(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 12 مهر 1388- شماره 19478
 

پيچيدگي نفاق
واكنش در برابر ظلم
آداب انتقاد
پيامبران و اصلاح گري درابعاد مختلف
ضرورت ها و راهبردهاي تحول در علوم انساني



پيچيدگي نفاق

قال الامام علي (ع): اني اخاف عليكم كل عليم اللسان، منافق الجنان، يقول ماتعلمون و يفعل ما تنكرون.
امام علي (ع) فرمود: من بر شما مي ترسم از هر زباندان شيرين سخني كه دلش (با شما پر از نفاق و ) وارونه است، آنچه شما مي دانيد، مي گويد و آنچه را كه زشت مي پنداريد، به جاي مي آورد. (از چنين شخصي خواه عالم و خواه خطيب بترسيد و بپرهيزيد) (1)

 



واكنش در برابر ظلم

گزارشي به علي (ع) رسيد كه سپاهيان معاويه به شهر انبار هجوم آوردند، حسان بن حسان بكري فرماندار شهر را كشتند و پاسداران شهر را پراكنده ساختند، بعضي از سربازان معاويه به منزل زنان مسلمان و غيرمسلمان وارد شدند و خلخال، دست بند، گردن بند و گوشواره را از بدن آنان بيرون آوردند و آنان براي دفاع از خود وسيله اي جز زاري و استرحام نداشتند. سپس لشكريان معاويه با غنايم فراوان از شهر خارج شدند و در اين جريان، نه كسي از آنان زخم برداشت و نه خوني از آنها به زمين ريخت. اين گزارش رنج آور و دردناك، آن حضرت را به سختي ناراحت و متالم نمود و ضمن خطابه اي تند و مهيج شرح جريان را به اطلاع مردم رساند و در خلال سخنان خود فرمود: فلو ان امرء مسلماً مات من بعد هذا اسفا ماكان به ملوما بل كان به عندي جديراً.
اگر مرد مسلماني بر اثر اين قضيه، از شدت اندوه و تاسف بميرد ملامت ندارد، بلكه در نظر من چنين مرگي شايسته و سزاوار است. (1)

 



آداب انتقاد

پرسش:
فرايند انتقاد كه يك فعل و كنش اجتماعي است از چه اصول و آدابي بايد برخوردار باشد تا حداكثر ميزان تاثيرگذاري را بر مخاطب داشته باشد؟
پاسخ:
فرايند انتقاد همانند ساير رفتار و كنش هاي اجتماعي انسان بايد از اصول و آدابي بر اساس آموزه هاي ديني برخوردار باشد، تا بتواند كاركرد واقعي خود را كه همان حداكثر ميزان تاثيرگذاري بر مخاطب است در عمل نشان دهد. بنابراين يك نقد خوب، مفيد و سازنده بايد از اصول و آدابي پيروي كند؛ زيرا در غير اين صورت، نقد به معناي واقعي انجام نمي گيرد. و تاثير منفي بر جاي خواهد گذاشت بعضي از اين اصول عبارت اند از:
1-اعتدال در انتقاد: يكي از آداب نقد كه گاهي مورد غفلت قرار مي گيرد، ميانه روي در نقد است. براي رعايت اين نكته، ابتدا بايستي ضرورت نقد را تشخيص داد و سپس از آن به طرز صحيح و منطقي استفاده كرد. گاهي لازم است چشم هاي خود را در برابر لغزش هاي احتمالي ديگران ببنديم، تا شرم و حياي گناه كار حفظ شده و جسور نگردد. بنابراين والدين و مربيان نبايد به طور دائم از نسل جوان انتقاد كنند؛ زيرا روح و روان آنها از اعتراض هاي بيش از حد، مكدر مي شود و حالت تدافعي مي گيرد.
2-انتقاد در خلوت: هر چه انتقاد صميمي تر و در خلوت و خودماني باشد، موثرتر است و از كينه توزي و لجاجت پيش گيري مي كند. امام حسن عسگري(ع) مي فرمايد:
كسي كه برادر خود را در پنهاني موعظه كند، او را زيبا ساخته و كسي كه آشكارا به وي اندرز دهد، باعث زشتي او گرديده است. (تحف العقول، ص489)
3- انتقاد از عمل نه عامل: در انتقاد سازنده، عمل نادرست مورد نقد و ارزيابي قرار مي گيرد، اما حرمت افراد محفوظ مي ماند. گاهي بايد حساب عمل را از عامل (انجام دهنده) جدا كرد. پس نمي توان به دليل خوب و مومن بودن يك شخص، همه اعمال او را تاييدكرد و نمي توان به دليل يك عمل ناشايست، شخصيت كسي را زير سوال برد. امام صادق(ع) ضمن احترام به شقراني كه از دوستان اهل بيت بود ولي متاسفانه شراب مي نوشيد، آهسته و به طور غيرمستقيم از عملش انتقاد كرد و فرمود: عمل خوب از هر كس كه باشد خوب است و از تو خوب تر، زيرا به ما وابسته اي و عمل بد از هر كس سرزند، بد است و از تو بدتر، زيرا منسوب به ما هستي. (بحارالانوار، ج 47، ص349)
4-رعايت ادب در انتقاد: انتقاد سازنده همواره با رعايت امنيت روحي و شخصيت اجتماعي ديگران است. اگر انتقاد بامهر و ادب آميخته نباشد، طرف مقابل را به واكنش وادار مي كند، چرا كه انسان به حكم خود دوستي، از خود دفاع مي كند و اجازه نمي دهد به شخصيت او خدشه اي وارد شود.
اين موضوع بايد با دقت انجام گيرد، به ويژه كساني كه با نسل جوان سر و كار دارند بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه معمولا جوان از نصيحت مستقيم و صريح، گريزان است؛ زيرا آن را با هويت طلبي و استقلال خواهي درتضاد مي بيند.
اسلام برحسن برخورد و مهرورزي با مردم در همه زمينه ها و از جمله «انتقاد» تاكيد ورزيده است. امام صادق(ع) مي فرمايد:
كسي كه با ديگران به رفق و مدارا عمل كند به خواسته اي كه از آنان دارد، دست مي يابد. (سفينه البحار، ج1، ماده رفق)
بنابراين انتقادكننده، بايد فرصت كافي را براي اظهارنظر و گفت وگو در فضايي مملو از صميميت فراهم كند و از هنر خوب شنيدن استفاده كند و با وقار و متانت سخن بگويد. قرآن مجيد از پيامبرش موسي (ع) مي خواهد فرعون را با نرم خويي به خداپرستي دعوت نمايد. (طه-44)
ادامه دارد

 



پيامبران و اصلاح گري درابعاد مختلف

حيدر عليزاده
در مقاله حاضر نويسنده با بررسي نقش آفريني پيامبران در حوزه اقتصادي به دو نمونه از اين نقش آفريني توسط حضرت شعيب و حضرت يوسف(ع) پرداخته و روشهاي آنان را در زمينه مديريت در حوزه اقتصادي مورد توجه قرار داده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
نقش آفريني پيامبران در همه حوزه ها
قرآن نقش پيامبران در حوزه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و... را تبيين نموده است هدف از تبيين كاركردها در اين حوزه ها آن است كه مردم بدانند پيامبران، تنها رهبران فكري و اعتقادي مردم نبوده اند؛ بلكه براي دست يابي به هدف اصلي آفرينش هستي و انسان، ناچارند تا در همه حوزه ها نقش رهبري را به عهده گيرند.
به سخن ديگر همه حوزه هايي كه به هدف آفرينش انسان بستگي دارد، مورد توجه آنان بوده است. از آن جايي كه اين هدف به طور مشخص، خلافت الهي از راه تقرب به خدا و دست يابي به كمالات سرشته در نهاد انساني است، مي توان گفت كه هيچ حوزه اي از حوزه ها بيرون از دايره هدف آفرينش نيست. هدايت مردم در اين راه، نيازمند آزادسازي همه ظرفيت ها و توانمندي هاي بشر است.از اين رو حوزه اقتصادي، همانند حوزه امور اجتماعي و سياسي نيز در كنار حوزه اعتقادي به عنوان يك مسئوليت و وظيفه براي آنان مطرح است.
خداوند در آيه 25 سوره حديد با تاكيد بر اين نكته كه هدف از ماموريت هاي پيامبران، روشنگري و مديريت و رهبري مردم به سوي حكومت و دولت برپاكننده قسط و عدالت است. مي فرمايد: «ما پيامبرانمان را با دليل هاي روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ترازو را نيز نازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند و آهن را كه در آن نيرويي سخت و منافعي براي مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه كسي ناديده، او و پيامبرانش را ياري مي كند، زيرا خدا توانا و پيروزمند است.»
هر يك از پيامبران با توجه به شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، توجه ويژه اي به يكي از حوزه ها داشته اند؛ ولي اين بدان معنا نيست كه آنها در حوزه هاي ديگر وارد نمي شدند و يا ماموريت خاص داشته اند.
با اين همه، براي تبيين هر حوزه بهتر است كه به موارد و ماموريت هاي خاص توجه ويژه اي مبذول شود. در حوزه اقتصادي شايد پركارترين پيامبران، حضرت شعيب(ع) و حضرت يوسف(ع) بودند كه يكي تنها در بخش مبادلات اقتصادي و ديگري در همه بخش ها از توليد و مبادله و مصرف وارد شدند. البته حضرت يوسف(ع) در حوزه هاي ديگر چون مديريت و حوزه سياست به طور مستقيم حضور و مشاركت داشته است. بازخواني روش هاي اين دو پيامبر(ص) مي تواند بسياري از مسائل و نكات مهم در حوزه اقتصادي را معلوم سازد و راهكارهايي را در اين زمينه براي مديريت حوزه اقتصادي ارائه دهد.
اصلاح گر بزرگ
حضرت شعيب(ع)، پيامبر مدين و معاصر حضرت موسي(ع) و پدر زن او (تاريخ طبري، ج 1، ص197 و 238) و خطيب و سخنران ترين پيامبران است. (ابن اثير، ج1، ص157؛ الميزان، ج10، ص361)
وي با آن كه درميان ملت و قوم خويش از جايگاه خوب و ثروت مناسبي برخوردار (هود آيه 88) و قبيله وي از قبايل بزرگ و مهم مدين بوده است (هود آيات 84 و 91 و 92) ولي با اين همه فاقد قدرت اجتماعي و سياسي براي اجراي طرح ها و اصلاحات اقتصادي و اعتقادي بوده است. (هود، آيات 87 و 91)
آن حضرت براي دست يابي به اهداف اصلي آفرينش و فراهم آوردن زمينه هدايت مردم به سوي كمال فردي و جمعي، برنامه سخت و جامعي را پي گيري كرد. وي در اين راه تلاش كرد تا حد توان، جامعه را در شرايطي مناسب رشد و كمال قرار دهد و عوامل بازدارنده كمالي را از آن بزدايد.
سختي كار به اندازه اي بود كه آن حضرت به مشكلات و فشارهاي بيروني و دروني كه بر وي وارد مي شد در آيه 87 و 88 و نيز آيات ديگر سوره هود اشاره مي كند، زيرا وي را تهديد به تبعيد، قتل و سنگسار مي كردند و اقداماتي را نيز در اين زمينه انجام دادند كه به عللي ناموفق بود. (اعراف آيات 85 تا 88 و هود آيه 91)
گفتمان غالب بر جامعه، گرايش به كم فروشي و گران فروشي بود. از آن جا كه مدين، شهري تجاري بود و به يك معنا در سر راه جاده ابريشم قرار داشت، معاملات همراه با سوء استفاده، آنان را به مال و ثروت هنگفتي رسانيد و همين مسئله تباهي و اتراف را در جامعه افزايش داد.
از آن جايي كه فساد و تباهي در حوزه اقتصادي، آثار و تبعات بسيار سنگين برجامعه بار مي كند به گونه اي كه رفتار اعتقادي و اجتماعي و اخلاقي نيز دگرگون مي شود، تاكيد بر بازسازي و اصلاح اين حوزه براي آن حضرت(ع) همانند ديگر پيامبران مهم و اساسي بوده است.
در روايات است كه فقر، مردم را به كفر مي كشاند. اين بدان معناست كه اگر بخواهيم در حوزه اعتقادي، تغيير و اصلاحاتي انجام بدهيم نياز است تا در حوزه اقتصادي فعالانه و عادلانه وارد شويم و اصلاحات در چارچوب تعالي را درپيش گيريم.
شعيب(ع) براي اين كه بتواند مسير درست را به مردم بشناساند، از آنان مي خواهد تا قسط و عدالت را در حوزه امور اقتصادي رعايت كنند و در مبادله، كم فروشي را كنار بگذارند. (هود آيات 84 تا 88).
كم فروشي افزون بر آن كه ظلم در حق ديگري است، موجب سلب اعتماد و بدبيني درجامعه مي شود. لذا مردم نسبت به رفتار و گفتار يك ديگر اعتماد پيدا نمي كنند و واگرايي درميان افراد جامعه افزايش مي يابد و عناصر انسجام بخش، جاي خود را به عناصر اختلاف انگيز مي دهد.
ضرورت تقوا در حوزه اقتصادي
تاكيد آن حضرت بر تقوا به عنوان مهم ترين عامل بازسازي اخلاقي و هنجاري در امور مختلف از جمله اقتصادي از آن روست كه از نظر آن حضرت(ع) كم فروشي و گرانفروشي، مصداق پليدي است كه عقل انساني و سيره عقلايي از انجام آن كراهت و بيزاري دارد. به نظر آن حضرت، گرانفروشي و كم فروشي كه به شكل يك شيوه درست اقتصادي درميان مردم جاافتاده بيانگر آن است كه مردم مدين از اصول اخلاقي و فطرت انساني دور افتاده اند، زيرا عقل و عقلا بر بطلان كم فروشي و گرانفروشي به عنوان دو شيوه و عمل ضداخلاقي و هنجاري تاكيد دارد.
به سخن ديگر، اگر مردم مدين به فطرت پاك خود باز مي گشتند، به آساني در مي يافتند كه رفتارهايي از اين دست درحوزه اقتصادي، مصداق پليدي است كه هر انساني به طور طبيعي از آن بيزاري مي جويد. از اين رو حضرت شعيب (ع) مردم را به تقوا دعوت مي كرد كه به معناي دعوت به اصول اخلاقي و هنجاري عقلاني و عقلايي بود (شعراء آيات 177 و 181 تا 183)
البته قوم وي كه به سبب گفتمان فاسد و غالب بر جامعه، از فطرت عقلاني و عقلايي دور افتاده بودند، در تبيين و تحليل دعوت آن حضرت به تقوا و دوري از پليدي كم فروشي و گرانفروشي، آن را به اصول اعتقادي وي نسبت مي دادند و مي گفتند كه اين اصول اعتقادي توست كه اين امور را جزو پليدي ها مي شمارد وگرنه اگر بر اساس اصول عقلاني و يا عقلايي به مساله نگريسته شود دانسته مي شود كه از امور پليد نيست. لذا به آن حضرت گفتند عقايد و اعتقادات توست كه تو را به اصلاح در امور اقتصادي و نهي از كم فروشي و گرانفروشي وا مي دارد. (هود آيات 87 و 88)
كم فروشي و گران فروشي مصاديق افساد
آن حضرت (ع) در پاسخ تبيين و تحليل آنان مي فرمايد كه اگر بر فطرت سالم بوديد، عقل حكم مي كرد تا از كم فروشي و گرانفروشي به عنوان دو امر پليد و رفتاري ضد اخلاقي و هنجاري پرهيز كنيد. از اين رو آنان را به تقوا دعوت مي كند كه هما ن دعوت به پرهيز ازپليدي هاي عقلاني و عقلايي است. (شعراء آيات 177 و 181 تا 183)
از نظر آن حضرت كم فروشي و گران فروشي، مصداقي از افساد و تبهكاري در زمين است (هود آيات 84 و 85 و نيز اعراف آيات 85 و 86 و عنكبوت آيه 36)
حضرت شعيب براي تحريك مردم به اصلاحات در حوزه اقتصادي از شيوه ارايه الگوي صحيح بهره مي برد. آن حضرت همان گونه كه از رفتار و شيوه نادرست در حوزه اقتصادي و گرانفروشي و كم فروشي و عدم رعايت پيمانه و ترازو باز مي داشت به ارايه شيوه درست و سازنده مي پرداخت و به طور عيني و ملموس نشان مي داد كه مي توان از راه درست نيز به اهداف اقتصادي دست يافت.
وي با اشاره به ثروت خويش تبيين مي كند كه لازم نيست تا براي دست يابي به ثروت از راه هاي نادرست اقتصادي وارد شد، بلكه مي توان بابهره گيري از روش هاي درست عقلايي و عقلاني به ثروت دست يافت. (هود آيات 87 و 88)
در حقيقت دست يابي به ثروت و سرمايه حلال از راه هاي درست و اخلاقي نيز شدني است و انسان ها مي توانند از طريق مبادلات درست و صحيح، از سود حلال به ثروت حلال دست يابند. (هود آيات 84 تا 86) اين كه آن حضرت سود را بقيه الله مي نامند مشخص است كه از راه سود حلال نيز مي توان به اهداف اقتصادي و ثروت دست يافت و نيازي به راه هاي فسادبرانگيز و تباهي آلود نيست. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 286 و نيز زادالمسير، ج 2، ص 396)
آن حضرت (ع) براي آن كه در ا صلاحات به موفقيت دست يابد، توفيق را در سايه توكل و اتكال الهي مي جست (هود آيات 87 و 88 و نيز اعراف آيات 85 تا 89) و با بردباري و حلم (هود آيه 87) و درايت و خردمند (هود آيه 87) و آگاهي از علوم و معارف الهي و اقتصادي و مديريتي (هود آيات 87 و 88) و استقامت اعراف آيات 88 و 89) و اخلاص و ادب (هود آيات 87 و 88 و شعراء آيات 177 و 180) درمسير عدالت خواهي (اعراف آيه 85 و نيز شعراء آيات 177 تا 183) حركت كرد.
حضرت يوسف (ع) نظارت و مديريت كامل
از ديگر پيامبراني كه در حوزه اقتصادي دست به اصلاحات كلان و مهمي زد حضرت يوسف است، اصلاحاتي كه آثار آن حتي در سالهاي ديگر و در كشور مصر به عنوان ضرب المثل باقي ماند به طوري كه مومن آل فرعون به آن توجه مي دهد و خداوند در سوره مومن و يا غافر آن را گزارش مي كند.
اصلاحاتي كه حضرت يوسف(ع) انجام داد شامل همه بخش هاي اقتصادي از توليد، مبادله و توزيع و نيز مصرف بود.
آن حضرت براي دستيابي به اصلاحات حوزه اقتصادي به ويژه در دوران بحران برنامه هاي خاصي را مطرح مي سازد. ساخت سيلو و انباركردن ميوه ها وگندم به شكل خاص، مديريت و نظارت كامل از توليد تا مصرف و تعيين سرانه براي هريك از افراد از شيوه هايي است كه آن حضرت در پيش گرفت.
وي براي آن كه گردش سالم اقتصادي استمرار يابد، حتي در زمان خشكسالي، به فروش محصولات و فرآورده ها رو آورد و هرچند كه به شكلي، يارانه را درنظر مي گرفت و به برخي تصدق مي داد ولي اين بدان معنا نبود كه يارانه به همه بخش ها تعلق بگيرد. وي يارانه را تنها براي افراد نيازمند و بي بضاعت قرار داد و به آنان صدقه مي داد. (يوسف آيه 65 و 88)
اين ها نمونه هايي از اصلاحات اقتصادي است كه قرآن از پيامبران(ع) و نقش آنان دراين حوزه نقل مي كند و بررسي همه جوانب آن نيازمند مجالي گسترده تر از اين مقاله كوتاه است.

 



ضرورت ها و راهبردهاي تحول در علوم انساني

بحران هاي جهاني، وقايع اجتماعي سياسي ايران اسلامي و سخنان حكيمانه رهبر معظم انقلاب پيرامون خطرات علوم انساني و اجتماعي غربي، از سويي هشداري جدي نسبت به عواقب نفوذ علوم انساني و اجتماعي غربي در اذهان نخبگان و روشنفكران جامعه اسلامي و از سويي ديگر، نويدبخش دوره اي نو و چشم اندازي اميدآفرين در زمينه حركت جمعي به سمت توليد علم بومي و اسلامي است. مطلب حاضر توسط دفتر فرهنگستان علوم اسلامي قم برايمان ارسال شده است كه اينك آن را با هم از نظر مي گذرانيم:
الف) انقلاب اسلامي و ضرورت تحول در علوم انساني
تاريخ بشريت همواره شاهد درگيري و صف بندي جبهه كفر در برابر جبهه حق و فضيلت به پرچمداري انبياء و اولياء الهي بوده است، به نحوي كه مي توان روند رشد، توسعه و تكامل جوامع و پيدايش و افول تمدن ها كه شامل گستره اي وسيع از انديشه ها، انگيزه ها و ساختارهاي اجتماعي تا علوم، فنون، صنايع و محصولات عيني زندگي است را بر محور همين نبرد تاريخي تحليل و دسته بندي كرد.
تمدن غرب نيز در سده هاي اخير با كنار گذاشتن دين از صحنه حيات اجتماعي انسان و با تكيه بر «خرد جمعي خود بنياد» به تغيير و تصرف در طبيعت و انسان پرداخته و توليد علم و تكنولوژي و نيز مديريت توسعه اجتماعي را بر همين مبنا سامان داده است و با شتاب سرسام آوري در مسير زميني كردن انسان و قدسي زدايي از حيات اجتماعي به پيش مي رود.
اين تمدن كه براساس ماهيت استيلاجويانه و استكباري خود به دنبال ايجاد سيطره بر تمامي ابعاد و شوون حيات بشر بود به تدريج و در طول چند قرن در تمامي حوزه هاي حيات فردي و اجتماعي انسان نفوذ كرد. روياي جهاني سازي مدرنيته، خوابي است كه سردمداران و انديشمندان غربي در ادامه توسعه تمدني خود براي بشر معاصر ديده بودند، به شكلي كه هر دين، آيين، فرهنگ و زيست بومي غير از آنچه غرب به رسميت مي شناسد، بايد مورد هجمه قرار گيرد و در دستگاه هاضمه غرب مدرن به عنوان فرهنگ برتر هضم شود.
از آنجا كه «بهره وري مادي افزون تر» مبناي اصلي جهان نگري غربي را تشكيل مي داد، طبيعي بود كه اخلاق و معنويت را به عنوان ابزار، در اختيار بهره وري مادي قرار دهد، لذا در پي آن به تدريج مكاتب اخلاقي جديدي شكل گرفت كه توجيه گر زندگي فن سالارانه و لذت جويي حداكثري شد.
اما به موازات اين افزايش قدرت ظاهري بشر در تصرف طبيعت و ايجاد يك تمدن نوين، به مرور عدم تناسب منظومه دستاوردهاي اين تمدن با نيازهاي فطري و حقيقي انسان، عوارض و تناقضات دروني آن را آشكار ساخت.
در چنين شرايطي بود كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 فصل نويني را در تقابل تاريخي حق و باطل پديد آورد. انقلاب اسلامي و رويش جمهوري اسلامي ايران از دل آن، خيزشي معنوي در مقياس جهاني بود و اميد به برپايي تمدني نوين بر پايه عدالت و معنويت را در قلوب مستضعفان و مومنان عالم زنده كرد.
انقلاب اسلامي با گذشت سي سال از آغاز اين هماوردي، در عرصه سياسي و صدور و تثبيت آرمان هاي خود در جهان موفقيت هاي بسياري كسب نموده و در آستانه ورود به درگيري همه جانبه فكري و فرهنگي با تمدن غرب است.
ضرورت توجه به اين موضوع در آغازين سالهاي پيروزي انقلاب نيز توسط بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي به بيانات متعدد و با عنوان انقلاب فرهنگي مورد تاييد اين چنين قرار گرفت.
«خروج از فرهنگ بدآموز غربي و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ آموزنده اسلامي- ملي و انقلاب فرهنگي در تمام زمينه ها در سطح كشور، آن چنان محتاج تلاش و كوشش است كه براي تحقق آن، ساليان دراز بايد زحمت كشيد و با نفوذ عميق و ريشه دار غرب مبارزه كرد.» (صحيفه نور، جلد هفدهم ص 322 (22/11/1361)
چنانچه پس از حضرت امام خميني(ره) رهبر فرزانه انقلاب نيز در موارد متعدد با طرح موضوعاتي چون تهاجم فرهنگي، توليد فكر، آزادانديشي و نظريه پردازي، اسلامي شدن دانشگاهها، ناتوي فرهنگي، جنبش نرم افزاري و نقشه جامع علمي كشور در ميان مسئولان و نخبگان كشور بر ضرورت اين تحول علمي فرهنگي از زواياي متفاوت تاكيد نموده اند.
تلاش و تكاپوي جامعه علمي و فرهنگي كشور در طول سه دهه گذشته هر چند ثمراتي داشته است، اما به دلايل متعدد و بر اثر موانع و اشكالات متنوع هرگز به حركتي فراگير و اثربخش تبديل نشده است.
امروز نيز كه حركت در اين مسير صعب در آستانه خيزشي دوباره قرار گرفته يكي از مهم ترين موانع جدي آن اعتقاد طيفي از نخبگان به الگوي مدرنيته اسلامي در پيگيري اهداف انقلاب اسلامي و توسعه اجتماعي است. اين ديدگاه كه ريشه هاي آن به سال هاي آغازين هجمه غرب مدرن به جهان اسلام و به چالش كشيده شدن تفكر اسلامي باز مي گردد با نفي در هم تنيدگي اجزاء تمدني غرب معتقد است مطلوب و حتي تنها راه مقدور در مديريت توسعه جوامع اسلامي، تركيب كردن علم و تكنولوژي غرب با اخلاق، ارزش ها و فرهنگ اسلامي- ايراني و ساختن جامعه اي بر اين دو پايه ناهمگون است.
اين تفكر بدون توجه به رسوخ مباني ارزشي و فرهنگ و فلسفه هاي حسي در بطن علوم و دستاوردهاي علمي و تكنولوژيك غرب با نگاهي سطحي به بهره برداري بي قيد و شرط، حداكثري و بدون الگوي مشخص از دانش هاي مدرن مي پردازد و توجهي به رابطه آن با ناهنجاريهاي توليد شده سياسي، اقتصادي، اجتماعي و بحران هاي هويتي و استحاله آرام فرهنگي برآمده از آن ندارد و در نهايت نيز به دليل درك تعارض هاي ميان روند توسعه تعريف شده با برخي مباني ارزشي و فرهنگ اسلامي، روز به روز به سمت بازخواني آن مباني و ارائه تفسيري جديد و خنثي از معارف و ارزش هاي اسلامي در برابر مدرنيته متمايل تر خواهد شد.
البته بايد توجه داشت كه معناي نقد اين تفكر آن نيست كه نمي توان يا نمي بايست از مظاهر تمدن مدرن به سمت تحقق تمدن اسلامي استفاده كرد، بلكه مي توان مجموعه دستاوردهاي غرب را در فرهنگ و تفكر اسلامي منحل كرد و اين البته همان كاري است كه غرب نيز با پيشينه و دستاوردهاي تمدن اسلامي در سده هاي دورتر انجام داده است.
جايگاه برجسته علوم انساني و اجتماعي در مقايسه با ساير دستاوردهاي علمي و تكنولوژيك غرب، در روند تحولات تمدني و مديريت توسعه اجتماعي بركسي پـوشيده نيست. حتي توفيق آنها در علوم پايه، مهندسي، پزشكي و... و نيز فن آوري هاي وابسته به آن، مرهون مهندسي و مديريت انساني مي باشد كه خود محصول به كارگيري علوم انساني است. همين نقش محوري سبب شده تا غرب نوعي انحصارگرايي علمي در محدوده علوم انساني و اجتماعي ايجاد نمايد.
درك تعارضات جدي آنها با مباني اسلامي از يك سو و توجه به ناكارآمدي آنها در كنترل بحران هاي متعدد جهاني در حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي و به ويژه فرهنگي و اخلاقي غرب، دركنار عدم قدرت پيش بيني، كنترل و هدايت درست مسائل و نيازهاي داخلي كشور و كشاندن نظام به سمت چالش هاي اجتماعي از سوي ديگر، شواهدي است كه از اولويت ضرورتي قطعي و غيرقابل اغماض به نام «تحول علوم انساني و اجتماعي» در شرايط كنوني حكايت مي نمايد.
از اين رو، انقلاب اسلامي كه مدعي جمع بين «عدالت، معنويت و توسعه» درمقياس جهاني است، درآغاز دهه اي كه به نام پيشرفت و عدالت نامگذاري شده است، بايد هر چه سريع تر قدرت تئوريزه كردن آرمان خود را از طريق توليد مفاهيم تخصصي و نظريات راهبردي در حوزه علوم انساني و اجتماعي - كه سنگ بناي مهندسي توسعه ايراني اسلامي است- كسب نمايد تا بتواند در اين مصاف تمدني گام هاي بعدي خود را در حوزه فرهنگ، علم و انديشه، و سپس ساير حوزه هاي متعلق به جامعه پردازي و تمدن سازي به بهترين وجه بردارد.
ب) راهبردهاي تحول در علوم انساني و اجتماعي
پي گيري و تحقق آرمان بلند تحول در علوم انساني و اجتماعي در شرايط كنوني كشور به دليل وجود سرمايه هاي عظيم انساني در حوزه و دانشگاه و درك عميق تر و گسترده تر نخبگان براي پيگيري موضوع، نسبت به گذشته سهل تر و نزديك تر مي نمايد، اما در عين حال نيازمند راهبردهايي است كه به برخي از آنها اشاره مي نماييم:
محتواي تحول: ضروري است تا تحول علوم انساني و اجتماعي ابتدا در لايه «روش تحقيق» و مبتني بر آن در لايه «فرهنگ و فلسفه» و سپس در لايه «گزاره ها و نظريه ها» پي گيري گردد. بديهي است با محدود شدن تغيير به سطح گزاره ها و نظريات و حتي توقف آن در سطح فرهنگ و فلسفه و غفلت از تحول در روش تحقيق و منطق حاكم بر توليد مفاهيم و نظريات و عدم دستيابي به نظام روش تحقيق در جهت توليد هماهنگ علوم و اطلاعات مورد نياز جامعه، تحولي با عمق و گستره مطلوب واقع نخواهد شد.
- سازمان تحول: شبكه علمي ملي در تحول علوم انساني با استفاده فعال از ظرفيت نهادها، تشكلها و افراد حقيقي در حوزه و دانشگاه با حمايت و هدايت شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دستگاههاي اجرايي ذيربط، ساختار پيشنهادي اين تحول مي باشد.
ساختار شبكه اي امكان مديريت فراگير و نيز متمركز فرآيند توليد علم را فراهم نموده و هماهنگي را افزايش خواهد داد. علاوه بر آن جلوگيري از فعاليت هاي موازي و امكان ساماندهي به انواع فعاليت هاي علمي از جمله پايان نامه ها و مقالات و... از ديگر مزاياي راه اندازي شبكه علمي و فرهنگي و مديريت تحقيقات از طريق شبكه است.
- برنامه تحول: برنامه پيشنهادي براي ايجاد تحول در سه گام ضروري ذيل قابل پيگيري است:
در گام نخست ضروري است تا از طريق ايجاد «نهضت نقد و ارزيابي علوم انساني و اجتماعي» در سطح دانشگاهها به تقويت احساس خود باوري و انگيزه توليد نظريات علمي اسلامي و بومي در ميان اساتيد و دانشجويان پرداخت. براي اين منظور لازم است از طريق توليد و به كارگيري نرم افزار نقد و ارزيابي علوم انساني و اجتماعي ماهيت بحران زاي اين علوم و تعارضات،زيربناهاي آن با مباني انديشه اسلامي شفاف گردد و در پي آن از طريق برگزاري مناظره، سخنراني و همايشهاي علمي و فرهنگي، نگاه مطلق گرايانه و خوش بينانه نسبت به نظريات علمي غربي تغيير يابد.
در گام دوم ضروري است تا پس از ايجاد بستر لازم براي توليد ديدگاهها و انديشه هاي جديد، از طريق برپايي كرسي هاي نظريه پردازي به ارزيابي آنها پرداخت.
در گام سوم نيز بايد بسترسازي مناسبي صورت پذيرد تا نظريات توليد شده پس از ارزيابي نظري مورد بهره برداري مراكز علمي آموزشي و برنامه ريزي كشور قرار گيرد و سپس با محك تجربه، كارآمدي عيني آن نيز اثبات گردد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14