(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 10  آبان  1391 - شماره 20346

آمريكا خطرناك ترين ويروس سياسي در نظام بين المللي
سرنوشت در هم تنيده شيعه و سني


آمريكا خطرناك ترين ويروس سياسي در نظام بين المللي

احمد رضا هدايتي
طرح موضوع ايران هراسي و اسلام هراسي در رسانه هاي بيگانه، خبري نيست كه تعجب عمومي را به همراه داشته باشد، اما اين روزها موضوع ايران و اسلام به يك موضوع چالش برانگيز در مناظره ها و تبليغات تلويزيوني و رسانه اي كانديداهاي رياست جمهوري آمريكا تبديل و هريك به شكلي مي كوشند تا با خطرناك جلوه دادن انقلاب اسلامي، رفتارهاي غلط و مشكلات بي شمار آمريكا را تحت الشعاع اين موضوع قرار دهند، اما اين يك واقعيت انكار ناپذير است كه خطر واقعي خود آمريكاست، چرا كه زيربنا و كلا شالوده نظام حكومتي ايالات متحده، با تصرف و اشغال سرزمين سرخپوستان و برده داري و برده فروشي از ميان سياه پوستان آفريقايي بنا شده و دارايي ها و توانمندي هاي آن نيز تا اين تاريخ تنها در سايه غارت و چپاول ثروت هاي مادي و معنوي ساير كشورها و سوء استفاده از ظرفيت هاي سازمان ملل و اهرم هاي قدرت نظامي و اقتصادي شكل گرفته و استمرار يافته است.
سردمداران آمريكايي كه به دور از آسيب هاي جنگ جهاني اول و با كمترين خسارت از جنگ جهاني دوم، از پيش شرايط را براي سلطه بر جهان فراهم كرده بودند، در طول اين مدت (يعني از بدو تشكيل تا به حال) همانند ويروسي مرگبار در سطح جهان ريشه دوانده و به مانند انگلي خون آشام، مرتكب چنان جناياتي در حق جامعه جهاني و حتي مردم خود شده اند كه روي تمام جنايتكاران جهان را سفيد ساخته است.
آمريكا به عنوان خطرناك ترين كشور دنيا و با سابقه اي سرشار از آتش افروزي و شرارت، در حالي تلاش دارد تا با اتكاء به سياست ايران هراسي و به عبارت بهتر اسلام هراسي، آخرين دين الهي و نيز كهن ترين تمدن انساني را بزرگ ترين خطر براي حيات بشر معرفي نمايد، كه ارزش هاي اسلامي و ايراني جايگاهي جهاني پيدا كرده و رفتار كاملا صلح آميز ايران در گذشته و بخصوص در قرن اخير، به مصداقي بارز از همگرايي و تمدن انساني شهرت يافته است.
براي درك بهتر اين مطلب كافي است نگاهي گذرا داشته باشيم به فهرست عملكرد سياه كشوري كه در پس ژست ادعاهايي مانند: آزادي، دموكراسي، حقوق بشر و امثال آن، شريرانه ترين چهره از تروريسم دولتي بين المللي را در ابعاد مختلف از خود به تصوير كشيده و همچنان مترصد آن است تا با استفاده از هر فرصتي اهداف پليد خود را عملي سازد.
الف - عملكرد نظامي و امنيتي:
آمـريكا علاوه بر5300 پايگاه نظامي كه در خاك خود ايجاد كرده است، در 39 كشور از 5 قاره جهان، بيش از850 پايگاه نظامي و در140 كشور از 196 كشور جهان ايستگاه نظامي دارد، پرسنل نظامي آمريكا در خارج از مرزهاي اين كشور بالغ بر يك ميليون و هشتصد هزار نفر است كه 235 هزار نفر از آنها در پايگاه هاي خارجي آمريكا حضور دارند و علاوه بر اين نيروهاي ناتو نيز عمدتا در خدمت اهداف آمريكا قرار دارد.
به اعتراف رسمي وزارت دفاع آمريكا، ارتش اين كشور بيش از 5113 عدد انواع كلاهك اتمي را در اختيار دارد كه 2150 فروند آن آماده عمليات است و اين در حالي است كه تعداد بمب هاي اتمي ساخته شده در جهان حدود 20000 عدد اعلام شده است، يعني بيش از يك چهارم تسليحات اتمي موجود در جهان، متعلق به ارتش اين كشور است.
فقط دموكرات هاي آمريكايي كه در افكار عمومي جهان به غلط صلح طلب معرفي شده اند، پس از جنگ هاي جهاني در راستاي تامين منافع آمريكا و عمدتا با دلايل
غير منطقي و بهانه هاي واهي، راسا بيش از 36 جنگ و عمليات نظامي برون مرزي را در نقاط مختلف دنيا از جمله، جنگهاي بزرگ در كره جنوبي، ژاپن، ويتنام، عراق، افغانستان و عملياتهاي نظامي فراوني را در ساير كشورها مانند؛ آلمان، اتريش، ايتاليا، فيليپين، يوگسلاوي، بوسني، آلباني، كزوو، صربستان، كره شمالي، چين، تايلند،كامبوج، كوبا، لائوس، زئير(كنگو)، ليبريا، آفريقاي جنوبي، سيرالئون، گينه بيسائو، كنيا، تانزانيا، سودان، فلسطين، لبنان، ايران و كويت مديريت كرده اند و اين در حالي است كه، تعداد اقدامات نظامي جمهوري خواهان به مراتب بيش از دموكرات ها بوده است.
در جريان اين جنگ ها تنها در در بمباران اتمي ژاپن بيش از 220000 نفر، درگواتمالا بيش از 200000 نفر و در السالوادور بيش از 5000 نفر قرباني سياست هاي ددمنشانه و تجاوزات بي شرمانه دولتمردان جنگ افروز آمريكا شده اند.
پژوهش اخير دانشگاه براون آمريكا كه با نظارت «بتا كرافورد»و »كاترين لوتز« از استادان برجسته اين دانشگاه انجام شده، هزينه هاي و تلفات جنگي آمريكا در افغانستان، عراق و پاكستان را نيز از سال 2001 تا 2011 مورد بررسي قرار داده است، بر اساس اين گزارش، از سال 2001 تاكنون عمليات نيروهاي آمريكايي در اين كشورها به طور مستقيم 255 هزار كشته و 365 هزار زخمي بر جاي گذاشته است. از بين تعداد كشته شدگان 31 هزار و 714 نفر نظامي آمريكايي و 1200 نظامي ناتو، 9900 سرباز عراقي، 8800 سرباز افغاني، 3500 سرباز پاكستاني و 2300 نفر از نيروهاي شركتهاي امنيتي بوده اند.
نتايج اين گزارش نشان مي دهد كه غيرنظاميان بيشترين ضرر را از جنگ آمريكا ديده اند، زيرا در مجموع تعداد كشته شدگان آنها از سال 2001 تا 20011 به 172 هزار نفر مي رسد. در اين ميان 125 هزار نفر عراقي، 35 هزار نفر پاكستاني و 12 هزار نفر افغاني بوده اند. در اين گزارش همچنين اعلام شده است كه طي ده سال مورد اشاره بيش از 168 خبرنگار و 266 نفر از نيروهاي كمك رسان و امدادي در سه كشور مورد اشاره كشته شده اند. همچنين جنگ آمريكا در عراق و افغانستان تاكنون بيش از 8/7 ميليون نفر آواره برجاي گذاشته است.
آمريكا در اين سالها با وجود داشتن كسري بودجه، بيش از 3700 ميليارد دلار صرف هزينه هاي جنگي كرده است و هم اكنون بودجه نظامي آمريكا بالغ بر 587 ميليارد دلار اعلام شده است و لذا اين سوال مطرح است كه بدهكارترين كشور دنيا اين بودجه كلان را از كجا تامين
مي كند؟ بخش عمده سلاح هاي كشتار جمعي اعم از: تسليحات اتمي، سلاح هاي شيميايي، خطرناك ترين سلاح هاي ميكروبي و بيولوژيكي و مخرب ترين سلاح هاي تهديد كننده محيط زيست در مراكز نظامي و زرادخانه هاي اين كشور توليد و نگهداري مي شود و به رغم قدرت تخريب و خطرات انساني و زيست محيطي اين تسليحات، نه تنها دسترسي به جديدترين سلاح هاي متعارف اين كشور براي شبكه هاي مافيايي فروش تسليحات ناممكن نيست، بلكه با استناد با گزارش هاي منتشره تا كنون تعداد زيادي از سلاحهاي كشتار جمعي آمريكا از زرادخانه هاي ارتش اين كشور سرقت شده كه تا به حال فقط مفقود شدن 11 بمب اتمي را رسما اعلام كرده است.
آمريكا اولين استفاده كننده از اين تسليحات بر عليه دو شهر بزرگ ژاپن بوده و در اين دو عمليات، دو بمب اتمي به فاصله سه روز بر روي شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي انداخته شد كه باعث كشتار گسترده شهروندان اين دو شهر گرديد، اما به رغم آثار فوق العاده خطرناك اين عمليات وحشيانه، ارتش آمريكا همچنان از اورانيوم ضعيف شده در جنگ با ساير كشورها از جمله؛ جنگ عراق و افغانستان استفاده كرده است.
بيش ترين و مخوف ترين زندانها و بازداشتگاههاي برون مرزي مانند؛ اردوگاه گوانتانامو و زندان ابوغريب نيز به كشور آمريكا تعلق دارد و وحشيانه ترين و غير انساني ترين روشهاي شكنجه در اين مكان ها اعمال مي شود، اما به رغم ادعاهاي بشر دوستانه دولتمردان آمريكايي، نه تنها اين مراكز همچنان به كار خود ادامه مي دهند، بلكه همزمان چندين آموزشگاه كه در آمريكا از آنها با عنوان«مدرسه خشونت» نام برده مي شود، وظيفه تربيت نيروهاي ويژه براي تامين كادر مورد نياز اين گونه مراكز و انجام اعمال تروريستي در نقاط مختلف جهان را بر عهده دارند و تابه حال صدها شخصيت مختلف از جمله؛ افراد سياستمدار و به خصوص انديشمند مسلمان و نيز غير مسلمان در كشورهاي مختلف از جمله؛ ايران و عراق از همين طريق، توسط دولت آمريكا و هم پيمان او يعني اسرائيل، ترور شده اند. آمريكا با در اختيار داشتن بيش از20% از سهم تجارت تسليحاتي، بزرگ ترين صادر كننده سلاح در دنيا نيز شناخته شده و شواهد حاكي از آن است كه اصولا بسياري از جنگ هاي رخداده در نقاط مختلف كره خاكي، با توطئه كمپاني هاي توليد و فروش سلاح در آمريكا و با هدف داغ نگه داشتن بازار فروش توليدات غير انساني آنها صورت مي گيرد.
ب- رفتار سياسي:
برخورد دوگانه و بلكه چندگانه دولت آمريكا با حكومت هاي مختلف و به عبارت ديگر، عملكرد سياسي آمريكايي ها در عرصه ديپلماتيك نيز خسارت كمتري را براي نظام بين المللي در پي نداشته و همواره با رفتارهاي ظالمانه و عوام فريبانه يا حمايت ناعادلانه و غير منطقي از دولتهاي استبدادي و حكام ظالم و مستبد، بحران هاي موجود در نظام بين المللي را در ابعاد مختلف تشديد كرده است، به عنوان مثال؛ در حالي كه آمريكا و هم پيمان استراتژيك او يعني رژيم صهيونيستي به ساير كشورها اتهام تروريست مي زنند و با كمال وقاحت از تروريسم جهاني اظهار نگراني مي كنند، خود به عنوان بزرگ ترين تروريسم دولتي، مسئوليت ترور شخصيتي و حتي فيزيكي صدها انسان را در پرونده خويش ثبت كرده اند و اين در شرايطي است كه تا به حال، حتي يك دانشمند اسرائيلي يا آمريكايي توسط كشورهاي مورد تهاجم آنها، ترور نشده است.
استفاده ابزاري و سياسي از واژه آزادي و حقوق بشر نيز باعث شده تا اين كشور مدعي دمكراسي به خود اجازه دهد، هر سال در مورد وضعيت حقوق بشر190 كشور جهان، گزارش تهيه و راسا در مورد آنها قضاوت و بعضا خارج از ضوابط بين المللي با آنها برخورد نمايد، بي آنكه مانعي بر سر راهش وجود داشته باشد، اما تا به حال هرگز از سوي اين كشور، مجوزي براي بازديد زرادخانه هاي ساخت سلاح هاي كشتار جمعي يا بررسي رسمي وضعيت حقوق بشر در آمريكا، به هيچ كشور يا مرجع ديگري داده نشده است. همچنين آمريكا با سوء استفاده از موقعيت خود در سازمان ملل، تابحال بيش از 82 قطعنامه سازمان ملل را وتو كرده كه نيمي از آنها عليه همپالگي وي يعني رژيم اشغالگر قدس و ساير موارد نيز صرفا در راستاي منافع مستقيم آنها بوده است و اين در حالي است كه با اعمال قدرت بر ساير اعضاء، تا اين تاريخ به اشكال مختلف مانع از آن شده تا حتي يك قطعنامه عليه عملكرد استكباري و اقدامات غير قانوني آمريكا صادر شود.
در مورد فعاليت هاي سياسي اجتماعي نيز، عملكرد دولت آمريكا گرفتار تناقضات آشكار است، زيرا در حالي كه با اتكاء به سياست «تـفرقه بينداز و حـكومت كن» و به بهانه آزادي انديشه، نسخه تعدد احزاب را براي ديگران تجويز مي نمايد، تمام امور سياسي اين كشور در يك سناريوي ساختگي، تنها در اختيار دو حزب موسوم به دموكرات و جمهوري خواه قرار دارد.
ج- معضلات اجتماعي:
همان گونه كه اشاره شد، اقدامات مصيبت بار نظام حكومتي آمريكا تنها به محرومين و مستضعفين ساير ملل محدود نمي شود، بلكه دولتمردان اين كشور در طي دوران حكومت خود با قرباني كردن طبقه محروم جامعه، چنان ناجوانمردانه در جهت منافع صاحبان سرمايه گام برداشته اند كه پيامدهاي آن
هم اكنون با نفرت جهاني از سردمداران دولت آمريكا و همچنين بروز جنبش عمومي موسوم به وال استريت و علني شدن شكاف طبقاتي عميق موجود بين اقليت ثروتمند حاكم بر اكثريت نابرخوردار و زير خط فقر، آشكار شده است.
بسياري از صاحب نظران علوم اجتماعي، همين رفتار ناعادلانه دولتمردان ايالات متحده را علت اصلي خشونت طلبي هاي رايج در جامعه آمريكا معرفي و معتقدند كه با وضعيت حاكم بر جامعه، رشد روز افزون جرم و جنايت در اين كشور موضوعي دور از انتظار نخواهد بود.
گزارش هاي موردي نيز به وضوح بيانگر اين حقيقت است كه وقوع بيش از حد جرم و جنايت در آمريكا عمدتا ناشي از ذهن خسته و سرگشته انسان هايي است كه تلاش مي كنند تا از اين طريق و با رفتاري مشابه رفتار حاكمان كشور، نارضايتي خود را بروز دهند، از جمله گزارش سال 2006 وزارت دادگستري آمريكا نشان مي دهد كه تنها در اين سال بيش از 5 ميليون دويست هزار جرم و جنايت در اين سرزمين رخ داده است.
اين وضعيت سبب شده تا سردمداران حكومت براي مقابله با بحران هاي اجتماعي و حفظ منافع بادآورده ثروتمندان، بيش از هر زمان و هر كشور ديگري به استفاده از روش هاي خشونت بار مانند؛ قتل و ترور، تهديد، ضرب و جرح و زندان متوسل شوند. تا جايي كه هم اينك آمريكا با 313339000 نفر جمعيت يعني 5% از جمعيت كل جهان، بالغ بر 25% از مجموع زندانيان جهان يعني بيش از 2300000 نفر زنداني را به خود اختصاص داده است، به عبارت ديگر 760 نفر از هر 100000 نفر آمريكايي در زندان به سر مي برند كه از اين تعداد حدود 2500 نفر صرفا به اتهام تروريسم زنداني هستند.
بسياري از مراكز تحقيقاتي ذيربط در آمريكا اعتراف دارند كه وجود 25 ميليون نفر افسرده در آمريكا ناشي از تداوم اين روند بوده و پناه بردن مردم به خريد انواع سلاح براي دفاع شخصي، از پيامدهاي طبيعي اين عملكرد غلط محسوب مي شود، عملكردي كه باعث شده تا در سال هاي اخير به طور متوسط در خانه هر آمريكايي حداقل دو سلاح گرم يافت شود.
نژاد پرستي و حتي تبعيض جنسيتي موضوعات ديگري هستند كه پيوسته به عنوان يك دغدغه جدي براي مردم بومي آمريكا يعني سرخپوستان و حتي مهاجرين يعني سياهپوستان و ساير نژادهاي ساكن آمريكا و نيز زنان اين كشور مطرح بوده و همچنان ادامه دارد، علاوه برآن برخلاف ادعاهاي مطرح از سوي آمريكايي ها، بسياري از احزاب، گروه ها و فرق مذهبي نيز در اين كشور از آزادي هاي لازم برخوردار نيستند، تا جايي كه دولت براي مقابله با برخي از آنها از جمله؛ فرقه ديويديان، در سال هاي اخير در يك اقدام وحشيانه، ساختمان متعلق به اين فرقه را با تمام ساكنان آن به آتش كشيد.
د- اقدامات فرهنگي:
تكبر و خود بزرگ بيني آمريكا باعث شده تا دولت اين كشور با ناديده انگاشتن شكست قريب الوقوع نظام سرمايه داري، با وقاحت تمام از ساير ابزار از جمله ظرفيت هاي عرصه فرهنگي نيز در جهت مسخ افكار عمومي و انتقال فرهنگ منحط غربي بهره برده و ساخت و انتشار رايگان هزاران فيلم هدفمند مروج خشونت و بي بندوباري و يا ضد اسلامي، توسط هاليوود را گامي در جهت ترويج دموكراسي اعلام كند و در استفاده از اين روش چنان ماهرانه عمل نموده كه برخي از افراد، با ساده لوحي تمام باور مي كنند كه به راستي دولتي مانند آمريكا با هزاران مشكل داخلي، حاضر است از آن سوي دنيا هزينه هنگفت توليد اين گونه محصولات فرهنگي را تنها به خاطر بشريت و براي سرگرمي و نشاط مردم ساير كشورها برعهده بگيرد، در حالي كه هرگز از خود نمي پرسند چرا آمريكا حاضر نمي شود اين امكانات را صرف عمران و آباداني و تامين نيازهاي ضروري مردم محروم و قحطي زده كشورهايي مانند؛ كشورهاي آفريقايي كند؟
مهم ترين خبر گزاري هاي بين المللي جهان، صدها شبكه راديو تلويزيوني و هزاران پايگاه اينترنتي را در اختيار دارد اما باز با دخالت در جريان خبري جهان، از شنيده شدن صداي حق طلبانه ديگران از جمله پخش برنامه شبكه هاي ايراني جلوگيري مي كند و همچنان ژست دموكراسي و آزادي خواهي به خود مي گيرد.
ادعاي تلاش براي رفاه بشريت و رشد و پيشرفت جهان را تبليغ مي كند و در عين حال براي حفظ انحصارهاي علمي و فني خود، با تمام توان از برقراري هرگونه تبادل علمي جدي كشورها با يكديگر جلوگيري به عمل آورده و حتي نمي تواند نظاره گر بروز و ظهور دستاوردهاي بومي دانشمندان ساير كشورها باشد و با توسل به آدم ربايي، فريب مغزها يا ترور دانشمندان غير آمريكايي، تلاش مي كند تا موانع دستيابي ديگران به علوم جديد را تشديد نمايد.
و- ساير رفتارهاي غير مسئولانه:
سال هاست كه آمريكا به عنوان بزرگ ترين توليد كننده گازهاي گلخانه اي، اصلي ترين مجرم در زمينه سوراخ شدن لايه ازون شناخته شده و ساير توليدات مراكز صنعتي آمريكا نيز سهم بسزايي در تخريب محيط زيست برجاي گذاشته است، اما هيچ گاه از سوي دولت ايالات متحده، اقدامي جدي براي جبران اين خسارات صورت نگرفته است.
اگرچه به ظاهر نظام برده داري در آمريكا ملغي شده است، اما برده داري نوين به اشكال مختلف از جمله؛ برده داري جنسي و يا قاچاق اعضاي بدن انسان، همچنان در اين كشور رايج است و به اين اتهامات بايد ديگر فعاليتهاي غير قانوني سرمايه داران آمريكايي، مانند؛ در اختيار داشتن بيش از 25% بازار قاچاق مواد مخدر جهان، پولشويي در فاسدترين نظام اقتصادي دنيا و ده ها و بلكه صدها رفتار غير مسئولانه ديگر از جمله تحميل قوانين داخلي آمريكا به ساير كشورها را نيز اضافه كرد.
البته ايران اسلامي ماهيتا براي اين گونه رفتارهاي ظالمين و مستكبران خطر تلقي مي شود، اما اين وجدان بيدار انسان هاي آزاده جهان است كه بايد با مقايسه رفتار دو كشور و با در نظر داشتن اين همه خباثت و پليدي نهفته در بطن نظام استكباري آمريكا، قضاوت كنند كه خطر واقعي براي حيات بشر و امنيت بين المللي كيست؟
 


سرنوشت در هم تنيده شيعه و سني

 يكم: سه اشتراك كلان بين شيعه و سنّي
فراتر از تمامي مشتركات ريز و درشت تشيع و تسنّن در حوزه هاي فكري، فرهنگي و علمي، سه مقوله ي مهم در اين ميان جايگاهي محوري تر را به خود اختصاص داده است. ويژگي اين سه مشترك آن است كه توجه و تمركز بر آنها به ايجاد پيوندي انكارناپذير، زوال ناپذير و گسست ناپذير بين شيعيان و سنّيان مي انجامد. اين سه اشتراك كلان از اين قرار است:
1. ورود هر دو گروه به فضاي اسلام از دروازه ي شهادتين: تنها معياري كه عنوان مسلمان بودن را بر شيعيان و سنّيان قابل انطباق مي كند، شهادتين است. در واقع اين اولين و مهم ترين نقطه اشتراك آنها است كه هر دو را به يك اندازه وارد اسلام مي كند و به آنها اعتبار مسلماني مي بخشد.
2. هويت اسلامي: جوشيدن هويت اسلامي براي شيعه و سني از سرچشمه ي سه تلاش است؛«انتساب به اسلام»، «افتخار به اسلام» و «اصرار بر عزت اسلام». اين اشتراك مهم شيعيان و اهل سنت به دليل دو خصلت كلان بودنش و نيز پويشي و زايشي بودن آن، ظرفيت پردامنه اي را ايجاد كرده است. ظرفيتي كه مي تواند از يك طرف به خاستگاهي براي ايجاد حركت هاي همگرايانه ي جدي تري بين شيعه و سني باشد و از طرف ديگر، نقشي چهارچوب بخش، قالب بخش و كنترل بخش را نسبت به اين حركت ها در جهت رهيدن از تعصب ويرانگر و بازدارنده ايفا نمايد.
3. اشتراك در نقش حفظ امت اسلامي به عنوان امت: امكان و ايفاي نقش برپاداري امت اسلامي و حفظ آن توسط سني و شيعه، از دل يك منطق برمي خيزد: اولاً هر كدام جزئي از اين امت هستند و ثانياً بدون حضور و نقش آفريني همزمان هر دو، امت قوام نمي يابد و لباس وحدت بر تن نمي پوشد.
دوم: افزوده شدن يك اشتراك كلان جديد
امروزه امواج جهاني شدن به سرعت فراگير مي شود و حوزه هاي مختلف را درمي نوردد. مواجهه با واقعيت دنيايي كه شتابان در حال جهاني شدن است، نبايد منفعلانه باشد. رويكرد انفعالي نه تنها ما را از مزيت هاي دوران جديد در راه بسط انديشه هاي خود محروم مي سازد، بلكه به شيوه اي فزاينده انزوا را در عرصه هاي مختلف دامن مي زند. در واقع فضاي جهاني شده يك بازار تعامل را پيش كشيده است كه در صورت استفاده ي مناسب مي تواند به گسترش انديشه ها و معارف اسلامي و برقراري وحدت اسلامي بينجامد.
به هر حال، پيدايش «وضعيت هاي در هم تنيده و به يكديگر گره خورده» ويژگي دوره ي جديد و محصول و مولود گسترش سريع و شتابان ارتباطات در سطوح مختلف است. در چرخه ي اين درهم تنيدگي بي سابقه، مقولات بسياري به صورت ويژه تري گره خوردن ميان خود را به رخ مي كشند. از جمله اين مقولات كه به سمت درهم تنيدگي بيشتر شتاب گرفته است، مقوله ي سرنوشت ملت ها است.
در اين ميان مي توان دست كم به دو نوع «پيوستگي سرنوشتي» اشاره كرد؛ يكي پيوسته تر شدن هر چه بيشتر سرنوشت ملت ها به يكديگر در سطح جهان كه از آن مي توان به «پيوستگي جهاني در سرنوشت» ياد كرد. اين نوع از پيوستگي، روندي از صيرورت و پويش ويژه را در پيش گرفته است كه بايد گفت هنوز مشخصه هاي كامل و دقيقي از اين صيرورت در دست نيست. اين نوشتار به بحث از اين نوع نظر ندارد، بلكه توجهش به نوع دوم پيوستگي است كه سرنوشت اقوام، ملت ها و اتباع مذاهب اسلام را هدف گرفته است.
از اين گونه مي توان به «پيوستگي اسلامي در سرنوشت» ياد كرد. پيدايش اين پيوستگي رو به پيش، دلائل مختلفي دارد. قوي ترين اين دلائل آن است كه اسلام حامل بار «تمدن تفهّمي گسترده» است؛ يعني تمدني كه از رهگذر اجتهاد (تلاشي تفهّمي و داراي چهارچوب، روش و منابع مشخص) صيرورت و تعامل خود را با عرصه هاي انساني شكل مي دهد.
سوم: بروز و نمودهاي «پيوستگي در سرنوشت اسلامي»
چند صباحي است كه پديده ي «پيوسته تر شدن سرنوشت ملت هاي مسلمان به يكديگر» اقتضائات خود يا حداقل نشانه هاي آن را پياپي و همراه با روندي رو به افزايش و با چهره اي جدّي و رهاي از هر گونه تعارف و تسامح به بيرون آشكار مي كند. اين اقتضائات را مي توان اين گونه توصيف كرد:
غير ممكن شدن رهاسازي سرنوشت هر مذهب از سرنوشت امت: به اين معني كه شيعه و سني دو ستوني هستند كه سقفي را برپا داشته اند كه همانا سقف امت اسلام است. نبود يكي از اين دو ستون، وضعيت سقف را به خطر مي اندازد و ستون ديگر را نيز فاقد كاركرد با تمام ظرفيت خود مي كند.
غير ممكن شدن جداسازي سرنوشت اتباع هر مذهب (به عنوان بخشي از امت) از سرنوشت اتباع مذهب ديگر: اگر اقتضاي اول (پيوند سرنوشت اتباع هر يك از شيعه و سني به سرنوشت امت و اسلام) را بپذيريم، لاجرم بايد به درهم تنيدگي دو سرنوشت اتباع دو مذهب شيعه و سني اذعان كنيم.
سرايت خدشه هاي وارده به سرنوشت هر يك از دو بخش امت به بخش ديگر امت: اگر آسيبي از سوي بدخواهان متوجه يك بخش از امت شود -خواه آن بخش شيعه باشد يا سني- ناخودآگاه و در كوتاه مدت يا ميان مدت و قطعاً در درازمدت به طرف ديگر هم آسيب خواهد زد.
خودزني كردن هر يك از شيعه و سنّي در صورت تلاش عليه ديگري: به اين معني كه اولاً هرگونه تحقير يكي نسبت به ديگري متضمن «خودتحقيري» است. ثانياً قداست زدايي هر يك از ديگري متضمن «قداست زدايي از خود» است. به اين معني كه مئآلاً به همين جا راه خواهد برد و به تعبير ديگر، اجماع مركبي را در نفي قداست هاي مسلمانان در عرصه ي گيتي عملاً به راه خواهد انداخت. ثالثاً تلاش هر يك براي به حاشيه بردن ديگري، به حاشيه راندن امت اسلامي است كه خود مذهب تلاش كننده نيز بالتبع درون آن قرار دارد.
تلازم و تقارن «شيعه هراسي» و «سني هراسي»: تزريق ادبيات شيعه هراسي و سني هراسي از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي به فضاي مناسبات شيعي و سني، از عميق ترين چهارچوب هاي مفهومي و كارآمدترين برش هاي فكري است كه توان بالايي را در شكستن نگاه هاي كليشه اي و سطح انديشانه از يك طرف و نيز منعكس نمودن خطري را در خود جاي داده كه در كمين مناسبات اسلامي نشسته است. تلازم و تقارن بين اين دو مقوله در سه سطح وجود دارد:
الف) در سطح تحقق و شكل گيري بيروني
ب) در سطح هدف گزيني؛ به اين معني كه هر دو، يك هدف را پي مي گيرند.
امروزه اسلام هراسي يكي از پديده هاي حاصل از اراده ي بدخواهان عليه اسلام است. مخاطب اسلام هراسي -كه يك پروژه است و نه يك پروسه- افكار عمومي جهاني است. كوشش دشمنان بر اين است كه افكار عمومي جهاني نگاهي بدبينانه نسبت به اسلام پيدا كنند. در ذيل اسلام هراسي، زنجيره اي از هراس ها جاي گرفته كه همه در ارتباط با اسلام هراسي است؛ از جمله ايران هراسي و عرب هراسي. به بيان ديگر، راهبرد ايجاد هراس نسبت به اسلام همانا ايجاد هراس هايي است درون فضاي امت اسلامي كه بر اساس آن، بخشي نسبت به بخش ديگر دچار هراس شديد گردد.
در اين ميان آن چيزي كه به عنوان حركت جدي تر در حال تعقيب است، شيعه هراسي و سني هراسي با اين رويّه و براي رساندن مخاطبان به اين نتيجه ي نادرست است كه: شيعه هراسي موطن افكار عمومي مسلمانان سني مذهب، و سني هراسي موطن ديدگاه ها و ذهنيت هاي شيعيان است. اين در حالي است كه شيعه هراسي و سني هراسي دو روي يك سكه اند كه همان اسلام هراسي است. هراس هاي متقابل، هر كدام را به فكر سرنوشت خاص خود مي اندازد. در نتيجه از اين حقيقت غفلت مي ورزند كه سرنوشت مشتركي براي هر دو در قالب امت اسلام شكل گرفته است و اين چنين تمركز بر خرده سرنوشت ها باعث ايجاد فاصله هاي بزرگ ميان امت اسلام از يكديگر خواهد شد. آن چه كه به عنوان خروجي اين وضعيت در دو اردوگاه شيعه و سني اتفاق مي افتد، اين است كه هر دو سرنوشتشان مخدوش و معيوب خواهد شد و لذا امت اسلامي به جاي اين كه در مسير رشد و نمو حركت كند، در مسير انزوا و عدم پيشرفت جهاني قرار مي گيرد.
بايد اذعان كرد كه شيعه هراسي و سني هراسي دو پديده اي است كه زمينه هاي داخلي به تقويت، موفقيت و فعال شدن آن مدد مي رساند. اگر فعاليت ها و اعمال غير مسئولانه در هر يك از دو اردوگاه شيعه و سنّي انجام گيرد، به ايجاد يا تقويت زمينه هاي رشد هراس در طرف مقابل منتهي مي شود.
ابعاد اسلام هراسي در غرب با گذشت زمان و در صورت عدم كنترل آن توسط مسلمانان در آينده بيشتر خواهد شد و راه آن از شيعه هراسي و سني هراسي در جامعه ي اسلامي مي گذرد. شيعه هراسي، سني هراسي، ايران هراسي و عرب هراسي، زنجيره هايي به هم پيوندخورده اي هستند كه همگي راه به اسلام هراسي مي برند و درون آن تعريف مي شوند.
ج) در مرحله ي نتيجه بخشي؛ به اين معني كه هر يك از دو هراس (شيعه هراسي و سنّي هراسي) همزمان يا با تأخيري نه چندان طولاني به هر دو گروه ضربه مي زند.
صيانت كردن هر يك از دو گروه از خود در صورت كمك به ديگري براي برخوردار بودن از نشاط در فضاي امت؛ به بيان ديگر، وضعيت شيعه و سني به گونه اي شده است كه هر يك از دو طرف براي اين كه بتواند سرنوشت خود و اسلام را حفظ كند، بايد با مراقبت تمام، وضعيت هايي را پيگيري كند كه در بخش ديگر اين امت در حال رخ دادن است و بكوشد آسيب هايي را خنثي كند كه متوجه بخش ديگر اسلام است.
چهارم: چه بايد كرد؟
1. افزودن بر احساسات و تعاملات: در اين شرايط بايد به سرعت به سمت افزودن بر «احساسات محبت زا» و گسترش بخشيدن به «ارتباطات تعامل ساز» ميان شيعه و سنّي حركت كنيم. براي تقويت احساس هاي عاطفي، زمينه هاي پرابتكار بسياري وجود دارد كه مهمل گذاشته شده اند. مناسك حج در نقطه ي كانوني اين زمينه ها قرار دارد. حج اصولاً تمرين ايجاد و تقويت هم احساسي بين مسلمانان نسبت به يكديگر است. حج بزرگ ترين برنامه اي است كه در اسلام به صورت معجزه آسايي تعبيه شده تا بتواند مسلمانان را مكرراً در فضايي فارغ از هرگونه تعلقات، به سمت كسب بيشترين عواطف انساني-معنوي و گسترده ترين روابط اخلاقي-الهي ميان خود حركت كنند و خود را از اين حيث در مسير تحول يابي و تولدپذيري مدام قرار دهند.
نگاهي به مناسك و فرازهاي حج نشان مي دهد كه «احساس گم شدن در امت» از بارزترين عناصر و حالات ظهور و نموديافته در آن است. لايه لايه ي حج، صحنه هاي بازتوليد مكرر امت گرايي و امت خواهي است؛ از طواف همگرايانه و يكسان به دور كعبه گرفته تا تمرين رمي دسته جمعي شيطان، از تقرير هم خوان انجام واجبات گرفته تا دوري گزيدن هم سان از محرّمات، از فعاليت يكسان در ظاهر گرفته تا كوشش هاي مشترك باطني، همه و همه نشان مي دهد كه احساس بودن در امت و گم شدن در آن، با حج درآميخته و در تار و پود آن حضوري تكرارشونده به هم رسانده است.
امت در حج و با داشتن چنين رويكرد اصيلي نبايد شاهد وجود هراس ميان خود و نسبت به خود باشد، بلكه بايد امكانات احساسي انباشته در حج را به سمت هراس زدايي بارور سازد.
2. تعيين خط قرمزها در مناسبات جهان اسلام: ص رف آگاهي از خطر كافي نيست؛ بايد به خشكاندن زمينه هاي هراس افكني هاي متقابل همت گماريم. بايد مصلحت اصلي را در سرنوشت اسلام و امت اسلام متبلور ببينيم و آن را به عنوان خط قرمز و اصل اساسي لازم الرعايه در همه ي فعاليت ها و راهبردهاي خود بدانيم. بايد اذعان كنيم كه اسلام اكنون بر سر يك دوراهي بزرگ قرار گرفته كه مي تواند با وحدت كلمه، بسط و نفوذ پيدا كند و فرصت هاي نهفته (يا در حال تولد) در صيرورت هاي جهاني را به نفع خود براي حضوري پرتكاپو، پيشرفتي خيره كننده، قوت و قدرتي متعالي رقم زند و در مسير انساني سازي جامعه ي جهاني و متعادل ساختن روندهاي جهاني، نقش اساسي ايفا كند. در غير اين صورت نه تنها توان ايفاي نقش را از دست خواهد داد، كه در مسير انزوا نيز پيش خواهد رفت.
3. دخالت عقلاي امت: صدها امكان فكري و عملي در مقابل امت صف كشيده اند كه مي توانند خاستگاه هاي مطلوبي براي حركتي همگرايانه قرار گيرند. در شرايط كنوني اقدام عقلاي امت بر ايجاد كوشش متمركز و متراكم نسبت به ايجاد حسن ظن متقابل، نقطه ي عطفي را در تحول در روابط شيعه و سني شكل خواهد داد.
و صد البته اين همه به شرط آن است كه به لوازم چنين حركتي تن دهيم. در اين چهارچوب دخالت سريع عقلاي شيعه و سني به منظور عقد ميثاق هاي جهان اسلامي ضرورتي غير قابل انكار پيدا كرده است و سهل انگاري در اين زمينه به معني از دست رفتن فرصت هاي بزرگ است. اعاده ي اين فرصت ها حتي اگر بعداً امكان پذير گردد، به معني اعاده اي است كه پس از انقضاي وقت و ايجاد هزينه هاي بسيار و كمرشكن براي امت رخ مي دهد. عقلاي قوم بايد بر چند چيز تأكيد كنند:
الف) مبنا قراردادن آيه ي شريفه ي «نّ بعض الظّنّ ثأ»1: عالمان در فتاوا و نخبگان در تصميمات و ... بايد به تطبيق جدي و گسترده ي اين آيه بر آنچه امروزه در مناسبات شيعه و سني مي گذرد، همت گمارند. اگر هراس هاي موجود ميان شيعه و سني از آبشخور سوء ظن برمي خيزد، راه مقابله با آن، عمل به دستور قرآن است كه بايد از بسياري از گمان ها برحذر بود.
ب) مبنا قراردادن اصل «اتّقوا م ن مواض ع التّهم »2 در تعريف و تشكيل مناسبات: بر اين اساس، اجتناب هر طرف از بسياري از امور كه او را در معرض تهمت قرار مي دهد و نيز شفاف سازي نگاه ها و رويكردها ضرورت پيدا مي كند.
ج) مبنا قراردادن آيه ي شريفه ي «ن جاءكم فاس أ ب نبأ فتبيّنوا»3 در فضاهاي رسانه اي: بي گمان كليد بسياري از تحولات، نگاه ها و رويكردهاي اجتماعي در دستان رسانه ها قرار دارد. يكي از راه هاي مقابله ي جدي با راهبرد «ايجاد هراس دوجانبه»، بستن ميثاق يا ميثاق هايي فراگير در سطح جهان اسلام در خصوص رسانه ها است. بايد خطي روشن را ترسيم كرد و فراروي رسانه ها قرار داد. بايد اين واقعيت تلخ را كه مسلمين همه ي رسانه هاي خود را به حال خود رها كرده اند، بر اساس آموزه هاي اسلام عزيز تغيير داد تا به فلاح و رستگاري رسيد.
منبع: پايگاه اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب اسلامي
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1. سوره ي مباركه ي حجرات، بخشي از آيه ي 12: همانا برخي گمان ها گناه است.
2. از جايگاه هاي تهمت و بدنامي بپرهيزيد.
3. سوره ي مباركه ي حجرات، بخشي از آيه ي 6: اگر فاسقي برايتان خبري آورد، نيك وارسي و بررسي كنيد
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14