(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 18 شهریور 1391 - شماره 20301

بخل و آثار زيانبار آن
بررسي روش تبليغ درمسيحيت و اسلام
اگر مي خواهيد تلاشتان به ثمر برسد...


بخل و آثار زيانبار آن

رضا شريف زاده
برخي از رفتارهاي اجتماعي بيانگر بينش و نگرش افراد است. درحقيقت اين دسته از رفتارهاي اجتماعي نشان مي دهد كه شخص چگونه مي انديشد؟ پس شخصيت و شاكله وجودي افراد را مي توان در اين دسته از رفتارها مشاهده كرد. اين رفتارها در قالب فضايل يا رذايل اخلاقي جزو منش شخص محسوب مي شود.
از جمله اين رفتارها مي توان به خوي پست بخل اشاره كرد. كسي كه داراي رذيلت پست اخلاقي بخل است، بينش و نگرشي درباره هستي و خداوند دارد كه مي توان آن را نوعي كفر دانست هر چند كه خداوند بخل ورزي را نشانه كفران نعمت مي شمارد، ولي بيانگر انكار معاد و پاداش نيز هست. از اين رو با رذيلت پست اخلاقي بخل به شدت مبارزه مي كند.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني اسلام بر آن است تا عوامل و آثار بخل را براساس آيات و روايات تبيين كند.
معنا و مفهوم بخل
بخل در لغت در مقابل اعطاء جود و بخشش است. اگر انساني دارايي خويش را در جاي مناسب و شايسته صرف كند، انسان جواد و بخشنده شناخته مي شود؛ اما اگر از صرف دارايي خويش در جاي شايسته خودداري كند، بخل ورزيده است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 109، «بخل»)
واژه بخل 12 بار و در 7 آيه (آل عمران، آيه 180؛ نساء، آيه 37؛ توبه، آيه 76؛ محمد، آيات 37- 38؛ حديد، آيه 24؛ ليل، آيه 8) به صورت هاي مصدري، فعل ماضي و فعل مضارع به كار رفته است.
در آيات 5 تا 8 سوره ليل، اين واژه در مقابل واژه «اعطاء » قرار گرفته كه به معناي بذل و بخشش است. بنابراين، كسي كه اهل بذل و بخشش نيست، اهل بخل است.
بنابراين، در فرهنگ اصطلاحات و مفاهيم قرآني، بخل، مفهوم وسيع تري داشته و به مواردي مانند ترك كارهاي خير و جهاد و انفاق، احسان و مانند آن هم اطلاق شده است. در آيات قرآني واژگاني چون شح با تشديد حاء و قتر در همين مفهوم بخل به كار رفته است، اما شكي نيست كه ميان كاربردهاي هر واژه با واژه ديگر نوعي تفاوت لطيف وجود دارد؛ چرا كه ما چيزي به نام مترادف كامل نداريم، بلكه هر واژه داراي معناي خاصي است هر چند برخي از واژگان در يك مفهوم و معنا مشترك هستند ولي همان تفاوت هاي جزئي و لطيف است كه كاربردهاي آن را مشخص مي دارد. از جمله واژه بشر، انسان و ناس است كه تفاوت هايي با توجه به جنبه هاي خاص انسان دارد.
به هر حال، بخل در فرهنگ قرآني، داراي بار معنايي گسترده تر از معناي لغوي آن است. از اين رو برخي بخل را ضد كرامت و بزرگواري دانسته و آن را به معناي منع و امساك گفته اند؛ چرا كه انسان بخيل از دادن چيزي به ديگران امساك مي كند و مانع از بهره مندي ديگران از آن مي شود. برخي كاربرد آن را در اصطلاحات اسلامي به معناي خودداري از خرج كردن مال
در مواردي دانسته اند كه نبايد از آن دريغ كرد. برخي نيز بخل را خودداري از اداي حقوق واجب تعبير كرده اند.
اما بايد توجه داشت كه درفرهنگ اصطلاحات قرآني و رواني، بخل همه اين موارد را شامل مي شود و انسان بخيل كسي است كه از صرف دارايي در جاي شايسته خودداري مي كند و اجازه بهره مندي به ديگران نمي دهد و از اداي حقوق مالي خودداري مي ورزد و اهل بخشش و كرامت و جود و احسان نيست.
اميرمؤمنان(ع) براي بخل درجاتي را قائل شده است. اين بدان معناست كه هر درجه از بخل مي تواند از نظر مفهومي و نيز مصداقي داراي دايره وسيع يا محدودي باشد، چنانكه مي توان براي هر درجه از بخل واژه اي چون قتور، شح، ضنين و مانند آن را به كار برد.
اميرمؤمنان علي(ع) در بيان تعريفي از بخل مي فرمايد: البخل باخراج ما افترض الله من الاموال اقبح البخل، زشت ترين بخل، بخل در پرداخت واجبات مالي همچون بخل در خمس و زكات است. (غررالحكم، ص19)
از رسول خدا(ص) نيز روايت است كه ايشان فرمود: ابخل الناس من بخل بما افترض الله عليه؛ بخيل ترين مردم كسي است كه نسبت به پرداخت آنچه خداوند بر او واجب كرده است، بخل بورزد. (بحارالانوار، ج73، ص300)
از اين دسته از روايات به دست مي آيد كه بخل همانند ديگر صفات انساني داراي مراتب و درجات متعددي است كه بدترين نوع بخل و زشت ترين آن، امساك از پرداخت واجبات مالي است كه از سوي خداوند فرض شده است.
بدترين شكل بخل اين است كه انسان آن را در واجبات هزينه و صرف نكند و در جايي ديگر آن را هزينه كند. امام صادق(ع) فرمود: انما الشحيح من منع حق الله و انفق في غير حق الله عزوجل؛ بخيل (شح) كسي است كه از پرداخت حق خدا مانند زكات و خمس خودداري نموده، در راه غيرخدا بذل و بخشش مي كند. (معاني الاخبار، ص246)
همچنين از ديگر مصاديق بدترين ها در بخل، بخل در سلام است كه هزينه اي ندارد ولي شخص بخيل، ديگر در همه چيز بخيل است حتي در سلام كردن و زبان جنباندن؛ رسول خدا(ص) دراين باره فرمود: ان ابخل الناس من بخل بالسلام؛ بخيل ترين مردم كسي است كه در سلام كردن بخل ورزد. (بحارالانوار، ج76، ص4)
در كاربردهاي قرآني واژه قتور به نوعي بخل اطلاق شده است. قتور كسي است كه متمايل به محدوديت و تضييق نفسش در قبود مادي و تمايلات و علايق دنيوي است و بر عيال خويش تنگ مي گيرد. «قتر» در لغت به معناي تنگ گرفتن در عمل است، خواه در انفاق يا غير آن باشد. نقطه مقابل آن اسراف است. اسراف عمل متجاوز از حد لحاظ شده از نظر عقل يا عرف است. والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا (فرقان، آيه67)
از آيه 100 سوره اسراء مي توان به دست آورد كه قتور، مي تواند در تضييق در افكار و اخلاق و اعمال انساني نيز به كار رود؛ چرا كه اين حالت موجب متصف شدن به صفاتي همانند بخل و امساك و حسد و مقيد شدن به محدوديتهاي مادي و قيود ظاهري و شهوات نفساني و علائق دنيوي مي شود. انسان بنابر طبيعت اوليه اش قتور است، يعني متمايل به محدوديت و تضييق نفسش در قيود مادي و تمايلات و علايق دنيوي است. بنابراين در اين آيه كسي قتور معرفي شده كه امساك مي كند و تنگ نظر است و اين تنگ نظري در همه جوانب وجودي و زندگي او مشاهده مي شود.
واژه شح نيز در قرآن 5 بار و به معناي بخل شديد نهادينه شده در قلب به كار رفته است. شح به معناي بخل همراه با حرص و آزمندي شديد است.
ضن (با تشديد نون) نيز به معناي بخل به كار رفته است؛ اما ضنين به بخيلي گفته مي شود كه در امر گرانبها و ارزشمند بخل مي ورزد؛ از اين رو خداوند مي فرمايد: رسول خدا(ص) نسبت به هيچ چيز از آنچه به او وحي مي شود، بخل نمي ورزد و چيزي را از كسي كتمان و پنهان نمي كند و تغيير و تبديل نمي دهد، بلكه همانطور كه جبرئيل به او تعليم داده به مردم تعليم مي دهد و آنچه را مامور به تبليغش شده تبليغ مي كند. (تكوير، آيه 24)
به هر حال، از اين آيات و روايات به دست مي آيد كه براي بخل مراتبي است. واژه بخل در قرآن در مطلق امساك و منع به كار رفته است از اين رو واژه مطلق اعطا در برابر آن به كار رفته كه به معناي بخشش است.
هرگاه بخل شديد در قلب انساني رسوخ كند، واژه شح درباره او به كار مي رود؛ چرا كه «شح» بخل شديد در قلب است كه ديگر به سادگي نمي تواند از آن رهايي يابد؛ زيرا در قلب به عنوان يك صفت ثابت رسوخ كرده و جزو شاكله شخصيتي فرد درآمده است. لذا طبق آيات قرآن واژه شح، امري گسترده تر از بخل دانسته شده است؛ چرا كه وقتي در قلبي ثابت شود، شخص را از مطلق كار خير در همه زمينه ها باز داشته و مانع رستگاري مي شود. اما بخل در عمل را قتور مي نامند؛ چنانكه بخل در چيزهاي گرانبها و ارزشمند را ضن (با تشديد نون) مي گويند.
آثار زيانبار بخل
هر يك از مراتب بخل آثاري دارد، ولي شكي نيست كه بخل به معناي مطلق امساك در انفاق مال، نشانه اي از كفران نعمت است؛ زيرا خداوند نعمت هاي زيادي را به انسان بخشيده تا با بهره مندي از آنها بتواند خود و ديگران را براي ابديت بسازد. اگر انسان از عقل خويش بهره نبرد و در سفاهت و جهالت بماند و در حقيقت تعقل نورزد، كفران نعمت كرده است؛ زيرا خداوند عقل را داده تا انسان خدا و خود را بشناسد و حكمت و فلسفه زندگي خود را بيابد و به درستي در مسير خدايي و رباني شدن گام بردارد.
كسي كه نعمت ها را انبار مي كند و از آن به شايستگي استفاده نمي كند، كفران نعمت كرده است. گاه اين بخل درباره خودش است و نعمتي را در اختيار دارد و به كار نمي برد و گاه نسبت به ديگري است و آن نعمت را نه تنها به ديگري نمي دهد بلكه ديگران را نيز به بخل ورزي فرمان مي دهد و تشويق مي كند. (نساء آيه 37؛ الميزان، ج 4، ص 355)
كساني كه نعمت هاي الهي را به شايستگي مورد استفاده قرار نمي دهند، درحقيقت منكر قيامت و رستاخيز و پاداش آن هستند. از اين رو خداوند بخل را نشانه اي از بينش و نگرش نادرست افرادي مي داند كه قيامت و پاداش آن را منكر هستند. (ليل، آيات 8 و 9)
امام علي(ع) فرمود: البخل بالموجود سوء الظن بالمعبود؛ بخل ورزيدن به دارائي موجود، بدگماني به خداوند است. (غررالحكم، ص 19)
امام صادق(ع) نيز در اين باره فرمود: حسب البخيل من بخله سوء الظن بربه، من أيقن بالخلف جاد بالعطيه؛ براي (گنه كار بودن) بخيل همين بس كه به پروردگارش بدگمان است، كسي كه به جايگزين شدن انفاق و بخشش از طرف خداوند يقين داشته باشد، نيكو بخشش مي كند. (بحارالانوار، ج 70، ص 307)
آن حضرت همچنين سرزنشگرانه مي پرسد: اگر جايگزيني انفاق و بخشش از طرف خداوند حق است (كه حق است)، پس بخل ورزيدن براي چه؟ (بحار الانوار، ج 75، ص 190)
رفتارهاي بخل آميز شخص در خانواده و تنگ گرفتن بر آنان موجب مي شود تا اختلاف و ناسازگاري در خانواده بروز كند؛ چرا كه بنياد خانواده بر احسان و نيكي است و بخيل از احسان و نيكي حتي به خود دور است چه رسد كه در حق ديگران نيكي كند. (نساء، آيه 128) انسان بخيل همواره با ديگران به ويژه در خانه در جنگ است و آسايش را از خود و خانواده مي گيرد و به سبب همان بخل ورزي سر سازش ندارد و اجازه نمي دهد تا صلح و آرامش در خانه برقرار شود. (همان)
بخيل حتي از زيادي مال خويش به ديگري نمي دهد و گاه مي شود كه بر طبق مثل معروف، نه خود خورد نه كس دهد گنده كند به سگ دهد. البته اين به سگ دادن به دليل بخشش و احسان نيست بلكه به سبب آن كه ديگر دور انداختني و غيرقابل استفاده است، آن را دور مي افكند كه تنها براي سگان قابل استفاده است. از اين رو رسول خدا(ص) فرمود: البخل أدم الأخلاق؛ بخل، مذموم ترين خلق و خوي است. (بحارالانوار، ج 69، ص 199)
از آفاتي كه بخل به دنبال دارد، كينه ورزي در شخص است. كسي كه بخل مي ورزد گرفتار كينه خواهد شد و نسبت به دعوت هاي حق خواهان مقاومت كرده و حتي به مبارزه با آن مي پردازد. لذا بخيل درنهايت، دشمن اهل حق و خداجويان مي شود. (محمد، آيات 37 و 37)
به سبب همين آثار زشتي كه بخل براي انسان و جامعه دارد، خداوند به شدت به مخالفت و مبارزه با اين خصلت و صفت انساني مي پردازد و آن را امري بد و شر، شوم و زشت بر مي شمارد (اسراء، آيه 29) و بخيلان را به عنوان دشمنان خدا تهديد و سرزنش كرده (همان؛ ماعون، آيات 4 و 7) و محروم از محبت الهي معرفي مي كند. (نساء، آيات 36 و 37؛ حديد، آيات 23 و 24)
امام علي(ع) فرمود: البخيل في الدنيا مذموم و في الاخره معذب ملوم؛ بخيل در دنيا دچار مذمت و نكوهش و در آخرت گرفتار عذاب و سرزنش مي شود. (غررالحكم، ص 91)
رسول خدا(ص) نيز در اين باره فرمود: خصلتان لاتجتمعان في مسلم: البخل و سوء الخلق؛ دو خصلت است كه در مسلمان جمع نمي شود: بخل و بداخلاقي. (بحارالانوار، ج07، ص302)
پيامبر(ص) همچنين مي فرمايد: لاينبغي للمؤمن أن يكون بخيلا و لا جبانا؛ براي مؤمن شايسته نيست كه بخيل و ترسو باشد. (محجه البيضاء، ج6، ص47)
آدم بخيل گمان مي كند كه اگر چيزي را در راه خدا انفاق كرد و يا صرف جهاد نمود، اين مال از دست او رفته است. اميرمؤمنان علي(ع) اين تصور را نادرست دانسته و مي فرمايد: البخل جلباب المسكنه ، بخل، جامه فقر و تهيدستي است. (غررالحكم، ص91) پس گمان اينكه با بخل مي تواند ثروتي داشته باشد، گمان باطلي است؛ چراكه بخل او را به فقر و نداري مي كشاند.
چنين تصور نادرستي نسبت به زكات و خمس نيز وجود دارد كه از واجبات مالي و برگردن مسلمان است. در روايت است كه سئل الامام الحسن المجتبي(ع): عن البخل؟ فقال: هو أن يري الرجل ما أنفقه تلفا، و ما أمسكه شرفا؛ از امام حسن مجتبي(ع) پيرامون بخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناي آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگري كمك و انفاق كند فكر كند كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقي مي ماند و موجب شخصيت و شرافت او خواهد بود. (أعيان الشيعه، ج1، ص775، بحارالأنوار، ج57، ص311، ح7)
امام صادق(ع) فرمود: ليست لبخيل راحه ؛ شخص بخيل، آسايش و راحتي ندارد. (بحارالانوار، ج73، ص303)
بخيل به سبب آنكه دشمن خداست جايي در بهشت ندارد. از اين رو رسول خدا(ص) فرمود: لا يدخل الجنه بخيل؛ بخيل، وارد بهشت نمي شود. (محجه البيضاء، ج6، ص17)
همچنين فرموده است: بهشت بركسي كه (بر مردم) منت مي گذارد و نيز بر انسان بخيل و سخن چين حرام شده است. (بحارالانوار، ج70، ص803)
از آثار ديگري كه براي بخل ورزي بيان شده است، قساوت قلب است. از اين رو حتي از نگاه به بخيل برحذر داشته شده، چراكه آثار اين قساوت مي تواند در نظاره گر نيز پديد آيد و شخص تحت تأثير پليدي و زشتي قلب بخيل قرار گيرد. امام علي(ع) فرمود: النظر الي البخيل يقسي القلب: نگاه كردن به شخص بخيل، باعث قساوت و تيرگي قلب مي شود. (بحار الانوار، ج57، ص35)
آن حضرت(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: پسرم! از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا او از تو باز مي دارد آنچه را كه بسيار به آن نيازمندي. (نهج البلاغه، حكمت73)
در ضمن نامه خود به مالك اشتر نيز فرمود: در مشورت خود انسان بخيل را دخالت مده كه تو را از نيكي و بخشش باز داشته، از فقر و تنگدستي مي ترساند. (نهج البلاغه، نامه35)
چنانكه گفته شد بخل مطلق امساك از نعمت است. اين نعمت مي تواند مادي يا معنوي باشد. اما گاهي بر انسان است كه در امور اعتقادي خيلي سخت گير و متعصب باشد و اجازه ندهد تا دين و اعتقادات او را كسي بگيرد. از اين رو اميرمومنان(ع) اين نوع بخل را كه نسبت به دين اعمال مي شود مي ستايد و مي فرمايد: من بخل بماله ذل و من بخل بدينه جل؛ كسي كه در مال خود بخل ورزد، خوار و ذليل گردد و آن كسي كه نسبت به دين خود بخل ورزد، عزيز و بزرگوار شود. (غرر الحكم، ص 533)
بي گمان اعتماد عمومي، بزرگ ترين سرمايه انساني است. اين سرمايه به سادگي به دست نمي آيد. اما برخي انسان ها اين سرمايه بزرگ را به سادگي از دست مي دهند و با بخل ورزي آبروي خويش را در اين راه مي گذارند. در حالي كه اگر اين سرمايه بزرگ آبرو و احترام و اعتماد را در ميان خلق داشتند حتي شريك مال مردم مي شدند. امام علي(ع) در بيان يكي از آفات بدبخل در زندگي مي فرمايد: البخيل يسمح من عرضه باكثر مما امسك من عرضه و يضيع من دينه اضعاف ما حفظ من نشبه؛ بخيل بيشتر از آنچه از مالش امساك مي كند از آبرويش مي بخشد و از دين خود چندين برابر دارائي و ثروتش تباه مي سازد. (غررالحكم، ص 91)
آن حضرت(ع) همچنين مي فرمايد: البخل يذل مصاحبه و يعز مجانبه، بخل، صاحب خود را خوار و ذليل مي كند و كسي را كه از آن دوري كند، عزيز و ارجمند مي دارد. (همان)
انسان براي رسيدن به شرف و عزت و رهايي از ذلت و خواري، به جاي بخل ورزي مي بايست احسان و نيكي كند. امام صادق(ع) فرمود: كسي كه از بخل (و تنگ نظري) دوري جويد به شرافت و بزرگي رسيده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 922)
امام رضا(ع) نيز فرمود: بخل، انسان را رسوا و بي آبرو مي كند. (بحارالانوار، ج 78، ص 753)
بخل سرچشمه همه عيب ها و بدي هاست. امام علي(ع) فرمود: بخل گردآورنده بدي ها و عيب ها است و آن افساري است كه انسان با آن به سوي هر بدي اي كشيده مي شود. (بحارالانوار، ج 73، ص 703)
بخيل برخلاف تصورش كه به آسايش و راحتي مي رسد و با انباشت ثروت، آسايش را درك خواهد كرد. گمان باطلي كرده است؛ زيرا بخل راحتي و آسايش را از زندگي آدمي مي گيرد و خداوند نعمت هايش را از او سلب مي كند. اميرمومنان (ع) مي فرمايد: البخيل خازن لورثته؛ بخيل، خزانه دار و جمع كننده براي وارثان خويش است. (غررالحكم، ص 91)
امام علي(ع) فرمود: در شگفتم از براي شخص بخيل كه مي شتابد به سوي تنگدستي و فقري كه از آن گريزان است و مال و ثروتي را كه مي جويد از دست مي دهد، لذا در دنيا مانند فقيران زندگي مي كند و در آخرت مانند توانگران به حسابش رسيدگي مي شود. (نهج البلاغه، حكمت 121)
بخيل همچنين اهل دستي و صله رحم و پيوند با خويشان نيست؛ زيرا از اين ارتباط مي ترسد كه چيزي از مال او كم شود و به ديگري داده شود. از اين رو همواره با خويشان ارتباط خود را قطع مي كند و در انديشه ميهماني رفتن و ميهماني دادن با خويشان خود نيست.
امام رضا(ع) در اين باره فرموده است: شخص سخاوتمند از غذاي ديگران مي خورد تا ديگران هم از غذاي او تناول نمايند، اما بخيل از غذاي ديگران نمي خورد تا ديگران هم از غذاي او نخورند. (مستدرك الوسائل، ج 15، ص 852)
بنابراين، بخل بدترين صفتي است كه يك انسان ممكن است بدان گرفتار شود، همه چيز او از ايمان و عرض و مال و آبرو و دنيا و آخرت او را به تباهي مي كشاند و او را در بدترين حالت قرار مي دهد در حالي كه نه خود سودي برده و نه به ديگران اجازه داده كه از او سودي برند. اينگونه است كه خسرالدنيا و الاخره مي شود؛ چرا كه به خداوندگاري و مالكيت خداوند (آل عمران، آيه 081) و ربوبيت و پاداش و معاد و حساب و كتاب آخرت ايمان ندارد. (همان؛ محمد، آيات 73 و 83)
جهل و ناداني (آل عمران، آيه 081)، ترس از تهيدستي و توهم آن (اسراء، آيه 001)، تكبر و تفاخر (نساء آيات 63 و 73؛ حديد، آيات 22 و 42) استغناطلبي و بي نيازي از خدا (ليل، آيه 8) از مهمترين عوامل بخل ورزي انسان است كه در آيات قرآني بيان شده است. باشد با ايمان به خدا، رزاقيت و احسان و فضل الهي و آخرت و معاد در مسير درست فضيلت احسان قرار گيريم و از اعطا و بخشش و جود و كرم غافل نشويم.


بررسي روش تبليغ درمسيحيت و اسلام

اگر مي خواهيد تلاشتان به ثمر برسد...

¤ امام موسي صدر
نوشتار حاضر بخشي از سخنراني امام موسي صدر درهفتم مهر ماه سال 1344 است كه در دارالتبليغ اسلامي قم درباره ضرورت تجديد نظر در شيوه هاي تبليغ ديني ايراد شده و در آن با اشاره به نظم و تشكيلات منظم در مسيحيت انتقاداتي نسبت به پراكندگي و عدم تشكيلات درحوزه هاي شيعه مطرح شده است. اين متن كه ترجمه آن توسط مرحوم علي حجتي كرماني صورت گرفته در شماره اول دوره جديد ماهنامه پگاه حوزه كه به تازگي منتشر شده انتخاب شده است
نظم و انضباط در تبليغ
ما هم اگر بخواهيم فرزند اين دنيا باشيم، اگر بخواهيم زنده باشيم، اگر بخواهيم فعاليت و تلاش مان به ثمر برسد، بايد منظم كار كنيم.
بلبشو و بي نظمي جز فنا دراين دنيا نتيجه اي ندارد. اين اصل به ما ياد مي دهد كه در همه چيزمان، درزندگي داخلي مان، در زندگي مالي مان، در وضع درس خواندن مان، درجواب نامه نوشتن هايمان، درمعاشرت با دوستان مان، در روش تحصيلي و روحاني مان، در روش تبليغاتي مان و در هر چيزي كه در اداره آن سهيم هستيم، بايد منظم باشيم. اگر منظم نباشيم، نابود و بي اثر خواهيم شد.
دنياي تشكيلات
روزگاري، درصدها سال پيش از اين، همه چيز در دنيا به صورت فردي بود. دولتش استبدادي وفردي بود؛ تجارتش براساس معاملات فردي بود. آن زمان، اگر ما، يعني قواي ديني و راهنمايان اخلاقي بشر، به صورت فردي فعاليت مي كرديم، تا حدودي معقول و موجه بود، عيبي نداشت اما امروز همه چيز به صورت دسته جمعي و سازمان يافته درآمده است: دولت ها، تشكل ها و سازمان ها دارند، تجارت به صورت شركت هاي وسيع و محيرالعقول درآمده، تبليغات مؤسسات وسيعي دارد، مطبوعات مشي واحد اتخاذ كرده اند و سياستمداران احزاب را به وجود آورده اند. دراين دنياي سازماني، اگر باز بخواهيم تك روي كنيم، نهايت سادگي است. كلاه مان پس معركه است، كه هست! حالا اگر اين دو مطلب را نپذيرفتيد، به پنجاه سال پيش مي ماند كه قوايمان تلف شد هر كس به راه خودش رفت، نتيجه هم اين شد كه ديگران هزاران فرسنگ از ما پيش افتاده و رفته اند، اما ما هنوز همين جا هستيم و باز هم مي مانيم.
فعاليت تبليغي مسيحيان
ديگران چگونه منظم و سازمان يافته اند؟ خدا مي داند كه وقتي متذكر نوع فعاليت مسيحيان مي شوم، دلم آتش مي گيرد. اين مردمي كه دين شان دين رهبانيت است، چطور اين قدر منظم شده اند؟! اين مردم تارك دنيا چنين تشكيلاتي دارند. اين تشكيلات بسيار مقتدر كليسا در اداره امور مذهبي مردم به قدري دقيق است كه اگر دردهي از ده ها تنها يك خانواده مسيحي حضور داشته باشد، يك شنبه كشيش مخصوص به آنجا مي رود تا نماز اقامه كند. درلبنان ده مهمي هست كه مركز شيعيان است و جبع نام دارد، همه ساكنان آن شيعه هستند و منطقه پيرامون آن هم شيعه نشين است.دراين ده تنها يك خانواده مسيحي وجود دارد. نه اينكه بخواهم مبالغه كنم. تنها يك خانواده هست. آقاي كشيش روزهاي يكشنبه مي آيد دركليسا اقامه نماز مي كند و باز مي گردد. شما در تمام نقاط دنيا، يك مسيحي كه كليسا از او غافل شده باشد و به او نرسند، اصلاً نمي يابيد.
روحانيت از مردم دور شده
قسمت دوم كه بسيار عجيب است، مسئله ديرهاست يسوعي ها را براي شما مثال مي زنم. اين يسوعي ها اول بر اثر كوتاهي هايي كه كليسا طي قرون وسطي به امور ديني و مذهبي و علمي كرد، شكل گرفتند. لوتر آمد، پروتستان ها آمدند و از كاتوليك ها منفصل شدند.
جواناني بودند كه به نام يسوعي متشكل شدند و يك سلسله كارهايي شروع كردند آمدند و ديدند كه روحانيت از مردم دور شده به صورت اشرافي درآمده به صنف معيني بدل شده و از مردم فاصله گرفته است.
ايشان براي اينكه به مردم نزديك شوند آمدند و مؤسساتي درست كردند كه در حقيقت صبغه فرهنگي داشت. دانشگاه تأسيس كردند، مدرسه درست كردند و كشيش هايي تربيت كردندكه غير از كشيش بودن، وكيل عدليه هم هستند. مهندس، طبيب، معلم و استاد دانشگاه، فيزيكدان و شيميدان هم هستند و هكذا. تمايز اينها با مردم عادي فقط يك يقه سفيد است والا لباس شان عينا لباس عادي است. كارشان هم اداره امور بيمارستان ها، دانشگاه ها، مدارس حرفه اي، دارالايتام ها و درمانگاه هاست. اگر براي شما عرض كردم كه روبرت كخ، كاشف ميكروب سل، كشيش بوده است تعجب نكنيد. اگر عرض كردم كه بسياري از كاشفان نظريات جديد كشيش بوده اند تعجب نكنيد. اين ها با اين اوصاف چه كار كردند؟ آمدند و مجاري امور را به دست گرفتند مهندس، طبيب، وكيل عدليه، رياضيدان، فيزيكدان و... آن وقت تصور نكنيد كه صريحا تبليغ مسيحيت مي كنند، هرگز، بلكه با علم، با اخلاق و با روش مردمداري مردم را جذب مي كنند. تصور مي كنيد كه حق مطلق خود به خود و بدون تلاش پيش مي رود: اين حرف درست نيست آقا بنده عبارتي از پيغمبر اكرم(ص) در روز بدر مي خوانم، پيغمبر(ص) در اين دعا مي فرمايد كه «اللهم ان تهلك هذه العصابه فلن تعبد بعد»، يعني خدايا، اگر اين دسته كشته شوند، كسي ديگر عبادتت را به جا نمي آورد. عجب! معلوم مي شود كه اگر مرداني با فداكاراني و اصحابي براي دين خدا تلاش نكنند، خدا عبادت نخواهد شد! ديگر از عبادات خدا كه ما چيزي برحق تر نداريم. پس اينكه دل ببنديم كه دين ما حق است، مذهب ما حق است و خود به خود راه خودش را باز مي كند، به نظر بنده درست نيست. خير، اگر ما تلاش نكنيم، همين دين حق و همين مذهب حق، آن طور كه لازم است، پيش نمي رود يا كمتر پيش مي رود. اين آقايان همين دين را، همين روش هاي ترك دنيايي و غيرطبيعي و ناهماهنگ با ذات انساني شان را، با تبليغات، به شدت در اعماق قلب هاي مردم نشانده اند. آقا، منفي بافي هم نبايد كرد كه بنشينيم بگوييم آنها استعمار مي كنند. آنها تبليغ كردند. ماسينيون، مستشرق بزرگ فرانسوي در كتابي به نام «سالنامه دنياي اسلامي» مي نويسد كه طي سال 1954 شش ميليون نفر در آفريقاي سياه مسلمان شدند، اما با تبليغات مسيحي ها و تلاش هايي كه به عمل آوردند، يك ميليون نفر از آنها مسيحي شدند. به دليل نبودن تبليغ و مبلغ اسلامي، نتيجه اين شد كه آمدند و آبروي اسلام را بردند. گفتند ببينيد اين مسلمان ها چقدر عقب افتاده اند! ببينيد چقدر كثيفند! ببينيد چقدر سطح علم شان پايين است! بعد به واسطه همين ديرهايي كه عرض كردم، وارد عمل شدند. بچه مريض آفريقايي راوقتي يك مؤسسه سالم مي كند، بي سواد را با سواد مي كند و بعد هم به دانشگاه مي فرستد، بي پول را پولدار مي كند، بي تربيت را تربيت مي كند، مي دانيد چه عاطفه اي نسبت به اين پدران تربيت كننده در او ايجاد مي شود؟ اينها يك ذره از كار مسيحي هاست.
تبليغ دردنياي اهل سنت
حالا بياييم سراغ برادران ديني خودمان، سني ها. آنها هم تا حدودي منظمند. الان در آفريقاي سياه، در لبنان و در كشورهاي ديگر مبلغين فراواني از الازهر مي بينيم. مؤسسات ديگري نيز دارند كه با مؤسسات مسيحي مشابه است. مثلا در لبنان مؤسسه اي دارند به نام «المقاصد الخيريه الاسلاميه». برادران سني ما هم شروع كرده اند. مدرسه هايي كوچك، حتي در روستاهاي شيعه نشين احداث كرده اند.
و اما وضع ما...
آن داستان مسيحي ها، اين هم داستان برادران ديني مان، سني ها، آن هم به طور اجمال. اما ما شيعيان مرتضي علي(ع)، ما مردمي كه اسلام خدا را با طاهرترين مذهبش معتقد و پيرويم، ما وضع مان چگونه است؟ آقا، شما يك نفر را به من معرفي كنيد كه عده روحانيون را در ايران بداند! شما كه افرادتان را نمي شناسيد، چطور مي خواهيد كار كنيد؟ چند تا شيعه در دنيا هست؟ بفرماييد! چند تا روحاني شيعه در دنياست؟ بفرماييد! چند تا روحاني در ايران هست و چه مي كنند؟ بفرماييد! مقدار تحصيلات شان چقدر است؟ چند تا مسجد در ايران است؟ صلاحيت مبلغان و روحانيوني كه در مساجد و مناطق كار مي كنند، چقدر است؟ ارتباط شان با هم چگونه است؟
ما هم در خواب خوش فرو رفته ايم كه آقا ابدا شيعيان مرتضي علي(ع) مگر ممكن است برگردند؟ بله. بنده ديده ام شيعه مسيحي شده. ديده ام شيعه سني شده. ديده ام شيعه وهابي شده. با دلي خوش نشسته ايم، به حقانيت خودمان اعتماد داريم و خيال مي كنيم كه مطلب تمام شده است. كجا تمام شد، آقا؟ آخر مگر مي شود بي تبليغ و بدون سازماندهي پيش رفت؟ اقلا ما همان قسمت مساجدمان را منظم كنيم، تبليغات مان را منظم كنيم و در دعوت مان هماهنگي به وجود بياوريم. آقا، بنده پاي اين منبر مي روم يك چيز مي شنوم، پاي آن منبر چيز ديگر! اصلا متناقض! اصلا نامربوط! اين منبري يك چيز مي گويد و آن يكي چيزي ديگر. من چطورمي توانم با اين تبليغات متناقض منبري ها ايمانم را بارور كنم و رشد دهم؟ به هيچ وجه ممكن نيست چنين چيزي تحقق يابد.
سه تا منبري بالاي منبر
ما اصلا خواب هستيم! شنيدم كه مي گويند امتياز روحانيت شيعه اين است كه وابستگي به جايي ندارد و هر قدر بخواهد مي تواند تكاپو كند. اميدوارم اين حسن ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خيلي عجيب است. حقيرترين و بي مايه ترين مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج مي كنند. بنده در اصفهان و شيراز مشاهده كردم كه تبليغات بهايي ها شديدا نظم و وسعت دارد، با هيئت هاي 9 نفري، سفرهاي تشويقي و اين جور بازي ها. بايد در مقابل اينها آماده شد. واقعا سؤال اول اين است كه ما اصلا چه تعداد مبلغ روحاني داريم؟ كجاها روحاني داريم و كجاها نداريم؟ وضع ديني مناطق چه جور است؟ روستاها چه وضعي دارند؟ حالا نگوييد اين كار را نجف بايد بكند، بالا بايد بكند، پايين بايد بكند. همه مان مسئوليم. همه مان بايد براي چنين هدفي همكاري كنيم، كار را منظم كنيم، مناطق را تقسيم كنيم و احصا و آمار دقيقي از روستاهايمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانيوني كه در آنجا هستند، از اينكه چقدر پيش يا عقب رفته اند تهيه كنيم. ما هنوز اين هماهنگي را در يك شهر و حتي در يك مجلس نداريم. سه تا منبري بالاي منبر مي روند، هر كدام يك جور حرف مي زنند. يكي از اين طرف مي رود، ديگري خلاف آن مي رود. اينها كي بايد علاج شود؟ چه وقت؟ حالا اگر چنين سازماندهي اي به وجود آمد، اگر چنين هماهنگي اي شد، اگر چنين روش صحيحي اتخاذ شد، اگر منظم و سازمان يافته كار كنيم، خيلي زودتر و بهتر مي توانيم جلو برويم. اگر بتوانيم، از نظر شكل و از نظر سازماندهي، وضع خودمان را مرتب كنيم، هزارها هزار اميد است.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14