه السيئات و هو شهر البركه ، ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهي است كه خداوند در آن حسنات را مي افزايد و گناهان را پاك مي كند و آن ماه بركت است. (بحارالنوار، ج 69، ص 043، ح5)
در عظمت نام رمضان و اين ماه، امام باقر(ع) فرمود: لاتقولوا هذا رمضان و لاذهب رمضان و لاجاء رمضان فان رمضان اسم من اسماء الله عزوجل، لايجيء و لايذهب انما يجيء و يذهب الزائل، و لكن قولوا: شهر رمضان، نگوييد اين رمضان است، رمضان رفت يا رمضان آمد، زيرا رمضان نامي از نام هاي خداي صاحب عزت و جلال است، كه نه مي آيد و نه مي رود، زيرا امر زوال پذير مي آيد و مي رود، بلكه بگوييد: ماه رمضان، زيرا ماه اضافه به اسم است و اسم، اسم خداي صاحب عزت و جلال است. (من لايحضره الفقيه، ج2، ص 271)
رسول خدا(ص) نيز در عظمت اين ماه فرموده است: ماه رمضان، ماه خداي صاحب عزت و جلال است، همان ماهي است كه خداوند (پاداش) كارهاي نيك را چند برابر نموده و گناهان را پاك مي سازد، آن، ماه بازگشت است، ماه توبه است، ماه آمرزش است، ماه رهايي از آتش (دوزخ) و نيل به بهشت است. هوشيار باشيد كه از هر (كار) حرامي بپرهيزيد، در آن ماه بسيار به تلاوت قرآن بپردازيد، نيازهايتان را در اين ماه (از خدا) بخواهيد و به ذكر پروردگارتان مشغول باشيد، مبادا كه ماه رمضان نزد شما مانند ديگر ماهها باشد، زيرا كه (اين ماه) نزد خداوند نسبت به ساير ماهها از حرمت و فضيلت فزون تري برخوردار است و مبادا ايام روزه داري شما در ماه رمضان با ايام (ديگر ماهها) كه روزه دار نيستيد يكسان باشد. (بحارالانوار، ج 69، ص043)
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14