(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 21 مرداد 1391 - شماره 20279

ظلم ستيزي در عرصه بيداري اسلامي با تكيه بر مباني عدل علوي (بخش نخست)
جهان تشنه حاكميت عدالت محور



ظلم ستيزي در عرصه بيداري اسلامي با تكيه بر مباني عدل علوي (بخش نخست)
جهان تشنه حاكميت عدالت محور

گاليا توانگر
جان بوردن رالز يكي از انديشمندان آمريكايي در نظريه عدالت خود اگرچه پيرو ليبراليسم سياسي است، ولي صراحتاً عنوان مي كند كه نقطه عزيمت و استقرار عدل ايجاد ساختارهاي اساسي عادلانه است. يعني تا زماني كه حكومت عدل را برپا نكرده ايم نمي توانيم انتظار تحقق عدالت را داشته باشيم. بين تشكيل حكومت عدل و تحقق عدل تجانس كاملي وجود دارد.
اين نظريه پردازي هاي جديد خيلي پيشتر و به صورتي جامع الاطراف در اهداف اميرالمؤمنين(ع) به عنوان فلسفه ايجاد حكومت اسلامي مطرح شده بود.
در خطبه 131 نهج البلاغه مي فرمايند: «باز گرداندن نشانه هاي دين در جايگاه خود، ظهور اصلاح در سرزمين ها، برقراري امنيت براي بندگان ستم ديده و اجراي مقررات و حدود تعطيل شده و فراموش شده دين جز در بستر و سايه عدالت فراگير محقق نخواهد شد.»
امام(ع) براي تحقق عدالت، اقامه حق و ازاله باطل به حكومت به عنوان وسيله اي كارساز مي نگرد.
حضرت علي(ع) در خطبه 131 نهج البلاغه مي فرمايند: «خدايا! تو مي داني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت حكومت دنيا و ثروت نبود بلكه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر كنيم تا بندگان ستم ديده ات در امن و امان زندگي كنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجرا شود.»
از همان زمان صدر اسلام كه مردم با انديشه هاي عدالت طلبانه و روش هاي عادلانه حكومت عدل اسلامي آشنا شدند و در مقابل ارزش هاي دين اسلام تمكين كردند، حكومت از نظر آنها وسيله اي براي تامين عدالت اجتماعي و ابزاري موثر براي رسيدن به ارزش هاي الهي در جامعه بود.
شيعيان تداوم اسلام اصيل را در چهره علي(ع) و خاندانش ديدند، زيرا عدالت در خانه علي و فاطمه(س) ساكن شده بود و صداي آزادي از سرزمين كربلا به گوش مي رسيد و اين بود كه ايرانيان به تدريج به سوي تشيع كشيده شدند و در طول تاريخ با الهام از اسلام اصيل و خون پاك شهداي تشيع به ويژه درس آموزي از سرور و سالار شهيدان حسين بن علي(ع) در برابر زورگويي هاي حكام مسلمان نما و ظالم به مقابله و مقاومت برخاستند.
براساس آموزه هاي مكتب تشيع، در دوران غيبت امام عصر(عج) مردم همواره بايد در امور سرنوشت ساز مطيع فقهاي راستين دين باشند و در حوادث واقعه به آنان مراجعه نمايند و حتي براي يك روز هم حاكميت ستمگران را نپذيرند.
احياي تمدن اصيل اسلامي
دلايل متعددي از جمله تهاجم و استعمارگري دشمنان خارجي و غيرمسلمان به كشورهاي اسلامي، درگيري قدرت هاي مسلمان با يكديگر، اشرافيت و حكومت هاي خودكامه در بلاد اسلامي، عدم آشنايي و حمايت حاكمان سرزمين هاي اسلامي از علوم مختلف و دانشمندان، تحجر و محدوديت هاي سياسي و اجتماعي از سوي حاكمان مستبد، دنياپرستي و انحطاط اخلاقي منجر به افول تمدن اسلامي شده بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بازتاب گسترده آن در جهان و مخصوصاً كشورهاي اسلامي، شاهد آغاز پروسه احياي تمدن اسلامي هستيم كه بيداري اخير جهان اسلام در پي عدالت و انقلاب هاي ضداستبدادي و ضدغربي اخير مردم كشورهاي عربي نويدبخش شتاب احياي اين تمدن است.
حجت الاسلام عليرضا يحيايي، پژوهشگر توضيح مي دهد: «غربي ها از دهه 1990 خطر تمدن اسلامي را به عنوان تنها رقيب بالقوه خود احساس كرده و جامعه، علمي و دانشگاهي آنها تحت دكترين و ايده هايي همچون جنگ تمدن ها، پايان تاريخ و مبارزه ساختگي با تروريسم به مقابله با احياي مجدد تمدن اسلامي پرداخته اند. از جمله اين موارد مي توان به تحولات اخير در خاورميانه و رفتار برخي رسانه هاي وابسته در منطقه اشاره كرد.
آنها سعي مي كنند به نوعي موضوعاتي چون انگيزه اسلام خواهي در اين قيام ها، بيداري اسلامي و نقش انقلاب اسلامي ايران در اين تحولات را زير سؤال ببرند. حتي براي خود تقسيم بندي نيز كرده و بر تبليغ آن اهتمام دارند. مثلا مي گويند اعتراضات يمن، طايفه اي و يا خروش مردم بحرين، جنگ بين شيعه و سني است. همچنين در تحليل ها اشاره مي كنند كه چون مردم الجزاير روزهاي شنبه تظاهرات مي كنند، قيامشان سكولار است نه ديني! و تاكيد مي كنند كه قيام مصر، يك قيام سياسي و انقلاب تونس، اقتصادي است!»
وي ادامه مي دهد: «انقلاب اسلامي ايران از رهگذر احياي ارزش هايي چون عدالت محوري و عدالت گستري، توسعه و تعالي همه جانبه و درونزا، توسعه عدالت محور، كرامت انساني و آزادي هاي مشروع، صلح طلبي، عزت نفس، استقلال گرايي، توسعه اخلاق و دين مداري، هنجارسازي، شكوفايي حس خداجويي، حقيقت طلبي، علم دوستي و نوعدوستي و تحكيم مباني مردم سالاري ديني و بسط و گسترش آن، موجبات شكوفايي و بالندگي مجدد تمدن اسلامي را در راستاي تمدن سازي نوين فراهم آورد و غرب را وادار به دست كشيدن از ادعاي جهانشمولي خود ساخت.»
حجت الاسلام يحيايي به نمونه هايي از خيزش هاي عدالت خواهانه در منطقه خاورميانه اشاره كرده و مي گويد: «انقلاب اسلامي بر حركت هاي آزادي بخش، ضداستبدادي و ضداستعماري در جهان سوم و مخصوصاً جهان اسلام تاثير شگرفي داشته است. اين حركت در آمريكاي لاتين تحت عنوان گسترش الهيات رهايي بخش مسيحي خود را نشان داده است. در كشورهاي عربي و اسلامي در پيدايش و فعال شدن گروه هاي جهادي و سياسي همچون اخوان المسلمين مصر، جبهه نجات اسلامي الجزاير، جنبش النهضه مراكش، حزب الله لبنان، سازمان جهاد اسلامي و حماس در فلسطين، حزب الدعوه اسلامي و مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب، جمعيت شيعيان وفاق اسلامي و جبهه اسلامي آزاديبخش بحرين، احزاب و سازمان هاي سياسي اسلامگرا در آسياي مركزي و قفقاز، گروه هاي اسلام گرا در آسياي جنوبي (پاكستان، كشمير و افغانستان)، احزاب و سازمان هاي سياسي و اسلامي در شرق و جنوب شرق آسيا تجلي يافته است.
تشكيل حكومت عدل و تحقق عدالت
عدل يك سنت الهي در ساختار آفرينش است كه اگر بشر به آن تمسك پيدا كند، به دروازه هاي نجات مي رسد. عدل به معناي هر چيزي را سر جاي خود قرار دادن و هر حقي را به صاحبش بازگرداندن است. اعتدال، انصاف و پرهيز از افراط و تفريط معناي واقعي عدل است. هيچ چيز جز عدل نمي تواند مردم را اصلاح كند. اما آيا اين عدالت بدون اين كه حكومتي عادل تشكيل شود، محقق خواهد شد؟
صالح اسكندري، عضو هيئت علمي دانشكده خبر و دبير سياسي روزنامه رسالت در پاسخ به اين سؤال مي گويد: «در آيه 25 سوره حديد آمده است: ما اين رسولان را فرستاديم تا قسط را برپا كنند. بنابراين در مباني دين اسلام صراحتا عنوان شده كه استقرار عدالت در گرو تشكيل حكومت عدل است.
امروزه نظريه پردازان غربي همچون جان رالز تازه به اين حقيقت انكارناپذير پي برده اند كه استقرار عدل نيازمند ايجاد ساختارهاي اساسي عادلانه است. يعني تا حكومت عدل برپا نشده، نمي توان انتظار تحقق عدالت را داشت. بنابراين بين تشكيل حكومت عدل و تحقق عدل تجانسي انكارناپذير وجود دارد. از اين روست كه عالمان شيعي همواره عنوان كرده اند كه تا حكومت عدل تشكيل نشود، نمي توان طعم شيرين عدالت مهدوي را چشيد.»
اين كارشناس مسائل سياسي با ورق زدن صفحات تاريخ به وضع جامعه زمان حضرت علي(ع) اشاره كرده و مي گويد: «در آن زمان حضرت علي(ع) درگير سه جنگ بزرگ بودند و مردم نيز پتانسيل كافي براي پذيرش عدل علي(ع) را نداشتند، بنابراين ايشان نتوانستند مفهوم عدالت را در جامعه آن روز محقق سازند.
پس بي راهه نگفته ايم كه تجربه تاريخي در باب تحقق عدالت در ذهنيت بشر يا كم است و يا مي توان گفت اصلا سراغ نداريم! شرايط فعلي دنياي كنوني نيز براي تحقق عدل بسي سخت تر است. الان جهان كاملا طاغوتي و ظالمانه شده است. اين ساختار ناعادلانه كه خلاف سنن الهي رقم خورده امكان تحقق عدل را دشوار مي كند. اما ما شيعيان هنوز هم اميد به بازگشت عدالت داريم. اين اميد در اواخر قرن 20 با شكل گيري انقلاب شكوهمند اسلامي بيشتر جان گرفت.
انقلاب بديع اسلامي وقتي پا به عرصه وجود گذاشت، ساختار سياسي عدالت محور را بين تمامي ساختارها عرضه كرد. اين گونه بود كه انقلاب اسلامي ما به يك گفتمان و يا گزاف نگفته ايم به يك فراگفتمان تبديل شد. نهايتا وقتي عدالت خواهي در نظام مردم سالاري ديني متجلي شد، به ايجاد امواج بيداري اسلامي انجاميد.»
وي با اشاره به اين كه بالاخره ملت هاي مسلمان به اين نتيجه رسيده اند كه نمي توانند خواسته هاي عدالت محورشان را بدون تشكيل حكومت عادلانه اسلامي پيگيري كنند، مي گويد: «بر همين اساس است كه از شمال آفريقا تا حاشيه هاي جنوبي خليج فارس تحولات بديعي در حال شكل گيري اند. در جنبش هاي اسلامي متقدم بعد از فروپاشي امپراطوري عثماني اكثر قيام ها بيش از اين كه ناظر به تشكيل حكومت اسلامي باشند، گرايش هاي ناسيوناليستي داشتند. امروز روح بيداري اسلامي عليه ظلم جهاني بيدار شده است.
اين بيداري مختص امت اسلامي هم نيست، حتي امت هاي غيرمسلمان هم متوجه شده اند كه نيازمند تشكيل حكومت عدل براي پيگيري مطالبات عدالت محور خود هستند. بنابراين موج بيداري حتي به خيابان هاي نيويورك نيز كشيده شده است!»
موج عدالت خواهي در خيابان هاي نيويورك!
پس از فروپاشي شوروي سابق و نظام كمونيستي و سوسياليستي، سران غرب به ويژه آمريكايي ها با ادعاي تك الگو بودن نظام سرمايه داري تلاش كردند تا حاكميت خود بر جوامع غربي و سپس سراسر جهان را اجرايي سازند. پس از دو دهه مردم غرب دريافته اند كه اين ادعا نه تنها كارايي نداشته، بلكه صرفا براي اعمال ديكتاتوري حاكمان بر آنها بوده است كه موجب شده، آنها حاكميت طبقه اي محدود بر سراسر جامعه را بپذيرند. برخي از جوانان آمريكايي در خيابان وال استريت مقر بورس نيويورك در اعتراض به اوضاع وخيم اقتصادي و اختلاف طبقاتي آمريكا و سياست كنوني اين كشور دست به تظاهرات گسترده زدند. معترضان معتقدند كه مدل تجمع آنها، استقرار شبانه روزي در مقابل ساختمان وال استريت با هدف افزايش تعداد تظاهر كنندگان و رسيدن به خواسته هايشان است و آن ها اين مدل را از تظاهرات مصر و اسپانيا الهام گرفته اند.
اين نوع اعتراضات در آمريكا «وال استريت را تسخير كنيم» نام گرفته است. در ميان شعارهاي تظاهركنندگان جملاتي همانند «به كار بانك مركزي پايان دهيم!»، «وقتي ثروتمندان پول فقرا را مي دزدند، نام آن را معامله تجاري مي گذارند!»، «وقتي فقرا از خود دفاع مي كنند، نام آن خشونت گذاشته مي شود!»، «وال استريت را نابود كنيم، پيش از آن كه دنيا را نابود كند!» شنيده مي شد.
مردم آمريكا در واقع به حاكميت اقليت يك درصدي بر اكثريت نود و نه درصدي معترض هستند كه ماليات و پول مردم آمريكا را هزينه براه انداختن جنگ در افغانستان و عراق و حمايت از رژيم صهيونيستي مي كنند.
يك كارشناس علوم سياسي در مورد علل شكل گيري قيام هاي مردمي در برابر حقارت هايي كه ذكر شد، مي گويد: «در حوزه داخلي مردم دريافته اند كه نظام سرمايه داري برخلاف ادعاي رفاه، كاركردي براي آنها نداشته و چنانكه ذكر شد، طبقه ثروتمند محدود بر كل جامعه حاكم بوده اند. در اين ميان، نظام سرمايه داري با اعمال ديكتاتوري انحصاري قدرت با تركيبي از يك يا دو حزب نظير، ساختار آمريكا با محوريت جمهوريخواه و دموكرات، خواسته هاي سرمايه داران را بر جامعه تحميل كرده اند. نكته اساسي آنكه اين سرمايه داري نه تنها دستاوردي براي رفاه مردمي نداشته، بلكه به گسست بنياد خانواده ها و ساختار اجتماعي و تبديل مردم به افرادي صرفا مادي بدون توجه به حقوق انساني و متعالي منجر شده است.»
وي در ادامه مي گويد: «در صحنه بين الملل در حالي كه سران آمريكا با ادعاي رفاه جهاني و كمك به ملت ها به اشغال ساير كشورها پرداخته اند اما در عمل همچنان از برخي حاكمان ديكتاتور حمايت كرده و حتي در اين راه، در برابر ملت ها قرار گرفته اند. اكنون ملت هاي غربي دريافته اند كه اين ادعاها، صرفا فريبي براي تأمين منافع سرمايه داران بوده و نه براي ارتقاي جايگاه جهاني ملت آمريكا و يا كمك به ساير ملت ها. چنان كه نمود آن را در جنايات صورت گرفته در كشورهاي تحت اشغال و بي تفاوتي غرب در برابر جنايات اشغالگران قدس مي توان مشاهده كرد. تحولات اخير خاورميانه و شمال آفريقا نيز نشان داد كه سران آمريكا براي منافع سرمايه داران از حاكمان ديكتاتوري حمايت كرده اند كه صرفا تأمين كننده منافع نظام سرمايه داري بوده اند. اين ديكتاتوري كه برگرفته از عملكردهاي سران غرب بوده اكنون به حقارتي براي مردم آمريكا مبدل شده است به ويژه كه اين امر تزلزل جايگاه جهاني آنها را به همراه داشته است.»
وي در تكميل صحبت هايش مي گويد :«ساختار سياسي و اقتصادي آمريكا نشانگر آن است كه سياستمداران شامل سناتورها و نمايندگان كنگره، فرمانداران و صاحبان قدرت در بخش هاي مختلف ايالتي در كنار سران كاخ سفيد به جاي رويكردهاي مردمي در كنار صاحبان ثروت قرار گرفته و در نهايت به حاميان و مجريان خواست هاي ثروتمندان مبدل شدند، چنان كه مردم آمريكا در شعارهاي خود تأكيد دارند كه دولتمردان صرفاً حامي يك درصد جامعه كه شامل ثروتمندان است، مي باشند و 99درصد ديگر سهمي از ساختار سياسي و اقتصادي كشورشان ندارند. تأكيد بر اموري مانند حذف وال استريت به عنوان مركز سرمايه داري در آمريكا و حتي نظام سرمايه داري در جهان، تأكيد بر عدم پذيرش نظام دو حزبي جمهوريخواه و دموكرات و معرفي آنها به عنوان دست نشاندگان مشترك نظام سرمايه داري، اصرار بر لزوم قطع كمك هاي دولتي به صاحبان ثروت و... از نشانه هاي بيزاري مردم از وابستگي دولتمردان به صاحبان ثروت و جدايي آنها از ملت است.
از آنجا كه عنصر مشترك جريانات بيداري اسلامي و وال استريت عدالت و بالاخص عدالت اقتصادي است، وال استريت بستر مناسبي براي ارائه مباني اقتصاد اسلامي است. عدالت به معناي رساندن حق به صاحب حق است. كه عدالت اقتصادي يكي از مصاديق آن است. عدالت با حق رابطه مستقيم دارد. هر كجا حقي وجود نداشته باشد، عدالت هم موضوعيت ندارد بنابراين شناخت معيار و مبناي حق در اسلام بسيار حائز اهميت است.»
مردم بايد ظرفيت پذيرش عدل را داشته باشند
حجت الاسلام والمسلمين محمدرضا باقرزاده، عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) درباره اينكه چرا مردم هم عصر امام علي(ع) پس از گذشت سال ها از رحلت پيامبر(ص) با اصرار فراوان، اين امام همام را به منصب خلافت نشاندند، ولي با گذشت كمتر از 5سال از حكمراني امام، عدالت ايشان را تاب نياوردند، مي گويد: «محوري ترين رويكرد حكومت امام علي(ع) رويكرد عدالت محوري بود. عدالت محوري درواقع به نوعي شايسته سالاري و شايستگي محوري باز مي گردد. براساس موازين اسلام، وقتي ما در حوزه اسلامي سخن از عدالت محوري مي گوييم، يعني در چارچوب احكام و مقررات اسلامي كه تأمين كننده و تضمين كننده عدالت است قرار مي گيريم. اميرالمؤمنين(ع) نقطه حكومتش را براساس عدالت محوري قرار داد.
اين رويكرد امام علي(ع) برگرفته از رويكرد قرآن كريم است. اكنون كه در ماه نزول قرآن هستيم، توجه به اين نكته داشته باشيم كه علي بن ابيطالب(ع) از قرآن جدا نيست و هر آنچه ايشان اتخاذ مي كنند، برگرفته از پيام قرآن و فرهنگ قرآن بوده است، پس نوعي رويكرد قرآني به حساب مي آيد. قرآن پيام ويژه اش در حوزه حكم و حكومت داري به عدل است، لذا وقتي كه پيامبران الهي مأمور مي شوند ميان مردم به عدل و عدالت حكم مي كنند.»
اين عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) درباره چرايي مخالفت ها با عدالت امام علي(ع) مي گويد: «عدالت محوري، اگر به صورت طبيعي مخالفت برانگيز است، در واقع دليلي بر حقانيت آن است، چراكه آن مخالفت هايي كه انجام مي شود، ناشي از فطرت نيست، ناشي از طبيعت سركش و خوي حيواني انسان است. اساساً انبياي الهي و حاكمان ديني به دنبال انسان سازي روابط جامعه اسلامي هستند، بنابراين مقابله نكردن در برابر زياده خواهي انسان هايي كه به حق خودشان قانع نيستند، يك رسالت است، ولو اينكه جامعه تاب و تحمل آن را در مواردي نداشته باشد.»
وي در پاسخ به اين سؤال كه آيا رويكرد امام علي(ع) در جامعه امروز قابل اجرا هست يا نه؟ آيا مي شود بر اساس مدل عدالت محور و تأكيد محض بر عدالت، جامعه را اداره كرد؟ مي گويد: «عدالت محوري همواره در كنار خود مصلحت انديشي و تدبير را دارد. حق و مصلحت يا عدالت و مصلحت عين هم و دو روي يك سكه هستند، ما نبايد تصور كنيم كه اميرالمؤمنين اگر عدالت محور بود، مصلحت انديش نبوده است، اگر امام علي(ع) رويكرد عدالت محور داشته، قطعاً رويشكرد مديريتي داشته است. در آن زمان به علت ناتواني، بي تحملي مردم و عدم ظرفيت جامعه نظام اسلامي شكست خورد، نه رويكرد عدالت محور و عدالت طلب اميرالمؤمنين(ع) كه همواره با مصلحت انديشي توأم بود. امام علي(ع) همواره در نظام سياسي خودش تدبير را مدنظر داشته، منتها با رويكرد عدالت محوري امام علي(ع) حتماً مصلحت انديشي كرده است.»
وي با بيان اينكه عدالت محوري، رويكرد اساسي و راهبرد را تعيين مي كند و مصلحت انديشي هاي جزيي نوعي تاكتيك براي رسيدن به آن عنصر اساسي عدالت در جامعه است، مي افزايد: «بنابراين اگر تصور كنيم، اميرالمؤمنين(ع) به خاطر عدالت كشته شد، اين تصور درستي نيست، عدالت محوري دليلي بر كشته شدن و شكست امام نيست، بلكه عدم تاب و عدم همراهي مردم، علت كشته شدن امام علي(ع) است. در واقع عدالت محوري اميرالمؤمنين(ع) در فضايي كه مردم كشش و تحمل ندارند، قدرت و شعور برخورداري از اين عدالت را ندارند، نتيجه اش اين مي شود كه در جامعه علي بن ابي طالب(ع) تنها شود و يار و ياور نداشته باشد و در نهايت به شهادت برسد.»
گزارش روز
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14