(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 17 شهريور 1388- شماره 19457
pdf نسخه

وقتي 6 ماه از سال با طعم سياست مي گذرد اصلاح الگوي فرهنگ...
جرعه هاي جان بخش
هلاك توپولوف
گفتگو باامير حسين شقاقي كارآفرين برتر جشنواره شيخ بهايي براي آنان كه دنبال راه موفقيت مي گردند
نقد سوم
كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم ويرايش دوم



وقتي 6 ماه از سال با طعم سياست مي گذرد اصلاح الگوي فرهنگ...

محسن حدادي
به همين سرعت سال به نيمه رسيد و بدون اغراق بر سر نام امسال همان آمد كه سال هاي پيش مي آمد با يك تفاوت؛ سال هاي قبل «توجيه» عقلاني وجود نداشت و امسال بهانه انتخابات باعث شد همان تعداد جلسات بي رنگ و بو و بي نتيجه هم برگزار نشود... البته تا پايان سال هنوز فرصت هاي زيادي براي «سوختن» وجود دارد، نه؟ راستي اصولا «توجيه» با «عقلانيت» نسبتي دارد؟ گذشته از اينكه كم كاري نهادهاي فرهنگي ما كه هر ساله به هنگام تخصيص بودجه، سروكله شان در رسانه ها و در ميان افكار عمومي پيدا مي شود و «پول» خرج مي كنند تا خبرنگارها از «دغدغه»(!؟)هايشان بنويسند، ديگر به هيچ وجه غيرعادي نيست و مي توان با قاطعيت گفت مادر تمام مشكلات و معضلات كشور ما «فرهنگ» است و دست بر قضا كم نيروترين و كم ايده ترين و كم كارترين حوزه كشور هم «فرهنگ» است. براي مثال شما در طول سال با چند ايده خلاق فرهنگي در كشور مواجه مي شويد؟ چقدر در صدر اخبار ملي و بين المللي، از حوزه فرهنگ سخن گفته مي شود؟...
اما به جاي همه اين «كم ترين»ها، بيشترين مدعيان، بيشترين بيلان هاي كاري، بيشترين موسسات و نهادهاي موازي در همين حوزه يافت مي شود! از خود پرسيده ايد تا به حال چقدر از نزديك با برنامه ها و عملكردهاي اين نهادها برخورد داشته ايد: شوراي فرهنگ عمومي، سازمان تبليغات اسلامي، شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، دفتر تبليغات اسلامي، كانون هاي فرهنگي هنري مساجد، مركز ترويج فعاليت هاي قرآني، دبيرخانه شوراي...آنقدر هست كه مي شود تمام صفحه را با نام اين مراكز پر كرد !
مشكل اينجاست كه همه نگاه ها در هر مقوله فرهنگي و در بعد اجرا، به سمت صدا و سيما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نشانه مي رود، البته در اينكه اين دو نهاد وظيفه سنگيني دارند، شكي نيست اما... درك انحراف از معيار نامگذاري سال همراه با برخي گلوگاه هاي اصلي اصلاح در كشور را فقط و فقط براي ماندگاري در تاريخ مطبوعات كشور امروز به محضر چشم هاي رازدار و روزه دارتان آورده ام كه «من نمي شنوم بوي خير از اين اوضاع...» و البته از پاره كردن چرت تابستاني مديران فرهنگي كشور نيز طلب پوزش دارم!
¤ در برابر افساد
شهيد مطهري عزيز رضوان الله تعالي عليه در كتاب بررسي نهضت هاي اسلامي واژه «اصلاح» را به معناي سامان بخشيدن و نقطه مقابل «افساد» به معناي ايجاد نابساماني مي داند و معتقد است تضاد اين دو واژه در قرآن كريم با يك فصل معنايي خاص به ميهماني عقل و انديشه ما آمده اند و آن شناخت بهتر اين دو كفه ميزان صعود و سقوط اجتماعي- اعتقادي يك ملت است چه آنكه «شرك و توحيد، علم و جهل، عدل و ظلم، هدايت و ضلالت» و... نيز با هدف شناخت بر مبناي كمك از يكديگر در قرآن به صورت زوج آمده است. بعد نيز در توضيح اصلاح اجتماعي با بيان آيه 88 سوره هود از زبان شعيب پيامبر كه فرمود: «جز به اصلاح تا نهايت توانايي خود منظوري ندارم» اصلاح طلبي را يك روحيه برتر انساني و مسلماني مي داند و معتقد است هر مسلماني خواه ناخواه اصلاح طلب است چون اين امر هم يك شأن پيامبري در قرآن است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر. البته همين جا تأكيد مي كند كه هر اصلاح اجتماعي مصداق امر به معروف و نهي از منكر هست اما به عكس اين معادله هميشه صادق نيست.
حالا كمي از ساحل امن انديشه هاي مواج شهيد مطهري فاصله بگيريم؛ خنكاي درايت و دورانديشي او بر صورت ما مي نشيند، آيا اصلاح طلبي اجتماعي به معناي دگرگوني به سمت مطلوب نيست؟ آيا كسي هست كه از اين حركت به سمت كمال ناراحت باشد و در برابر آن مقاومت كند؟ اگر جواب منفي است نابساماني هاي امروز كشور بر مبناي كدام عقلانيت و منطقي به وجود آمده؟ رتبه هاي تك رقمي كشور اسلامي ما در مصرف برخي اقلام كه «مضر» بودنشان بر عالمي آشكار شده مانند نوشابه هاي گازدار و لوازم آرايشي به چه دليل است؟ آيا اسراف در
« اسلام» نهي شده و در نص صريح قرآن خداوند اسراف كاران را از خود دور دانسته و لايحب المسرفين را ذكر كرده يا در ساير اديان؟
پس چه خوب كه همين ابتدا تكليف مسلماني خودمان را روشن كنيم... دانستيد براي چه گفتم «فرهنگ و ديگر هيچ؟» چون كمتر مسلمان عاقلي را مي پاييد كه بگويد دوست ندارد محب خداوند باشد و در مسير كمال جامعه گام بردارد، در واقع كشور ما در مقوله مصرف، با يك مشكل عميق فرهنگي دست و پنجه نرم مي كند.
به رتبه هاي بالاي جهاني خود نگاه كنيم؛5/2 برابر استاندارد جهاني آب مصرف مي كنيم، بزرگترين مصرف كننده انرژي در جهان، سومين واردكننده ذرت در جهان، بزرگترين واردكننده سوزن ته گرد(!؟) در جهان، دومين واردكننده طلا در جهان، در زمره بزرگترين مصرف كننده نمك و شكر، گندم و برنج. بد نيست بدانيد كه ايران 70 ميليوني به اندازه چين يك ميليارد و خرده اي(!) شكر مصرف مي كند و هم اندازه تمام اروپا برنج! علت دارد؛ كمي صبر كنيد!
¤ مأموريت؛ مصرف
تا به حال حتما ديده ايد كه اگر در يك مجلس عروسي يا عزاداري هنگام شام يا ناهار اگر ظرف غذاي همراهان پر نباشد و يا سلف سرويس نباشد و حتي در سلف سرويس ديس هاي بزرگ برنج دائم تعويض نشود، ميهمانان اگر خيلي خوددار باشند، پس از پايان مجلس و اگر نه در همان ميانه كار به ميزبان اعتراض مي كنند كه اين چه وضع پذيرايي است؟! چرا؟ چون در فرهنگ ايراني متأسفانه رسم شده است شما «سير» شويد حالا اگر اين فعل بوسيله 4 عدد نان سنگك بعلاوه 250 گرم گوشت باشد، حل است و اگر بوسيله 2 بشقاب پربرنج چرب همراه با چند قاشق خورشت قيمه باشد هم حل است؛ مأموريت شما مصرف به حد نهايت است! در صورتيكه فرهنگ و علم تغذيه چيز ديگري مي گويند: مصرف مواد غذايي متنوع و مغذي براي تامين همه مايحتاج بدن؛ كدام يك از ما با غذاي ژاپني ها از آسيا و يا سوئدي ها از اروپا «سير» مي شويم؟! در عوض آنها- زن يا مرد- همواره از بدني آماده، صورتي خوش رنگ و هيكلي زيبا برخوردارند و ما... داستان مصرف وحشتناك لوازم آرايشي را هم مي توانيد در همين بند رمزگشايي كنيد. كمي از بالاتر نگاه كنيد؛ امروزه مأموريت شركت هاي توليدي به بازاريابان و مديران فروش شان چيست؟ افزايش دستمزد با افزايش مشتري و افزايش مصرف. يك رابطه مستقيم ميان مصرف و درآمد! براي همين است كه نه تنها روز به روز علم بازاريابي و تبليغات، رنگارنگ تر و تخصصي تر مي شود بلكه تبليغات مسحوركننده مشتري در راستاي مصرف بيشتر، حرف اول بازار جهاني را مي زند. و اين موضوع تنها در حوزه مصرف موادغذايي و آرايش و تزئين نيست، بشر متمدن چنان در گرداب تبليغاتي كارتل هاي بزرگ قرار مي گيرد كه در كورس خاموشي با كالاهاي روز، كمر خود را خم مي كند تا چشم سيري ناپذيرش را باز نگه دارد براي دريافت جديدترين ها و به روزترين ها... اينجاست كه «مصرف» ديگر معناي اسراف نمي گيرد و مسلمان هم چنان در بي ديني غرب توليد محور، غرق مي شود كه هيچ سلاحي توان بيداري او از اين كابوس هولناك را نخواهد داشت.
¤ اشكال كار كجاست؟
كودك از ابتداي فهم روابط اجتماعي و تلاش براي رسيدن به خواسته هايش درمي يابد كه براي خواستن بيشتر، گريه و ناله بيشتر، جوابگوست. در نقطه مقابل هيچ مسئوليتي متوجه دارايي هاي او نيست و او به راحتي مي تواند ابزار مورد علاقه اش را با و يا بي بهانه تعويض كند؛ از كودكي او مي آموزد كه «قناعت» جايي در زندگي شهري و تمدن امروز ندارد! همان طور كه بعدها مي آموزد، اسراف، گناه نيست و مصرف زدگي هم اسراف نيست!
او بزرگ تر مي شود و به مدرسه مي رود، در فرهنگي غلط مي آموزد كه هر سال در ابتداي كار مدارس بايد «نو» شود حتي اگر دليلي نداشته باشد كه گاه بي دليلي خود باعث بروز دلايل(!) جديد مي شود؛ اينها علاوه بر آن رمز عمليات قهرمانانه است «اشك و آه»! همين اتفاق بي جهت در شب سال نو دوباره تكرار مي شود و تازه اين گونه خريدهاي فصلي كه بواسطه افزايش تقاضا، با حجم بالاي پرداخت هزينه هم همراه است در برخي ايام خاص سال مثل بعضي ميهماني هاي ويژه اقوام نزديك، باز هم تكرار مي شود. و اين يعني خو گرفتن به يك عادت بي مورد كه در بلندمدت به يك رسم فرهنگي تبديل مي شود.
به نظر نگارنده دو كليد واژه اصلي مصرف زدگي در كشور ما «قناعت» و «عادت» است؛ يكي «نبود» وديگري «بود»!
عادت كرده ايم همراه غذا نوشابه بخوريم، عادت كرده ايم در وعده هاي غذايي حتماً برنج مصرف شود، عادت كرده ايم شب عيد همين طوري هم كه شده براي خريد به خيابان ها برويم، عادت كرده ايم با آب شرب تصفيه شده، حياط و پاركينگ را بشوئيم، عادت كرده ايم با ورود تازه ترين دستگاه هاي الكترونيكي، آنچه داريم را تعويض كنيم! از آن سو ياد نگرفته ايم به داشته هايمان قانع باشيم، ياد نگرفته ايم به جاي قرض و وام و سه شيفت كاركردن، كمي قناعت كنيم، ياد نگرفته ايم براي شام شب خانه قناعت كنيم، ياد نگرفته ايم...
¤ اين چند محل...
دقت كرده ايد وقتي كيفيت پائين باشد، خواه ناخواه كميت دست كاري مي شود؟ صبحانه شما در اداره نان است و پنير؛ مجبور مي شويد براساس معادله «بخور تا سير شوي!» 3عدد نان را با 200گرم پنير به معده عزيز تحميل نماييد! در مقياسي بزرگ تر اين «بي كيفيتي و كم كيفيتي» ضررهاي ميلياردي براي كشور به بار مي آورد. بزرگترين قاتل گندم كشور بي كيفيتي در پخت نان مصرفي است. كمي آنطرف تر، سري به پادگان هاي آموزشي و نظامي، دانشگاه ها و خوابگاه هاي دانشجويي، بيمارستان ها، وزارت خانه ها، نهادهاي قواي سه گانه و... بزنيد! برايتان مشخص مي شود كه كاربران اين مراكز تا چه حد از طبخ همين مراكز استفاده مي كنند و تا چه حد خودشان فكري براي غذاي مصرفي مي كنند؛ كه در هر دو صورت، طبخ غذا به اندازه همه افراد صورت مي گيرد چه مصرف كنند و چه نه! در عوض غذاي باقي مانده در همين مراكز به جاي استفاده بهينه انساني- افراد نيازمند- و يا به صورت غذاي دام ، به سطل زباله سپرده مي شود تا كشور عزيزمان در توليد زباله نيز ركورددار جهاني باشد! كيفيت پائين باعث مي شود معادله سيري ايراني، به معادله «بيشتر بخور» تبديل شود و همين معادله جديد، در درازمدت- طول زمان تحصيل، خدمت، اشتغال و... -به «عادت» تبديل مي شود. داستان عادت و قناعت هم كه پيش تر بيان شد.
¤ مصرف فرهنگ
وقتي عنصر «فرهنگ» گمشده نگاه مديريتي و كلان در كشور باشد، نتيجه اين مي شود كه با طرح عنوان «اصلاح الگوي مصرف» همه بلااستثناء به آب و برق و گاز اشاره مي كنند و «اصلاح» را با صرفه جويي معادل مي دانند، در صورتي كه عرض شد اصلاح يعني حركت به سمت مطلوب و سامان بخشي به امور... اينگونه است كه در اين دايره وسيع، «فرهنگ» به هيچ وجه نمي گنجد و اگر هم با تلاش شبانه روزي مديران فرهنگي بگنجد، باز هم در همان نگاه صرفه جويي خلاصه مي شود؛ صرفه جويي در نگاتيو، در كاغذ، در ساخت دكور، در توليد فيلم(!)، در گريم و... خنده دار است، نه؟ برخورد اقتصادي با حوزه فرهنگ از جمله عجايب روزگار است كه تنها در كشور ما گويي طرفدار دارد؛ حال آنكه اگر به واقع همه نگاه ها، بودجه ها و برنامه ريزي ها به سمت «فرهنگ» معطوف شود، دغدغه هاي اقتصادي كشور نيز در بلندمدت مرتفع مي شود؛ چه آنكه وقتي مردمان يك كشور رابطه عميقي با فرهنگ برقرار كنند- چه فرهنگ اسلامي و چه فرهنگ ايراني و چه حتي فرهنگ ساير ملل- در بسياري رفتارها و هنجارهاي اجتماعي تجديدنظر مي كنند و خود را از درون و بدون اهرم بيروني- ماليات و جريمه و سهميه بندي و...- اصلاح مي كنند. اين همان گمشده بحث اصلاح است؛ به «مصرف در امور فرهنگي». ميزان مطالعه، ميزان توليد كتاب مفيد، ميزان توليد فيلم سينمايي فاخر، آثار هنري ارزشمند، ايجاد دغدغه فرهنگي در بين مردم، توليد سبدهاي كالاي فرهنگي براي هر خانواده ايراني و... با وجودي كه نشان مصرف گرايي دارد، اما اگر هدفمند باشد مي شود همان «اصلاح الگوي مصرف» چراكه دست برقضا در اين مقوله مادر، بايد اسراف صورت بگيرد تا جامعه به سمت تعالي حركت كند. از همين رو معتقدم امسال سال نهادهاي تصميم ساز و اجرايي در حوزه فرهنگ است چراكه فرهنگ مانايي يك حركت اصلاحي را تعيين مي كند و نه جريمه و سهميه بندي و... كه تنها ابزارهايي فصلي است! با اين همه موافقيد كه نام سال را بايد بين خودمان اينگونه تعويض كنيم: اصلاح الگوي فرهنگ و...
¤ آغازي بر يك پايان
همه اين جملات روزه دار؛ تنها مقدمه اي بود بر آنچه تازه سر زبانم جاري شده؛ اما چه مي شود كرد كه هواي حوصله صفحه كمي تنگ است. اما مي توانم كدهايي بدهم تا خودتان در اين شب هاي روشن ربنا، كمي تامل كنيد...تا به حال به الگوي «زمان» و الگوي «ثروت» در كشور از دريچه ذهن يك نسل طلبكار متعلق به 20 سال بعد نگاه كرده ايد؟ ديده ايد چه آسان عمرمان را بر سر هيچ تلف مي كنيم و اصلا به خيال مان هم نيست؟ مصرف درآمدهايمان را چطور؟ اينها اصلاح نمي خواهد؟ همه آنچه ذكر شد و نشد مقدمه اي است بر ضعف هاي فرهنگي كشور چرا كه امروز فرهنگ ايراني - اسلامي ما در هجوم سهمگين شبه فرهنگ ها و خرده فرهنگ هاي تازه متولد شده، چونان پيكري كه به سرطان دچار شده، هر روز و دقيقه به دقيقه آب مي شود...هر زمان كه نگاه ما نسبت به مصائب و مشكلات حتي اقتصادي از دريچه فرهنگ بود؛ تازه حلقه مفقوده معضلات كشور را ديده ايم و دنبال راه حل رفتن و برنامه ريزي هم نه؛ تازه ديده ايم... وگرنه كه همچنان بايد به عنوان اصلاح الگوي مصرف، لامپ كم مصرف به خانه ها بفرستيم!
فرهنگ؛ واحدهاي كوچكي را در اختيار دارد كه از كنار هم چيدن آن، جامعه پديد مي آيد؛ خانواده، مدرسه، محله، دانشگاه، شهر، استان، كشور و...كه در همه اينها «من و تو» نقش داريم اما بيشتر از آنكه نقش فكري و فرهنگي داشته باشيم؛ اگر حوصله بدهيم؛ كمي همراهي فيزيكي خواهيم داشت و تمام!
يادمان باشد كه اين يك هشدار جدي است: «مصرف» اينگونه كه ما امروز به آن مبتلا هستيم، سوغات و سرنوشتي جز «فقر» برايمان نخواهد داشت؛ و فقر هم سرآغاز سقوط و وابستگي و هلاكت است... وقت آن نشده كه كمي به خودمان بياييم؟

 



جرعه هاي جان بخش

¤ پيامبران و اوصياء الهي براي اين كه طمعي به بيت المال نداشته باشند هر كدامشان مشغول كاري بودند.
¤ «عاقل» بدون ايمان، شيطان است.
¤ عمر شما در اثر خدمت به مردم زياد مي شود.
¤ در اولين قدم سير و سلوك، پروردگار متعال آزمايش را شروع مي كند.
¤ ابتداي سفر الي الله، سحرخيزي است.
¤ حب دنيا و حب خدا در يك دل جاي نمي گيرد. بايد از يكي از آنها گذشت.
¤ تنها راه تشخيص وسوسه شيطاني از نفحات قدسي، مراقبه است و مقام مراقبه يعني اين كه سالك تمام و كمال در محضر و حضور حضرت حق قرار دارد.
¤ اگر تحصيلات علمي شما با علم اخلاق توأم نباشد، منقطع مي شود.
¤ علم حقيقي علمي است كه انسان را به هدايت خاصه راهنمايي كند. علمي است كه او را به احوال دلش آگاه بكند.
¤ گمشده مؤمن حكمت و دانش است. اين از ملاقات با امام زمان (عج) بالاتر است.
¤ خداي متعال مي فرمايد: اي دنيا! خدمتگزار باش كسي را كه خدمتگزار من است و آزار بده كسي را كه خدمتگزار توست.
¤ دين، عمل به بندگي حضرت حق است.
¤ اگر آن دين خالص در قلب ما وارد شود تمام آن شلوغي ها از قلب مفارقت مي كند. پس دليل شلوغي قلبي من اينست كه از دين خالص در آن خبري نيست.
¤ اگر از باب رحمت حق، قصد ورود داريد، بايد كمي پول خرج كنيد و به فقرا و مسكينان و يتيمان كمك كنيد.
¤ موسي عليه السلام ده سال در مدين، شاگردي كرد و استاد شد. بدون استاد نمي شود سير و سلوك داشت.
¤ تعلقات است كه مانع پرواز انسان مي شود.
¤ توفيق شما در سير الي الله منوط به اينست كه چقدر به افراد جامعه احسان مي كنيد و اين در رأس امور است.
¤ اگر اراده كني كه خودت را حفظ كني، پروردگار هم در هنگام ارتكاب به معاصي براي تو مانع ايجاد مي كند.
¤ خداوند متعال از جهل نمي گذرد.
¤ ابليس شاگرد نفس است، اگر شما بخواهيد اين نفس را كه استاد شيطان است، بكوبيد و رامش كنيد بايد خود را فقير كنيد، بايد خودتان را در مقابل عظمت حضرت حق «هيچ» بدانيد. بعد از اين مرحله، مرحله شب زنده داري است. اين دو راه، راه مبارزه با نفس است.
¤ آن شيطاني كه مسئول نماز شب است در وسوسه كردن از همه قوي تر است. اما نسبت به مخلصين اسلحه اش كارگر نيست. مواظب آن شيطان باشيد.
¤ آن نيرويي كه بتواند شما را در مقابل شيطان و نفس محافظت كند محبت به پروردگار متعال است.
¤ اهل بهشت حسرت هيچ ساعتي از عمر خود را نمي خوردند، الا ساعاتي را كه در دنيا در غفلت بودند و ذكر پروردگار متعال را نكرده بودند.
¤ قلب خانه ملائكه است، صفات رذيله مثل سگ هاي پارس كننده اي هستند و ملائكه در خانه اي كه سگ باشد وارد نمي شود.
¤ هر چقدر ايمان مومن ترقي بكند يك غصه اي بر او مسلط مي شود كه نكند حجابي بيايد و بين او و محبوبش جدايي افكند.
¤ مباد نعمت هاي خداي متعال شما را مغرور كند.
¤ اگر بخواهيد از دنيا استفاده كنيد بايد اول از پله آخرت شروع كنيد.
¤ در آخر الزمان شيطان مي آيد و اول كاري كه مي كند اين است كه عقيده ها را مي برد.
¤ تنها ياور شما در مواجهه با حضرت ملك الموت سلام الله عليه عمل صالح شماست.
¤ حضرت ملك الموت عليه السلام به صورت عمل خودمان ظاهر مي شود.
آيت الله عبدالكريم حق شناس
رضوان الله تعالي عليه

 



هلاك توپولوف

من هلاك تو و خاك زير پاتم، توپولف!
من زمين خورده ي جعبه ي سياتم، توپولف!
كشته ي تيپ زدن و قـدّ و بالاتم، توپولف!
مرده ي ريپ زدن و ناز و اداتم ، توپولف!
قربـون اون نوسانــات صداتم، توپولف!
يه كلوم ختم كلــوم بنده فداتم، توپولف!
¤
من هواپيما نديدم اينجوري ناز و ملــوس
مي پري پر مي زني روي هوا عين خروس!
بذار ايرباس واست عشوه بياد- دراز لوس-
بدگ لا چش ندارن ببيننت، خوشگل روس!
قربون چشات برم، محــو نيگاتم، توپولف
يه كلوم ختم كلــوم بنده فداتم، توپولف!
¤
مـــا رو مي بري نقـــاط ديدني وقت فرود
گاهي وقتا سر كـــــوه و گاهي وقتا ته رود
مي فرستن همه تا سه روز به روحمون درود
مي خونه مجري سيما واسمون شعر و سرود
چرا ماتم مي گيرن، مبهوت و ماتم توپولف!
يه كلــوم ختم كلــوم بنده فداتم، توپولف!
¤
وقتي عشقت مي كشه گاهي با كلّه مي شيني
به جــاي باند فرود، توي محله مي شيني
يا مي ري تـوي ده و رو سر گلـّه مي شيني
زودي مشهور مي شي، رو جلد مجله مي شيني
پي گيرعكسا و تيتر خبراتم توپولف!
يه كلــوم ختم كلــوم بنده فداتم، توپولف!
¤
مي خوام از خدا كه يك لحظه نشم از تو جدا
چونكه وقتي باهاتم هي مي كنم يـاد خدا
بدون نذر و نيـــاز بــا تو پريدن، ابدا!
مي كنم بعد فرود تمــوم نذرامـو ادا
واســه جنـّت بليتت گشتــــه براتم، توپولف!
يه كلـــوم ختم كلــوم بنده فداتم، توپولف!
¤
تو كه هي رفيقاي ايرونيتو ياد مي كني
كي ميگه تـو انباراي روسيه باد مي كني؟
ما رو پيك نيك مي بري، سقوط آزاد مي كني
خدا شــــادت بكنه، روحمونو شاد مي كني
بري تا اون سر اون دنيا هم باهاتم، توپولف!
يه كلــوم ختم كلــوم بنده فداتم، توپولف!

 



گفتگو با امير حسين شقاقي كارآفرين برتر جشنواره شيخ بهايي براي آنان كه دنبال راه موفقيت مي گردند

ليلا باقري
خوردن شيريني و شكلات هم خلاقيت مي خواهد. اصلا انجام جزئي ترين كارهاي روزانه و برخورد با كوچكترين اتفاقات هم خلاقيت مي خواهد. براي همين است كه از بين هزاران سيبي كه توي سر فرزندان آدم خورد فقط نيوتن بود كه ذهن خلاقش به جاذبه زمين فكر كرد و آني شد كه ديديم. در ايران همه ما روزانه حداقل يك بار شيريني يا شكلات آنهم بيشتر از نوع خارجي ش را مي خوريم اما تنها يك نفر به ذهنش مي رسد كه:« اغلب محصولات شيريني و شكلاتي كه مصرف مي كنيم توليد غرب است. 20 درصد فضاي سوپر ماركت ها و روزنامه فروشي ها را محصولات شيريني و شكلاتي اشغال كردند. در كشور حدود 120 هزار سوپر ماركت داريم. اگر غربي ها روزانه به اندازه 20 هزار تومان هم در اين فروشگاه ها حضور داشته باشند رقم خيلي سنگيني به جيبشان مي رود. يكي از كارهاي ما شناسايي نياز پنهان مردم است و اينكه آن محصول را با كيفيت تر در فاز پنجم توليدمان در اختيار مردم قرار دهيم و محصولات خارجي را كم كم از كشور بيرون كنيم.»
«امير حسين شقاقي» كارآفرين خلاق 32 ساله كشورمان، ليسانس مديريت بازرگاني دارد و در جشنواره ملي كارآفريني سال 86 جزء 12 كارآفرين برتر جشنواره شيخ بهايي شناخته شده است. چرا؟! چون توانسته سال 83 كارخانه اي را راه اندازي كند كه در شرف چهار ساله شدنش 4 كارخانه ديگر را هم در دل خود جاي داده و در مجموع براي 2800 نفر ايجاد اشتغال كرده است. در 30 سال گذشته در كشور ما به ندرت اتفاق افتاده كه يك مجموعه كاري هر سال بتوانند «يك» كارخانه تاسيس كند. سال 87 هم كارخانه اي افتتاح مي كنند كه بزرگترين كارخانه صنايع غذايي دنيا محسوب مي شود. بله بزرگترين در دنيا...باقي قضايا را در ادامه بخوانيد.
50 ميليون دلار صادرات غيرنفتي
محصولات كارخانه هاي آقاي شقاقي شيريني و شكلات و كيك است تا كام مردم، «ايراني» شيرين شود. اين جوان خلاق در زمينه محصولات توليدي اش مي گويد: «در سابق محصول توليدي كيك در ايران زياد ماندگاري نداشت. ما براي اولين بار كيكي با ماندگاري بيشتر توليد كرديم. در تمام دنيا براي ماندگاري بيشتر اين محصول از الكل استفاده مي كنند در حالي كه ما بدون استفاده از هر گونه مواد افزودني و الكل محصول را 9 ماه نگه مي داريم. كيك يكي از پرفروش ترين محصولات جهاني است. كيك ايران هم چون بيشتر از 40 روز ماندگاري نداشت صادر نمي شد. اما ما توانستيم صادرات هم انجام دهيم.»
بد نيست بدانيد محصولي كه بيش از 15 درصد رطوبت داشته باشد نگه داشتنش بدون مواد افزودني ممكن نيست. در دنيا چهار كارخانه بدون مواد نگه دارنده، كيك توليد مي كنند كه هر چهارتا از الكل استفاده مي كنند اما خلاقان ايراني توانستند اين توليد را بدون مواد افزودني انجام دهند. جالب است بدانيد كه براي گرفتن استاندارد محصول، يك سال مشكل داشتند. كارشناسان باورشان نمي شده كه آنها بتوانند محصول را تا 9 ماه نگه داري كنند، آنهم بدون هيچ افزودني. در حال حاضر هم 15 خط توليد دارند كه همه بدون دخالت دست، محصولات را توليد مي كند. آقاي خلاق مدير عامل و سهامدار كارخانه مي گويد كه به اميد خدا امسال مي توانند بيش از 50 ميليون دلار صادرات غير نفتي داشته باشند.
آقاي شقاقي! درباره برآورد اقتصادي و اشتغال زايي كارخانه ها بگوييد.
در كارخانه هاي تازه افتتاح شده مشكل گاز داريم كه اگر رفع شود و مشكل ديگري پيش نيايد فكر كنم پنجاه ميليون دلار صادرات داشته باشيم. در كارخانه صنايع غذايي هم كه در شرف افتتاح است بالاي شش هزار نفر اشتغال زايي دارد و شايد بالاي سيصد هزار ميليون دلار صادرات غير نفتي داشته باشيم. اين مي تواند كمك بزرگي براي فاز پنجم ما باشد.
دستگاه هاي مورد نياز را خودتان ساختيد يا وارد كرديد؟
اگر مي خواستيم دستگاهها را وارد كنيم بايد بيش 100 ميليون دلار ماشين آلات وارد مي كرديم. با گروه فني مهندسي خودمان 50 درصد دستگاه ها را ساختيم و 50 درصد هم وارد كرديم و اين 100 ميليون دلار را به 10 ميليون دلار رسانديم.
همه اينها نتايج فكر خودتان بود؟
ببينيد من همزمان با تحصيل كار هم مي كردم. كار در زمينه شيريني و شكلات را هم از دستفروشي شروع كردم تا رسيدم به فروشندگي و ويزيتوري و توليد. شغل خانوادگي هم نبود. در كشور ما همه فكر مي كنند حتما بايد كارخانه فولاد بزنند تا موفق شوند در صورتي كه اينطور نيست. در دنيا هيچ شغلي را نداريم كه با ديگري فرق كند، همه شغل ها شبيه به هم هستند. شركت dhl يك شركت باربر است. اگر شروع به كار شركت را نگاه كنيد، مي بينيد نامه يا پاكت را حمل مي كند و 30 ميليون دلار از دست مردم پول مي گيرد. شغل ها با «نام» پيش نمي رود بلكه با كار گروهي و داشتن هرم نيروي انساني و نيروي فكري به موفقيت مي رسد. جوانها نبايد فقط به اين فكر باشند كه صادرات نفت كنند يا كارخانه فولاد تاسيس كنند...
خب چاره اين جوان ها چيست؟
اول بايد از نام و شهرت شغل بيرون بياييم. يكي از اهداف كار ما بيرون آمدن از نام بود. اول بايد خودمان و جامعه مان را بشناسيم. نبايد از همان شروع توقع پست رياست داشت. بايد هر شغلي را كه بهمان گفتند انجام دهيم تا بعد خودمان را در آن شغل پيدا كنيم. اين يعني رسيدن به خود شناسي. وقتي به اين مرحله رسيديم بعد بگوييم كه كارمان اينجا گير دارد و نوبت دولت است كه كمك مان كند.
نكته دوم دور كردن خود برتر بيني است. وقتي با جوانها صحبت مي كنم، مي بينم علاقه اي به كار، خارج از رشته تحصيل شان ندارند. مي گويند اگر من مديريت خواندم بايد حتما مديريت كنم. در صورتي كه بايد از جايي شروع كرد و آرام آرام به جامعه شناسانده شويم...اشكال كار قدم به قدم حركت كردن است؛ همه مي خواهند يك شبه ره صد ساله بروند؛ خب نمي شود!
آخر سرمايه هم شرط است؛ خود شما براي شروع كار چقدر سرمايه داشتيد؟
سرمايه يك ابزار است. براي شروع، داشتن «اعتبار» مهم است. وقتي در جامعه شناخته شويم سرمايه هاي بيكار از آن ما مي شود. من هر چه قدر تلاش كنم در نهايت سرمايه ام يك ميليارد تومان مي شود. اگر بخواهم كار هزار ميلياردي انجام دهم چون سرمايه اش را ندارم نبايد كار را شروع كنم؟! بايد اهداف و خودم را بشناسم و اين اهداف را مورد پذيرش بزرگان كنم تا اجازه دهند كه من اين فرصت را در كشورم ايجاد كنم.
افراد بايد در محيط كار قرار گيرند و خودشان را معرفي كنند و مطمئن باشند كساني هستند كه آنها را حمايت كنند. خوابيدن در خانه به بهانه نداشتن كار و سرمايه درست نيست. كسي كه مديريت بازرگاني خوانده نبايد تعيين تكليف كند كه چون من بازرگاني خواندم بايد مديريت كنم. همين كه به من فرصتي داده شد بايد خلاقيت و توانايي خودم را نشان دهم. وقتي ماهيت اصلي من مشخص شد محال است ديگر مرا از دست بدهند.
الان بالاي پنجاه نفر مدير توليد لازم دارم و نمي توانم پيدا كنم. با اينكه اين همه فارغ التحصيل دانشگاه داريم. چون اكثر فارغ التحصيلان ما فول نيستند. آنهايي كه واقعا كار بلد هستند، مشغول به كار هستند. بايد حداقل يك سال روي نيروهايي كه دارم، كار كنم تا چيزي كه مي خواهم را ياد بگيرند. بهره هاي بانكي و سرمايه گذاري هم اين اجازه را نمي دهد كه خط توليد را خاموش كنيم تا به افراد آموزش دهيم. مجبور شدم يك آموزشكده كوچك جلوي كارخانه ايجاد كنم تا افراد يك سال قبل از استخدام آموزش هاي لازم را ببينند. چون دانشگاه هاي داخل كشور پاسخگوي آنچه را كه من مي خواهم نيست.
چقدر به كار تيمي بها مي دهيد؟
خيلي منتها يك اشكالي در كشور ما وجود دارد؛ همه كارخانه هاي دنيا در 30 سالگي جهاني مي شوند و كارخانه هاي ايران در 30 سالگي از كار مي افتند. ضررش هم بيشتر از اينكه به خود كارخانه برسد به جامعه مي رسد. تا جامعه مي خواهد از اين كارخانه ثمره ببيند، بسته مي شود...
مشكل كجاست؟
من به عنوان مدير چقدر مي توانم روزي 18 ساعت كار كنم؟ بايد نسل بعد از خودم را آموزش دهم و جوان ها را از دانشگاه بياورم و آماده شان كنم تا كارخانه پس از 30 سال ورشكسته نشود. يك كارخانه دار وقتي 60 ساله مي شود ديگر حوصله كار كردن ندارد، فرزندش را هم براي مديريت آموزش نداده است تا كار را ادامه دهد؛ همينطور كارخانه خودش پيش مي رود تا كارخانه ور شكسته مي شود!
كار تيمي يعني اين كه بعد من كسي باشد كه كارخانه را سرپا نگه دارد. اگر من علاقه داشتم به جايي برسم بايد همين علاقه را به نسل بعدي مديرانم منتقل كنم. تعويض مكرر مدير و بها ندادن به او شايد مرا در رسيدن به پول كمك كند ولي كارخانه رشد نخواهد كرد و سودي را به جامعه نخواهد رساند. من نبايد مديرانم را محدود به حقوق كنم كه وقتي از كارخانه بيرون آمدند همان آدم ترسوي قبل باشند كه جرات ريسك و خطرپذيري نداشته باشند و خودشان به تنهايي نه تنها مدير خوبي نباشند بلكه نتوانند براي يك تيم ديگر كار دست و پا كنند و آن را پيش ببرند.
نمي خواهيم زياد وقتتان را بگيريم؛ حرف آخري كه مي خواهيد به نسل سوم بگوييد...
معتقدم اگر تلاش و فعاليت من زياد باشد كسي دلش نمي آيد كارم را راه نياندازد. اگرچه بروكراسي در كشور زياد است اما به نظرم اين اشكال به اين علت نيست كه ما بد هستيم. همه ايراني ها دوست دارند به هم كمك كنند اما وقتي افراد متخصص سر جاي خودشان نباشند كاري كه بايد ظرف نيم ساعت انجام شود، 2 ماه زمان خواهد برد...نسل سوم اول نبايد نا اميد شود و دوم نبايد در انتظار بماند بايد حركت كند!

 



نقد سوم

زهرا كيايي
مي خواستم براتون ننويسم چون هم وقت نداشتم و هم اميد! آخه اين روزا ديگه براي ما عادي شده كه كسي به انتقادات توجهي نكنه و راه خودشو بره !
ديگه وقتشه آدم نسل سومي هم جنس آدمو بشناسه!
ياد كودكي ها و نوجواني ها بخير كه اول فكر مي كرديم آدم بد نيست و بعد هم كه كمي بزرگتر شديم و تخفيف داديم گفتيم خوب، ايراني بد نيست همه يه دست و حقيقت طلبند نه بابا مگه مي شه كسي به خاطر هر چيز ديگه اي پا روي حق بذاره اما ظاهرا هردو تفكر تو زرد از آب در اومد! نسل سوم رو دست كم گرفتيد و دست كم اين توقع از كيهان نمي رفت.
اول اينكه گفته بوديد دو اثرتون رو بفرستيد براي ما نه دو اثر بيافرينيد براي ما پس آثار مي تونه متفاوت باشه چون شما محدوديتي هم نگذاشته بوديد پس اين خيلي غيرحرفه اي بود كه بگيد چرا سياسي فرستاديد واقعا جا خوردم وقتي هفته پيش با اون نوشته برخورد كردم!
دوم اينكه براي نسل سوم چه چيزي مهمتر از هويت ملي و شخصيتشه كه نخواد توي يه مسابقه قلمش رو در مسير اين دغدغه اصلي كه سازنده آينده خودش،سرزمينش و جهانشه امتحان كنه !
سوم اينكه هيچ حوزه اي از دسترس نسل سوم خارج نيست ما توي خيابون مي ريم، توي ذرات ريز هسته اي سرك مي كشيم، توي فضا مي ريم،كسي توي جهان پيدا نشده كه جلومون رو بگيره... حال شما چطوري مي خوايد از ورود ما در عرصه نقد تند سياسي و البته از سر درد و دلسوزي جلوگيري كنيد؟!
عجيب اين روزا روزاي براورده نشدن توقعاته چي فكر مي كرديم چي شد؟!
گويا بعد از اون افكار كودكي و نوجواني كه رد شد امروز بايد اين فكر نسل سومي رو هم رد كنيم كه بزرگان سرزمين ما در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي و قلم از اينكه ببينند نسل سوم آنقدر قوي و بزرگ شدند كه دردها رو تشخيص بدن، نقد كنند و گاهي حتي براي اصلاح آستين همت بالا بزنند خوشحال مي شن و دست ما رو مي گيرند و تشويق مي كنند مثل اينكه اين در كشور نسل من دردي فراگيره كه بزرگان ورود نسل هاي ديگه رو سخت مي پذيرند همون درد كهنه اين روزهاي ما كه برخي نتونستند حضور مديراني جوان را در راس حكومتي تاب بيارند ...
ضمنا اگه تيز حرف مي زنيم نه از سر ناراحتي يا عناد بلكه از اونجا كه زبان نقد رو رك و تند مي دونيم. آخه نقاد بايد دلسوز و علاقمند باشه و مسلط تا نقد كامل و درستي داشته باشه نقد آبكي يعني بي اطلاعي و شعار آگاهي دادن يعني بي علاقگي و شعار دلسوزي دادن...
پس نسل سوم هم شما رو خوب مي شناسه و هم دوستتون داره.
اميدواريم كه صفحه نسل سوم با جدي شمردن نسل سوم انقلاب در آگاهي و درك و تحليلش با سطحي بسيار بالاتر ارائه بشه چون اگه اشتباه نكنيم يك روزي بزرگترين فرماندهان ما با جدي ترين تحليلات سياسي و نظامي در خط مقدم جبهه و پشت آن همين جوانان نسل سومي بودند. نسل سوم رو براي خط مقدم و پشت جبهه جنگ نرم آماده كنيد!
متشكرم
يا علي
¤¤¤
نسل سوم: از اين دقت و ظرافت نقادانه ممنونيم اما شما هم مانند برخي دوستان نكته اصلي حرف و تذكر و انتقاد ما را متوجه نشدين. مگر نه اين است كه ما در اين چند سال هر زمان كه لازم بوده با دستي پر و نوشته اي دانش محور بدور از امواج و احساسات وارد ميدان شده ايم؟ نكته اي كه در باب ارسال آثار وجود داشت اين بود كه دوستان افكار و عقائد خود را ننوشته بودند و به تكرار برخي نوشته ها و نقدها اكتفا كرده بودند كه اگر بخواهيم آنها را در كيهان منتشر كنيم به تيغ جرح و تعديل گرفتار مي شوند...چرا؟ چون بر مدار تعقل نبوده است و بيشتر موج سواري و شعارزدگي بوده؛ حرف اصلي ما در آن تذكر و انتقاد اين بود كه كجاي فراخوان ما بوي «سياست زدگي» مي داد؟ سياست يعني بصيرت در مواجهه با رويدادها و نه فرياد بي هدف! اگر با اين نكته مشكل داريد ديگر بايد فكري اساسي كرد. ما هرگز نمي خواهيم در آثار دوستان ردپاي احساس و شعارزدگي ديده شود؛ خاصيت نسل سوم اگر رك گويي و صراحت هست؛ هدف گيري دقيق و مبتني بر منطق هم هست! باز هم از نامه و اظهاراتتان ممنونيم. افسران جوان جنگ نرم در ابتدا بايد مشق افسري بياموزند و اين با شعار و سطحي نگري در مغايرتي آشكار است.

 



كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم ويرايش دوم

براي ما بسيار سخت است كه گلچيني از بهترين هايي را كه به نسل سوم جان تازه دادند در اين ستون جاي دهيم. كلي بالا و پايين رفتيم و هر نوع كلاهي كه داشتيم قاضي كرديم تا اين شد:
سيده نجمه موسوي. حسين حياتي. زهرا عبداللهي. روح الله جعفري راد. صالح شخصي. عطيه سادات حسيني. طيبه مولايي. سميه كاووسي. فاطمه مرسلي. محمدتقي كرامتي. هدي مقدم. زينب اسلامي. مريم حاجي علي. مجيد دائي. مليحه اكبري. مهديه وجيهي. عمار عربي. محدثه رزم خواه.
و اين دوستان عزيز به عنوان رقيبان جدي كارگاه جهت اعضاي جايگزين:
زينب توقع همداني. احمد طحاني. رقيه حاجي باقري. سجاد حريري. سعيد توكلي. زهرا كيايي.
و اما بعد:
همه افرادي كه نامشان در بالا ذكر شد در اولين فرصت مشخصات كامل خود را به اين نشاني بفرستند. (kayhane14gmailcom) ضميمه مشخصات؛ يك گزارش اجتماعي با موضوعي از « ترافيك ،اجاره نشيني ، بيكاري» باشد كه به انتخاب خود افراد بايد تهيه و تنظيم شود. نوع نگاه نسل سومي، برخورداري از اسلوب نوشتاري مطبوعاتي و استفاده از اطلاعات مستند از مهمترين لوازم يك گزارش قابل قبول است.
و اما بعدتر: هر كسي كه فكر مي كند بايد نامش در اين ستون مي آمده و نيامده دست روي دست نگذارد و به سرعت با ارسال دوباره آثارش با ما تماس بگيرد؛ راه همچنان باز است و شما عزيز ما هستيد و ما به شما اعتماد داريم.
انتقاد سعيد باقري هم وارد است درباره شعراي خوش ذوق. براي همين يك جلسه ويژه براي شعرا هم داريم اما نه كارگاه.
از همه دوستاني كه عاشقانه و صبورانه با ما راه آمدند و تحمل كردند اين اداهاي ژورناليستي را ممنونيم. برخي دوستان را هم به سرويس سياسي معرفي كرديم. ضمنا ارتباط ما با همه دوستان همچنان پابرجاست و اهالي كارگاه چه آنها كه اسمشان در ستون هست و چه آنها كه نيست؛ روي سر ما جا دارند.
اين شب ها زياد دعايمان كنيد كه سخت محتاجيم!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14