(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 19 شهریور 1391 - شماره 20302

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (2)
خدمت شيخيه به استعمار انگليس

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (2)

خدمت شيخيه به استعمار انگليس

E-Mail:shayanfarkayhannews.ir
طريقه و روش شيخ احمد احسايي، شيخيه نام گرفت، شيخ كه مشرب اخباري داشت براي گريز از مباحثات علمي و مخالفت علما، عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمي كرد.33 در آن سال ها (دوران سلطنت فتحعلي شاه) كه مردم از جنگ فرسايشي بين ايران و روسيه خسته شده بودند و به دنبال پناهگاه معنوي مي گشتند و در انتظار فرج امام زمان (عج) به سر مي بردند تا ملت را از يوغ ظلم روسيه تزاري نجات دهد، شيخ احمد از اين فرصت سوء استفاده كرد و همواره از امام زمان و ظهور آن صحبت مي كرد و اظهار تقرّب به حضرت مهدي (عج) مي نمود و همين موجب شد عده اي به او گرويدند.34
شيخ در اواخر عمرش در كربلا، با سب و لعن ابوبكر، عمر و عثمان در كتاب خود به اختلاف ميان سنّي و شيعه دامن زد.35در اينجا اين سؤال مطرح مي شود كه آيا اين حركت شيخ در لعن و نتيجه آن آگاهانه بود؟ يا با توجه به نفوذ انگليس مي تواند الغا باشد يا...؟ در هر صورت اين عمل شيخ باعث شد داود پاشا (سلطان عثماني)، قواي نظامي خود را به كربلا بفرستد و نيروهاي دولت عثماني كربلا را محاصره و سپس اشغال كنند و به سركوبي شيعيان و مراكز ديني آنها همّت گمارند.
بعد از اين فاجعه شيخ كه خود را از جمله عوامل به وجودآورنده چنين فتنه ي بزرگي در كربلا مي دانست، به خاطر دورشدن از كانون هاي شيعي و مصون ماندن از اعتراضات و تعرّضات به سوي سرزمين حجاز راهي شد ولي در ميانه ي راه در مدينه درگذشت و در روز يكشنبه بيست و يكم ماه ذي القعده در سال 1241ق، در بقيع به خاك سپرده شد.36
2- سيد كاظم رشتي
بعد از فوت شيخ احمد احسايي شاگرد مورد توجه وي، سيدكاظم رشتي (1210-1259ق) جاي او را گرفت و مجلس درسش را اداره و مكتب شيخيه را هر چه گرم تر كرد. سيد كاظم در سن 21 سالگي به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. او كه از بزرگ ترين شاگردان شيخ احمد بود، كاملاً به آراء و نظرات استاد خود ايمان داشت و غرق در شخصيت احسايي شده بود و در ترويج مكتب شيخيه از هيچ كوششي فروگذار نمي كرد.37در مورد اصل و نسب سيد كاظم اطلاع دقيقي در دست نمي باشد. با تلاش برخي از مورّخين اين مطلب به دست آمده كه وي اصلا رشتي نبوده، بلكه از اهالي «ويلادستوك» ومأًمور سياسي سفارت روسيه تزاري در تهران بوده است. چنان كه موًلف كتاب امير كبير قهرمان مبارزه با استعمار مطالب قابل توجهي را در اين زمينه ارائه داده و مي نويسد:«اصل و نسب او ابداً در رشت معلوم نيست و كسي خاندان او را نمي شناسد به احتمال قوي از روسيه تزاري به كربلا رفته است.»38
در زمان رياست سيدكاظم رشتي، شيخيه توانسته بود با برپا كردن منازعات مذهبي زمينه را براي مداخله ي عثماني مساعد كند و نفوذ و قدرت محافل شيعي را كه از مراكز مهم نفوذ حكومت شيعي ايران بر ضد خلافت عثماني در قلمرو عثماني به شمار مي آمد، در هم كوبد.
محمد نجيب پادشا (سلطان عثماني)، بارديگر در 18 ذي القعده 1258ق، با قشوني مجهز وارد كربلا شد و پس از محاصره ي شهر وسركوب مردم چهارهزار نفر از زنان و مردان شيعه را كشتند. در چنين شرايطي كه حتي حرم هاي مطهر محل امني نبود و همه ي پناهندگان به چنين اماكني كشته شدند، خانه ي سيدكاظم رشتي مكاني امن بود كه مريدان سيد به خانه ايشان پناهنده شدند.39
سيدكاظم درباره ي مقام بابيت امام زمان و نيز ركن رابع از شيوه ي استاد خويش پيروي مي كرد. او مانند استادش، معتقد بود همگان بايد تلاش كنند تا كسي را كه بر اثر تقوي و صلاحيت به اين معنا رسيده است شناسايي نمايند. با طرح اين نظريه افراد زيادي، از جمله سيدكاظم براي دستيابي به اين مقام، رياضت هاي طاقت فرسايي را متحمل شدند. اين امر زمينه را براي انحرافي جديد آماده كرد.40 پس از مرگ سيدكاظم به علت اينكه در وصيت نامه ي خود، ظهور امام غايب را وعده داده بود برسر رهبري شيخيه و مقام ركن رابع بين شاگردان او اختلاف به وجود آمد.41
در چنين لحظاتي، حاج محمدكريم خان (شاگرد سيدكاظم) بنا به مدارك و دلائلي، خود را جانشين مرحوم سيدكاظم، كه در نهاد آن داعيه ي ركن رابع و شيعه ي كامل بود، اعلام كرد. در اين زمان ميرزا شفيع تبريزي در برابر حاج محمدكريم خاني موضع گرفت و مدّعي جانشيني سيدكاظم شد و فرقه ي شيخيه ي ديگري به پا كرد. به دنبال اين ادعاها، سيدعلي محمد شيرازي و شاگردان ديگر سيدكاظم از جمله: ميرزا طاهر، شيخ مهدي قزويني، سيدولي الله، ميرزا همداني و ... هر يك مقام بابيت و نائبي امام را مدعي شدند تا آنجا كه از ميان شاگردان سيد كاظم 38 نفر مدعي و بدعت گذار برخاستند كه از اين افراد، دو نفر، يعني سيدعلي محمد شيرازي و حاج محمدكريم خان، اولي به عنوان باب و بابيه و دومي به عنوان شيخ و شيخيه از موقعيت خاصي برخوردار شدند.42
در اين جا اين سؤال به ذهن مي رسد كه چه عاملي باعث شد از بين اين 38نفر سيدعلي محمد شيرازي نفوذ بيشتري در بين مردم داشته باشد؟
سعي مي كنيم در ادامه به بررسي اين مطلب بپردازيم.
گفتار دوم: بابيت و ازليه
سيدعلي محمدشيرازي، بنيانگذار فرقه بابي در روز اول محرم سال 1235ق، (در عصر سلطنت فتحعلي شاه) در شيراز متولد شد. با تولد سيدعلي محمد پدرش سيدمحمدرضا از دنيا رفت و در دامن دائيش ميرزا سيدعلي تاجر پرورش يافت تا به سن جواني رسيد.43
سيدعلي محمد، در هشت سالگي به مكتب خانه«شيخ محمد عابد» رفت. شيخ عابد داراي اعتقادات متعصبانه ي «شيخيگري» و از پيروان شيخ احمد احسايي بود. علي محمد در نزد شيخ خواندن و نوشتن فارسي و عربي و اندكي از علم حساب و قرائت قرآن مجيد و ساير علوم را آموخت.44 گر چه پيروان او اصرار دارند كه سيد علي محمد درس نخوانده تا به اصطلاح او را امي قلمداد كنند و با اين ادعا بتوانند معجزه بودن سخنان و كلماتي را كه از زبان او جاري شده ثابت كنند و همه را آيات و وحي خدا بدانند، ولي مداركي در دست است كه نشان مي دهد او مدّتي براي تحصيل و درس خواندن به مكتب رفته است45. از جمله نبيل زرندي (مورّخ مشهور بهائيان ) دراين باره مي نويسد:
«خال (دايي) حضرت باب، ايشان را براي درس خواندن نزد شيخ عابد برد، هرچند حضرت باب، به درس خواندن ميل نداشتند ولي براي اين كه به ميل دايي بزرگوار رفتار كنند، به مكتب شيخ عابد تشريف بردند، شيخ عابد مرد پرهيزكار محترمي بودو از شاگردان شيخ احمد احسايي و سيدكاظم رشتي به شمار مي رفت.46»
علي محمد در پانزده سالگي به تجارت خانه ي دائي خود در بوشهر رفت و طي پنج سال اقامت در آن جا، به تجارت مشغول شد.47 در همان اوقات كه در بوشهر گاهي بالاي پشت بام مي رفت، سرش را برهنه مي ساخت و از هنگام ظهر تا عصر زيربرق آفتاب مي ايستاد و اوراد و اذكار مي خواند و در نتيجه ناله هاي شديدي بر او غلبه مي كرد و نصايح دائي او هيچ تأثيري در وي نداشت. سرانجام دائيش خشمگين شد و با مشورت برادران و فاميل خود او را به كربلا و نجف فرستاد تا شايد در اثر تغيير آب و هوا از اين مرض بهبود و شفا حاصل كند.48
سيدعلي محمد شيرازي، در بيست سالگي راهي كربلا شد و مدّت زمان كوتاهي در مجالس درس سيدكاظم رشتي شركت كرد.49 و در محل درس او حاضر شد. بدين جهت مي توان اساس معارف او را متأثر از معارف شيخيه و صوفيه دانست.50 مرحوم عبدالحسين آيتي (آواره) نقل مي كند: «سيدعلي محمد در كربلا به درس سيدكاظم رشتي مي رفته، شاگردان سيدكاظم از جمله ملاحسين بشرويه (كه بعدها به او ايمان آورد) با او آشنايي داشته اند.»51
به گفته ي تنكابني: «ميرعلي محمد به درس او مي آمد و قلم و دواتي داشت و هر چه سيد مي گفت از رطب و يا بس مي نوشت.»52
در آن زمان پرنس كينياز دالگوركي، وزير مختار روسيه، در ايران بود. او در سال 1274ق، به عنوان مترجم سفارت روسيه به ايران آمد و با تظاهر به اسلام در ميان مسلمانان نفوذ كرد و پس از نفوذ در خانقاه «احمد گيلاني» به شناسايي افراد مستعد براي اهداف موردنظر خود پرداخت و با نام عيسي لنكراني در لباس روحانيت به كربلا رفت و در درس سيدكاظم رشتي با سيدعلي محمد شيرازي آشنا شد.53
كينياز دالگوركي اغلب اوقات خويش را به فراگرفتن مباني شيخ احمد و سيدكاظم مصروف مي داشت ولي در عين حال درصدد بود كه شخص مستعدي را كه فردي مبتكر، داراي ذوق و شوق تمام باشد، به دام استعمار خويش بيندازد.
در اين ميان علي محمد بيش از همه نظر او را جلب كرد و بعدها توانست او را وسيله اي براي اجراي مقاصد خويش كند.54
دالگوركي در خاطرات خود پرده از روابط خويش با سيدعلي محمد برداشته و بيان مي كند. سيدعلي محمد به واسطه ي كشيدن قليان چرس و رياضت هاي بيهوده جاه طلب شده بود. او در خاطرات خود مي گويد: «روزي كه سيدكاظم در مورد باب امام زمان سخن مي گفت سيدحضور داشت پس از اين مجلس بي نهايت به سيد احترام مي كردم با يك حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع كرده گفتم حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمي فرماييد بر من پوشيده نيست توئي تو».55
دالگوركي در جاي ديگر از خاطراتش مي نويسد: «تقاضاي تفسير سوره ي عم را كردم... سيد هم قبول اين خدمت كرد و قليان چرس را كشيده شروع به نوشتن نمود. ولي اغلب مطالب او را من اصلاح مي كردم. بلكه او تحريك شود باب علم است. مي ترسيد دعوي صاحب الامر بكند، به من مي گفت كه اسم من مهدي نيست، گفتم: من نام تورا مهدي مي گذارم. تو به طرف ايران حركت كن... من به شما قول مي دهم كه چنان به تو كمك كنم كه همه ي ايران به تو بگروند، به هر وسيله اي بود رگ جاه طلبي او را پيدا كردم و او را به حدي تحريك كردم كه كم كم دعوي اين كار بر او آسان آمد... به سيد گفتم از من پول دادن و از تو دعوي مبشري و بابيت و صاحب الزماني كردن و او را راضي كردم....56»
البته در اين جا لازم به ذكر است كه مورّخيني مانند احمد كسروي و فريدون آدميت، بابي گري را جنبشي خود جوش اجتماعي به اصطلاح ديني و ناوابسته به قدرت هاي استعماري معرفي مي كنند و نفوذ استعمار در اين فرقه را از زمان انشعاب بابي گري به دو فرقه ازلي و بهائي مي دانند.57
در اينكه ريشه بابيها، روسي است يا انگليسي، ميان مورّخان اختلاف نظر وجود دارد. برخي معتقدند كه پيگيري ادعاهاي ارتباط با امام زمان (عج) و واسطه بودن شيخ احمد احسايي و سپس سيد كاظم رشتي است كه منجر به شيخي گري كريمخان كرماني و ميرزا شفيع تبريزي و سپس به بابيگري سيد علي محمد شيرازي گرديد و براين باورند كه ملاحسين بشرويه كه مدتي در مشهد و مدتي در بين النهرين جزء شبكه جاسوسي انگليسي، زير نظر آرتور كونولي كه به اتفاق سيد كرامت هندي از هندوستان به ايران آمدند، كار مي كرده، فكر بابي گري را به سيد علي محمد شيرازي القا كرد و در ترويج ادعاي او مساعي فراواني به خرج داد.58
گروهي ديگر ريشه بابي گري را روسيه تزاري مي دانند، اينها به اتكاي نوشته شاهزاده دالگوركي (شرح مختصر آن گذشت) كه در تاريخ شروع فتنه باب عضو سفارت روس در ايران بوده و پس از سقوط تزارها و روي كار آمدن بلشويك ها، خاطرات خود را در مجله مشرق منتشر كرده و ضمن آن سفارت روس را عامل اصلي ايجاد فرقه بابيه و بهائيه معرفي كرده است، عامل فتنه را روس مي دانند.59
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
33 - مرتضي امين نيا، همان، ص 29.
34 - محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري و بهايي گري، ص 37.
35 - سيد حسن كيايي، بهائي از كجا و چگونه پيدا شد،ص32.
36 - محمدباقر نجفي، بهائيان، صص 89-88.
37 - سيدحسن كيائي، بهائي از كجا و چگونه پيدا شد، صص 34.
38 -اكبر هاشمي رفسنجاني، امير كبير قهرمان مبارزه با استعمار،ص271.
39 - محمدباقر نجفي، بهائيان، صص 95-94.
40 - مرتضي ايمن نيا، آشنايي با آئين بهائيت، صص 40-39.
41 - محمدرضا فشاهي، واپسين جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال، ص 85.
42 - محمدباقر نجفي، بهائيان، صص 145-144.
43 - زعيم الدوله تبريزي، فتنه باب، ص 89.
44 - مصطفي حسيني طباطبائي، ماجراب باب و بهاء، ص 30؛ مرتضي امين نيا، آشنايي با بهائيت، صص 43-42.
45 - محمد محمدي اشتهاري، بابي گري و بهائي گري، صص 40-39.
46 - عبدالحميد اشراق خاوري، مطالع الانوار (تلخيص تاريخ نبيل زرندي)، ، صص 64-63.
47 - مرتضي امين نيا، آشنايي با بهائيت، ص 43.
48 - زعيم الدوله تبريزي، مفتاح باب الابواب، صص 90-89.
49 - مرتضي امين نيا، آشنايي با بهائيت، ص 45.
50 - مرتضي آخوندي، بهائيت چه مي گويد، ص 3.
51 - عبدالحسين آيتي، كواكب الدريه، صص 70-69.
52 - محمدرضا فشاهي، واپسين جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال، ص 85.
53 - مرتضي امين نيا، آشنايي با بهائيت، صص 45-44.
54 - سيدمحمد مهدي مرتضوي، امشي بحشرات بهائي، ص 35.
55 -كينياز دالگوركي، يادداشتهاي كينياز دالگوركي، ترجمه ابوالقاسم مرعشي، ص 43.
56 - كينياز دالگوركي، يادداشتهاي كينياز دالگوركي، ترجمه ابوالقاسم مرعشي، صص 45، 56، 50.
57 -احمد كسروي، بهائي گري، صص 121-122 و فريدون آدميت، امير كبير و ايران،صص 443-444.
58 شرح حال فعاليت اين باند جاسوسي را خود آرتور كونولي ضمن سفرنامه خود آورده است.
59 اكبر هاشمي رفسنجاني، اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار، ص 209.
پاورقي

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14