(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23  آبان  1391 - شماره 20356

تفاوت حق و باطل (چراغ راه)
عدم آمرزش دنياپرست (حكايت خوبان)
رزق مقدر و كار و تلاش (پرسش و پاسخ)
تفاوت سلوك علمي حصولي و شهودي (سلوك عارفانه)
ريا فرار از معامله با خدا
«عدل» نخ تسبيح زيست مسلماني
محبت امامان ، معيار سنجش


تفاوت حق و باطل (چراغ راه)

قال النبي (ص): الحق ثقيل مرّوالباطل خفيف حلو.
پيامبر اعظم (ص) فرمود: حق سنگين و تلخ و باطل سبك و شيرين است. 1
1- بحارالانوار، ج77، ص 82
 


عدم آمرزش دنياپرست (حكايت خوبان)

نقل شده است كه حضرت موسي(ع) بر مردي گذشت كه مي گريست و چون مراجعت نمود همچنان گريه مي كرد، آن حضرت عرض كرد: اي پروردگار من! اين بنده تو از خوف تو مي گريد؟ خطاب رسيد: «يابن عمران! لو نزل دماغه مع دموع عينيه و رفع يديه حتي تسقطالم اغفرله و هو يحب الدنيا» اگر (چندان بگريد كه) مغز سرش با اشك چشمانش فرو ريزد و اينقدر دستها را به دعا بردارد كه ساقط شوند، او را نمي آمرزم،(زيرا) او در حالي كه دنيا را دوست دارد (گريه مي كند و خدا را مي خواند)1.
1- مجموعه ورام، ج1، ص134
 


رزق مقدر و كار و تلاش (پرسش و پاسخ)

پرسش:
آيا تقدير و ضمانت رزق الهي بدين معنا است كه انسان دست از كار و تلاش و رنج معاش بكشد و با گوشه گيري و عزلت، راه كمال را در عبادت هاي پيوسته و شبانه روزي دنبال كند؟
پاسخ:
عده اي با اعتقاد به تقدير و ضمانت رزق الهي، يكسره دست از كار و تلاش و رنج معاش مي كشند و با گوشه گيري و عزلت نشيني، راه كمال را در عبادت هاي پيوسته و شبانه روزي دنبال مي كنند. گاه نيز عنوان زهد و تقوي بر بيكارگي خود مي گذارند تا به كار خود، ارزش و بها دهند. پيشوايان معصوم، با مشاهده اين رفتارهاي ناصواب و تلقي هاي نادرست از صفات برجسته اي همچون تقوي و توكل، به شدت با اين گرايشات افراطي مبارزه كرده و تلاش براي امر معاش را مقدس و عبادتي بزرگ برمي شمردند.
امام صادق(ع) هنگامي كه از حال يكي از ياران خود عمر بن مسلم جويا شدند، پاسخ شنيدند كه او به عبادت روي آورده و دست از كار و تجارت كشيده است. آن حضرت با سرزنش كار عمر بن مسلم فرمودند! «واي بر او! آيا او نمي داند انساني كه به دنبال كسب روزي خود نيست، دعايش مستجاب نمي شود. گروهي از ياران رسول خدا(ص) هنگامي كه آيه «و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لايحتسب» (طلاق-3) نازل شد، درهاي (مغازه هاي خود) را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند خداوند ما را كفايت خواهد نمود. وقتي اين خبر به پيامبر(ص) رسيد آن حضرت آنان را خواستند و به آنان فرمودند: چرا چنين مي كنيد؟ پاسخ دادند: يا رسول الله خداوند روزي ما را ضمانت كرده است، از اين رو ما به عبادت پرداخته ايم. پيامبر(ص) فرمودند: هركس چنين كند، خداوند دعاي او را مستجاب نخواهد كرد. بر شما لازم است كه به دنبال كسب روزي برويد.» (وسايل الشيعه، ج 17، ص 27)
بنابراين از منظر آيات و روايات نكات محوري زير را مي توان استنباط نمود:
1- خداوند روزي همه انسان ها را ضمانت نموده است.
2- تنها رازق حقيقي خداوند است و ديگران مجرا و بستر رزق الهي به حساب مي آيند.
3- روزي هر انساني مقدر است.
4- هر انساني وظيفه دارد براي كسب روزي خود و خانواده اش به كار و تلاش بپردازد.
در نهايت به اين جمع بندي مي رسيم كه در نظام حاكم بر رزق و روزي انسان كه از سوي خالق و رازق هستي طراحي شده است، اراده انسان جزئي از اين نظام و در طول اراده حق تعالي است نه در عرض آن. اراده حق تعالي بر اين تعلق گرفته است كه انسان با اراده خود به كسب روزي بپردازد و امرار معاش كند. بدين لحاظ اعتقاد به نقش آفريني و تأثيرگذاري تفكر و تلاش انسان در روزي او، نه تنها شرك و دوگانه بيني نيست، بلكه عين توحيد است. امام خميني(ره) در پاسخ به اين سؤال كه «علي رغم آن كه آيات و روايات فراواني بر ضمانت رزق انسان توسط خداوند استناد دارند، روايات بسياري نيز انسان را به كار و تلاش امر نموده است، به گونه اي كه اگر انسان به دنبال روزي خود نباشد، روزي او نخواهد رسيد و دعايش مستجاب نخواهد شد، مي فرمايند:
«وجه عدم منافات بين اخبار آن است كه پس از طلب نيز، ارزاق و جميع امور در تحت قدرت حق است، نه آن است كه طلب ما خود مستقل در جلب روزي باشد، بلكه قيام به طلب (روزي) از وظايف عبادات و تربيت امور و جميع اسباب هاي ظاهريه و غير ظاهريه كه غالب آنها از تحت اختيار بندگان خارج است، به تقدير باري تعالي است. پس انسان صحيح اليقين و مطلع بر مجاري امور، بايد در عين آن كه از طلب باز نمي ماند و آنچه وظايف مقرره عقليه و شرعيه خود اوست انجام مي دهد و به اشتهاي كاذب، باب طلب را به روي خود نمي بندد باز هم همه چيز را از ذات مقدس حق بداند و هيچ موجودي را مؤثر در وجود و كمالات وجود نداند. طالب و مطلوب و طلب از اوست (امام خميني(ره)، چهل حديث، ص 560).
 


تفاوت سلوك علمي حصولي و شهودي (سلوك عارفانه)

(اي سالك راه حق!) گويند: «شيخ الرئيس ابوعلي سينا» را با «ابوسعيد ابوالخير» ملاقاتي دست داد و پس از آن كه از خلوت بيرون شدند، از ابن سينا سؤال شد: ابوسعيد را چگونه ديدي؟ گفت: «آنچه را ما مي دانيم او مي بيند» و از ابوسعيد پرسيدند: شيخ الرئيس را چگونه يافتي؟ گفت: «به هرجا كه من با قدم شهود رفتم، اين كور را عصازنان آنجا يافتم». 1
1- رساله لقاءالله، ميرزاجواد ملكي تبريزي، ص 27
 


ريا فرار از معامله با خدا

آيت الله روح الله قرهي
تمامي مباحث اخلاق مثل حلقه هاي زنجيري هستند كه به هم متصلند؛ گرچه صورت ظاهر، هر بحث مجزاست، اما در حقيقت تمامي اين مباحث به هم گره خورده اند. مثل اين كه اخلاص طبعا به بحث ريا گره خورده است و اينها همه زنجيروار به هم متصلند.
امام جعفرصادق(ع) مي فرمايند: «ان خصال المكارم بعضها مقيد ببعض»(1) مكارم اخلاق و خصلت هاي نيك اخلاق، بعضي به بعضي ديگر پيوند خورده اند.
وقتي مخلصين عالم مي توانند مخلص باشند كه از بحث ريا دور باشند؛ چون ريا، به عنوان شرك اعظم است. ريا، شريك قائل شدن براي ذوالجلال و الاكرام است.
ابراز وجود فطري انسان
چوب بشر نفخه روح حضرت حق است، به دنبال تجلي است. اصلا ابراز وجود، خود نشانه اين است كه انسان نفخه روح خداست. حيوانات هيچ گاه ابراز وجود و اعلان موجوديت نمي كنند؛ چون آنها در دو خصلت پيچيده شده اند: بطن و شهوت. اگر اين دو براي آنها تأمين شود، تمام است.
حتي اگر مي خواهند حاكميت بر گروه حيواني خود داشته باشند، دليل اين است كه مي دانند هر كس فرمانده و رئيس گروه آن حيوانات شد، فضيلتش در اين است كه در موقع خوردن اول او بايد بخورد؛ مثل شيرها. پس اين رقابت براي شكم است. يا وقتي حاكم شد مي داند بعد شهواني خودش را بايد به وسيله همين حاكميت بر همه غالب كند. لذا بيان مي كنند وقتي يك شير نر به گله شير ورود پيدا مي كند و مي تواند حاكميت بر آن ها پيدا كند، بعد از اينكه بر شير نر غلبه پيدا كرد، اول كاري كه مي كند، بچه هاي شيرهاي ماده را مي كشد؛ چون مي داند تا موقعي كه اينها به بچه هايشان علقه دارند و شير مي دهند، از شير نر فرمان نمي برند و در بحث شهواني و جنسي تمكين نمي كنند. لذا حتي حاكميت حيوانات هم براي همين دو مطلب است؛ شكم و شهوت.
اما بشر چون «نفخت فيه من روحي»(حجر/ 29) است، مي خواهد تجلي اسماء خدا باشد و از آنجا كه نمي داند چگونه تجلي اسماء باشد، گاه به بيراهه تجلي مي كند. چون پروردگار عالم خودش در آن حديث قدسي شريف فرمود: من خلق كردم تا معلوم گردم.(2) يعني خود پروردگار عالم، تجلي خود را دوست دارد، كما اين كه كبريايي متعلق به ذات احديت است «الله اكبر، كبيرا كبيرا».
ريا؛ بيراهه بردن تجلي اعمال
پس چون حضرت حق خود مي خواهد معلوم گردد، آنچه كه از نفخه روح اوست يعني انسان هم همين خصوصيت را دارد و به اسماءالله تجلي مي گردد، منتها چون گاهي نمي داند چگونه تجلي پيدا كند، مع الاسف از بيراهه تجلي پيدا مي كند و ريا همين است.
ريا تجلي براي اعمال، منتها به بيراهه است، نه از راه صحيح. نكته مهم اين است كه ريا انسان را به سمت تجلي باطل مي برد؛ چون مي خواهد اظهار وجود كند. اين اظهار وجود، تبديل به ريا مي گردد.
بهترين شريك براي اعمال!
اينجاست كه پروردگار عالم در يك جمله زيبايي مي فرمايد: تو كه مي خواهي تجلي كني، اين تجلي را فقط براي خودم قرار بده. چون وقتي انسان اعمال را تجلي داد، نكته اي پيش مي آيد كه خيلي مهم است، در آن تأمل كنيد و آن اين كه خواسته يا ناخواسته آن كسي را كه براي او تجلي مي كند، شريك عمل قرار داده است.
پروردگار عالم مي فرمايد: تو مي خواهي شريك قرار بدهي، چه كسي بهتر از من؟ يعني اي انسان! اگر مي خواهي تجلي در اعمال داشته باشي كه اين فطري است، براي من تجلي بده.
اين تجلي فطري است؛ چون عرض كرديم خود خدا مي خواست تجلي گردد، فرمود: من مخفي بودم، خلق كردم معلوم گردم؛ هدف من از خلقت انسان همين است؛ خودم را معلوم كردم.
لذا اينكه بيان مي كنيم اولياء خدا، خصيصين و حضرات معصومين(ع) تجلي اسماء الهي و صفات پروردگار عالم هستند، اين فرمايش خود خداست. من مخفي بودم با خلقت معلوم گشتم؛ يعني تمام صفات حضرت حق ولو به نازله اش مشهود، تجلي و معلوم شد.
پس بشر در اين نفخه روح كه فرمود: «نفخت فيه من روحي» ذاتا مي خواهد تجلي كند اما اگر به بيراهه رفت، ريا مي شود؛ چون هر تجلي دلالت بر شراكت است، از مخلوق نه از خالق.
لذا پروردگار عالم فرمود: «انا خير شريك»(3) تو كه مي خواهي و دوست داري تجلي كني و در تجلي عنوان شراكت هست؛ چون نمي تواني مخفي كني، آن كسي كه بهترين شريك است منم.
اينكه در مقدمه، آن روايت شريفه را خواندم و عرض كردم تمامي اخلاق مثل حلقه هاي زنجير به هم متصلند همين است. اخلاص متصل است به اينكه انسان اهل ريا نباشد و آنگاه اخلاص تجلي و ظهور پيدا مي كند.
پروردگار عالم مي فرمايد: بنده من! تو تجلي اسماء و صفات مني، پس چرا براي خود من تجلي نمي كني؟! ذات تو تجلي نمودن است، آن هم اسماء و صفات من، پس براي خودم تجلي كن «انا خير شريك» كه من بهترين شريك هستم.
اگر به اين ديد نگاه كنيم غوغايي مي شود. آن وقت اگر اصلا انسان بخواهد رؤيت عمل به معناي ريا مدنظر بگيرد، اصل ريا به معناي رؤيت عمل هميشگي، موجود است منتها اگر براي خدا شد ديگر ريا نيست، اخلاص مي شود، خالص مي شود چون فقط يك شريك است؛ خود خدا. خريدار ذوالجلال و الاكرام است. انسان تجلي اسماء و صفات براي پروردگار عالم مي شود.
اما اگر اين تجلي براي ديگران شد عنوان ريا به اين معناي ريايي كه تبيين مي كنند مي شود، رياي معروف؛ يعني «رؤيه للناس» مي شود. براي مردم رؤيت عمل مي شود و ديگر براي خدا نيست. پس ذات مي خواهد و مي طلبد كه عمل مشهود و معلوم گردد.
عيارشناس حقيقي اعمال
وقتي انسان يك گوهر و دري را دارد، همه جا عرضه نمي كند. يك تعبير عاميانه براي قريب به ذهن شدن، بيان كنم- در مثال مناقشه نيست- وقتي انسان يك زير خاكي دارد، آن را به همه نشان نمي دهد، به اهل فنش نشان مي دهد كه اين چيست و چه قيمتي دارد: قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهري.
اوست كه مي داند آن گوهر و مرواريد چه ارزشي دارد. مرواريد اعمال، تجلي اعمال را فقط و فقط خود خدا مي شناسد؛ چون خودمان، جسممان و روحمان همه و همه متعلق به اوست. پس خود او براي معيار و سنجش، شاخص مي شود. اگرزرگر براي معيار و سنجش آن طلا شاخص مي شود، پروردگار عالم هم خود براي اين كه عمل را اندازه گيري كند، به آن نمره بدهد و بگويد اين عيارش چقدر هست، شاخص مي شود.
عيار اعمال به دست پروردگار عالم است. لذا آنها كه عقلشان عقل سالم و الهي است مي دانند كه ريا پايين آوردن قدر و مقدار عمل است. رياكاران عيار عمل را دست كساني سپردند كه عيار شناس نيستند و نمي شناسند اين عمل چه عياري دارد.
اما مخلصين عالم مي گويند: عيار اين گوهر عمل بايد به دست حضرت حق تبيين گردد و سنجيده شود، لذا به هيچ عنوان ريا نمي كنند. چون مي گويند: ريا يعني سپردن عمل به دست ديگران و به دست غير متخصص؛ چون اعمال ما بايد براي خدا باشد، چون ما تجلي اسماء و صفات اوييم، پس حتما هم عيارش به دست خود اوست. عيارش به دست مردم نيست پس چرا بخواهيم آنها ببينند.
يعني اگر بخواهيم از ديدگاه عقلاني هم نگاه كنيم، عقلاي عالم، عمل را براي مردم انجام نمي دهند، ريا نمي كنند؛ چون مي دانند ريا يعني سپردن عمل به دست غيرمتخصص كه بخواهد براي او عياري تعيين كند.
عمل صالح را فقط به دست پروردگار عالم مي دهد؛ چون مي داند اوست كه بايد عيار اين عمل را تعيين كند، لذا به دست كسي نمي سپارد. اگر با اين منظر نگاه كنيم غوغايي مي شود. ديگر از اين پس انسان فقط همه چيز را به او مي سپارد.
ملا حسينقلي همداني، آن عارف عظيم الشأن كه استاد آيت الله قاضي است، جمله بسيار زيبا و عالي را بيان مي فرمايند كه اگر انسان در آن تأمل كند مي فهمد چه خبر است. مي فرمايند: وقتي عمل خالص براي خدا شد، طبعا ديگر خودش هم قيمتش را تعيين مي كند. وقتي به دست كريم رسيد، معلوم است قيمت گذاري باارزشي مي كند، كريم كريمانه رفتار مي كند اما اگر به دست مردم برسد اولش يك به به و چه چهي است بعدش هزاران ان قلت است.
پس ارزش همين است كه انسان بداند همه چيز بايد به دست خدا باشد. تازه جالب است، خودش هم مي گويد كه من نه تنها مي خرم بلكه خودم شريك عملت مي شوم: «أنا خير شريك».
دستورالعملي براي تحول در مباحث اقتصادي زندگي
يك مثال بزنم در آن تأمل كنيد. به يكي دو تا از دوستان اين دستورالعمل را عرض كرديم، انجام دادند، تحولي در زندگي شان ايجاد شد/ مثلا در باب مباحث اقتصادي، اگر كسي بيايد هر عمل و هر كار اقتصادي كه انجام مي دهد، حضرت حجت بن الحسن المهدي(عج) را شريك قرار بدهد، بگويد: آقاجان! شما شريك اين كار من باشيد (بعضي نيمي از مال را و بعضي مي گويند اصلا همه اش مال آقاست، ما از آقا اجازه مي گيريم، يك مزدي، چيزي به ما مرحمت كند. بسته به آن اخلاق و اعتقادات كه چقدر بالا رفتند، متفاوت است. يكي مي گويد: ده درصد و...) وقتي مولا را شريك قرار مي دهد، طبيعي است اگر مي خواهد يك مشكلي پيش بيايد، آن شريكي كه سياس و كياس است، اصلا اجازه نمي دهد به تعبير عاميانه دارالتجاره اش به هم بريزد و به تعبير ديگر هيچ موقع ورشكست نمي شود و فريب نمي خورد.
بودند بازاري هايي كه تاجران عظيمي بودند اما با آن همه سابقه، در معامله اي يك جا زمين خوردند، كسي هم باور نمي كرد. اما مي گويند: وقتي وجود مقدس آقاجان را شريك قرار داديم، ديگر هيچ موقع شكست نمي خوريم؛ چون متعلق به آقاست. ببينيد چه غوغايي مي شود. آن شخص مي گويد: من فقط يك انباردار يا يك كارمند آقا هستم، همه اينها متعلق به اوست، دائم هم اضافه مي شود- ما در باب مسائل مادي داريم صحبت مي كنيم، مسائل روحاني را ببينيد ديگر چه خبر خواهد شد-اين مثال براي مباحث مادي است، اما پروردگار عالم مي فرمايد: «انا خير شريك» اصلا خودم مي آيم در عملت بهترين شريك مي شوم. يك موقعي ما عمل را به پروردگار عالم عرضه مي داريم، مي گوييم: خدا! اين كار را كردم، متعلق به تو. اما يك موقعي پروردگار عالم شريك مي شود كه فرمود: من بهترين شريكم، معلوم است پروردگار عالم چنان آن عمل كوچك را بالا مي برد، اوج مي دهد و آنقدر بر عيارش اضافه مي كند كه انسان متعجب مي شود- تمام اين مطالبي كه بيان مي كنم، ترجمان روايات است كه دارم به زبان ساده عرض مي كنم-پروردگار عالم آن قدر اوج مي دهد و بالا مي برد كه اصلا اين طرف باور نمي كند كه يك عمل كوچك اينقدر اجر و مزد داشته باشد، به قوه مخيله اش هم نمي رسد؛ چون معلوم است شريك عظيم بايد عمل در خور شأنش باشد.
تعجب مخلصين از ميزان اجر اعمالشان
يك مثال ديگر بزنم، فرض بگيريم من و شما با يك تاجر مشهور، يك سهام كوچكي شريك شويم، معلوم است او كه معروف است، هيچ موقع اجازه نمي دهد بواسطه من كه هيچ چيز ندارم، اين جايگاه پايين بيايد.
وقتي جايگاه، جايگاه ذوالجلال و الاكرام، حضرت حق رب العالمين شد، معلوم است در جايگاه حضرت حق عمل بايد در خور شأن او باشد نه در خور شأن بنده.
آنجاست كه مخلصين عالم متعجب مي شوند، اين جزاي عملمان است؟! مگر اين عمل چقدر بود؟! وقتي خدا شريك است، جزا در شأن آن بالاترين شريك است، نه يك شريك جزئي مثل من، جزا ديگر در شأن من نيست.
يك مثال بزنم. اين را به عنوان كد به ذهنتان بسپاريد: هرچه پروردگار عالم در دنيا قرار داده، براي مثال است كه ما بفهميم مثلا يك موقعي مي خواهند كار خيري انجام بدهند يك كسي يك مقدار مي دهد، اما درباره كسي كه متمول و متمكن است، مي گويند: اين ديگر بايد به واسطه آن شأن و جايگاهش بدهد، نبايد اين قدر بدهد كه زيد و عمرو دادند، او بايد يك چيز بالا بدهد؛ چون معروف است و با اين ثروت از او انتظار دارند چيزي مافوق همه بدهد. پس اين قاعده است.
آيا مي شود پروردگار عالم در عمل شريك بشود، بعد عمل پايين بماند؟ خير، اوج مي گيرد. لذا وقتي مؤمن مخلص فرداي قيامت به اعمالش نگاه مي كند، خودش متعجب است، چه خبر است؟! چه شده؟! اين همه اجر و مزد با يك عمل كوچك ؟! ولي يادش رفت كه اين عمل شريك داشت، آن هم چه كسي؟ خدا. اين ثواب و اين اجر و مزد براي اندازه ما نيست، براي اندازه شريك است. ولو انسان مخلص باشد، اندازه شأن او نبوده، اين به اندازه شأن و منزلت ذوالجلال و الاكرام است.
تنها پرورش دهنده اعمال
براي همين است كه اولياء الهي، از جمله ملا حسينقلي همداني بيان مي فرمايند: اينكه مي گوييم «أفوض أمري الي الله ان الله بصير بالعباد» (غافر/ 24) وقتي دست خودش سپردي، او هم كه بصير است مي داند ما چيزي نداريم، پرورشش مي دهد و در حد كرامتش آن را بالا مي برد. «يا كريم يا رب» او پرورش دهنده است، آن رب ودود با كرامتش پرورش مي دهد؛ چون به كريم سپردي، «أفوض أمري الي الله» به خدا تفويض امر شده است، همين طور اين عمل بالا مي رود. مي گويد: چقدر اين عملت را بخرم؟ مي گويم: من قيمت نمي گذارم، هرچه شما كرم داري، اصلا خودت شريكي. مي گويد: من شريكم، بايد در شأن خودم بگويم اين عمل اينقدر ارزش دارد.
لذا فرمودند: اما هر كسي با من يك شريك ديگري هم در آن عملي كه انجام مي دهد، قرار دهد، من قبول نمي كنم. ياري كه براي شراكت گرفتي، ذوالجلال و الاكرام، رب ودود، دل نازك است، هيچ كسي را نمي پذيرد.
مرحوم آقاي دولابي به نقل از آيت الله انصاري فرموده بودند: پروردگار عالم طوري است كه بعضي از مطالب فقط و فقط مختص به اوست و ما نمي فهميم، از جمله تكبر متعلق به خود اوست، يا حسادت بد است، اما پروردگار عالم، فقط خودش هست كه حسود است- ما اين تعابير را نمي فهميم، وقتي هم نمي فهميم امكان دارد هجمه ببريم و ان قلت بياوريم كه آقا يعني چه؟! مگر خدا حسود مي شود؟! اين حرف ها چيست؟! نمي فهميم، اما بعضي از صفات متعلق به خداست، در عالم هيچ كسي نمي تواند كبريايي داشته باشد، خداست كه متكبر است و كبريايي متعلق به اوست.
معيار تشخيص ريا و اخلاص در عمل
اينجا پروردگار عالم مي گويد: فقط من، هيچ كسي را در عملت نمي پذيرم. تو كه مي خواهي رؤيت عمل كني، رؤيت عمل براي من كن. پس اين مي شود: «رياء لله تبارك و تعالي» اما اگر براي غير شد، اين «رياء للناس» است و منظور از رياكاري و ريا، همان للناس بودن است.
لذا يك جاهايي كه عنوان رياء بخشوده شده، اين است كه كسي عملي را براي خدا انجام بدهد و قصدش هم خدا باشد ولي ديگران هم ببينند كه آنها ترغيب شوند، مي فرمايند: اين ديگر ريا نيست. مثل صدقه كه دو نوع تبيين شده، يكي صدقه نهان و يكي هم صدقه اي كه آشكار هست، اما همان صدقه خفي اگر براي غير خدا باشد، ريا مي شود ولو خفي است و هيچ كس نمي داند؛ در دلت بگويي: منم كه مي توانم، منم كه دست ديگران را مي گيرم، همان ريا مي شود، اما اگر براي خدا بود، ولو عالم و آدم ببينند و بفهمند اما تو براي خدا كردي، ديگر ريا نيست.
مهم در اين مسئله تشخيص است. پروردگار عالم مي فرمايد: هر كس غير از من، شريكي را براي من قرار بدهد، آن كار و عمل را نمي پذيرم، فقط آن عملي كه خالص باشد و متعلق به من باشد، آن را مي پذيرم، هيچ كسي نبايد در آن شريك باشد، ولو يك ذره بگوييم زيد و عمرو شريك قرار بگيرد.
در مقدمات عرض كرديم چون بشر آن تجلي اسماء خداست، في ذاته مي خواهد عمل را تجلي كند، نشان بدهد و ظاهر كند، پروردگار عالم مي فرمايد: مگر ظهور نمي خواهي؟! مگر نمي خواهي رؤيت كني؟! پيش من بيا. «انا خير شريك». چه مي شود انسان با اين حال نگاه كند!
شريك ناپذيري خدا
براي همين است كه نبي مكرم(ص) به نوع ديگري اين را شرح مي دهند، مي فرمايند: «ان الله لايقبل عملا فيه مثقال ذره من رياء»(4). پروردگار عالم عملي را كه در آن ذره اي بوي ريا داشته باشد، قبول نمي كند. مي گويد: نمي خواهم، مال خودت. وقتي گفتي ديگران هم بفهمند، يعني شريك. خدا شريك ناپذير است، «وحده لا شريك له».
ملامحسن فيض كاشاني در تعبير زيبا و قشنگي فرمودند: فرار از ريا جلوتر براي من تبيين شده است و عقلاي عالم مي دانند كه بايد عمل را براي خدا انجام دهند؛ چون پنج وعده، هر بار دو مرتبه در نماز، بيان مي كنند: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له».
وقتي عقلاي عالم بدانند كه خدا شريك ناپذير است، معلوم است كه در اين عمل، خلوص موج مي زند و ديگر ريا ولو به ذره اي، نخواهد بود؛ چون خدا نمي پذيرد. خدا «لا شريك له» است.
نتيجه عمل براي خدا و ديگران
حضرت صادق(ع) مي فرمايند: ذوالجلال و الاكرام فرموده: هر كس عملي را، هم براي من و هم براي ديگري انجام دهد، يعني اين طور نيست كه اصلا براي من نبوده، مي دانم براي من بوده، براي من عمل انجام داده، حال بعدش امكان دارد يك ريايي كرده، اما من نمي پذيرم: «من عمل لي و لغيري فهو لمن عمل له»(5) اين قدر محكم ايستاده، اجازه نمي دهد ولو ذره اي ريا باشد، مي گويد: نه، نمي پذيرم.
لذا اولياء مي ترسند تا آخرين لحظات عمرشان بعضي از نكات را بيان كنند. از آيت الله اديب سؤال كرديم: آقا! چرا اولياء خدا بعضي از مطالب را نمي گويند و مي روند؟ آيا «زكاه العلم نشره»(6) نيست؟! آيا نبايد تبيين كنند؟! آيا نبايد راه را بگويند؟! آيا نبايد مثال بزنند؟! آيا نبايد بگويند: ما اين طور كرديم كه بعضا گفته مي شود؟! فرمودند: مي ترسند آخر كار عمل را به غير بفروشند، در حالي كه جلوتر يك خريداري داشته، خود خدا و به او دادند. مگر اين كه به آنها امر گردد براي تنبه ديگران، تو اين را بگو. اگر امر نشود، ولو يك عملي را اگر بيان كنند، انقلابي در يك فردي به وجود مي آورد، اما نمي گويند، چون دوست ندارند اين عمل براي غيرخدا باشد و شريك قائل شوند. خدا مي گويد: اين براي ديگري است، به من ربطي ندارد. مگر امر شود، حالا من ناحيه الحجه است، از نوع ديگر است، نمي دانيم. آنها بلد هستند، ما چه مي دانيم؟! شايد شما جوان هاي عزيز كه بستر وجودي تان، آن قلبتان، پاك و آماده است، بفهميد.
لذا پروردگار عالم نمي فرمايد عمل را براي من انجام ندادي، بلكه مي فرمايد:«من عمل لي»، منتها بعد «ولغيري» شد،«فهو لمن عمل له» نمي پذيرم، مي گويم آن عمل براي آن كسي باشد كه براي او قراردادي، آن را نمي خرم. بايد خالص خالص، مخصوص به من باشد! اينطور پروردگار عالم عمل را مي خرد و آن وقت در آن عمل شريك مي شود و مي فرمايد:«أنا خير شريك». اين «أنا خير شريك» براي موقعي است كه واقعا هيچي در آن نباشد جز پروردگار عالم. پس در اين تامل كنيد. اولياء خدا اينطور هستند.
اين مطلب را هر روز مرور كنيد، تكرار اين مطلب نه تنها ملال آور نيست، بلكه سودبخش است و آن اينكه هركس ولو لحظه اي تصور كند كسي شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. اين مطلب را بنويس، زير ميز كارت يا در دفتر تلفنت قرار بده و مدام نگاه كن.
اگركسي فكر كند من ديگر مشهور شدم يا من ديگر عالم شدم، من ديگر چنين شدم، همان لحظه سقوط كرده و خودش نفهميده. رياكاران عالم اين طور هستند، اما مخلصين عالم عملي را نمي بينند كه تصور كنند كسي شده اند؛ چون عمل براي خداست، اصلا عملي را نمي بينند.
هركس ولو به لحظه اي تصور كند، معلوم است كسي نيست، بلكه تصور و تخيل است و فكر مي كند كه كسي شده است، اما مخلصين عالم، آن كه از ريا بدورند،اصلا عمل خودشان را نمي بينند كه بخواهند فكر كنند كسي شده اند، براي همين اين اعمال را مفت نمي فروشند، براي همين عاقلند، كياسند، مي فهمند فقط عمل را به كسي مي دهند كه او عيارش را بالا ببرد، به يك به به و چه چه دنيوي عمل را نمي فروشند كه گرفتار شوند.
اگر از اين حال معامله با خدا آگاه شديم و فهميديم «أنا خير شريك» يعني چه، طبيعي است ديگر دائم مواظبت و مراقبت مي كنيم.
1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 434، باب 49
2- اشاره به روايت: «كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف، فخلقت الخلق لكي أعرف» (بحارالانوار، ج 84، ص 198، باب 12)
3- الكافي، ج 2، ص 295
4- عده الداعي، ص228
5- وسائل الشيعه، ج1، ص67، باب11
6- مستدرك الوسايل، ج7، ص46، باب16
 


«عدل» نخ تسبيح زيست مسلماني

¤ مصطفي حسينجاني
سبك زندگي يا همان چگونه زيستن از مفاهيمي است كه براي تبيين آن بايد بسيار دقت نمود چرا كه موضوعي حساس و در ارتباط با حيات فردي و اجتماعي انسان ميباشد و نشان دهنده مسير انسان براي حركت فردي و اجتماعي است.
مي توان سبك زندگي را الگويي دانست كه انسانها در ابعاد فردي و اجتماعي با رعايت آن به سمت رسيدن به سعادت خود حركت مي كنند. از اين رو هر مكتب فكري و سياسي براي رسيدن به آرمان شهري كه براي خود و پيروانش تعريف مي كند مدلي از تعاملات انسان در همه زمينه هاي فردي و اجتماعي و حتي چگونگي برخورد با طبيعت و منابع را ترسيم مي نمايد تا پيروان خود را در مسيري كه مطلوبشان ميباشد سير دهد.
سبك زندگي در محافل آكادميك نيز اينگونه معرفي مي شود: «مجموعه رفتارها و الگوهاي كنش هر فرد كه معطوف به ابعاد هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي مي باشد اطلاق مي شود و نشان دهنده كم و كيف نظام باورها و كنش هاي فرد است. به عبارتي سبك زندگي بر ماهيت و محتواي خاص تعاملات و كنش هاي اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبين اغراض، نيات، معاني و تفاسير فرد در جريان عمل روزمره و زندگي روزانه است». كه اين تعريف نير تفاوت زيادي با آنچه مطرح شد ندارد و بيانگر كلياتي در موضوع نوع و روش زندگي كردن مي باشد.
لزوم ترسيم اينچنين نقشه جامع و كاملي براي زندگي انسان ها با نگاهي دقيق بر مفهوم زندگي روشن مي شود. زندگي پيوند اساسي با تحرك، رشد، تفكر و عمل دارد و هركدام از اين موارد نياز به جهت دهي و پيروي از الگويي دارند و امكان ندارد شخصي ادعا كند كه بدون جهت گيري و توجه به هدف مسيري را در عرصه فكر و عمل آغارمي كند چرا كه اين چنين عملي اساسا وجود خارجي پيدا نخواهد كرد و تفكري برپايه اين بي توجهي به نتيجه و هدف شكل نمي گيرد.
در منابع اسلامي (قرآن- حديث)، ما با سيل عظيمي از مطالب جزيي و كلي كه همگي در ارتباط با زندگي انسان است روبرو مي باشيم. دين اسلام علاوه بر تشويق انسان براي رسيدن به حيات طيبه نقشه جامعي را نيز در برابر هر انسان آزاده اي قرار ميدهد كه با اندكي تورق وبررسي در آثار اسلامي قابل مشاهده است و مومنان به اسلام را تشويق به پيروي از چنين برنامه اي مي نمايد.
انسان براي رسيدن به كمال و در مسير رسيدن به اين آرمان تحقيقا بايد تعاملاتي داشته باشد كه مي توان اين روابط را اين گونه تقسيم بندي نمود:
1- ارتباط انسان با خداوند
2- ارتباط انسان با خويشتن
3- ارتباط انسان با انسانها ديگر
4- ارتباط انسان با طبيعت و جهان خارج
در خصوص هريك از موارد بالا و چگونگي و كم و كيف آنها مطالبي كلي و جزئي درمنابع اسلامي بيان شده است. از چگونگي برقراري ارتباط با خداوند و روش هاي آن تا چگونگي برخورد با دوست، همسايه،همسر، فرزند، استاد، قاضي، حاكم، خدمت گذار، مستضعفين، فقرا و سرمايه داران و همچنين چگونگي تعامل با حيوانات و طبيعت. مي توان به اين موارد بيان كيفيت روابط را نيز اضافه نمود مانند آداب حكومت داري و سياست، آداب جنگ وصلح، آداب مربوط به رفتارهاي اقتصادي حاكميت و مردم.
حال سوال اين است كه آيا مي توان اصل يا اصولي را حاكم بر تمامي اين قواعد و آداب و دستورات دانست و به عنوان ستون خيمه نقشه جامعه زيست مسلماني معرفي كرد؟
با توجه به آيات و روايات شايد اين امكان وجود داشته باشد كه به يك قاعده كلي و اساسي مورد تاكيد و تاييد قرآن و روايات پي برد اين اصل اساسي عمل بر طبق عدل و توجه به مفهوم عدالت در همه زمينه ها مي باشد. پيامبراكرم در اين زمينه اعلام ميدارد كه تمامي هستي برطبق عدل بر پا مي باشد «بالعدل قامت السموات و الارض». (تفسيرصافي ج2 ص 638) براي نمونه تقوا يكي از اساسي ترين مسائلي است كه بسياري از آداب ديني براي رسيدن به آن انجام ميگيرد. در قرآن كريم در آيه-اي آمده است«اعدلواهو اقرب للتقوي» عدالت را اجرا كنيد كه نزديكترين راه دست يافتن به تقوي است.(سوره مائده 8) يا -درآيه اي ديگر لزوم توجه به عدل در تمامي زمينه ها اينگونه اعلام شده است:«ان الله يامر بالعدل والاحسان» خداوند به اجراي عدالت و نشر احسان امر مي كند (نحل،90)
در روايات زيادي نيز اصل و اساس حركت انسان براي رسيدن به كمال پيروي از عدالت و توجه به عدل و اجراي عدالت بيان شده است براي نمونه به بيان چند روايت در اين خصوص مي پردازيم: قال علي بن ابيطالب عليه السلام:«العدل اصلاح البريه» آفريدگان را اجراي عدالت اصلاح مي كند و بس (غررالحكم 32) كه در اين روايات به صراحت به تنها راه رسيدن به سعادت اشاره شده است كه بايد در تمامي رفتارهاي انسان مورد توجه قرار بگيرد. يا در روايتي ديگر عدل را به منزله سامان دهنده زندگي انسانها بيان مي دارند؛
¤ امام علي(ع):«جعل الله سبحانه العدل قواما للانام» خداوند سبحان عدل را سامان زندگي مردمان قرار داده است. (شرح غررالحكم، خوانساري، ج 3 ص 374)
با توجه به مطالب مطرح شده در قرآن و روايات و بررسي كلي نقشه جامع اسلام براي زندگي انسانها و تعاملات بشر، مي توان عدل را به منزله نخ تسبيح زيست مسلماني دانست و روح سبك زندگي اسلامي را عجين با عدالت معرفي كرد. عدالت در اين طرح كلي در تمامي زمينه هاي فردي و اجتماعي و در عرصه هاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي و نظامي درجريان است و مسلمان زيستن پيوندي عميق با عادلانه زيستن دارد.-
 


محبت امامان ، معيار سنجش


¤ رضا شريفي
محبت، اصل اساسي در اسلام براي سنجش بسياري از امور است. محبت همانند اموري ديگر چون تقوا و نيت خوب، از مهمترين معيارهايي است كه براساس آن در دنيا و آخرت اعمال نيك و صالح انسان سنجيده مي شود. در حقيقت حسن فعل و كارهاي نيك تنها زماني معنا و كاركرد اصلي خود را مي يابد كه با حسن فاعلي و نيت خوب و خيرخواهانه همراه باشد. كسي كه مي خواهد محبوب شود بايد محبت ورزد. پس كسي كه مدعي محبت و عشق به كسي است و محبتي در دل نداشته و اطاعتي از محبوب نكند، منافق و دروغگويي بيش نيست.
در آيات قرآني از مردم خواسته شده كه محبت الهي را براي خود كسب كنند. براي كسب اين محبت الهي و محبوب شدن در پيشگاه خداوندي راه هايي بيان شده است كه از مهمترين آنها محبت ورزيدن به پيامبر اكرم(ص) است. اين محبت در آيه 31 آل عمران مشروط به اطاعت از آن حضرت(ص) شده است. به اين معنا كه كسي كه مي خواهد محبت خدا را به دست آورد و محبوب الهي شود، مي بايست به پيامبر(ص) محبت كند و با پيروي و اطاعت از فرمان هاي پيامبر(ص) نشان دهد كه ايشان را اسوه و سرمشق نيك خود (احزاب، آيه 21) مي داند و مي خواهد براي دلخوشي آن حضرت(ص) هر كاري كه مورد خشنودي و رضايت اوست انجام دهد.
دوستي اهل بيت، مايه خشنودي خدا و رسول
مهمترين امري كه خشنودي و رضايت پيامبر(ص) را به همراه دارد، محبت به اهل بيت(ع) و ذوي القربي اوست. از اين رو تنها خواسته اي كه از مردم به عنوان مزد رسالت مي خواهد، محبت به اهل بيت عصمت و طهارت (احزاب، آيه 33) است و اين محبت نيز آثار و ثمراتي دارد كه به خود مردم باز مي گردد و آن حضرت(ص) براي رهايي انسانها از دوزخ خواسته است تا به محبت اهل بيت(ع) به عنوان سپري از آتش دوزخ بنگرند و بدان توسل جويند. (سباء، آيه 47 و آيات ديگر)
كسي كه مي خواهد محبوب پيامبر(ص) شود محبت اهل بيت(ع) را بايد به دست آورد تا اينگونه محبوب خداوند شود. پس هرگونه دشمني نسبت به اهل بيت(ع) به معناي دشمني با پيامبر(ص) و خدا و ناخشنودي و دشمني ايشان است. از اين رو گفته اند، محبت به اهل بيت(ع) نشانه و معياري براي سنجش كفر و ايمان افراد است و در برخي از روايات معتبر، اهل بيت(ع) بويژه نفس (آل عمران، آيه 61) و جان پيامبر(ص) امير مؤمنان علي(ع) به عنوان ميزان و ترازوي سنجش كفر و ايمان معرفي شده اند. پيامبر(ص) بارها آن حضرت(ع) را به عنوان فاروق اكبر و نيز قاسم يا قسيم النار و الجنه ستوده و معرفي كرده اند.
محبت در اطاعت و عمل
به اين ترتيب مي توان گفت كه براي شناخت كفر و ايمان افراد بايد به ميزان محبت ايشان به اهل بيت(ع) و دشمني آنان مراجعه كرد؛ هر چقدر محبت كسي به اهل بيت(ع) بيشتر باشد، آن فرد محبوب پيامبر(ص) و خداوند خواهد بود و در دايره ايمان و تقرب به خدا نزديكتر است. امام صادق(ع) در بيان معيار سنجش قرب و بعد انسان ها از خدا به ميزان قرب و بعد آنها به اهل بيت(ع) اشاره مي كند و اينكه اينها تا چه اندازه گوش به فرمان اهل بيت(ع) هستند و از روايات و امر و نهي ايشان به عنوان اولوالامر (نساء، آيه 59) اطاعت مي كنند.
آن حضرت مي فرمايد: اعرفوا منازل الناس منا علي قدر روايتهم عنا؛ منزلت مردم را در نزد ما، از اندازه روايتشان از ما بشناسيد. (بحارالانوار- ج2- ص 150 ميزان الحكمه ج2- ص 517- ح 3503)
اينكه در اين روايت از ميزان روايت به عنوان ملاك سنجش يادشده، از آن روست كه انسان روايت را براي شناخت منزلت و عمل به فرمان هاي آنان مي آموزد. پس هر كسي بيشتر به سنت و سيره آنان توجه دارد، دلبسته تر به اهل بيت(ع) است و مي خواهد تا براساس روايات و سنت و سيره ايشان زندگي خويش را بسازد و آنان را اسوه عمل خويش قرار دهد. پس در حقيقت روايت خود ملاك عيني از امري باطني و نشانه اي براي شناخت دوري و نزديكي واقعي افراد به ايشان است؛ چرا كه محبت، امري باطني است و تنها در عمل مي توان نشانه هاي آن را ديد كه يكي از آنها همين اهتمام به روايات و عمل براساس موازين آنهاست.
پس بايد به اين نكته توجه داشت كه محبت و تقوا و امور باطني ديگر خود را در عرصه عمل و نمود بيروني نشان مي دهد و كسي كه مدعي محبت و تقواست، آن را در كارها و رفتارهاي خويش به نمايش مي گذارد. از اين رو كسي كه روايت ائمه را نمي شناسد و براساس سنت و سيره و قول و عمل ايشان رفتار و عمل نمي كند، تنها مدعي محبت است و با چنين ادعائي نمي تواند محبوب خدا و پيامبر(ص) شود؛ چرا كه زماني مي توان محبوب ايشان شد كه در عمل براساس روايت و سنت ايشان عمل كرده و ايشان رد اسوه رفتاري در زندگي خود قرار داد. از اين رو امام رضا(ع) مي فرمايد: مبادا اعمال نيك را به اتكاي دوستي آل محمد(ص) رها كنيد، مبادا دوستي آل محمد(ص) را به اتكاي اعمال صالح از دست بدهيد، زيرا هيچكدام از اين دو، به تنهايي پذيرفته نمي شود. (بحارالانوار، ج 87، ص 348)
در اين روايت بيان شده است كه حسن فاعلي و حسن فعلي هر دو نياز جدي براي صحت و سلامت عمل انساني است كه مي تواند تاثيرگذار باشد. اين همان مطلبي است كه در آيات قرآن به اشكال گوناگون بيان شده است. از جمله در آيه 01 سوره فاطر خداوند مي فرمايد كه عمل صالح و كار نيك با نيت خير بالا مي رود و موجب قرب و تقرب است و هر يك به تنهايي كاركردي ندارد. پس هر كسي مي خواهد محبوب خدا و پيامبرش(ص) شود مي بايست محبت آميخته به كار نيك در كارنامه خود داشته باشد، چرا كه هيچيك به تنهايي كاركرد مثبت و مفيدي نخواهد داشت.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14