(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 20  شهریور 1392 - شماره 20588

اعترافات آقای تئورسین
رأي به اسلام‌
   


Research@kayhan.ir
در طول تاريخ آنچه در هنجارهاى حزبى و سياسى در اغلب كشورهاى جهان غالب بوده، اين كه هرگاه تماميت نظام سياسى كشور به جنگ، تهاجم و يا كودتا و . . . تهديد مى‌شد، احزاب مخالف و حتى معارض با يكديگر متحد مى‌شدند و اختلافات را كنار گذاشته و با حفظ وحدت ملّى در مقابل دشمن مى‌ايستادند. ولى حزب مشاركت معتقد است حتى وقتى در مسند قدرت باشد و بخشى از حكومت را در اختيار داشته باشد هم بايد از فرصت تهديدات خارجى عليه نظام براى حل مشكلات خود با بخش ديگر حاكميت بهره جست، چه رسد به اين كه حزب در قدرت نباشد. بخشى از اتهامات مهم اين حزب كه در كيفرخواست دادگاه آمده است عبارتند از: «همنوايى حزب مشاركت با دشمن، درخواست (الهه) كولايى براى امضاى بدون قيد و شرط پروتكل الحاقى، اوج خيانت به ملت ايران در موضوع انرژى هسته‌اى، تضعيف دستگاه ديپلماسى ايران، انكار واقعيت 30 ساله مردم‌سالارى در ايران، مخالفت حزب مشاركت با احكام شريعت، عقايد انحرافى حزب مشاركت، ريشه آشوبها، اسناد درون‌گروهى حزب مشاركت و برخى اظهارات و اعترافات سران حزب مشاركت مى‌باشد». امّا آنچه موجب آشكارتر شدن خيانتهاى حزب مشاركت به مردم و نظام اسلامى گرديد، سخنان برخى از سران اين حزب در دادگاه بود.
سعيد حجاريان (تئوريسين حزب مشاركت و جريان دوم خرداد) در دفاعيه خود كه سعيد شريعتى (عضو ديگر حزب مشاركت) آن را قرائت كرد، ضمن ابراز برائت از آشوبها و حوادث تلخ پس از انتخابات، اعلام كرد: «در جريان انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهورى و وقايع پس از آن متأسفانه حوادثى رخ داد كه قلب همه دلسوزان سرنوشت كشور را به درد آورد. از شعارهاى وهن‌آلود بگير تا قانون‌شكنى‌هاى آشكار و صدمه به اموال شخصى و عمومى و حتى قتل و جرح كه تاكنون در هيچ انتخاباتى سابقه نداشته و سايه كدورت خود را بر زلال چهل ميليون رأى مردم افكند و دشمنان اين مرز و بوم را به طمع انداخت كه شايد بتوانند از اين وضع گل‌آلود ماهى مراد را صيد كنند. من به شخصه خود را از اين همه جور و عدوان كه بر مردم و نظام اسلامى‌مان رفته برى مى‌دارم و انزجار و تنفر خود را از كليه تحركاتى كه امنيت كشور را به خطر انداخته ابراز مى‌كنم».456 حجاريان درباره نقش خود در فتنه سبز اين‌گونه نوشت: «من هم در اين انتخابات با ارائه تحليل هاى ناصواب مرتكب خطاهاى سهمگين شده‌ام كه از آنها تبّرى مى‌جويم، چون قطعآ مورد رضاى محبوب عالميان نيست و موجب ندامت است. من به خاطر اين تحليل هاى ناصواب كه مبناى بسيارى از اعمال نادرست قرار گرفته از ملت عزيز ايران عذرخواهى مى‌كنم».457
در پايان حجاريان درباره عضويت خود در حزب مشاركت مى‌گويد : «دوستان مطلعند كه من از ابتداى تأسيس حزب مشاركت عضو شوراى مركزى آن بوده‌ام و دركنگره يازدهم اين حزب نيز عضويت داشته‌ام و شايد يكى از مراجع فكرى و نظريه‌پردازان اين حزب به شمار بروم. از آن‌جا كه نظرات و آراء من آثار خود را در مواضع حزب و بخصوص در جزوه تأملات راهبردى به جاى گذاشته و من در تأملات تنهايى خود آن را منفى و مغاير با مشى حضرت امام(ره) و قانون اساسى و مرامنامه حزب يافته‌ام و همين امر را موجب انحراف حزب، بخصوص در ايام انتخابات اخير مى‌دانم استعفاى خود را از حزب مشاركت اعلام داشته و ديگر حزب را جايگاه مناسبى براى خود نمى‌بينم».458
تئوريسين حزب مشاركت با اشاره به صدور اطلاعيه غيرقانونى و تحريك‌آميز و ساير اطلاعيه‌ها و اظهارات عناصر حزب مشاركت و گروه هاى هم‌پيمان گفت: «اين بيانيه موجب شد تا عده‌اى تحريك شوند، شعار بدهند بلوا درست كنند، شيشه بشكنند و هر كار غيرقانونى ديگر، اغتشاشات را پديد آورند و رسانه‌ها و بيگانگان، موضع‌گيرى و جوّسازى كنند».459
در ادامه به برخى سخنان اعضاى حزب مشاركت در دادگاه ها و نشستهاى خبرى و مصاحبه‌ها به اختصار اشاره مى‌شود :
شهاب‌الدين طباطبايى (عضو مركزيت حزب مشاركت): «اى كاش همان‌طور كه بنده اشتباهات خود را پذيرفتم، دوستانى كه با اطلاعيه‌ها و مواضع خود سبب مسائل پس از انتخابات شده‌اند عواقب كار خود را مى‌پذيرفتند».460
سعيد شريعتى (عضو حزب مشاركت): «بنده بشدّت نگران سرنوشت سياسى موسوى و اطرافيان وى هستم، امّا فكر مى‌كنم كه اين توهّمى كه موسوى دچار آن شده و اين مسيرى كه وى پس از انتخابات پيش گرفته است به سرانجام نخواهد رسيد».461
عبدالله رمضان‌زاده (قائم مقام دبيركل حزب مشاركت): «قبل از انتخابات هم گفتم هر وقت مشاركت مردم به حداكثر برسد تقلب در انتخابات غيرممكن است و مشاركت در اين دوره نيز بسيار بالا بود. ولى همواره با هرگونه تجمع غيرقانونى و اغتشاش، مخالف بوده و هستم».462
_____________________________
456- خبرگزارى فارس، به تاريخ 3/6/1388.
457- همان.
458- همان.
459- خبرگزارى فارس، به تاريخ 3/6/1388.
460- همان.
461- همان.
462- وبگاه الف، به تاريخ 3/6/1388.
پاورقی

 


پروین مقدم
عزل بني‌صدر
خطها يكي‌يكي سقوط مي‌كرد، آبادان در محاصره بود، امام دستور شكست حصر آبادان را دادند.
رأي به اسلام‌
محمدعلي دو زانو نشست مقابل امام‌، ساده و فروتن‌، حس غريبي داشت‌، هميشه وقتي مي‌آمد محضر امام‌، همين حس را پيدا مي‌كرد، شادي‌؟ خضوع‌؟ دلواپسي‌؟ آرامش‌؟ عشق‌؟ اشتياق‌؟ بي‌تابي‌؟... همه اينها بود و نبود، هر چه بود محمدعلي اين حس را دوست داشت‌. مثل هميشه به راننده گفته بود:
«منو سر خيابون امام پياده كنين‌، حالا كه سعادت ندارم همه راه رو پياده برم‌، اين تنها كاريه كه مي‌تونم واسه دلم انجام بدم‌.»
و بعد بقيه راه را پياده آمده بود و حالا دو زانو مقابل امام نشسته بود، مراسم تحليف بود، تحليف رئيس جمهور.
مجلس‌، بني‌صدر را استيضاح كرده بود، بني‌صدر از رياست جمهوري عزل شده و كار به انتخابات دوباره كشيده بود. مردم محمدعلي را انتخاب كرده بودند و محمدعلي به همه گفته بود:
«اين رأي به من نيست‌، اين رأي به اسلام است‌. مردم به من رأي دادند چون فكر مي‌كنند رجايي در خط اسلام است‌، اگر همين‌ها لحظه‌اي متوجه شوند من حداقل در بيان طرفدار اسلام نيستم‌، مطمئناً درودها برمي‌گردد به سمت يكي ديگر كه داراي خصوصياتي باشد كه مردم مي‌خواهند.»
و محمدعلي اين را مي‌دانست چيزي كه بني‌صدر ملتفت نشد حتي وقتي كه بني‌صدر پشت سر هم از آراي خودش حرف زده بود و امام در جواب فرموده بود:
«تو اشتباه مي‌كني‌، اين آرايي كه تو مي‌گويي‌، رأي تو نيست‌، رأي اسلام است‌، مردم به اسلام رأي مي‌دهند، به شخص رأي نمي‌دهند.»
حكم محمدعلي را فرزند امام مي‌خواند; سيداحمد خميني‌، محمدعلي ساكت مانده و به نقطه‌اي خيره بود و چيزي از ذهنش مي‌گذشت‌، زير لب با خودش زمزمه كرد:
سر به سرت گذاشتيم‌كلاه سرت گذاشتيم‌
فكر كردي پادشاهي‌همان غلام سياهي‌
شعر كودكي بود، بازي شاه و وزير و غلام سياه‌. و بعد با خود انديشيد:
«محمدعلي‌! حواست رو خوب جمع كن‌، درسته كه رئيس جمهور شدي ولي در حقيقت تو مثل اون غلام سياه هستي كه بايد به مردم خدمت كني‌، اينا همه موقتي و گذراه‌.»
حكم خوانده شده بود، محمدعلي سر بلند كرد و به نگاه مهربان امام چشم دوخت‌، نگاه معصوم يك پسر در چشمان يك پدر.
امام فرمودند:
«اين رأي‌هايي كه مردم به تو داده‌اند، به خاطر صداقت و خدماتي است كه از تو سراغ دارند و تو در برابر تك‌تك رأي‌ها مسئول هستي‌، هر چه تعداد رأيي كه به تو داده‌اند بيشتر باشد، مسئوليت تو بيشتر است‌.»
محمدعلي نگاهي به جمعيت كرد، چقدر جاي بهشتي خالي بود، از جريان هفتم تير و بمب گذاري كمتر از يك ماه مي‌گذشت‌، 11 مرداد 1360، محمدعلي برخاست‌، حكم را گرفت و بر دست امام بوسه زد و گفت‌:
«خدايا! چه بسا نعمت‌هايي كه من لايق آن نبودم و آن نعمت‌ها را تو به من عطا فرمودي‌، خدايا... اينك خود را در مقابل لطف و رحمت تو آنچنان ناچيز قرار داده و آنچنان در اختيار قرار مي‌دهم كه مبادا لحظه‌اي مرا به حال خودم واگذاري‌.اي خدا! خالق من‌! مرا درياب و در مقابل لغزشگاه‌هايي كه در مقابل هر كس كه به قدرت رسيده‌، وجود دارد، مرا حفظ كن‌.»
و بعد زير لب دوباره زمزمه كرد:
«محمدعلي‌! مثل هميشه يادت باشه كار دنياس‌! اين قدرت‌، اين مقام‌، اينا همه موقتي و گذراس‌.»
عشق‌
چراغ هنوز روشن بود، به نظر مي‌رسيد پوران به خواب رفته است‌. محمدعلي آرام پا به حياط گذاشت اما پوران خواب نبود، در سايه روشن ماه‌، پشت به ديوار داده و آرام و كند براي بچه‌ها حرف مي‌زد. بچه‌ها دم‌به‌دم پلك‌هايشان سنگين و سنگين‌تر مي‌شد. با وجود اين گوش به حرف‌هاي مادر داشتند، پوران از سرشب گفتني‌ها را گفته بود، همه آنچه را كه آنها بايد از پدرشان بدانند، را گفته بود، انگار كه قصه بود اين حرف‌ها! و انگار كه مادرها بهتر از هر كسي مي‌توانند قصه بگويند. اين را مي‌شود يقين كرد كه يكي از خوشايندترين لحظه‌هاي زندگي يك زن وقتي است كه از مردي حرف مي‌زند كه باورش دارد، چه آن حرف‌ها، همه آرزوهاي او را هم در خود دارد.
- درسته كه پدرتون اون مقام داره‌، اما اين مقام براش ذره‌اي ارزش نداره‌، واسه همينم هميشه مي‌گه دعا كنين هيچ‌وقت عوض نشم‌. دعا كنين اين ميز رياست منو نگيره و من ميز رو بگيرم‌.يعني اين كه مقام منو برده و اسير نكنه‌.
و بعد به ياد خاطره‌اي افتاد...
- يه بار صداوسيما خواست از زندگي پدرت فيلمبرداري كنه تا مردم بدونن رئيس جمهورشون ماشين شخصي نداره‌، غذاي ساده مي‌خوره‌، لباس ساده مي‌پوشه‌، واسه اينكه توي اين روزاي جنگ خيلي‌ها مي‌خوان مردم رو نسبت به مسئولين بدبين كنن‌! بعد به ما گفتن حالا كه قراره از اينجا فيلمبرداري كنيم‌، خوبه شما خونه‌تون رو رنگ بزنين‌، پدرت اول موافقت كرد و گفت كه از حقوق خودم خونه رو رنگ بزنين اما بلافاصله پشيمون شدن و گفتن كه اين كار باعث مي‌شه تا اوني كه همين سقف رو هم نداره احساس بدي بكنه‌. يه رئيس جمهور بايد مثل مردمش زندگي كنه اگه همه ماشين شخصي سوار بشن‌، ما هم مي‌شيم‌، اگه همه داشتن غذاي خوب بخورن ما هم مي‌خوريم‌. اگه همه بنز سوار شدن ما هم مي‌شيم‌!
عشق‌! مگر عشق چه مي‌توانست باشد؟ گاهي خود آدم عشق است‌، بودنش عشق است‌، رفتن و نگاه كردنش عشق است‌. لباس پوشيدن و غذا خوردنش عشق است‌. دست و قلبش عشق است و عشق براي پوران اين‌گونه بود، عشق گاهي همان ياد دست‌هاي گل‌آلود محمدعلي بود كه خاك باغچه را زيرورو مي‌كرد.
- دايي جان‌! شما ناسلامتي وزير آموزش و پرورشيد!
- خب باشم بعضي كارها رو بايد آدم خودش انجام بده‌!
عشق گاهي همان ياد لباس محمدعلي بود كه همه سال را با آن سر مي‌كرد.
- محمدعلي‌! آخه شما نخست‌وزير مملكت هستين‌، اين كت و شلوارتون رو عوض كنين و لباس مناسبي بپوشين‌.
ـ آبجي عزيزم‌! دعا كنين خدا به من لطف كنه و من عوض نشم‌، دعا كنين كت و شلوارم هم عوض نشه‌! من دو دست كت و شلوار دارم‌. نيازي ندارم كه كت و شلوار اضافه‌تري بگيرم‌; چون شايد داشتن بيش از دو دست كت و شلوار، نفس منو قلقلك بده و وسوسه‌ام كنه و چيزهاي بيشتري ازم بخواد...
و عشق گاهي همان ياد لبخند سبزي بود كه كنار سفره ساده‌اش مي‌نشست‌.
ـ آقاي رجايي شما ديگه شورش رو درآوردين‌! حالا گيريم قبلاً اينطوري بودين كه نداشتين بخورين‌، حالا كه رئيس جمهورين و امكان غذاي بهتري دارين‌، چرا نمي‌خورين‌؟
- خب اين عدس پلو مگه چه اشكالي داره‌؟ يه شب خدمت امام بودم‌، ايشون نون و سيب زميني خالي داشتن‌، مي‌بينين چقدر غذاي ما از غذاي رهبر انقلاب مفصل‌تر و بهتره‌؟ اين غذا واقعاً براي ما زياد هم هست‌!
صداي آرام محمدعلي از حياط آمد، نگاه پوران جان گرفت‌.
«خدارو شكر، به سلامت اومد!»
شب بود، تاريك و روشن‌. پوران برخاست و با چشم تر به چشم محمدعلي نگاه كرد، نگاه مردش مثل هميشه مهربان بود. خيلي وقت بود كه يك دل سير نديده بودش‌، محمدعلي پيش آمد، حالا قد و قامت محمدعلي را زير نور ماه مي‌ديد. آراسته مثل هميشه‌، انگار نه اينكه ساعت‌ها پيش رفته بود، نسيم موهاي كوتاهش را لرزاند و لب‌هاي محمدعلي به خنده شكفت‌.
پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10