(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 4 شهریور 1391 - شماره 20289

آيا بيداري اسلامي پروژه از دست رفته آمريكا است؟
زيردريايي فاتح قاتل خاموش ايراني
چگونه پروژه آمريكا براي ايجاد ناتوي عربي عليه ايران شكست خورد ؟


آيا بيداري اسلامي پروژه از دست رفته آمريكا است؟

زماني كه امام خميني (ره) جمعه ي پاياني ماه مبارك رمضان را «روز قدس» اعلام كردند، شايد كمتر كارشناس و صاحب نظر سياسي و بين المللي گمان مي كرد كه گفتمان مقاومت در آغاز دهه ي دوم قرن بيست ويكم ميلادي به گفتمان غالب منطقه تبديل شود و آثار استراتژيك و ژئواستراتژيك آن معادلات جهاني و نظام سلطه را تحت تأثير قرار دهد. سال گذشته بود كه برژينسكي در شوراي راهبردي آتلانتيك گفت: «كدام ديوانه اي آمريكاي ابرقدرت را از بلنداي سال 2000 به دره ي كنوني 2011 آورده است؟ دموكرات هاي احمق؟ جمهوري خواهان كم عقل؟ يا ايران؟! ما در شرايط بسيار عجيب و پيچيده اي به سر مي بريم.»
اين شرايط عجيب و پيچيده، حاصل پايداري گفتمان مقاومت در مقابله با نظام سلطه است؛ مقابله اي كه گاهي برخي افراد در داخل كشور نيز آن را غير ضروري دانستند و حتي به زبان آوردند كه ما بايد واقع بين باشيم و رژيم اشغال گر قدس را به رسميت بشناسيم. اكنون اما اين مقاومت است كه واقعيت را رقم مي زند.
براي بررسي مؤلفه ها، آثار و كارويژه ي گفتمان مقاومت، نشستي با حضور آقايان دكتر دهقاني فيروزآبادي
-استادتمام روابط بين الملل و رئيس دانشكده ي حقوق و علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي- و صادق الحسيني -كارشناس خاورميانه و خط مقاومت- در دفتر پايگاه
اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب تشكيل شد كه در ادامه بخشي از اين نشست را مرور مي كنيم .
¤ اگر موافق باشيد مي خواهيم به اثرات گفتمان مقاومت در تحولات اخير منطقه بپردازيم. عده اي در تحليل تحولات اخير منطقه مي گويند كه در واقع غرب مي خواسته يك تغييراتي را در چهارچوب دموكراسي خواهي در منطقه ايجاد كند، ولي ناگهان كار از دستش دررفته و مديريتش رها شده است. يعني به قول آنها بيداري اسلامي را مي توان پروژه ي ازدست رفته ي غربي ها تلقي كرد. آيا واقعاً اين تحولات ناشي از برنامه ريزي غرب و به ويژه آمريكا بوده است؟
دكتر دهقاني فيروزآبادي: به نظر من اين ديدگاه كساني است كه مي خواهند بيداري اسلامي را مصادره ي به مطلوب كنند. من شخصاً اين فرضيه را قبول ندارم كه آمريكا مي خواسته آن جا تحولاتي را ايجاد كند و از دستش دررفته است. البته برعكسش وجود دارد كه در جهان عرب مردم دنبال اسلام و ارزش هاي اسلامي و آزادي هاي مشروع بوده اند و انقلاب كرده اند و البته غرب و آمريكا مي خواهند اين ها را مديريت كنند. واقعاً هم يكي از چالش هاي بيداري اسلامي همين است كه غرب و آمريكا بخواهند اين حركت اصيل اسلامي و انقلابي را مصادره و مديريت كنند .
¤ چه دلايلي وجود دارد كه اين تحولات امتداد خط مقاومت در منطقه است؟
دكتر دهقاني فيروزآبادي: ما مي توانيم شاخصه ها و مؤلفه هاي گفتمان مقاومت را با جريان بيداري اسلامي بسنجيم. يكي از عناصر مقاومت، عنصر عدالت خواهي است. حال ببينيم مردمي كه به ميدان آمدند، يكي از خواسته هايشان عدالت هست يا نه؟ آيا مردم دنبال آزادي بودند يا نه؟ كاملاً معلوم است كه دنبال يك آزادي در چهارچوب ارزش هاي بومي و اسلامي هستند. استبدادستيزي و اسلام خواهي نيز از ديگر مؤلفه ها است كه به خوبي در كشورهاي در حال تحول قابل رؤيت است .
يكي از شاخصه هاي بسيار مهم ديگر، عنصر صهيونيزم ستيزي و مقاومت در برابر صهيونيسم است كه از قبل پيروزي انقلاب اسلامي بوده و به يكي از مؤلفه هاي نهضت حضرت امام خميني تبديل شده است. الان به گونه اي اين عناصر گفتمان مقاومت در منطقه پررنگ و برجسته شده كه كساني كه روابط رسمي با اسرائيل داشتند، مجبور شدند بگويند نه و ما هم در تجديدنظر در روابط مان هستيم. پس اين هم يك شاخص است كه اگر قرار باشد تحولات عربي در چهارچوب ليبراليسم باشد، اصلاً صهيونيسم ستيزي و مقابله با صهيونيسم معني نمي دهد .
يكي ديگر از شاخص هاي بيداري اسلامي كه با گفتمان مقاومت بسيار همسان است، صلح طلبي مثبت است. ما در روابط بين الملل دو ديدگاه داريم. بعضي قائل به صلح منفي و حداقلي هستند. اين ها مي گويند صلح در نظام بين المللي به معني فقدان جنگ است. يعني وقتي جنگ نباشد، مي گوييم صلح. اما صلح مثبت تعريفش اين است كه براي صلح، نبود جنگ لازم است، ولي كافي نيست. صلح مثبت مستلزم اين است كه تمام تبعيض ها و نابرابري ها به ويژه خشونت ساختاري در نظام بين الملل هم نباشد كه يكي از مصاديق واضح خشونت ساختاري منطقه خاورميانه رابطه ي رژيم صهيونيستي با فلسطيني ها است. اين كه ما بگوييم دو طرف با هم نجنگند و صلح باشد، اين صلح حداقلي است. اگر يك روابط ناعادلانه اي وجود داشته باشد كه يك فلسطيني هيچ حقي نداشته باشد، اين ديگر صلح نيست. صلح وقتي برقرار است كه تبعيض و نابرابري نباشد، بلكه عدالت برقرار باشد. در جريان بيداري اسلامي نيز مردم به دنبال همين هستند .
صادق الحسيني: به نظر من اين گونه نبوده كه خيزش هاي جهان عرب از ابتدا منظم و آگاهانه از سوي مردم شكل گرفته باشد. همچنين اين گونه هم نبوده كه آمريكايي ها و صهيونيست ها مسبب اين تحولات باشند. به نظر من هر دوي اين عوامل نقش داشته اند. حدود هشت ماه قبل از شروع اين خيزش ها، 15 سازمان جاسوسي آمريكا به اوباما گزارش دادند كه يك تحول جدي در جهان عرب در راه است و ما نمي دانيم اين تحول جدي واقعاً چيست؟ آنها همچنين گفتند كه ما بايد وارد شويم و آن را هدايت كنيم. دليلشان هم اين بود كه نارضايتي عمومي در تمام كشور هاي عربي از بي عدالتي، هرج و مرج و عجز فهم حاكمان وابسته به شدت افزايش يافته است . در تونس تمام اسلام گرايان منحرف و تجديدنظر طلب، كنار بن علي جمع شدند و يك اسلامي را ارائه دادند كه تمام نخبگان واقعي و مخلص را از تونس طرد كردند و مردم را در خفقان نگه داشتند. آنها حتي مساجد را محدود كردند و براي حجاب زنان محدوديت گذاشتند. يعني يك جنگ تمام عيار با اسلام را اعلام كردند و در عين حال به نام اسلام و يك نوع انقطاع شديد بين دولت و جامعه به وقوع پيوست. ياد آن مقاله ي معروف آقاي منيرشفيق افتادم كه اواخر حكومت شاه نوشت: دو جامعه زير يك سقف دارند زندگي مي كنند؛ يك جامعه شاه و اطرافيانش بودند و يك جامعه نيز اكثريت مردم. وضعيت امت اسلامي كنوني نيز همين گونه است .
در اين وضعيت حساس، مردم با حس فطري خودشان و ارزيابي مناسب از اين لحظه ي تاريخي، احساس كردند وقت كار است. اين قدر تلقين كرديم كه مي توانيم و توانستيم. بيداري اسلامي در منطقه همان است كه امام گفت شما تلقين كنيد كه مي توانيد، و خواهيد توانست. من از طارق البسم كه يك كمونيست بود و مسلمان شد و الان يكي از سياسيون مهم مصري است، شنيدم كه مي گفت: حسني مبارك ما را به موميايي و اسكلتي تبديل كرده بود كه قادر به هيچ كاري نبوديم . انقلاب مصر كار احزاب نبود؛ كار مردم بود. احزابي مثل خوان المسلمين با 84 سال سابقه يا حزب الوفد كه از سال 1919 تشكيل شده بود يا ديگر احزاب، جنبش هاي فيس بوكي و سنديكاها و دانشگاه هاي مختلف هيچ كدام نمي توانستند حسني مبارك را تكان دهند، اما ندا هاي الله اكبر، نماز جمعه ها و اعتقاد به اين كه مردم مي توانند، مسأله ي مصر را حل كرد. براي اولين بار مردم دست به دست هم مي دهند و با صداي مشترك، مسلمان ها و مسيحيان وارد ميدان ها مي شوند .
اين كشورها ديدند كه ايران به آمريكا نه مي گويد و هر روز كه مي گذرد، قوي تر و محكم تر هم مي شود. تجربه ي حزب الله و جنگ 33روزه و تجربه ي غزه و جنگ 22روزه را هم ديدند. مبارزات ديگر عليه آمريكا در عراق و افغانستان را مشاهده كردند ولذا گفتند: پس ما هم مي توانيم همان طور مقاومت كنيم . اين بيداري اسلامي به نظرم بهترين نمونه ي عملياتي كردن گفتمان مقاومت و سير تطور نظريه ي مقاومت است، طوري كه مقاومت به يك فرهنگ عمومي امت اسلامي تبديل شده است. حتي مسيحيان مصر مي آمدند آب را مي گرفتند براي مسلمان ها تا وضو بگيرند. بعد وقتي كه نمازشان شروع مي شد، حراست مي كردند كه پليس حمله نكند. بنابراين مردم يكي مي شوند و عزت ملي بيدار مي شود. از آن طرف هم در روز يكشنبه كه مسيحي ها براي عبادت به كليسا مي رفتند و مسلمانان گارد مي گرفتند و از آنها محافظت مي كردند كه مبادا پليس به كليسا حمله كند. مردم به خيابان ها ريختند و عزت خواهي و عدالت طلبي و آزادگي را فرياد زدند و تمام اين ها نشانه هاي يك اسلام واقعي است .
¤ همان طور كه اشاره رفت، گفتمان مقاومت در يك تعارض گفتماني با گفتمان غالب، يعني سلطه قرار دارد. طبيعتاً آنها آرام ننشسته و براي مقابله با گفتمان رقيب برنامه ريزي كرده اند. درباره ي تلاش آنها براي جلوگيري از پيشروي خط مقاومت چه مي توانيم بگوييم؟
دكتر دهقاني فيروزآبادي: اين مقابله در دو زمينه صورت
مي گيرد؛ سطح نظري و سطح عملي. در سطح نظري، گفتمان نظام سلطه با پادگفتمان سازي در مقابل گفتمان مقاومت ايستادگي مي كند و سعي دارد بيداري اسلامي را به گونه ي ديگري صورت بندي كند. مثل اين كه صلح را به صورت حداقلي و منفي تعريف كند يا طرح صلح در خاورميانه را كه تحت عنوان سازش مطرح است، مورد توجه قرار دهند. يا يك تعريف ليبراليستي از بيداري اسلامي ارائه مي دهند و سعي مي كنند در مقابل گفتمان اصيل بيداري اسلامي، گفتمان هاي جايگزين سكولار و سلفي را برجسته كنند و گفتمان سازي كنند، چون وقتي گفتماني را ساختيم، در حوزه ي نظر نمي ماند و به حوزه ي عمل هم مي رسد .
در سطح عملي نيز دو مقوله مطرح است: اولاً به نظر من مهار بيداري اسلامي يا به صورت كلي تر، مهار گفتمان مقاومت، كانون اصلي اش همانا مهار ايران است. اگر موفق شدند ايران را مهار كنند، گفتمان مقاومت را مهار خواهند كردند. در سوريه و لبنان هم قضيه بر همين منوال است و اين اقداماتي كه در سوريه اتفاق مي افتد، به نظر من هدف اصلي اش گفتمان مقاومت است .
الان طراحي نظام سلطه براي مقاومت يك طراحي چندبعدي و چندجانبه است. در ايران با جنگ رواني، جنگ اقتصادي و جنگ نرم و در لبنان با گزينه ي نظامي نتوانسته اند به هدف خود برسند و الان در سوريه در حال اجراي گزينه ي نظامي هستند. استراتژي و راهبرد آنان «سلطه ي چندجانبه» است و گاهي كانونش عوض مي شود. بعضي وقت ها تمركز مي كنند بر ايران و يك زماني لبنان و الان كانون تمركزشان بر سوريه است .
دومين روش عملي مقابله ي آنها هم «محدودسازي»است. مي خواهند هم در ايران، هم در جاهاي ديگر تا آنجايي كه مي توانند، شعاع بيداري اسلامي و شعاع تأثيرگذاري گفتمان انقلاب اسلامي را محدود كنند. براي اين كه گفتمان مقاومت را هم از لحاظ نظري و هم از لحاظ عملي ناكارآمد جلوه دهند تا براي ديگران الگو نشود. صادق الحسيني: در سوريه با پول صهيونيسم و با ابزار تروريسم و اتحاد مثلث «وهابيت - صهيونيست - امپرياليسم» يك شبيه سازي از انقلاب مي خواهند ايجاد كنند. آنها سعي كرده اند با ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم و كشتار مردم بي گناه كمر مقاومت را در سوريه بشكنند. الان 16 ماه است كه اين كار را انجام مي دهند، چون بوش گفته بود من به عراق آمدم براي تغيير شيوه ي زندگي عراقي ها و براي تغيير فكر عراقي ها. گام هاي آنها براي اين حركت عبارت از: عراق، سوريه و لبنان است تا نهايتاً به ايران برسند. ايران جايزه ي بزرگ آنها است، چون به زعم آنها بانك مركزي تروريسم در جهان است. اين اصطلاحي است كه بوش به كار برد و منظورش از تروريسم در ايران، همان مقاومت بود. در واقع بانك مركزي مقاومت و شعاع اصلي مقاومت و نور اصلي مقاومت از ايران است و از اين جا آغاز شده است. وقتي انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد، كيسينجر گفت اين يك زلزله و يك اتفاق بسيار عجيبي است. مناخيم بگين هم گفت كه ما نمي دانيم چه كار كنيم .
محمد حسنين هيكل مي گويد يك تحول ژئواستراتژيك براي اولين بار در جهان اتفاق افتاده است. پس طبيعتاً آمريكايي ها نگران هستند و لذا ما بايد با دست و دندان از حزب الله و نظام سوريه دفاع كنيم. او مي گويد هرچند من با نظام سوريه اختلاف نظر دارم، اما به عنوان يك قدرت بايد باقي بماند، چون آن جا پلي است بين شما و مديترانه و مقاومتي كه اين جا وجود دارد .
¤ از مسائلي كه رهبر انقلاب در ديدارهاي ماه مبارك رمضان به آن اشاره كرده اند، نگاه آرمان گرايانه ي جمهوري اسلامي ايران همراه با واقع بيني است. گفتمان مقاومت يكي از مصاديق اين نگاه است. در حالي كه خيلي ها نه تنها پيروزي بر نظام سلطه و شكست اسرائيل، كه به چالش كشيدن آنها را هم آرماني دوردست و حتي غير قابل دستيابي و رؤياپردازانه مي دانستند، اما جمهوري اسلامي با گفتمان مقاومت، آرمان خود را تا جايي پي گرفت كه امروز نتايج آن كاملاً آشكار است. شما اصل «آرمان گرايي همراه با واقع بيني» را چگونه تحليل و ارزيابي مي كنيد؟
دكتر دهقاني فيروزآبادي: گفتمان مقاومت هم واجد عناصر آرماني است و هم واقع بيني كه به بعضي از آن ها اشاره كرديم. از لحاظ تاريخي، ايران و ايرانيان چه پيش از اسلام و چه پس از اسلام، وقتي صاحب قدرت شدند كه يك آرماني داشتند. يعني ايرانيان با آرمان خود در نظام بين الملل و در دوره هاي مختلف نقش ايفا كردند، منتها آرمان به اضافه ي نگاه به واقعيت ها و توانايي هاي ملي. به نظر من آرمان و اقتدار دو روي يك سكه هستند. يعني ما آرمان داشته باشيم و در عين حال براي تحقق آرمان بايد اقتدار هم داشته باشيم؛ اقتدار معطوف به واقعيت .
بنابراين بايد تلاش كنيم كه بيشترين اقتدار و مؤلفه هاي قدرت را به دست بياوريم. اتفاقاً اگر اسلام را با اديان ديگر مقايسه كنيم و حتي با تئوري هاي روابط بين الملل، در هيچ كدام آنها به اندازه ي اسلام بر قدرت و اقتدار تأكيد نشده است. اين اوج واقع بيني است. گفتمان ما كه گفتمان مبتني بر اسلام است، يك گفتمان واقع نگر است، چون به واقعيت هاي اقتدار و قدرت توجه دارد، اما به آن كفايت نمي كند. يعني ما يك آرمان هايي داريم كه براي تحقق آن بايد به واقعيت ها توجه كنيم .
بنابراين در سياست خارجي، هم بايد آرمان داشت و هم براي تحقق آرمان قدرت كسب كرد. حال ارتباط بين آرمان و واقعيت كجا برقرار مي شود؟ در چهارچوب عنصر مصلحت و عقلانيت است كه آرمان و واقعيت با هم مرتبط مي شوند و اين مهم ترين ويژگي گفتمان مقاومت است. سخن معروف رهبر معظم انقلاب هم كه اصول سياست خارجي ما را «عزت، حكمت و مصلحت» عنوان كردند، مثلثي است كه آرمان گرايي همراه با واقع بيني در درون آن معني پيدا مي كند. ما از يك طرف آرمان هاي عزت طلبانه داريم كه با عقل و حكمت و مصلحت مي توانيم آن را پيگيري كنيم. البته بايد بگويم عقلانيتي كه ما در گفتمان مقاومت انقلاب اسلامي داريم، با عقلانيت غربي متفاوت بوده و بسيار فراتر از عقلانيت ابزاري است .
بنابراين آرمانگرايي توأم با واقع بيني در گفتمان مقاومت، يعني چگونگي حركت از وضع موجود به وضع مطلوب؛ چون آرمان ما وضع مطلوب است. حالا چگونه مي شود از اين وضع موجود به سمت وضع مطلوب حركت كرد؟ اين جا شما بايد مقدورات و محظورات عناصر قدرت را لحاظ كنيد، منتهي نه براي حفظ وضع موجود؛ براي رسيدن به آن آرمان .
صادق الحسيني: در اين جا يك ملاحظه وجود دارد و آن فرق بين واقع گرايي و واقع بيني است. خيلي ها مي خواهند به ما اين موضوع را تزريق كنند كه واقع گرا باشيد. اين ها مي خواهند واقعيت ها محفوظ بماند و به سمت آرمانگرايي حركت نكنند. در صورتي كه واقع بيني واقعيت ها را همان طوري مي بيند كه هست. البته برخي در اين ميان مطرح مي كنند كه ما در دنيا منزوي شده ايم و بايد با دنيا طوري تعامل مي كرديم كه با ابرقدرت ها تنش پيدا نكنيم. در حالي كه يكي از برجسته ترين امتيازات الگوي ما همين تقابل با استكبار جهاني است. ما با همين امتياز است كه الان در خيبر و بدر هستيم. اگر ما خدا را عبادت كنيم، اما با طاغوت و استكبار نجنگيم، اين مي شود همان انتظار سلبي و همان اسلام منزوي كه پيش از انقلاب بود. يا همان نظريه ي ارتجاعي كه مي گفت: بنشينيد تا فساد منتشر شود و امام زمان ظهور كند. اين فكر بسيار خطرناك است . معصومين عليهم السلام در حديثي ارتباط بين واقع بيني و آرمان گرايي را به خوبي نشان ما داده اند. اين حديث همچون يك پل ارتباطي، به خوبي ارتباط بين واقع بيني و آرمانگرايي را برقرار مي كند: «اللّهمّ أر ني الأشياء كما ه ي» و «اللهمّ أر ن ي الحقّ حقّاً حتّي أتّب عه و أر ن ي الباط ل باط لًا حتّي أجتن به» خدايا اشياء را همان طور كه هست، به من نشان بده و حق را همان طور كه هست، به من نشان بده تا از آن تبعيت كنم و باطل را نيز همان طور كه هست، بر من آشكار ساز و اين قدرت را به من بده تا از آن دوري كنم .

 


زيردريايي فاتح قاتل خاموش ايراني

ايران به عنوان يكي از
قديمي ترين تمدن هاي داراي قدرت نظامي بالاي دريايي با وجود تمايل براي در اختيار داشتن زيردريايي، تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از امكان داشتن اين ابزار مهم بي بهره بود .
پس از جنگ تحميلي، در دهه 1990 ايران امكان خريد ناوچه هاي موشك انداز با فناوري مناسب و زيردريايي را از روسيه پيدا كرد و با جمع بندي صاحبنظران، زيردريايي انتخاب و خريداري شد .
با ورود زيردريايي هاي روسي به كشور، همزمان با سعي در كشف و رفع عيوب اين زيردريايي ها تلاش ها براي شروع مطالعه و ساخت زيردريايي در رده هاي مختلف متناسب با نياز بومي نيز آغاز شد .
توليد زيردريايي غدير از نتايج يك دهه جهاد علمي متخصصان ايراني بود كه به عنوان يك زيردريايي ميدجت(كوچك) در اختيار نيروي دريايي كشور قرار گرفت .
در كنار ساخت زيردريايي هاي كوچك كلاس غدير اقدام براي طراحي و ساخت زيردريايي هاي سنگين نيز آغاز شد كه تاكنون خبرهايي از ساخت زيردريايي هايي در رده هاي وزني محدوده 500 و 1000 تن به گوش مي رسد .
با وجود زيردريايي هاي سبك كلاس غدير و زيردريايي هاي سنگين كلاس طارق، صنعت دفاعي كشور نيازمند يك حلقه واصل ميان اين دو بود كه با طراحي و ساخت زيردريايي كلاس متوسط بومي فاتح، در سال 1390 متخصصان متعهد نيروي دريايي كشورمان اين نياز را برطرف كردند .
در اين گزارش به معرفي زيردريايي فاتح، معروف به «قاتل خاموش ايراني» مي پردازيم .
زيرسطحي 527 تني فاتح به عنوان يك زيردريايي نيمه سنگين تلقي شده و تناژ آن هم در زيرسطح 593 تن است .
اين زيردريايي از نظر مشخصات عملياتي بسيار برتر از غدير بوده و توانايي حركت در عمق 200 متر را به صورت عادي داشته و بيشينه عمق قابل دستيابي براي آن هم 250 متر است .
در طراحي فناوري اين زيردريايي، متخصصان كشورمان سعي در رسيدن به بهينه ترين حالت ممكن براي افزايش توانمندي رزمي داشته اند و از اين رو فاتح داراي 4 مقر پرتاب اژدرهاي 533 ميليمتري بوده(قطر اژدر) و توانايي حمل 8 مين دريايي را دارد .
طبق اعلام منابع رسمي، اين زيردريايي داراي دو اژدر ذخيره است كه از اين عبارت دو برداشت متصور مي شود بدين ترتيب كه يا دو اژدر به همراه چهار اژدر موجود در پرتابگرها در اين زيرسطحي وجود دارد و يا به ازاي هر پرتابگر 2 اژدر ذخيره پيش بيني شده كه در صورت وجود حالت دوم، پايايي جنگ افزار فاتح بسيار بالا است .
فاتح ظرفيت 35 روز دريانوردي پيوسته را دارد كه از اين منظر نيز پيشرفت چشمگيري نسبت به زيردريايي هاي كلاس غدير داشته است .
سرعت سطحي فاتح 11 نات(35.20 كيلومتر بر ساعت) و در حالت غوطه ور 14 نات(9.25 كيلومتر بر ساعت) بوده و اين زيردريايي علاوه بر امكان حمل نيروهاي تكاور و رساندن آنها به نقاط مورد نظر، از توانايي حمل موشك هاي زيرسطحي و موشك هاي دوش پرتاب سطح به هوا نيز برخوردار است .
اكنون به مقايسه توانايي هاي زيردريايي هاي سنگين كيلو و سبك غدير با زيردريايي فاتح كه حد واسط بين اين دو قرار دارد
مي پردازيم، البته بايد گفت كه اطلاعات منتشر شده از اين زيردريايي ها بسيار محدود است .
زيردريايي فاتح از نظر وزن روي آب حدوداً 5.4 برابر سنگين تر از غدير 115 تني بوده و كيلوي 2350 تني نيز حدوداً 5.4 برابر فاتح است .
غدير داراي 2 پرتابگر 533 ميليمتري براي شليك اژدر است و از تعداد اژدرهاي ذخيره آن اطلاعي در دست نيست اما برخي كارشناسان خارجي امكان حمل 2 اژدر ذخيره را براي آن تصور مي كنند .
« كيلو» از 6 پرتابگر اژدر 533ميليمتري برخوردار بوده و 18 اژدر نيز با خود حمل مي كند كه 12 اژدر آن ذخيره است. فاتح به عنوان برادر بزرگ تر غدير داراي 4 پرتابگر اژدر بوده و با توجه به اعلام منابع رسمي 2 اژدر رزرو دارد و مي توان حدس زد دو اژدر ذخيره به ازاي هر پرتابگر دارد .
مشخص است كه افزايش تعداد محفظه شليك اژدر در طراحي فاتح تمايل به امكان تعداد شليك بيشتر در فواصل زماني كوتاه و همچنين داشتن مهمات براي باقي ماندن در عرصه نبرد و تداوم درگيري مدنظر بوده و قدرت تهاجمي فاتح در شروع درگيري دو برابر غدير و دوسوم كيلو است .
تعداد اژدرهاي ذخيره فاتح برابر با غدير يا چهار برابر آن خواهد بود البته كيلو مي تواند دو بار ديگر
6 پرتابگر اژدر خود را پر كرده و به سمت دشمن آتش كند كه در صورت وجود 8 فروند اژدر ذخيره در فاتح مي تواند مثل كيلو دو بار پرتابگرهاي خود را پر كند البته در مجموع
6 اژدر كمتر از كيلو دارد .
در مورد تعداد مين نيز، قابليت فاتح براي حمل 8 مين، يك سوم زيردريايي كيلو بوده كه نشانگر رويكرد كشور در استفاده كمتر از مين هاي دريايي است .
از جمله نكات قابل مقايسه ديگر بين فاتح و كيلو، سرعت آنها است كه سرعت روي آب هر دو تقريبا يكي بوده ولي كيلو در آب به سرعت 17 نات(45.31 كيلومتر بر ساعت) دست مي يابد اما فاتح با 14 نات يعني 82 درصد سرعت زيردريايي كيلو حركت مي كند .
همچنين بيشينه عمق قابل دستيابي كيلو 300 متر و عمق عملياتي آن 240 متر است كه براي فاتح اين مقادير به ترتيب 250 و 200 متر كاهش مي يابد كه با توجه به كوچك تر و سبك تر بودن فاتح از كيلو دستيابي به 83 درصد توانايي كيلو قابل تحسين است .
از نظر طول مدت مأموريت نيز منابع خارجي براي كيلو 45 روز را ذكر مي كنند اما زيردريايي فاتح تا 35 روز مي تواند به دريانوردي بپردازد بنابراين در اين كميت نيز فاتح به حدود 78 درصد يعني بيش از دو سوم توان زيردريايي كيلو دست يافته است .
با در نظر گرفتن سرعت حركت فاتح با استفاده از لوله هوا كه 8 نات(8.14 كيلومتر بر ساعت) اعلام شده مي توان برد فاتح را بيش از 6700 كيلومتر تخمين زد كه اين عدد قابل توجه توانمندي اين زيردريايي را براي اجراي مأموريت هاي فراتر از آب هاي نزديك و حضور در شمال اقيانوس هند و حتي خليج عدن نشان مي دهد .
در جمع بندي اين مقايسه بايد متذكر شد كه زيردريايي فاتح با وجود كمتر از يك چهارم وزن روي آب زيردريايي كيلو، در عمده مشخصات فني به حدود 80 درصد از توانايي زيردريايي مطرح كيلو دست يافته است .
اين موفقيت نشان مي دهد كه طراحان ايراني بهترين استفاده را با مقدورات فعلي از فضاي داخلي فاتح داشته اند. سامانه هاي
به كارگرفته شده در فاتح نيز مانند غدير از جديدترين فناوري هاي استفاده شده كه كاهش خدمه مورد نياز، كاهش احتمال بروز عيب، افزايش فاصله زماني بين تعميرات و همچنين سادگي
عيب يابي و تعمير را به دنبال داشته است .
فاتح با برخورداري از حسگرهاي پيشرفته در عين كاهش اثرات راداري و صوتي خود و ايجاد
سامانه هاي ارتباطي امن براي تبادل داده با واحدهاي سطحي و هوايي ديگر، به جزئي از شبكه دفاعي دريايي ايران تبديل شده است .
با توجه به ساخت بومي فاتح اين زيردريايي در اين مقايسه با نمونه هاي خارجي همرده خود صرفه جويي ارزي قابل توجهي را به دنبال دارد .
اين زيردريايي علاوه بر افزايش نفوذناپذيري دشمن در سواحل خودي، امكان حضور نيروي دريايي را در دو منطقه راهبردي تنگه مالاگا و تنگه
باب المندب بيشتر كرده و با حضور خود در آب هاي سرزميني و درياهاي آزاد نزديك، امكان حضور زيردريايي هاي كلاس كيلو و زيردريايي 1000 تني بعثت را در آبهاي دوردست براي حمل موشك هاي كروز ضدسطحي و بالستيك فراهم مي كند .
به گزارش باشگاه خبرنگاران
به كارگيري انواع زيردريايي هاي سبك، نيمه سبك و سنگين در سازمانه رزم دريايي، نقش بسزايي در ايجاد نيروي دريايي راهبردي مورد تاكيد مقام معظم رهبري به منظور حفاظت ار منافع ايران در آبهاي آزاد و بين المللي ايفا خواهد كرد .
 


چگونه پروژه آمريكا براي ايجاد ناتوي عربي عليه ايران شكست خورد ؟

آمريكا تلاش داشت تا با كمك شوراي همكاري خليج فارس و با ادغام ارتش هاي اين كشورها نيروي دفاع منطقه اي با نام ناتوي عربي ايجاد كند. اين نيروي نظامي با هدف مقابله با ايران طراحي شده بود ولي اين طرح با همان سرعتي كه آغاز شد به شكست انجاميد، رجانيوز در گزارشي به اين موضوع پرداخته است.
منابع نظامي مي گويند پروژه اي كه دولت امريكا با مشورت رژيم صهيونيستي از بيش از دو سال پيش با هدف شكل دادن به يك نيروي نظامي عربي در مقابل ايران كليد زده بود، شكست خورده و از دستور كار خارج شده است.
«ناتوي عربي» نامي بود كه امريكايي ها به نيروي نظامي مشترك كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس دادند كه بنابود با ادغام ارتش هاي اين كشورها به اضافه چند كشور ديگر مانند اردن و مغرب شكل بگيرد و يك نيروي «دفاع منطقه اي» در مقابل ايران بوجود بياورد.
به گفته منابع نظامي در تهران، نقطه شروع اين پروژه جنگ ليبي بود كه در آن برخي كشورهاي منطقه مانند قطر حضور نظامي واقعي پيدا كردند و اما ماجرا با بحران بحرين كه تهديد كننده موجوديت سلفيسم امريكايي در منطقه خليج فارس بود، به اوج رسيد .
«امريكايي ها فكر مي كردند فرصت بسيار مناسبي دارند تا با يك تير چند نشان بزنند. اول اينكه با به هم متصل كردن نيروهاي نظامي كشورهاي عضو شوراي همكاري نيازهاي نظامي آنها را ارتقا داده و تسليحات بيشتر و گران تري به آنها بفروشند .
دوم، يك نيروي منطقه اي در مقابل ايران ايجاد كنند كه هم تداعي كننده جنگ شيعه و سني باشد و هم در موقع لزوم نيروهاي نظامي غربي را از درگيري با ايران بي نياز كند.
سوم، امريكايي ها در پي آن بودند كه هم زمان با خروج از عراق و افغانستان، ظرفيت هاي جديد براي حضور منطقه اي خود ايجاد نمايندو چهارم، جلو نفوذ بهار عربي به كشورهاي خليج فارس را كه داراي اهميت راهبردي براي امريكا هستند بگيرند»
براي تحقق اين هدف اتفاقات زير رخ داد :
1- عربستان سعودي با تشكيل نيرويي به نام سپر جزيره مداخله در بحرين را آغاز كرد .
2-شوراي همكاري به بررسي اين موضوع پرداخت كه آيا مي تواند مغرب و اردن را هم به عضويت بپذيرد يا نه؟
3-كشورهاي خليج فارس پذيرفتند كه به عنوان بخشي از سپر دفاع موشكي ناتو عمل كنند كه اكنون بخش هاي مهمي از آن در مرزهاي اروپايي روسيه و همچنين در تركيه آغاز به كار كرده است .
4- امريكا تلاش كرد در هرگونه رويارويي منطقه اي از جمله در لبنان و سوريه، كشورهايي مانند سعودي و قطر را به گونه اي درگير كند كه راه بازگشتي براي آنها باقي نماند و به ناچار به ضرورت تقويت نظامي خود تن بدهند.اما برخي نشانه ها حكايت از آن دارد كه اين طرح به همان سرعتي كه آغاز شد، كنار گذاشته شده است .
برخي از اين دلايل چنين است :
1-ظاهرا كشورهاي عربي منطقه به امريكا اعلام كرده اند به لحاظ داخلي و به لحاظ نظامي در موقعيتي نيستند كه موضعي چنين راديكال در مقابل ايران اتخاذ كرده و سطح درگيري با ايران را از ابعاد سياسي و امنيتي به بعد نظامي ارتقا بدهند .
2-برخي اطلاعات نشان مي دهد كشورهاي عربي از اين نگرانند كه با وارد شدن به اين بازي در هرگونه درگيري احتمالي ميان ايران و غرب (خصوصا اسراييل) به عنوان «نخستين قربانيان» در معرض آتش انتقام جويي ايران قرار بگيرند. بنابراين به صورت محترمانه به امريكا اعلام كرده اند كه مايل به چنين ريسك بزرگي نيستند .
3- مسئله سوم اين است كه به گفته برخي منابع نظامي، كشورهاي عربي در خفا به اين تحليل رسيده اند كه امريكامي خواهد بار عمليات نظامي در منطقه را به دوش عرب ها بگذارد و آرام آرام به دلايل مربوط به وضعيت اجتماعي و اقتصادي دروني خود حضور مستقيم نظامي اش در منطقه را كمرنگ كند. اين براي كشورهاي عربي كه اكنون امنيت ملي خود را شكننده تر از هر زمان ديگري مي بينند بسيار هراس آور است. بنابراين علي الظاهر كشورهاي عربي در پي آن هستند كه اجازه ندهند امريكا از تعهدات نظامي خود در منطقه شانه خالي كند .
4-چهارمين علت اختلافات دروني جدي است كه ميان اعضاي شوراي همكاري وجود دارد و اعضاي اين شورا بر خلاف آنچه ظاهرا به نظر مي رسد به هيچ وجه به سيادت عربستان سعودي موافق نيستند. زكريا گلدمن و ميرا رپ-هوپر، از تحليلگران شوراي آتلانتيك در امريكا طي مقاله اي در مرداد ماه سال جاري كه روي پايگاه اينترنتي شوراي آتلانتيك منتشر شده، اين مسئله را اين گونه توضيح داده اند: « هرگونه پيمان دفاعي نظامي موثر نياز به اتحاد تنگاتنگ در منطقه دارد .
بيشترين ظرفيت نظامي كشورهاي عضو شوراي همكاري مربوط به عربستان سعودي است و از آنجا كه اغلب كشورهاي عضو اين شورا نسبت به سلطه عربستان بدبين هستند، ممكن است تمايلي به سپردن امنيت آينده خود به يك سازمان منطقه اي تحت تسلط عربستان نداشته باشند. در واقع، در سال 2010 نزديك به 40 درصد كلّ هزينه هاي نظامي خاورميانه و منطقه شمال آفريقا مربوط به عربستان بود .
همچنين اين كشور حدود دو سوم جمعيت شوراي همكاري را از آن خود كرده و نسبتي مشابه در زمينه تعداد پرسنل نظامي فعال اين شورا داشته و نيز حدود نيمي از هواپيماهاي نظامي شورا متعلق به اين كشور است.بنابراين تعجبي ندارد كه برخي از كشورهاي ديگر خليج فارس نگران آن هستند كه هرگونه سازمان دفاعي متحد منطقه اي تحت سلطه عربستان قرار گرفته، و به همين دليل تاكنون در برابر تلاش هاي رياض براي اتحاد بيشتر شوراي همكاري مقاومت كرده اند».
به عقيده تحليلگران ، نتيجه روشن اين روند آن است كه كشورهاي عربي به خريد تسليحات از امريكا ادامه خواهند داد، ولي از لحاظ عملياتي هيچ ظرفيت نظامي جديدي در منطقه شكل نخواهد گرفت .
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14