(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 18 شهریور 1391 - شماره 20301

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي
بهائيت دين نيست

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي

بهائيت دين نيست

اشاره
مركز پژوهش هاي كيهان افتخار دارد كه در جهت افشاي نقش فرقه ضاله بهائيت و پيش برد پروژه هاي استعمار و استكبار در ايران عصر پهلوي و دوره پرفروغ انقلاب اسلامي، تاكنون چندين كتاب منتشر و در معرض مطالعه و نقد افكار عمومي و نخبگان و انديشمندان حوزوي و دانشگاهي قرار داده است؛ 1-نقش بهائيان در عصر پهلوي ها، 2-رمان سايه شوم خاطرات مهناز رئوفي بهائي نجات يافته 3- سايه روشن هاي بهائيت و... بخشي از كتاب هايي است كه در اين خصوص منتشر شده است.
كتاب «نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي» به قلم محقق ارجمند مريم صادقي پري كه از اين پس در اين صفحه در معرض مطالعه خوانندگان فهيم روزنامه قرار مي گيرد و قرار است در آينده نزديك توسط انتشارات كيهان منتشر شود.
مركز پژوهش هاي كيهان آمادگي دريافت نظرات و انتقادات در اين خصوص و نيز هرگونه خبر يا اطلاعاتي از فعاليت هاي فرقه ضاله بهائيت را براي برملا كردن هرچه بيشتر چهره مخوف اين فرقه دارد.
براي شناخت بهائيت بهتر است ابتدا به شناخت ماهيت آن بپردازيم و اين پرسش را پاسخ دهيم كه بهائيت چيست؟ آيا بهائيت دين است يا فرقه؟
رهبران بهائي ادعا مي كنند كه بهائيت دين جديدي را به ارمغان آورده است. براي نمونه مي توان به ادعاي عباس افندي (از رهبران بهائي) اشاره كرد كه باب و بهاء را پيامبراني در رديف ساير انبياء شمرده: « آن مظاهر نبوت كليه كه بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت مسيح و حضرت محمد (ص) و حضرت الاعلي [باب] و حضرت جمال مبارك [بهاءالله] در رديف پيامبر است».1
دين از نظر جامعه شناسان تعاريف گوناگوني دارد براي نمونه ماكس مولر (خاورشناس و دين شناس آلماني) مي گويد: « دين كوششي است براي درك آنچه درك نشدني است و بيان آنچه غيرقابل تقدير است». و اميل دوركيم، جامعه شناس فرانسوي گفته است كه: « دين مذهب مشتركي از اعتقادات و اعمال مربوط به مقدسات و محرمات است. اين اعتقادات و اعمال كساني است كه به نام گروه مومنان به آن گرويده و در امت واحدي گرد مي آيند».2
دين در لغت به معناي ايمان، عقيده، اعتقاد، پيمان، كيش، اطاعت و جزاء و ... آمده و اصطلاحاً در تعريفي عام به معناي اعتقاد به آفريننده اي براي جهان و انسان و دستورات عملي متناسب با اين عقايد مي باشد. از اين روي، كساني كه مطلقاً معتقد به آفريننده اي نيستند و پيدايش جهان را تصادفي و يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادي و طبيعي مي دانند، بي دين ناميده مي شوند.3
در قرآن كريم دين در معاني متعددي چون جزاء و پاداش اطاعت و بندگي، ملك و سلطنت، شريعت و قانون، ملت، تسليم، اعتقادات و... به كار رفته است.4
حكيمان و متكلمان و مفسران در چيستي دين، تعاريف متعدّدي را عرضه كرده اند. براي نمونه، علّامه طباطبايي، مجموعه ي اعتقادات و مقررات متناسب با آنها را كه در مسير زندگي مورد عمل قرار مي گيرد، دين دانسته اند.5
استاد جوادي آملي نيز در تعريف دين بر اين باور است كه دين مجموعه ي عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است كه براي اداره ي امور جامعه ي انساني و پرورش انسانها مي باشد كه اگر مجموعه حق باشد، آن را دين حق و در غير اين صورت آن را دين باطل و يا التقاطي مي نامند.6
پس بنابر تعاريف فوق كه دين را عقايد و قوانين و مقررات نازل شده از طرف خداوند مي داند و با توجه به آيه ا نّ الدّين عندالله الاسلام7 و بنابر تعاريفي كه برخي از متكلّمين پيرامون دين بيان كردند و دين را قوانين الهي كه وضع شده اند تا صاحبان عقل را با اختيار خودشان به خير ذات نائل سازند، مي دانند8 و همين طور نظر جامعه شناسان غربي كه گاهي با برخي از تعاريف متكلمان شباهت دارد و دين را با مجموعه اعتقادات، بخصوص اعتقاد به موجود متعالي، برابر گرفته اند، نتيجه مي گيريم كه بهائيت دين نيست و امري جدا و بيگانه از دين است. زيرا بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد خاستگاه و قوانين بهائيت، الهي نيست و به هيچ وجه شاخص ها و ويژگي هاي اساسي حقّانيت يك دين حق را برنمي تابد، بلكه جرياني ساخته شده به دست بشر مي باشد كه از سوي استعمارگران تأسيس گرديده9 كه در اين تحقيق اين امر به اثبات رسيده است.
باتوجه به استدلالاتي كه درباره دين نبودن بهائيت بيان كرديم، لازم است به ارتباط اين جريان با اسلام بپردازيم كه آيا بهائيت فرقه اي از دين اسلام است؟ و اگر نيست ماهيت آن چه ميباشد.
واژه فرقه از ماده فرق و اصلي بنيادين آن جداكردن، گسستن و شكافتن است.10 اما به لحاظ اصطلاحي چنان كه از كاربرد اين واژه در منابع فرقه شناسي و تاريخي به نظر ميرسد، به معناي گروه يا دسته و جماعتي به كار رفته است كه در درون يك دين مشخص و با حفظ ديدگاه هايي مشترك با ديگر گروههاي همتاي خود در مسائل و مباحثي با همكيشان خويش اختلاف كرده اند.11
در فرهنگ سياسي اين واژه در مورد بخشي از جامعه كه از مذهب رسمي جدا شده يا به آئيني گرويده باشد كه توسط همگان به رسميت شناخته نشده است، بكار ميرود.12
در اصطلاح علم كلام نيز به عدّه اي از مردم گفته مي شود كه به اختلاف در مسائل اعتقادي از پيروان يك دين جدا شده و عقايد و تبيين هاي خاصي از آن را انتخاب كنند.13
به عبارت بهتر فرقه در اصطلاح امروزي به معناي فاصله گرفتن توده اي از مردم با عقايد مشترك از باورهاي اساسي جامعه است.
در جهان اسلام فرقه هاي متعددي وجود دارد. فرقه هاي كلامي مانند معتزله، اشاعره و فرقه هاي فقهي مانند شافعي، حنبلي و ... . آنچه موجب تمايز بين فرقه اسلامي و غير اسلامي مي شود، اعتقاد به توحيد و سنّت رسول اكرم (ص) است. پس با توجه به اين مطلب كه بهائيت ابدي بودن آئين پيامبر اسلام را نفي مي كنند، مي توان گفت بهائيت ربطي به اسلام ندارد و فرقه اي اسلامي نيست.14
در فرهنگ سياسي غرب براي فرقه واژه sect و براي مسلك از عبارت cult استفاده مي كنند. واژه فرقه (cult) ظاهراً بيانگر يك سازمان استاتيك وايستا است. ولي مانند افراد ساير گروهها، افراد يك فرقه به راه مخصوص مي روند و اين راهها در طول زمان تغيير ميكند و هدف خاصي را دنبال كرده كه با عملكردهاي خاص دروني و روابط و مناسبات ويژه اي كه برقرار مي نمايند از ساير گروهها متمايز مي گردند.15
گاهي نيز واژه فرقه براي دلالت بر احزابي با ماهيت سياسي نيز به كار گرفته شده است، چنان كه خوارج آغازين را فرقه خوانده اند در حالي كه آنها به لحاظ ماهيت و اهداف و برنامه ها با يك حزب سياسي معارض بوده اند.
به نظر مي رسد با توجه به آنچه كه گذشت بهائيت نيز فرقه سياسي است چنان كه اين فرقه توسط استعمارگران به وجود آمده و فعّاليت هاي سياسي كه بعدها در مسير اهداف استعمارگران ايفا كردند و در اين پژوهش به آن پرداخته شده، نشان از ماهيت سياسي اين فرقه دارد.
بهائيت فرقه اي است منشعب از آئين بابي كه خود برخاسته از مكتب شيخي است. بنيانگذار فرقه بهائيت ميرزا حسينعلي نوري ملقّب به بهاالله است، وي در زمان ادعاي بابيت علي محمد شيرازي، در جمادي الاول 1260ق، جواني 28 ساله و ساكن تهران بود كه در پي تبليغ نخستين پيرو باب ملاحسين بشرويه اي در شمار گروندگان به باب درمي آيد. پس از اعدام باب برادر وي ميرزا يحيي جانشين باب مي شود اما وي پس از چند سال داعيه ي جانشيني باب را سرمي دهد و مدّعي من يظهره اللهي (يعني كسي كه خدا او را آشكار كرد) و بعد ادعاي شريعتي جديد و فرقه ي بهائيت را پايه گذاري مي كند.16
پس از بهاءالله پسرش عباس افندي (عبدالبهاء) و پس از آن شوقي افندي (نوه دختري اش) رهبري بهائيت را در دست مي گيرند. با مرگ شوقي و نبود جانشين، مركزي به نام بيت العدل، كه در زمان رهبري شوقي تأسيس شده بود، عهده دار هدايت بهائيان مي شود.17 از اين زمان به بعد سيستم اداره بهائيت از شكل فردي تأسيس شده بود، عهده دار هدايت بهائيان ميشود.18 از اين زمان به بعد سيستم اداره بهائيت از شكل فردي به صورت يك تشكيلات حزبي درمي آيد كه مديريت آن زير نظر9 نفراز اعضاي اصلي مي باشد.19 اين تشكيلات هم اكنون نيز مشغول به فعّاليت مي باشد كه پيدايش بهائيت و عملكرد رهبران آن و وقايع پس از مرگ شوقي و نحوه فعّاليت هاي اين تشكيلات در ادامه اين مباحث به طور مشروح بررسي گرديده است.
گفتار اول: شيخيه
شيخيه براساس تعاليم شيخ احمد احسائي در نيمه قرن سيزدهم هجري به وجود آمد. پيروان اين مكتب مجموعاً از مردم بصره، حله، كربلا، بحرين و بعضي شهرهاي ايران بودند. آموزه هاي ويژه بنيانگذار اين فرقه، غير از آنكه مايه انشعاب داخلي فرقه شد، زمينه ساز پيدايش دو فرقه بابيت و بهائيت نيز گرديد كه در ذيل به معرّفي رهبران اين مكتب مي پردازيم.
1- شيخ احمد احسايي
شيخ احمد احسايي متولد سال 1166ق، در روستاي «مطيرفي» واقع در منطقه «احساء» در شرق عربستان مي باشد.20
وي در سال 1186ق، به منظور كسب علم و معارف از زادگاهش مهاجرت كرده عازم كربلا و نجف مي شود و در محضر علماي وقت از جمله مرحوم آقاباقر وحيد بهبهاني و مرحوم بحرالعلوم و شيخ جعفر بن شيخ خضر و ميرسيد علي طباطبايي حاضر مي گردد و در نهايت، موفق به اخذ درجه ي اجتهاد در روايت مي شود.21
البته پيروان شيخ اين روايت را نمي پذيرند و بر اين باورند كه جزاز شيخ گمنامي كه در دوران طفوليت به او صرف و نحو آموخته، شيخ احمد از هيچ استاد معيني ذكري نكرده است.22 آنان معتقدند شيخ احمد در زمره ي كساني است كه استاد ديگري جز ائمه ي هدي و الهاماتي كه در عالم رؤيا و در حال يقظه از ائمه گرفته نداشته است.23 حال بايد اين نكته را در نظر گرفت كه در دين اسلام اين اعتقادات چه جايگاهي دارد؟ آيا رؤيا را مي توان به عنوان يكي از ادله ي اجتهاد پذيرفت؟
شيخ احمد در سال 1221ق، عازم ايران و يزد گرديد و از سوي علماي اماميه ي يزد مورد استقبال قرار گرفت. اما شيخ با وجود استقبال هاي فراوان اهالي يزد، آنجا را ترك كرد و با قبول وعده ي بازگشت عازم مشهد شد، و پس از مراجعت از مشهد در يزد ماند. با معروف شدن شيخ احمد، فتحعلي شاه قاجار او را به تهران دعوت كرد. احسايي پس از رد و بدل كردن چند نامه عازم تهران شد اما درخواست شاه را براي اقامت در تهران قبول نكرد و در صفر 1224ق، به يزد بازگشت.
شيخ احمد پس از شش سال، اقامت در يزد راهي عتبات شد اما در راه زيارت، در كرمانشاه با استقبال مردم و شاهزاده محمدعلي ميرزا حاكم كرمانشاه روبرو گرديد و با اصرار حاكم كرمانشاه قريب ده سال در آنجا اقامت گزيد. متأسفانه اطلاع دقيقي از فعّاليت شيخ احمد در اين مدت در دست نيست. 24
شيخ احمد احسائي به سبب روابط صميمانه اي كه با فتحعلي شاه برقرار كرده بود، مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حكومت ايران قرار گرفته بود. از سوي ديگر پادشاهان سني عثماني از وي حمايت مي كردند. از اين رو علماي ايران و عراق در برخورد با او روش تقيه را در پيش مي گرفتند.
شيخ در اواخر عمرش به قزوين آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزويني ميهمان شد. حضور پر نفوذ احسائي و اشاعه عقايد انحرافي وي، موجب نگراني اصوليين و متشرعين شده بود، از اين رو صدها نامه از مراكز علمي بدست شيخ محمد تقي برغاني25 (شهيد ثالث) و برادرش، شيخ محمد صالح برغاني سرازير مي شد كه حاكي از سؤال و دادخواهي بود. شيخ محمد تقي برغاني بهترين راه مقابله با شيخ را تشكيل جلسه مناظره با شيخ احمد مي داند. لذا از احسائي براي تشكيل جلسه علمي دعوت به عمل مي آورد. در اين مناظره شيخ محمد تقي اشكالات فراواني را بر عقايد شيخ وارد مي سازد و بر پاسخ هاي بي اساس وي، خط بطلان مي كشد و به مرتد بودن شيخيه فتوا مي كند.26
مقابله شيخ احمد با روحانيون بر سر چند مسئله مهم بود كه به ذكر دو مورد آن بسنده مي كنيم: نخست اعتقاد وي به معاد روحاني27 يا به قول خود وي بدن غير عنصري و همين طور معراج غير جسماني پيامبر28 و دوم طرح نظريه ركن رابع يا شيعه كامل و ناطق واحد مي باشد. 29 در حقيقت اعتقاد به ركن رابع از مهم ترين عقايد شيخيه است به طوري كه بسياري از محقّقين علت دوام و بقاي شيخيه را به عنوان يك فرقه، وجود چنين اصلي مي دانند. شيخ احمد معتقد بود، در هر زمان يك نفر از ديگران برتر و بالاتر است به مقام بابيت امام زمان (عج) مي رسد و اين شخص، ركن رابع يا قريه ي ظاهره است.30 وي مدعي بود كه اساس دين بر شناسايي چهار ركن استوار است. 1- خدا 2- پيامبر 3- امام 4- باب امام يا ركن رابع31.
چون جدال علما با شيخ احمد به ميان مردم كشيده شد به تدريج، علما از شيخ دوري جسته و تبري خود را از وي ابراز نمودند.32
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- عباس افندي، مفاوضات، ص 124.
2 - محمدجواد مشكور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاي بزرگ، ص 7.
3 - محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج1، صص 33-28.
4 - فاتحه/4؛زمر/11؛بقره/193؛كافرون/6؛ سوره انعام/161؛ آل عمران/19.
5 - محمد صفر جبرئيلي، فلسفه دين و كلام جديد،صص 200-201.
6 - عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، ص 93.
7 - آل عمران/ 19.
8 - عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، ص 29.
9 - محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، صص 94-87.
10 - راغب اصفهاني ، مفردات، صص 378-377.
11 - ابومنصور عبدالقادر بغدادي، تاريخ مذاهب اسلامي، ترجمه محمدجواد مشكور، ص 16.
12 - علي آقا بخشي، فرهنگ علوم سياسي، ص 611.
13 - علي آقا نوري، خاستگاه تشيع و پيدايش فرقه هاي شيعي در عصر امامان، ص 20.
14 - عبدالقادر بغدادي، تاريخ مذاهب اسلامي، ترجمه محمدجواد مشكور، ص 19.
15 - مارگارت تالر سينگر، فرقه ها در ميان ما، ترجمه ابراهيم خدابنده، به نقل از www.negatngi.org .
16 - محمد صدري، بهائيت، دانشنامه جهان اسلام، ج4، صص 733-735.
17 - مارگات تالر سينگر،فرقه ها در ميان ما، ترجمه ابراهيم خدابنده، به نقل از www.negatngo.org .
18 - لجنه ملي نشر معارف بهائي، تاريخ امر بهائي، ص5.
19 - ارگان بهائيت ايران، مجله اخبار امري، دي ماه 1340، ص 60.
20 - مرتضي امين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، ص 24.
21 - محمدباقر نجفي، بهائيان، ص 4.
22 - هانري كوربن ، مكتب شيخي ، ترجمه فريدون بهمنيار، ص25.
23 - محمدعلي اكبري، چالش هاي عصر مدرن در ايران قاجار، ص 245.
24 - مرتضي امين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، ص 30.
25 -محمد تقي برغاني فرزند ملا محمد ملائكه از مراجع و علماي بزرگ قزوين و صاحب كتاب تحفه الابرار و الدّرّالثمين است . وي تحصيل علوم ديني را نزد علمايي مانند پدرش و ملّا علي نوري، آقا محمد باقر وحيد بهبهاني، علامه سيدعلي طباطبائي اصفهاني حائري، معروف به صاحب رياضي و علامه كاشف الغطاء گذرانده و از استادش ،آقا سيد علي طباطبائي اجازه اجتهاد مي گيرد.حوزه علميه قزوين با كوشش او به رشد و بالندگي قابل تحسيني رسيد.از آثار او عيون الاصول، منهج الاجتهاد، ملخّص العقايد ومجالس المتقين مي باشد.جمعي از پژوهشگران، گلشن الابرار،ج3، ص124-140.
26 - همان، صص 144-145.
27 -شيعه معتقد به معاد جسماني و روحاني و شيخيه معتقد به معاد روحاني مي باشد.
28 - تباهي كالبد جسماني پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) و بقاي جسم لطيف و بدن عنصري يا جسم هورقليايي آن ها و امكان ارتباط خلق با جسد آن ها، تبيين معراج پيامبر و معاد جسماني با نظريه جسد هورالقليايي و استقرار امام زمان(عج)در عالم هورالقليا در دوران غيبت و امكان حضور حضرت به اقاليم سبعه با صورت هاي جسمي و زماني و مكاني لطيف تر از عالم اجسام از جمله عقايد شيخ بود. عليرضا خسرو پناه، جريان شناسي ضد فرهنگ ها، ص326.
29 -محمد تنكابني، قصص العلما، ج2، صص 244-245.
30 - محمدعلي اكبري، چالش هاي عصر مدرن در ايران قاجار، ص 264.
31 - مرتضي امين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، ص 32.
32 - همان، صص 31-30؛ محمدباقر نجفي، بهائيان، ص 30.
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14