(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 24 شهريور 1388- شماره 19463
 

هميشه در دسترس!
ستون هاي كاخ عصبيت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هميشه در دسترس!

خعلتبري، عباسعلي - 2
وزير امورخارجه (از سپتامبر 1971)
خيلي محرمانه
عنوان خطاب: آقاي وزير
به عنوان يكي از با كفايت ترين و با تجربه ترين مقامات ايراني، عباسعلي خلعتبري متخصصي خونسرد و درستكار است و اين احساس را ايجاد مي نمايد كه بيشتر يك مجري دقيق سياست است تا يك بدعتگذار در سياست. او در انظار عمومي به طور مؤثري نقش بازي مي كند و در برابر سؤالات سخت، به سهولت خود را نمي بازد. به هر حال، در داخل كابينه او گاهي با همكاران خود، مشكلاتي دارد. به علت اينكه او عضو محافل داخلي تهران نيست و به علت طبيعت فردگراي ارتباطات قدرت در ايران، او در پاره اي مواقع از وزرايي كه داراي ارتباطات قوي و خوبي هستند و خود را درگير سياست ها و هدايت سياست هاي خارجي، بدون توجه به وزير امورخارجه، مي كنند، ناديده گرفته مي شود. با وجود اين سابقه خدمت طولاني وي، نشانگر اين است كه مورد حمايت و اعتماد شاه است، و اصل مسئله همين موضوع است. خلعتبري نسبت به ايالات متحده صميمي است و همواره در دسترس بوده و ارتباطات خوبي با مقامات آمريكايي داشته است.
دبيركل سنتو:
به عنوان دبيركل سنتو در خلال سالهاي 67 - 1961، خلعتبري خود را كفايت، وظيفه شناس و هماهنگ كننده اي مؤدب نشان داده است. او گاهي زيردستان خود را براساس بستگي هاي فاميلي و موقعيت اجتماعي آنها انتخاب مي نمايد، ولي او روحيأ دبيرخانه سنتو را نسبت به وضعيت پائيني كه در ابتدا داشت، بالاتر برده است. او سعي كرد يك ظاهر بي طرفي را در اجراي وظايفش حفظ كند، ولي گفته شد كه بدون ترديد تحت نفوذ ديدگاههاي دولت خودش بوده است. او به گونه اي كار كرد كه موارد مربوط به سنتو را در قالب نيازهاي سياست خارجي ايران گسترش دهد.
دبيركلي سنتو به طور سنتي بين ايران، تركيه و پاكستان چرخشي است، به هر حال در سال 1964، شوراي وزيران سنتو رأي داد كه خلعتبري يك دورأ ديگر در اين شغل باقي بماند.
سوابق خدمتي:
خلعتبري دكتراي حقوق از دانشگاه پاريس دارد. از سال 1942 وارد خدمات ديپلماتيك شده و به عنوان سفير در لهستان، معاون وزير در امور سياسي در وزارت امورخارجه و معاون وزارت امورخارجه كار كرده است. او شاه را در سفر به اتحاد جماهير شوروي در سال 1972، به ايالات متحده در 1973 و 1975 و 1979 همراهي نموده است.
اطلاعات شخصي:
خلعتبري، جدي، آرام و خوش صحبت و در وزارت امورخارجه مورد علاقه و احترام است. وي به مطالعه و اسب سواري علاقه دارد. او كتاب Lصirow et le pacte orientale را نوشته است. خلعتبري حدود 66 سال دارد، فرانسه و انگليسي را خوب صحبت مي كند. او و همسر جذابش، منظر اصفيا، داراي سه دختر و يك پسر هستند. خانم خلعتبري به فرانسه و انگليسي خيلي خوب تكلم مي كند.
1 اوت 1978 - 10/5/57
درخشش، محمد - 1
تاريخ: 12 فوريه 1962 - 23/11/40
خيلي محرمانه
از: سفارت امريكا، تهران - مرسلأ شماره 173
مذاكره با وزير فرهنگ، درخشش
در اين مرسله، صورت مذاكرات بين وزير فرهنگ، محمد درخشش و كارمند سفارت ارسال مي گردد.
از طرف سفير: هاري اچ. شوارتز رايزن سياسي سفارت
پيوست: صورت مذاكرات
رونوشت به: كليه كنسولگريهاي آمريكا در ايران
خيلي محرمانه
صورت مذاكرات شركت كنندگان: محمد درخشش، وزير فرهنگ جرج كيو، وابسته سفارت
زمان: 3 ژانويه 196 - 13/10/40
وزير فرهنگ
درخشش خود را در مقام وزارت فرهنگ به وضوح مطمئن تر از شش ماه قبل احساس مي كند. صرفنظر از اين واقعيت كه وزير، مشكلات متعددي دارد، او احساس مي كند كه پشتيباني معلمين را د2ارد كه از هر چيزي مهمتر است. درخشش احساس مي كند كه مديريت و رهبري كه وي در خلال تظاهرات معلمان از خود نشان داد، ثابت نموده است كه او مي تواند به خوبي كنترل آموزگاران را در دست داشته باشد. براساس گفتأ درخشش، بحران زماني آغاز شد كه دولت پيشنهادات خود را به آموزگاران ارائه نمود. اكثريت آموزگاران نمي خواستند آن را بپذيرند، به هر حال، درخشش با خاطرنشان كردن اين موضوع كه دولت به حد كافي به خواسته هاي آنها پاسخ داده بود تا آنها را براي بهسازي وزارت فرهنگ قادر سازد، بر قبول آن توسط فرهنگيان پافشاري نمود.
درخشش داراي مشكلات فرسايندأ جاري متعدد است. ابتدا مبارز با بي سوادي است كه عليرغم شروع خوب آن با مشكل روبرو گرديد، زيرا بودجه اي براي آن وجود ندارد. درخشش احساس مي كند كه اين خيلي بدشانسي است، زيرا برنامه نياز به هزينه خيلي گزافي ندارد. ولي احتمالاً مشكل اصلي درخشش در كمبود نگران كنندأ متخصصين اداري و سازماندهي در سطح وزارتخانه است. گسترش فوق العاده آموزشي ايران نياز غير قابل اجتناب و بيش از حدي به متخصصين اداري كه در جريان امور باشند، دارد، ولي در حال حاضر، وزير نه داراي پرسنل باتجربه و نه امكانات آموزش دادن به آنها است.
دانشگاه تهران
درخشش اظهار داشت كه دانشگاه تهران در وضع بسيار بدي است. بسياري از استادان درجه بالا فاقد صلاحيت هستند. به هر حال، درخشش قدرت زيادي ندارد كه بتواند شخصاً با اين مشكل مبارزه نمايد، زيرا بسياري از استادان به دلايلي غير از كارآيي تخصصي و حرفه اي به كار گرفته شده اند. درخشش اظهار داشت كه فقدان رهبريت خود و خدمتگزار در ميان استادان دانشگاه تهران، موجب گرديده است كه دانشجويان در جاي ديگري به دنبال رهبريت بگردند و در نتيجه، آنها به صورت مهره هاي (پياده شطرنج) سياسي درآيند.
دانشگاه شيراز
درخشش صادقانه نگران دانشگاه است. او گفت كه اين هم مورد ديگري است كه او شخصاً روي آن كنترل كمي دارد، زيرا كل پروژه در دست حسين علا است، مردي كه در غباري از كهولت و پيري گم شده است. درخشش معتقد است كه اگر قرار باشد دانشگاه پيشرفت نمايد، اداره آن بايد در دست يك گروه پرتوان خارجي باشد. دانشگاه پنسيلوانيا مي رود كه دانشگاه را اداره نمايد، ولي درخشش معتقد است آنها كاملاً آزاد نخواهند بود آن گونه كه لازم بدانند دانشگاه را اداره كنند، و نتيجأ آن اين خواهد بود كه اعمال نفوذهاي خارجي شانس موفق شدن دانشگاه را به تعويق مي اندازند.

 



ستون هاي كاخ عصبيت

اين جا دليل ترس علي(ع) را براي انسانها، بهتر درك مي كنيم كه فرمودند:
ايهاالنّاس ا ن أخوف ما أخاف عليكم اثنان ، اتباع الهوي، و طول الا مل فأمّا اتباع الهوي فيصد عن الحق ّ ، و أمّا طول الأمل فينس ي الاخ ره ، الاوا ن الدنيا قد ولت(77)
اي مردم، من بر شما از دو چيز مي ترسم، پيروي هواي نفس، و آرزوهاي طول و دراز و اما پيروي هواي نفس شما را از حق ّ بازمي دارد، و اما طول آرزوها، آخرت را از ياد شما مي برد، آگاه باشيد كه دنيا پشت كرده و مي گذرد.
پيامبران و اوليأ خدا بيشترين تلاش خود را در تزكيه انسان به كار بردند، چنانچه تزكيه را قبل از تعليم قرار دادند.
قد افلح من زكيها، آن كه تزكيه شد رستگار شد.
تزكيه كه پاكسازي دروني است، آلودگيها و امكان پذيرش انحرافها را از درون انسان پاكسازي مي كند و زمين دل انسان را آماده باروري دانه هاي معنويت و هدايت مي سازد، اين كه در انقلاب اسلامي، به مسأله انقلاب فرهنگي تأكيد بسيار مي شود و بارها امام(ره) و مقام معظّم رهبري برلزوم تزكيه، تحوّل فرهنگي، بازگشت به خويشتن واقعي و طرد غرب زدگي، دعاو درك مفاهيم انساني ومعنوي اصرار مي كنند و در هر فرصتي آن را گوشزد مي نمايند براي اين است كه آيندأ انقلاب تضمين شود. انسانها چنان ساخته شوند كه زمينأ ظهور طاغوتها، شاهان فرعونها و ديگر چهره هاي فتنه گر از بين برود.
2- كبر و غرور و سركشي
مفردات راغب در معني كبر مي نويسد: حالتي را كه به انساني شگفت زده نسبت به نقشش، دست مي دهد كبر گويند و آن اين كه نفس خود را از ديگران برتر و بالاتر و بزرگتر مي بيند.
المنجد، در معني عجب، مي نويسد: عجب عبارت است از انكارآنچه را كه به تو وارد مي كنند و ايراد مي گيرند.
و اصول كافي (جلد 3) مي نويسد: كبر بر خلاف تواضع، اين است كه كسي خود را از ديگران بزرگتر و بالاتر داند و بر او گردنكشي و سرافرازي كند، ولي عجب آن است كه انسان خودبين و خودپسند باشد و بر خود ببالد.
رسول خدا(ص) فرمود، زماني موسي(ع) نشسته بود كه ناگاه شيطان به سوي او آمد و كلاه درازي به سر داشت، نزديك او كه رسيد كلاه از سر برداشت و به او سلام كرد. موسي گفت تو كيستي؟ گفت من شيطانم، موسي گفت شيطان تويي! خدا آواره ات كند، شيطان گفت من آمده ام به خاطر منزلتي كه نزد خدا داري سلامت كنم، موسي(ع) گفت اين كلاه چيست؟ گفت به وسيلأ اين كلاه دل آدميزاد را مي ربايم، موسي گفت به من خبر ده از گناهي كه چون آدميزاد مرتكب شود بر او مسلط مي شوي؟ گفت! هنگامي كه او از خودش خوشش آيد و عملش را زياد شمارد و گناهش را كوچك بشمارد. (87)
امروز شعار اساسي انقلاب اسلامي برعليه استكبار و مستكبرين است، اين استكبار است كه جهان را به كام چپاولگرها و دشمنيها و فساد مي كشاند. اين استكبار است كه با عملكردهاي منفعت طلبانأ خود استضعاف ايجاد مي كند. و به خاطر ماهيّت خود با هر حركتي كه منافع غاصبانه و غيرمشروعش را به خطر بياندازد مخالفت مي نمايد.
در بررسي حركت انبيأ و آنها كه به مقابله با ارشاد و هدايت پيامبران برخاستند، با اين حقيقت مواجه مي شويم كه مستكبرين با شروع دعوت پيامبران بلافاصله خطر را احساس كرده به مخالفت برخاسته اند. درسوره اعراف كه هدف حركت انبيأ را عموماً دعوت مردم به عبادت خدا و انكار طاغوتها مي خواند، مطرح مي شود كه مستكبرين و گردنكشان همواره با اين حركت مخالفت كرده اند و مانع پرستش خدا شده اند، چه آنها منافع خويش را با عبوديت خدا كه عصيان بر عليه همأ مظاهر شرك و كفر و مادّه پرستي است در تضاد مي بينند. و لذا نه تنها به آن تن نمي دهند كه با تمام نيرو به مخالفت برمي خيزند. (97)
امام علي(ع) در خطبه 432 كه به نام «قاصعه» خوانده مي شود، طولاني ترين و در عين حال عبرت آميزترين و شيواترين بيان را درباره گردنكشي و استكبار نموده است كه به قسمتهايي از آن اشاره مي كنيم تا شايد عمق رذالت و گسترأ فاجعأ صفت استكبار روشن شود.
الحمدلله الذي لب س الع ز والك بريأ، واختارهما ل نفس ه دون خلق ه ، و جعلهما ح ميً و حرماً علي غير ه ، واصطفاهما ل جلال ه و جعل اللعنه علي من نازعه ف يه ما م ن ع باد ه . . .
حمد خدايي را سزاوار است كه عزّت و بزرگي را به خود اختصاص داد و آن را بر ديگران حرام نمود، آن را براي جلال خويش برگزيد و لعنت كرد بر انسانهايي كه در اين دو جامه با خدا نزاع كنند.
پس درس بگيريد از آنچه خدا با ابليس كرد، و اعمال طولاني او را نابود كرد، و سعي بسيار او را تباه ساخت در حالي كه شيطان 60000 سال خدا را عبادت كرده بود كه معلوم نيست از سالهاي دنياست يا سالهاي آخرت، شيطان تنها يك دم گردنكشي و كبر ورزيد!! پس كيست كه بعد از شيطان با به جاي آوردن گناهي مانند گناه او از عذاب خدا آسوده باشد؟ به خدا قسم امكان ندارد كه خدا بشري را به اين صفت به بهشت درآورد، در حالي كه فرشته اي را به سبب آن خارج كرده است. حكم خدا براي اهل آسمانها و زمين يكسان است و بين خدا و هيچ يك از مخلوقات او در آنچه بر عالمها حرام كرده است اجازتي نيست.
فالله الله في ك بر الحم يه و فخر الجاه ل يه ، فاً نه ملاق ح الشتان و مناف خ الشيطان اللاّ تي خدع ب ها الأمم الماض يه ، و القرون الخال يه ، حتّي أعنقوا ف ي حناد س جهالت ه و مهاو ي ضلالت ه ذللاًعن س ياق ه ، سلساً ف ي ق ياد ه ، أمراً تشابهت القلوب ف يه، و تتابعت القرون عليه و ك براً تضايقت الصدور ب ه .
خدا را، خدا را از او بترسيد در گردنكشي و خودپسندي، كه از ناداني و كبر برمي خيزد، چرا كه كبر پديدآورندأ دشمنيها و اميد نگاههاي شيطان است كه به آن مردمان گذشته را در قرنهاي پيش فريفت، آن چنان كه در تاريكيهاي ناداني و دامهاي گمراهي او افتادند، در حالي كه در برابر راندن او رام و به كشيدنش آرام بودند «مقاومتي در برابر خواسته هاي شيطان نداشتند» اين شتاب به سوي شيطان كاري است كه دلها در آن يكسان و گذشتگان در آن از هم پيروي كردند و به سوي خودپسندي، كه سينه ها از آن تنگ آمده است گراييدند.
ألا فالحذر الحذر م ن طاعه سادات كم و كبرائ كم الذين تكبروا عن حسب ه م و ترفعوا فوق نسب ه م وألقوا الهج ينه علي رب¤ه م وجاحدوا الله ما صنع ب ه م، مكابره ً ل قضائ ه و مغالبهً لا لائ ه !! فاً نهم قواع د أساس العصب يه ، و دعائ م اركان الف تنه ، و سيوف اعت زأ الجاه ل يه ، فاتقوا الله ولاتكونوا ل ن عم ه عليكم أضداداً، ولال فضل ه ع ندكم حسّاداً، ولاتطيعوا الا ءدع يأ الذين شر بتم ب صفو كم كدرهم، و ب ص حت كم مرضهم، وأدخلتم ف ي حقكم باط لهم و هم أساس الفسوق ، و أحلاس العقوق .
«آگاه باشيد دوري كنيد از اطاعت و فرمانبرداري بزرگان و مهتراني كه به جاه و نسب خويش كبر ورزيدند و خود را برتر از آنچه هستند خواستند، و آنچه زشت بود به پروردگارشان نسبت دادند «خود را با جاه و عزّت خواندند نه به خاطر خدا ولذا در دو صفت خاص خدا با او شريك شدند و اين بدترين زشتي است در حق ّ خدا» و نيكيهاي خدا را در حق ّ خود منكر شدند «عزّت خود را از خدا ندانستند و مرتباً من، من كردند» زيرا با قضأ خدا و نعمتهاي او در افتادند، پس اينها پايه هاي كاخ عصبيت و ستونهاي اركان فتنه و شمشيرهاي سربلندي جاهليت هستند، پس بپرهيزيد از خدا، و بر نعمتهاي پروردگارتان و احسان او حسادت و ناسپاسي نكنيد، و اطاعت نكنيد كساني را كه زشت سيرتند، آب پاكيزأ خويش را با آب آلودأ آنان ننوشيد، و سلامتي خود را با مرضهاي آنان در هم نياميزيد و حق ّ خود را با باطل آنان در هم نكنيد كه اين درهم كردنها و آميزشها اساس فسق و ملازمان گناهكاري و خلاف كاريها هستند».
علي(ع) ما را برحذر مي دارد از اطاعت كساني كه سررشته هاي امور در دست آنان است. مسؤوليتهاي اجرايي با آنان است و آنان در جامعه داراي تشخّص و اشتهار هستند اما، تكبر و خودكامگي در وجود آنان است، عزّت و اشتهار و فرماندهي خود را از خدا و به واسطأ عنايت او نمي دانند يا لااقل چنين وانمود مي كنند. درست برعكس انبيأ و امامان، كه هميشه و در هر حال و هر عملي، خدا را موجب و منشأ مي دانستند و مردم را به سوي خدا دعوت مي كردند و عامل نعمت و پيروزي و رفعت را خدا مي دانستند، در حالي كه اين كبرأ و سادات نعمتهاي خدا را بر خويشتن فراموش مي كنند، از ياد مي برند كه چه بودند؟ كجا بودند؟ و خدا چگونه بر آنان منّت نهاد و آنان را كرامت داد و امروز خويشتن را برمي گزينند و از خود دم مي زنند. اين سردمداران خودكامأ خود برگزيده، كاخهاي عصبيت را استوار مي دارند و ركنهاي فتنه را برپا مي كنند و جاهليت با شمسير آنان زنده است.
عصبيت چيست؟ جاهليت كدام است؟ اگر بخواهيم واقعيتهاي هر عصر را بدرستي تحليل كنيم، مي فهميم كه در زمان پيامبر اسلام، زمان علي(ع) و اصولاً در دعوت و حركت هر پيغمبري، گروهي كه از ملأ «گردنكشان» مترفين «خوشگذرانها» كه درجامعأ خويش تشخّصي و معروفيتي داشتند به پا مي خواستند و از ارزشهاي آبأ و اجدادي حمايت مي كردند! چرا كه آنان در پناه چنين ارزشهايي به تشخّص و مقام امروزين رسيده بودند و در دگرگون اين ارزشها آنان نيز حشمت وجاه خود را از دست مي دادند و لذا از سنّتها و روشهايي دفاع مي كردند كه در آنها، امكان برتري طلبي و تسلط و خودكامگي باشد. اين جاهليت است يعني بازگشت به عصري و روشهايي كه جز فساد وتباهي و اسارت نتيجه اي ندارد. اين است كه قرآن از اينان مي پرسد: اگرچه پدران شما و پيشينيان شما اشتباه كرده باشند؟ عصبيتهاي جاهلي همين است كه بر روشها و عقايدي كه جز انحطاط و ويراني انسانيت نتيجه اي ندارد اصرار ورزيده شود.
امروز جاهليت چيست؟ ما سالها و سالها به واسطأ افكار و برداشتها و روشهاي ملي گرايي «بيماري يي كه غرب واگيرش كرد» كه در خود، گاه، رگه هايي از مذهب را مي گنجانيد ضربه خورده ايم و خسارت ديده ايم، اين همه سالهايي كه رژيم پهلوي حكومت كرد و خونها ريخت و غارتها كرد، مگر حاصل روشنفكران از فرنگ برگشته و همدستي مذهبيون روشنفكر با آنان نبود؟
با اين همه سيلي كه به گوش اين ملت محروم، از دستهاي وابسته به مغزهاي تحت تأثير تلقينات غرب، نواخته شد اگر امروز كسي بخواهد از ملّيت گرايي و يا اختلاط مذهب و ملي گرايي «ملي - مذهبي»، آزادي غربي، بوروكراسي غربي، ليبراليسم، قرائتهاي جديد و. . . صحبت كند و براي بازگشت عواملي كه بارها اين ملت را به سقوط كشانده است تلاش كند، قطعاً او براي جاهليت تلاش مي كند و شمشير تيز جاهليت است. او ركن فتنه است، او ستونهاي كاخ عصبيت جاهلي است. او مي خواهد جامعه را به وضع سابق رجعت دهد و آمريكا به ايران بازگردد.
اين جاست كه دستورصريح امام علي(ع) انسانها و امّتها را از گرفتار شدن در دام اين انسانهاي جاهليت مدرن، نجات مي دهد، مي فرمايد: از اينان پيروي و تبعيت نكنيد، ديگر با كمك چه دستها و زبانهايي و آراي چه كساني خواهند توانست جاهليت را جا بيندازند؟ اين است راه به زمين زدن مستكبرين. و در جاي ديگر علي(ع) چه زيبا مطرح مي كند كه اگر از اين مستكبرين و اين دنباله روهاي شيطان پيروي كنيد درحقيقت مثل اين است كه آب صاف و پاكيزأ خود را با آب گل آلوده و متفعن مخلوط كرده بياشاميد؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
77 -نهج البلاغه، خطبه 24.
87- اصول كافي.
97- سوره اعراف، آيات 95، 56، 47، 78، 98، 801.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14