(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 20  آبان  1391 - شماره 20353

تقاضاي بينندگان خارجي براي بازپخش «مختارنامه»
تصويربرداري مستند آوارگان ميانمار به پايان رسيد
نكاتي درباب فيلم سازي فوتبالي نيكي كريمي!
نشانه اي از بلبشو و نابجايي سينما و فوتبال و...!
آسيب شناسي مضمون خيانت در سينماي امروز ايران
وقتي خانواده هدف قرار مي گيرد
نگاهي به فيلم «ديكتاتور»
توهيني فرا منطقه اي به مردم خاورميانه
در متن و حاشيه يك فيلم ضدايراني
نژادپرستي به سبك « يك خانواده محترم »


تقاضاي بينندگان خارجي براي بازپخش «مختارنامه»

با تقاضاي بينندگان خارجي، شبكه آي فيلم پخش مجدد سريال «مختارنامه» را مجددا در دستوركار خود قرار داد.
چندي پيش در يك نظرسنجي اينترنتي، اكثريت قابل توجهي از بينندگان در كشورهايي مانند مصر، عربستان، عراق، بحرين، كويت، آمريكا، انگليس و كانادا موافقت خودشان را با تكرار سريال «مختارثقفي» اعلام كردند.
براين اساس، از روز جمعه (19آبان) سريال «مختارنامه» از شبكه بين المللي فيلم و سريال به دو زبان عربي و فارسي پخش مي شود و تا 13 محرم الحرام ادامه خواهد يافت.
دو سال پيش نيز پخش سريال مختارنامه، با استقبال مخاطبان عرب شبكه آي فيلم همراه بود.

 


تصويربرداري مستند آوارگان ميانمار به پايان رسيد

مستند نيمه بلندي با محوريت آوارگان ميانمار در اردوگاه هاي بنگلادش در مرحله تدوين است.
«مهدي عوض زاده» مستندساز در گفت وگو با فارس گفت: هم اكنون مستندي با محوريت فجايع ميانمار را در دست ساخت دارم. تصوير برداري اين مستند را در كشور بنگلادش- هم مرز ميانمار- انجام داديم و هم اكنون در مرحله تدوين است.
وي در ادامه افزود: اين اثر، يك مستند- داستاني است و در آن تلاش يك قهرمان براي رفتن به اردوگاه هاي مرزي مستقر در بنگلادش و ديدن آواره هاي ميانماري را به تصوير مي كشيم. در حقيقت، آوارگان مسلمان ميانمار در حدود 20سال اخير به كشور بنگلادش پناه مي برند، اما در ماه هاي اخير،اين كشور ديگر مانند قبل پذيراي آن ها نيست.
اين كارگردان در ادامه توضيح داد: اين مستند به سفارش مركز فرهنگي ميثاق و به تهيه كنندگي سليم غفوري ساخته مي شود و به احتمال زياد اين مستند نيمه بلند خواهد بود.
 


نكاتي درباب فيلم سازي فوتبالي نيكي كريمي!

نشانه اي از بلبشو و نابجايي سينما و فوتبال و...!

محمد قمي
قضيه از چه قرار است؟ ظاهرا مسئله عادي و ساده اي است. يك كارگردان سينما تصميم گرفته با حمايت فدراسيون فوتبال يك مجموعه فوتبالي بسازد. اما وقتي عناوين كنار مي رود و مصاديق رخ مي نمايد قضيه شكل ديگري به خود مي گيرد. حالا اين طور طرح مسئله مي كنيم كه: «نيكي كريمي» در مقام «كارگردان» براي «فدراسيون فوتبال» بناست «فيلم فوتبالي» بسازد!
دقيقا! شايد خبرهاي روزهاي اخير به گوش شما هم رسيده باشد كه فدراسيون فوتبال تصميم به حمايت از نيكي كريمي در مقام سازنده يك مجموعه فيلم در حوزه فوتبال گرفته است. شنيدن اين خبر در ذهن هر مخاطبي چند نكته در اين باره پديد مي آورد و سؤالاتي مطرح مي كند كه يافتن پاسخ قانع كننده براي آنها سخت است. چرا؟
اول بگذاريد اين موضوع را روشن كنيم كه اين سؤالات بي پاسخ پيرامون چند موضوع مي چرخد:
«كارگرداني فيلم»، «فوتبال»، «فدراسيون فوتبال» و بالاخره «نيكي كريمي».
اولين چيزي كه به ذهن خطور مي كند اين است كه آيا اساسا كسي همچون نيكي كريمي در مقام «كارگردان» فيلم- حالا هر فيلمي- قابليت و ظرفيت لازم و كافي را دارد و آيا اين انتخاب، قابل دفاع است؟
به نظر مي رسد نگاهي به كارنامه كارگرداني نيكي كريمي خود، گوياي روشن و شفاف پاسخ اين سؤال هست.
نيكي كريمي با سه فيلم «يك شب»، «چند روز بعد» و «سوت پايان» به خوبي و عرياني نشان داد كه كارگردان قابلي نيست و بهتر است هم و غم خود را در همان عرصه بازيگري صرف كند و به حيطه اي كه در آن تخصص و استعدادي ندارد ورود پيدا نكند كه تنها به بردن عرض خود و زحمت ديگران مي انجامد!
چون در كارنامه خود سه فيلم بد ساخت و بدريتم و بي جذابيت و خسته كننده و به شدت ضعيف كه تنها به درد مجازات كردن مخاطبان مي خورد را ثبت كرده است!
البته ما در اينجا در مقام نقد فيلم هاي ايشان نيستيم ولي به مناسبت بحث بد نيست تحليل كوتاهي از فيلمسازي ايشان در مقام كارگرداني داشته باشيم و به انتخاب فدراسيون فوتبال از اين زاويه بنگريم و ميزان دقت و حساسيت و استاندارد اين انتخاب را محك بزنيم.
مثلا «سوت پايان» فيلمي است كه بيش و پيش از آنكه روايتگر يك داستان «اجتماعي» باشد مانور تبليغاتي چهره بازيگر- كارگردان خود است، آن هم به شيوه اي رو و گل درشت و دافعه برانگيز. براستي اين حجم از كلوزآپ خانم نيكي كريمي در يك فيلم با ادعاي قصه و رويكرد اجتماعي چه معنايي مي تواند داشته باشد؟
بايد قبول كنيم كه در پس يك ظاهر فريبنده و مبتدئانه و متظاهر، با يك فيلم شبه روشنفكري لغزان و مردد روبروييم كه حتي نتوانسته از پس انتخاب سبك تقليديش برآيد! فيلم توريستي! اين شايد بهترين تعبير باشد براي چنين فيلمي با آن همه ادعا و اين همه ادا و اطوار رياكارانه.
فيلمي كه نه از منظر يك مصلح و يا حتي يك شهروند دغدغه مند يا عادي، بلكه از نگاه يك آدم توريست، با بي دردي هر چه تمام تر روايت مي شود و معلوم است كه نتيجه چنين نگاه و رويكرد و رهيافتي هم مي شود كلوزآپ هايي ممتد و طولاني و مستمر و هردمبيل خانم كريمي، بي هيچ ربط و نسبتي با فيلم و ادعاهاي اجتماعي اش.
چه در فيلم «يك شب» و چه در فيلم «چند روز بعد» ما با آثاري روبه رو هستيم كه از فضاي عمومي سينماي ايران به دور هستند و سينماي به اصطلاح هنري و تا حدي هم شبه روشنفكري را تداعي مي كنند. با ذكر اين نكته كه در هر دو اثر، ساختار بصري و كيفيت روايي ابدا قابل دفاع نيست و از انسجام لازم برخوردار نمي باشد، حال اينكه چنين سابقه و عقبه اي چه ربطي دارد به فوتبال، آن هم از منظر يك زن بازيگر و كارگردان با ويژگي هاي نيكي كريمي، سؤالي است كه فدراسيون فوتبال بايد جوابگو باشد!
در آن دو فيلم- يك شب و چند روز بعد- با موقعيت خاص زنانه اي روبه رو هستيم كه بيشتر به پردازش تصويري گنگ و الكني از تراوشات ذهني كارگردان مي پردازد. در هر دو فيلم تا آنجا كه ممكن بوده از قصه گويي و روايت داستاني دوري شده تا فضاي فيلم به تصاوير ذهني كارگردان و فضاسازي فكري وي نزديك شود و اين دقيقا تبديل به پاشنه آشيل فيلم هاي قبلي كريمي شده است.
امتداد همين روند را مي توان در فيلم «سوت پايان» هم دنبال كرد؛ فيلمي درباره شخصيت هايي به نام «سحر و سامان» به عنوان زوج مستندسازي كه با قبول پروژه هاي فيلم سازي و توليد آنها زندگيشان را مي گذرانند كه پخش يكي از فيلم هاي آنها به مشكل برمي خورد و سحر مجبور مي شود براي فيلمبرداري يك بار ديگر به دنبال سوژه شان كه يك دختر جوان است، برود كه اين دفعه با وضعيت تازه اي مواجه مي شود. فيلم در يكي از مضامين اصلي خود به شكلي خاص و شايد بتوان گفت تا حدي مغرضانه به موضوع حكم قصاص مي پردازد و آن را از منظري شبه فمنيستي و چالش برانگيز بازتاب مي دهد.
از سوي ديگر مضمون و محتواي جهت دار فمينيستي كه رويكردي مشتبه و مشكوك را در مقابل احكام دين مبين اسلام و در اينجا به طور خاص، حكم قصاص دنبال مي كند و چهره مشوهي كه از افراد متدين به نمايش مي گذارد به عنوان يكي از عناصر اصلي در محتواي فكري سازنده نمايان مي شود و نماد و نمود آن را در طول فيلم و به اشكال مختلف شاهد هستيم.
همان طور كه گفتيم اين اشاره مختصر و فشرده صرفا از جهت تحليل عنصر و سابقه فيلم سازي كريمي و از دريچه انتخابش توسط فدراسيون براي اين پروژه بود. اما نكته دوم اين بود كه چرا «فوتبال»؟ چرا «فدراسيون»؟ و چرا «نيكي كريمي»؟ پاسخ همه اين سؤالات در عين ابهام و ترديد و شك برانگيز بودن، البته قابل حدس زدن است!
ترديد و ابهام از اين جهت كه هيچ چيزش به هيچ چيزش نمي خورد. دادن يك پروژه «ورزشي» به يك «زن» شبه كارگردان «ضعيف» و كارنابلد و البته اضافه شدن بودجه «بيت المال» به اين خاصه خرجي هاي بي جا! به اندازه كافي سؤال برانگيز و عجيب نيست؟!
اما يك نكته «فرهنگي» ديگر كه شايد كمتر منتقدي در هيئت يك مسلمان، جرات طرح كردنش در اين روزگار را داشته باشد:
چه اصراري هست كه يك زن نامحرم- بالاخره مسلمانيم ديگر؛ نيستيم؟!- با عده اي جوان نامحرم كه در غالب لحظات هم با پوشش شورت ورزشي و گاه در موقعيت هاي رفتاري و كلامي غيرمعمول و غيرقابل دفاع از نظر اخلاقي و عرفي شئونات اسلامي هستند، محشور باشد و دم خور؟!- حالا به هر بهانه اي- آقايان فدراسيون فوتبال و مسئولان ذي ربط پاسخي براي اين همه سؤال و ايرادهاي جدي و اشكالات اساسي دارند؟
حرف هاي نيكي كريمي و مسئولان فدراسيون اما در جاي خود سؤال برانگيزتر و ابهام زاترند.
بدون شرح مي آوريم شان و قضاوت را به خودتان وامي گذاريم:
¤ ملامحمد، رئيس كميته فرهنگي: اين فيلم «نقطه عطفي در تلفيق هنر و ورزش» است (فيلمي كه هنوز ساخته و ديده نشده!) و فكر مي كنم مي تواند موفق باشد(!) در اين زمينه طرح هاي زيادي به فدراسيون فوتبال مي رسد، اما زماني كه بحث فيلم نامه نيكي كريمي پيش آمد با توجه به همه جوانب و پيشينه اين بازيگر و «كارگردان موفق»(؟!) فدراسيون موافقت كرد تا اين فيلم را نيكي كريمي بسازد. ما سعي مي كنيم مجموعه «فاخر»ي(؟!) را ارائه كنيم. اميدواريم فضاي تازه در فوتبال ايران به وجود بيايد و فيلمي متفاوت عرضه شود. اين فيلم زيبايي هاي فوتبال را عرضه مي كند و دوست داريم تا قشر نخبه فوتبال كشور در اين فيلم حضوري پررنگ داشته باشند.
¤ نيكي كريمي: بايد بگويم اين فيلم با سرمايه شخصي و تحت نظارت و حمايت فدراسيون فوتبال ساخته مي شود.
¤ فيلم من درباره حاشيه ها نيست و مي خواهد زيبايي هاي فوتبال را به نمايش بگذارد.
¤ فدراسيون فوتبال راه ورود ما به ورزشگاه ها را تسهيل كرده تا براي فيلمبرداري مشكلي نداشته باشيم.
در نهايت بايد گفت اين پروژه و ساخت چنين فيلمي با آن عقبه و اين مختصات و شرايط،آيا تنها نشانه روشني است بر وجود يك بلبشو و نابجايي هم در سينما و هم در ورزش ما! نيست؟

 


آسيب شناسي مضمون خيانت در سينماي امروز ايران

وقتي خانواده هدف قرار مي گيرد

هاجر ياراحمدي
«خيانت در سينما» جمله اي بود كه پس از برگزاري جشنواره فيلم فجر سال گذشته به موتيفي ثابت در سينماي ايران تبديل شد. چرا كه فيلم هايي كه اكثر آنها را خيانت هاي خانوادگي، عشق هاي خياباني و ياس و نوميدي تشكيل مي داد و تصوير سياه و تاريكي از جامعه ارائه مي داد در اين جشنواره بيش از جشنواره هاي قبلي به چشم مي خورد.
اين موضوع تا جايي ادامه پيدا كرد كه واكنش جامعه را در پي داشت و اعتراض هايي از سوي برخي جمعيت ها و نهادها صورت گرفت. حتي حوزه هنري اعلام كرد اين گونه فيلم ها را تحريم كرده و اكران نخواهد كرد. اظهارات رئيس سازمان سينمايي نيز تامل برانگيز بود:«خيانت يك بخش از درام و به گونه اي است كه نمي توان آن را از قصه مميزي كرد» اين سخن شمقدري نيز جنجال آفرين شد و تا جايي ادامه يافت كه وي با تبيين مجدد ديدگاه خود درباره «خيانت در سينما» تصريح كرد:«من به بخشي از جامعه مذهبي كه نگران هستند حق مي دهم و برنامه ريزي خواهيم كرد كه اعتراضات در محاكم قضايي مطرح شود.»
او همين طور گفته:«شايد چهار فيلم به خيانت پرداخته باشند تا باب عبرتي باشد براي خانواده ها و تجربه اي را پيش روي بيننده قرار دهد، اما اصل موضوع خيانت را رد مي كند كه اگر غير از اين باشد دوستان ما در شوراي پروانه نمايش با فيلمساز صحبت و موضوع را اصلاح مي كنند.»
موضوعاتي مانند خيانت بسيار حساس و به گونه اي هستند كه خيلي با دقت بايد به آنها پرداخته شود.
دقت در نحوه پرداخت صحيح به اين موضوع بايد به قدري هوشمندانه باشد كه به جاي تقبيح باعث اشاعه آن در جامعه نشود. با تمام اين صحبت ها فيلم هاي زيادي شناخته شده اند كه اساس آنها موضوع خيانت است وبه نوعي يا اين موضوع را رد و يا آن را سهوا تاييد نموده اند.
اين گونه فيلم ها شايد براي تماشاگر غربي جذاب باشد، چرا كه نمودهاي متفاوت آن را در جامعه اطراف خود به عينه مي بيند و اين امر براي او عادي جلوه مي كند، اما ورود اين بحث به سينماي ايران جاي تامل دارد. اينكه در فيلمي از فرد خائن، قهرمان ساخته شود و يا در فيلم ديگري، سه دوست خانوادگي به يكديگر خيانت كرده و اين موضوع گاه با اطلاع همسران ادامه يافته و مشكلي هم پيش نمي آيد، در سينمايي كه در جهان پرچمدار اخلاق و پاكي محسوب مي شود تكان دهنده است. در برخي از اين فيلم ها به تماشاگر القا مي گردد كه خيانت به بنيان خانواده مسئله حادي نيست و به حدي با آن عادي برخورد مي شود كه اين معضل اجتماعي را در حد يك دعواي عادي بين زن و شوهر نشان مي دهد.-
نظرات يك كارشناس
نحوه بيان اين موضوع در سينما به گونه اي كه قبح آن شكسته نشود و درعين حال عبرتي براي خانواده ها باشد نيز تامل برانگيز است. خانواده و موضوعات مرتبط با آن در ادوار مختلف مورد اقبال هميشگي سينماگران بوده است. اما اين فيلم ها تا چه اندازه بر بنيان خانواده ها تاثيرگذار است سؤالي است كه عليرضا سربخش در پاسخ به آن گفت: در بخش مسابقه جشنواره فيلم فجر سال گذشته 33فيلم وجود داشت كه حدود 22درصد آنها به سوژه خيانت اختصاص داشت و در فيلم هايي كه كارگردانان آنها براي بار اول يا دوم در جشنواره حضور داشتند 25درصد اين فيلم ها به موضوع خيانت پرداخته بودند. در اين فيلم ها يا زن به شوهر خيانت كرده بود يا شوهر به زن.
او ادامه داد: به عنوان مثال در فيلم «من همسرش هستم» ضمن اينكه شوهر به زن خيانت كرده اين حق به زن داده شده كه او هم در قبال اين حركت شوهر به شوهرش خيانت كند. براي اولين بار است كه در سينماي بعد از انقلاب به زن اين گونه آموزش داده مي شود كه در قبال خيانت همسرش او هم حق خيانت دارد. البته بدآموزي هايي كه اين فيلم ها دارند از اين هم بيشتر است.
او خاطرنشان كرد: در فيلم ديگري به نام «برف روي كاج ها» سراسر سياه نمايي در فيلم وجود دارد و اصلا فيلم به صورت سياه و سفيد نمايش داده شده است. به عبارت ديگر سياه نمايي در خمير مايه اين فيلم جا گرفته است. موضوع آن به اين صورت است كه مردي به زنش خيانت مي كند و اين خيانت به زن ثابت شده است. لذا نشان مي دهد، زن هم مي تواند به مرد خيانت كند و با مرد جوان ديگري ارتباط برقرار نمايد. 85دقيقه اين فيلم مضمون خيانت دارد و فقط يك دقيقه پاياني به خاطر اينكه فيلم بتواند مجوز اكران بگيرد و اكران عمومي شود اين گونه نشان داده اند كه مرد برگشته و توبه كرده و از همسرش طلب بخشش مي كند. در واقع بخش اعظم فيلم در قالب ديالوگ و با تصوير و با دلايل خاص خودش خيانت را نشان مي دهد. ولي فقط در دقيقه آخر فيلم در قالب ديالوگ كوتاهي مي گويد: «من مي خواستم از اين طريق حس تو را برانگيزم كه به زندگي خانوادگي ات اهميت بيشتري بدهي.»
ولي اصل ماجرا چيز ديگريست.
وي تصريح كرد: اين فيلم ها به خانواده ها نشان مي دهند كه شما مي توانيد اين مقوله را هم انجام دهيد و اين عين جهان بيني غربي است. به نظر من دست هايي در جامعه درپي رواج دادن اين قضيه هستند. در واقع به زن اين توصيه را مي كنند كه سزاي چنين فردي اين است كه به او خيانت شود كه همين موضوع پايه و اساس خانواده را متزلزل مي كند. اين زنگ خطري است كه مسئولين سينمايي كشور از آن غافل هستند.
سربخش ادامه داد: يكي از همين كارگردان ها كه به مقوله خيانت پرداخته بود در نشست و ميزگرد بعد از فيلم در جشنواره سخني با اين مضمون گفت كه «اين اتفاق (خيانت) چيزي است كه به عيان ديده مي شود و موضوعي نيست كه بخواهيم از آن چشم بپوشيم. اگر چشم هايمان را باز كنيم به عيان در اطراف ما ديده مي شود.»
او اذعان كرد: به نظر من از اين طريق خيانت و بي اعتمادي به زن ها آموزش داده مي شود. اصل و پايه زندگي خانوادگي بر اعتماد بنا نهاده شده است و اگر اين اعتماد متزلزل شود پايه و اساس خانواده سست مي شود. اين عوامل بي ترديد در افزايش نرخ طلاق موثر است، چرا كه اين اتفاقات حساب شده صورت مي گيرد. اگر يك يا دو فيلم به اين گونه بودند شايد تصور مي شد كه اتفاقي بوده است اما هنگامي كه فيلم هاي زيادي با همين مضمون ساخته مي شود نشان مي دهد جرياني است كه مي خواهد اين موضوع را در جامعه جا بيندازد. وقتي چيزي بيش از حد به تماشا دربيايد قبحش شكسته مي شود و براي مخاطب عادي جلوه مي كند و موضوع جا افتاده اي تلقي مي گردد. اگر پايه دين و مذهب در خانواده اي كمرنگ باشد اين موضوع بدون شك كيان خانواده را به خطر مي اندازد.
در مجموع پرداختن به خيانت بايد در راستاي دين و عرف جامعه باشد و آن را در اذهان همه از عموم مردم و خواص و منتقدان تقبيح كند و نگراني را از ارتكاب به آن در جامعه گسترش دهد. نه آنكه به شكلي حجيم و به عنوان امري عادي و متداول به نمايش درآيد.
 


نگاهي به فيلم «ديكتاتور»

توهيني فرا منطقه اي به مردم خاورميانه

عليرضا پورصباغ
فيلم «ديكتاتور» از آن دست آثاري به شمار مي رود كه به تمسخر ملت ها و دولت هاي خاورميانه مسلمان مي پردازد. اما قبل از پرداختن به فيلم اين سؤال پيش مي آيد اين فيلم با چه نيت و هدفي ساخته شده است؟ براي پي بردن به نيت سازنده بد نيست كه عقبه «ساشا بارون كوهن» را به عنوان بازيگر- كارگردان اين فيلم بررسي كرد. او در غرب لندن از خانواده اي يهودي متولد شده است. مادر وي «دانيلا» اصالتا اهل فلسطين اشغالي و پدرش زاده ولز است. مادربزرگ مادري او هم اينك در شهر حيفا (اراضي اشغالي) زندگي مي كند و پيش از اين نيز كوهن به مدت يك سال در سرزمين هاي اشغالي زندگي كرده است. عمده فيلم هاي اين بازيگر، نويسنده و كارگردان صهيونيست به دليل عدم رعايت مسائل اخلاقي با مشكلات و هجمه هاي متعددي در خود غرب مواجه مي شود. وي در سال 2009 هجويه اي تصويري با عنوان برونو (نامش را نمي توان فيلم گذاشت) را ساخت. اين فيلم براي اين شبه فيلمساز جنجال هاي زيادي به راه اندخت. برونو داستان يك روزنامه نگار همجنس گرا و مشغول به كار مد لباس است كه از محل كار خود اخراج مي شود و در پي آن از اتريش به لس آنجلس مهاجرت مي كند. متن فيلم كاملا در ستايش همجنس گرايي است و خالق اين شبه فيلم سينمايي سعي مي كند تقدسي چندش آور به اين انحراف اخلاقي در توليدش اعطا كند. در بخش هايي از همين فيلم وي با شخصي به نام «ابوعطا» كه سال ها پيش عضو نيروهاي القدس بوده مصاحبه اي ترتيب مي دهد و با بي اخلاقي وصف ناپذيري پس از گرفتن مصاحبه اي كاملا جدي، سكانس هاي مربوط به سوالات خود را تغيير مي دهد و با مونتاژ موازي سوالاتي مانند اينكه نظر شما درباره اسامه بن لادن اين جادوگر كثيف يا سانتاي بي خانمان چيست، اين شخصيت حقيقي را به عنوان يك تروريست خطرناك معرفي مي كند. اين اقدام غيراخلاقي كوهن در پروسه توليد اين فيلم عاملي شد كه بعدها باعث كشاندن او به دادگاه توسط «ايمن ابوعطا» و تشكيل پرونده قضايي عليه او مي شود، پخش اين فيلم به علت تصاوير زننده و جنسي و توهين آميز در بسياري از كشورهاي مسلمان مانند مالزي و اندونزي ممنوع شد.
فيلم «ديكتاتور» كه چندي قبل در سينماهاي جهان به نمايش درآمد ماحصل تفكر انحرافي كوهن است. وي شبه فيلمنامه اين شبه فيلم را به نگارش درآورده است و لري چارلز كه پيش از اين با كوهن در فيلم مبتذل و سخيف «برونو» همكاري داشت سكان هدايت اين هجويه بي شرمانه را برعهده دارد. شبه داستان هجو نگرصهيونيستي كوهن، روايتي از ديكتاتوري با نام ژنرال علاءالدين است كه رهبر كشوري خيالي به نام واديا را در شمال شرقي آفريقا برعهده دارد و در برابر پذيرفتن دموكراسي آمريكايي مقاومت مي كند. اين پرسوناژ تركيبي از صدام حسين، معمر قذافي، ديك چني (معاون پيشين رئيس جمهوري آمريكا) و كيم جونگ ايل (رهبر فقيد كره شمالي) است. علاءالدين براي جلوگيري از حمله نظامي به كشورش به دليل دست يابي به سلاح هسته اي به آمريكا سفر مي كند. علاءالدين مردي است كه با تمام وجود خود را وقف وي كرده كه اطمينان حاصل كند كشورش هرگز به دموكراسي از هر مدلي تن ندهد. علاءالدين با لباسي نظامي و ريش بلند در يك ليموزين كه با پرچم هاي سبز و زرد كشور واديايي او در آفريقاي شمالي آراسته شده به هتل والدورف استوريا در نيويورك مي رود. او در پي فشار غرب براي حضور در مجمع جهاني ملل وارد خاك آمريكا مي شود تا در كنفرانسي جهاني شركت كند. اما پس از يك اقدام سوءقصد تروريستي به وسيله عمويش تمير (بن كينگزلي) سرگردان و آواره مي شود. تروريست ها كه توسط «تمير» استخدام شده اند وي را مي ربايند و با تراشيدن ريش هايش وي از ظاهر هميشگي اش فاصله مي گيرد، از سوي ديگر تمير بدلي را جايگزين علاءالدين مي كند تا اين بدل در كنفرانس خبري ظاهر شود و وعده دموكراسي جعلي آمريكايي كشور واديا را به تمام دنيا دهد. در سوي ديگر روايت علاءالدين در قالب يك شهروند عادي و مهاجر با دختري آشوبگر و ظاهرا طرفدار حقوق بشر كه صاحب يك فروشگاه مواد غذايي است آشنا مي شود و رفته رفته سبك و شيوه زندگي آمريكايي را مي آموزد. از طرفي هم تلاش مي كند تا جايگاه خويش به عنوان اداره كننده كشور واديا را بدست آورد.
در اين فيلم سعي شده است تا قالب شخصيت اصلي فيلم شبيه معمر قذافي رهبر معدوم ليبي باشد، اما سازندگان به اين قالب اكتفا نمي كنند و علاالدين و روايت مربوط به اين شخصيت دستاويزي مي شود براي سازندگان تا در كليت اين شبه فيلم رگه هايي از نفرت، انزجار و عناد نسبت به كشورهاي مسلمان و بيداري اسلامي در منطقه را عيان سازند. مصاحبه هاي رسانه هاي غربي در داخل فيلم با پرسوناژ علاالدين، بخش مهمي از اين فيلم در بازنمود عناد سازندگان با مسلمانان و بيداري اسلامي است و اين گونه القا مي شود كه بيداري اسلامي هيچ تأثيري در تغيير ديكتاتوري ندارد، بلكه اين سبك زندگي و دموكراسي آمريكايي است كه مي تواند به مردم كشورهاي مسلمان، آزادي ببخشد. فيلم در جزئيات بافت اجتماعي- سياسي كشورهاي اسلامي را هدف قرار مي دهد و در كليت محتوايي بيداري اسلامي منتج از آرمان خواهي اسلامي را با يك علامت سؤال مواجه مي سازد. مردم واديا (سرزميني شبيه كشورهاي عربي- اسلامي) خواهان تغييرات جدي در ساختار حكومتي و يا به تعبيري طالب بيداري اسلامي نيستند و بيشتر خواهان ليبرال دموكراسي از نوع آمريكايي اش (ديكتاتوري مؤدبانه) هستند. يعني خود فيلم در ساختار خود حدفاصل سير شروع از آغاز با ديكتاتوري تا آغاز بيداري را راه حل كشورهاي خاورميانه نمي داند.
طبق آنچه به صورت مستند در قرآن آمده است يهودي ها همواره دست به تحريف تاريخ و واقعيت مي زنند. خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است يحرفون الكلم عن مواضعه (گروهي از يهود كلمات خدا را از محل خود تغيير مي دهند) و در جايي ديگر مي فرمايند يسو مون الحق بالباطل (چرا مخلوط مي كنيد حق را با باطل؛ مقصود كاري است كه يهوديان انجام مي دادند از قبيل تحريف تورات و انجيل و...) و امروز فرزندان همان پدراني كه تاريخ و مقدسات را تحريف كرده اند حقيقت جاري در منطقه خاورميانه را با مديوم سينما و تصوير هجو مي كنند و به ملت هاي خاورميانه اين پيام را مي دهند كه هر تغيير در ساختار حكومت هاي منطقه اگر مبتني بر ليبرال دموكراسي آمريكايي نباشد به رهايي نخواهد انجاميد. در صورتي كه بيداري اسلامي جاري در منطقه خاورميانه، ريشه در تفكر اسلامي دارد و هضم اين مهم براي جهان غرب بويژه صهيونيست ها بسيار دشوار است.
سازندگان اين فيلم با نمايشي موهن و با نگاهي كاملا استعاري سعي دارند واقعيت ماهوي و باطني جوامع غربي، كه همانا ناهنجاري هاي افسارگسيخته سياسي است، را به مسلمانان و اعراب تحميل كنند. ساشا بارون كوهن چه در مقام بازيگر و چه در مقام نويسنده- كارگردان در اغلب آثارش بغض صهيونيستي خود را نسبت به مردم خاورميانه به نمايش مي گذارد. در همه فيلم هايي كه كوهن در توليدش حضوري مؤثر داشته است اين بغض تاريخي قوم صهيون بيشتر از گذشته به چشم مي آيد. كوهن در فيلم «ديكتاتور» به سان شبه هجويه هاي قبلي خود يعني «بورات» و «برونو» اين بغض را نسبت به شرق و علي الخصوص مسلمانان به صورت رسمي نشان مي دهد و اين عنادورزي را حتي در مصاحبه هاي رسانه اي، علني ساخته است. وي اخيرا به يكي از رسانه هاي غربي گفته است از بيداري اسلامي بسيار اندوهناك است و به زعم وي، بهار عربي يك جنون گذراست. او در اين گفتگو اشاره مي كند كه سياستمداران كشورهاي عربي در شرايط غيرانساني رشد كرده اند و به قدرت رسيده اند و اين موضوع را مي توان به تمام خاورميانه و حتي زندگي عمومي مردمانش پيوند داد. وي در اين گفت وگو بغض خود را نسبت به اهالي خاورميانه بيشتر عيان ساخته است. مثلا در همين فيلم مي بينيم كه علاالدين در شرايط خانوادگي نابساماني بزرگ شده است. در دوران كودكي بعد از اينكه مادر او را به دنيا آورده پدرش كه حاكم واديا است مادر علا الدين را خفه كرده است. فيلم «ديكتاتور» دستمايه اي است تا بيداري اسلامي و نحوه اداره برخي كشورهاي منطقه را يك صهيونيست بغض دار هجو كند. قبل از هر پاياني بايد نوشت پيشتر از آنكه هجو كوهن به چشم آيد بغض صهيونيستي فيلم گل درشت به نظر مي آيد.
 


در متن و حاشيه يك فيلم ضدايراني

نژادپرستي به سبك « يك خانواده محترم »

آرش فهيم
سينماي ايران روزهاي پرتلاطم و حاشيه زده اي را مي گذراند. گرچه وفور حاشيه جزو طبيعت عرصه سينما در هر كشوري محسوب مي شود، اما آنچه جاي نگراني دارد، غلبه حواشي بر متن است كه مي توان آن را يك بيماري مزمن به نام حاشيه زدگي دانست. درست مانند آنچه طي ماه هاي اخير در سينماي كشورمان حاكم بوده است. در حالي كه سينماي ما از فقر فيلم خوب و موثر و عدم استقبال مردمي از آثار رنج مي برد اما بازار حواشي وتنش ها و درگيري ها به شدت گرم است.
فيلم «يك خانواده محترم» و جنجال هاي آن، متأخرترين حاشيه بروز يافته در اين عرصه است كه در دو مقطع، فضاي سينماي ايران را تحت الشعاع خود قرار داد. يك بار اوائل سال بود كه حضور اين اثر به عنوان نماينده كشورمان در جشنواره فرانسوي كن اعتراض هاي فراواني را برانگيخت. در حالي كه هنوز هيچ كس در داخل از اين فيلم اطلاع نداشت اما خبرهاي رسيده حاكي از اين بود كه تماشاگران ايراني فيلم، با سلائق و ديدگاه هاي متفاوت، نگاه توهين آميز جاري در آن را تاب نياورده و حتي عده بسياري نتوانستند فيلم را تا انتها تماشا كنند. در مقطع دوم، حضور «يك خانواده محترم» در جشنواره ابوظبي و تقدير شدن اين فيلم از سوي اين جشنواره اماراتي جنجال برانگيز شد. تا آنجا كه برخي از رسانه هاي عرب زبان دشمن با كشورمان، به استقبال اين فيلم رفته و آن را اثري ضدايراني و فيلمي عليه انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) توصيف كردند. برخي در داخل نيز فيلم مذكور را در رديف آثاري همچون «بدون دخترم هرگز» قرار دادند و عده اي بغض ضدانقلابي «يك خانواده محترم» را شديدتر از آن فيلم آمريكايي دانستند.
البته اين اثر برخلاف ساير فيلم هايي از اين دست، نه خارج از كشور ساخته شده و نه مراحل توليد آن پنهاني و زيرزميني بوده، بلكه با تهيه كننده مشخص و با طي مراحل قانوني توليد شده است.
اما درباره اين فيلم دو نكته قابل تأمل است:
اول اينكه رويكرد كاسب كارانه و جاه طلبانه برخي از فيلم سازها به حدي رسيده كه براي جبران ناتواني ها و ضعف هاي كار خود دست به ترفندهايي مي زنند كه بيشتر شبيه به نوعي خودزني است. اگر تا چند سال پيش فيلم سازهاي ايراني سعي مي كردند تا با تكيه بر شاخصه هاي بومي و ارزش هاي انساني در جهان بدرخشند، متأسفانه مدتي است كه برخي از آن ها با توهين به مردم و كشور خود در تلاش هستند تا به جايزه هاي جشنواره هاي خارجي برسند.
«يك خانواده محترم» فيلمي به شدت ضعيف و خام دستانه است كه با وجود تلخي حاكم بر آن به خاطر ناشي گري هاي كارگردان بارها مايه خنده و مضحكه مخاطب مي شود. مثلا در يكي از سكانس هاي فيلم مي بينيم كه در يك آزادراه دو خودرو به طور شاخ به شاخ با هم تصادف كرده اند. با توجه به اينكه آزادراه ها يك طرفه هستند، معلوم نيست اين اتفاق براساس كدام منطق عقلاني شكل گرفته است. يا هر بار كه تصاوير فيلم، خيابان هاي ايران را نشان مي دهد، مردم در حال كتك زدن همديگر هستند! در يكي از سكانس هاي ابتدايي فيلم، نشان داده مي شود كه كلاس هاي دانشگاه هاي ايران با دوربين مداربسته كنترل مي شود و مديران دانشگاه ها تمام وقت در دفتر خود نشسته و در حال تماشاي تصاوير اين دوربين ها هستند. بعد هم يك استاد دانشگاه را تنها به خاطر نمايش دادن يك فيلم در سر كلاس با بدترين لحن ممكن هدف برخورد قرار مي دهند! از اين گونه موارد در فيلم به وفور ديده مي شود.
علاوه بر اين ها، «يك خانواده محترم» يك فيلم سطحي و شعارزده و دروغ گو است. انگار كه كارگردان همه شاخص هاي مورد پسند جشنواره هاي غربي را فهرست كرده و تمام آن ها را در حدود 100 دقيقه به تصوير كشيده است. از كودك آزاري و شكنجه در زندان هاي ايران گرفته تا سانسور و فرار مغزها و علاقه جوانان ايراني به مهاجرت به غرب و توهين به نماز و قرآن و حمايت از فتنه و...! «يك خانواده محترم» فيلمي نژادپرستانه است كه ايرانيان، به ويژه مردم متعهد به ارزش هاي اسلامي را افرادي متوحش و رذيل نشان مي دهد. چرا همه افراد متدين در اين فيلم فاسد و دزد و بيمار هستند؟ پاسخ روشن است؛ چون تهيه كننده و كارگردان فيلم مجبور بوده اند براي كسب جايزه هاي جشنواره هاي خارجي اين گونه تصويرسازي كنند. چطور مي توان باور كرد كه اين صحنه اتفاقي شكل گرفته و سازنده هاي فيلم، هيچ غرضي نداشته اند؛ يك زن كه از بيماري رواني رنج مي برد و حتي ذره اي مهر مادري هم در وجودش نيست، نماز شب مي خواند و در حالي كه صوت قرآن فضا را دربرگرفته است، فرزندش خوردن قرص را به او يادآوري مي كند!
در كدام خاطره و تذكره اي از مادران شهيد آمده كه آن ها پس از شهادت فرزندانشان، با شوهر خود دست به يقه مي شدند كه تو باعث كشته شدن جگرگوشه من شدي؟! آيا دروغي بزرگتر از اين مي توان گفت؟ فيلم بطور غيرمستقيم از تحريم و تهديد ايران حمايت مي كند؛ اين گونه القا مي كند كه ايرانيان حتي به فرزندان و نزديك ترين هاي خود نيز رحم نمي كنند، چه رسد به ديگر ملل!
نكته دوم اين كه فيلم «يك خانواده محترم« باز هم ضعف ها و گسست هاي نظارتي و حمايتي توليد فيلم در ايران را برملا كرد. اينكه يك فيلم ابتدا با يك فيلمنامه ديگر مجوز ساخت و حتي بودجه دولتي مي گيرد و در حين ساخت از يك فيلم دفاع مقدسي به فيلمي ضداسلامي و ضدايراني تغيير ماهيت مي دهد و بعد بطور رسمي به عنوان نماينده ايران در جشنواره هاي خارجي معرفي مي شود همه نشانه هايي از مشكل دار بودن سيستم هدايتي و نظارتي سينماي ماست. چطور ممكن است كه بر يك پروژه سينمايي كه مجوز و بودجه گرفته هيچ نظارتي نشود و بعد چطور بدون هيچ كنترل و بازديدي، اين فيلم به عنوان سفير كشورمان در آن سوي مرزها معرفي مي شود؟ آيا چنين اتفاقاتي گوياي اين نيستند كه وقت يك خانه تكاني اساسي در شيوه هاي كهنه و فرسوده هدايتي و نظارتي در سينماي ايران رسيده است؟
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14