تأملی بر حضور زن در سینمای ایران-بخش اول زن؛ از جلوة حقیقت
انسانی تا شیء انگاریِ ابزاری |
|
شهریار بحرانی کارگردان فیلم های «ملک سلیمان» و «مریم
مقدس»:اعتلای هدف گذاری نیاز امروز سینمای ایران است |
|
نگاهی به سریال «ماتادور» انفجار با بمب مشقی! |
|
باران ابتذال بر سر ارسباران |
|
جشنواره تئاتر استان تهران در سکوت، پشتدرهای بسته |
|
|
|
|
محمدرضا محقق وقتی بنا باشد درباره نقش زن در سینمای ایران سخن برانیم لابد
و لاجرم باید نیم نگاهی هم به تاریخ شکل گیری هنر سینما و عقبه فلسفی و عقاید و
آمال و خواسته های مبدعان و مخترعان آن در مهد تولدش یعنی غرب بیندازیم. درواقع
باید گفت سینمای ایران درتبعیت از سینمای جهان و در ادامه آنچه ماهیت این تکنولوژی
مدرن بر اساس آن شکل گرفت، در اولین تجلیاتش با حضور زن همراه بود. اولین فیلم
ناطق سینمای ایران «دختر لر» نام داشت و این می تواند به مثابه نشانه ای باشد بر یک
روند منطقی یا مرعوبانه. گروهی برآنند که ذات سینما با لذت و غفلت و جلوه همراه
است و گروهی دیگر در ساحتی دیگر اما در همپوشانی با این نظر، زن را تجلی لذت خواهی
و صورت و سیرتش را بازتابی ناب و فطری از این میل طبیعی انسانی می دانند. شاید
به همین دلیل هم هست که وقتی تاریخ سینمای جهان را از بدو تولد تاکنون مرور می کنیم
حضور زن را در آن در منظومه ای از جلوه بخشی جاه طلبانه، لذت بخشی اغفال گرانه،
سرخوشی های طیف مخاطبان متوسط رو به پایین جامعه و نیز البته در مراحل و مواقفی هم،
حضوری جدی، اصیل، ناب و خردمندانه و محترم به معنای تام و تمام کلمه در می
یابیم.حقیقت آن است که سینمای ایران در پیش و پس از انقلاب را باید دو گونه متفاوت
دانست و در دو مغناطیس مختلف سنجید، چراکه با وقوع انقلاب اسلامی سینما هم مانند
دیگر ارکان این کشور دستخوش تغییرات شکلی و متنی مفصل و جدی شد و این وضعیت البته
بیشتر درباره برهه ای خاص از سالهای پس از انقلاب مصداق می یابد و قابل تعمیم است،
و الا حقیقت تلخ آن است که همان ابتذال و استهجانی که بعد از انقلاب مقدس مردم در
بهمن 57 از در به بیرون پرتاب شده بود پس از چندی از پنجره دوباره وارد شد و حتی در
دورههایی توانست به لطف بیتدبیری مدیران و وادادگی بدنه سینما و عوامل پیدا و
پنهان دیگر، سیطره و استیلایی تام و تمام بر سینما بیابد. اما نقش زن در این
میانه چیست و چگونه و چرا؟ زن در سینمای ایران در انگاره ها و نمایه های متنوعی
ظهور داشته است.از ابزاری برای جذب مخاطب گرفته تا بروز جلوه هایی بی نظیر از
انسانیت و حقیقت و ایمان. در همه ارکان این سینما نقش زن فعال و جدی بوده است؛ از
نویسندگی گرفته تا کارگردانی و از بازیگری گرفته تا حتی تدوینگری. به عبارت دیگر
باید گفت سینمای ایران در همه ابعاد و منظومه هایش و در هر دوحالت سلبی و ایجابی و
مثبت و منفی اش وامدار و ماحصل حضور زنان است.این سینما هم پیشرفت هایش راتا حدود
بسیار زیادی مدیون زنان است و هم درجازدن و پسرفت هایش را. البته اینکه خود زنان
مورد بحث تا چه حد در این فراز و فرودها نقش مستقیم و بیواسطه داشته اند جای تحلیل
دیگری دارد.اگر بنا باشد مصادیق و نمونه ها را نام ببریم بی شمارند و در این مجال
نمی گنجند. آنچه مهم است سنجش برآیند این فرآیند است و اینکه به این تحلیل برسیم
که هم اکنون کجا ایستاده ایم و سینمای ما در تصویرگری زن در آینه جمال و جلالش با
این همه قابلیت های بکر و بدیع و بی شمار که این هنر والا و مدرن در دست دارد، چه
کارنامه ای را به ویژه با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی برجای گذاشته. ما
در سینمای ایران در قالب ژانرها و سبک های سینمایی و در موقعیت های داستانی مختلف و
نیز در شکل و شمایل طیف های متنوعی از آدم های اجتماع، زن را در قاب تصویر دیده ایم
و اگر بنا باشد تحلیل و قضاوتی هم درباره این موضوع و مضمون و کاراکتر داشته باشیم،
لاجرم باید ابعاد مختلف و تاریخ دوران مدنظر خویش را با هم و با در نظر گرفتن همه
خوبی ها و بدی ها و قوت ها و ضعف هایش ببینیم و بسنجیم. در اینجا چند سوال مطرح
می شود: برآیند تصویری که سینمای ایران از زن مسلمان ایرانی ارائه داده و می دهد
تا چه حد منطبق بر «واقعیت ها» و «آرمان ها»ی زن ایرانی است؟و آیا در ارائه این
تصویر از همه پتانسیل ها و زمینه ها و بسترهای زن مسمان ایرانی در این عرصه استفاده
درست و بهینه و منصفانه و منطقی به عمل آمده است؟ پاسخ به این سؤالات به ویژه با
وضعیت نسبتا فرساینده و ملتهب و ناامیدکننده ای که سینمای امروز ما بدان دچار و
گرفتار است می تواند مهم و راهگشا و ضروری باشد و کمک کند تا در حد این مجال و در
وسع این موضوع و از منظر نقش زن در سینما به آسیب شناسی گذشته و امروز هنرهفتم
ایران بپردازیم و برای فردایش طرحی نو دراندازیم. طرحی که برای هرچه کاراتر و
جدی تر و قابل اجراتر بودنش هم باید به واقعیت ها و داشته های این سینما توجه داشته
باشیم و هم البته از آرمان های ملی و دینی مان چشم نپوشیم. که این دو تنها زمانی می
توانند نقش همپوشان و مکمل یکدیگر را بیابند که با هم و برای هم دیده شوند و سینما
تنها زمانی می تواند از این مرداب و منجلاب رخوت و ابتذال و پریشانی و آشفتگی رهایی
یابد که به این «واقعیت ها» و «حقایق» توجهی توأمان مبذول دارد. ادامه دارد
|
|
|
شهریار بحرانی پیرامون وضعیت سینمای ایران گفت:اگر بتوانیم هدفگذاری در
سینمایمان را اعتلا ببخشیم به خودی خود سینمای اخلاقی هم خواهد آمد. کارگردان
فیلم های «مریم مقدس» و «ملک سلیمان» در برنامه «فصل نو» شبکه قرآن و معارف سیما به
بیان نظراتی درباره سینما و اخلاق پرداخت. وی در ابتدای صحبت هایش پیرامون
چگونگی ترویج امر به معروف از طریق هنر هفتم، گفت: بحث امر به معروف و نهی از منکر
یکی از مباحث فرهنگی و فکری است و ما در زمینه هنر نیز بیشتر با این مقوله درگیر
هستیم که باید چه هنر و سینمایی داشته باشیم تا به قلب انسانها نفوذ کند.
بحرانی ادامه داد: نباید همانند معلمی باشیم که میخواهد یک درس خشک و بی روحی را
تدریس کند. چه بسا معلمان خوب، دانشآموزان را به یک درس علاقهمند کرده و بر سر
ذوق میآورند. از این رو شایسته است سخنان حکمت آمیز با زیباترین روش بیان شوند.
وی افزود: معضلی که احساس میشود در حیطه فرهنگ و مباحث هنری با آن مواجه هستیم این
است که ما بحث اصلی فرهنگ که نفوذ در قلبها و دلهاست را اندکی مورد غفلت قرار
دادهایم و در فیلمهای خودمان آنچنان که باید و شاید، موفق نبودهایم. این
کارگردان سینما تصریح کرد: فرهنگ یک تابعه و تبعه است که به خودی خود و فی نفسه
اصالت اصلی را ندارد، بلکه این معرفت است که اصیل است و معرفت صحیح است که فرهنگ را
ایجاد میکند. بحرانی درباره اینکه چگونه میتوانیم در فیلمهایمان به سوی
اشاعه معروف حرکت کنیم، گفت: اگر قبول کنیم که معرفت بالاتر از اخلاق است و اگر
نشانه ما بالاتر و به سمت خدایی کردن سینما باشد و معرفت را نشانه بگیریم در این
صورت اخلاق نیز به دنبال آن ایجاد خواهد شد و خود به خود وقتی یک محیط عارفانه و
معرفت شناسانه ایجاد کنیم افراد در درون آنها به رفتارهای اخلاقی کشیده میشوند. پس
لازم است نشانه گیری ما برای این سینما باشد. وی اظهار داشت: اگر بخواهیم صفت
قرآنی را برای سینمای خوب استفاده کنیم باید بگوئیم سینمای صالحین، سینمایی که
هدفگذاری آن برای افراد و صفاتی است که در آینده خواهند آمد چرا که هدفگذاری آن
بسیار بالا و آسمانی است. وی خاطر نشان کرد: اگر ما بتوانیم هدفگذاری در
سینماهایمان را بالا ببریم به خودی خود سینمای اخلاقی هم خواهد آمد و سینمای امید
هم در زیر مجموعه آن قرار خواهد گرفت. اگر بخواهیم به سوی سینمای واقعگرا سوق پیدا
کنیم سینمای واقعگرا خود به خود ما را به سوی آسیبها خواهد کشاند. بحرانی
افزود: سینما و رسانهای که به دنبال واقعیت است برای جذابیت خویش به بیان آسیبها
میپردازد. هر چه سرعت و تکثر آن بیشتر باشد جذابتر است. بنابر این دو مقوله سرعت
و تکثر، به عنوان آفتی برای سینما و رسانه به شمار میرود. لذا ما باید از این
مباحث، خارج شویم و سینمای ما باید پرواز کند و اتفاق بزرگی در آن بیفتد. وی
اضافه کرد: جهان در حال رسیدن به یک پیچ تاریخی است و ما نیز بر سر این پیچ قرار
داریم؛ کشورهای غربی در حال سرنگونی هستند و افکار جدیدی در حال روی کار آمدن
هستند، همچنین خداوند متعال صحنه را برای یک اتفاق بزرگی در آینده میچرخاند که ما
باید با آن همراه باشیم و نمیتوانیم هنوز در پی سرگرمی باشیم چراکه سرگرمی،
انسانها را وارد غفلت میکند و حیف است که هنر به غفلت کشیده شود.
|
|
|
مهدی امیدی «ماتادور» جدیدترین محصول تلویزیونی ناجا -به کارگردانی فرهاد
نجفی- در نگاه اول به عنوان سریالی سرگرم کننده و نمایشگر اقتدار و اخلاص نیروی
انتظامی، کار بدی از آب درنیامده است. سریالی که سعی دارد تا با تکیه بر عناصری چون
ضرباهنگ تند، اکشن و بازیگران مشهور، رضایت بیننده خود را جلب کند. از یک فیلم
پلیسی هم انتظار می رود که حداقل این مولفه ها را داشته باشد که «ماتادور» هم داشت.
فیلم های پلیسی در کشورهای دارای صنعت سینما چشم گیر هستند. کافی است به آمار فیلم
هایی که هر سال در هالیوود اکران می شوند نگاهی انداخت تا این موضوع اثبات شود. اما
در کشور ما به ندرت شاهد نمایش فیلم پلیسی بر پرده سینماها هستیم. با این حال با
ورود پررنگ ناجا به عرصه تولیدات تلویزیونی طی سال های اخیر شاهد آثار قابل توجهی
در این زمینه -البته محدود به سیما- بوده ایم. در سال های گذشته سریال هایی چون
«سقوط آزاد»، «مثل شیشه»، «دیوار» و ... از تلویزیون به نمایش درآمدند. امسال هم
مجموعه های «هوش سیاه2» و «سیگنال وارونه» به همراه «ماتادور» پخش شدند. اینکه
نیروی انتظامی برای تکمیل فعالیت های خودش به ابزارهای فرهنگی و رسانه ها هم توجه
نشان می دهد، اتفاق مبارکی است. به ویژه اینکه این سریال ها گویای آن هستند که ناجا
نسبت به ساختار و کیفیت آثار، اهمیت قائل است. اما آنچه در این میان اهمیت دارد،
نحوه به تصویر کشیدن داستان، ماجراها و شخصیتهاست. یکی از انتقاداتی که همواره به
آثار پلیسی وارد شده، عدم بازنمایی مأمور پلیس با شاخصه های بومی و ملی بوده است.
بدون تردید درآمیختن جذابیت و هیجان با نگاه بومی و اسلامی می تواند سریال های
پلیسی ما را موثرتر کند. پلیس هایی که ضمن برخورداری از فیزیک و جسم قدرتمند، به
لحاظ روحی و عاطفی نیز مخاطب را مبهوت خود کنند و الگویی شوند برای قهرمانی و
پهلوانی. اهمیت نوع نمایش پلیس و بطور کلی نیروهای نظامی در جامعه، به نقش رسانه
ها در تحکیم و تضعیف امینت اجتماعی بر می گردد. در جهان امروز، بخشی از امنیت روانی
و اجتماعی جوامع در گرو نحوه فعالیت رسانه هاست. تجربه ها و آزمون های مختلف نشان
میدهند که رسانه های جمعی نقش بسزایی در افزایش یا کاهش امنیت اجتماعی –چه بهصورت
ذهنی و روانی و چه بشکل عینی و عملی- بازی می کنند. تلویزیون نیز به عنوان یکی از
رسانه های تأثیرگذار و عامه پسند قابلیت فراوانی در فرهنگ سازی در راستای امنیت
دارد. مصداق بارز چنین رویکردی را در سینمای آمریکا می بینیم. فیلمهای هالیوودی
همواره نیروهای نظامی ایالات متحده را نه تنها تأمین کننده امنیت خود آن کشور بلکه
منجی کل جهان معرفی می کنند. سریال «ماتادور» هم تلاش کرده تا با نمایش چهره ای
قهرمان و دوست داشتنی از پلیس، میان مردم و این قشر زحمتکش جامعه، نزدیکی و پیوند
بیشتری ایجاد کند. چرا که بخشی از فرایند امنیت روانی در جامعه، ناشی از تصور مثبت
مردم از نیروهای پلیس است. با این حال، آنچه به ماتادور آسیب رساند این بود که این
سریال بیش از هر چیزی به تقلید از آثار هالیوودی متکی بود. به طوری که از همان قسمت
اول، شباهت این سریال با آثاری چون «جیمز باند»، «هشدار برای کبرا 11»، «24» و ...
توی ذوق میزد. در چنین اتمسفری، شخصیت ها هم باسمه ای و بی روح از آب در می آیند.
همان طور که کاراکترهای پلیس سریال «ماتادور» قدرت برانگیختن حس همذات پنداری مخاطب
را نداشتند. ضمن اینکه سریال، به لحاظ داستانی بسیار خالی بود. یعنی سازندگان این
سریال بیشتر فضای دراماتیک را با اکشن و نمایش تصاویر کارت پستالی از کالبدهای شهری
پر کردند. به طوری که محصول «ماتادور» شبیه انفجار با بمب مشقی از آب درآمد. سریالی
پرزرق و برق و مملو از جاذبه که جذابیتش کاری و ماندگار نبود، چون پشتوانه دراماتیک
سریال ضعف داشت.
|
|
|
پریسا جلالی " ابتذال که در تئاتر عادی است!" این جمله را چند بار شنیده
اید؟ حداقل چند باری به گوش تان رسیده است که اهالی تئاتر و نمایش و سینما سبک و
سیاق خودشان را دارند. چهره هایشان به خصوص است. لباس های شان با دیگران فرق دارد.
سلام و علیک و خوش و بش شان هم مثل مردم دیگر، عادی نیست. حرف های شان، حرکات و حتی
موضوع قهقهه و ناراحتی شان هم با دیگران فرق دارد. حتی جوک هایی که برای هم تعریف
می کنند و کلا آدمهای متفاوتی اند با زندگی های متفاوت. چرا و چقدر متفاوت؟ بد
نیست برای دقایقی هم شده از ابتذال در نمایش ها و اجراهای آن بگوییم. نمایش هایی که
قرار است آدم هایش در قالب نقش ها و کارآکترهای مثبت و منفی به روی صحنه بیایند تا
رسالت فرهنگ را آن طور که می بایست، ادا کنند. نمایش هایی با نمایشنامه های
خارجی که هیچ تناسب و سنخیتی با ارزش های ایرانی و خودی ندارد. حضور زنان با لباس
های خاص و مردان با دیالوگ های منحصر به آن سوی آبها به خوبی نشان می دهد چقدر جای
آدمهای ارزشی و قهرمانان ملی و میهنی در این نمایشنامه ها خالی است و تا چه اندازه
کارگردانان ارزشی، هنرپیشه های متعهد و عوامل فنی و هنری مقید به اصول و اخلاق از
این هنر دور مانده اند، چرا که حاضر نیستند اخلاق را فدای به اصطلاح هنر این گروه
ها کنند. هنر، این روزها در دست دادن دختران و پسران، اختلاط دختران و پسران،
بی حجابی، برخوردها و رفتارهای تند و زننده عوامل و شوخی های نابجا و غیره خلاصه می
شود و تاسف بارتر این که ادامه همکاری با عوامل به داشتن برخی روابط! مشروط می شود.
شاید این جا بتوانیم به این سؤال پاسخ دهیم که چرا روز به روز دایره نمایش و
سینما و غیره تنگ تر و منحصر به آدم های تکراری و دست چندم و غیر حرفه ای می شود.
و این که چرا دیگر، آدم های ارزشی کمتر حاضر به ایفای نقش می شوند و ترجیح می
دهند از طرق دیگر دست به ارتزاق بزنند. و تاسف بارتر این که مکان های فرهنگی
مثل فرهنگسراها مامنی شده اند برای این نوع به اصطلاح تیم های نمایشی که مروج بی
اخلاقی شده اند و روز به روز بر بی اعتمادی خانواده ها می افزایند تا جایی که دیگر
نمی شود روی فرهنگ ساز بودن این اماکن حسابی باز کرد. فرهنگسرای ارسباران که
این روزها مهمانان ویژه ای برای نمایش "کلهپوکها" به کارگردانی نادر نادرپور و
تهیه کنندگی یوسف بهادری و اجرای گروه "سکو" دارد، سابقه چندان درخشانی در کارنامه
اش دیده نمی شود. هنوز یادمان نرفته يک بنگاه و موسسه خصوصي ترويج موسيقي با
دعوت از يک گروه از زنان خواننده از جمهوري آذربايجان و اجراي برنامه در فرهنگسراي
ارسباران براي اولين بار تکخواني زنان را در قالب خواندن ترانههاي مبتذل براي
حضار به اجرا گذاشت و زمینه رقص دختران و پسران حاضر در صحنه را فراهم کرد. و
امروز با اجرای «کله پوک ها» اگرچه به ظاهر درصدد به اجرا گذاردن اخلاقیات است اما
گویا در باطن هدف دیگری دنبال می شود. اما آیا ضعف نظارت بر اتفاقاتی که در این
فرهنگسرا به وقوع می پیوندد سهوی است یا این که عمدی در کار است؟ "کله پوک ها"
هم مثل خیلی از نمایش ها در پشت صحنه خود اتفاقات نابجایی دارد که نباید از آن
گذشت. گذشته از الفاظ رکیک و نابجایی که اغلب جنسی است و روی صحنه به راحتی استفاده
می شود، از اتاق تعویض لباس که دختران و پسران در کمال بی قیدی در آن در رفت و
آمدند تا آرایش های تند و زننده و صمیمیت های بیش از حد میان دو جنس مخالف و
اتفاقاتی از این دست که به راحتی افراد مقید به اخلاق را فراری می دهد و اشخاصی که
حریم خاصی میان این روابط قائلند را به ابزار مضحکه و خنده مبدل می کند. آن هم
در فرهنگسرایی که خود را به عنوان یکی از مراکز مهم و تاثیرگذار در عرصه فرهنگ و
هنر و مفتخر به میزبانی هنرمندان فرهیخته و پژوهشگران و استادان هنر می داند !
سؤال این جاست که چرا عده معدودی که هنر تنها راه کسب و پیشهشان است اما حاضر به
قربانی کردن اخلاقیات و اصول نیستند، باید توسط عوامل منحط، دست از کار بکشند و قید
ایفای هنر را بزنند؟ آیا مدیریت این فرهنگسرا و یا دیگر فرهنگسراها و اهالی
مدیریت پلاتوها و تالارهای نمایش می توانند به این پرسش جواب دهند که چرا نماز
خوانها در این سالن ها حضور ندارند و جای شان در میان اهالی تئاتر و سینما خالی
است؟ چرا شرط بستن قرارداد و گرفتن پروژه جدید کاری به داشتن روابط بی قید و شرط
مشروط می شود و در غیر این صورت هنرمندان متعهد باید بیکار بمانند؟ چرا
اسپانسرها و حامیان مالی باید گله مند باشند که بیش از آنچه برای نمایش ها و فیلم
ها هزینه شده را پرداخت کرده اند در حالی که مشخص نیست مابقی پولی که پرداخت کرده
اند به کجا رفته است؟ و نتیجه این سرقت جز از بین رفتن حمایت های مالی از عرصه هنر
نخواهد بود. واقعا چرا هنر که روزی به امید تعالی انسان و کمال روح او به کارزار
نبرد با نادرستی ها به میدان آمد امروز خود در برخی مواقع تبدیل به عاملی شده تا
روح انسانیت را به عمق نیستی و پوچی ببرد و بسیاری چراهای دیگر که جامعه هنری باید
پاسخگوی آن باشد. چرا باید در مقابل این کژرفتاریها سکوت کرد و مجوز هم به
چنین اجراهایی داد؟ آیا جامعه هنری، دینی به گردن ندارد یا این که خود آتش بیار
معرکهاند و فقط و فقط هر زمان که از وضعیت صنفی سخنی رانده می شود همه گوش به
زنگند تا با تحصن و اعتراض و ... از جامعه صنفیشان حمایت کنند اما درست وقتی که می
باید به پاسداشت ارزش های والا اقدام کنند همه اذهان از حقوق هنر خالی میشود؟ جز
این است که هنر وسیلهای برای حفظ ارزش های خاص شده تا بیارزشیها رواج یابد؟
|
|
|
سیدکمالالدین حسینی جشنواره تئاتر استان تهران در سکوت و پشت درهای بسته به
کار خود پایان داد. جشنوارهای که اصولا نمیتوان نام آن را جشنواره نهاد؛ در واقع
بازبینی نمایشها با جشنواره ادغام گردید و یکجا برگزار شد. حتما این هم از ابداعات
مدیران ارشاد استان تهران است. چگونه است که همه استانها جشنواره برگزار میکنند و
جشنواره پایتخت بااین اوضاع نامطلوب و درسکوت کامل بدون تماشاکنان و حتی علاقه
مندان و باعجله در طی چند روز به کار خود پایان میدهد؟ از مسئولین ارشاد استان
باید پرسید که اصولا آیا میدانند که هدف از اجرای جشنوارههای استانی چیست؟ آیا
هدف تنها معرفی یک یا دو نمایش به جشنواره منطقهای و در نهایت جشنواره فجر است و
یا ایجاد شور و حال فرهنگی و هنری و تئاتری در سطح استان و بین هنرمندان و ایضا
جوانان و علاقهمندان به هنر هدف اصلی برگزاری جشنواره استانی این است که یک تعامل
فکری و فرهنگی و هنری و یک ارتباط و بده بستان هنری بین هنرمندان در یک فضای سالم
رقابتی ایجاد شود تا از قبل آن مردم و علاقه مندان هم شاهد نمایشهای گوناگون
باشند و هم این فضا به جامعه منتقل شود. چنانچه اداره ارشاد استان تهران بودجه و
پول کافی برای برگزاری جشنواره تئاتر استان را ندارد چرا اعلام نمی کند؟ مدیرکل و
معاونت هنری محترم که به ترتیب دبیر و دبیراجرایی جشنواره استان نیز هستند کجا
بودند؟ اصولا امور استانها چه میکند؟ مگر نمیدانند که این برنامه جزء برنامههای
مهم و روتین هر ساله استان است؟ پس چرا برای برگزاری هرچه بهتر و باشکوه تر آن از
ماهها قبل برنامهریزی نمیکنند؟ اینگونه اجرای جشنواره توهین مسلم به تئاتریها
و اهالی تئاتر و علاقه مندان به این هنر شریف است. از سرباز کردن مسئولیت و باری به
هر جهت بودن و تنها برای خالی نبودن عریضه، پشت درهای بسته و در سکوت کامل چند
نمایش تکراری و نه چندان مطلوب از نظر کیفی و تکنیکی را انتخاب کردن تنها و فقط
ضربه زدن بر پیکره تئاتر است! چرا شجاعت به خرج نمیدهید و نمیگویید که اصلا
جشنواره استان برگزار نمیکنیم؟ مگر بودجه این جشنواره از قبل در برآورد بودجه
سالیانه تعیین نشده است؟ پس اصلا کار شما در طی سال در ارشاد استان تهران و تئاتر
استان چیست؟ مگر نه اینکه باید در طی سال برای برگزاری جشنوارهای که حداقل هیجده
سال است برگزار میشود و میدانید که باید برگزار شود، برنامهریزی و کار کنید؟
فکر کنم که دور افتادهترین استانها هم این قدر آماتور و بدون برنامهریزی و
دستپاچه و شتابزده جشنواره برگزار نمیکنند. چه کسانی پاسخگوی این بلبشو و این
مدیریت ضعیف و غیراصولیاند؟ چرا کار را به کاردان نمیسپارید؟ این تصمیمهای
سلیقهای و غیرحرفهای چیست که گرفته شده و به اجرا درمیآید؟ جشنواره استان تهران
که در واقع جشنواره پایتخت است و شروعی برای برگزاری جشنواره فجر محسوب میشود باید
باشکوه هر چه تمامتر انجام شود که شادی و نشاط هنری و فرهنگی را در سطح جامعه
گسترش دهد. این نقل فرمایش رهبر معظم انقلاب است «ایجاد شور و نشاط فرهنگی و هنری
سالم در سطح جامعه» پس شما دوستان چگونه این را از جامعه و هنرمندان دریغ میدارید
و آنقدر غیراصولی و بدون برنامهریزی و در سکوت کامل چند نمایش را سریعا بازبینی
میکنید و از بین همانها یکی دو نمایش را انتخاب کرده و اسم این را جشنواره
میگذارید؟ پس تعریف جشنواره وهدف از برگزاری آن و بهره فرهنگی هنری جامعه از آن چه
میشود؟ سؤال دیگر این که بر سر بودجه جشنواره تهران چه آمده است؟ بعید است این
اتفاق مهم فرهنگی و هنری آن هم در سطح پایتخت بودجهاش در برآورد مالی سالیانه
ارشاد استان تهران دیده نشده باشد. چون یک برنامه و یا جشنواره تازه و نوپا نیست.
هر ساله باید برگزار گردد، چرا که نمایشهای استان تهران برای رسیدن به جشنواره فجر
از این کانال میگذرند و این جریان سالهاست که ادامه داشته و دارد. پس باید اشکال
را در جای دیگری جستوجو کرد. کمکاری، عدم مدیریت درست، نبود برنامهریزی فنی و
اصولی و منطقی، فقدان برنامه سالیانه و روزشمار، اعمال مدیریتهای غیراصولی و
سلیقهای و غیرکارشناسی، عدم استفاده از افراد متخصص ومتعهد که اتفاقا ایدههایی
بکر و کاربردی با کارایی مطلوب دارند، بستن درها به روی افراد ذیصلاح دلسوز و
هنرمندان خوشفکر و به گونهای فضا را به خودی و غیرخودی تقسیم کردن ودهها مشکل
ریز و درشت دیگر هست که بجای آنکه هر ساله بر تنوع و شور و حال و تاثیرگذاری
جشنواره مهمی چون جشنواره تئاتر پایتخت بیافزاید و تاثیر وضعی آن را بر جامعه و
همچنین مطبوعات داخلی و بینالمللی شاهد باشیم پس رفت کرده وبه جایی رسیدهایم که
شاهد آن هستیم؛ وقت و هزینه را صرف میکنیم اما بیثمر و بدون بازده مطلوب.
|
|