(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 19 شهریور 1391 - شماره 20302

كتاب كودك و نوجوان شرايط مناسبي ندارد
پايي كه جا ماند دلي كه شاد شد
نقدي بر كتاب «صبح شبنم»؛ شعر آئيني شيخ رضا جعفري
كسي كه گريه او مثل گريه ما نيست


كتاب كودك و نوجوان شرايط مناسبي ندارد

ليلا كريمي
سيدعلي كاشفي خوانساري نويسنده ، شاعر و محقق كتاب هاي كودك و نوجوان در اين عرصه شناخته شده است. كاشفي تا كنون بيش از 44 جلد كتاب منتشر كرده است كه عمدتا در حوزه مسائل نظري ادبيات كودك و نوجوان، تاريخ ادبيات و مطبوعات كودكان ايران بوده است. همچنين مسئوليت هاي ديگري را در حوزه هاي مختلف ادبيات و تاتر و مطبوعات به عهده داشته است .او داراي آثاري از جمله قصه روزنامجات عهد بوق (برنده جايزه جشنواره مطبوعات كانون پرورش پرورش فكري كودك و نوجوان )، «تاريخ ادبيات ديني كودك و نوجوان »، «شاهنامه هاي كودكانه »،« پرسه»، «مزاحمان» ،«آنكه رفت آنكه نيامد» ،«تاريخ ادبيات ديني كودكان و نوجوان» و «سرودهاي پس از مرگ » از انتشارات حوا است . گفت و گويي كوتاه در مورد مسايل فرهنگي كتاب كودك و نوجوان كرده ايم كه مي خوانيد .
¤ كتاب كودك و نوجوان در وضعيت خوبي نيست؛ در حقيقت آينده كتاب را چگونه مي بينيد؟
بايد بگويم كتاب در شرايط فعلي وضعيت خوبي ندارد. مقوله كتاب و به طور كلي كتاب كودك و نوجوان شرايط مناسبي ندارد و من در شگفتم كه چرا هيچ كدام از مديران فرهنگي به اين قضيه نمي انديشند و هر كسي دنبال كارخودش است. هيچ كسي احساس وظيفه و مسئوليتي نمي كند كه راه حلي براي اين وضعيت پيدا كند.
از طرفي به دليل شرايط خاص كشور، قيمت كتاب روز به روز بالاتر مي رود و به طوري كه تا به بندي 82 هزار تومان هم كاغذ رسيده و به جايي رسيده كه توليد كتاب به كلي متوقف شده است و برخي از ناشران نيروهاي خودشان را تعديل كرده اند و كارشان را متوقف كرده اند و بعضي از ناشران كه فعاليت مي كنند تيراژ كتابشان حداقل 500 نسخه است. و به جز برخي از ناشران دولتي عملاً كتابي در كشور منتشر نمي شود. قطعاً بر روي خريد مخاطب هم تأثيرگذار است.
حتي اگر دولت مردان فرهنگي نگران گزارش اداري خودشان هستند؛ بايد بدانند مطمئناً نمايشگاه كتاب سال آينده آمار توليد كتاب نسبت به سال هاي قبل كمتر خواهد بود. بحث ديگر برمي گردد به مشكلات اداري كه در وزارت ارشاد وجود دارد .
¤ اين گونه نيست.
به هر حال بسياري از طرح ها و برنامه هايي كه وعده هايش داده شده بود؛ به آن عمل نشده است. چون «نمايشگاه تخصصي كتاب كودك» كه معاون فرهنگي ارشاد از آن وعده داده بودند؛ برگزار نشد. نمايشگاه هاي استاني كتاب عملاً تا بعد از پايان ماه مبارك رمضان شروع شده بود و اگر بخواهد در نيمه دوم سال برگزار شود، همزماني فراواني نمايشگاه ها را خواهيم داشت كه نتيجه آن افت كيفي اين نمايشگاه ها را خواهيم داشت. برخي از ناشران توانايي شركت همزمان در چند نمايشگاه را ندارند و مشخص نيست كه چرا پنج، شش ماه از سال را لحاظ نمي كنند. برنامه هاي بين المللي وزارت ارشاد براي نمايشگاه، كتاب فرانكفورت، مسكو پيش بيني شده بود؛ همه به خاطر مشكلات بودجه اي و ضعف مديريتي لغو شده است؛ و با مشكل مواجه شده ايم. واقعاً وضعيت فعلي قابل قبول نيست. در حالي كه با كمترين برنامه ريزي ها و حداقل مديريت مي توان فضاي فرهنگي را از اين وضعيت نجات داد. بطور مثال اگر وزارت ارشاد بحث خريد كتاب را عمومي تر مي كرد و محدود به ناشران خاص نبود، مي توانست وضعيت موجود بازار را تغيير دهد و اگر وزارت ارشاد مجدداً اجازه مشاركت ناشرين مختلف در توليد كتاب را مي داد، به طوري كه دو يا سه ناشر به صورت مشترك يك كتاب را توليد كنند، قطعاً آمار توليد كتاب بالاتر مي رفت.
¤ در مورد ترجمه كتاب چطور؟
حتي كارهاي ترجمه كتاب هم به خوبي منتشر نمي شود. به نظرم واژه ديگري غير از «سوء مديريت» نمي توان لحاظ كرد. البته در بخش هاي مختلف وزارت ارشاد شرايط متفاوت است و وضعيت در معاونت فرهنگي و سينمايي خيلي بحراني است اما در معاونت مطبوعاتي شرايط بهتري حاكم است و تعاون بهتري با مطبوعات ديده مي شود. مطبوعات با تمام مشكلات مي توانند به كار خودشان ادامه بدهند.
ضعف مديريت در ساير كارهاي مرتبط با حوزه «فرهنگ» هم ديده مي شود. نهادهايي مثل انجمن فرهنگي ناشران كتاب كودك كه فعاليت هاي ويژه و چشم گيري در سال جديد نداشتند و وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي نظارت كافي بر اين انجمن ها ندارد. و همچنان پيش از اين كه تشكل فراگير براي همه ناشران كودك و نوجوان باشند محفلي براي چند ناشر بزرگ خاص كودك و نوجوانان شده است.
اي كاش در هيئت دولت برنامه ريزي خاصي، براي تأمين كاغذ لحاظ مي شد. و نهادهاي مختلف فرهنگي كه بودجه هاي كلاني در دست دارند به تعامل بيشتري با بخش خصوصي مي پرداختند و باعث تحرك و شادابي در عرصه فرهنگ مي شدند. اگر بدانيم كه مشكلي كه در سطح كشور به وجود آمده، مشكل ملي است و براي حل آن نهادهايي مثل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي و سازمان فرهنگي هنري شهرداري و.. چه كارهايي كرده اند و چقدر توانسته اند با حمايت هاي مادي خودشان فضاي فرهنگ را عملاً زنده و پويا نگه دارند.
در حالي كه عملاً آنچه مي بينيم به جز رابطه با نهادهاي خاص كه در اصل دولتي هستند، تعامل با بخش خصوصي شكل نگرفته است.
¤ البته بعضي از دوستان نويسنده اعتقاد دارند كه از كمبود و مشكلات گراني كاغذ و... مي توان به فرصت ها برسيم.
بله هر تهديدي و كمبودي يك فرصت است به شرطي كه مديريت كافي صورت گيرد. شرايط موجود بهترين فرصت است براي در كنار هم قرار گرفتن ناشرين و نهادهاي كوچك و تشكيل تعاوني هاي بزرگ.
¤ به چه صورت؟
در سيستم دولتي اگر زمينه هاي اين كار مشاهده شود. دولت حمايت هاي خودش را مي تواند به بخش تعاوني و حوزه فرهنگ معطوف كند و از ناشرين و نويسندگان و نهادهاي مختلف بخواهد با تشكيل تعاوني ها و كنار هم قرار گرفتن، حمايت ها را معطوف به تشكل هاي جديد كند.
¤ يعني اين شرايط بهترين فرصت براي تشكيل تشكل هاي جديد است؟
بله اين شرايط فرصتي براي اين كار است؛ به شرطي كه شرايط آن از طرف دولت فراهم شود. همچنين ما مشكلي كه در زمينه كاغذ داريم را مي توانيم بهترين زمينه براي عرصه شكل گيري ايبوك ها و كتاب هاي الكترونيك بدانيم. به طوري كه مديريت فرهنگي دولت در اين زمينه صورت گيرد.
¤ پس با اين وجود حوزه ادبيات كودك و نوجوان هم شرايط مشابهي دارد؟
به هر حال حوزه ادبيات كودك و نوجوان هم از اين شرايط تأثير گرفته است. طبيعي است كه با وجود مشكلات مالي كتاب هاي پرهزينه مثل دايره المعارف ها؛ كارهاي گروهي- كتاب هايي كه نياز به تصويرگري ها دارد؛ در اولويت چاپ و انتشار نيستند. در حالي كه كارهاي آماده و تجديد چاپ آثار قديمي و آثار ترجمه در اولويت چاپ هستند.
زماني كه محل عرصه و فروش كتاب را دولت نتوانسته است، حل كند و سيستم توزيع و عرضه كتاب همچنان مشكل دارد. ناشران به فكر توليد آثاري باشند كه خارج از چارچوب سنتي كتاب، قابل عرضه باشد. بنابراين ما شاهد شكل گيري كتاب هاي سرگرم كننده هستيم كه جنبه ادبي ندارد و فقط به جنبه سرگرمي كتاب توجه شده است. و امكان عرضه آن در پاره اي از كتاب فروشي ها و همچنين سوپرماركت ها وجود دارد. به هر حال در شرايط نامناسب در عرصه ادبيات كودك و نوجوان هم تنها دو دسته مي توانند داراي بقا و پايداري باشند. دسته اي كه روابط دولتي دارند و همچنان از بودجه هاي دولتي بهره مند هستند و فراگير بودن اين گروه بستگي به تعامل آنان دارد. دسته دوم هم كساني هستند كه از مجراهاي سنتي بازار نااميد مي شوند و دنبال بازارهاي جديدي هستند كه با روش هاي جديدي بتوانند كتاب و ادبيات كودك و نوجوان را زنده نگه دارند. و يكي از نمودهاي آن در اينترنت شكل گرفته است. امروزه سايت هاي مربوط به شعر و قصه كودك نسبت به قبل فراوان تر شده است و بدون اين حمايت ها هم، امكان تداوم دارند.
¤ در مورد تيراژ كودك و نوجوان نظرتان چيست؟
قطعاً تأثيرپذيري كتاب كودك و نوجوان از اين شرايط نا مناسب بيش از كتاب بزرگسال است. به دو دليل اينكه كتاب كودك در توليد و چاپ آن به لحاظ تصويرگري داراي هزينه بالايي است. و دوم به دليل چاپ چهار رنگ آن انتشارش در تيراژهاي پايين ممكن نيست. در حال حاضر كتاب هاي تك رنگ و با استفاده از چاپ ديجيتال انتشار 100 نسخه آن منطقي است و خيلي از كتاب ها انتشارشان در تيراژهاي پايين قابل انتشار است. اما در چاپ چهاررنگ كتاب كودك اين امكان وجود ندارد و حداقل بايد دو هزار نسخه چاپ شود. به همين دليل خيلي از ناشران بزرگ هم از انتشار آثارشان صرف نظر كرده اند و منتظر هستند شرايط كاغذ و بازار تغيير كند.
¤ راه كار شما براي برون رفت از اين شرايط؟
بودجه صرفاً در دست بخش دولتي است و بخش خصوصي بودجه اي ندارد. اينجا است كه بايد از نهادهاي مختلف دولتي و حتي غيرفرهنگي بخواهيم كه با خريد كارشناسانه كتاب به صورت عادلانه و منصفانه بازار كتاب را رونق دهند.
يعني ادارات و سازمان هاي مختلف كتاب خريداري كنند و بين خودشان توزيع كنند و راه ديگر ترويج مشاركت ناشران مختلف در كتاب است يعني اگر اين امكان فراهم شود كه دو يا چند ناشر با هم كتاب توليد كنند تا امكان فروش آن را ناشر خصوصي داشته باشد.
حمايت هاي دولتي در وزارت ارشاد و يا هر نهادي كه كتاب خريداري مي كند؛ خريد كتاب هايشان را گسترش دهند. اين طراوت و شادابي را به جامعه و بازار كتاب برمي گرداند.


پايي كه جا ماند دلي كه شاد شد

حسيني پور اكنون با دست نوشته رهبر معظم انقلاب بر كتابش، پاداش رنج هاي بي شمار اسارت را گرفته و در خلسه حلاوت شيرين اين اتفاق خجسته چنان سرخوش و مسرور است كه شنيدن اين خبر را شيرين ترين خبر عمر خود مي داند. براي هر كسي در زندگي، در كنار لحظه هاي تلخ و ناگوار، لحظه هاي شاد و خاطره انگيز هم وجود دارد كه بي گمان شادترين و خاطره انگيزترين لحظه براي سيدناصر حسيني پور، جانباز، آزاده و نويسنده كتاب«پايي كه جا ماند»، موقعي بود كه خبر دست نوشته مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي بر كتاب پايي كه جا ماند؛ را شنيد.
قرار گرفتن در آن لحظه خاطره انگيز و تاريخي، آرزوي هر نويسنده اي است، اما به ندرت اتفاق مي افتد چنين سعادتي نصيب نويسنده اي شود. البته سيد ناصر حسيني پور يك نويسنده معمولي، مثل بسياري از نويسندگاني كه پشت ميز مي نشينند و با بهره گيري از عنصر تخيل به داستانسرايي مي پردازند (با احترام به منزلت چنين نويسندگاني كه در ساحت ادبيات داستاني همواره جايگاه شان محفوظ است)نيست.
سيدناصر حسيني پور در سن 16 سالگي، راهنماي گردان ويژه شهدا در جاده خندق(تنها جاده خاكي جزيره مجنون) بود. با پاتك نيروهاي عراق و مجروحيت از ناحيه يك پا به مدت سه شبانه روز در بين 88 نفر از رزمندگان كهكيلويه و بويراحمد كه در همين روز در جنگ نابرابر و در محاصره نيروهاي عراق به شهادت رسيده بودند، به سر برد و سرانجام به عنوان تنها نيروي اطلاعات و عمليات به اسارت دشمن در آمد. سپس توسط سپاه چهار عراق به شهر الميمونه منتقل شد. از آنجا كه نيروهاي عراقي او را به عنوان پيك شهيد سردار علي هاشمي معرفي كرده بودند، شكنجه هاي سختي را متحمل و به خاطر اين اوضاع سخت به ناچار هويت واقعي خود را به عنوان يكي از نيروهاي اطلاعات و عمليات فاش كرد. به دليل قطع پاي مجروحش، حدود يك ماه در بيمارستان الرشيد بغداد به سر برد. بعد از بيمارستان و در روزهاي اسارتش در پادگان صلاح الدين با واقعيت هاي تلخ زندگي اسيران مفقود الاثر ايراني در زندان هاي مخفي عراق از نزديك آشنا و متوجه شد پادگان صلاح الدين محلي براي نگهداري مخفيانه حدود 22 هزار اسير مفقودالاثر ايراني است كه نامشان در فهرست صليب سرخ ثبت نشده است؛ در اين پادگان كه در 15 كيلومتري تكريت قرار داشت، از يك اردوگاه 4500 نفري 320 نفر به شهادت رسيدند كه عراق پس از آزادي اسرا، هرگز نپذيرفت كه اين افراد در گروه اسراي ايراني قرار داشتند. او در اين هنگام با استفاده از صفحه هاي آخر كتاب هاي مرتبط با سازمان مجاهدين خلق كه براي مطالعه در اختيار آنها قرار مي دادند، دفترچه يادداشت درست كرد و همچنين حوادث روزانه را بر اساس تاريخ و با كدگذاري روي كاغذ سيگار و حاشيه هاي روزنامه هاي القادسيه و الجمهوريه نوشت. سپس اين يادداشت ها را در يك عصا و اسامي 780 اسير ايراني كمپي كه در آن بود را در عصاي ديگر جاسازي كرد.
حسيني پور قبل از آزادي، چهار روز در بيمارستان 17 تموز(نيروي هوايي عراق) بستري بود و در اين روزها تمام اين يادداشت ها را در دفتر كوچك دست سازش، پاك نويس و در بانداژ پايش مخفي كرد و در روز آزادي (22 تير 1369) به ايران آورد. خاطرات 880 روز اسارتش را در مدت 20 سال، در كتاب 768 صفحه اي پايي كه جا ماند، به عنوان آيينه زندگي اسراي مخفي تكريت و بيانگر وضعيت سخت زندگي اسراي مجروح در كنار اسراي سالم، نوشت كه پس از پنج مرتبه بازبيني توسط مرتضي سرهنگي، مدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري، توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيد. او كتاب خود را به وليد فرحان، خشن ترين گروهبان بعثي عراق تقديم كرد! و در توضيح اين اقدام خود نوشت: نمي دانم شايد در جنگ هاي خليج فارس توسط بوش پدر يا بوش پسر كشته شده باشد. شايد هم هنوز زنده باشد. مردي كه اعمال حاكمانش باعث نفرين ابدي سرزمينش شد. مردي كه مرا سال ها در همسايگي حرم مطهر جدم شكنجه كرد. مردي كه هر وقت اذيتم مي كرد، نگهبان شيعه عراقي، علي جارالله در گوشه اي مي نگريست و مي گريست. شايد اكنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان اين كتاب را به او تقديم مي كنم، به خاطر آن همه زيبايي كه با اعمالش آفريد و آنچه بر من گذشت جز زيبايي نبود.
سيدناصر حسيني پور اكنون با تقريظ مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي بر كتاب پايي كه جا ماند، پاداش رنج هاي بي شمار اسارت را گرفته و در خلسه حلاوت شيرين اين اتفاق خجسته چنان سرخوش و مسرور است كه با اشاره به عمر 40 ساله خود مي گويد: هر چند خبرهاي ناگوار بسياري در زندگي خود شنيده ام ولي در ميان خبرهاي گواراي اين عمر 40 ساله، هيچ كدام به اندازه پي نوشت محكم و متين رهبري دلنشين نبود.
 


نقدي بر كتاب «صبح شبنم»؛ شعر آئيني شيخ رضا جعفري

كسي كه گريه او مثل گريه ما نيست

احمد بابايي
وقتي سخن به رندي مضامين و بلندپروازي سروده هاي شاعري خلوت گزيده مي رسد كه دين رهگشايي به گردن شعرآئيني و شاعران جوان اين وادي دارد، اهل اين مقال، مي دانند كه سخن از «شيخ رضا جعفري» است. كسي كه بزرگان «بيدل اهل بيت» مي خوانندش و بيت هايش اهل دلبري است و با همه اراده اي كه براي گمنامي دارد، تاب مستوري ندارد! در دوره اي كه فترت و سستي، خيل مدعيان را به آويختن بر دامن موضوعات غيرديني كشانده بود، (صبح شبنم) آغاز يك حركت عميق در شعر آئيني بود (شعرآئيني، يا به تعبير زيباي شاعر ابر و باد، جناب سهرابي عزيز، «شعر معصوم»...) آغازي بر شعرهايي بي سابقه در فضاي ديني، اغراق و اشتباه نيست اگر مدعي باشيم تاريخ شعر آئيني به دو بخش تقسيم شده است: «پيش از صبح شبنم» و «پس از صبح شبنم»... هرچند حتي شخص شاعر آن مجموعه به ياد ماندني، در سال هاي بعد، فضاهاي كمال يافته تر و بديع و جذاب تر را به تماميت درك كرده و به هيچ عنوان در جانزده است و اين سلسله متعالي در زبان و قلم ديگران، نيز ادامه داشته، ناگفته پيداست، حق سبقت با «صبح شبنم» است كه خاطره اش در دلها باقي است...
عزم اين قلم براي بازخواني و اشارت بر كتاب «صبح شبنم» به عنوان خط شكن اتفاقات زيبايي است كه صدالبته در اشعار و كتاب هاي بعدي شيخ و هنرمندي ديگر شاعران تأثيرگذار (همچون محمد سهرابي، علي اكبر لطيفيان، مهدي رحيمي، حسين رستمي، هادي جانفدا و...) به قدرتمندي و شاعرانگي ادامه يافته است.
شايد اوج توفيق رضا جعفري در اين كتاب (كه در سال 84 به بازار عرضه شده است)، ميانجيگري و آشتي دادن ميان مخاطب خاص شعرشناس و نقاد و مخاطب عام هيئتي و دلداده است؛ كاري كه پيش از اين «نشدني» تصور مي شد. در اين سالها به بركت ارائه اين الگوي موفق، شاهد رشد معجزه وار سطح شعر آئيني هستيم. همان گونه كه مقام معظم رهبري (حفظه الله) به تصريح، آينده ادبيات اين مرز و بوم هنرپرور را از آن ادبيات آئيني و خصوصا شعر آئيني دانسته اند (كه هزار نكته باريك تر ز مو اينجاست...!) لازم است (ولو به نگارش معرفي نامه، شرح و نقدهايي پيرامون اين كتاب پيشرو و تأثيرگذار) اداي ديني بركتاب، «صبح شبنم» و شاعرش داشته باشيم كه تنور اين سبك ادبي را به كلام برد و سلام خود فروزان تر كرده اند. بي شك، بركت حضور مهربانانه اين شيخ و امثال وي رند، بلندپرواز خلوت گزيده، تهران به عنوان ام القراي شعر معصوم و پايتخت شعر آئيني شناسانده شده است. الحمدلله
با نگاهي از نو به «صبح شبنم» نكاتي به اختصار از دلايل موفقيت اين مجموعه، بيان مي دارم. اميد است كه مقدمه اي هرچند ناقص بر نقادي هاي عالمانه كارشناسان باشد:
1- توفيق اشعار در جذب معاني و مفاهيم گوناگون تأويل پذير است و معمولا اشعاري كه واجد «يك» ظاهر و باطن باشند و غيرقابل تزريق به لايه هاي فكري ديگر، «ماندني شدنشان» بعيد است و مي دانيم اشعار مذهبي به دليل يك لايه بودن در پردازش دچار مشكل در تأويل پذيري (هنگام خوانش) هستند... و اين كتاب، در اصل آغاز راهي است كه بتوان براي اهل بيت گفت و چنان گفت كه «غير» نداند و «دوست» گريبان لذت بدراند...
2- برخي اوقات تن ندادن به عوامانه سرايي -چه در فرم و چه در محتوا- نوعي «جهاد با نفس» شاعرانه است و از جهتي ديگر به اعتقاد من، شاعراني كه بي توجه به جذابيت هاي جشنواره ها و محافل ادبي و متفلسفان ادبي و متشاعران، اشعارشان را، ارادتنامه اي براي همدردي با مخاطبان مجالس مدح و مرثيه مي دانند به «جهاد نفسي» بالاتر از نوع اول مي پردازند! (چون اين عمل نشانه اهميت دادن به ارادت، بيش از شعر است!) شعر وقتي در دلها، نفوذ مي كند كه شاعر، قالب و رسانه اي براي ارائه يك پيام، بهتر از شعر نداشته باشد؛ چون شعر، فارغ از اينكه رسانه اي رساناست، خود تشديد پيام مي كند-ايجاد پژواك- و مفاهيم ارائه شده در اين كتاب، گاه غير از اين زبان، هيچ زبان ديگري نمي توان براي بازگوئيش پيشنهاد كرد.
3-اغلب اشعار اين مجموعه داراي مهندسي دقيق دروني و بيروني كلام است، كه از پاك و فطري بودن اشعار خبر مي دهد؛ عجيب است كه شعر امروز، نمي تواند با رديف هاي آوازي موسيقي ايران، زير يك سقف زندگي كند. هيچ كدام همديگر را تحمل نمي كنند، اما اين كتاب به علت هنرمندي و نفاست و تعالي روحي شاعر، با نوحه سرايي هاي آدم در فراق بهشت (يعني موسيقي)، هم درد و هم زخم است... اين مطلب را به عنوان مزيت و فضيلت، مطرح نمي كنم بلكه نشانه اي از يك فضيلت بزرگ مي دانم كه آن فطري بودن است.
در زاويه اي ديگر، اشعار اين مجموعه را مي بينيم كه با آغوش باز، پذيراي انواع متعالي موسيقي دروني ست كه نشات گرفته از عواملي است كه به برخي از آنها اختصاراً اشاره مي كنم:
اول- توجه كافي به حسن استفاده از رديف و قافيه.
دوم- پرداخت جناس هايي در خدمت موضوع.
سوم- چكش كاري و ورزيده نمودن كلمات در طول مدت مديد و رام شدن واژگان به طوري كه همه در جاي خودند و چون كلمات در جاي خود نشسته اند كلام داراي موسيقي ذاتي ست نه عرضي.
چهارم- استفاده از اوزان مناسب براي القاء مفاهيم خاص (شادي، غم، اضطراب، ...)
4-نوعي فيلمنامه، كاراكترسازي، روايت پردازي و قصه اي ديدن ماجراها (داستان گويي) نه به شيوه غزل- روايت (كه از غزل فرمي آغاز و به غزل كلاسيك و نوكلاسيك نيز ترشح كرد!) بلكه با مناسب ترين روش، يعني سپردن ابتدا و انتهاي داستان به مستمعي كه خلاقيت هاي ذهني اش را به راحتي خرج نمي كند و وادار كردن تمام ابزار در مناقشه ميان لطافت و زبري، ابتداي طوفاني ست كه خواب مدعيان مدرن و پست مدرن و... را به هول مبدل مي كند.
5-عدم «خود شيفتگي» شاعر و شعر، آن قدر مهم و موثر است كه مانند فوت كوزه گري، رازي ست كارگشا... از لحاظ محتوايي، محوريت «خود متعالي» شاعر در كل اشعار، تشخص شعري به اين مجموعه داده است. وارستگي و آزادگي شاعر از تعلقات بي ارزش، در نحوه انتشار اين دفتر نيز هويداست. اين ادبيات، ساحل روح بلند شاعري ست كه خود را وقف شعر ننموده ست، بلكه شعر را به قلم- رنجه اش زينت داده است. در اين دفتر خبري ازمناقشه ناشيانه دل و عقل متشاعران كج فهم نيست، هرچه هست زير چتر امنيت فكري ناشي از خضوع مقابل اهل البيت، «شعر» است. در اين مجموعه، احترام قواعد نحوي ادبيات محفوظ بوده است و همچنين غرور قوانين «سخته و پخته سرايي» نيز نشكسته است. از طرفي ديگر شعرهاي «صبح شبنم» به ابزار مددرسان شعر (چون صورخيال، آرايه ها و...) مسحور و مفتون نشده است. از جذابيتهاي دروني اين دفتر، نگاه ويژه شاعر به آل الله (عليهم السلام) است (بعنوان مبادي و مباني اوليه سرايش اشعار). شاعر آنان را به همان ميزان كه شناخته و پسنديده مي خواند، مدعي معرفت حقيقيه نيست بلكه در اين دفتر شاهد تعلق ذاتي شاعر به خضوع هستيم. علي رغم بسياري ازمدعيان، آنچنان كه معلوم است «جعفري» آل الله را از «اشعار» خود بيشتر دوست دارد!
مي دانيد كه در ديدگاه كاركردي، شعر مجلسي (مدح و مرثيه) نبايد آنقدر خيره كننده باشد كه در مسير احساسات مخاطب، سنگ اندازي كند، بلكه در اين منظر، شعر يكي از ابزار كاتاليزور است. شايد يكي از دلايل عمده اي كه اشعار اين مجموعه، براي مجلسي بودن، روند تندي نداشته، چشمگير بودن و خيره كنندگي اين اشعار است. (به جهت سنگيني «گوش شعري» مخاطبان) و نكته آخر در اين مورد آنكه: اين شعرها متظاهر، مدعي، دريده، بي ادب، نپخته و بي چشم و رو نيست؛ بلكه اشعار «صبح شبنم» غالباً نجيب، باحياء، متوازن، سخته و پخته است! چه اينكه شعرها، آينه داشته هاي شاعرند- چه علمي، حسي، فكري، خيالي، ...- و صد البته به فراخور مظلوميت ممدوحين اين اشعار، اين اشعار نيز مظلوم واقع شده اند!
6-اشعار مذهبي- با صبغه مخاطب محور- دچار كمبودهايي از لحاظ جذابيت هاي شعري (بماهو شعر) است. اما در اين مجموعه به دلايلي پرشمار (كه به برخي از آنها ذيلا اشاره مي كنم) اين نقائص جايش را به كشش و دلپذيري داده است:
(اول) دوري از كليشه هاي رايج:
نوع نگاه ويژه رضا جعفري به مدح/ مرثيه اشعار وي را كاملا از نوع معمولي سوگسروده ها و مديحه ها جدا مي كند. دقت كنيد:
كسي در كوچه در حال عبور است
صداي نازك پاي بلور است
سرازير است سيل از ديده من
مگر فواره در چشم تنوراست..(ص163)
چون آفتاب مغربم در چاه شب زنداني ام
در انتظار مشرقي از جانب عرفاني ام
دريايي از آئينه ام هر كس تماشايم كند
غرق تحير مي شود از اين همه حيراني ام...(ص73)
(دوم) انتخاب غزل به عنوان قالب معيار:
دلسپردگي رضا جعفري به غزل به عنوان قالبي رمزآلود وي را در ميان معاصران شعر مذهبي شاخص نموده است. غزل با خصائص و ويژگيهاي منحصر به فرد خود، محمل حرفهايي مي شود كه در قالب هاي ديگر بايد جور ديگري گفته شود. در آخرين ديداري كه جمع شاعران با حضرت آقا داشتند شاهد بوديم كه ايشان مانند هميشه نسبت به قالب غزل، به درستي عنايت ويژه داشته اند:
خورشيد بودو جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بي كرانه شد
آيينه بود و خرد شد و تكه تكه شد
تسبيح بود و پاره شد و دانه دانه شد...(ص107)
شانه زخم كجا، صومعه بال كجا؟
ركعت تشنه كجا، نافله حال كجا؟
جوهر ذاتي من نقش ركوع تو بود
بي ركوع تو رود بيد كهنسال كجا؟...(ص203)
(سوم) تصويرسازي/ تصويرگرايي:
بسياري از ابيات اين مجموعه پيرامون قصص و حكاياتي ست كه هزاران بار در اوزان و قالبهاي متفاوت و از زواياي گوناگون سروده شده است، اما آنچه اين مجموعه را خواندني نموده است، روح تصويرگرايي حاكم براشعار است، به مشتي كه نمونه خروار است توجه كنيم:
باران گرفت و سقف مدائن نشست كرد
دندانه هاي كنگره قصد شكست كرد
در هر دلي نشست و به شكلي ظهور داشت
اين گونه بود آينه را خودپرست كرد...(ص10) (درشأن رسول اكرم صلوات الله عليه و آله)
بلبل ز آشيانه خود دست مي كشيد
گل بر سر جوانه خود دست مي كشيد
حس كرد عمق كاري زخم غلاف را
وقتي كه روي شانه خود دست مي كشيد...(ص 45) (درمصائب ام الائمه عليها سلام)
(چهارم) تشخص شعري:
به واسطه عواملي غيرقابل كتمان، اغلب اشعار اين مجموعه داراي شخصيت و تشخص شعري خاص خود هستند كه آنها را قابل تمييز از اشعار ديگران گردانده است. براي ارائه نمونه هايي در اين زمينه بايد يك مقاله مفصل نگاشت. نمونه هايي براي دقت بيشتر:
مي لرزد از درد هر شب جسم ضعيفي كه دارد
با اين كه آرامبخش است نام شريفي كه دارد
جبريل پرمي گشايد شايد اجابت بچيند
از شاخسار بلند دست نحيفي كه دارد
وقتي كه از درد غربت در خويش پيچيد گفتم
مغلوب مي گردد آخر با اين حريفي كه دارد
بايد كه حرفي از آتش در پيش اين گل نگوييد
شايد كه آزرده گردد روح لطيفي كه دارد... (ص44) براي حضرت صديقه طاهره عليها سلام
وقتي طبيعت فارغ از قال و مقالم بود
بال ملايك در عزايت دستمالم بود
پيش از شروع اشك عالم گريه مي كردم
يادم نمي آيد دقيقا چند سالم بود... (ص70) در مقام نجوا با سيدالشهدا عليه السلام
(پنجم)
اي صدايت تشنه يك جرعه آب
با سه شعله شو به سوي آفتاب
اين صداي لايلايي از جاست؟
مي رسد از دور آواز رباب... (ص102) در روضه حضرت علي اصغر عليه السلام
(پنجم) گشودن پنجره هاي جديدي براي مضمون يابي در شعر مذهبي:
زواياي قديمي در نگرش معاصر كارساز نيست، علي الخصوص در شعر مذهبي كه دچار قيد و بندهاي بي شماري است. نگاه ويژه رضا جعفري، فتح بابي در شعر آئيني خواهد بود. بخوانيد:
براي حضرت قاسم عليه السلام:
دست ركاب بر سر پايم نمي رسيد.
آن اسب هم مخالف جنگ يتيم بود
از نعل و اسب و دشنه و شمشير و سنگ و خاك
هر چيز در بلندي قدم سهيم بود...(ص94)
هزار كعب ني و دشنه گر قلم گردند
براي گفتن يك ضربه تازيانه كم است
به چشم كودك عاقل مرا نگاه مكن
كسي كه عشق ندارد به عقل متهم است...(ص83)
زينب فرشته بود و پر خويش وانكرد
اين كار را براي رضاي خدا نكرد
اين كربلا چه بود كه جز اين مسافرت
او را ز جان عزيزتر خود جدا نكرد... (ص162)
حنجره را بغض يا مجيب گرفته است
راه به يك عابر نجيب گرفته است
ديشب از اين كوچه يك شهيده گذر كرد
خانه ما باز بوي سيب گرفته است
دست منه بر دلم اي قافيه تنگ
از توچه پنهان دلم عجيب گرفته است... (ص31)
(ششم) نمادسازي:
زنده و طپنده بودن شعر به ايجاد نماهاي زنده و طپنده است. مي بينيم كه متاسفانه، تكرارهاي غيرقابل اغماض كساني كه بدون تحول تخيلي و بدون خلاقيت، نمادها را به حالت بي روحي و بي رمقي كشانده اند و مي بينيم كه مجموعه صبح شبنم پر است از نمادهاي نويي كه خلق آنها و كثرت آنها جالب توجه است. مثال:
... زشيشه نگاه خود به مستحق زكات ده
آينه هاي شرقي علي الدوام خويش را... (ص11)
من از تبار نيلي ام، اصلم به دريا مي رسد
پرهيز بايد داشتن از لحظه طوفاني ام (ص76)
تا چشم كار مي كند اين گوشهاي كر
رفتند و حرفهاي مرا جا گذاشتند
دادمرا ميان فدك حبس كرده اند
آه تو را به چاه معما گذاشتند
من تازيانه خوردم و چشمان بي خيال
تكليف را به دوش تماشا گذاشتند....(ص43)
به ما گفتند تو مافوق نوري
غريب خسته سر در تنوري
تو را درگير ديد و چادري شد
براي محرمت دود غيوري... (ص22)
(هفتم) حسي كردن مضامين روحاني/ قدسي:
برخي از مفاهيم قدسي كه بيانش در زبان شعر به گنگ شدن بيشتر مخاطب مي انجامد، در اين مجموعه، به راحتي «حسي» شده و به طور ملموسي بيان شده است. (اين مطلب در مورد برخي از مصائب آل الله نيز صدق مي كند) به نمونه هايي دقت كنيد:
... حرف ما از تو نماد جهل ماست
پاسخ ما هم سوالي بيش نيست
هر كجايش ردپاي دست توست
ذات اين عالم سفالي بيش نيست... (ص24)
جايي براي كوثر و زمزم درست كن
اسما براي فاطمه مرهم درست كن
تا داغ اين شقايق زخمي نهان شود
تابوتي از لطافت شبنم درست كن
مثل شروع زندگي مرتضي و من
بي زرق و برق و ساده و محكم درست كن
از جنس هيزمي كه در خانه سوخت، نه!
از چند چوب و تخته محرم درست كن... (ص46)
(هشتم) كاربرد درست واژگان- مهندسي كلمات-:
در اين مجموعه كلمات را درست جايي مي بينيم كه بايد باشند. بخوانيم:
آتش بي معرفت صعود ندارد
هيچ زماني عدم وجود ندارد
دود دل است اين كه مي رود به سماوات
سوختن آفتاب دود ندارد
چون همه جاي زمين قباله زهراست
مقبره اش سنگ يادبود ندارد... (ص34)
بعد از آن روزي كه روي مادر گل شد كبود
هرچه آوردند نيلوفر برايم خشك شد... (ص42)
بيگانه بر غريبي زينب سلام كرد
كاري كه هيچ رهگذر آشنا نكرد... (ص162)
هيچ موجي از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم اما به دريا راه نيست
روي بر سم ستوران دادم و گفتم به خاك
در مقام جلوه خورشيد جاي ماه نيست
صوت داود است جاري در فضاي سينه ام
در مسيرش استخواني گاه هست و گاه نيست... (ص95)
زمين آيينه دار آفتاب است
خدا مي داند از كي قحط آب است
كدامين نيزه را سر ميدواني
كه پشت پاي او اشك رباب است
بگو با دسته هاي وحشي سنگ
كمي آهسته تر آيينه خواب است
بناي يادبودش را بسازيد
به دستي كه كنارش مشك آب است (ص105)
(نهم) فخامت و لطافت؛
دوبال صعود شعريت هر شعري اين دو وجه است؛ تنظيم و تناسب اين دو نيازمند ممارست طولاني و رنج بسيار است.
به روي سينه تو جاي بوسه حتي نيست
و زخم خورده از پيكرت دراينجا نيست
چه فكر ميكند، اين جوي چشم تنگ خسيس
سراب بركه كوچك حريف دريا نيست
كسي براي دو دست تو ختم مي گيرد
كسي كه گريه او مثل گريه ما نيست... (ص132)
بادها عطر خوش سيب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند... (ص137)
بر سينه حسين گلي لاله كوب شد
اين كار در حوالي پيش از غروب بود
مي گفت با ملائك هفت آسمان، حسين
دنيا نبود لايق اين طفل، خوب شد؛... (ص106)
(دهم) اصالت شخص سوم مفرد/ شاهد/ راوي در كل مجموعه:
اغلب اشعار (در هر موضوعي) از ديد شاعر روايت مي شوند و همين، دست شاعر را در بال و پر دادن به تخيل شاعرانه باز گذاشته ست. بخوانيم:
حساب مي كنم امشب مساحت حرمت را
كدام هندسه ترسيم مي كند كرمت را
شروع مي كنم امشب دوباره روضه بخوانم
كجا گذاشته ام مشك و شانه و علمت را
... و بند مي زند آنجا زني كه قبر ندارد
به دستهاي كبودش شكسته علمت را...(ص134)
¤ ¤ ¤
نكته آخر:
متاسفانه عده اي، متعمدانه به جاي الگوسازي هاي ادبي، ذائقه سالم و جوانان و شعر خوانان را به سوي فضاهاي شعري مريض و مجهول الهويه مي كشانند! ناگفته پيداست تهوع حاصل از گندابه هاي (بي) ادبي شاعر نماهاي متفرعن و رونق بازار «يتبعهم الغاوون»، عده اي را واقعا دچار توهم نموده است كه مي توان با لاطائلاتي با وزن و بي وزن(!) سر مردم رند را كلاه گذاشت....
... و در اين ميان، نفس شاعر بزرگواري چون رضا جعفري گرم، كه با قدرت و لطافت شعر گرمش نويد اتفاقي اميدواركننده را داد... امروز مي توان به پشت گرمي سالها خلاقيت شاعران ديني، به راحتي فرياد زد: كاش آن قوم متشاعر، كه حرف نويي براي گفتن ندارند (كه اصولا، حرفي براي گفتن ندارند!) خود را دچار زحمت شاعري(!) نكنند و بگذارند شعر و مردم نفس بكشند... در هياهوي حرملگان وادي ادبيات، بايد به معرفي شاعراني پرداخت كه اشعارشان خوب است و خودشان از اشعارشان خوب ترند! .... و چه از اين زيباتر كه ممدوحين اين اشعار عليهم صلوات الله، از شاعران اين اشعار هم خوب ترند!
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14