(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 12 مهر 1388- شماره 19478
 

حضور تاثيرگذار هوانيروز در همه 105 عمليات دفاع مقدس
همه ما فرزندان شهيديم!
\


حضور تاثيرگذار هوانيروز در همه 105 عمليات دفاع مقدس

مجيد مغازه اي
هواپيمايي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي كه به اختصار هوانيروز ناميده مي شود در طول دوران دفاع مقدس بيش از 300هزار ساعت پرواز عملياتي، جابجايي بيش از 10هزار تن بار اعم از آذوقه، تسليحات و مهمات را علاوه بر شليك بيش از هشت هزار تن مواد منفجره همانند گلوله، راكت و موشك انجام داده است. همچنين اين يگان با هلي برن بيش از 296 هزار نفر و تخليه 260 هزار مجروح از مناطق عملياتي در طول هشت سال دفاع مقدس پشتيباني از ارتش و سپاه را برعهده داشته است.
اكنون نيز در بخش خودكفايي شبيه ساز بالگرد را با همكاري جهاد خودكفايي و جهاد دانشگاهي ساخته است و در طول 5 سال گذشته با ساخت 30 فروند شبيه ساز، همه يگانهاي عملياتي مجهز به آن شده اند. و در حال حاضر مدل تحقيقاتي شبيه ساز بالگرد 214 را به اتمام رسانده و تا سال آينده به مرحله عملياتي مي رسد.
هوانيروز براي صرفه جويي در زمان و هزينه تيراندازي با بالگردهاي كبري كه بعضا در شرايط جوي مختلف نمي توان نيروها را براي آموزش در ميدان تير حاضر كرد، مدل كبري را شبيه سازي كرده و تعداد زيادي در حال توليد انبوه است.
امير سرتيپ خلبان كيومرث احدي، فرمانده هوانيروز، با اشاره به اينكه دوران دفاع مقدس را از لحاظ پروازهاي عملياتي، نگهداري و تعمير، تجربه بسيار گرانبهايي را مشمول نيروهاي مسلح كرد، معتقد است كه پرسنل با تجربه دوران دفاع مقدس، امروز در كسوت بازنشستگي قرار گرفتند و تجربيات خود را به نسل جوان منتقل كرده اند. سرتيپ خلبان احدي سال 81 را اوج بازنشستگي نيروها دانسته و مي گويد: بعد از پذيرش قطعنامه در سال 67 تا سال 81 نيروهاي باتجربه هوانيروز توانستند همتاسازي كرده و تجربيات خود را به نيروهاي جوان استخدام شده پس از آن منتقل كنند.
وي همچنين معتقد است كه هيچ عملياتي در دوران دفاع مقدس نبود كه هوانيروز در آن شركت نداشته باشد.
فرمانده هوانيروز چگونگي حضور اين يگان عملياتي را در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، اين گونه شرح مي دهد كه از يك سال و نيم قبل شروع رسمي جنگ يعني از فروردين 58 درگيري هايي در مناطق شمال غرب رخ داد و اولين يگان مستقر شده در سنندج در تاريخ دوم فروردين 58 توسط بالگردهاي هوانيروز به اين منطقه منتقل شدند. پس از شروع جنگ در تاريخ 31 شهريور 59 نيز تا سال 67 و پذيرش قطع نامه نزديك 105 عمليات كوچك و بزرگ انجام شد كه حضور هوانيروز در همه اين عمليات ها غيرقابل انكار است.
ناگفته نماند كه در سال اول جنگ با توجه به سازمان رزم به هم ريخته و دوري ارتش ايران از آموزشهاي لازم و قرار گرفتن در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح و آماده براي حمله و با توجه وضعيت پدافندي ايران، عراق توانست از اين موقعيت كمبود نيرو در مرزها بيشترين استفاده را كرده و بسياري از شهرها و روستاهاي ايران را به تصرف درآورد. ارتش و سپاه هم در اين شرايط و در مرحله اول مقاومت در برابر عراق و كند كردن آهنگ حركت دشمن را در دستور كار قرارداد تا پس از اين مرحله نيروهاي متجاوز را منهدم و از خاك ميهن عزيزمان بيرون براند.
هوانيروز در موقعيتي كه بسياري از ارتفاعات و عوارض حساس و استراتژيك مرزي در بحبوحه اول جنگ در اختيار رژيم بعث عراق قرار گرفته بود و بيرون راندن عراق نياز به برنامه ريزي داشت، بيشترين فشار جنگ را تحمل كرد. چرا كه بدون هيچ اطلاعي از وضعيت نيروها مجبور بود براي كسب اطلاعات عمليات «بكاو و بكش» را انجام دهد تا اطلاعات جمع آوري شده در اختيار ساير نيروها قرار بگيرد و آنها آماده عمليات شوند. اين عمليات هاي «بكاووبكش» بدين صورت انجام مي شد كه نيروها بدون اطلاع از وضعيت پيش روي به سمت محل استقرار دشمن در حين جمع آوري اطلاعات درگير مي شدند.
خلبان احدي انتخاب صياد شيرازي به فرماندهي ارتش در سال دوم جنگ را سبب تغييرات اساسي در دفاع مقدس عنوان مي كند و مي گويد كه در اين سال تا آخر جنگ، عمليات هاي آفندي ارتش و سپاه آغاز شد و با درايت و تعهد بالاي او و فرماندهان سپاه، اين دو نيرو با هم هماهنگ شده و عمليات سنگيني همچون فتح المبين، طريق القدس، بيت المقدس، ثامن الائمه، نصرها، كربلاها و فجرها را برنامه ريزي و اجرا كردند كه همواره هوانيروز پشتيباني از آن را برعهده داشت.
علاوه بر پشتيباني از عمليات هاي زميني، هوانيروز وظيفه اسكورت كشتي ها را هم برعهده داشت.
امير سرتيپ خلبان احدي در خصوص تاريخچه حضور هوانيروز و توان آن قبل پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي مي گويد: هوانيروز به دليل بافت خاصي كه دارد بيشترين مستشاران خارجي را داشت. نيروهاي ايراني براي آموزش و خدمت در اين يگان نوپا در فاصله سال هاي 48 و 49 كساني بودند كه در خارج از كشور دوره ديده بودند تا اينكه ازسال 1350 مركز آموزش هوانيروز اصفهان راه اندازي شد و با حضور مستشاران خارجي اين آموزشها در ايران ارائه مي شد.
اكنون نيز اين مركز به يكي از بزرگترين مراكز آموزشي بالگرد در دنيا تبديل شده كه در خاورميانه منحصر به فرد است.
فرمانده هوانيروز با تاكيد بر اينكه فقط نظامي ها در اين مركز آموزش مي بينند مي افزايد: تعدادي از نيروهاي سپاه ناجا و بخشي از خلبان هاي بالگردهاي نيروي دريايي در اين مركز آموزش ديده اند و در حقيقت تامين كننده نيروي فني و خلباني بالگرد در كشور است. وي با ابراز اميدواري از اينكه هوانيروز به عنوان بازوي توانمند و اهرم بسيار قوي نظام بتواند همچون گذشته در پروژه هاي عمراني، سدسازي، راه سازي، مخابرات و امداد جاده به كمك ساير ارگانها و نهادها بيايد، خاطر نشان مي كند كه در طول 30 سال پس از انقلاب هوانيروز افزون بر عمليات هاي نظامي در دوران دفاع مقدس حضور موثري در عملياتهاي مقابله با اشرار در مرزهاي شرقي كشور، امدادرساني به آسيب ديدگان حوادث طبيعي غيرمترقبه مانند سيل، زلزله و آتش سوزي داشته باشد.همچنين جابجايي هوايي مقامات كشوري و لشكري مانند سفرهاي رييس جمهوري با هوانيروز است.

 



همه ما فرزندان شهيديم!

ليلا سادات باقري
نه! آسيه خانم باكري عزيز و آقاي مهدي همت بزرگوار، قصد اين قلم حقير بر نوشتن اين سطور، پاسخي به آن چه كه از شما و رنج نامه تان به چاپ رسيده است در آن دو صفحه مياني و البته ضميمه يكي از چندين روزنامه هاي پرشده در دكه هاي اين مرز و بوم پر از آزمون و خطا، نيست! كه مگر نه اين است كه شهيداني چون حاج محمد ابراهيم همت و حميد باكري، مرگي سرخ و آرماني را انتخاب كردند تا امروز چون مني هم، در هواي آزادي و آسايش بزيد و نهراسد از اين كه دشمن بر ناموس و ايمان پربهاي اين جمهوري اسلامي و انقلاب عزيز بتواند كه كوچك ترين گزندي را وارد سازد! پس من نيز در جايگاه كسي كه نه در مدرسه شاهد درس خوانده است و نه حتي هرگز توقعي داشته است كه براي ادامه تحصيل به اروپا فرستاده شود، جسارت كرده و چند خطي را از منظر يكي از هم سن و سالان شما و البته از منظر يكي از خيلي هاي ديگري كه همگي از به يادگار مانده هاي آن هشت سال غرور آفرين هستيم، رنج نامه مي نگارم!
و راستي چه كم هستند آن هايي را كه مي توان در اين جغرافياي پرصلابت و حماسه آفرين ديد و نديد كه در گذر آن روزها و سال هاي جنگ مقدسمان، زخمي را به يادگار بر تن خود و يا خانواده و دوست و حتي آشنايان شان، به هم راه نداشته باشند. جنگ آمده بود و در اين گذر سخت و پرهزينه بر سر همه ما يكسان بارش گلوله ريخته مي شد و در اين ميان، مرداني مرد به قداست 208 هزار نفر همگي با هم از خانه و كاشانه و مهم تر از همه از خود گذشتن تا تنها و تنها اسلام و انقلاب و خط پيرمرادشان، حضرت روح الله و آرمان ها و ارزش هاي شان حفظ شود؛ «من متنفر بودم و هستم از انسان هاي سازش كار و بي تفاوت. و متأسفانه جوانان كه شناخت كافي از اسلام ندارند و نمي دانند براي چه زندگي مي كنند و چه هدفي دارند و اصلا اسلام چه مي گويد، بسيارند، اي كاش به خود مي آمدند.»1
و عقل معاش مي گويد كه رفتند و رفتند تا ما بمانيم و ما مانديم... ما كه در گذر روزهاي بعد از اتمام دفاع همين مردان مرد كه در اين مجال، تنها تعدادشان را به ميزان سفر كرده هاي شان برشمرديم، روزهاي پرابتلايي را از سرگذرانديم. روزهاي گرم و سوزاني را كه دست هاي مان چادرهاي مشكيمان را حفظ كرد تا از ياد نبريم شهيد باكري آن قدر براي آرمان و ارزش هاي اين انقلاب از خودگذشتگي داشت كه حتي هنوز كه هنوز است پيكري هم از او بازنگشته! روزهايي را كه در خط اول هر رأي و راهپيمايي حاضر شديم و هرگز حتي به ذهنمان خطور نكرد كه پدر و برادرهاي ما رفتند تا امروز وضعيت ما بهتر شود كه هنوز خوب به ياد مي آوريم سخن شهيد همت را كه مي گفت: «... مثل بقيه رزمندگان به اين جا بياييم و از اسلام دفاع كنيم، خون ما كه رنگين تر از خون ديگران نيست. ما هم اگر قسمت شود شهيد مي شويم، اين هيچ مسئله اي نيست.»
و وانگهي ما را چه باك از اين كه اوضاع اقتصادي مان هم چندان كوك نيست كه مگر نه اين است كه اين انقلاب، انقلاب پا برهنگان بوده و هست!ما مصمم به حفظ و ادامه راه شهيداني هستيم كه راه شان را در مسيري انتخاب كرده بودند كه از كل حيات دنيوي آن قدر داشتند كه زندگيشان را مي شد تنها در صندوق ماشيني خلاصه كرد اما به اراده پرطمطراق انقلابيشان هيچ بر چسب و تهمتي نمي توانست كه خدشه اي وارد سازد؛ «زمان بازرگان به ما بر چسب چريك زدند، زمان بني صدر هم برچسب منافق! الان هم برچسب خشك مقدسي و تحجر! هر قدمي كه در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتيم، برچسب باران مان كردند. حالا روزي ده برچسب دشت مي كنيم، اما بسيجيان دل سرد نباشيد، حاشا كه بچه بسيجي ميدان را خالي كند!» (2)
- بله! و مانديم و ميدان را خالي نكرديم حتا اگر بدن هاي شيميايي پدرها و برادرهاي ما در اوج غفلت و بي توجهي همين ما! با تحمل سختي زيادي، جاودانه شد و به شهادت رسيد كه هنوز درگوش جان مان است سخنان همين جان بركفان را كه؛ آن را با خدا معامله كرده چه نيازي است به توجه زميني ما قبرستان نشينان عادات سخيف!ما مانديم و نخواستيم كه هرگز مسئولين و يا حضرات مملكتي سراغي از ما بگيرند، اما آه! كه چه خون دل هايي را خورديم تمام آن لحظاتي را كه در هنگامه دفن شهيدان مان- همين پدران و برادر هاي مان- بارها و بارها اجازه ندادند كه حتا قطعه اي از خاك و زمين دانشگاه و محل عبور هر روزه درآسايش شان را به قداست و يادآوري شهدا اختصاص بدهيم! و تمام رنج نامه هاي مان كه در اعتراض به چنين حركاتي گفته مي شد در همين روزنامه هاي پرشده در دكه هاي اين مرز و بوم پر از آزمون و خطا كه امروز مدعي دفاع از شهدا و خانواده هاي شان شده اند، نه تنها در سكوت ماند كه به دفاع نيز از چنين حركاتي برخاستند!
باري كجا بودند آن روزها، آن هايي كه امروز مي گويند كه ما ياد شهدا را دست آويز يورش به ديگران مي كنيم اما يادشان مي رود(!) خودشان با به سراغ رفتن تنها دو تن از يادگاران تمامي شهدا، به راحتي به مسئولين و شخصيت هاي وقت اين انقلاب و مملكت با صراحت و آوردن نام هاي شان توهين است كه قلمي مي كنند! و البته كه يحتمل به زعم خودشان اين دست از مصاحبه ها و سؤالات سياه نماي شان دست آويزيورش به ديگران از طريق شهدا و خانواده هاي شان نيست!!!!
و عاقبت اين كه؛ ما مانديم و روزهايي كه هنوز هم ياد و بزرگداشت شهيداني چون همت ها و باكري ها را در دل هاي مان، در انديشه هاي مان و حفظ آرمان ها و انقلاب و ولايت عزيزمان ثبت مي كنيم و نه دراتوبان ها و سالن هاي كوچك و بزرگ و در دفاع از مواضع شخصي و بهبود وضع زندگيمان!
و راستي تر اين است كه سري بزنيم به قطعه شهداي گمناممان كه حتا امروز خانواده اي را هم از آنان سراغ نداريم كه از پيش بيني اشان و محق بودنشان بر رأي پدران و فرزندان و همسرانشان به قاطعيت سخن برانند كه اگر شهيد ما بود اين گونه برخورد مي كرد و مرا بگو كه چه مي گويم و چگونه بي رحمانه شهدا را در بازي هاي زمان خودمان جاي مي دهم كه انگار كن فراموش شده است كه؛ «پندار ما اين است كه مانده ايم و شهدا رفته اند، اما حقيقت در اين است كه شهدا مانده اند و ما را زمان با خود برده است!» (3)
:::::::::::::::
1-قسمتي از وصيت نامه شهيد همت.
2- از سخنان شهيد همت.
3- شهيد سيد مرتضي آويني.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14