نگاهي به فيلم «ملکه» به کارگرداني محمدعلي باشه آهنگر مکاشفه
اي برفراز دفاع مقدس |
|
نگاهي به مستند در امتداد غدير روايت طلوع خورشيد در اروپا |
|
نگاهي به فيلم «رسوايي» به کارگرداني مسعود ده نمکي از عرفان و
آرمان تا استفاده ابزاري از زن! |
|
|
|
|
آرش فهيم فيلم «ملکه» به عنوان پنجمين فيلم سينمايي کارنامه محمدعلي باشه
آهنگر، تلاشي براي عبور از کليشه هاي رايج در عرصه سينماي دفاع مقدس و نماياندن
مفاهيم اصيل و حقيقي مقاومت هشت ساله از زاويه و ديدگاهي جديد است. اين فيلم،
روايت يک ديده بان است که در ميان سوله هاي يک پالايشگاه به وظايف دفاعي خود عمل مي
کند. او يک محل تازه براي ادامه مأموريت خود مي يابد که چشم انداز وسيع تري را پيش
روي او مي گشايد. وي درآنجا دفتر خاطرات سربازي را پيدا مي کند که پيش از وي در
آنجا بوده و به شهادت رسيده و تحت تأثير نوشته هاي او قرار مي گيرد. به همين دليل
در ادامه روند کارش طوري گرا مي دهد که آسيب کمتري به نيروهاي انساني دشمن وارد شود
و به جاي آن، تجهيزات طرف مقابل تخريب شود. فيلم «ملکه» نمونه اي از آثاري است
که توانسته از کليشه هاي رايج در فيلم هاي جنگي يا ضدجنگي عبور کند و تصويري متفاوت
و کمتر ديده شده را از دفاع مقدس، با زبان سينما ظاهر کند. اين فيلم مخاطب خود را
به يک مکاشفه مي خواند، مکاشفه اي که از مسير ترديد عبور مي کند و برفراز جنگ، مقدس
بودن دفاع ما را جلوه گر مي سازد. لحن فيلم برخلاف رسم مألوف فيلم هاي ارزشي توأم
با عدم قطعيت و يقين است. اما در عين حال، فيلم با ساده انگاري و سطحي زدگي فيلم
هاي مدعي ضدجنگ نيز همراستا و همداستان نيست. به طوري که در فيلم، تلخي و زشتي جنگ
را نيز مي بينيم، پرسش درباره ارزش کشتن دشمن در جنگ مطرح مي شود، از قديس نمايي
مردان جنگ پرهيز شده و تم فيلم رويکردي انتقادي دارد. مخاطب دغدغه مند درباره دفاع
مقدس بارها در طول فيلم نگران افتادن فيلم به همان حلقه ها و حقه هاي متظاهرانه شبه
روشنفکرنمايانه درباره ذات قدسي دفاع هشت ساله ما مي شود. اما خوشبختانه فيلم با
قرار دادن چند حلقه روايي و مضموني ديگر، خود را از اين مرداب بيرون مي کشد و
تماشاگر تيزهوش خود را به ساحل امن ايمان به دفاع از حق مي رساند.بخشي از ناگفته
هاي جنگ تحميلي در اين فيلم از زاويه نگاه يک ديده بان روايت مي شود. او در جايي
قرار مي گيرد که برخلاف ساير رزمندگان، مي تواند عمق جبهه دشمن را نيز ببيند. ببيند
که آنجا چه خبر است، سربازهاي دشمن چه مي کنند و ترس و خشم و دلهره و اشک ها و
لبخندهاي آن ها را تماشا مي کند. مخاطب فيلم اين بار با يک فيلمي مواجه است که
قهرمان آن براي سربازهاي دشمن دلسوزي مي کند و حتي طوري گرا مي دهد که تنها خطر
دشمن دفع شود، سربازي که هلاکت پرشمار نيروهاي دشمن را ارزش و افتخار نمي داند و
آنچه برايش دغدغه است، «دفاع» است. فيلم «ملکه» با همه نگاه انتقادي اش به ذات
پليد جنگ، تصويري بي نظير از لشکريان و رزمندگان ايراني نمايش مي دهد. اين فيلم مي
تواند به جهانيان نشان دهد که اگر خمپاره در دست رژيم هاي ضدانساني، معنايي جز مرگ
و کشتار و عنانيت و شيطانيت ندارد، در ميان نظاميان جمهوري اسلامي ايران مي تواند
هويتي کاملا انساني بيابد! آنچنان که در فيلم مي بينيم رزمنده مومن مسلمان ايراني
–که فيلم بر تعلق خاطر قهرمانش به آئين هاي ديني و مذهبي تأکيد دارد- مي تواند
خمپاره را به ابزار نجات از مرگ و ادامه زندگي تبديل کند. در يکي از گوياترين سکانس
هاي فيلم مي بينيم که فرمانده بعثي قصد خودکشي دارد، اما اين بار ايراني ها تلاش مي
کنند تا طوري به اردوگاه عراقي ها خمپاره بزنند که فرمانده دشمن دست از اين کار
بکشد! به لحاظ فني،فيلم «ملکه» يکي از غافلگير کننده ترين فيلم هاي سال هاي اخير
سينماي ايران است. فيلمي که با فضاسازي ها و قاب بندي هاي حيرت آورش، يک دستاورد
متفاوت محسوب مي شود. پلان هاي اين فيلم از فضاهايي بکر و نامأنوس در کمتر فيلمي
پديدار شده و زواياي خاص دوربين، حال و هوايي متمايز را به اين أثر سينمايي بخشيده
اند. علاوه بر اين ها، جلوه هاي ويژه فيلم، صحنه هايي خيال انگيز اما باورپذير را
به منصه ظهور رسانده اند.فيلم «ملکه» با وجود برخورداري از اکشن و نماهاي پر تلاطم
جنگي، يک فيلم حادثه اي و حماسي محسوب نمي شود، بلکه يک أثر مفهوم گرايانه، نمادين
و با گرايش فلسفي درباره جنگ است. مبحث نمادشناختي فيلم با قرار گرفتن خرده روايتي
درباره کندوهاي زنبورعسل شکل گرفته است. در فيلم عنوان مي شود که کار اصلي زنبورهاي
عسل توليد شهد است، آن ها تنها زماني نيش مي زنند که مورد تجاوز قرار گيرند.(نقل به
مضمون) بياني که به نوعي مي توان آن را خلاصه اي از مرام رزمندگان ايراني در جنگ
دانست. انتخاب زمان روي دادن ماجراهاي فيلم هم قابل تأمل است. درست موقعي که
قطعنامه پايان جنگ صادر مي شود، هجوم ارتش بعث عراق هم شدت مي گيرد. فيلم با طرح
چنين موضوعي به نوعي سعي دارد تا حقانيت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را اثبات کند.
فيلم در لفافه اين را مي گويد که دشمن حتي هنگام صدور قطعنامه آتش بس هم حاضر به
پايان دادن حملات خود نبود، پس مدافعان ما نمي توانستند به بهانه اينکه ديگر بخشي
از خاک ما در تصرف دشمن نيست، دست از جنگ بردارند.
|
|
|
مستند «در امتداد غدير»، به کارگرداني مشترک رضا برجي و محمود جوانبخت براي
نخستين بار، زندگي بخشي از شيعيان اروپا را به تصوير کشيده است. اولين مسئله اي
كه باعث شده مستند در امتداد غدير مورد توجه قرار گيرد موضوع آن است.در مجموعه
درامتداد غدير ، اين مستند به سراغ افرادتازه مسلماني رفته كه دركشورهاي اروپايي
زندگي مي كنند وبا گفت وگو با آن ها تلاش شده تا نقطه نظراتشان درباره دين اسلام،
مذهب تشيع و زندگي در كشوري غير مسلمان بازتاب داده شود. هرچند مستند در امتداد
غدير مستندي سوژه محور(كيس ريپورت) است وبيشترصحنه هاي آن به گفت وگو با سوژه ها
(شيعيان اروپا) اختصاص يافته ،اما تصوير برداري جذاب، تدوين روان ،دركنار كارگرداني
خوب باعث شده تا حاصل كار جذاب و ديدني ازكار درآيد.گذشته از عوامل فني ، انتخاب
سوژه ها نيز در اين مستند به درستي انجام شده وبر جذابيت اثر افزوده است. مسئله
ديگري كه سبب شده تا در امتداد غدير ، جذاب شده و مخاطب را به ديدن خود تشويق كند ،
دوبله خوب آن است. دوبله اي كه نه تنها تداوم حسي اثر را ازبين نمي برد بلكه مخاطب
را كمك مي كند تا با اثري روان ، ساده و صميمي رو به رو شود. تحقيق وپژوهش از
عوامل موثر در آثار مستند است. در مجموعه مستند «درامتداد غدير» نيز گذشته از
موفقيت گروه تحقيق براي يافتن افرادي كه سوژه برنامه قرار مي گيرند، سؤالات برنامه
نيز هوشمندانه طراحي شده است.دراين مستند پرسش ها متناسب با حال وهواي هر برنامه
طراحي شده و با توجه به محل زندگي سوژه مدنظر وچگونگي آشنايي اش با دين اسلام و
تشرف به مذهب تشيع ، اين سؤالات تغيير مي كند. اين امر ضمن متنوع ترساختن برنامه
،كمك مي كند تا جزئيات بيشتري از موضوع اصلي كه همان زندگي شيعيان اروپاست ، براي
مخاطبان روايت شود. به هر حال ساخت مستند درامتدادغدير كه جاي خالي اين گونه
مستندها را در رسانه ملي پر كرده است ، نشان مي دهد قالب مستند ، گونه اي مهم و
تاثير گذار در رسانه محسوب مي شود كه اگر به ديد حرفه اي به آن نگريسته شود و در
اولويت كاري مديران رسانه قرار گيرد ، مي توان ازآن براي بيان بسياري از مفاهيم و
مضامين ملي و اسلامي بهره جست . اتفاقي كه چندي است در شبكه اول سيما محقق شده است.
اين شبكه كه با ساخت مستندهاي موفقي چون مهاجران ،آخرين روزهاي زمستان ونبردهاي
تامكت ، نشان داده ، عزمي جدي براي توليد مستندهاي فاخر واستاندارد دارد، با توليد
مجموعه مستند «درامتدادغدير» نيز گام تازه اي در اين راستا برداشته است.با اين حال
همچنان اميدواريم ديگر شبكه هاي رسانه ملي نيز در كنار توجه وافر به آثار نمايشي
وبرنامه هاي سرگرم كننده ، گوشه چشمي نيز به اين قالب مهجور اما موثر و پر نفوذ
اندازند. فرزاد هدايتي
|
|
|
محمد قمي ده نمکي که پس از ساخت چهار فيلم سينمايي حالا ديگر مي توان او را
يکي از کارگردان هاي شناخته شده و مطرح سينماي ايران بناميم ، در اثر جديدش باز هم
موضوع ملتهبي را دستمايه قرار داده است. موضوعي ملتهب در کنار چينشي مخاطب پسند و
فاتح گيشه: کاراکتر روحاني، در کنار کاراکتر زن بدنام و البته حاجي بازاري فرصت
طلب و بدمن قصه. اين ترکيب، براي جلب توجه مخاطب هيچ چيزي کم ندارد که ضمنا
دستمايه هايي شبه عرفاني و نمايه هايي از سينماي پندآموز و شعارگوي بعد از انقلاب
را هم به خود الصاق نموده. رسوايي را از چند منظر بايد تحليل کرد ، چرا که فيلم
اساسا از چند حيطه مضموني و فضاي روايي برخوردار است که منظومه اي متنوع را پديد مي
آورد. براي هر يک از اين فضاهاي مختلف هم به ناچار به نتايجي جداگانه خواهيم
رسيد چرا که چه در محتوا و اصالت نگاه و چه در تکنيک و فرم از ويژگي هاي متفاوتي
برخوردارند و نمي توان همه آنها را به اصطلاح با يک چوب راند. در فيلم «رسوايي»
مخاطب با چند کاراکتر و موقعيت انساني روبه روست که شاخصند و نوع نگاهي که فيلم به
آنها دارد قابل تحليل است: حاج يوسف روحاني با سابقه و پا به سن گذاشته محل.
افسانه دختر بدنام و بدکاره محل. حاجي بازاري رياکار و پول پرستي که قصد به چنگ
آوردن دختر را با گروکشي سفته هاي پدرش نزد خود دارد. در روايت فيلم، دختر بدنام
محل طي وقايعي با روحاني عارف مسلک برخورد مي کند و در خانه او پناه مي گيرد و همين
موقعيت سبب مواجهه و همراهي چند روزة اين دو در روند مشکلات دختر و کمک هاي روحاني
به او مي شود. اين موقعيت داستاني را هم مي توان از منظر تک تک شخصيت ها و
فضاهاي درام سنجيد و هم برآيند کلي فيلم را به لحاظ نگاهي که به مباني عرفان و
اخلاق اسلامي و کاراکترهايش دارد تحليل کرد. حاج يوسف را مي توان يک تصوير
آرماني دانست از روحانيت و نوع اخلاق و رفتاري که جامعه از اين طيف مهم اجتماعي و
ديني توقع دارد؛ اينکه روحاني بايستي بي هيچ پرده و فاصله و حائلي، مواجهه اي روشن
و طبيبانه با مردم- همه قشرهاي مردم حتي افراد بدنام و بدکاره- داشته باشد و براستي
همان طور که امام(ره) مي گفت، بايستي به نوعي عمل کند که مردم با ديدن او ياد رسول
الله(ص) بيفتند. در فيلم رسوايي روحاني قصه در مواجهه با دختر بدنام داستان اين
ويژگي را دارد و پناهگاهي براي او مي شود و دستي براي ياريش ؛ به قول فيلم به دنبال
اين است که « دستش را بگيرد و نه مچش را»! اما نکته قابل توجه و تأمل اين است که
صرف توجه به اين وجه آرماني از روحاني در فيلم رسوايي، بي توجه به ساير ارکان اخلاق
اسلامي و اصول رفتار ديني باعث مي شود که يک تصوير ابتر و داراي قابليت انحراف و
برداشت هاي نادرست در داستان شکل بگيرد.اگر در اخلاق اسلامي طبيب دوار بودن براي
جانشينان پيامبر مورد تأکيد بوده-به درستي- دوري از مواضع تهمت هم سفارش اکيد بوده
و اتفاقا در همين منظومه منتظم و متناسب و متوازن است که دنياي آموزه هاي ديني بر
مدار رفتاري کامل و «جامع» و «مانع» شکل مي گيرد. و دقيقا به همين دليل است که
رسوايي علي رغم تصوير «آرماني» از روحاني، فيلم «مانع»ي نيست و شايد به هر دليلي به
ساير ارکان اخلاق و آموزه هاي رفتاري دين توجه کامل و دقيقي ندارد. روحاني فيلم
«رسوايي» که انصافا با بازي فوق العاده و نبوغ آساي اکبر عبدي يکي از ماندگارترين
تصويرها از روحاني را در فيلمهاي سينماي پس از انقلاب به تصوير کشيده، وقتي مي
توانست در حقيقت امر «آرماني» باشد که بر مدار همه اصالت ها و شاخص هاي رفتار ديني
عمل کند و نه تنها يک وجه ناقص. اينکه روحاني پناهگاه مردم است و بايستي طبيب و
همراه و ياور همه مردم- از مومن گرفته تا بدنام- باشد بي ترديد نکته اي درست و حتي
قله اي در اخلاق اسلامي است اما تمام ماجرا و همه حقيقت نيست و به قول معروف «هزار
نکته باريک تر از مو اينجاست»!روحاني فيلم مشخصا از مواضع تهمت دوري نمي کند و خود
را در غرقاب اتهام هاي عيان مردمان کوچه و بازار قرار مي دهد. چرا؟ تنها به خاطر
ادامه يافتن درام يا به منظور ديگري؟! نکته ديگري که درباره فيلم «رسوايي» بايد
بدان پرداخت نوع حضور شخصيت دختر بدنام و بدکاره در طول فيلم است. براستي اين همه
عشوه و جلوه فروشي و رفتارهاي سخيف و آرايش هاي غليظ و تابو شکني هاي اين کاراکتر-
بابازي الناز شاکر دوست- با آن ديالوگ هاي حيرت آور، به چه منظور بوده؟آيا بايد
بپذيريم که اين ها لازمه روند درام است و ضرورت قصه و شخصيت پردازي است يا فيلمساز
نيم نگاهي هم به گيشه داشته و از اين عناصر براي جلب و جذب حداکثري مخاطب استفاده
کرده است؟!آيا اين ميزان عشوه گري و به رخ کشيدن اندام و آرايش زنانه، خود مصداق
استفاده ابزاري از زن نيست؟ اما شايد بتوان گفت مهم ترين نقد جدي به فيلم
رسوايي، نوع تصويري است که اين فيلم از مردم نمازخوان مومن سنتي جامعه نشان مي دهد.
چطور ممکن است مردمي با گرايش هاي روشن مذهبي که نمادهايي مثل نماز جماعت اول وقت و
حضور در مسجد از جدي ترين نشانه هاي رفتاري آنهاست اين قدر دهن بين، هرهري مسلک و
باري به هرجهت باشند که به طرفه العيني، روحاني قديمي و صميمي محل از چشمشان بيفتد
يا به کوچک ترين تحريکي راه بيفتند به سمت خانه دختر بدنام محل و سنگ پراني کنند و
به آتشش بکشند! بگذريم از ايرادهاي فني و ملاحظات شديدي که در حوزه «حقيقت» و
«واقعيت» در اين موقعيت هاي فيلم وجود دارد. تصويري که بيشتر گويا و جوياي نوع
رفتار رمه هاست و نه انعکاس اخلاق و منشي که از مردمان مذهبي نمازخوان با بصيرت
سراغ داريم و توقع مي رود. به اميد آنکه جناب ده نمکي و هر کس ديگري که قصد به
تصويرکشيدن روحانيت و آموزه هاي اخلاق ديني و عرفان اسلامي را دارد سعي کند تا با
رجوع به منابع اصيل و صاحبان حقيقي اين معارف ناب و بدون چشمداشت به فتح گيشه يا
جذب مخاطب عام- به هر قيمتي- تصويري هر چه اصيل تر و ناب تر و حقيقي تر از اين
ميدان خطير و عرصه حساس و البته شيرين و روشن ارائه نمايد. به نقل از هفته نامه
زن روز
|
|