(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 مرداد 1391 - شماره 20280

نگاهي به ديدگاه اسلام و ايران نسبت به صلح جهاني و بمب اتم
امنيت و امت از منظر اسلام و امام خميني


نگاهي به ديدگاه اسلام و ايران نسبت به صلح جهاني و بمب اتم

ميرزا رضا ليلاني
در سالروز حادثه دلخراش هيروشيما و ناكازاكي ضمن توجه به بخشي از تاريخ و اقدام وحشيانه آمريكا در كشتن بيش از 200 هزار نفر از غيرنظاميان و شهروندان ژاپني، ديدگاه اسلام و ايران در مورد كاربرد سلاح كشتار جمعي و در اين جا بمب اتم را در قالب نوشته زير بيان خواهيم كرد.
ساعت 8:30 بمب «Little Boy» «پسرك» رها شد و 43 ثانيه بعد، در ارتفاع 580 متري بالاي شهر منفجر شد. ابتدا برق آبي- سفيد كوركننده اي درخشيد و در كسري از ثانيه ،گرمايي معادل هزاران درجه سانتيگراد در هوا پخش شد.
آن هايي كه در وسط مهلكه گيرافتاده بودند، خوش بخت ترين مردگان بودند. بعضي هاشان بخار شدند. بعضي ديگر به ذرات سوخته خيلي ريزي تبديل شدند. اما درد و رنج اصلي، نصيب كساني مي شد كه دورتر از محل انفجار حضورداشتند.
گرماي شديد وموج حاصل ازانفجار تخم چشم هاي آنها را كه با تعجب به نقطه انفجار زل زده بودند را تركاند. پوست آنها از بدنشان جدا مي شد و روي زمين مي افتاد.موجي كه در مركز انفجارتشكيل شده بود با سرعت صوت و قدرت تخريبي معادل با 1205 تن TNT، دوسوم (48 هزار ساختمان ازمجموع76 هزار) ساختمان شهرر را با خاك يكسان كرد. دراثرموج انفجارو پودرشيشه هاي شكسته شده ، جاي سالمي درسروصورت قربانيان باقي نمي ماند. جمجمه عابران از موج انفجارمي تركيد و بدن هايشان متلاشي مي شد و به اطراف مي پاشيد.
در اثر انفجار اين بمب اتمي 60 كيلويي، ستون قارچي شكلي از غبار به ارتفاع 680 متر به آسمان رفت و تا شعاع5/1 كليومتري همه چيز با خاك يكسان شد!
هيچ كدام از يازده خدمه هواپيماي ب- 29امريكا كه صرفاً براي حمل همين بمب«پسركوچولو» آماده شده بودند، نمي دانستند چه چيزي را حمل مي كنند و فقط خلبان «تيبتز» از ماجرا خبر داشت. يكي از خدمه كه مسئول فيلم برداري از حادثه بودناگهان فرياد زد:
«خداي بزرگ! ما چه كرديم؟» اما نگاه سرد و بي تفاوت خلبان به او فهماند كه بايد ساكت باشد.
ولي اين هنوز پايان ماجرا نبود، دررابطه باعكس العمل جهاني واعتراض به عمل ضدبشري امريكاهم اتفاق زياد مهمي نيفتاد وازطرفي اكثر بازماندگان حادثه نيزدراثرصدمات وارده جان خودراازدست مي دادند.
تشعشعات نامرئي ناشي از بمب اتم نه تنها ازبين نرفت بلكه تا سالها بعد هنوز از مردمان ژاپن قرباني مي گرفت. هزاران نوزاد ناقص الخلقه به دنيا آمدند و هزاران مريض كه از انواع بيماري ها به خصوص سرطان خون - لوكمي و... كه دراثرتبعات ناشي ازاين فاجعه، يكي يكي مي مردند.
بمباران هيروشيما و ناكازاكي و نوشتن در مورد آن، تا سالها جزء مطالب ممنوعه در آمريكا بود. اولين بار «جان هرسي» در گزارشي با عنوان «هيروشيما» در مجله «نيويوركر»، مردم خوشحال و سرمست از پيروزي آمريكا را متوجه كثافت كاري هاي سياستمدارانشان در ژاپن كرد. اما خبرو عكس ها و فيلم هاي حادثه، سال ها به صورت «مدارك طبقه بندي شده ي امنيتي » باقي ماند.
از آن موقع تا كنون هر جنگي كه تصميم گرفته شده كه باشد، اتفاق افتاده و هر جنگي كه بايد تمام مي شده تمام شده ، بدون آنكه سازمان ملل كاري كرده باشد. تعداد بيانيه هاي بي اهميت سازمان ملل كه برخي از روشنفكران جهان سومي ها را به وجد مي آورد- از هزار و هشتصد قطعنامه گذشته و بزرگ ترين مدعيان و حاميان دموكراسي در دنيا از اين سازمان حق وحشيانه ي «وتو» گرفته اند و اين يعني در 63 سال اخير سازمان ملل نقش انفعالي را در سياست بين الملل ايفا كرده است.
جزء اولين نفراتي كه اين بيانيه را امضا كرد، «ترومن» رئيس جمهوري آمريكا بود كه 3 سال قبل از آن به وزير دفاع آمريكا در جزيره «تينيان» ژاپن تلگراف زد:
«پيشنهاد [استفاده از بمب اتم] تأييد شد. هر مو قع آماده بود رها كنيد».(1)
نقطه عطف تاريخ 300 ساله آمريكا زمان استفاده از بمب در هيروشيما و ناكازاكي بود. بمباران اتمي هيروشيما در 6 اوت 1945و ناكازاكي در 9 اوت 1945دو عمليات اتمي بودند كه در زمان جنگ جهاني دوم به دستور هري ترومن، رئيس جمهور وقت آمريكا، عليه مردم بي دفاع ژاپن انجام گرفت. (2)
مروري بر اولين و آخرين حمله هسته اي
بمباران اتمي هيروشيما و ناگازاكي دو عمليات اتمي بودند كه در زمان جنگ جهاني دوم به دستور« هري ترومن، رئيس جمهور وقت آمريكا»، عليه امپراتوري ژاپن انجام گرفتند. در اين دو عمليات، دو بمب اتمي بر روي شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي انداخته شد كه باعث كشتار گسترده شهروندان اين دو شهر گرديد. حدود 220 هزار نفر در اثر اين دو بمباران اتمي جان باختند كه بيشتر آنان را شهروندان غيرنظامي تشكيل مي دادند. بيش از نيمي از قربانيان بلافاصله هنگام بمباران كشته شدند و بقيه تا پايان سال بر اثر اثرات مخرب تشعشعات راديواكتيو جان خود را از دست دادند.
درسال 1945، پروژه منهتن، يعني تلاش سنگين و سخت آمريكا براي ايجاد بمب اتمي، سرانجام به نقطه موفقيت رسيد. اولين تجهيزات اتمي در آلاموگرودو در نيومكزيكو و در تاريخ 16 جولاي 1945 آزمايش شدند. سه هفته بعد، بمب اتمي در شهر هيروشيما مورد استفاده قرار گرفت و حدود 70 هزار تا 90 هزار قرباني گرفت كه اكثر آنان غيرنظامي بودند. سه روز بعد، بمب اتمي دوباره در شهر ناكازاكي به كار گرفته شد و در فاصله كمي پس از آن، جنگ جهاني دوم به پايان رسيد. تصميم به بمباران اتمي ژاپن، همواره موضوعي قابل بحث در سطح جهاني خواهد بود و سوالات مهمي در اين خصوص مطرح مي شود. آيا اين فاجعه بايد اتفاق مي افتاد؟ آيا ممكن است چنين فاجعه اي در ابعاد بزرگ تر دوباره روي دهد؟ حالا كه عده اي تجربه استفاده از نيروي هسته اي در مورد انسان ها را دارند، توانايي انسان براي مهار اين تسليحات مرگبار و خطرناك چيست؟ (3)
ادعاهاي اولين و آخرين استفاده كننده از بمب اتم در خصوص حقوق بشر
بمباران هسته اي هيروشيما و ناكازاكي تا به امروز تنها مورد استفاده جنگي از سلاح هسته اي در جهان است. هنوز هيچ جنايتي بزرگ تر و وحشيانه تر از اين جنايت امريكا در صفحه تاريخ بشريت به ثبت نرسيده است.
سوالي كه در اينجا پيش مي آيد اين است كه چطور دولتي كه به همين راحتي انسانهاي بي گناه، زن و بچه و پير و جوان را مي كشد (كه البته شبيه اين كشتارها در قرن بيستم و بيست و يكم نيز زياد داشته از جمله حمله وحشيانه به ويتنام، عراق و افغانستان و ...) خود را داعي حقوق بشر در جهان مي داند و رئيس جمهور يك چنين دولتي جايزه صلح نوبل دريافت مي كند و به كشورهاي ديگر كه داعيه صلح در دنيا دارند اتهام توليد بمب اتم مي زند. سواي از اينكه داشتن و يا نداشتن بمب اتم حق كشوري باشد يا نباشد، تاريخ گويايي اين است كه كثيف ترين اقدامات در دنيا را همين مدافع حقوق بشر انجام داده است.
ايران در جايگاه مدعي است نه متهم
ادعاهاي آمريكا در خصوص برنامه هسته اي ايران كه متمركز به نظامي گرايانه بودن است به جز شيطنت هاي اين كشور چيز ديگري نيست. چرا كه با نگاهي به ديدگاه هاي اسلام و ايران به اين نتيجه مي رسيم كه اين كشور نه تنها در خصوص سلاح هسته اي متهم نيست بلكه اتفاقا در جايگاه مدعي نيز قرار مي گيرد، مدعي اينكه صلح و ثبات در عرصه جهاني بازيچه دست زور و قدرت آمريكا و ايادي اين كشور قرار گرفته است.
در اين قسمت تلاش خواهيم كرد تا ديدگاه اسلام در خصوص صلح و امنيت را بيان كرده و نهايتا به اظهارات رهبر معظم انقلاب در مورد حرام بودن استفاده از سلاح هسته اي از يك سو و بيانات ايشان در خصوص پتانسيل ايران كه فراتر از بمب هسته اي است اشاره كنيم.
با بررسي در اصول اساسي اسلام درمي يابيم كه، اسلام دين صلح و صفا و انسانيت است و آن طور كه در قرآن مجيد مي يابيم، اسلام از ماده سلم و به معني مطيع بودن و انقياد به اوامر الهي و قبول روح صلح و مدارا و برادري است. (4)
كلمه اسلام نيز منحصر به حضرت محمد(ص) نيست، بلكه تمام اديان الهي در قرآن مجيد به نام اسلام خوانده شده، چنان كه در سورهء مباركه بقره آيه 131 و آل عمران 67 حضرت ابراهيم را مسلمان و در سورهء مائده آيه 111 پيروان حضرت مسيح را مسلمان و در سوره يونس آيهء 72 دين نوح را اسلام و در سورهء يونس آيات 83 و 84 دين موسي را اسلام و در سورهء يوسف آيه 101 دين يوسف و در ساير آيات قرآن مجيد دين ساير رسل را هم اسلام خوانده است.اسلام پرچمدار صلح و صفا است چنانكه در قرآن مجيد مي فرمايد:
« الصلح خير» «صلح بهتر است» (5) مراد آن است، كه با در نظرگرفتن هرگونه سودي كه تصور مي كنند، اين صلح است كه انتفاع بيشتري براي جامعه بشري دارد. اين، البته از مقايسه اي كه با جنگ و مبارزه حاصل مي شود، حاصل مي شود. و طي برداشتي كاملاً هزينه - فايده اي، صلح از آن بهتر است.
به ديگر سخن بايستي اذعان داشت كه؛ اسلام پرچم صلح را برافراشته و شعار خود را سلم و صلح قرار داده است. و اين صرفاً مربوط به جامعه مسلمين نبوده و نيست، بلكه كل جامعه بشري را شامل مي شود، و صلح مورد توجه اسلام نيز عالم گير است.
لفظ سلام (تهنيت و درود) كه برخورد و تماس در فرد بشر با يك ديگر است، به معني صلح و صفا است و ايجاد روح محبت بين آنها را سبب مي شود.
در عين مبارزاتي كه رسول اكرم براي گسترش اسلام مي فرمودند دستور صلح و صفا داده ميشد چنان كه در سوره مباركه انفال آيه 61 است :
«و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها و توكل علي اللّه« (6) و اگر به سوي صلح و صفا ميل كردند تو هم به آن بگراي و بر خداوند توكل كن.
اگر نيم نگاهي به تاريخ بشريت داشته باشيم آگاهانه به اين نتيجه خواهيم رسيد كه در عهدي از تاريخ بشريت كه، تقريباً همه مردمان زمان با فكر توحش و نبرد و پيكار مي زيستند و منتهاي مردانگي را در قدرت كشتن حريف از قبايل و طوايف همسايه مي دانستند و فخر و تفاخر مردان، فعاليت آنها در نبرد بود، اسلام بشر را براه صلح فراخواند. (7)
امروزه كه بشر از لحاظ فكري جلو آمده و وسايل رفاه و اختراعات و اكتشافات او در مدت دو قرن اخير از لحاظ نسبت، خيلي بيش از چندين هزار سال تاريخ است، بايد عقل و منطق و حكمت نوين بشريت را متوجه كرد كه، با اختلاف و جنگ كار دنيا به سامان نخواهد رسيد و تنها چاره و يگانه راه، ايجاد روح صلح و سلم در ميان افراد بشر خواهد بود. (8)
نظام سياسي كه مبتني بر اين دين باشد و با چنين وسعت ديدي، چگونه مي تواند بر وحشيانه ترين رفتار در جنگ تمسك جسته، زمينه هاي نابودي بشريت را فراهم كند. چگونه ممكن است چنين ديني با چنين زمينه هنجاري مستحكمي كه خدشه بدان وارد نمي شود و جزو اصول اين دين است جواز استفاده از سلاح هايي را بدهد كه هدف از ساخت آن نابودي نوع بشريت است.؟ مگر نه اينكه خالق جهان و كل بشريت واضع اين دين است؟
بمب اتم از منظر رهبر معظم انقلاب ايران:
«جنجالي كه راه مي اندازند، با هدف اين است كه ما را متوقف كنند. مي دانند كه ما دنبال سلاح هسته اي نيستيم؛ اين را فهميده اند، دانسته اند. من شك ندارم كه دستگاه هاي تصميم گير و تصميم ساز در اين كشورهائي كه جلوي ما ايستاده اند، اطلاع دارند و مي دانند كه ما دنبال سلاح هسته اي نيستيم. واقعاً سلاح هسته اي به صرفه ي ما نيست؛ علاوه بر اينكه از لحاظ فكري و نظري و فقهي، ما اين كار را خلاف مي دانيم و اين حركت را حركت خلافي مي دانيم. ما استفاده ي از اين تسليحات را گناه بزرگ مي دانيم و نگهداشتنش را يك كار بيهوده ي پرضرر پرخطر مي دانيم و هرگز دنبالش هم نمي رويم. آنها هم اين را مي دانند، اما روي اين نقطه فشار مي آورند براي اينكه اين حركت را متوقف كنند.» (9)
« ما مي خواهيم به دنيا اثبات كنيم كه داشتن سلاح هسته اي، قدرت آفرين نيست؛ به دليل اينكه قدرتهايي كه سلاح هسته اي دارند، امروز داراي سخت ترين مشكلاتند. آنها با تهديد هسته اي بر دنيا مسلط شدند، اما امروز اين تهديد ديگر كاربرد ندارد. ما مي خواهيم بگوييم ما دنبال سلاح هسته اي نيستيم و اقتدار را در سلاح هسته اي نمي دانيم و اقتدار متكي به سلاح هسته اي را هم مي توانيم بشكنيم. ان شاءاللّه اين ملت اين كار را خواهد كرد.» (10)
«شما مي بينيد دشمنان دنياي اسلام چه فشاري بر روي مسئله انرژي هسته اي در ايران دارند. آنها مي دانند كه ما دنبال بمب اتم نيستيم.» (11)
«مطلب بعدي آنها اين است كه ايران دنبال بمب هسته اي است! اين، يك حرف نامربوط و غلط و دروغ محض است. ما بمب هسته يي لازم نداريم. ما هيچ آماج و هدفي نداريم كه بتوانيم بمب هسته اي را در آن جا مصرف كنيم. ما به كارگيري سلاح هسته اي را با احكام اسلامي مخالف مي دانيم؛ اين را صريحاً بيان كرده ايم. ما تحميل هزينه ي ساخت سلاح هسته اي و نگهداري آن را بر ملت خودمان يك تحميل بيجا و بي مورد مي دانيم. ساخت چنين سلاحي و نگهداري آن، هزينه هاي زيادي دارد و ما به هيچ وجه جايز نمي دانيم كه اين هزينه بر مردم تحميل شود؛ ما احتياجي نداريم. ما داعيه ي تسلط بر دنيا، مثل امريكايي ها، نداريم كه بخواهيم سلطه ي زور بر دنيا داشته باشيم و احتياج به بمب هسته اي داشته باشيم؛ بمب هسته اي و قدرت انفجاري ما، ايمان ماست؛ و جوانان و مردم ما كه در دشوارترين ميدان ها با كمال قدرت و با همه ي ايمان ايستاده اند و باز هم خواهند ايستاد.» (12)
«ما احتياجي به بمب هسته يي نداريم. ما تا امروز اگر بر دشمنان خودمان غلبه كرده ايم، با بمب هسته يي غلبه نكرديم.» (13)
«امروز جمهوري اسلامي مسلّح به سلاحي است كه از سلاح اتمي بالاتر و برنده تر است و آن، سلاح اراده و ايمان مردم و حضور و همراهي آنها با دولت است، كه سلاح بزرگ ماست.» (14)
از اين دست بيانات در اظهارات ولي امر مسلمين جهان بسيار وجود دارد كه سلاح مبارزه ملت ايران را سلاح اراده و ايمان تلقي كرده اند، از همه مهمتر اينكه ايشان فتواي حرام بودن استفاده از اين سلاح را نيز داده اند.
پي نوشت: منابع در دفتر روزنامه موجود است.
 


امنيت و امت از منظر اسلام و امام خميني

رضا رحمتي
از يونان تا روم باستان گرفته تا ايران كه مردم آنها نيز مردم دولت - شهرها بودند و همچنين امپراتوريهاي عظيم كه تاريخ جولانگاه آنها بوده است، با تلاقي و همبستگي بيشتر هويتي و ارزشي كه پيدا كردند امنيت را براي خود به گونه اي مشترك تعريف مي كردند و غالباً وجود دشمن خارجي را عامل ايجاد اتحاد خود كه همان اتحاد امنيتي محسوب مي شد قلمداد ميكردند. مثلاً دولت - شهر آتن در برابر دولت - شهر اسپارت امنيت را در درون خود براي مقابله با اسپارت (عامل ايجاد ناامني و يا حتي ناامني) تلقي مي كرد (1) يا امپراتوري ايران در برابر امپراتوري روم تمام مردم را تحت يك لواي خاص (امنيتي) و مشترك قرار مي داد.
اديان الهي و آسماني نيز در برهه هاي تاريخ تعريف هويتي از امنيت را براي خود در نظر مي گرفتند و عليه خود را غيرهويت به شمار مي آوردند. ظهور دين اسلام و رسيدن حضرت ختمي مرتبت به نبوت در اين دين آسماني نيز از اين مقوله جدا نيست. اسلام معرفي شده توسط نبي اكرم (ص) مجموعه اي ارزشي تلقي مي شد كه جامعه اسلام را تحت پوشش خود قرار مي داد و با عنوان امت اسلام از غير امت جدا مي كرد. با وفات حضرت رسول و انشقاق ميان امت اسلام اين مجموعه امنيتي نيز از بين رفت و طي قرون متمادي هيچ تلاشي براي احياي آن صورت نگرفت.
اصطلاح امت كه در اينجا اشاره مي شود، يك اصطلاح كليدي اسلامي و قرآني است. مؤلفه اصلي و محوري در اصطلاح امت به جماعتي اطلاق مي شود كه بر آنها رسالتي نازل شده باشد، لذا به جامعه ديني امت گفته مي شود و دين، شكل دهنده و هويت بخش اجتماع نويني مي شود. در شكل گيري جامعه اي به نام امت، ويژگي ها و خصوصيات ديني اصالت دارند و اين بدين دليل است كه اسلام رسالت و وظايفي براي خود متصور است كه تحقق آنها صرفآً در جامعه اي به نام امت متصور مي بيند.(2)
همان طور كه مشاهده مي شود، مرزهاي محدوده امت مرزهاي سياسي - اجتماعي - فرهنگي - اقتصادي و حتي امنيتي نيست بلكه مرزهاي عقيدتي است و آن چه اين مرزهاي عقيدتي را به وجود آورده است، دين (در اينجا اسلام) و خدا است. به عبارت ديگر تمام كساني كه ايمان مي آورند و مسلم مي شوند زير پرچم يك امت با هم زندگي مي كنند. نگاه امت محورانه، از مردم جاوه در اندونزي گرفته تا كاليفرنيا در آمريكا، كانادا، سوئيس، عربستان، ايران، روسيه و... را در بر مي گيرد. محدوده اي فيزيكي براي آن متصور نيست. همچنين امت يك جامعه انساني است كه همه افراد آن در يك هدف مشتركند و بر خلاف ملت، اساس مفهوم خود را از دين مي گيرد، ولي ملت به مفهوم نوين سياسي - حقوقي آن با فاصله گرفتن از دين در چارچوب ملي گرايي جاي گرفته است. امت فراتر و وسيع تر از ملت بوده، و بر پايه دين استوار است.
اصطلاح ملت در مفهوم نوين آن اين گونه بيان مي شود: «هرگاه جمعيتي حتي با اختلاف در عادات، زبان و باورهاي مذهبي در چارچوب جغرافيايي معلوم و مشخص با يكديگر همزيستي مسالمت آميزي داشته باشند و براي اعتلاي جامعه خود كوشا باشند از نظر حقوق بين الملل تشكيل يك ملت را داده اند. طبيعي است كه چنين ملتي با داشتن مرزهاي جغرافيايي معين، زماني تبديل به يك ملت مي شود كه حكومتي از هر دست با دولتي مقتدر در رأس جامعه خويش داشته باشد (3)
در مسير تاريخي مفهوم ملت از دين و آئين به صاحبان دين و دين داران و سپس توده مردم كه داراي يك هدف مشترك هستند، تغيير مي يابد. با پيدايش واحدهاي سياسي نوين و محدوده سرزميني و نظام دولت - ملت در دوران جديد حيات سياسي از قرن 16 به بعد واژه ملت با مفهوم كشور و ساكنان آن مترادف گرديد و در طي زمان، ملت به گروهي از انسان ها گفته شده كه در سرزمين و محدوده جغرافيايي واحدي زندگي مي كنند، از ويژگي هاي قومي و نژادي و آداب و سنت هاي واحد برخوردار بوده، تحت يك رابطه حقوقي و سياسي اداره شوند. (4) بدين ترتيب چنان كه نمايان است واژه ملت كم كم بار سياسي به خود مي گيرد و در طول تاريخ دگرگشت مفهومي مي يابد و به توده مردم يا گروه خاصي اطلاق مي شود كه به نوعي مرتبط با قدرت حاكم هستند. به عبارت ديگر ملت در ارتباط با حكومت قرار مي گيرد و قدرت سياسي عامل مهمي در تعريف جديد ملت است. مثلاً درباره ايران زايش و پيدايش ملت در قالب قدرت سياسي، به زمان صفويه و زنديه برمي گردد. تشكيل دولت مقتدر شيعي توسط صفويان و تلقي از حاكم سياسي به عنوان وكيل مردم در دوره زنديه مؤيّ د اين امر است. (5))
امنيت از ريشه «امن» به معناي «درامان بودن» و «مصون بودن» از هرگونه تعرض و در«آرامش» و «آسودگي» بودن (6) از هر گونه«تهديد» و «ترس» (12) مي باشد. امنيت در يك تعريف عام و مقدماتي نيز عبارت است از؛ كيفيت تأمين بودن به معناي احساس آسودگي از ترس و عدم اطمينان است.
از اين زاويه امنيت مربوط به عقيده و باور مسلمانان مي باشد و چون باور همه مسلمانان در اسلام خدامحوري يا توحيد است حول اين هسته گرد هم مي آيند. همان طور كه گفته شد اين مسلمانان، امت اسلام هستند، پس امنيت براي اين امت تعريف مي شود و اين امت و عقيده و باورشان را در برابر ديگران حفظ مي كنند يعني به عبارت ديگر امنيت مفهومي امت محور است و ايندو با هم تعريف مي شوند (امنيت و امت). امنيت مرز سياسي ندارد بلكه مبناي عقيدتي براي مردماني كه بهره مند از باورهاي اسلامي اند، دارد.
اديان الهي به عنوان راهنمون هاي بزرگي كه هدايت بشريت را برعهده دارند، از اين حيث كه داعيه به سرمنزل رساندن جهان در صورت رعايت اصول خاص را دارند، واجد اصول معرفت شناسانه خاصّ خود هستند كه آنها را از گونه هاي بشربنياد هدايت و مقصودگرايي جدا مي كند. دين اسلام به عنوان آخرين اديان و كامل ترين آن ها به طريق اولي مي بايست برنامه خاصّ خود را براي رساندن انسان به سرمنزل مقصود داشته باشد، چنان كه خداوند رحيم در قرآن مي فرمايند اين قرآن «ت بيانً ل كل شي» يعني، بيان كننده همه چيز است. برنامه و يا مرامنامه اسلام براي تحليل امور را قرآن توضيح داده است.
الف) خداگرايي؛ منشاء دين خداست، يعني مبداء فاعلي دين خدا و مبداء قابلي دين انسان است و مبداء غايي آن ديدار انسان با خداوند است، و نيز ساختار داخلي دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار به لقاي الهي بار يابند.(7) خداگرايي مكتبي ا ست فكري كه بر پايه آن خدا قادر به انجام هر كاري است و اصل و ريشه هر چيزي به خدا بر مي گردد. خداگرايي خدا را مالك و آفريننده همه هستي مي داند و خاستگاه و فرجام همه چيز معرفي مي كند. در برخي از موارد خداگرايي در برابر انسان گرايي قرار داده شده است.(8) به باور خداگرايي جهان از تنها ماده ساخته نشده است و چيزي فراتر از جسم و ماده نيز وجود دارد. جهاني فراطبيعي وجود دارد. در خداگرايي باور بر اين است كه روح وجود دارد.(9))
ب) انسان محوري؛ انسان محوري نه آن گونه است كه در انديشه هاي فيلسوفاني چون اگوست كنت (پدر علوم اجتماعي مدرن) كه انسان را محور و مركز همه هستي مي داند و نه آنگونه كه حتي انسان محوري را رد خدامحوري، كه اساس تمامي بينش هاي مكتب اسلام مي دانند، نيست بلكه مقصود اين است كه انسان اساس هر گونه روابط اجتماعي تلقي مي شود. در بينش اسلامي انسان آن گونه كه هست و آن گونه كه آفريده شده است در نظر گرفته مي شود؛ يعني تركيبي از نيروهاي خير و شر كه در يك جدال تكاملي، آزادي و مسئوليت انسان را در بوته سخت ترين آزمايش ها قرار مي دهد. وظيفه انسان به عنوان نگهبان خويش، تقويت نيروهاي خير و پس راندن نيروهاي شر است. از اين رو، نه خوش بيني افراطي رواقيون در مورد انسان پذيرفته است و نه بدبيني افراطي مسيحيان و فرضيه گناه ذاتي كه نظريه مكتب رئاليسم آمريكايي بر آن بنا شده است. انسان بسته به پرورشي كه پيدا مي كند ممكن است گاه از فرشتگان برتر شود و گاه از ابليس بدتر. بنابراين آن چه به انسان هويت مي دهد نه نگاه تجربه گرايانه خداناباورانه، بلكه موجوديتي مستقل از اثباتي گرايي، به عنوان موجودي فراتجربي است (بدين معنا كه ضمن استمداد از مضامين تجربي و استفاده از گزاره هاي تجربي، در آن محدود نمي شود و آن را يكي از سطوح نگرش خود و نه تنها سطح مي داند)
ج) زمان و مكان زدايي؛ بينش اسلامي در ميان نظرياتي كه در زمينه سياسي مطرح شده اند تنها بينشي است كه از زمان و مكان فارغ است. همين امر سبب ميشود كه اين نظريه هيچ گاه در مسير زمان رنگ نبازد و به هيچ وادي هم تعلق نداشته باشد. قابليّت طرح اين نظر در هر زمان، مشروط به آن است كه جامعه از عقلانيّت برخوردار و از هر آنچه رنگ تعصب و تعلق دارد آزاد باشد. در اين جا در پيوند مستقيم با عقيده گرايي (يعني مبناي زدوندن مرزهاي زماني ومكاني) قرار مي گيرد. .
د) عقيده محوري؛ در اسلام ملاك جدايي انسان ها از هم عقايد آن ها است به عبارت ديگر آن چه افراد را از هم جدا مي كند مسلمان بودن آنها است. مسلمانان در لواي يك دين امّت محسوب مي شوند و غير مسلمانان كافران روابط اين دو بر پايه همين روابط عقيدتي است. جغرافيا نيز بين ايندو حكم فرماست. ولي به اين دليل كه از زمان رحلت پيامبر اسلام بين مسلمانان جدايي و تفرقه ايجاد شده است مرزهاي جغرافياي آن ها را از هم جدا كرده است. ولي آن چه مهم است اين است كه آنچه بايد باشد، اهميت دارد و نه آن چه هست.
با استفاده از متون اسلامي مي توان چنين نتيجه گرفت كه جهان اسلام در صورت عدم احساس خطر مي تواند با بعضي از غيرمسلمانان براساس تعهدات طرفين، رابطه صلح آميزي برقرار سازد كه در آن صورت به اين قسمت از جهان كفر كه با جهان اسلام رابطه مسالمت آميزي برقرار كرده است «دارالصلح» مي گويند. اين تقسيم بندي در ابعاد سياسي نيز مصداق پيدا مي كند. جهان غيرمسلمان را مي توان به دو قسمت تقسيم كرد: يكي غيرمسلماناني كه با اسلام سر ستيز ندارند و قصد از بين بردن آن را در سر نمي پرورند و ديگر غيرمسلماناني كه قصد دارند به كيان اسلام ضربه زنند و به محو آثار و اصول آن بپردازند. رابطه جهان اسلام با غيرمسلمانان دسته اول مي تواند بر مبناي همزيستي مسالمت آميز باشد و بين آن ها دادوستد و مراودات سياسي و اجتماعي برقرار بماند. چنان كه اين گونه غيرمسلمانان در داخل جامعه اسلامي به سر برند اصول و آزادي هاي مذهبي آن ها رعايت مي شود. خداوند هم در قرآن مي فرمايد: از مؤمنان و يهوديان و مسيحيان و صايبين و هر كس به خداوند و روز واپسين ايمان آورده و نيكوكاري كرده باشد پاداشش نزد خداوند محفوظ است، نه بيمي بر آن هاست و نه اندوهگين مي شوند. (10) بر همين اساس، در جهان امروز، رابطه بين كشورهاي اسلامي و غيراسلامي كه قصد محو بنيان اسلام را ندارند مي توان حسنه و مبتني بر همزيستي مسالمت آميز باشد و اين همان «دارالصلح» است.
در مورد جهاد هم بايستي اشاره كرد كه: اولاً جهاد، مؤسس نوعي استراتژي نظامي و دفاعي اسلامي است و نه نظريه اي جنگ:محور. ثانياً موازين آن به گونه اي است كه آن را مشروط به شروط ويژه اي مي سازد كه ثابت مي كند جهان اسلام پيوسته در جنگي علني با تمامي جهان كفر قرار ندارد و در نتيجه نمي توان آن را مبناي اين ادعا قرار داد كه در بينش اسلامي، جنگ اساس روابط بين الملل تلقي مي شود. آيات ذكر شده نيز ما را در تشخيص اين امر ياري مي كنند. آيه شريفه «قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم»، چنين ادامه مي يابد: لكن ستم كار نباشيد كه خدا ستم كاران را دوست ندارد. هر جا مشركين را يافتيد به قتل رسانيد و برانيد چنان كه آنان شما را راندند و فتنه بدتر از قتل است و در مسجدالحرام با آن ها قتال نكنيد مگر آنها پيش دستي كنند، در آن صورت آن ها را بكشيد و اين است كيفر كافران. (11) در واقع، دستور قرآن كريم داير بر مجازات و معامله به مثل با كفار است. آيات 89 و 90 سوره مباركه نساء نيز قتل كفار را مشروط به رفتار خصمانه آنها مي كند: چنان چه دست از جنگ برداشتند، تسليم شدند، پناه آوردند، از قتل آنها درگذريد.
نگاه پيامبر و امام خميني به امنيت
ظهور دين اسلام و رسيدن حضرت محمد (ص) به نبوت در اين دين آسماني، اسلام را به عنوان معرّ ف همه مسائل مسلمانان قلمداد كرد. اسلام معرفي شده توسط نبي اكرم مجموعه اي ارزشي تلقي مي شد كه جامعه اسلامي را تحت پوشش خود قرار ميداد و با عنوان امت اسلام از غير امت جدا مي كرد و در چارچوب امنيتي مشترك ارزش هاي اسلام دفاع از هر فرد مسلمان توسط حكومت اسلامي صورت مي گرفت، حكومت كارگزار ايفاي نقش مديريت در توزيع ارزش ها و قابليت ها در جامعه بود. اين مجموعه يك مجموعه متحد بود. تمام امت تحت لواي حضرت نبي يعني مدير و حاكم جامعه بودند. مفهوم امنيت در عصر پيامبر براي مسلمانان از سطوح مختلف، با هدف هاي متفاوت و موضوعات گوناگون تشكيل شده بود. اين تنوع و گستردگي چنين بوده است؛ از نظر سطح، به امنيت گروهي و امنيت امت تقسيم ميشد. از نظر قلمرو، به دو دسته امنيت داخلي و امنيت خارجي تقسيم شده و از نظر موضوع، حداقل شامل امنيت در حوزه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، محيط زيستي و منابع مي شده است. (12)
علامه طباطبايي معتقد است آنچه در اسلام اصالت دارد عقيده و ايمان است و مرز مملكت اسلامي، عقيده و ايمان و نه مرزهاي جغرافيايي و سياسي است، در اسلام تنها مرز حقيقي عقيده و ايمان است و هيچ عامل ديگري همچون وزن، نژاد، زبان و ... نمي تواند عامل برتري و امتياز به حساب آيد. مسأله عقيده آن قدر مورد توجه اسلام قرار گرفته است كه حتي در مسائلي چون ارث و بهره برداري جنسي نيز ملاك عقيده قرار داده شده است. و عقيده است كه مرز حقيقي انسان ها از يكديگر را مشخص مي كند.(13)
متأثر از كنه تفكر اسلامي رويه پيامبر نيز بر همين امر بنا شده بود، يعني حضرت رسول به دنبال مفهومي فراتر از سرزمين براي امنيت بودند و آنرا عقيده محورانه قلمداد مي كردند و بر آن بودند كه امنيت را با كل مسلمانان در نظر گيرند، به عبارت بهتر آن چه براي ايشان از اهميت والايي برخوردار بود، امنيت مجموع مسلمانان بود. آرمان ايشان مصون نگه داشتن عقايد مسلمانان از هرگونه تعرض بود.
آن چه پيامبر اعظم (ص) توانستند به آن جامه عمل بپوشانند، آن را در محدوده بايدها قرار دهند، مصداق عيني براي آرمان ها پيدا كنند و ...، همان هست هاي حضرت رسول (ص) بودند. هست ها، مصداق خارجي بايدها بودند، پيامبر توانستند امنيت امت محور خود را عملياتي كرده و مدينه بعد از هجرت را به مدنيتي تحت لواي حكومت اسلامي در خود تبديل كنند. و لباس واقعيت به رهيافت ها و رويكردهاي مندرج در قرآن بپوشانند. امت وراي سرزمين در زمان ايشان محقق شد و ايشان امنيت عقيدتي حول آن را ترسيم كردند. تمام مسلمانان زير لواي واحدي قرار گرفتند كه خود ايشان پرچم دار آن بودند.
بعد از رحلت حضرت رسول و ايجاد انشقاق در جامعه اسلامي (بعد از ماجراي سقيفه)، ارزش ها نيز بنا به وجود قرائت هاي متفاوت از هم تفكيك شد و جامعه دچار چندپارگي شد، به همين ترتيب امنيت نيز براي هر دسته متعاقب شكل گيري ارزش هاي مختلف، متفاوت شد، با انشقاق در مجموعه امت ديگر مبناي اتحاد و شكل گيري مجموعه امنيتي، خود امت نبود و به طوايف، اقوام، قبايل، و نهايتاً امپراطوري ها مبدّل شد. اين امر با افزايش شكاف ها تداوم يافته و منجر به تغيير اساسي مفاهيم شد، تا به وجود آمدن مفاهيم جديد در قرن 20 با نام دولت، دولت - ملت، ملت، كشور (با بار حقوقي) و ... كه در اين مجموعه جايگزين مفاهيم قبلي شدند.
در ايران،از اواخر دوران قاجار، دولت كم كم از دين و توده مردم فاصله مي گيرد و نوعي تقابل بين آنها به وجود مي آيد. در اين فاصله زماني كه شكاف بين دولت و ملت بيشتر مي شود شاهد كاربرد كلماتي همچون «مصالح عام»، بازپروري كلمه «ملت»، و «ملت ايران» از سوي علماي بزرگ ديني هم چون ميرزاي شيرازي هستيم.
با تداوم اين وضع در شرايط كشور و شرايط نظام بين الملل، به وجود آمدن انشقاق در امت اسلامي، پيدا شدن مفهوم دولت - ملت در تفكر و انديشه غرب، ايجاد فضاي ملت محوري به جاي عقيده محوري كم كم مفهوم امت معناي اصيل خود را از دست داده و بار معنايي جديدي به خود گرفت، آن چه در اين جا حائز اهميّت فراواني است مفهوم امنيّت مادي و فيزيكي و ايمني حصارهاي سرزميني است تا امنيت عقيدتي و باورهاي مردمي، آن چه اهميت پيدا مي كند توان نظامي - دفاعي كشورها براي حفظ خود است تا توان عقيدتي آن ها، آنچه محور واقع مي شود جنگ است و دولتي با ذات شرور و ... (14)
به اين ترتيب انقلاب اسلامي و ظهور انديشه هاي امام در اين برهه زماني به وقوع مي پيوندد. انديشه هايي كه منشاء آن را همان مفاهيمي كه در زمان حضرت رسول (ص) تكوين يافته بودند شكل داده است.
امام خميني بر طبق انديشه هاي اسلامي مفهوم ملت به معناي مدرن آن به معني آب و خاك صرف و مردم و قلمروي خاص ايران، كه برتر از ديگر ملت ها اعم از اسلام يا غير اسلام باشد را مردود شمرده و آنرا مغاير با تعاليم اسلام و آموزه هاي ديني مي دانستند. (15)
ايشان قائل به برتري عقيده بر سرزمين بودند، (در نگاه ايشان) آن چه اهميت داشت همان عقيده، ايمان، باورها و ... بود.
ولي به دليل محدوديت هاي بيروني كه در شرايط فعلي حاكم بر نظم بين المللي فائق است، امكان اجراي بايدهاي حضرت امام فراهم نبود. از اينرو امام دو وطن عقيدتي و سرزميني را قابل شناسايي و جدايي مي دانند. وطن عقيدتي همان دارالسلام يا امت اسلامي است كه اصالت دارد، اما وطن سرزميني به دلايل مقتضيات زماني و مكاني تنها در سايه اسلام مورد قبول است؛ لذا هنگامي كه در برابر اسلام قرار مي گيرد اصالت خود را از دست مي دهد. بر همين اساس ايشان براي وطن عقيدتي - امت - ارزش و اعتبار بالاتري نسبت به وطن سرزميني - ملت - قائل اند، مشروعيت مطابق با منافع اسلامي اختصاص يافته و انديشه ملي با آن تنظيم مي گردد. ايشان همواره منافع ملي - ملت - را ذيل منافع اسلامي - امت - تعريف نموده و براي منافع اسلام حساب ويژه اي قائل هستند. به اعتقاد امام منافع ملي در طول منافع اسلامي قرار دارد، لذا رابطه منافع ملي و اسلامي از نظر ايشان رابطه جزء به كل است و منافع ملي در برابر ديگر مسلمانان بر خلاف دستور صريح اسلام است. مطابق انديشه امام بايد منافع اسلامي - منافع جهان اسلام با همه كشورهاي اسلامي - را بر منافع ملي - منافع يك واحد سياسي خاص - ترجيح داد و اين امر تنها در حكومت اسلامي جهان اسلام قابل تصور است. (16)
امام خميني براي ملت ايران دو بعد ايرانيت و اسلاميت قائل بوده و معتقدند، كه بعد اسلاميت آن پايدارتر است، لذا ملت ايران مفهومي ديني است، ملت به معني مدرن آن نيز تا آنجا معتبر است كه در مقابل اسلام قرار نگيرد. (17)
مي توان گفت كه رابطه ملت و امت در انديشه ايشان عموم و خصوص مطلق است. بدين گونه كه ملت به عنوان يك جزء در زير مجموعه واحد كلي امت قرار مي گيرد. و مجموعه واحدهاي ملي تحت واحد جهاني امت يك جامعه واحد را به وجود مي آورند. بنابراين در انديشه امام ملت جزئي از امت بوده و هم راستا با آن مي باشد و هيچ گاه در تقابل با امت قرار نمي گيرد. (18)
پي نوشت: منابع در دفتر روزنامه موجود است.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14